ادامه عبارت حک شده بر درب پنجم جهنم
سرنوشت شوم ظالمین و مشایعت کنندگان و سیاهی لشکر عمر بن سعد
سکوت در برابر ظلم، مشارکت با ظالمین است
تحقیر و ذلت، عاقبت نوکری استکبار
شهید چمران یک شخصیت جامع جهانی
مصداق خیانت از دیدگاه امام جواد علیه السلام
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.
روایت شریف پیامبر اکرم (ص) دربارهٔ عباراتی که بر درهای جهنم حک شده بود:
در پنجم، دو عبارتش را خواندیم. عبارت آخرِ حک شده بر در پنجم: «**ظالم! کمک ظالمین**.» خب، این عبارت که روی در چهارم هم تقریباً همین بود. روی در چهارم فرموده بود: «**خدا لعنت کنه کسی که ظالم رو کمک کنه بر ظلم مخلوق**.» روی در پنجم هم نوشته: «**کمک ظالم نباش**.» فرق این دو تا با هم چیه؟ یک تفاوتی با همدیگه داره.
خب در پنجمه دیگه، پایینتره، وضعش بدتره. آدم گاهی یک کار کوچیکی انجام میده، کمک ظالمه. یک شلاقی براش درست میکنه، مثلاً سوزنی. این مرحلهٔ پنجم اینه که اصلاً انسان توی چی به ظالمین حساب میآید؟ دستهٔ ظالم به حساب میآید. اینجور کمک میکنه. کارگری میکنه، کار برای او راه انداخته. یک وقت کارگر اوست، اجیر اوست، مزدور اوست. این مرحلهٔ بدترش ممکنه. حالا من تو همون ماجرایی که عرض کردیم شترش رو کرایه داده به هارون. آدم جاسوسی میکنه، بهماندازی میکنه، مو به مو. ببینید این ترامپ دیوانه پا شد اومد تو منطقهٔ ما. یک سفر رفت سعو... هرچی گفته بود مو به مو، گاو شیردهٔ نفهمش، آل سعود: «چشم آقا! یمنو میزنی؟ چشم! ولیعهد ولیعهدشم عوض کرد. ذخیرههای نفتی رو برای ما میکشی بیرون؟ چشم! با اینها قطع رابطه میکنی؟ چشم! با اونها رابطه برقرار میکنی؟ چشم! اینجا رو موشک...» اینها نوکر ظالمیناند، مزدورند. گاهی انسان کمتر از این هم کمک میکنه به ظالمین. اینه که کار خطرناک...
مرحوم سید بن طاووس در کتاب شریف "لهوف"، بیشتر خونده بشه. بین ما بخش مقتل بیشتر میخونند؛ البته همون متأسفانه کمرنگه. مقتلخوانی از روی مقتل ما مقید... ماه محرم که میشه، از این جیگر آدم اصل ماجرا وقتی آدم باخبر میشه... مرحوم سید بن طاووس در "لهوف" یک بخشی داره در مورد عاقبت کسانی که ظلم کردند به امام حسین (ع) و کسانی که شریک بودند تو ماجرای کربلا. از شمر چه شد؟ عمر سعد چه شد؟ عجیبه!
امام حسین (ع) آقا جان! تو کربلا به دو نفر، دو تا نهیب زد. عبرته واقعاً، تن آدم میلرزه. یکی به حر؛ حضرت گرفت... دقیقاً این عبارت رو حضرت برای هر دو به کار برد. حر وقتی جلوی حضرت رو گرفت، گفت: «من میخوام شما رو ببرم تحویل بدم.» حضرت فرمودند: «تو خیلی عمرت به دنیا نیست.» روز عاشورا حر باید میمُرد. یا اینطرف یا اونطرف. خودش انتخاب کرد اینطرف.
یکی حضرت به حر فرمودند: «تو عمرت خیلی به دنیا نیست.» یکی به عمر سعد، تو مذاکره. مذاکرهٔ امام حسین اینها بود؟ میگن امام حسین رفت مذاکره کرد. عمر سعد! مذاکره این بود! او رفت... دست راست که حضرت بهش فرمودند که: «**مردنی! گورت رو گم کن**.» این بود مذاکره! مذاکره کنن. نوکرشونام اَست. آمریکا و اسرائیل لبخندم بزنن اشکال نداره. دستم بدن اشکال نداره. پیادهروی هم کنن اشکال نداره. هر کار میکنن... این رو بگم. حضرت بهش فرمودند که: «**عمر سعد! گندم ری نخواهی خورد**.» عمر کفاف نمیده. نرسید به اینکه بخواد از گندم ری بخوره. این رو امام حسین به دو نفر توی عاشورا فرمودند: «**عمرت به دنیا...**» کربلا.
عاقبت اینها هر کدوم یک جوری شد؛ ولی عمر سعد سرش رو فرستادن برای مختار. عجیب بود. مختار مشغول غذا خوردن بود. این رو دیگه نشون نداد مختارنامه. شب، عمر سعد رو وقتی بریدن، فرستادن برای او، مشغول غذا خوردن بود. انداختن بغلش. گفتش که: «وسط غذا بود؟ غذا رو رها کرد، پا شد رفت کف پاشو گذاشت رو صورت عمر سعد، لگد کرد. کنار کفششو درآورد پرت کرد اونور؛ گفت این کفش من سگ... سر سگ مالیده شده! ببرید بشوریدش.» سر در عبیدالله ابن زیاد ملعون، یک طور دیگه که از تو بینیش مار میاومد، از اینطرف میرفت بالا. مختارنامه، چه موتور دیگری... هر کدوم یک جوری شده.
یک آقایی شام غریبان، یعنی عصر عاشورا که تمام شد، شب اومد منزل خوابید. صبح پا شد با ناله فریاد زد: «آیکور شدم! آیکور شدم!» چه خبره؟ گفت: «کور شدم! من دیشب، از عصری از کربلا برگشتم، رفتم منزل خواب دیدم رسولالله رو، دیدم پیغمبر اکرم نشسته، چشم پیغمبر ورم کرده از شدت اشک، سطلی روبروی پیغمبر پر خون. حضرت به من رو کردن، فرمودند که: «**دیگه چه کردید با پسرِ پسر من؟**» گفتم: «آقا جان! یا رسول الله! من کاری نکردم. من از دور ایستادم، فقط نگاه میکردم.» حضرت فرمودند: «**سیاهی لشکر عمر سعد محسوب میشدی یا نه؟ حالا چون از دور وایسادی نگاه کردی، نگاه کردی هیچی نگفتی، یکم از این خون به چشمات میمالم تا این جزای دنیات باشه**.» یکم از این خون به چشمای من مالید. از خواب بیدار شدم.
امیرالمومنین فرمود: «آقا جان! شتر صالح را چند نفر سر بریدند؟ بفرمایید یک نفر.» عذاب برای چند نفر نازل شد؟ یک قوم. چرا؟ **اشقاها... فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا** (قوم ثمود، شتر صالح رو سر بریدن). امیرالمومنین در نهجالبلاغه توضیح داد. حضرت فرمود: «**نگاه کردن، عذاب بر همشون نازل شد**.»
این ملت مظلوم، این وضعیت جوان عرب، این وضع حاکمان پَست و منفور عرب، رها کردن. اونطرف اسرائیل و ماجرای فلسطین و همه رو رها کردن. چسبیدن: «خِرِ شیعه! موشک بخوره توی فلسطین!» رفتن یک تیمی از فلسطین، از همین حماس، متأسفانه ازشون نادانند دیگه. رفتن اسرائیل رو به رسمیت شناختن. تازگی، چند وقت؟ یاسر عرفات، نادانبازی، خرداد... دست اینها بازیش دادن. رفت اونجا، دولا شد دست اسحاق رابین رو بوسید. خاطرتون هست حتماً. توی تشییع جنازهٔ اسحاق رابین، رئیس رژیم صهیونیستی بود. آدم نادان، یاسر عرفات که اوّل جزو مبارزین بود، بعداً فریب اینها رو خورد تو مذاکرات. فریب... دست... دست... حالا این مسلمان دست زن اسحاق رابین رو بوسید. بعد چه کردن؟ با ترور بیولوژیکش کرد. از طریق لباس زیر سرطان را بهش وارد کردن. کسی نوکری اینها رو کنه، عاقبتش... به نوکراشونام رحم نمیکنن، میبینید. دیدید، دیدید تو همون زمان خودمون. اینها دیگه شعار که نیستش که! آخه هر... میبینیم.
معمّر قذافی چه کردن؟ معمّر قذافی آقا جان! رهبر لیبی بود، رئیسجمهور لیبی. مسلمانم و شیعهامو... کورانی، استاد معروف، یک وقتی خدمت مدرسهٔ ما تشریف برده بودن، مدرسهٔ معصومیه. اون زمانی که معمّر قذافی رئیسجمهور بود، میگفت: «چند سال پیش معمّر قذافی به من زنگ زده، گفته که تو ادعای امام زمانی!» دیوانه بود، خیلی عجیب بود. وقتی میرفت سازمان ملل، همه میرفتن تو هتل، این وسط حیاط خیمه میزد. همهٔ محافظاشم زن بودن. چهارصد تا دختر. مرد راه نمیده! با هرکی هم دیدار داشت، کفش پاشنه بلند پاش میکرد که از اون بزنه بالاتر. خیمهای که میزد، عکسش رو میزد روبروی در. در خیمه را کشیده بود پایین. هرکی میخواست وارد شه، باید دولا میشد رو عکسش. رهبر معظم انقلاب، انسان حکیم، خبیر، دانا، ملاقات کنه. سال ۶۰ با قذافی در سازمان ملل. ایشون وقتی رفت برای دیدار، گفتن: «آقا! تو این خیمه باید بری.» رهبر انقلاب به پشت عکس قذافی وارد شدن. همهٔ عالم تعجب کردن از این کار. این مرد چطور تحقیر کردیم! اون میخواست تحقیر کنه هرکی وارد... لیبی است دیگه. اینطرف لیبیه، اونطرف ایتالیاست. مستعمرهٔ ایتالیا بود. رئیسجمهور ایتالیا گفتش که: «غلط میکنیم!» همه رو سوار کشتی کرد. انسان بدبخت. چه کردن وقتی دستگیرش کردن؟ نیروهای انقلابی لیبی تماس گرفتن با مقامات بالاتر سرویسهای جاسوسی، گفتند: «همونجا دخیلش رو بیارید.» کُلت طلایی که داشت که میگفتند امام موسی صدر هم با همین کلت کشته شد... کلت مخصوصی داشت. با همون کلت طلایی زدن کشتنش. چاقو بهش فرو کردن. خیلی تحقیرش کردن. بعد جنازهاش رو یک هفته کف... عاقبت نوکری اینه آقا جان! ملتی که بخواد نوکر اینها باشه، آخرش اینه. خیلی به مقامات برسه اینه.
رضوان الله علیه. کی بود این مرد؟ ادوارد شِوارْدْنادْزِه، معاون گورباچف. بعد از اون نامهای که امام داد به گورباچف، اون معاونش رو فرستاد. شوروی، یک شوروی میگفتن، ۱۰ تا شوروی از بغلش میاومد بیرون. نصف کره زمین روش نوشته: «اتحاد جماهیر شوروی.» یک مملکت عریض و طویل، الان شده ۳۰، ۴۰ تا کشور. آقا چی میگه جماران. فیلمش موجوده، دیدید لابد. وقتی وارد میشه با امام دیدار کنه، دستشو اینجوری میگیره، دست لرزان. معاون نفر دوم کره زمین سمت امام. امام با دست پشت وارد میشن. همینجور دو تا دست پشتشونه. این یک خرده به دستش نگاه میکنه، میبینه امام دستش رو میذاره پایین، ضایع نشه. حرف زدن این... شروع میکنه حرف زدن، مترجم شروع میکنه ترجمه کردن. امام یک نگاه به حاج احمد آقا... پا شد رفت. عزت اسلامی حضرت مسلمینه. ما یک همچین دورههایی رو دیدیم تو مملکت خودمون یادمون بمونه. زمان شاه هرچی اونور گفتن، اینور دیکته کنن، بنویسن، پیاده کنه.
همین که امام فرمود: «گرگ باشیم، نه میش! نه کسی رو بِدَریم، نه اجازه بدین دریده بشه.» کشور نوکر باشی هیچ کدوم سیاسی... این حرفای بنده از قرآن و از روایات چیه؟ جگرم آتیش میگیره که مثلاً ما یک روایت در مورد نماز اوّل وقت بخونیم، این میشه پیغمبر. خوندن یک روایت در مورد عزت مسلمین بخونیم، این میشه حرف سیاسی. شهادت مرحوم شهید چمران رضوان الله علیه. ۳۱ خرداد: «گفتن آقا! از علما یاد میکنی، از شهدا یاد کن.» چشم. این شهید عزیز، دکتر چمران، آمریکا که بود، فیزیک کوانتوم وقتی میخوند، استادی داشت بالای ۱۸... تا حالا به کسی نمره نداده بود. میگفت: «من ۱۸ که دادم یعنی رویال بیسته.» و ۱۸ وقتی ۱۸ بده یعنی تو امتحان... مصطفی چمران یک جوری پاسخ سؤالات رو میده، معلم به او ۲۲ میده. میگه: «بماند در تاریخ، ۲۲ داده.» این بچه اگر اینجا بمونه، این مغز آمریکا میشه. این آمریکا رو به سیطرهٔ خودش در میاره. هیئت علمی میشه اونجا. هنوز که هنوزه هستن مجموعههایی که تو آمریکا، من خبر دارم، مجموعههایی که شهید چمران راه انداخت تو آمریکا. برخی دوستان ما هستند فعالیت میکنه. شروع کرد شهید چمران در آمریکا، مغزی بود. ایران کشور در معرض جنگ قرار گرفته. من برم اینجا... من آبرو دارم، حرفم خریدار داره. برم اینجا با اینها مذاکره کنم. سایه دستش گرفت. سلاح دستش گرفت، رفت تو لبنان. یتیمخونه زد این دکتر دانشمند ما که بدل نداشت از جهت علمی. کی بودن اینها؟ رفت یتیمخونه زد. بعد آموزش میداد نیروها رو علیه اسرائیل. موشکی که میخوره تو سر داعشیا، ما لذت میبریم به برکت برخی از این سیاسیون بیخاصیت ما. تا حالا سر هممون رو بریده بودن. به برکت شجاعت اونهاست. شهامت لبنان ماجراهای مفصلی داره. شهید چمران، در مورد ایشون صحبت بکنیم، ساعتها باید بشینیم صحبت بکنیم. بعد اون مقامات، با اون حقوقی که داشته در آمریکا، میاد اینجا. همسر همسر... طلاق میده. با سه تا بچه ازدواج میکنه. خانمی داشتیم به اسم غاده جابر. همسر مسیحی بوده، مسیحی بوده و خودش مسلمانش میکنه، محجبهاش میکنه. جالب هم هست، مهریهاش اون خانم میگه: «مهریهٔ من اینه که مصطفی به من قرآن یاد بده.» حزبالله لبنان از سر انگشت مصطفی چمران غذا براش میارن، شروع میکنه خوردن. دیگه: «امروز بچهها چی خوردن؟» میگه: «حال شما بخور مادر خانمش.» براش غذا بده. «بچهها خوردن، خوابیدن. سیرن تو اینو بخور.» بچهها که خبر ندارن تو چی داری. بچهها خبر ندارن: «خدای بچههام خوابه، پلو خورده باشم.» دل آدم بر مظلومین بسوزه. دل آدم محرومین بسوزه. اینه! حرف زیاده، درد دل زیاده.
بعد رابطهاش با همسرش. همسرش میگه: «این عشقه که تو خونشون بوده.» عجیبه! او وقتی که خواستگاری میکنه، اون خانم بهش میگه که: «ببین من اعیونزادهام، من صبح به صبح مادرم قهوه و آبمیوه بغل من میذاره، منو بیدار میکنه. جامم جمع میکنه. بیدار میکرد، از جا بلند میکرد. جامو جمع میکرد.» بعد این خانم غاده جابر، همسر شهید چمران، میگه که: «**در اعلا علی گین الشهدا**.» خانم ایشون میگه که: «یکی از دوستان شوهرم، فاصلهٔ سنی مثلاً ۱۰، ۲۰ ساله شاید داشتن. پیرمرد کچل. ازدواج کرد. اون خانمه به همسر شهید چمران این رو گفته بود که: «نه! چرا بابا مو داره؟» گفته: «بابا شوهرت مو نداره.» «مصطفی تو مو نداشتی؟» گفت: «چه طور؟ وضعتو نگاه نکرده بودم که اصلاً تو مو داری یا نداری. تازه گفت امروز فهمیدم مو نداری.» زندگی اینه!
روز آخری که میخواست بره من دلم حری ریخت. وقتی با من خداحافظی کرد، دیگه ایران بودن. این دوره وزارت دفاع دست شهید چمران بود. وزیر دفاع بود، ولی تو خط مقدم. ببین مسئولین! اینجور مسئولینی دیده این کشور. که ما توقعمون از مسئولین بالا است. جمهوری اسلامی همچین مسئولینی به خودش دیده. یک وزیری مثل چمران دیده. یک وزیری مثل تندگویان دیده. اینها رو چون ما دیدیم توقعمون بالاست. یک نماینده مجلسی مثل ابوترابی دیده. اینها رو چون ما دیدیم، توقعمون زیاده. خواست بره، من دلم حری ریخت. فهمیدم این رفتن، دیگه رفتن است. رفت بیرون، من کُلَم رو کشیدم، اومدم بیرون. گریه کردن. تو خبر آوردن تو دهلاویه. رضوان الله علیه. شهادت مصطفی چمران به شهادت رسید.
این مسئول جمهوری اسلامی، نه ویلا داره شمال کشور. نه ویلا داره آمریکا. آخه بعضی از این مسئولین ما اون وقتی هم که آمریکا... سرباز بودن، خیلی دلسوزم هستن برامون. الحمدالله اون موقع سرباز بودن آمریکا، این آمریکا درس خونده، زندگیش اونجا بوده. وقتی از دنیا رفت، خانمش میگه: «من جا نداشتم بخوابم. هفته شبا میرفتم رو قبر چمران میخوابیدم. شبا میرفتم رو قبر چمران میخوابیدم.» خبر به امام رسید. امام فرمودند که: «این چیه؟ به همسر شهید چمران بگید من جاش رو تأمین میکنم.» رضوان خدا بر همه. خدا کنه ما با یک همچین عاقبتی از دنیا... شرمندهٔ این شهدانش. اینها بگن: «آقا! ما هرچی داشتیم گذاشتیم. ۱۷۵ شهید غواصمون که دو سال پیش آورده با دست بسته زنده به گور کرده بودن، تسلیم دشمن نشده.» یک خورده نونتون گرون شد، وا دادی. جلو دشمن کوتاه اومدی. «چرا رو موشک نوشتن مرگ بر اسرائیل؟ به برجام ما لطمه میزنه!» یک خورده نونتون گرون شد، دیگه قید همه چی رو زدی. همه زندگیمون رو گذاشتیم، مرگ بر اسرائیل گفتیم.
امام جواد (ع) فرمود: «**کفی بالمرء خیانةٌ أن تکونَ امیناً للخونة**.» برای اینکه آدم خیانتکار باشه، نباید حتماً یک جنایتی بکنه. خیانتکار همینقدر که آدم اینطور باشه که خیانتکاران امین خود بدانند، همین باعث میشه که آدم خیانتکار باشه. خیانتکارا بهت اعتماد داشته باشن. خیانت ترویج کنه. خیانتکارا برات خرج کنن. ویژگی ای بکنه تا خائن بشه. امام جواد (ع) اعتماد داشته. امشب آدم یار ظالمین، نیروی ظالم، کمک ظالم... در پنجم جهنم در ورود اینهاست به جهنم.
خدا از ما را بخیر کنه. گاهی تو خونه آدم نفوذ میکنه. مثل امام جواد (ع). همسر امام جواد (ع) نفوذ. سر آدم نفوذی بشه. همسر آدم یار ظالمین. نوکر ظالم. آدم تو خونهٔ خودش دیگه به کسی اعتماد نداره.
لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ. یک آقای غریب، آقای جوانمان. ۲۵ سال بیشتر نداشت. امام جواد (ع)، عزیز دل امام رضا (ع)، تک فرزند امام رضا (ع). تو پیری خدا این آقا رو داد به امام رضا. میدونید امام رضا ۸ سالگی پدر شدن تا ۴۸ سالگی، خدا به ایشون بچه نمیداد. تو پیری خدا به اون بچه داد. امید دل امام رضا، میوهٔ دل امام رضا. روایت داره امام رضا (ع) دو موز میدادن بخور. «بابا قربانت بشم.» قربونصدقهاش میرفتم. امام رضا در غربت افتاد. امام جواد (ع) تک و تنها در بغداد. اونم با یک همسر نامرد. امام جواد (ع).
لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ. آقای غریب و مظلوم ما. با لب تشنه درها رو بستن به روی امام جواد. این کنیزها جمع شدن... آب ببره. «**بندهام بندهٔ ولای توام / عاشق صحن باصفای توام / تو جوادی و من گدای توام / یا جواد الائمه**.»
«**قامتم خَم شده زِ بار بلا / حاجتم باشد از تو یا مولا / نجف و کرب و بلا / یا ائمه ادرکنی**.»
سالهاست جوابم مونده. شب بیست و هفتم ماه رمضون تشنه جام بستم. آ… چشم دل کبابم. یا جواد الائمه ادرکنی!
به حرمت شهدا، به مادرت زهرا دست خالی نمیرم ابداً. جوابای تو رو، یار بیوفا کشته. با لب تشنه از جفا کشته. پاکی و صفا کشته. یا جواد ادرک!
«**بسته با دست فتنه تو شد / همه جا پر ز سوز و تو شد / حجره بسته قتلگاه تو دنیا / جواد احمد مانده بر باد**.»
جسم بیمرغها. ناله زن به گَرد. سایه کردن به بوی دنیا. جوادالائمه ادرکنی. بدن امام جواد (ع) رو روی بام بردن زیر آفتاب سوزان و سه روز سوزان رها کردن. پرندهها اومدن با بالهاشون رو سایه کردن بر تن مبارک امام جواد (ع). آقای زیر آفتاب با لب تشنه! سر از سرش جدا کرده، بدن روی آفتاب، زیر آفتاب کربلا حسین ای جان.
در حال بارگذاری نظرات...