تبیین یکی از ویژگی های متقین در خطبه همام
نمونه هایی از تقوای امام خمینی رحمة الله علیه
رابطه رعایت تقوای زبان و اصلاح جامعه مومنین
فشار قبر مردی که هفتاد هزار ملائکه در تشییع جنازه او حاضر شدند!!!
تمامی امور دنیایی را آسان بگیر؛ تلاشت برای ابدیت باشد
ماجرای خواستگاری حضرت امام قدس سره از بانو ثقفی
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسر امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی
یکی از خطبههای معروف نهجالبلاغه، خطبه همام است. همام کسی بود که خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض کرد: «من میخواهم شما متدینین را برای من توصیف کنید، حتی کَانی اَراه؛ یه جوری که انگار من اینها را ببینم.» یعنی ویژگیهای اینها را یه جوری به من بفرمایید که انگار ببینم و بشناسم.
حضرت امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلام علیه) شروع کردند به بیان ویژگیهای متدینین. سرنوشت آقای همام این بود که وقتی امیرالمؤمنین یکییکی ویژگیها را شمردند (دقیقاً ۱۱۰ ویژگی را امیرالمؤمنین شمردند،) ویژگی صدو دهم را که گفتند، این آقای همام «صَعِقَ صعقه و مات»؛ جا به جا جان به جان آفرین تسلیم کرد و از دنیا رفت. ویژگیهای متقین را که شنید، و امیرالمؤمنین توصیف حضرت (به تعبیر خودمان) را به او گفتند، بنده خدا طاقت نیاورد.
یکی از ویژگیهایی که حضرت به آن اشاره میکنند، میفرمایند: «وَالنَّارُ و أنَّهُ فِیهَا مُعَذَّبُون فَهُم وَالجِنةِ کَمَن رَأی» اینها نسبت به بهشت و جهنم چطورند؟ ترتیبی که عرض کردم، حضرت ویژگیهایشان را وقتی شمردند، آقای همام از دنیا رفت.
ادامه توصیف حضرت: «اینها نسبت به بهشت اینطورند، مثل کسی که وایستاده دارد بهشت را میبیند و در بهشت غرق نعمت است. همینطور نسبت به جهنم اینطورند مثل کسی که وایستاده دارد جهنم را میبیند و در جهنم در عذاب است.» متقی این شکلیه.
متقی میشود در زمانه ما؟ هستند؟ نیستند؟ داریم کسانی که اینطور باشند؟ بودند کسانی که اینطور باشند. آیتالله روحانی، شخصیت عزیز (رضوان الله علیه)، آنقدر که از شرححال ایشان خواندیم و شنیدیم، ایشان اینطور بود. مرد خدا، خداترس، خداباور. مراد و مراد ایشان، ایشان مرید که بود؟ حضرت امام (رضوان الله علیه).
ایام رحلت حضرت امام، این شبها باید بیشتر یاد کنیم از امام عزیزمان، امام عظیمالشأنمان، حضرت امام. حیف که من خیلی وقتها گفتم، در خیلی جلسات گفتم، حیف که امام معروف است. ایکاش امام ناشناس بود تا میشد یک خورده در موردش حرف زد. حالا چون میشناسیم امام را، دیگر فکر میکنیم که میدانیم امام کیست! اسمش بین ما معروف است، عکسش بین ما معروف است، عکس امام روی پولهاست؛ هزار تومانی و دو هزار تومانی. اما امام واقعاً بین ما گمنام است، واقعاً ناشناخته است. شخصیت خیلی عظیمالشأنی است، خیلی بالاست، حضرت امام (رضوان الله علیه).
خیلی حرف در مورد حضرت امام است. امشب فرصت نمیشود بخواهم در مورد ایشان مفصل صحبت بکنم. امام به تمام معنا اینطور بود؛ انگار داشت جهنم را میدید، عذاب جهنم را زیر پوستش احساس میکرد. اینجور از خدا میترسید.
در جلسه درسش، یکی از شاگردان برمیگردد و کلمهای میگوید. مسجد سلماسی قم؛ حضرت امام آنجا درس میگفتند. منطقه یخچال قاضی منزلشان عقبتر بود، الان هم هست منزلشان، بیت امام، در قم هست. مسجد سلماسی ایشان درس میگفتند، علامه طباطبایی هم آنجا درس میگفتند. برخی بزرگان آنجا بودند در درس. یکی از شاگردان برمیگردد جملهای میگوید در مورد یکی از مراجع تقلید، یه جوری بوی غیبت میداده. افسانه نیست که در تاریخ نیامده! اینکه امام خمینی ماست، شاگردانش بودند (رحمت خدا رفتند) میگویم. این امام بزرگوار ما تب کرد در همان جلسه. سه روز بیمار شد، سه روز بیمار شد، درس را تعطیل کرد. تازه بعد از سه روز گفتند: «وقتی آمدیم در درس، نَفَس میدهند، هنوز خوب نشده بود.» غیبت، آتش اینجا به پا کرد.
خیلی راحت آدم در مسجد میبیند، در هیئت میبیند، در خانوادهها میبیند؛ روابط الحمدلله (به اندازه کافی) اینجا ما مشکلات داریم. من دیگر نمیخواهم به آن دامن بزنم در رابطه بین عروس و مادر شوهر. مفصل در این بحثها صحبت بکنیم انشاءالله. (دهه دوم و سوم اگر این مسائل باید بیشتر صحبت بکنیم.) مسائل خانوادگی، مشکلات فراوانی که داریم. این وضعیت طلاق کشور مسلمان ماست، کشور شیعه. ارمنیها و زرتشتیها با هم بهتر زندگی میکنند. در تهران آمار طلاق شده ۱.۷۵ به ۲، از هر دو تا ازدواج ۱.۷۵ مختوم به طلاق. مشهد همینطور، برخی شهرهای بزرگ همینطور؛ فاجعه!
دخالتهایی که در زندگیهای هم میکنیم، از کره ماه که حرف نمیزنم درسته؟ اینها هست در زندگیها یا نیست؟ عزیزان من، سروران من، اینطور هست. اختلاف پیدا نمیکنند، دلخوریها سر اینها نیست. راحت در مورد هم قضاوت میکنیم. راحت در مورد هم میگویند. شما که خوبید، شما را عرض نمیکنم، کلی عرض میکنم. حرف میزنند. این زبان، زبان آقا، این زبان!
میگویند: «آقا چرا شما طلبهها نگفته...» شنیدم بعضی جاها میگویند: «از جهنم و معاد و قیامت و ...» حالا ما که اینجوری نیستیم. بنده چند هزار ساعت سخنرانی دارم در موضوعات مختلف، برخیاش کتاب شده، چاپ شده، نرمافزار شده، در صدا و سیما بوده، جاهای دیگر بوده، در موضوعات مختلف صحبت کردیم. ولی خداوکیلی اصل مشکلات این است. یعنی من میخواهم بیایم در مورد مشکلات خانوادگی صحبت بکنم، باید بگویم: «آقا باور کنید جهنمی هست به خدا!» مشکل اینجاست! این زبان آتیش میشود.
پیغمبر اکرم، این روایت هدیه از من داشته باشید، شب جمعه است. سعد بن معاذ خیلی مؤمن؛ حالا بگوییم جانمازآبکشها بود (که حالا شاید اصطلاح خوبی نیست، نباشد) ولی خب خیلی مقدس، دائم در مسجد، در نماز، نماز جمعه، مراسمهای معنوی، اعتکاف. دائماً هم زبانش «قل هو الله» میگفت. هم در تشییع جنازهاش، پیغمبر عبا را از روی دوش برداشتند. پیغمبر اکرم، حالا شما فرض کنید بگویند: «یک مرجع تقلید در تشییع جنازه فلان آقا شرکت کرد.» پیغمبر اکرم هم شرکت کردند، هم عبا را از روی دوش برداشتند، هم زیر تابوتش را گرفتند، هم چهار جهت زیر تابوتش ایستاد. با پای برهنه راه میرفت. فرمود: «بس که ازدحام ملائکه اینجا زیاد است! جمعیت ملائکه زیاد است. چرا؟» فرمود: «چون "قُل هو الله" زیاد میخواند.» مادر سعد این را شنید، گذاشتند تابوت را برگشت، رو کرد به قبر پسرش: «خوش به حالت پسرم! عاقبتبخیر شدی. خوش به حالت!» این صحنهها را آدم ببیند، معلوم است که عاقبتبخیر شده.
«عبدالمعبود»، تند نرو! حاج خانم، تند نرو! به مادر فرمود: «من وقتی آقازاده شما را در قبر گذاشتم، فشاری به این پسر شما وارد کرد که اگر هرکسی غیر از او بود، تکهتکه میشد.» «چرا یا رسولالله؟» «چون در خانه با خانواده یکم کجخلقی، بداخلاقی، بداخلاق بود.» عالَم حساب اینها را باید بگوییم. مشکل ما اینهاست.
طرح چیست؟ اینها را (اینهایی که میخواهند ازدواج کنند) میبرند آزمایشگاه. بعد از آزمایش خون که میدهند (اینجا هم حتماً هست دیگر، در این شهر هم باید باشد)، آزمایش خون که میدهند، یک کلاس نیمساعته، یکساعته اینها برایشان دارد. به عنوان یک آدمی که دانشگاه بوده، حوزه بوده، مشاور خانواده بوده، در سراسر کشور رفت و آمد دارد، جاهای مختلف ایران جلسه دارد، سخنرانی دارد، بی اطلاع نیستیم که انشاءالله راهکار ما چیست.
آقا، این دختر پسر جوان، قبرستان. اولی که عقد کردند، این قبرها را بهشان نشان بدهید. دو روز هم بیشتر نیست. خوب، بد را تحمل کنی، بسازی. همین زندگی. خواستگاری ماجرا مفصل است. حالا من امشب میخواستم روایت را برایتان تکمیل کنم، از حضرت امام بگویم، مفصل است.
ما برای زیارت امام رضا رفته بودیم. ماجرای عجیب و غریبی داریم. رفتیم زیارت یکی از دوستان که همسرشان مال همین بابلسر شماست، خودشان مشهدیاند. ایشان گفتش که: «منزل خواهر ما نزدیک حرم است، بیایید بریم آنجا ناهار، دعوت کردهاند.» ما بالاخره زائر بودیم، البته یکی از خواستههایمان از امام رضا این بود که... از حرم آمدیم بیرون، رفتیم منزل این خواهر دوستممان. هیچی دیگر. همانجا خواستگاری انجام شد و در همان یک هفته کار تمام شد! خیلی سریع این مراحل طی شده بود. فکر نمیکردیم اینقدر سریع بشود کسی زن بگیرد.
یکی از اساتیدمان که خوب انسانهای وارسته و از شاگردان مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت هستند، خدمت ایشان رسیدم، عرض کردم که: «حاج آقا، ما خلاصه رفتیم خواستگاری، اینطور شد و اینها.» یک جمله ایشان فرمود، این جمله از ذهن من پاک نمیشود. خیلی این جمله قیمتی بود، این جمله عجیب بود. اصلاً سرنوشت ما را عوض کرد. اینجا من خیلی مطلب خشخاش میگذاشتم. آقا، اینجوری نشود، چکار کنیم؟ ایشان دید من خیلی استرس دارم. به من فرمود که: «آقا، ۶۰ سال زندگی این همه مطلب خشخاش گذاشتن ندارد! ۶۰ سال دیگر این همه حرف ندارد که! ۶۰ سال زندگی، ما ابدیت در پیش داریم. ۶۰ سال میخواهیم اینجا زندگی کنیم، بریم سراغ زندگی اصلیمان. خبری نیست اینجا. نرخ مرگ و میر بین ۴۰ تا ۵۰ سال است. ۲۰ سال زندگی، ۶۰ سال زندگی.» این حرفها را واقعاً اگر باور کنیم! ۶۰ سال زندگی...
الان در کشور چین یکی از کارهای جالبی که دارند این است (من بعضی جاها عرض میکردم که همه چیز چینیاش آمده، کاش ازدواج چینی هم بیاید ایران). ازدواج چینی چه شکلی است؟ شب اولی که دختر و پسر را میخواهند راهی حجله کنند (منزل جدیدی که گرفتهاند)، قبل از اینکه دختر و پسر بیایند، پیرترین زن فامیل دو طرف را شناسایی میکنند، میفرستند خانه عروس و داماد. کسی که در را باز میکند به روی عروس و داماد، کیست؟ وقتی خانمِ مسن در را باز کرد، این آقا که با عروس دارد میرود، یک نگاه به این خانم میکند، به این پیرزن نگاه میکند. این خانمِ شما خوشگل است یا زشت؟ آخرش میشود این. خوشگلتر دیدی چشمت را بگیرد، قید این را بزنی. همین است، آخر همهشان همین میشوند.
ازدواج چینی. حالا ازدواج ایرانی چیست؟ مراسم عروسی میگیریم، آنقدر همه به خودشان رسیدهاند، زشتترین زن فامیل میشود همین عروس! یک نگاه میکند، میگوید بین همه فامیل مثل اینکه بدترینش خودش است! باور کنید.
حضرت امام (رضوان الله علیه)، وقتی که خواستگاری رفتند (ماجرای مفصلی دارد، شاید یک وقتی عرض میکنم)، همسرشان خدیجه خانم، خانم ثقفی (رضوان الله علیها). ماجرا چی بوده؟ رفتیم توی فضای ازدواج و اینها. بله، همسر حضرت امام مجتهدزاده بوده، پدر خانم امام مجتهد بوده. همه در تهران، منطقه تهران بودند. خواستگاری. ۳۰ سالش هم بوده امام در ۳۰ سالگی. خواستگاری که میروند، توسط صادق لواسانی شناسایی شده بودند اینها، معرفی کرده بود. ایشان (حضرت امام) رفتند خواستگاری. همسرشان گفته بود که در خانهای که زندگی میکردند و اینها، خانه خیلی خوبی بود در تهران، منزل بزرگ. همسر امام هم خیلی با مادربزرگش انس داشت. میگفت: «من مادربزرگم را رها نمیکنم، قم نمیروم، زندگی طلبه...» خلاصه جواب رد میدهند به حضرت امام.
فردا صبحش وقتی حضرتِ (همسر حضرت امام) خواب بوده، از خواب بیدار شده، دارد گریه میکند. مادربزرگش میپرسد: «چی شده؟» میگوید: «مادربزرگ، به خواستگار بگویید بیاید. من دیشب خواب دیدم، خواب دیدم که مهمان داریم، چند نفر وارد منزل ما شدند، یک خانم مجلّلهای وارد مجلس شد، وارد مهمانی شد. به من گفتند که ایشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. من خوشحال شدم، رفتم سمت ایشان، سلام...حالا پسر من را میآید خواستگاری، و من جواب رد بهش میدهم؟» (امام مادرشان از دنیا رفته بود، پدرش بود، مادرشان از دنیا رفته بود.) حضرت زهرا مادر نداشت، برایش خواستگاری آدم به اینجا. فاطمه زهرا میرود برایش خواستگاری.
اولین حرفی که میزند حضرت امام به همسرش، میگوید: «من کاری ندارم شما چی میخواهی بپزی، چی میخواهی بپوشی، کجا میخواهی بروی. من فقط یک خط قرمز در زندگیام دارم: گناه نکن. تمام.» قبول. فراوانی است. امام حساسیتهایی که نشان میداد، بینظیر بود، حضرت امام (رضوان الله علیه). این همه شهدا. من امروز شهدا...
این امام با این دَمِ مسیحایی، ببینید چند صد کیلومتر آن طرفتر، این شهرهای کوچک، روستاها، بعضی روستاها من رفتم دیدم، شهدا از آن روستاهای کوهستانی. یک دَمِ امام از کجاها کشید، آنها را آورد توی معرکه، در جبهه کرد. اولیای خدا. «شهدا!» چی بود این حضرت؟ انشاءالله همهشان امشب شب جمعه مهمان اباعبدالله باشند که هستند. به یاد ما باشند، دعا کنند ما را. ماه رمضان، ماه مهمانی خداست. اینها جاهای خوب دارند، مهمان بندگی خدا کردند، بنده خوب خدا بودند، عبد صالح بود، حضرت امام (رضوان الله علیه).
مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت میفرمود (۱۳ خرداد که خب فردایش امام از دنیا رفت)، آقای بهجت خیلی کمحرف بود. استخاره که ایشان میکرد، با دست جواب میداد. اگر استخاره خوب بود، دستش را اینجوری میکردند. میخواهم چیزی بگویم. یکی از چیزهای عجیبی که گفتند این بود: «وقتی امام از دنیا رفتند، فرمودند: من روز ۱۳ خرداد بعد از نماز صبح مشغول ذکر بودم. روح آقا روح الله جلوی چشم من حاضر شد. دیدم ایشان مسافر است، میخواهد از دنیا برود. خیلی هم شاد و قبراق است.» تعبیر آقای بهجت این بود: «ایشان امر خودش را ناجح میدانست.» یعنی این انقلاب را که ایشان انقلاب کرده بود، خوشحال بود از اینکه وظیفهاش را انجام داده. با دست پُر داشت از دنیا میرفت. به خاطر این انقلاب، برکات انقلاب... نافهمند، نمیفهمند نعمت این انقلاب را نمیفهمند. امام کی بود؟ امام شادمان، عاقبتبخیر، خوشحال به برکت اهل بیت، به برکت اباعبدالله از دنیا رفت. نصیب ما کند.
من یک سحری دیدم که بیدار شدهاند. خب سحرها امام گریههای آنچنانی میکرد. یک شب انشاءالله عرض میکنم. حالت معنوی سوم این بوده که فرموده بود: «سحر پا شدم دیدم رفته در سجده. خدایا به من این توفیق را بده که انتقام خون جدم سیدالشهدا را بگیرم.»
شب جمعه است. در شب جمعه اول ماه رمضان برویم کربلا. عنایت بکن که این ارواح قدسی آنجا مهمانند. امام صادق: «اگر میخواهی شب جمعه ارواح اولیا را زیارت کنی، برو کربلا. میخواهی ارواح انبیا را زیارت کنی، برو کربلا. میخواهی معصومین را زیارت کنی، برو کربلا. میخواهی خدا را زیارت کنی، برو کربلا.» پس فرمود: «انواع مؤمنین، علما، شهدا، انبیا، معصومین، همه شب جمعه کربلا هستند.»
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم.
السلام علی الحسین
و علی علیابنالحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین.
گم در دل دریای حسین، چشم دل میطلبم محض تماشا حسین.
هر که را خواسته باشد، به درش میکشدش، سخت کند دست مدام حسین.
کوه هم از کَرَمش تاب برد، عقیقه نام دلارای حسین.
از گناهان من و قدْرِ راهم داد، ماندهام در سبک مدارا حسین.
گرچه خدا، علَم از خود سقای حسین.
در مناجات ابوحمزه شده است سجده نیمهشبِ غربت نجوای حسین.
میدهد جان به تنِ مردِ کفن طفل شش ماه همان حضرت عیسی حسین.
روز واجب شده تا نو نشود یاد عطش و خشکی لبهای حسین.
برخی نقل کردند در بعد از آن ماجراها قرار شد رأس مبارک اباعبدالله را برگردانند. خانواده سرِ نازنین اباعبدالله را برگرداندند. طبق این نقل به امام سجاد (علیه السلام)... لا اله الا الله. شب جمعه است. هرکه دارد هوس کربوبلا بسم الله. امام سجاد سر نازنین پدر را داشت، این خونها را از سر و صورت پدر شُست، زخمها را، گفتند: «همه زخمها پاک کرد همه سر و صورت.» ولی هر کاری کرد، خون ترک لب، پاک نشد. چه زخمی بود زخم ترک لبهای ابا عبدالله! شده بود تشنگی.
یا حسین، به فدای لب...
در حال بارگذاری نظرات...