از عجایب عالم، اشراف علما و بزرگان بر حقایق عالم ملکوت است
آرزوی ارواح مومنین در برزخ چیست؟
آسودگی اعضای بدن در گرو حفظ زبان
وجوب حفظ حرمت و دفاع از عزت مومنین در روایات
مصداق غیرت دینی در جامعه از دیدگاه حضرت علی علیه السلام
جامعه بهشتی چگونه جامعهای است؟
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسر امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی
یکی از عجایب این عالم، عالمی که خدای متعال، خرچنگ در عالم ملکوت... عالم ملکوت، عالم بسیار عجیبی است. عجایبی دارد. تو این دنیا یک چیزهایی گم میشود، یک چیزهایی میبینند، یک چیزهایی میفهمند. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت اینطور بوده، مرحوم آیتالله بهاءالدینی اینطور بوده. میدیدند، میفهمیدند، میفهمیدند تو این عالم چه خبر است، پشت پرده چه خبر است. حقایق عالم را میفهمیدند. مرحوم بهاءالدینی انسان خیلی عجیبی بود، خیلی عجیب.
طبیب ایشان برای بنده نقل میکرد؛ طبیب مرحوم آیتالله بهاءالدینی. خدمت طبیب ایشان بودم. ایشان میگفت که مرحوم آیتالله بهاءالدینی فرمود: "من شیرخواره بودم، در گهواره بودم، نوزاد بودم. حالا پنج ماه، شش ماه داشتم، مریض شده بودم. مادرم خیلی نگران بود، گریه میکرد، غصه داشت." ایشان میفرمود: "من بچه پنج ششماهه، گریه مادرم را میفهمیدم، میخواستم به مادرم دلداری بدهم، زبان نداشتم. بعد دیدم دکتر نسخه نوشت. دیدم دکتر دارد نسخه را غلط مینویسد. میخواستم بهش بگویم زبان نداشتم. بچه پنج ماه..."
خب، حضرت عیسی که بچه یکروزه بود در گهواره صحبت کرد: «اِنِّی عَبدُالله». حضرت عیسی یکروزه بود، حرف میزد. خلاقیت دارد. بچهها که به دنیا میآیند، چشم برزخیشان باز است، چشم ملکوتیشان باز است. تا کِی؟ عجیب است. تا وقتی که حرف بزنند. دهان که باز میشود، چشم بسته میشود. دهان که باز نمیشود، چشم بسته نیست، آن وقتی که دیگر دهان باز میکند، میتواند بگوید "چهها دیدم"، آن وقت دیگر چشمش بسته میشود. در روایت داریم: تا دوسالگی مخصوصاً امام زمان را میبینند. حضرت را میبینی. گاهی بابت همین یک لبخندی روی لبش مینشیند، یک ذوقی میکند، یک خوشحالی پیدا میکند.
حالا چطور میبیند؟ امام زمان را کجا میبیند؟ بعد حضرت که میروند، گریه میکند، ناراحت میشود. بچهها تو خانههای شما، اجانین، جنها که میآیند با بچهها بازی میکنند جنها. لذا در روایت دارد: تو خانههاتون کبوتر داشته باشید، مرغ داشته باشید. شماها فکر کنم همه دارید دیگر، ها؟ کسی هست اینجا؟ ما که قمیم، داریم. البته مسافرتهامون چون زیاد بود، دیدیم حیوانات تلف میشوند دیگر، دادیم رفت متأسفانه. درست کرده بودیم مدتها.
در روایت دارد: خانهای که کبوتر دارد، این جنها که میآیند... حالا نترسانیم شما را. نگوییم "ماها جن میآید کره مریخ." اگر یک وقتی یک خانه جن آمد، آنجا میرود با کبوتر بازی میکند. وگرنه میآید با بچه بازی میکند. عکس. خلاصه، حکایتی است. عالم، عالم عجیب و غریبی است، فراتر از اینکه ما میبینیم. خیلی خبرهاست.
شخصی به نام «زید» آمد و «اکبر» رفت و «حسین» آمد و نشست و سخنرانی میکردم. جلسه تمام شد. اهل دلی که در جلسه بود، به من گفت: "بیا تو حیاط." رفتم تو حیاط. گفت: "آقا، میدانی تو جلسه چهکسانی نشسته بودند؟" گفتم: "اصغر و ممد و تقی و اینها بودند دیگر." ایشان گفت: "نه آقا، کسانی بودند. اینور کی بود؟ آنور کی بود؟ اینها نشسته بودند تو جلسه." ارواح علما حاضر میشود. ارباب اولیا حاضر میشود. چه بسا روح مرحوم آیتالله روحانی اینجا حاضر باشد، هر جلسهای که ما اینجا هستیم.
ائمه جماعات، اینهایی که امام جماعت بودند، ثابت. خدا به اینها اجازه میدهد. روحشان موقع نماز تو دنیا... در روایت هم دارد: شب جمعه که میشود، مثل فردا شب، ارواح مؤمنین میآیند پشت در خانهشان. انواع مؤمنین میآید پشت در خانهشان به اهل منزل نگاه... "دیوار! نمیدانستیم حالا نماز چقدر ارزش دارد، چیزی به ما برس." ارواح مؤمنین شب جمعه میآید. آرزوشان است. در روایت آرزوشان این است که ارواح مؤمنین، مؤمنین، مؤمنین آرزوشان این است که روحشان برگردد تو مسجد. بیاید تو دنیا که "مسجد بشیم." آرزوی مؤمنینی که از دنیا رفتند که برگردند تو دنیا، بیایند اینجا بنشینند موقع اذان. برگردند تو دنیا بروند تو مسجد. کیان؟ کسانی که امام جماعت مساجد بودند. اینها امتیاز خاصی دارند. مرحوم آیتالله روحانی حتماً هر نماز آنجا حاضرند دیگر. ها؟ عبادت میکنند و عنایت میکنند و خیلی خبرهاست.
یک جایی، یکی از آقایان میفرماید: "حرم بودم، حرم امام رضا، مشهد. آیتاللهالعظمی بهجت را دیدم. به ایشان گفتم: 'آقا! چیزی به ما بفرمایید.' تو حرم امام رضا با انگشت اشاره کرد به ضریح مبارک. فرمود: 'چه میبینی؟' گفتم: 'آقا، ضریح میبینم، در میبینم، دیوار میبینم، شبکههای ضریح.' ایشان فرمود: 'فقط همین را میبینی؟ دیگر چیز دیگری نمیبینی؟' ملائکهای که اینجا میآید، ارواح اولیا، ارباب معصومین... طهارت اگر باشد، انسان اگر پاکطینت باشد، زلال باشد، عکس میافتد دیگر. آب وقتی زلال است، عکس میافتد توش. وقتی هم کدر است، لجن گرفته، آلوده است، زیباترین چهره... آبی که زلال است، خب من باطنم خبر ندارم، نمیفهمم چهخبر است."
من سحرها... علامه طباطبایی هم فرموده بودند: سحرها از صدای زمزمه ملائکه خواب ندارد، خواب از سرم میپرد، مشغول هستم. نمیتوانم بخوابم. در و دیوار تسبیح میدهد. قدمت نمازم حس ندارم. حال ندارم. ملکوت عالم خبری نیست. غوغا.
یک ذکر، گاهی یک قرون پول، گاهی غوغا میکند تو ملکوت عالم. سرنوشت آدم را عوض میکند، برکات را جاری میکند، عنایت خدا را میآورد، رزق را جاری میکند. نمیدانم. گاهی یک کلمه حرف، عزیزان. دیشب بعد جلسه فرمود: "آدم را از زمین میبرد مریخ." گاهی هم یک کلمه از مریخ میآورد زمین. این جوری. ماجرای لقمان حکیم را شنیدید دیگر. گفتند که: "شیرینترین عضو گوسفند را بردار بیاور." زبان گوسفند. "تلخترین عضو گوسفند را بردار بیاور." زبان گوسفند. آدمیزاد که اگر خوب حرف بزند شیرین است، اگر بد حرف بزند، بهترین و بدترین عضو زبان است. یک کلمه حرف میزنم.
صبح به صبح اعضای بدن با هم سلامعلیک میکنند. جالب است: "بهبه! سلامعلیک آقای پا، حالتان چطور است؟ شما چطوری؟" تو روایت. روایت از زبان زبان. حال اینها را میپرسد. میگوید: "حالتان چطور است؟" همه بهش میگویند: "اگر تو بگذاری، ما خوبیم!" "زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد."
از این قبیل هم فراوان داریم. ماجراهای فراوانی. یک کلمه خیر، گاهی دو کلمه دلسوزی. سکوت. آن وقتی که آدم باید حرف بزند، سکوت. آوردنش. آمدند خدمت امیرالمؤمنین علیهالسلام. روایتش مفصل است. حالا امشب نمیخواستم این را بخوانم. آمدند خدمت امیرالمؤمنین علیهالسلام. گفت: "آقا، من را عقرب زده، دارم میمیرم." حضرت فرمودند: "حقته!" بابا، من مؤمن پایهرکاب شما. "یادت است؟ اینجا؟" حضرت غیبش را گفتند: "یادت است؟ خدا کجا؟ فلانجا که بودی تو مجلس، داشتند از سلمان بد میگفتند، از سلمان میگفتند، ساکت نشستی، برّ و برّ نگاه کردی؟ یادت است؟" حضرت فرمودند که: "این میشود. عقرب مال آن است." مجلس نشینی. مجلسی بنشیند به بزرگان توهین شود، به مراجع تقلید توهین شود، به رهبر اساعه ادب شود، به خوبان روزگار آدم سکوت بکند. روایت جلد ۷۵ بحارالانوار است. "جایی که باید حرف بزنی از مؤمن دفاع کنی، دفاع نکنی، «خَذَلَهُ اللهُ فِی الدُّنیا وَالاخِرَة»." خدا هم تو دنیا وِلَت میکند هم تا آخرت میگوید: "تو حمایت مؤمن نیامدی."
مؤمن خیلی اعتبار دارد. روز قیامت مؤمن وارد میشود. خدای متعال بهش میفرماید: "من از تو دلخورم." مؤمن روزه گرفته، شبهای قدر رفته، قرآن هم به سر گرفته، "یارب! برای چی خدایا؟" خدای متعال میفرماید که: "من مریض بودم، عیادتم نیامدی." "خدایا! مگر تو مریض میشوی؟" "من تشنه بودم، به من آب ندادی." "من گرسنه بودم، به من غذا ندادی." "من لباس نداشتم، به من لباس ندادی." "خدایا! ساحت شما بری از این حرفهاست. شما که گرسنه و تشنه نمیشوی، بیلباس نمیمانی، مریض نمیشوی." فرمود: "آن مؤمن، فلان مؤمن، فلان همسایه، فلان مسجدی، او که مریض شد، انگار من مریض شدم." ببینید. "او که مریض شد، انگار من مریض شدم." عجیب است. این تیکهاش عجیب است. میگوید: "اگر «لَوْ وَجَدتَنِي عِندَهُ»." اگر میرفتی عیادتش، من آنجا بودم. من آنجا بودم. من را میخواستی، دنبال من میگشتی. عیادت مریض. فلان موقع تشنه بود، آبش ندادید. دیگر کدام گرسنه بود؟ ایام ماه رمضان است. هستند کسانی که سحری ندارند. تو چه وضعی دارند زندگی میکنند؟ انگار نه انگار. بند اول.
از همه بدتر از ماجرای مرحوم سید بحرالعلوم. آن عارف فوقالعاده، امام زمان او را به سینه چسباندند. شاگردش فرموده بود که: "تو خبر داری همسایهات چند روزه شام ندارد؟ به چه حقی سر سیر به بستر رفتی؟" گفته بود: "آقا، من خبر نداشتم." اینجایش عجیب است. این عبارت ایشان: "اگر خبر داشتی به دادش نمیرسیدی که یهودی بودی. من میگویم چرا خبر نداری؟ اگر خبر داشتی به دادش نمیرسیدی که یهودی بودی." «مَنْ بَاتَ شِبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»؛ گرسنه باشد این مسلمان نیست. مسلمان اینهاست. وقتی که از خدا دور بشیم اینهاست.
آقا جان من، عزیزان من، خوبان روزگار! بیحجابی و رقص و آواز و بزن و بکوب و اینها خیلی خب، گناه است، قبول. وقتی بیحجاب تو خیابان میبینیم... نه، وقتی گرسنه تو خیابان میبینیم... امیرالمؤمنین، اگه غیرتش بیرون زد ژورژ جرداق. آن عالم متفکر مسیحی لبنانی که شیعه نبود، ولی گفت: "من عاشق علی شما هستم." ده جلد کتاب نوشته. کتاب نوشت. دو سه سال پیش از دنیا رفت. ایشان تو کتابش نقل میکند: "امیرالمؤمنین تو خیابان میرفت." خب ما کجا؟ یکی وضع حجابش ناجور است، یکی انگشتر طل دستش است. امیرالمؤمنین کجا داد زد؟ امیرالمؤمنین یک پیرمردی تو خیابان دارد گدایی میکند. حضرت فرمود: «مَا هَذَا؟» نفرمود: «مَنْ هَذَا؟» نگفت: "این کیست؟" گفت: "این چیست؟ مملکت اسلامی، گدا، این چیست؟" گفتند: "آقا، این مسیحی است." فرمود: "تا وقتی که جوان بود، جان داشت، ازش کار میکشیدید، برایتان کارگری میکرد. حالا که دیگر جان ندارد، باید گدایی کند از شما؟ چرا به دردش نمیرسید؟"
جامعه اسلامی! اینجاها را باید حساس باشیم. مسئول مملکت اسلامی تو بهترین وضعیت زندگی کند، بهترین جای تهران ویلای چند هزار متری داشته باشد، با شکم سیر شب آروغش هم بزند. میشود اینجوری؟ جهنم همینهاست. زندگی جهنمی همینهاست. بگذریم، حرف زیاد داریم، دلمان پردرد است. خیلی حرف است.
چهکار باید کرد؟ ماه رمضان، ماه رحمت. درهای جهنم بسته. کِی جامعهای بهشتی میشود؟ کِی مردمی بهشتی میشوند؟ وقتی که دیگر تبعیض نباشد، بیعدالتی نباشد. یکی را بابت اینکه هزار تومان تخلف کرده، چون ضعیف است، بیرونش میکنند. یک کارمند معمولی مالیاتش را تا قرون آخر ازش بگیرند. یک ابربدهکار بانکی مالیات ندهد، هیچکس هم نتواند بهش بگوید چشم بالای چشم. هزار میلیارد بدهی بانکی دارد، هیچکس نمیتواند ازش بگیرد. من و شما یک میلیون بدهی داریم به بانک، ضامن نداشتیم، زندان. حکومت مقدّس است. بالاخره مسئولین... روایت. حالا اِنشاءالله شبهای بعد بیشتر صحبت خواهیم کرد. بیشتر از این اذیتتان نکنم.
جامعه بهشتی، بعد عدالت، بعد کرامت. فقر نباشد، فساد نباشد. «لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم...» مردم یک جامعه مؤمن باشند، خوب باشند، درهای رحمت و برکت بهشان باز میشود. «لَوْ أَنَّ» عجیب است. آیه قرآن میگوید: از بالای دستشان، از زیر پاهایشان.
خدا اِنشاءالله روزبهروز جامعه ما را به این سمت هدایت بکند؛ مؤمنتر، باتقواتر، پاکتر، به جامعه بهشتی.
شب ششم ماه مبارک رمضان، ماه محرم. که شب ششم متوسل میشویم به یتیم کربلا، حضرت قاسم علیهالسلام. امشب متوسل بشویم به این آقا. آن عالم بزرگ میفرمود که حضرت قاسم علیهالسلام، یکی از علما در خواب دیده بود. ایشان فرموده بود که حضرت قاسم علیهالسلام فرموده بود: "مردم فکر کردند فقط حضرت عباس و حضرت علیاصغر بابالحوائج هستند. من هم بابالحوایجم." گله کرده بوده در خواب. این عالم فرمودند: حضرت قاسم علیهالسلام فرموده بود: "که من بابالحوایجم، ولی دوروبرم خلوت است. مردم کمتر در خانه من میآیند.
متوسل شویم به حضرت قاسم علیهالسلام، خصوصاً برای مشکلات جوانها؛ مشکل ازدواج، مشکل مسکن، مشکل اشتغال، نوک کوه کمرباریک جوانها تو دانشگاهها، مشکل اینهاست. خدا به دادشان برسد. حضرت قاسم علیهالسلام.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم.
حسین و علی و علی. با تو هستی پناه دل. شب، نور ماه را جلوه کردی، خداپرست شدیم. با تو ما قبله را... یا دان ساحلیم و کریم یاد تویی، ما به دستت نگاه. یا قاسمبنالحسن، "با غلامی و کاسه نیست آن منصب پادشاه را داریم." سیزده ساله حسن اربعین راه را داریم. حضرت قاسم، شمای کربلا. تو این شبها برای زیارت کربلا. گرچه از خیمهگاه: "تو روضه خیمهگاه را داریم." پیک زیر نعلها له شد تا ابد اشک و آه را داریم. آماده کربلا.
السلام علیک یا ثارالله. مرحوم شیخ جعفر شوشتری نقل میکند: "وقتی کاروان از کربلا برگشت مدینه..." میدانی طبق برخی نقلها قاصد کربلا شد اباعبدالله. دختر خودش را، عقد قاسم، فاطمه بنتالحسین. برگشتن مدینه. آمدند. مردم مدینه استقبال. تمام شد مراسم. هر یک از اهلبیت کاروان برگشت سمت منزل. همه دیدند فاطمه، دختر حسین، همسر قاسم میدانی آخه من دیگر کسی را ندارم. کربلا از دست دادم، از دست دادم دیگر.
در حال بارگذاری نظرات...