‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
خوب، در بحث بلاغت، مبحث بعدیای که داریم "نشئه بلاغت" است. منشأ از کجا نشئت گرفته؟ از کجا نشو و نما کرده؟ نشئت یعنی اینها از ماده «نشو» و «نَشَف» میگویند. فلانکس نشوش از فلان منشأ است. منشأ از سر «میم»اش میآید. "نشئت" مصدر معمولیاش "جُفت مجرد" است. "منشأ" مصدر "میمی" است. "نشئت" مصدر معمولی.
خدای متعال در قرآن فرموده که: «وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ» یعنی «لَتنزیلنَ مِن ربِّ». قرآن معجزه الهی است که با لسان عربی مبین نازل شده. یک وقتی فکر کنم در مورد لسان عربی بودن قرآن صحبت کردیم. حالا کجا بود؟ در بحث لغتی که داشتیم که چند سال پیش مطرح شد. حضرات عالیه نبودند، دوستان دیگری بودند. آنجا بحث این را داشتیم که قرآن، همۀ قرآن واقعاً لسان عربی است؟ واژه فارسی در قرآن داریم. واژه عبری در قرآن الی ماشاءالله داریم. آرامی داریم، سریانی داریم، حتی ترکی -برخی گفتند-. «اللهُ أَنّی لَکُم» خوب، چطور میشود لسان عربی مبین، شما واژه عبری برداری بیاری و بگویی عربی مبین؟ نکتهاش این است که قرآن اگر عبری میآورد، عربیاش میکند. بعد میگوید چهارچوب زبان عربی. یعنی واژهای نگفته که در عربی معادل ندارد یا زبان نمیفهمد یا در عربی استعمال نمیشود. هر سه تایش عربی است. از جای دیگر هم اگر بگیرد، در این چهارچوب رعایت میشود.
عرب در آن اُسلوبی پیدا کرد مغایر با اسالیب خودشان. دید که بابا، شما هیچ کتابی را در تاریخ، کتاب عربی را قبل قرآن اصلاً نمیبینی با این اُسلوب بوده باشد، این مدل نحوۀ گفتار. حالا یکی از مباحثی که من خیلی دوست دارم و از خدا هم خواستم -حالا چند تا چیزی که از آرزوهایمان بود، الحمدلله محقق شد- یکیاش این ادبیات قرآن بود که ان شاءالله دارد به نتیجه میرسد. خدا را شکر و بحثهای قرآنی داریم. ادبیات در بسیاری از آیات قرآن از جهت ادبی بحث کردیم. خیلیهای دیگرش هم باز ان شاءالله بحث. یکی از آرزوهای ما بوده، دوست داشتیم زنده بمانیم که این کار انجام بشود. حالا بعداً ان شاءالله بشود یک محصولی هم از آن تولید شود.
یکی از آرزوهای دیگر بنده این است که بتوانم یک بحث مباحثه، حالا در همین قالب بلاغت یا بعد بلاغت، بحث زیباییشناسی قرآن داشته باشیم. ان شاءالله بحثهای زیباییشناسی قرآن هم بحثهای خیلی خوبی است که حالا بلاغت مطرح میشود. برخی، جدید است، بحث جدیدی است، بحثهای هنری و اینها. دیشب من مطالعه میکردم در مورد داستان حضرت داوود. علامه طباطبایی میفرماید که این «تَمَثُّل» بوده، مکاشفه بوده، واقعیت نداشت. خوب، شما ببینید یک مکاشفه را قرآن چطور دارد نقل میکند. کسی این را یک کتاب زیباییشناسی نوشته، نوشته که ما در قرآن «فیلمنامه» داریم. فیلمنامه نوشته، قشنگ فیلمنامه است؛ یعنی قشنگ اسالیب فیلمنامهنویسی رعایت شده است. معجزه دیگر.
زمانی که «بربریت» داد میزند، عمده اینطورند، فضا، فضای شما ببینید برای اینکه ببینید جاهلیت چه فرهنگی داشته، باید خطبه فدکی حضرت زهرا را بخوانید. پوست دِبّاغی نشده را میخوردی، سر میکردی توی چشمهای که سگها ازش میخوردند، سگه میرفت توی کَلَک، تو آب میخوردی. توی همچین بستری فرهنگی، شما بیایی مثلاً عمیقترین اسالیب هنری و زیباییشناسی را به کار ببری و اینها هم بفهمند، لذت هم ببرند، این هنر است. شما بروی مثلاً در دل آفریقا فیلم هالیوودی برای اینها بسازی، برای کسایی که تا حالا فیلم ندیدهاند، با بالاترین کیفیت هالیوودی که اصلاً دیگر رو دستش نیاید. بعد اینها همه آن تکنیکها را بفهمند، این جذابیتها بگیرد اینها را، کارگردان بعد از خود اینها بازی بگیرد. پیغمبر چه کرده؟ خیلی واقعاً یکخورده آدم تأمل بکند. صلی الله علیه و آله.
عرب دید که آقا این قرآن تویش یک اسالیب دیگری است. حرف نمیزنیم و میفهمند هم که این چیست، ولی این همه آهنگین، این همه وزندار، همه یک نَسق واحد دارد. در محتوا همدیگر را تأیید میکند. صَدرِی دارد، ذیلی دارد، مقدمهای دارد، نتیجهای دارد. سوق میدهد. از یک جایی شروع میکند، میآید میرساند به اسماءالله، میآید میرساند به معارف، میآید میرساند به تلنگر، تلاوت آیات، تَذکُّر. قشنگ مفهوم ملموس. این جوری صحبت نمیکنیم و فصاحتی که بشر به مثلش نرسیده و بلاغتی که به مثلش کلامی وصف نشده. تَحدّی کرده بلاغت عرب را. «التی التی وصف عربی» یا «بلاغت مضاف مضاف الیه». وقتی میآید بعدش صفتی میآید، صفت مال مضاف است یا مال مضافالیه؟
یک چیزی در کتاب مرحوم تنکابنی، صاحب «اکلیل المصائب» ایشان یک کتابی دارد به اسم «قصص العلماء». این کتاب خواندنی است. فارسیاش را گرفتم خوندم، نفهمیدم. رفتم عربیاش را گرفتم. فارسی هم نوشته. کتاب دو قرن پیش، یک قرن پیش، دو قرن پیش. با سبک فارسی قدیمی بود و اینها. دیدم که اصلاً نمیتوانم بفهمم چی میگوید. عربی ساده. ۸۰۰ صفحه از کتاب هست. منزل. خیلی کتاب خوب و شیرین. خیلی جذاب. خیلی آدم یاد میگیرد. یعنی انگار شما با ایشان، یک عالمی که ۲۰۰۰ جلد کتاب دارد، شما انگار با ایشان ۳۰ سال سفر کردی، دائماً باهاش بودی. خاطراتی که نقل میکند از علمای مختلف، از شهید ثالث عرض کنم که علمای دیگر، این ور و آن ور و اینها تا عرفا و بزرگان و اینها. چیزهایی که دیده.
در فلان مجلس بودیم. بحث شد سر اینکه صفتی که میآید مال مضاف است یا مال مضافالیه. جدا کردم برای بحث ادبیات. یک وقتی اگر لازم شد بیارم. بعد میگوید که آن عالم گفتش که مال جفتش میآید و شروع کرد شواهد را آوردن. ۱,۲,۳,۴,۵. کجاها برای مضاف میآید؟ کجاها برای مضافالیه؟ خیلی قشنگ. خلاصه شاید برای هر کدام سه چهار تا مثال میزند. ولی خب اینجا مشخص است. اول اینکه از تأنیثش میشود فهمید. بله. و خیلی وقتها از جهت سیاق دلالت میکند. بله.
بلاغتی که موضع فخرشان بوده و موضع ضعفشان بوده، خودپسندی. «زهی خیال باطل». بعد قرآن میآید به اینها چی میگوید؟ اینهایی که میگفتند: «آقا ما هیچی نداریم، ما فرهنگ نداریم، ما سیاست نداریم، ما اقتصاد نداریم، ما قدرت داریم، ما فقط بلاغت داریم». بعد بیاید تو همین رو دست اینها بزند. شما اینها را ندارید، بعد من میآیم چیزهایی که دارید به شما میدهم. یک وقت میگویم این را داری در حد اعلا. من یک چیز دیگر رو دست این به شما میدهم. معجزه این جوری است.
امام هادی علیه السلام فرمودند که همیشه معجزه انبیا، معجزهاش متناسب با اونی بوده که سرآمد بوده. در دوره حضرت موسی سحر سرآمد بوده. در دوره حضرت عیسی طب سرآمد بوده. در دوره پیغمبر بلاغت سرآمد بوده. بعد میفرماید که در دوره امام زمان هم علم سرآمد است. دست علم! اینها الان «ساینس» غوغا میکند در عالم. چیزی نفهمیدی که موشک فرستاده هوا. فکر کردی آقا ما داریم موجود زنده میفرستیم فضا. آنجا داریم الان کاهو کشت میکنند، نمیدانم هفته پیش در مریخ کاهو کشت کردند. بهشتی! خارج! قیمت ماه را چقدر میدهی؟ بله، آن که مشخص بوده، چون پرچم آمریکا باد بهش خورده. در مریخ باد نداریم. ما اقرار کردم، گفتم در استودیو درست کردیم. آن مال اولش بود، ولی الان که رفتند. بله. سال ۱۹۳۲، چند بوده آن سالی که اینها اعلام کردند ما رفتیم فضا؟ در استودیو درست کردند و یک عالمی را فیلم کردند با یک فیلم پرچم آمریکا دارد باد بهش میخورد. در مریخ باد کجا بود؟ رو ماه. بله، ماه باد.
مریخ چیکار کردیم؟ مثلاً موجود زنده فرستادیم، کاهو کشت کردیم. امام زمان چی میکند؟ نمیفهمیم که! «من ابرها را مسخر شما میکنم.» ابر چموش داریم، ابر زلال، ابر سخت، ابر نرم، ابر سفت. برای راههای نزدیک با ابر نرم، برای راههای دور با ابر سخت. رو دست زد، آهن درست کرده، با چادر میرود. آسمونم هنوز برگردد، نترکد، چی نشود. هزار و یک مشکلات دارد اینها. دیگر بعد تازه چقدر فشار خون بالا میرود و چه میدانم مشکلات مغزی پیدا میشود، اکسیژن کم میآید. و میرود قشنگ ابر. بدون هزینه، بدون مال. همه از آن استفاده میکنند. بعد ۵۰۰ نفر ثبت نام میکنند، به ۵ نفر قرعه میافتد. یک نفر این همه راحت میروند میآیند. ایستگاه فضایی میزنند و هزار و یک مسئله. بله. هیچی.
حالا در دوران پیغمبر، اونی که سرآمد بوده چی؟ بلاغت بوده. بعد قرآن چی فرموده؟ «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ» همه انس و جن جمع شوند «أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ» جمع شوند که چیکار کنند؟ مثل این قرآن را بیاورند. «لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ» نمیتوانند بیاورند «وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً». خیلی حرف است. جن اطلاع دارد از خیلی مسائل. سنهای اینها خیلی بالاست. جن را میآورد وسط بحث. انس نیست، بحث علوم بشری نیست. علوم جن، دسترسی جن به اطلاعات حالا از جهت عقلی و درک و فهم از انسان پایینتر است، ولی دسترسی به اطلاعات بالاتری دارد. دسترسیشان به اطلاعات بیشتر است، چون حجاب خیلی از حجابهایی که ما داریم را ندارند. سرعتشان بالاست، انتقالشان بالاست. بله بله. دسترسیشان به اطلاعات خیلی بالاست و سن هم بالاست. خب اینها مثلاً الان ما اجانینی داریم که هزار سالش است، ۱۲۰۰ سالش است. قاضی فرموده بودند که به نظرم برای قاضی. بله. نه، دوره مرحوم شیخ عبدالکریم. زعفر جنی که آمد، بله، نصرت امام حسین. او از دنیا رفت. شیخ عبدالکریم مجلس ختمش را گرفتند. اینجا، زعفر جنی سال ۶۱ هجری. شیخ عبدالکریم چه سالی؟ ۱۳۶۱ مثلاً. ۱۳۰۰ سال. تازه آن موقع چند سالش بوده؟ نمیدانیم. ۱۳۰۰ سال از آن موقع. گفتم برخی از اینهایی که توی غدیر بودند، هنوز هستند. بله. سنها خیلی زیاد. حالا در مورد کیفیت موت اینها، احکام موت اینها بحث زیاد است. مکلفند دیگر. غسل و کفنشان چطور است؟ قبرشان کجاست؟ تشییع جنازهشان چطور است؟ این از بحثهایی است که ما وقتی بچه بودیم درد میکرد. تا یک حدیثی پیش بود، یک چیزهای محیرالعقولی هم دست پیدا کردیم که نمیشود به کسی گفت.
در صورت جن هم بیاید کمک. دسترسی دارند دیگر. این با حواریون مثلاً بعضیهایشان در ارتباط بودند. حضرت عیسی را میدیدند یا میبینند. همین الان میبینند حضرت خضر را میبینند. دسترسی دارند. دسترسی بیشتر. حالا بحث در مورد اینکه تشرف خدمت امام زمان، اینکه امام زمان غایبند. اینجری الکلام. نکاتی که وقتی ثبت بشود شاید یک کسی یک کلیدی بشود، بخواهد دنبال تحقیقش برود، اذیت میشویم. هی رفرنس میدهی، وسط پرانتز باز میکنی، میاندازند یک چیزی میرود. بعداً شاید یک کسی یک چیزی گرفت از این بحثها. بله. بحث غیبت امام زمان فقط برای انسانهاست یا برای اجانین هم غایب؟ بعد این بحث است که اجانین تقلیدشان از مراجع ماست یا مستقیم رجوع میکنند خدمت امام زمان؟ وقتی گفتند که مستقیم، برخی روایات ما دارد در کافی شریف، روایت زیاد داریم که اجانین مستقیم میآیند خدمت ائمه و سؤالاتشان را میپرسند. برخی میگفتند نه، اینها الان تقلید میکنند. در دوره غیبت. گفتنی طایفه ایشان مقلد آقای بهجت بودند مثلاً. از علمایی که هستند، الان خدا بهشان سلامتی بدهد. یکی از اساتید رفته بودم، دیده بودم که اجانین میآیند مثل شهری ازش میپرسند. پاسخ دادن ایشان هم خیلی بامزه بود، مدلی که جواب میداد. و حالا در صورت اینها دسترسی به اطلاعات دارند. اینها هم بیایند کمک. کمک اجانین بیایند کمک. حالا انسانها که بیایند پشت هم، اجانین هم بیایند، نمیتوانند مثلش بیاورند. بابا اینها انجیل را، انجیل تحریف نشده شنیدند بعضیهایشان، ولی چی شد؟ جنها وقتی قرآن را شنیدند چی گفتند؟ در سوره مبارکه جن. بله. سوره مبارکه جن. ۵۷۲ دلیل دیگری. یکی از اساتید گفتند میخواهم تفسیر بگویم. چی بگویم؟ گفتم سوره انسان با سوره جن. خوبی سلسله انسان. بعد گفتم ببین تفاوت این دوتا را نگاه کنید. درک معارف جن چقدر است؟ درک معارف انس چقدر است؟ جنها چقدر رشد معنوی دارند؟ البته آن «عفریتٌ من الجن» آنجا تفاوت. بلند شد میآورم. شاگرد جنی حضرت سلیمان رشدش چقدر بود؟ شاگرد انسی حضرت سلم. پلک به هم بزنیم. بله علمش. سوره انسان، سوره جن. تفاوت شان چقدر است.
«فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا». قرآن عجیبی شنیدیم. حالا اینهایی که خیلی حرف شنیدند. انجیل شنیدهاند، شاید بعضیهایشان تورات شنیدهاند، زبور شنیدهاند. دسترسی به اطلاعات دارند. صدای حضرت داوود چه بسا بعضیهایشان شنیدهاند، چون فاصله خیلی نبوده. شاید در حد به نظرم ۲۰۰۰ سال مثلاً شاید فاصله باشد بین حضرت داوود تا حضرت عیسی، نهایتاً شاید ۲۰۰۰ سال. این جوری به ذهنم میآید. خوب. حالا اینهایی که با این عمر طولانی اینها را شنیدهاند، مزامیر، صحف ابراهیم و مزامیر و زبور حضرت داوود اینها را شنیدهاند، اینجا خیلی عجیب است. «قرآن عجب». «یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ» هم قشنگ بود، عجیب بود، هم دعوت هدایت به رشد میکرد. «فَآمَنَّا». بعد آیه چهارش خیلی جالب است. «این دیوانه ما یک حرفهایی میزد.» دیوانهشان کی بوده؟ ابلیس. دیوانهشون، سفیهمون یک حرفهایی میزد. بر خدا شطط میگفت. ما فهمیدیم این جوریا نیست. این جوری نبوده. این خیلی قرآن خوبیه. «تَعَالَی جَدُّ رَبِّنَا». «جَدُّ رَبّ» دیگر چیست؟ خدا مگر جد دارد؟ جد یعنی آن مقام بالا. به جدم میگویند جد به خاطر مقام بالایی که نسبت به یک خانواده دارد. مقام بالای رب. «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا. وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا. وَأَنَّا كُنَّا نَظُنُّ أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا». آیات بعدی: «مثِلش بیارین». چه حرفهایی است؟ نمیتواند. این بلاغت در اوجش است. برای همین «تَمَلْمَرت»، محوره، محور، محور رباعی. برای همین محور قرار داده شد. محور قرار دادند عربها حول قرآن «دِراسات» را، یعنی درسهایشان را آمدند حول قرآن کردند. "برای درس لغتش منم کلمات قرآن یاد بگیرم." «نَحْواً وَ صَرْفاً وَ بَلَاغَةً وَ نَقْداً وَ غَیْرَهُ». برای چی؟ برای آن اعجازی که دیدند، این بلاغت فوقالعادهای که دیدند در قرآن. برای همین آمدند همه درسهایشان را دور قرآن، ادبیات انداختند که قرآن را بفهمند. جاهلا بهتر از الان بعضیهایشان میفهمیدند که باید ادبیات برای قرآن خواند. «وَدَرَسُونَ» کسانی که درس میدادند، درس میگرفتند، میدیدند در این قرآن اعجازی که واجب است شناخت نسبت به اصول آن اعجاز. و «مَجَازِست» که واجب است. خود این متن، متن یعنی قلمی که هست، قلم بسیار زیباییها. چون «اعجازاً فُلان»، «مجازاً فُلان»، «اِی فُلان»، «حافظاً فُلان». خیلی خودش مراعات بلاغت کرده کسی که کتاب را نوشته. «مَجَازِست» که واجب است «تَطَرُّق» به حقیقتش. راه افتادند، رفتند به سمت حقیقت در طریقش. آمدند «ایجازِست» که واجب است «وقوفٌ علی اسرارها».
پس این بیان ساطع، حافظ شد. حافظ مثل زنبور. یعنی چی؟ انگیزه. واژههای جدید و پرکاربردم است. کتابهای جدید عربی مثلاً حافظ خیلی استقبال. حافظ شد. انگیزهای شد برای اینکه بیایند بلاغت یاد بگیرند. بلاغتی که قرآن موضوع آن بلاغت، موضوع یگانه آن بلاغت. یعنی هیچ کتاب دیگری را محور بلاغت قرار ندادند. نه که اصلاً کتابی نمیتوانست بیاید در رده قرآن. محورش فقط قرآن بود و راستم. یعنی درس گرفتن میشود درسگیرندگان. درس در صحنه، مدرس درس میگیرند و این دراسات مطلب تعلیمی نبود به آن چه که مطلب دینی بود برای «زوود»، حمایت، دفاع از «فیاض» دین. پیاز حوزه. حوض. کانون. کانون دین. فضیح کردن اضلالهای دشمنان، دشمنانش. اینها را برای اینکه دفاع از دین بکنند. یعنی فقط صرف یاد گرفتن نبود. مطلب دینیاش بیشتر بود. یعنی آمدند بلاغت را یاد گرفتند که از قرآن حمایت بکنند، که روبروی مخالفین قرآن بایستند. بله. لذات «زوود»، «زوود» یعنی دفاع. «زا» اضلال و الا «نَقالی». «وَلِهَذَا طُمْحُوَرَتْ حَوْلَهُ الدِّرَاسَاتُ مِنَ اللَّغَةِ وَالتَّحْوِيلِ وَالصَّرْفِ وَالْبَلَاغَةِ وَالنَّقْدِ وَلَمَّا وَرَثُونَ إِعْجَازٌ يُوجِبُ التَّعَرُّفَ إِلَى أُصُولِهِ وَمَجَازٌ يَجِبُ التَّطَرُّقُ إِلَى حَقِيقَتِهِ وَإِيجَازٌ يَجِبُ الْوُقُوفُ عَلَى أَسْرَارِهِ فَكَانَ هَذَا الْبَيَانُ سَاطِعًا سَاطِعًا لِبَلَاغَتِهِ الَّتِي كَانَ الْقُرْآنُ مَوْضُوعَهَا الْوَحِيدَ. وَالدِّرَاسَاتُ مُطَالَبًا تَعْلِيمِيًّا بِقَدْرِ مَا كَانَتْ مُطَالَبًا دِينِيًّا لِذَوَادٍّ عَنِ اللَّهِ وَفَتْحٍ لِأَدِلَّةِ خُصُومِهِ وَلِأَغَالِيثِ أَضَالِيلِ أَعْدَائِهِ.»
اگر گفتیم قرآن باعث شده که علم بلاغت شکل بگیرد، غلو. ترجمه کردن. بندر. خوب دقت کنید. اینها نه چون من آدم ترجمه میکنم این مدل. اگر آدم ترجمه میکند، متن، نحوۀ خواندن. اول آدم باید لحن متن را پیدا کند. چه مدلی بخوانم که چه مدلی ترجمه کنم. غلو نکردیم. «حَوْلَهُ دِرَاسَاتٌ كَثِيرَةٌ لَا حَصْرَ لَهَا وَلَا عَدَّهَ.» دور این قرآن درسهای بسیاری شکل گرفت که حصر و عد، عداد ندارد. حالا کتابهایی که نوشته شده برای اینکه حول محور بلاغت قرآن، یک سیر تاریخی نشان بدهد. میآید میگوید که: «خوب هم هست برای بحثهای تفسیری». اینها نمیگویند. یکی از مشکلات در حوزه این است که روش تحقیق و روش تحصیل را نمیگویند. من طلبه نمیدانم الان اگر میخواهم تجزیه تحلیل ترکیب قرآن را مراجعه کنم به کدام کتاب مراجعه کنم؟ کتابهای تجزیه تحلیل ترکیب قرآن چیاست؟ تجزیه ترکیب کل قرآن، یکی اِعرابُ القُرآن است و یکی اَلْجَدوَل است. سه چهار تیکه از تحریر و تنویر. اینها کتابهای خوب از تحقیق تجزیه تحلیل ترکیب نیست. لغت. این سه تا تجزیه تحلیل ترکیب. برای تجزیه تحلیل ترکیب. یعنی من آیهای را در تجزیه تحلیل ترکیبش ماندم، به این سه تا کتاب مراجعه میکنم. آیهای را میخواهم نکات بلاغیاش را پیدا بکنم، به کدام کتابها میخواهیم؟ آیهای را میخواهم به نکات فقهیاش مراجعه کنم، «فقه الاحکام» از «مسالک» مرحوم شهید ثانی هست. «آیت الاحکام» مرحوم مقدس اردبیلی. «آیت الاحکام» کی؟ کی؟ کی؟ اینها فقها. «آیت الاحکام» که میخواهم نکات اصولیاش را مثلاً پیدا بکنم. میخواهم نکات عرفانیاش را پیدا بکنم، تفسیر ملاصدرا هست، تفسیر مرحوم بانو امین هست، رازی هست، عرض کنم که فخر رازی، ابوالفتوح رازی، تفسیر مرحوم سید عبدالعلی سبزواری هست، تفسیر المیزان هست. اینها تفاسیری است که مشرب عرفانی، فلسفی اینها دارد. میخواهم تفسیر قرآن به قرآن باشد، این که دیگر فقط علی میزان المیزان است. المیزان نمونه است. تفسیر شهید مطهری، مقداری که نوشته شده. تسنیم. این همه قرآن به قرآن. میخواهم تفسیر تاریخی باشد، قصص الانبیاء باشد. بحثهای تاریخی را مطرح کرده باشد، به کدام کتاب؟ بهمان. خودم نشنیدم. اینها محصول ۱۲، ۱۳ سال مطالعه. رفتیم پیدا کردیم. ۱۲ سال مطالعه کند تا به اینها برسد. من وقتی به ذهنم رسید که ما میتوانیم فقط یک دور بیاییم فهرست کتب را بگوییم. من دیشب یک کتابی دیدم. دیدم «فهرست الغدیر» را کردند کتاب. خیلی خوب است. شما بدانید که مرحوم علامه امینی در بحث روایات چند تا روایت را فقط تیترش، اسمش، چند تا روایت برای تأیید ولایت امیرالمؤمنین آورده؟ استاد ما میگفتش که: "بابا تاریخ تمدن ویل دورانت را بگیرین، یک دور مقدمهاش را بخوانید. ۱۰ دقیقه میشود." خیلی کتاب را مقدمهاش را بخوان. میخواهم بگویم که چرا اینها را میخواهیم بخوانیم. فکر نکن اینها «زوائد» است. این خیلی مهم است. تاریخ علم خیلی مهم است. الان تاریخ علم شده یکی از بحثهای دانشگاهی. در خود علوم دو واحد شده. این علم چه تاریخی را طی کرده؟ شما اگر تاریخ اصول را بلد باشید، خیلی مسائل برایتان حل میشود. این آقای اصولی اگر در آن دوران این حرف را زده، به خاطر این است که در آن دوران هنوز مطلب بهش نرسیده بودند، هنوز این حرف را نزده. با تاریخ اصول، تاریخ فقه خیلی مهم است. تاریخ کلام خیلی مهم است. شما تاریخ کلام اگر بلد باشید روبروی فلسفه در نمیآید. خیلی مهم است. با تاریخ کلام جواب اینها را میدهم که دیشب بازم یک کتاب خوبی آیا اعرافی در مورد فلسفه نوشته؟ بحثهای درس خارج ایشان بوده. بحث استنباطی که در مورد فلسفه روایات مخالف، روایات موافق. بحث استنباطی خیلی خوب. ۱۵ هزار تومان.
خلاصه خود فهرستخوانی خیلی مهم است. بسیاری از کتابها را فقط فهرستش را خوانده. اول الغدیر را فهرستش را بخوانیم. بحار را فهرستش را بخوانیم. وسایل را فهرستش را بخوانیم. شما فهرست وسایل را اگر بخوانید، آنقدر مطلب یاد میگیرید -حالا خودم را میگویم، شما، شما، شما نیستید. شما یعنی ماها، شما چیزی است، چی میگویند؟ مخاطب فرضی- آنقدر آدم مطلب یاد میگیرد که شاید یک کتاب فقهی را بنشیند بخواند، آنقدر نکته ازش پیدا نشود که مثلاً چه بحثهایی را کجاها آوردهاند. خیلی مهم است آدم بدوند. دنبال فلان موضوع میگردند. در مورد مرحوم شیخ عباس قمی. حالا الکلام. نکتهای است به درد میخورد حتماً. خیلی اینها. در فلان مسئله حوزه نجف، همه طلبهها افتادند به اینکه بروند ببینند فلان روایت کجاست. نه کامپیوتری بود نه کشف لغتی. کشف چیست؟ کشف اللغات اینها خودش مال همین اواخر بود. ۳۰ جلد کشف لغات برای بهار نوشت. مفرط قرآن. در نهجالبلاغه. نوشتههای دشتی من دیدم. نوشته قبل ایشان هم شاید کسی دیگر نوشته. برای بهار، برای وسائل الشیعه، برای اینها هم شروع کردند نوشتن که بعد یک نرمافزار آمد، کلاً بساط را جمع کرد. اینها همه افتادند به اینکه فلان روایت را پیدا کنند، پیدا نشد. آمدند پیش شیخ عباس قمی. گفتند: «آقا یک روایت هیچ کس پیدا نکرد.» دست کرد، جلد بحار را درآورد، بابش را باز کرد. سیزنین. فرق آدم که کارکرده و کار نکرده این است. یعنی آدم باید برود بنشیند پای کار. این جوری نیست که یک بابی را یک وقتی مراجعه میکنیم، مراجعهای نیست. پای کار رفتن. اولین مرحله پای کار رفتن، فهرست خواندن خیلی ذهن آدم را باز میکند. چه موضوعاتی جالب است. اینها را آنجا گفتهاند. مثلاً شما بدانید که بحثهای ما در بحث فقه خیلی جالب بود. من نمیدانستم که بحث بلوغ را، بحثهای استنباطیاش را فقها کجا گفتهاند؟ علائم بلوغ چیست؟ کی بالغ میشود؟ سن بلوغ کیست؟ کجا گفتهاند فقها؟ در کتاب «حجر» و کتاب «وصیت». یعنی در نماز نبوده، در طهارت نبوده، در صوم نبوده، در حج نبوده. در حج بحث محدودیت مالی آن وقتی که محدودیت مالیاش برداشته میشود. آنجا بحث کردهاند. در سرم گفتم: تو اگر یک دانه نشسته بودی فهرست فقه را خوانده بودی، گیر این نمیافتادی. کتاب دو خط گفته بودند.
فهرست المیزان را آدم بخواند. فهرست این فهرستهایی که جلد آخر میآورند، موضوع کدام بحثها را کجاها گفتهاند؟ ذیل چه بحثهایی چه مدخلهایی گفتهاند؟ اصلاً ذهن آدم باز میشود. دانلود انبیا. باز من دیشب یک کتابی میدیدم، چون چند وقت یک بار میروم فقط کتاب. کتابفروشی که میروم یک ساعت دو ساعت کتابهای جدید چیست؟ در موضوع جدید. خیلی وقتها موضوعاتی به ذهن آدم میرسد، میخواهد کتابش بکند، بهترش را نوشتهاند. الکی آدم... یکی از دوستان میگفت: کتاب رفتم ترجمه کردم، یک سال وقتم را گذاشتم، آمدم چاپ کنم دیدم که یکی دیگر من را چاپ کرده. بگردد میفهمد که الان چی به چیست؟ چه خبر است. دیدم که در مورد انبیا یک کتابی نوشته بودند. مدخلهایی که گذاشته بودند چقدر جالب. مثلاً این مثلاً به ذهنم نمیآمد که یک همچین موضوعی در مورد انبیا در قرآن هست. میشود باب جداگانه برایش باز کرد. خیلی بحث مهم است. مثلاً عصمت تکتک انبیا را چطور ما با قرآن اثبات بکنیم؟ عصمت کلی انبیا را اثبات میکنیم. اما عصمت تکتکشان، عصمت داوود چه شکلی میخواهی با قرآن اثبات کنی؟ یک مدخلی است دیگر. این را شما وقتی فهرست را میخوانی دستت میآید. به هر حال فهرستخوانی و تاریخ علم، یکی از مباحث مهم تاریخ بلاغت و فهرست بلاغت. مروری بکنیم. توضیحات من آنقدری بود که آدم را به وجد بیاورد یا نه، به خواب آورد؟
اولینش «مجاز القرآن ابی عبیده معمر بن مثنی متوفی ۲۱۰». ۲۱۰ یعنی دوره کدام معصوم؟ نه امام هادی و امام عسکری. آهنگ تولدش اینجا باشد. طرفی طرفی ۲۱۰ بعد از که نبودند. بله. همان دوره امام جواد میشود. خود همین تاریخ هم چیز مهمی است ها. اینها نیست که آدم باید حفظ بکند. تف تاریخ تولد معمولاً مجهول است. طرف مثلاً ۱ ثبت میشود. اول که به دنیا آمده که کتاب ننوشته که همه بشناسند. میگویند این آقا کی به دنیا آمد؟ آقا از دنیا رفت. ابوعبیده برای اولین بار واژه مجاز را به کار برد. پس واژه مجاز را اولین بار کی به کار برد؟ ابوعبیده. و کتابی تألیف کرد و این کتابش را تألیف کرد در سال ۱۸۸. «لَفْظُ الْمَجَازِ وَ أَلَفَّ كِتَابَهُ هَذَا سَنَةَ مِائَةٍ وَ ثَمَانِينَ وَ ثَمَانِيَةٍ وَ كَشَفَ فِيهِ الْمَعَانِيَ وَ الْأَلْفَاظَ فِي سِيَاقِهَا مِنَ الْقُرْآنِ الْكَرِيمِ». کشف کرد در کتابش از معانی الفاظ در سیاق آن الفاظ از قرآن کریم. معانی الفاظ را با خود سیاق. ببینید چقدر این مهم است. الان این کار را نمیکنند. معانی الفاظ. کسی که خودش در دوره معصومینه. عرف عرب چی میگوید؟ سیاق قرآنی چه شکلی ترجمه میکند؟ همین که ما همیشه عرض میکنیم انحراف اینکه آدم بیاید فقط ببیند که این در عرف چی میگفتند، استعمالات خود قرآن این واژه را خودش معنا داده. بهشت. ببینی کجا چه استعمالی کرده. بسیار. من این هم یک نکته. باز امروز کنکوری زیاد گفتی. سوره یوسف به نظرم میآید از سورههای واجبی که اول باید خواند، سوره یوسف. چرا؟ بسیاری از واژههای قرآن را شما در سوره یوسف تصویریاش برایتان جا میافتد. تصویریاش. دیگر حالا این نکته دارد. بماند. چندین واژه قرآن قشنگ حل میشود به چه معناست. ۱۱۱ تا آیه است. چند تا؟ ۱۱۲. آیات را برایتان بگویم که کجاهاش چی میخواهد بگوید. واژه «زهد». جان؟ واژه «ز» و «كَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ». زهد یعنی چی؟ اینها وقتی که انداختنش در چاه، ولش کردند رفتند نسبت به یوسف زاهد بودند. زهد یعنی چشم پوشی. زهد نسبت به دنیا یعنی دنیا را بندازی کنار، غلط است. از دنیا یعنی چی؟ یعنی این مدل، بد نکشتنش. یعنی اینقدر دیگر نمیخواهند سر به تنش باشد. اینقدر چشم ندارند ببینند این طوری. چندین واژه دیگر بخوان. میتوانم برایتان «تعبیر رویا»، «تعبیر رویا» از «أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ». خود واژه «أحلام». «أحلام» جناب خان نه ها. «أحلام» واژه «أحلام» از واژههای بسیار کلیدی در قرآن، چونکه بلوغ را با «حُلُم» آورده. «حُلُم» نه. همه با همدیگر یک ماده است. «أحلام» یعنی چی؟ «أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ». عرض کنم خدمت شما که «مَلِک» یعنی چی؟ سجده یعنی چی؟ تصویری نشان داده. یکی بود اواخر دوباره این واژه را چقدر قشنگ توضیح داده بود. با اینکه تفسیر سوره یوسف هم گفته بودیم خیلی سال پیش. یک سری آیاتش این واژه را در قرآن این جوری دارد تصویر میکند، نشان میدهد ها. من هر یک خط بخوانم این حرفهایی را که معمولاً گفتیم، نه شنیدیم.
و «طَرائِقُ الْقُرْآنِ فِي التَّعْبِيرِ عَنِ الْمَعَانِيَ وَ بَيْنَ طَرَائِقِ الْقُرْآنِ فِي التَّعْبِيرِ عَنِ الْمَعَانِي وَ مَا يَسْتَحْسِنُ قَوْلَهُ فِي تَفْسِيرِهِ». و آنچه که قولش استحسان میکند در تفسیرش. یعنی خود قرآن در تفسیر آن لغت دارد استحسان میکند. دارد میبرد. دارد نشان میدهد. «فَقَدْ تَوَقَّفَ فِيهِ عِنْدَ وُجُوهِ الْمَعْنَى وَ تَوَقَّفَ فِيهِ عِنْدَ وُجُوهِ الْمَعْنَى وَ الْوُجُوهِ الْإِعْرَابِيَّةِ فَأَبَى شَرْحًا إِعْرَابِياً لُغَوِيًّا بَلَاغِيًّا فِي آنٍ». در وجوه اعرابی که رسید، یعنی اینجا چند تا وجه اعرابی مثلاً پیدا میکرد، آنجا توقف کرد. وایسا. یک شرح اعرابی لغوی بلاغی کرد آنجا. «وَمِنَ الظَّوَاهِرِ الْبَلَاغِيَّةِ الَّتِي تَطَوَّقُ طَوَّقَ تَخْمِينَ بَلَاغَةٌ إِلَيْهَا نَذْكُرُ عَلَى سَبِيلِ الْمِثَالِ الْحَصْرِ». از ظواهر بلاغیهای که آن ابوعبیده تطوق کرده به آن به حساب مثال، چند تایش را ذکر میکنیم، نه رو حساب حصر که بگوییم همین چند تا بوده. «إيجازُ الْحَذْفِ»، اول «مجاز المرسل». «إيجاز» موجزگویی، «إيجاز» یعنی موجزگویی، خلاصهگویی. «إيجاز» حذف میکند برای اینکه مجذوب بشود مطلب یا «مجاز مرسل». توضیحاتش میآید. مجاز چند است؟ یکی از اقسام «مجاز مرسل» به «علاقة المحلية». مجاز علاقه محلی است. حال و محل. من چیزی را بگویم چیز دیگری را منظورم باشد، ولی این دوتا نسبتش با همدیگر چیست؟ حال و محل. میگویم: «آقا من کتابخوانم». من کتابخانه که نیستم که. من روی میز، روی صندلی گوشه کتابخانه نشستم. من در کتابخانهام. من «قم»ام. من قم که مساوی نیست. یعنی من همه قم را که نگرفتهام که. یکیاش را گرفتهام، ولی به اعتبار حال و محل اینجام. بهش قم میگویند. اینجا کتابخانه میگوید. اینجا که همه کتابخانه نیست که. مثال ساده زد: «وَ سَلِ الْقَرْيَةَ». اینها گفتند که بابا جان شما از قریه بپرس. قریه. اینها چون برمیگشتند. یوسف وقتی که بنیامین را گرفت، حضرت یوسف آن یکی برادرشان گفتش که: «من برنمیگردم دیگر. قول دادیم. لَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِيَ.» من برنمیگردم. بعد آنجا یک طایفه دیگر از کنعان دیدند اینها که با همدیگر هم قافله شدند و برگشتند. او را دیدند که این برادره گفت که: «من نمیآیم. از شما جدا میشوم.» اینها که آمدند حضرت بعد گفتند: «بنیامین را که به زور گرفت. از بابت دزدی، از این قریه بپرس. بهت میگویند که آن یکی هم خودش گفت من نمیآیم.» اینها میگویند روستا بپرس. در واقع از روستا که نمیپرسند. از اهل روستا میپرسند. درست است؟ یعنی تو «اهل باطنی». دست بگذار روی این در و دیوار. خودت میفهمی که کی کجاست. تعبیر عرفانی. ولی «أَهْلِ الْقَرَى». از اهل قریه سؤال کن. ببین که این کجاست. «مجاز مرسل» است یا «إيجاز حذف». یا «إيجاز حذف» یا «مجاز مرسل». و نامیده شده در آن «مجاز عقلی». «فَقَدَ سَمِّيَ فِيهِ الْمَجَازُ الْعَقْلِيُّ وَ الْمَجَازُ الْعَقْلُ» در کتاب ایشان. «مجاز لغوی حدیث» و «أَسْنَدَ الْفِعْلَ إِلَى غَيْرِ مَا هُوَ لَهُ فِي الظَّاهِرِ». چرا؟ چون آمده فعل را اسناد داده به غیر ما هو له. اونی که در ظاهر «ماهٌ وَاللَّهِ» به او نسبت نداده، به غیر ما هو له در ظاهر. «الِافْتَاتُ وَ عَارِضٌ بِهَا عَدَدٌ مِنَ صُوَرِ الِافْتَاتِ وَ التَّلْمِيحُ النَّمِلِيِّ إِلَى مَا يُسَمَّى بالاستعارة التَّمْثِيلِيَّةِ». صور التفات را متعرض شده. چند تایش را. التفات میدانی دیگر چیست؟ التفات در بلاغت یعنی مثلاً دارد ضمیر مثلاً مخاطب یک دفعه غایب میشود. غایب است یک دفعه مخاطب میشود. مخاطب یک دفعه متکلم میشود. این را میگویند التفات. «لَئِنْ كَفَرْتُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ». «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ». این التفات. هر کی دنبال من راه افتاد از من است. هر کی معصیت من را کرد دیگر خودت میدانی. معصیت من را کرد یعنی از من نیست. حالش را از خودش برمیگرداند به خدا. این که التفات در قرآن هم فراوان است. بیش از صد هزار تا التفات شاید داشته باشیم. جفت آیاتی که خواندم در سوره ابراهیم. حفظ نیستم متأسفانه. عدد التفات.
یا آمده تلمیح کرده به استعاره تمثیلی. «وَ يَبْدُو أَنَّ مَجَازَ أَبِي عُبَيْدَةَ». پس اسم کتاب چی شد؟ «مجاز». «مجاز ابوعبیده». «مجاز القرآن». روشن شد که «مجاز ابوعبیده» «سَارَ سِجِلًّا مَفْتُوحًا». یک سندبازی بوده. «كَتَبَ فِيهِ كُلُّ مَنْ قُطْرُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْمُسْتَنِي وَ لَهُ مُجَلِّزَاتُ الْقُرْآنُ». «كَتَبَ فِيهِ» کتب آن ابوعبیده در کتابش تمام چیزهایی که در اینها بوده. کلاً. «مِنْ أَلْفَاضِ كَتَبَ فِيهِ كُلُّ مَنْ قُطْرُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْمُسْتَنِي». نوشته شده در کتابش همه چیزهایی که از قطب بوده. محمد بن مسلمیر کتاب «مجازات القرآن» را دارد. «مجلزات» نیست. «مجازات». «مجازات القرآن» را دارد. متوفی ۲۰۶ هم هست. از ابو زکریا «فرا» متوفی ۲۰۷ که «مجاز القرآن» را دارد. بسته رایج بود آن دوران. مرحوم سید رضی «مجاز النبی» را دارد یا «مجازات النبی» قیمتی. خیلی کتاب خوبی است. روایاتی از پیغمبر که مجاز به کار رفته. کتاب قطوری هم هست. خیلی هم، خیلی زیبا میآید. محصول سید رضی فازش با سید مرتضی خیلی فرق میکرد. سید مرتضی میرود در فضای فقه و اصول و کلام و سید رضی در همان ادبیات و بلاغت و شعر و شاعری و فضا، فضای لطافت هنری. آن فضا، فضای علمی. در عین حال هر دو از جهت تقوا. شیخ مفید خواب میبیند که حضرت زهرا به او میگوید حسن و حسین را فقه یاد بده. مادر سیدین میآید و دوتا پسر من و شما. دوتا بچه کوچک هم بودند. بله. نابالغ بودند. صورتها محاسن درنیاورده بود. مرحوم شیخ مفید به چهره اینها نگاه نمیکرد. تقوا. چه! بعد چند وقت به او میگویند برای اینها شانه میخریم. محاسنتان را شانه کن. میگویند آقا محسن ما درنیامده. محاسن اینها درنمیآید. افسانه است دیگر.
ثعلب ابوالعباس احمد بن یحیی «مجاز القرآن»، «مجاز الکلام»، و «تصاریفش» را دارد که حالا ان شاءالله بقیه بحث را فردا بحث خواهیم کرد. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...