‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
مطلب سوم در بحث مقدمات بلاغت، نسبت بلاغت با خطابه است. یا به عبارتی دیگر: "علاقه بلاغت به خطابه". دکتر طه حسین بحثی را به فرانسوی نوشته که عبدالحمید عبادی آن را به عربی ترجمه کرده و در صدر کتابِ "نقد نثر" نوشته برای ابی فَرَح قُدامه بن جعفر کاتب بغدادی. ابی فرج، و اسمش هم این است: "تمهید فیالبیان العربی من الجاهل الی عبدالقاهر".
آنجا این را گفته: «ذهَبَ فیه»؛ یعنی نظرش این بوده، به این سمت رفته که جاحظ، بزرگترین ادّبای عربی، کتابی وضع کرده در بیان و تبیین که بنیان گذاشته خطابه بلیغه را، قبل از اینکه عرب، طلوع بکند، دسترسی پیدا بکند، مطلع بشود. عرب مطلع بشود بر کتاب خطابه ارسطو. قبل از اینکه عرب، کتاب خطابه ارسطو دستش برسد، جاحظ خودش در مورد بلاغت، بلاغت خطابه بلیغ، کتاب نوشته بود. بحث خطابه هم خیلی بحث مهمی است. حالا تو همان بحث «صنعت خمس» عرض کردیم، گفتیم که حالا باید بیشتر توی بلاغت مانور بدهیم. بحث خطابه، بحث بسیار مهمی است. مثلاً برخی نکاتی که آنجا ما تو بحث خطابه مطرح میکردیم... من به رفقا برای برنامهای که شبکه افق شبها دارد، نظر میخواستند که خب طرحی چیزی داری، بگو. من برخی از همان نکات خطابی که آنجا میخوانی و اینها، گفتم. گفتم اینها را شما پیاده کنید. شما هرچه جزئیتر و عینیتر و مصداقیتر آن نکاتی که توی خطابه بود، حجم موضوعتان محدود باشد، کوچک باشد، مصداقی باشد، عینی باشد، جزئی باشد، این اشرافیت مثلاً چیچی... یک مورد، یک مثال، یک جزء. همین فیش حقوقی اسدی که داشتیم، صد سال سخنرانی در مورد یک فیش حقوقی! وقتی درمیآید طرف یک ماه پنجاه و چهار میلیون گرفته، این اثرش از صد تا سخنرانی و نهجالبلاغه و چی و اینها در مورد اشرافیت و اینها بیشتر است. هزار تا سخنرانی معذور که تو مردم ایجاد میکند! با همین جزئیات، خلاصه اینها تو خطابه ارسطو، بحث خطابه بحث بسیار به بلاغت بسیار بالاست.
خب، وقتی که ترجمه شد کتاب خطابه برای ارسطو برای عرب، دو بیان شد: یکی عربی، یکی یونانی و خطبه علاقه وطیده دارد به قصیده، به خاطر اینکه قصیده «کان تلقى فی...» قصیده القا میشد در «حفل»، حفل یعنی مجلسها، محفل محفل. میگویند علاقه وطیده دارد، خطبه به قصیده، خیلی محکم. «وطیده» را گفتیم دیروز بود که علاقه وطیده دارد به قصیده. قصیده هم که معلومه منظورش چیه دیگر. خیلی بیان قصید خودش به معنای مغز پر است. بعد تو شعر، شعری که از سه بیت بیشتر باشه یا از شانزده بیت بیشتر باشه را بهش میگویند قصیده. قصیدهای که از یا ده بیت بیشتر باشه بهش میگویند «بیتالقص»؛ یعنی بهترین بیت از شعر، از قصیده. اینجا قصیده و اینها به همان معنای شعر نه قرآن. «لإنه تهدف مثله فی کثیر من الاحیاء الی الاغناء وتأثیر». چون قصیده مثل همان خطبه میماند. خیلی وقتها قصد اقناع و تأثیر اینها، خلاصه شعرهای کوتاه. منظور از قصیده این است. خطبه با قصیده خیلی تناسب دارد، دیگر. شما تو خطبه یک جمله کوتاهی... خطبهخوانی. همین سخنرانی، اولش خطبه میخواند؛ یعنی چی؟ یعنی میگوید: «خطبه کلام»، «خطبه الکلام الاول». خیلی جمع و جور است اصلاً. خطاب با قصد خطبه، قصده مخاطب مقصود. یکی دیگر: خطابه! قصیده! شما مطلب جمع و جور، شستهرفته میخواهید بگویید برای اینکه تأثیر بگذارید، اقناع بکنید.
الان اینها آمدهاند کتاب نوشتهاند، سواد رسانهای و کوفت و زهر ماردهجلد، نمیدانم چیچی. من هم فراوان دارم از این کتابهای سواد رسانه. چند وقتی مشغولش بودیم، میخواندی، میخوانیم سواد رسانه، روز دنیاست. حالا برخی غربی که شصت هفتاد سال پیش شروع کردهاند تو این بحثهای سواد رسانهای با جزئیات، تأثیر گزارش خبری روی چیچی. کتاب نوشته طرف دویست صفحه در مورد اینکه اثر مثلاً چطور خبری، خبر گزارش خبری خبر تلویزیون و چه شکلی باشد. تو ایران تازه دارد بحثهای کلیش میآید، گفتند و رفتند. کارتون اثرش چیست؟ نمیدانم چیچی اثرش چیست؟ رسانه محوریتش چیست؟ اغنا و تأثیر. اغنا و تأثیر مال کی بوده؟ حرف مال زمان ارسطوست. خطابه، اغنا، تأثیر. حالا ابزارهاش متفاوته دیگر، رسانهها میشود ابزار خطبه، ابزار اقناع، ابزار... حالا یک وقت شما با خطبه... حالا خود کلام یک ابزار رسانهای است. خود کلام چند تا قالب دارد. یک قالبش خطبه است، یک قالبش قصیده است، شبیه به هماند. واسه همین ربط به هم دارد.
«ألا لم تكن معلقة هَرَس بن حِلزه خطبتاً اسمها أعْظم، اسمها هنا بمعنى في عصمة نگهدارنده در پرده در مركزيت.» اینها مثلاً خطبه اسماء، خود اسماء به معنای آهوی ماده است. زیبایی و طنازی. بله، اصلش آن در چیز بودن دیگر. پردهای داشتن، یک حریمی داشت، پناهگاه اینها. مثلاً بله، با عصمت هم. «معلقات سبع» بوده دیگر. «معلقه هرس بن حنزه» یکی از «معلقات سبع» بوده، یک خطبه اسمائی بوده، اسم که قانع کرده ملک عمر بن هند را و دور کرده منافسه تقلبی را، منافست تقلبی عمر بن کلثوم، جدال تقلبی با عمر بن کلثوم. «وخطبه در آن مثل قصیده است». خطبه در آن معلقه مثل قصیده است. «عنايتًا به فنون تعبير». از جهت عنایت به فنون تعبیر. برای همین، «نقش کلام»شان را بسط دادند، بر آنچه در آن است. یعنی آمدهاند این خطبه را محور کردهاند. محور خطبه اسماء، محور پناهگاه. به پایتخت میگویند «عاصمه». پایتخت! میگویند: عاصمه، مرکزیت دارد پایتخت. این شد یک پایتخت انگار. توی بخشهای ادبی، همه آمدهاند سجع و طباق و جناس و مقابله و تشبیه و مجاز این را بررسی کردهاند. خطبه بود! ولی خطبه شبیه قصیده بود! قصیده «تُر» بوده. قصیده مانند «عاصمه»!
به هرکه مراجعه کند کتاب «البیان و التبیین» را، «البیان و التبیین» مال جاحظ است. مییابد که جاحظ فرق نداشته بین بلاغت با خطابه. پس رفته به این سمت که اوّل بلاغت، «اجتماع آلت بلاغت است». ابزار بلاغت جمع بشود و آن این است که خطیب بتواند ربط الجش. «جش» به معنای سینه. بتواند ربط ایجاد کند با دل، به چنگ بیارد. همه تو تکنیکهای رسانهای الان مطرح است. اصلاً میگویند جنگ نرم هم همین است. جنگ نرم با ابزار رسانه. جنگ نرم با ابزار رسانه است. شما یک وقت با ابزار توپ و تفنگ میجنگی، میشود جنگ سخت. یک وقت با ابزار رسانه میجنگی، این میشود جنگ نرم. حالا با ابزار رسانه وقتی میجنگی، آنجایی که باید فتح بکنی چیست؟ جنگ سخت. شما باید پایتخت کشور طرف را فتح بکنی. درست است؟ یعنی صدام کی پیروز میشد بر ایران؟ وقتی تهران را فتح میکرد. ایران کی پیروز میشد بر صدام؟ وقتی بغداد را فتح میکرد. داعش کی پیروز میشود بر عراق؟ و قتی بغداد را فتح کند. بغداد کی سقوط میکند؟ آمریکا کی دولت صدام را ساقط کرد؟ وقتی بغداد سقوط کرد. «عاصمه» مهم است، پایتخت. بحثش را تو آن بحث نمازی که داشتیم مطرح کردیم. پایتخت ما کجاست که باید فتح بشود؟ پایتخت بندگی، دل، قلب. دشمن هم اینجا. در محل درگیری خدا و شیطان، اینجاست. روی قلب. دعوای جنگ نرم اینجاست. درگیریها اینجاست. خب، آن میخواهد دل را فتح بکند. نه، میخواهد دل را فتح بکند. همینم هست، شیطان هم دلها را فتح میکند. دلها را وقتی فتح کرد، دیگر تمام است دیگر. و با عمل کار دارد، نه با فکر. همهاش میجوشد، فکر میآید، عمل میآید، همه چی خودش میآید. دل را باید گرفت.
خطیب و بلیغ کیست؟ کسی که بتواند دل را به چنگ بیارد. قرآن، جنبه بلاغتیاش اصلش این است. اصل بلاغتش این است که وقتی کسی ادبیات عرب بلد باشد، عربی بفهمد، وقتی گوش میدهد، متأثر میشود، احساس میکند: «دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را». وقایع تاریخی که نقل کردند، وقتی قرآن قرائت میشد، پشت در خانه پیغمبر وایمیستادند. خواندی تو تاریخِ «پیغمبر فروغ ابدیت» را بخوانید. ابدیت، آنجا «فروغ ابدیت» هم «فروغ ولایت» دو تا کتاب آیت الله سبحانی. دو تا کتاب بسیار خوب. آنجا ایشان میگوید که امین حضرات سران قریش شبها میآمدند با صورت پوشانده و تو تاریکی و مخفیانه پشت در خانه پیغمبر وایمیستادند، صدای قرآن خواندن پیغمبر را بشنوند. یک به همدیگر خورده بودند تو راه. صدای قرآن خواندن این را بشنویم... آید، قرآنش قشنگ است. خیلی تأثیرگذار است. بله، روی سران قریش تأثیر داشت. روی بعضی طلبهها همین قدر تأثیر ندارد. بنشینند در شبانهروزی نیم ساعت قرآن گوش بدهند. از شنیدنش متأثر بشوند. حضرت، یک ساعت برای قرآن خواندن بگذارید، یک ساعت برای قرآن شنیدن. قرآن بشنوید، صوت قرآن، نغمه قرآن. خلاصه این اثر کسی وقتی آشنایی داشته باشد، آن پروفسور ژاپنی موسیقیدان میآید ایران. بحث بلاغت است ها، خارج از بحث نیستیم. میآید ایران توی همایشی شرکت میکند. بحث موسیقی و فلان و اینها را مطرح میکند. نتهای مختلف الان چیست و باید چه کار بکنیم، تکنیکهای روز و فلان و اینها. بعد همایش تمام میشود. دم اذان بوده، میآید بیرون. صدای قرآن قبل از اذان پخش میشود. این صدای چیست؟ چطور میگوید من تو عمرم هیچ موسیقی قشنگتر، سالمتر، کاملتر، پرمغزتر از این ندیدم. این چیست؟ این نوا مال کیست؟ مال کجاست؟ کی دارد این را میخواند؟ این موسیقیدانش کیست؟ خداست. خدا چیست؟ قرآن. دو واحد توجیه معارف در قرآن سر پا ایستاده است. بهش یاد میدهند. خلاصه از بچگی انس داریم میشنویم. بعد از این کلیپهاش را لابد دیدید. بچه کوچک یک بازاری تو آمریکا صدای اذان بلند میشود. این بچه توی اینترنت هست من تو گوشیم داشتم. فکر کنم بچهاش خود به خود صدای اذان که میشنود، صدای قرآن فراوان این را تست کردهاند تو اروپا. قرآن. یکی برده هندزفری گذاشته تو گوش اینها. این وقتی گوش داده، اشک از چشمش جاری شده، حالش عوض شده. کلیپهاش هست، فراوان. قرآن ماست که شما میسوزانید و آتش میزنید و بهش فحش میدهید. این کتاب تروریست؟ گوش بده ببین صدایش میگیرد یا نمیگیرد. چه نغمهای است؟ چه موسیقی. چه اصل ماجرا این است که «رابط الجش» بشود. «جعش» این «جش» که ربط با «جیش» هم دارد، سپاه درون ماست. فرماندهی سپاه اینجاست. مرکزیت اینجاست. فتح بکند. بلیغ اوست. بله، سینه و جمع کرده «شروط خطابه الناجحه». این «ناجحه» وصف شروط یا وصف خطابه است. یادتان است گفتم یک وقتهایی وصف میآید برای مضاف، وقتی مضافالیه. الان وصف مضافالیه. «شروط خطابه پیروزمندانه موفق ناجن» موفق فارسی. شروط خطابه موفق را جمع و خطیبی که مفوّح است، «مُتّطرقاً الی مقولته» جایی را، هر فضایی را بلد است برایش چطور حرف بزند. «لکلّ مقام تکلّف والغرابه». حرف سنگین نمیزند، حرف غریب نمیزند، چیزهایی نمیگوید که حکیم: «گوش اینها چیست؟ این چی میگوید؟» برای مردم میخوانند. بابا این روایت عمومی نیست. هر روایتی نباید خواند. هر حرفی... چقدر ما به بعضی از این آدمهای ابله سر این چیزها درگیری داریم. ربط بلاغت دارد. دارم میگویم، فکر نکن حاشیه میروم. طرف روایت در مورد لعن، روایت در مورد مثلاً دشمنان اهل بیت، منتشر. بحارالانوار آمده. اگر بد بود چرا گفتیم. من به یکی از اینها گفتم که شما در مورد آداب «لیله الزفاف» مینشینی با دختر دوازده سالهاش را بخوانی؟ گفت: چه ربطی دارد؟ گفتم تو بحارالانوار آمده. روایتش آمده. امام صادق فرموده. همه علما گفتند. آخه آدم نادان هر حرفی مگر هرجایی میزند؟ یک مشت آدم چشم تیز کردهاند ببینند که شما چی میخواهید بگویید. روایت گفته. روایت گفته. فکر آدم گاهی باید بنشیند فکر کند. گاهی خیلی هم فکر کند. بس است. یک خرده آدم بفهمد، حالیش بشود چه حرفی را کجا بزند. تو جمع پیرمردها چی بگوید؟ تو جمع جوانها چی بگوید؟ تو جمع بچهها چی بگوید؟ از مشکلات اصلی تبلیغی ماست. خیلی درگیر، خیلی اصل مشکل من اینجا میدانم. تو مشکلات ارتباطی و اینها. طلبه پا شده رفته صحبتهای پناهیان تو دانشگاه تهران را حفظ کرده. رفته تو فلان روستای لرستان بالای منبر برای مردم. خیلی نادانی! یکی از دوستان میگفتش که طرف امده صحبتهای آقای پناهیان تو دانشگاه تهران، دانشگاه هنر و چه زیرنویس انگلیسی کرده. دارد کلیپهاش را پخش میکند تو آمریکا، انگلیس. آخه مرد حسابی! این حرف مال بچهحزباللهی است که همه مسائل برایش حل شده. مقدمات روشن است. پله پله هر سال با یک معارف جدیدی آشنا میشوی. الان تو لول ده دارد یک سری حرفهای جدید میشنود. آن بابایی که الان بهش میگوید اسلام تروریست، آداب انقلابی بودن. میگفتش که این دوست ما آقای سهیل اسعد، استاد، میگفتش که طلبه رفته آرژانتین. بهش میگویند ماه رمضان چی میخواهی بگویی؟ میگوید: میخواهم در مورد صحبت کنم «شهادت طلبی». شهادت، شهادت طلبی تو آرژانتین؟ عقل خوب چیزی است. کلاً در مجموع نعمت خوبی بوده خدا خلق کرده. آدم بفهمد. میگوید که تنها چیزی است که به مساوات تقسیم شده چون هیچکی از نداشتنش گله نمیکند. تنها چیزی که همه میگویند ما به اندازه داریم. خلاصه پس حرف با تکلف نباشد، حرف غریب نباشد. متناسب با ظرفیت طرف باشد. شرایط ورود را درک کنیم. توی عروسی نخندانی. تو عزا نه گریوانی. نقاشی مورد مورد داشتیم رفته تو عزا روضه خوانده، چیز رفته توی عروسی. حالا روضه خواندن یک بحث. گریواندن یعنی ایجاد غم یک بحث است. حالا شما بر فرض ولی ایجاد غم بکنی تو مجلس سرور. ایجاد فرح بکنی تو مجلس حزن، خیلی بیعقلی است دیگر.
خیلی خوب. و ایجاز در نظر جاحظ این بود. از مقومات خطبه بلیغه بوده. ایجاز باقلانی بود. کی بود؟ عبدالقاهر بود. عبدالقاهر گفته بود که آقا ملاک ایجاز و تطویل نیست. ملاک این است که حرف برسد. هر چقدر که لازم دارد. مطابقت این دو تا با هم. اگر باید تو جاحظ میگوید که نه، جاحظ میگوید که باید موجز باشد. جمع و جور. و جاحظ تّحدُّث کرده از عیوب خطیب خلقیه خطیب. عیوب خلقیاش چیست؟ دستش چطور باشد؟ چشمش چطور باشد؟ قدش چطور باشد؟ قیافهاش چطور باشد؟ ظاهر عیوب خلقی ببخشید، همانجور که سخن گفته از عیوب نطق. عیوب «الخلقیه الخط»، خوب نمیشود. برای اینکه «عیوب الخلقیه» شما بیا باید مضافالیه بگیریم یا «نَت» درست است؟ متن میشود گرفت خلقیه را. چرا؟ چون این الف و لام دارد، آن ندارد. باید مضافالیه. مضافالیه بگیری، معنایش چی میشود؟ «عیوب خلقیه». عیوب «لِلْخَلْقِیّهْ». از نظر را باید شما بعدش بیاورید. از نظر اضافه نمیشود بهش. درست شد؟ اگر اضافه هم بشود باید اضافه چی بشود؟ «لامیه» یا «کتاب». «عیوب لِلْخَلْقِیّهْ». او هم باز معنا نمیدهد. «العیوب الخلقي لِلْخَطْ» یا «عیوب عن عیوبِ خلقیهٍ لِلْخَطّی». این هم هنر تبعیت بکند دیگر. یا جفت با الف و لام یا جفت بی الف و لام. ولی اینجوری وقتی میآید این به هر دو تا میتواند برگردد هم به مضاف هم مضافالیه. همانجور که سخن گفته از عیوب نطق و آنها را آفت شمرده در خطیب که دور میکند او را از بلاغت قول و حسن تأثیر در مخاطبین. بعد یک بابی را باز کرده جداگانه درون ذکر کرده. اسماء خطبا و بلقا و ابین و قبایل و انسابشان؛ یعنی کسانی که خیلی ابیان بوده، خیلی کسانی که بیانشان خیلی خوب و «فی الخطابه کلام» در انواع تشبیه، مجاز، استعاره، کنایه، ایجاز، اطناب، مساوات و غیر اینها از ظروف بلاغت. از آن ضروبی که التی وصف ضروبه. از آن ضروبی که را نقاط از او سخن گفتند و بلاغیون از او سخن گفتند در نقد شعر و بیان فضائل. کدام فضائل؟ فضائل تعبیریه و صورت تخیلیه و صوری که آن صور تخیل است. فضائل تعبیریش و صور تخیلیش. تخیل یعنی همان خیال. بلاغت ندارد؟ چطور؟ نه، بلاغت دارد. متنِش به روز است. با آنهایی که ما خواندیم فاصله دارد. تو حوزه متن قدیمی است دیگر. قیمتش چقدر سلس فرق میکند؟ کتاب درآمد ریاضیات مثلاً کسی بخواهد بنویسد با اصطلاحات ریاضی است. به خاطر اصطلاحاتش است. برای من که چیزی به نظرم میآید، متنِش خوب است. بار به نسبت متون دیگر هم البته ساده نیست ها، نمیگویم ساده است. ببین مثلاً مدل قلم شریعتی بر فرض، یعنی قابل فهم است ولی ادبیات دارد برای خودش. مرحوم صفایی هم ادبیات دارم سنگین است ولی شریعتی ادبیات دارد و ساده است. حالا سروش هم ادبیات دارد، هم میون است. کوروش فاعل را میآورد، فعل را نمیآورد. کجا؟ آها.
تمام نکتهای که الان توی استعمالشان هم خیلی زیاد است. مثلاً سوار چیز میشود، سوار آسانسور میشود. میگوید که: «ساعدین»؛ یعنی ما داریم میرویم بالا. نمیگوید که مثلاً «نحنو» فاعلش و من قبلش ها. «من یراجع یجد الجاحظ» فاعل مقدم مفعولیه دیگر. «الجاحظَ غیرَ مفرِّقٍ». دو تا مف. «غیر مفرق» اسم فاعل. فاعل مفعول میخواهد. فاعلش خودش است. مفعولش «بینَ البلاغه و الخطابه». حالا بحث فصاحت و بلاغت و اسلوب، که دیگر از اینجا تا حالا این را که خواندیم تو کتابهای بلاغی حوزه و بلاغی اینها نبود، دست و پا میزدیم یک جاهاییاش را برای همین ولی از اینجا به بعد دیگر متنمان تازه شروع میشود. در واقع ما معادل بقیه کتابهای بلاغی که انشاءلله بخشش خواهد آورد.
الحمدلله رب.
در حال بارگذاری نظرات...