منشاء بیماری قساوت قلب
رابطه رحم انسان با رحمت خدا و امام حسین علیهالسلام
شاخصههای رحم
رحم امام سجاد علیهالسلام به حیوانات
روایت درباره قساوت عابد بنی اسرائیل
علما با حیوانات چگونه رفتار میکردند؟
روایت از پیامبر «صلی الله علیه و آله» پیرامون رسیدگی به یتیم
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم.**
**اللهم صل علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد و عجل فی امرهم و العن اعدائهم اجمعین. الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری.**
دل، همانجوری که شبهای گذشته عرض شد، بیماریهای مختلفی دارد؛ ولی آن بیماری که ما در محرم بیشتر دنبال درمانش هستیم، بیماری قساوت قلب است. این بیماری قساوت، بیماری سختی است. بعضاً قساوت قلب را بین ماها ترجمه میکنند به سنگدلی. سنگدلی نیست. یکوقتهایی بیتفاوتی، قساوت قلب است. حتماً نباید دل آدم سرد شود؛ سرد شدن قساوت قلب است. خیلی بیماری سختی هم هست. آثار بدی هم دارد برای دنیای آدم، خطرناک هم برای آخرت آدم. حالا اینکه چه آثاری دارد یا چهها باعث میشود آدم قساوت قلب پیدا کند، انشاءالله بهش میرسیم در شبهای آینده. آنی که فعلاً ما باهاش کار داریم، این است که علائم این بیماری را در خودمان پیدا کنیم. نشانههایش را پیدا کنیم.
برای اینکه علائم را پیدا کنیم، باید موارد جزئی را ملاحظه بفرمایید. مثلاً میشود طبیب. یادم میرود. مثلاً آبریزش بینی دارد، دکتر شروع میکند تکتک پرسیدن: «وقتی آب دهن قورت میدهی، گلویت هم درد میگیرد؟ سینهت هم درد میگیرد؟ توی خواب، نمیدانم، فلان حالت بهت دست میدهد؟» تکتک شروع میشود؛ شروع میکند جزئیات را مطرح میکند؛ چون ممکن است یک دفعه با عوض شدن یک دانه جزئی، پی ببرد به اینکه بیماری شما یک چیز دیگر است. قلب مشکل دارد، گاهی سینه آدم درد میکند بهخاطر اینکه کلیه مشکل دارد. چشم آدم مشکل دارد. این روابط بین اعضا برقرار است. برای همین نمیشود سریع تا دوتا علامت آدم دید، بخواهد برای درمانش دستور یک داروی خاص را بدهد. باید همه علائم را اول بررسی بکنیم یا در بعضی از علائم نشان میدهد که این بیماری را داریم، آن وقت میرویم سراغ درمانش.
در مورد قساوت، مثالی که زدیم، شبهای گذشته این بود. گفتیم باید دل در برابر موجود ضعیف برهم آید. رحمت خدا جاری میشود. این مضمون روایت امام صادق (علیه السلام) است. حالا یک شب شاید متن روایت را بیاوریم. توی همین شبها، رحمت را، خدا برای این آدم، اصلاً بهشتش را سراسر رحمت میکند، به پای این آدمی میریزد که یک جا از خودش رحم نشان داده. خیلی مهم است. آدم رحم نداشته باشد، ارتباطش با رحمت خدا برقرار نمیشود. برای اینکه ارتباط آدم با امام حسین (علیه السلام) برقرار بشود، حتماً آدم باید دل رحیمی داشته باشد. چون امام حسین، رحمت الله الواسعه است. شوخی نیست! هرچی توی عالَم رحمت میبینی، شعاع نور رحمت امام حسین است. میشود آدمی که دلش بویی از رحم نبرده، به این رحمت برسیم؟ امتحان کنیم. از کجا بفهمیم رحم داریم یا نداریم؟
چندتا شاخصه داریم. تکتک، اول از همه توی موجوداتی که ما باهاش طرفیم، از ضعیف میخواهیم بریم به بالا. ضعیفترین این موجوداتی که الآن در ارتباط با ماست چیست؟ گیاهان. درسته؟ دیگه از گیاه ضعیفتر که نداریم. شما رابطهتان با گیاهان چطور است؟ نسبت به اینها دلتان به رحم میآید یا نه؟ آدم اگر گل ببیند، واینایستد خوب تماشا کند، قساوت قلب دارد. آدمی که دل رحیم دارد، گل میبیند، نمیتواند رد شود. مستقیم درخت را اره میکند. یک شاخه را میشکند. مخزن شاخه درختی که توی روایت آمده، "بال ملائکه" است. فرشته را دارند بالایش را میشکنند، صدا درنمیآید. خدا عذاب نفرسته به شما. شما که میگویم، من همیشه توی سخنرانیهایم ضمیر مفرد مخاطب دارم. آن یعنی منظور شما نیستی. تکتک شما نیستید، یک آدمیه؛ یعنی مجموعه جلسه را لحنم یک جوری میشود، مثلاً شاید خیلی محترمانه نمیشود یا حق مطلب ادا نمیشود، به احترام طرف متقابل بیاحترامی میکنیم.
اثر صمیمانه صحبت کردن. درخت، گیاه، گل. مرحوم حاج رحیم ارباب (رحمه الله علیه) سبزی خریده بود، سبزیها را داشت خرد میکرد. میگویند تکتک، با یک نظمی، با یک لطافتی، آشغالش را ازش بکند. ذره دورریز نداشته باشد. همه مرتب بکند برود. دیگه این گیاه از من توقع دارد. میگوید: «من سبزی، امید دارم بیایم توی بدن تو، تبدیل به عبادت بشوم، بروم به خدا برسم.» سبزی که دارد میخورد، آدم نمیگذارد این پلاسیده بشود. سبزی که پلاسیده میشود، یعنی از زندگی ناامید میشود. یعنی این سبزی کلی با خودش حساب باز کرده بود به خدا برسم، شما خوب مراقبت نمیکنی خراب میشود. اولین بخش رحم نسبت به ضعیفترین موجودات توی همین گیاه هاست.
مرحله بالاتر؛ مرحله بالاتر، رحم به حیوانات است. حیوانات. تو نسبت به حیوان چقدر ترحم داری؟ چقدر شفقت داری؟ چقدر دلت میسوزد از ضعیف بودن این حیوان؟ مشکلی داشته باشد، دردی داشته باشد، مرضی داشته باشد. اهل بیت (علیهم السلام) خیلی سفارش به ما دارند، در مورد نحوه برخورد با حیوان. خدا رحمت کند یکی از دوستان عزیز، مرحوم شهرکی. الآن دیگه مثل اینکه امسال سال پنجمیه یکیشون از دنیا رفتن. انسان عجیبی بود. توی راه کربلا از دنیا رفت. شعر داشت میخواند در مورد امیرالمؤمنین. خلاصه تصادف کردند و سلام نجف هم دفنش کردند. خیلی آدم دوست بودیم. کربلا با هم بودیم چندین سال پیش. خیلی برایم جالب بود. بعد آمدم تحقیق کردم، سندش را پیدا کردم. امام سجاد (علیه السلام) یک شتری داشتند. با این شتر ۲۵ بار حج رفتند. تمام این ۲۵ باری که حج رفتند، یک بار امام سجاد این حیوان را نزدند. وقتی امام سجاد از دنیا رفتند، این شتر آمد آنقدر سرش را زد به قبر امام تا از دنیا رفت. همان نزدیکی دفنش کردند. اینجور برخورد میکردند. حیوان است بابا! مشغول علف خوردن است. رحم کجا رفته؟ مگر نمیخواهی خدا رحم و رحمتش را سرازیر کند؟
روایت دارد: یک عابدی از بنیاسرائیل مشغول نماز بود. نماز میخواند. دوتا بچه جلوی این آقا یک خروس را گرفتند. شروع کردند پَرش را کندن و دو طرف دستهایش را کندن و جلوی این آقا تکهتکه کردن. این مشغول نماز خودش بود. توی بحارالانوار روایت داریم: ندا آمد ملائکه، زمین را باز کنید! این عابد! زمین، عابد را ببلعد! آدم آنقدر قسیالقلب! خروس را نجات بدهد. حال پیدا کردیم توی نماز. شیطونیه حاله! زبانبسته را تکهتکه میکنند، عین خیالت نیست! آدمهایی که دل رحم دارند، با حیوان چطور برخورد میکنند؟
خدا رحمت کند میرزا جواد آقای تهرانی. توی بهشت رضا یک قبریه. کسی که قبر شهید شوشتری، آقای عبادی و اینها. یک قبر سیمانی اسم ندارد. خدا هر وقت هرکی میخواهد گمنام بشود، اسمش را به همه میاندازد. دوتا از بچههای ایشان کنار ایشان دفنند. هرکی میآید میگوید آقا این قبر چیست؟ نوشتند که پسر این آقا فلانی، پسر مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی که به وصیت خود در کنار پدر دفن شدند. ایشان یک وقتی رفته بود بازار. خرید کرده بود، آمده بود منزل، سبزی آورده بود. سبزیها را گذاشته بود، دیده بود توی این سبزی، چندتا مورچه است. پیرمرد سبزیها را جمع کرد؛ دیدند از منزل زد بیرون. «آقا کجا؟» «مشکل داشت؟» «نه، مورچه داشت.» «سبزیها را خورده بودن؟» «نه، مورچهها آمده بودند. من دیدم اینها بندگان خدا از خانه و زندگیشان دور شدن. زن و بچه منتظرند. این رفته غذا بیاورد. رفته لای سبزیها چیزی پیدا کند. ۵۰ متر توی کوچه آنورتر. چه گناهی کرده؟ زن و بچه دارد. منتظرند. من برگردانم جلو در خانهاش بگذارم. برود توی خانهاش.» زن و بچهاش منتظرند. شیرینی که میخورده، این جعبه شیرینی، بغلهاش را میبریده، بیاید پایین، بیاید بردارد. «چقدر اینها لطیفند!»
«چقدر آقا! بزنم بکشم. توی سوریه به ما چه؟ فلسطین بکشم به درک؟ بعد از مرگشان میفهمند چه خبره. چی به چی است؟» دل رحیم بیاریم. دل سالم. دلی که رحم دارد، دلش میسوزد برای حیوانات. دلش میسوزد برای...
یکی از اساتید یکوقت نقل میکرد. گفت: دیدند علامه طباطبایی، آن عارف بزرگ، سر ظهر تابستان، با لباس توی منزل میدود توی کوچه، داد میزند: «افتاد توی چاه! افتاد!» آیا نوه ایشان افتاده بود توی چاه؟ بچه همسایه بوده؟ کی بوده؟ چی بوده؟ جمع شدند، سریع آمدند، گفتند: «حاج آقا! چی افتاد توی چاه؟» گفتند: «یک موش افتاده! زنده زنده.» «چیکارش داری!»
بله، حیوان موذی را اشکال ندارد آدم بکشد. آن هم وقتی که احساس میکند که خطری برایش دارد. عقرب بکشیم؟ مجبوری. پسر آقای بهجت نقل میکند. میگوید: «ما یک بار دیگر از این جوجههای ماشینی خریدیم، آوردیم منزل.» میگوید: «رفتیم پسش دادیم. دیگر هم نگذاشتیم کسی جوجه بیاره توی خانه ما.» «برای چی؟» «قشنگ مرتب باکلاس بهش دادیم. پدر ما روزی سه بار چهار بار هی میپرسید "جوجه چطور است؟ دارد چکار میکند؟ سردش نیست؟ آب استخاره؟"» وقتی میگرفت با دست علامت میداد جواب... روزی سه چهار بار: «جوجه کجاست؟ چکار میکند؟ بابا! حیوان ضعیف را خدا به من سپرده.» آدم رحیم اینجور است. موجودات ضعیفی که خدا بهش سپردهاند. احساس. امیرالمومنین (علیه السلام) ببین میفرماید: «اگر همه هفت اقلیم عالم را به من بدهند...» ببخشید. چی؟ هفت اقلیم عالَم یعنی هفت تا آسمان را تصور کن. هرچی هم توشه. ۵۰ متر زمین به ما میدهند. پنجم زمین از یک دانه شهر و روستا توی یک کشور توی یک قاره توی کره زمین. حالا آن کره زمین با همه کرات و همه کهکشانها. آسمان اول و بعد جمع سوم، دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم، هفتم. همه هفت اقلیم را بدهند، بگویند: «آقا! این دانه را از دهن مورچه بکش بیرون.» سر میبرد. آدم نیست. حیوان است. آدم اینجوری نیست. آدم دانه را از دهن مورچه بیرون نمیکشد. برمیگردد: «بابا! این زنده است. موجود. حیات دارد. مهمترین موجود ضعیف در زندگیاش میکند. چکار به تو دارد؟»
برادر به برادر رحم نمیکند سر ارث و میراث.
یکی تازگی پارسال از دنیا رفت. بنده خدایی. تشییع جنازهاش، وقتی میخواستند توی قبر بگذارند: «ما بدون بابامون نمیتونیم زندگی کنیم. وای بابا جان! من باید توی قبر بخوابم.» فلان این حرفها. یکی دو ماه بود تقریباً گذشت، این بچهها فهمیدند بابای آخر عمری هرچی داشته به نام این بچه کوچک کرده. همه با هم جمع شدند، رفتند دادگاه. گفتند: «بابای ما دیوانه بوده. عقلش کار نمیکرده. اثبات میکنیم دیوانه بوده.» رفتند سند دکتر درست کردن، آوردند. «پول که برسد دیوانه است. بابات باشد که چشمانش را درمیآوریم.» مورچه بکشیم بیرون.
پیر احسن از دنیا رفته. او دید که یک سگی میخواهد بچه شیر بدهد. این شیر ندارد. این بچهها، بچهها هرچی میخورند، شیری نمیآید. سگ هم خیلی لاغر است. یک کتاب فقط از دار دنیا داشت. رفت کتابش را فروخت. لدنی داد. یکی دیگر از علما میگوید بعد از مرگش خوابش را دیدند: «چه خبر؟» گفت: «هیچی به دردم نخورد. یک عبا فقط روی سگ انداختم. سیاه و زمستان سردش بود. رد میشدم، انداختم. رحم!»
مظهر رحیم شوید. این دست آدم را میگیرد. به هم رحم کنیم. به هم. برادر به برادر حمله میکند. دولاپهلوی باید بیندازد. هرچی که جای دیگر ضرر کرده، از این بدبخت، ننهمرده، باید جبران کند. آدمی ۲ لیتر گریه کند توی هیئت امام حسین (علیه السلام). اشکهایمان را رویش حساب باز کنیم یا نه؟ خشکی چشم علامت قساوت قلب است. خوب! یعنی چی؟ مفصل انشاءالله یک شب باید صحبت بکنیم. خیلی از اشکهای ما علامت رحممان نیست. محرم و امام حسین و اینها تعیینشده بوده. محرم چه خاطراتی داشتیم؟ گریه میکنیم. رحم باشد.
اشرفی اصفهانی، شهید بزرگوار، که قبل از مرگشان فرمودند: «امیدوارم شهید پنجم محراب بنده باشم.» که همینجور هم شد. توی کرمانشاه ایشان امام جمعه بودند. ایشان پیرمرد، با آن سنوسال، با آن وضعیت، زیرزمین خانهشان یک گربه داشته. از این گربه محافظت میکرد. خوب است آدم توی خانه حیوان داشته باشد. این را تمرین کنیم. خصوصاً به بچههایمان. بچهها را از همان بچگی بخشیدن بهشان یاد بدهیم. از همین. تمرینش را همین پرنده. کمکم یاد بگیرد. نه اینکه: «دوچرخهات را دست بچههای دیگر ندهی ها! امال دنیا!» روایت دارد: وقتی انفاق میخواهی بکنی، به یک فقیر بده بچهات ببرد بده. یاد بگیرد. تمرین کند. ببیند. اُنس بگیرد. مغازه قالتاق بازی یاد بگیرند. کاسه... اشرفی اصفهانی، سه وعده که میشد، معرکه است. با آن پای دردناک خودش، ۵۰ تا پله را از طبقه بالا تا زیرزمین میآمد. هر وعده غذای گربه را میداد. طرف سال به سال به مادری سر نمیزند. مادرش زنگ میزند. مادرش به مادرش میفهمد چیست. باز: «پول لازم داری؟» اینها حیواناند. اینجور انسانها، سوره انسان. قلب حیوان. کسی چشم برزخی داشته باشد، بیاید توی خیابانها راه برود، حالش به هم میخورد. یک مُشت گرگ درنده.
مشهد سوار اتوبوس شده بودم. دیدم از دم حیوانات درنده نشستند روی صندلی. پریدم پایین. گفت: «مادرش رحم نمیکند!»
حیوانات صحبت میکنیم. بعد میگوید آقای اشرفی اصفهانی وقتی شهید شدند، بعد چند ساعت صدای شیون از زیرزمین آمد. دیدند این گربه بلندبلند جیغ میکشد. آمدند یک گربهای داشت... بعد از رحلت، گربه مُرد. حضرت امام (رضوان الله علیه)، امام غذایش را نگاه میکرد: «گربهای که توی حیطه آقا! لااقل بقیه چیزهایش را بخوریم. گوشتش را!» «این بچه شیر میدهد. نمیدانم.» واقعاً این آدمحسابی اینجوری میگوید: «آقا! من و این گربه واقعاً چه فرقی میکنیم با هم؟ چرا من باید بیشتر بخورم؟» چی گفته؟ «من بالاتر از اینم!»
اساتید نشسته بودیم شام میخوردیم توی قم. بالا گردن ایشان به سیخ کشیده و کباب کرده بود. خودش سهم کمی برداشت. و نشستیم و در باز بود. گربه آمد سر سفره. سهم بادی که سهم خودش نفوذ کرده توی دهن گربه. چکار با حیوانات؟ چکار میکنید؟
بالاتر برویم سراغ آدمها. موجودات ضعیف بین آدمها چند دسته هستند. یک دستهاش را امشب میگوییم، بقیه شبهای بعد. دسته اولی که بین آدمها، موجود ضعیفند، کیان؟ یتیمها. چکارهایم؟ چندچندیم؟
حدیث را داشته باش. خیلی حدیث زیباست. پیغمبر فرمود: **من انکر منکم قساوت قلبی یتیما.** قبول نکرد. امتحانش اینجوری است. یک یتیم بیار جلوش. ولی نه! سه تا راه است. یک راه قلب. هرکی قساوت قلب دارد، یک خرده دست روی سر یتیم بکشد، قساوت قلبش برطرف می شود. عجیب خاصیت دارد، خدا توی یتیم قرار داده است.
آقا! حتماً همه این جمع، حالا غیر از آنهایی که سنوسالشان کم است، آنهایی که درآمدی دارند، حتماً تحت پوشش دارند. چندتا یتیم دیگه. بله. اضافه میشود. دیگه درسته؟ شب قدر به شب قدر که میشود، شب بیست و یکم که میشود. رحیم این شکلی است. دیگه نه اینکه یتیم خورده. یتیم بخوانم. حالش را داری؟ آره یا نه؟ همه سرحالاند. یک صلوات بفرست.
**اللهم صل علی محمد و آل محمد.**
پیغمبر فرمود: «هرکی کفالت یتیمی را به عهده بگیرد، خرجش را بدهد، **انا و هو فی الجنه کهاتین.**» این دوتا انگشت. پیغمبر. هرکی به یتیم برسد با من توی بهشت این شکلی است. خیلی با پیغمبر اینجوری است. توی بهشت بهانه است. یک جا خودت را نشان بده. نشان بده یک کاری! یک چیزی! یک کاری بکن برای ما! یک چیزی. یک حرکتی نشان بده. بیتفاوت! این همه یتیم توی محلش است. انگار نه انگار. این خیالش نیست. راحت میگیرد، شبها میخوابد. زندگی نشد که.
ارتباط با یتیم ارتباط سختی است. ترحم بکنی، احساس نکند بهخاطر یتیم بودنش داری بهش ترحم میکنی. خیلی کار شخصیت را ضربه میزند. رفیق باشد. بهش برسم. هوایش را داشته باشم. یک جوری که شخصیتش برنخورد. ناراحت نشود. احساس نکند بهخاطر یتیم بودنشه.
آن حدیثی که گفتم حضرت فرمودند: «هرکی میخواهد در رحمت خدا داخل بشود...» بگذار بخوانم. حضرت میفرمایند: «**مَن ارادَ اللهَ عزوجل فی رحمته** هرکی میخواهد برود توی رحمت خدا، یک: **حسن خلق**، اخلاقش خوب باشد. نه اینکه با دو مَن عسل نشه. دو: **ینصِف من نفسه**، انصاف داشته باشد. سه: **وَ لیرحم الیتیم**، به یتیم رحم کند. چهار: **وَلیُعن الضعیف**، به ضعیف کمک کند. پنج: **وَ لیتواضع لله الذی خلقه**، برای خدا تواضع داشته باشی.» این پنج تا را داشته باش، برو توی رحمت خدا.
«فلانی مرحوم فلانی. خدا رحمت کند فلانی را. خدا بیامرز.» دروغ است. شادروان، مرحوم، مغفور. سه تا دروغ. مرحوم، مغفور! کسی آمد به شما خبر داد؟ حضرت جبرئیل خبر دادند؟ مرحوم مغفور! مرحوم مغفور به چند نفر رحم کرده؟ این آقای قسیالقلب خبر مرگش میآید. همه نفس راحت میکشیم. بعد اعلامیه میزنم مرحوم مغفور. اونی که زده دروغ گفته. تکرار کند: رحم داری که مرحوم بشوی؟ رحم داشت که مرحوم بشود؟ چندتا یتیم را نوازش میکرد؟ مرحوم من که یتیم میآمد در مغازهاش میگفت: «آقا نسیه بده.» یک خرده دیرتر. حالا طول میکشد. «برو بیرون! سروصدا و توی محل طرف را هم رسوا کنه.» و مرحوم مغفور، مغفور، مرحوم مغفور. ببین میگوید پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)! پیغمبر نقل کردن: «عیسی بن مریم (علیه السلام) از کنار یک قبری رد میشد. دید صاحبش دارد عذاب میشود.» رفت. یک مدت بعد آمد. دید چی شده؟ «صاحبش عذاب نمیشود.» «خدایا! پارسال آمدم، امسال آمدم، عذاب نمیشود.» **فاوحی الله عزوجل الیه یا روح الله، صالح** دوتا ویژگی پیدا کرده از پارسال تا امسال. اصلاً لطف خدا این است که عالَم برزخ تا میمیریم صاف یک دفعه همه چیز تمام نمیشود. یک عالَم برزخ گذاشته تو میونه. ببینیم امواتش چیزی میفرستند. باقیالصالحاتی دارد. آرومآروم اتفاقی بیفتد. پیشرفتی بکند. طولش میدهند تا قیامت. آنجا حساب نهایی رسیده باشد. چقدر این خدا مهربان است! طرف عذاب داشته میشود، مرده تا سال بعد. میگوید: «بچهاش راه درست انتخاب کرد. هیئتی شد مثلاً. صالحات شد. باباش از عذاب درآمد.» بعد آن بچه. آی یتیمها! بچه رفت به یتیمی ماوا داد. بچه این آدم به یتیم پناه داده بود. باباش از عذاب درآمد توی برزخ. این میشود مرحوم مغفور. خدا بیامرزی با اینها است. نه اینکه بنشیند آهنگش را گوش بدهی: «خدا بیامرزد، چه صدایی داشته طرف.» خدا بیامرز دارد، خدا بیامرزی پشت سرش میگویند. این نمیشود. این عذاب. عالَم دستگاه خدا اینجوری است. کشکیه؟ همینجوری است؟ آقا! هرچی بگوید دور از جون جمع به حرف این گربه: «باران میبارد.» کار پسرش را بخشیدم.
معطلتان نکنم. حضرت فرمود، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «هر مؤمن و مؤمنهای دست روی سر یتیم بکشد، **ترحما له** اثر ترحم، به تعداد موهایی که از زیر دستش رد میشود، خدا یک حسنه برایش مینویسد.»
یکی. حدیث دوم: «به تعداد موهایی که زیر دستش رد میشود، خدا نور برای قیامتش مینویسد.» توی قیامت. این آقازاده ۶۰ میلیون تار مو داشت! پیدا کنیم یتیم پُرمو. این دست که روی سرش کشیده میشود، به تعداد هر کدام یک حسنه، یک نور توی قیامت.
باز هم هست. بله. «بابت هر یک دانه مویی که رد میشود، خدا یک قصری بهش توی بهشت میدهد که آن قصر از کل دنیا و مافیها بزرگتر است.» همه زنهای خوشگل عالم، همه لذتها و عرقخوریها و بزنبکوبها و همه را با یک تار موی این یتیم، بابتش یک قصری میدهند از همه اینها بزرگتر.
حالا دل در برابر این حدیثی که خواندم، چه حسی دارد؟ «آقا! برو این علامت مریضی. یتیم را بهش پناه بده. این آدم تحت پوشش. دلار میفروشد ۱۵۰۰.» «بریم ته محل، یتیمه؟ به من چه؟ دلارم.»
احادیثی بود که در مورد یتیم.
«وقتی گریه میکند، عرش به لرزه میافتد.» **فیقول الرب تبارک و تعالی: من هذا الذی ابکا عبدی الذی سلبته اباه؟** «خدا میفرماید: کی بود این بچه یتیم را به گریه انداخت؟ این بچهای که من بابایش را گرفتم؟ به عزت و جلالم قسم، هرکی این بچه یتیم را از گریه ساکت کند، بهشت را برایش واجب میکنم.» بچه یتیم دارد گریه میکند. چرا به گریه انداختی؟
تا حالا دیدید؟ روضه میخواندیم. هر یک دانه با یتیم اینجور. تا یتیم ترحم.
وقتی که بالغ بشود، یتیم است. روایت دارد بچه نابالغ. امام حسین (علیه السلام) را که میدانی چقدر عاشق یتیم بوده؟ چقدر یتیمنواز! وقتی آمدند پیکر مبارکش را دفن کنند، امام باقر و امام سجاد (علیهم السلام) هم هستند، پشت امام حسین را، کتفش را، پرسیدند: «این زخمها چیست؟ امام حسین که با کسی از پشت نجنگیده. پشت به دشمن حمله نکرده.» «این بار نان و خرمایی است که پدرم سحرها، وقتی شب میشد، تاریک میشد، همه میرفتند توی خانه، توی مدینه روی دوشش میکشید برای یتیمها. میآمد پشت در خانهها تکتک.» کسی... حالا این امام حسین (علیه السلام)، در کنار همه یتیمهایی که تحت پوشش دارد توی مدینه، دوتا یتیم... بیا بگو چندتا یتیمند. اینها ویژه پیش امام حسین (علیه السلام). یتیمها کی؟ یتیمهای داداشش امام حسن (علیه السلام). آن عشقی که به امام حسن (علیه السلام) داشت، یک طرف. این هم بچه یتیم امام حسن (علیه السلام). در جوانی از دنیا رفتند. ۴۸ ساله. به ۴۵ سال. بیشتر. بچههایی که ماندند، خیلی پیش امام حسین (علیه السلام) ویژه بودند.
اختصاصی! وقتی امام حسین (علیه السلام) خداحافظی کرد، میدان، برخی یتیمها را سفارش ویژه کرد و حضرت زینب (سلام الله علیها). یکی از این یتیمانی که سفارش ویژه کرد، عبدالله بن حسن بود. ۹ ساله. امام ظاهراً یا هنوز به دنیا نیامده بوده یا خیلی کوچک بوده وقتی پدرش از دنیا رفته. اصلاً توی بغل امام حسین (علیه السلام) بزرگ شدیم. بچه یتیم است توی بغل خودش بزرگ. فرمود: «زینب جان! دست عبدالله را سفت بگیر. من توی میدان میروم. یک وقت نکند بیاید. اینها بیرحمند. اینها نامردند. اینها یتیم نشناسند. اینها به یتیم رحم نمیکند.» آنقدر سفارش کرد.
راوی میگوید: «همین که امام حسین (علیه السلام) توی میدان بودند، این بچه ایستاده بود کنار زینب (سلام الله علیها). صحنه را میدید. میدید با عمو چکار میکردند؟ حملهور شدن دشمن. امیدی. تنهایی. هیچکی دیگه نمانده.» توی آن لحظه، سید بن طاووس نقل کرده. بخوانم. فرمایش خیلی عجیب است. میگوید: «دید توی گودی قتلگاه از تل زینبیه این بچه داشت نگاه میکرد. کنار زینب کبری. دید دور عمو شلوغ شد. هنوز حسین زنده است. همه حملهور شدند. هر کسی یک غنیمتی از حسین بکند.» توی آن حالت، این بچه دید سر عمامه خودش، ابیعبدالله، دعوا شد. عمامه حسین را دارند از سرش میکنند. اینجا دیگه دوام نیاورد. دست از دست عمه کشید. دوید سمت میدان و «به خدا نمیگذارم عموم تنها بماند. من که هنوز نمردهام.»
متن مقتل عجیب است. نمیدانم. اگر حال داری، شاید این روضه را تا حالا نشنیده باشی. متن مقتل را بخوانم. اول یک سلامی بدهیم خدمت ابیعبدالله. حالی پیدا کنیم. بتوانیم برای یتیم امشب گریه کنیم. بگوییم: «لا! هنوز که یتیمی گیرمان نیامده. ترحم کنیم. دست نوازش را روی سرش بکشیم.» آمدیم یتیم امام حسن را یتیمنوازی کنیم. روی سر این بچه یک خرده دست بکش.
**السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.**
**فخرج عبدالله ابن الحسن بن علی.** دلم را... یاره است. متن از لهوف سید بن طاووس است. از معتبرترین مقاتل است. خیلی جیگر آدم را آتش میزند. «یک بچه نابالغ به نام عبدالله بن حسن، وقتی دید دور تا دور عمو یمان را گرفتهاند.» **فجاء الحسین**، «خیلی تقلا کرد خودش را به عمو برساند. دوید سمت زینب. دواندوان دنبال این بچه.» «بچه را بغل کند.» «بچه دست رد به سینه عمه زد.» «نه! به خدا نمیگذارم تنها بمانم. آخر! نامرد! علی الحسین! شمشیر بالا آورده. میخواهد حسین را ... لحظه آخر است.» **فقال لهم الغ** «بچهنامرد! میخواهی عموی من را بکشی؟ نمیگذارم.»
«دستش را شمشیر روی دست بچه فرود آمد.» «دست روی پوست آویزان شد.» **الله اکبر!** **الله معلقه.** دیدند دست روی هوا دارد میچرخد. **غلام یاما** «ضربت خورد. مادرش را صدا زد.» «فاطمه را.» **الله اکبر!** **فخذه الحسین!** «ابیعبدالله این بچه را بغل کردند. میخواهد بچه را آرام کند. بچهترسیده. بچه کوچک. پسر بچه. یکوقت یک حیوان قبض روح بشود. حالا دست بریدن. ابیعبدالله بغلش.» «عزیزم! ناراحت نباش. چند دقیقه دیگه میری به بابات میرسی. امام حسن (علیه السلام) میاد بغلت میکنه.»
حالا از اینجا به بعد را داشته باش. اول بگذار یک توضیح بدهم تا بفهمی. گفتند: «بعد از علیاصغر، بهترین شهید کربلا، عبدالله بن حسن است.» نمیدانم چرا هر بچه کوچک میآید، پای حرمله در میون است. به سهم خود تا دید امام حسین بغلم است و آرام گرفته، نتوانست تیر را به قلب حسین فرود بیاورد. حالا میخواهد از این انتقام بگیرد. یکوقت دیدند دست کرد توی جعبه تیر. یک تیر کشید بیرون، گلوی عبدالله...
در حال بارگذاری نظرات...