صله رحم صحیح به چه صورت است؟
رابطه صحیح اعضای خانواده
حبط اعمال زن و شوهر
ماجرای فشار قبر یکی از اصحاب پیامبر «صلی الله علیه و آله»
کمک به همسر در کار منزل
قساوت قلب، بزرگترین مشکل در تربیت فرزندان
مهمترین مسئله در ارتباط با والدین
بهترین زمان استجابت دعا
رحم به فرزند
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیامت یوم الدین، رب اشرح لی، (آمین).
خب، بحث قساوت قلب را داشتیم و اینکه دل قسی میشود، سخت میشود، دل بیرحم میشود، دیگر شروع کرده بودیم، چند جلسهای مطالبی عرض شد. امشب میخواهم در مورد یکی از احکام زیبای خدا صحبت بکنیم و اینکه چقدر در این حکم لطافت و نکته نهفته است: مسئله صله رحم.
صله، خود کلمه، خود این از رَحِم میآید. فلسفه صله رحم این است که آدمها به همدیگر رحم میکنند. خدا آمده یک حکمی قرار داده برای اینکه آدمها به یاد هم فوتبال نگاه کنند، ناهار بخورند، این صله رحم نیست که! این همنشینی، ملاقات است، ملاقات غیر از صله رحم است. تظاهر یعنی همدیگر را ببینید. یک چیزی داریم به اسم ملاقات، همدیگر را دیدن. یک چیزی داریم به اسم اطعام، غذا بدهیم. صله رحم اینها نیست. صله رحم یعنی رحم کنی به طرفت و رحمت را برسانی. اگر خویشاوند شماست، نسبت فامیلی دارد، بهش رحم کنی، رحمت را ابراز کنی.
قطع رحم پدر طرف را درمیآورد. ایام نوروز یکدفعه یک لشکر فامیل میریزد، چرا؟ چه گناهی کرده این آقا؟ مثلا در شهر مشهد ساکن است، این یک دانه جدا شده، آمده مشهد زندگی میکند، دیگر یک ایل ریختند برای زیارت امام. صله رحم ثواب دارد، ولو به شربت من الماء، آب دادن، و لو به افشای سلام. یعنی به یک سلام دادن، به یک اساماس دادن، به یک حال پرسیدن، به یک دست تکان دادن از دور، یعنی من اگر یک وقتی کار داشتی، پایم هستم. کی گفته حتماً باید دور هم بنشینند؟ حتماً باید غذا بخورند؟ حتماً باید گپ بزنند؟ ناهار نیامدی، فقط آمدی یک سر زدی رفتی، این قبول نیست میگویند. برای تو باید قبول بشود. برای جلسه قبلی گفتم این داستان تهران، حرم حضرت عبدالعظیم، یک آقایی آمد از ما سؤال داشت، گفت: «حاج آقا چکار کنم؟ گیر کردهام. بابام آدم فاسدی است، مادرم هم جادوگر است. چکار کنم؟» گفت: «بابام هر روز با کسی است، مادرم هر روز برای کسی دعا مینویسد، میبندد، و باز میکند. بیچاره میکند، خوشبخت میکند. رفت و آمد کنیم مشکل داریم، چکار کنیم؟ برویم خانه اینها مشکل دارد، ممکن است این مادر ما، خلاصه، زن ما را ببندد.» گفتم: «خب، تلفنی.» نه! میگویند قبول نیست، باید رفت و آمد کنی، صله رحم نکن. گفتم: «یک خورده تربت امام حسین باهات باشه.» خلاصه، غرض اینکه بعضیها اصلاً صله رحم را به این میدانند که حتماً بروی و بنشینی.
فلسفه صله رحم این است که مسلمانها با همدیگر خوب باشند. «فلانی بیشتر کادو داده تا ما، دیدی سوغاتی...» وقتی قرار است بعدش پنجاه ساعت غیبت و تهمت و اعصاب این و آن را خورد کردن باشد، پنج دقیقه بنشین، مهرت بجوشد. طرف لذت ببرد از اینکه آمدی. دو ساعت نشسته و قیافه آنوری کرده و پای تلویزیون جواب نمیدهد و محل نمیگذارد، صله رحم بالاخره واجب است. اینها نیست. نام پدری ندارد هر که هست. بعد ممکن است چون فامیل من است، باید نشان بدهی که پیدا بشه، دیگر اگر طرف دشمن خداست و دشمن اهل بیت است و رفت و آمد باهاش ضرر دارد، به دین آدم لطمه وارد میشود. آدم میبیند هر وقت آنجا میرود به گناه میافتد، هر چقدرم بخواهد رابطه داشته باشد، آن اصل گناه را انگار لازمش است که انجام بدهد. آن دیگر خب هیچی، دیگر آدم انجام نمیدهد.
در صله رحم، آنی که از همه مهمتر است اول از همه خود خانواده آدم است. چند وقت یک بار انجام بدهی. آدم با بچه خودش خوب باشد، خوب تا کند، همین صله رحم است. با پدر مادرش خوب برخورد کند، همین صله رحم است. مهربان باشد. خانواده، بنای خانواده را مهر و رحمت است. خانواده نیستند همخانه. مشکلی نیست. خیلی جوگیر نشویم. دیدهایم دو نفر با هم زندگی میکنند. خانواده، خانواده یعنی گوشت و خونشان یکی بشود با هم، یکیشان مسافرت میرود، یکیشان دو روز نیست، گریه کنم، من که تو مرده! میرود بیرون، بچهها بابا رفت، یا علی، بسمالله، خلاص شدیم دیگر!
محمد قذافی اصلاً در خانه ساکن است. وقتی میآید کسی جرئت دست نخ به تخم کشیدن ندارد. کنترل که دستش است، نگاه به کنترل بیندازی کتکه را خوردی! غذا هم هر چی بابا میگوید. کسی حتی حرف زدن ندارد، حق کاری انجام دادن ندارد، حق تلفن ابداً. پولش را بابا میدهد. تلفن حرف میزنی؟ دیکتاتوری محض در خانواده! این پدر است یا پلنگه؟ پلنگه بیشتر بهش میآید تا پدر! همه مثل چی میلرزند. بابا اقتدار داشته باشد در خانه. این هم به مادر برمیگردد. اقتدار پدرها وقتی میآید که هرچی مادر جلو بچهها بابا را خرد کند، سکه پسر پول کرد، بچهها نابود میشوند، شخصیت روانی بیشتری پیدا میکنند. پدر وقتی میخواهد با مادر صحبت کند، مادر وقتی میخواهد با پدر صحبت کند، و همین جور محبت بورزد، احترام بورزد، مهر بورزد، رحمت بورزد. این بچهها نرمال هستند. اگر خانوادهای پیدا کردید که پدر و مادر خوب صحبت میکنند، حتماً با آن خانواده وصلت کنید، مگر اینکه بچه خودش دیگر مشکلات داشته باشد، رفیق ناتو داشته، اما خانواده عالیه است.
آیه قرآن میفرماید: "و من آیاته خلق لکم من انفسکم ازواجاً" سوره روم، آیه ۲۱. خدا در مورد ازدواج چجور صحبت میکند؟ «از جنس خودتان براتون زن آفریدیم، همسر آفریدیم، شوهر آفریدیم برای اینکه باهاش آرامش پیدا کنید». «و جعل بینکم مودت و رحمه» سوره روم، آیه ۲۱. زور نه، رحمت. گفت: «مردها» گفتش که: «همیشه حرف آخر در خانه را من میزنم.» چشم! خیلی نکات مهمی است. همین که پدر و مادره به همدیگه درست حسابی رحم نکردند، هر کی سر جای خودش نیست، یک نسل به هم ریخته، یک دودمان به هم ریخته، شخصیت همه مشکل دارد، بدبخت ننه مرده که از یک خانواده دیگر پس بده که این ننه بابایش با هم درست برخورد نمیکردند. تحمل کنم به هر گناهی که آن بچه میکند، این ننه بابایش تو شریکند! تربیت شوخی نیست آقا.
روایت خیلی خطرناک است. میگوید: «زن به شوهرش با نگاه تند نگاه کند، اخم کند نگاه کند، بیشتر پیغمبر فرمود یا حولا ان المرأه یجب علیها ان ترضی زوجها» احادیث زن باید شوهرش را راضی نگه دارد. توضیحات دارد عرض خواهم کرد. «غضب علیها و لا یحل لها ان تنظر الی وجه نظره مغضبه» زنان را از غضب بر شوهر و نگاه غضبآلود به او نهی کردهاند. باطل میشود اشکها! شما هیئت نرو، خانه بنشین. خودت غذا را بگذار روی گاز، بیشتر گیرت میآید. ملکوت این ویژگی بالا نمیروی با نماز. یک قطره اشک برای امام حسین بس است آدم بهش برود. خب! چرا درست نمیشود کارمان؟ بچه پدر و مادر که حالا اخم میکند، الان فعلاً تو بحث زن و شوهریم، در مورد بچه والدین بحثمان میرسد. خانم شوهرش را اذیت کند، حرفی بزند که شوهر اذیت بشود، با زبانش آزار بدهد: «ای ما امرت زوجها بلسانها لم یقبل الله عز و جل منها سقف». زنی که یک کلمه بگوید شوهرش ناراحت بشود، به ناحق، میگوید: «خدا هیچ حرکتی را از این زن قبول نمیکند.» اگر زنی شوهرش را اذیت کند، خدا نمازش را قبول نمیکند. هیچ حسنهای از اعمالش را قبول نمیکند. حتی! حتی اگر کل عمرش را روزه بگیرد، کل عمرش را نماز بخواند، تمام عمرش مال آزاد کند، اموالش را در راه خدا انفاق کند، با همه اینها «کانت اول من یرد النار». چون شوهرش ناراحت است، اول کسی که زنش را ناراحت کند، یک لحظه فقط دلش را بشکند.
در روایت دارد: «اگر کسی من احسن دنیا» روایت بسیار عجیبی است خیلی روایت عجیبی است. کل دنیا را بهش بدهی، این کف اونی که دل شکوندی، جبران نشد. شیرینی میگیرد، طلا میگیرد. کل طلافروشیهای عالم را بخری به قانون بدی جبران نشده پیش خدا. پیامبر یکی از اصحابشان را دفن کردند، سعد بن معاذ، آدم کار درستی بود، محشر، خیلی کارش درست بود. پیغمبر دستور دادند سعد را غسل بدهند، جلوی در. وقتی که کفن کردند و تابوت گذاشتند، پیغمبر دنبال تابوت راه افتادند با پای برهنه، دوش برداشته. آقا الان یک سؤال. آقای بهجت در تشییع جنازه یک نفر شرکت کردند، پابرهنه، عوام نداشتن، که شما خودتان میگویید: «چی؟ حتماً خیلی آدم مهمی بوده!» پیغمبر اکرم پابرهنه راه افتادند، عبا هم نداشتند دنبال جنازه رفتند. یک بار سمت راست تابوت را میگرفتند، یک بار سمت چپ تا رسیدن به قبر. خودشان آمدند پایین، لحد را آماده کردند. قبر را صاف کردند، گذاشتند توی جنازه را توی قبر. لحدش را خودشان چیدند. فرمودند: «گل بیاورید.» با دست خود این خود پیغمبر گل گذاشتند لای لحدها. صاف کردند. وقتی آمدند بیرون مادر سعد برگشت: «خوش به حالت بهشتی هستی دیگر!» پیغمبر: «مه لا تجزمی علی ربک». وایسا، زود قضاوت نکن. سعد الان فشار قبر بهش وارد شده است. چرا؟ پیغمبر در واقع جنازه را گذاشتند تو قبر، خودشان، یک بار سمت راست جنازه، یک بار سمت چپ جنازه. بس که ملائکه زیادند تشییع جنازه سعد، چون قل هو الله زیاد میخوانده، ملائکه زیاد آمدند تشییع جنازه. جا نبود. چپ و راست میرفتند. خودشان جنازه را گذاشتند تو قبر. خودشان لحد را صاف کردند. فشار قبر وارد شد. گفتند: «چرا؟» رفتارش با زن و بچهاش خیلی خوب نبود و یک وقتهایی تندی داشت، پدر مادر و زن و بچهاش. اگر با مادرش بد بود که مادر میدانست. پیغمبر دفنش کردند، فشار قبر آمد. پیغمبر دفنش نمیکردند چی میشد؟ باشد. مگر کلفت گرفتی؟ درست کردی هر یک دانه فشار قبر جداگانه دارد. اگر کلمش حال نداریم امام حسین را هم ببینه. مرحوم آیتالله پهلوانی، استاد ما میفرمود: «یک بار الله اکبر یک بار بد هم نگفتم، یک کوچولو تند بود.» ولی بد ناراحتم نشد. شبش سحر، در خواب به من گفتند: «بیست سال اشک و نالهات پرید!» خدمت استادم علامه طباطبایی گفتم: «یک همچین خوابی دیدم.» ایشان گفت: «برو خدا را شکر کن بهت فهموندن، اطرافیهاست.»
«المرأة ریحانه». دائماً باید بهش رسیدگی بشود. دائماً مراقبت میخواهد. دائماً باید بهش ابراز توجه بشود. ابراز علاقه بشود. خانواده سالم، اگر میخواهی میخواهم از زندگیشمان لذت ببریم. راهش این است. البته محبت امام حسین هم خیلی اثر دارد ها. آدم یک خرده از خر شیطان میآید پایین. یک خرده که خیلی آدم از خر شیطان بیاید پایین، زندگیش روبهراه میشود. انقدر گیر نده، لج نکند، کل کل نکند. برای آقایان بگویم: «آقا رهبر! چه گناهی کرده؟ این خانم باید بشوره و...». من خودم میترسم این حرفها را بزنم. خجالت میکشم، میترسم. عمل! خیلی خبری نیست. پیغمبر وارد شدند منزل امیرالمؤمنین، دیدند حضرت زهرا بغل دیگ نشستهاند. امیرالمؤمنین هم دارند عدس پاک میکنند. فدای عدس پاک کردنش بشوم، آن عدس خوردن دارد. «جانم یا رسول الله». حضرت فرمودند که: «یک چیزی میخواهم بگویم، گوش کن. اینی که میگویم از جانب خداست. هر مردی که به زنش در خانه کمک کند، به تعداد موهایی که در بدنش دارد، خدا برایش ثواب یک سال روزه و یک سال نماز شب مینویسد. انقدر از ثواب بهش میدهد که خدا به صابرین داده، به داوود داده، به یعقوب داده، به عیسی داده.» خانوادهاش کار بکند، غر نزند، خدا اسمش را در دیوان شهدا مینویسد. همردیف شهدای کربلا. رفته خانه کار کرده، کمک کرده، قیافه نگرفته. خدا برایش برای هر روز و هر شب ثواب هزار شهید مینویسد. برای هر قدمی ثواب یک حج و یک عمره. برای هر رگی که در بدنش دارد، خدا یک خانه در بهشت بهش میدهد.
یک لحظه خدمت خانواده بهتر از عبادت هزار سال امام جماعت محل، با مداح محل، نه آقا جون، پیغمبر به امیرالمومنین فرمودند. برایش بهتر است یک لحظه کمک به خانواده بهتر از هزار سال عبادت، هزار تا حج، هزار تا عمره، هزار تا برده آزاد کردن، هزار تا جنگ کنار خود من پیغمبر، هزار تا عیادت مریض، هزار تا نماز جمعه، هزار تا تشییع جنازه، هزار تا گرسنه سیر کردن، لخت پوشاندن، هزار تا مرکب فرستادن به جنگ، هزار دینار صدقه دادن بر مساکین، هزار بار خواندن کل تورات و انجیل، انجیل و زبور و فرقان، هزار تا اسیر آزاد کردن. یک لحظه رابطه زن و شوهر با هم، رابطه پدر و مادر با بچهها. چجور؟ اول وظیفه بچهها را بگویم دیگر، ها؟ قصه بچهها مهمتر است دیگر، مگر نه؟ بیرحمی دیگر قساوت. بزرگترین مشکل.
امیرالمؤمنین در نامه ۳۱ به امام حسن بزرگترین مشکل برای تربیت بچه را قساوت قلب میدانند. بچه وقتی قساوت قلب بگیرد دیگر آدم نمیشود. خیلی روش حساب باز نکنیم. کامپیوتر خیلی شب عاشورا هیئت نمیرود، بیرحم است دیگر. درجهبندی دارد. اگر بچه دیگر یک درجه قساوتش بالاتر باشد، این خیلی خطرناک است دیگر. آدم نمیشود. بچه سربهراه نمیشود. خیلی زور نزن. از ۱۸، ۱۹ سالگی به بعد دیگر ولش کردهاند. از بچگی همه آهنگهایش را گوش داده، لباسهای لختیاش را پوشیده، همه مجالس رفته، عروسیها را دیده. برو بابا! بچه سن تربیت تا هفت سالگی است. تو این هفت سال مسجد بردی، هیئت برو. تو همین خیلی حساب باز نکن.
در ارتباط با پدر و مادر مهمترین چیزی که قرآن روش اشاره دارد همین است. رحمت ببینید تعبیر کولا چقدر زیباست. میفرماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» سوره اسراء، آیه ۲۴. عجیبه! بال و پر ذلتت را باز کن زیر پدر و مادر، پر و بال رحمتت را براشون بگشا. فدای شما، اصلاً من نوکر شما. میشود روضه امام حسین اینجوری کند آدمها. آره، میشود. انشاءالله میشود. یک نگاه با رحمت به پدر و مادر، با محبت. «نظرُ الولَد الی والده حبٌ لهما عباده».
چهار جا درهای رحمت آسمان باز میشود. میدانی یعنی چی؟ در رحمت آسمان باز میشود! این چهار جا کجاست؟ یکی وقتی باران میبارد. کعبه باز میشود. یکی وقتی ازدواج صورت میگیرد، دو نفر عقل دارد بهشون خونده میشه دعا به استجابت میرسد. آنجا وقت استجابت دعاست، نه وقت گناه، نه وقت کثافت. یکی وقتی یک نفر دارد با رحمت به پدر مادرش نگاه میکند، درهای آسمان باز شد، رحمت دارد میبارد. خیلی خفنه ها. بگویم حدیثش را! در کتاب کافی هم هست. بدبختی کتاب کافی سندشم محکم است، نمیشود قبول نکرد. کافی برای امت ما کافی است. بس که محکم است. «ظالماً له لم یقبل الله له صلات» حدیثی در این مضمون وجود دارد که نگاه تند به پدر و مادر باعث عدم قبول نماز میشود. یکی به پدر مادرش نگاه تند کند. پدر مادرش هم بهش ظلم کردهاند، اتفاق افتاده است. پدر مادر بهشون نگاه تند بشود، ولی این بچه دارد پدر و مادرش را نگاه تند میکند، خدا هیچ نگاه تند به او نمیکند و هیچ نماز او را نمیپذیرد. و ترحم پدر مادر هم فقط مال دنیا نیست. بعد از مرگشان خدا بدتر برخورد میکند. از عجایب کسی که پدر مادرش از دنیا بروند، این واسه پدر مادر دعا نمیکند، صدقه نمیدهد، انفاق نمیفرستد. پدر و مادر از دنیا رفتند، براشون استغفار نمیکند. یک جمله حذف شده «یکتبه الله». آقا خدا این را عاق والدین مینویسد. خدا عاق والدین! رحمت خدا جاری میشود. حاج اگر نه پدربزرگ مادربزرگ، یک کسی جمعه به جمعه برود سر قبر پدر مادرش.
ارتباط بچهها با پدر و مادر. قسمت آخرم بگویم برای امشب. ارتباط پدر و مادر با بچهها. آن هم بر اساس رحم. پدر مادر هم با رحم با بچه تا کنند. به من داده، چون موجود ضعیف در اختیار من است، اختیارش را دارم، دلیل نمیشود خواستم سر زور بگویم و ازش بیگاری بکشم و کار بکشم، هر چی دلم خواست حرف بزنم. پدر و مادر باید گوش بدهی. یکی از بیرحمیهای پدر و مادر این است. و این بچهها فرق میگذارند. دل بچه بشکند، بیشتر میشود. بابای سن و سالش بیشتر میشود، مثلاً اموال و داراییاش بیشتر میشود، مثلاً بچه آخریه فقیر بود. بچه اولیه نون خشکا مال اون بود. کارگردان و حمالیا مال اون بود. بابای وضعش خوب شد، حالا بچه آخریه عذاب دارد. بدبخت میشوی. پسرا، پسر! یک هدیه از بیرون خریدی، آوردی خانه، بستنی خریدی مثلاً. اول دختر، بعد پسر! مسافرت داری میخواهی خداحافظی کنی، اول پسر، بعد دختر! آخر از همه دختر. خواستی فرق بگذاری، دخترت تحویل بیشتر بگیر. جنسش لطیفتر است، نازکتر است. مال مردم است. بابا میرود پسر مال ماست. یک ذره دلش بشکند بدبختیها. شما فرق بگذارید! اگر دوست داری خدا بین تو و اولیایش خودش فرق نندازد. یک جوری برخورد نکند، بچهها احساس بکنند تفاوت. مخصوصاً اگر بچهای اسم اهل بیت روش گذاشتی، باید دو برابر بهش احترام بگذاری! محمد! اللهم صل علی محمد و آل محمد! آقا حکم اسم پیغمبر است. هر کس اسمش محمد است باید بیشتر تحویلش بگیرند. یکی از علما را حالا این داستان عجیب است. نمیدانم خیلی خوب! فقط یک مشکلی هست، اینها ما خانم اسمش فاطمه بود، فاطی صداش میکردیم، اینجا پدرمان را درآورده! اسم اهل بیت! بچه اگه همنام اهل بیت است، اگه همنام من است، تحویلش میگیرید. «و او سئوله فی المجلس». یک جایی وقتی وارد میشود، واسش جا باز میکنی به خاطر اسمش. اسمش وجهاً. کسی حق ندارد به این بچه اخم کند. تو اون یکی حدیث هم که یادتان هست، امام صادق پرسیدند: «اسم بچهات را چی گذاشتی؟» گفت: «فاطمه.» بلند نکنیا، اخمش نکنیا، باهاش بد برخورد نکنیا! حمام حضرت زهرا! لذت گرمای خانه.
من خودم بالاخره شهر زیاد میرویم، خانه زیاد میرویم دعوت. لذت گرمای وجود اینها، گرمای رابطه آن خانههایی که با هم گرمند. آن خانهها محل رفت و آمد امام زمان ها بدونید ها. آنجاها محل رفت و آمد ملائکه است ها. نه خانههایی که واسه خودش جدا جدا است. خانهها را گرم کنیم با این مهر و محبتها. یکی از چیزهایی که مهر و محبت میآورد بین پدر یا مادر با فرزند، همین بوسیدن است. هرکی بچهاش را ببوسد، خدا برای هر بوسه حسنه بهش میدهد و آیه قرآن است. حسنه که بیاید سیئاتت را میشورد میبرد. روایت از این عجیبتر. عکس: «رو من قبلت اولادکم فان لکم به کل قبلت درجه فی الجنت» روایات متعددی درباره فضیلت بوسیدن فرزندان وجود دارد. بچههاتون را زیاد ببوسید. پیغمبر فرمود: «با هر بوسه به بچه، تو بهشت یک درجهای به شما میدهند که این درجه به اندازه ۵۰۰ سال راه رفتن است.» با هر بوسه یک درجه! این درجه ۵۰۰ ساله! وقتی کوچک است نه، همیشگی! دست پدر مادر بوسیدن همیشگی است. پدر مادر هم بوسیدن بچهشان همیشگی باید باشد. پیغمبر حسن و حسین را میبوسیدند. «عقرع بن حابث برگشت گفت یا رسول الله من ده تا بچه داشتم، اما تا حالا هیچکدام را نبوسیدم.» خدا رحمتت را ازت گرفته. من چکار کنم؟ رحمت تو وجودت نیست. آدم انقدر ناتو. یکی دیگه آمد خدمت پیغمبر: «تا حالا بچههامو نبوسیدم.» جهنمی بود. مکتب اهل بیت در خانه امام حسین رحمتی است که میجوشد. آقا در این خانواده، در این اهل بیت رحمتی است که جاری است. روایت دارد: «برادر بزرگتر حکم پدر را دارد برات.» یعنی برادر بزرگتر همانجور که به پدر احترام میگذاری و برادر بزرگتر احترام، آقا در خانواده امام حسین این را رعایت میشد. در فرزندان امام حسین میدانی؟ اونی که از همه بزرگتر بود، حضرت علی اکبر بود. احترامی میگذاشتن به این بچهها. علی اکبر مثل پدر جایگاهی داشت. علی دوستش داشت. عجیب! بس که رحیم بود. بس که بس که با این بچهها کوچک خوب بود. بس که کار راهانداز بود. ما از عباس زیاد شنیدیم از مهر و محبتهاش. علی اکبر دقیقاً نسخه کپی برابر اصل حضرت عباس است. یعنی در لشکر امام حسین هرکی زخمی بشود، هر کی هر کاری واسش پیش بیاید، یا عباس یا علی اکبر. این دو تا!
گرام بگذار. وقتی آمد خداحافظی کند، میدان برود، ولولهای شد در خیمه. تنها کسی بود که امام حسین با کمال رضایت فرستادن، چون اوج انفاق اونه که اونی که از همه بیشتر دوست داری، بدی. دیگر «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» سوره آل عمران، آیه ۹۲. اصل انفاق اونی است که اونی که دوست داری، اونی که بیشتر از همه دوست داری. امام حسینی که بیشتر از همه دوست داشت، علی اکبر بود. همین اول از همه فرستاد او را. وقتی از خواب بودند (اصحاب) گفتند: «یا ابا عبدالله تا وقتی ما زندهایم هیچ کدوم از شما بنی هاشم اجازه نمیدهیم خالی به صورتتان بیفتد.» تک تک اصحاب کشته شدند، نوبت بنی هاشم شد. امام حسین خودش فرمود: «عزیزم برو میدان ولی قبلش بیا با این زن و بچه خداحافظی کن.» ولوله شد. دقیقاً مثل خداحافظی امام حسین شد خداحافظی علی اکبر. البته عباس خداحافظی نداشت وگرنه اونم قلقلهای میشد. آخه اصلاً عباس قرار بود بره آب بیاره برگرده. بچهها منتظر ماندند، چشمشون به در خیمهها خشک شد. ولی علی اکبر خداحافظی داشت. این خداحافظی جیگر این بچهها را آتش زد. انقدر سخت بود این خداحافظی برای این بچهها. جایگاه علی اکبر پیش امام حسین را میدانی دیگر؟ دیدی که یک قبر اختصاصی جدا کرده. دیدی در زیارت عاشورا یک سلام اختصاصی دارد، علی اکبر. یک علی اکبر. نمیشود همه بچهها یک طرف، علی اکبر واسه همین وقتی فرستاد میدان، شروع کرد گریه کردن. گفت خدایا: «تو میدانی کیو فرستاد. خدایا تو میدانی من بهتر از این دیگه نداشتم، پیغمبر نداشتم.» الله اکبر! خوارزمی در مقتل خودش نقل میکند، میگوید: «وقتی قرار شد امام حسین علی اکبر را میدان بفرستد، حضرت رو کرد به آسمان. اینجور فرمود: «اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلی هَؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ عَلَیهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ» صلی الله علیه و آله و سلم. خودتان میدانی من هر وقت دلتنگ پیغمبر میشدم به این بچه نگاه میکردم. شروع کرد امام حسین لشکر دشمن. هنوز علی را نکشته. امام حسین شروع کرد الله اکبر! رفت جنگ نمایانی کرد. برگشت: «یا ابا، العطش قد قتل عطش امونم رو بریده. دیگه جون ندارم بابا. و ثقل الحدید قد اجهدنی. فهل الی شربت من ماء» بابا تشنهام، سنگینی آهن مرا خسته کرده، آیا شربتی از آب هست؟. با اینکه خودش یکی عباس بوده، یکی علی اکبر. ماجرا را به بابا دارد میگوید: «بابا تشنهام.» شاید دلش برای بوسههای بابا تنگ شده. زبان من که میدانم تو دنبال چی هستی. روت نمیشد بگویی، من و ... تمام. برگشت میدان. ۲۰۰ نفر را کشت. دیگه خسته شد. امان بریده شده. «ثم ضربه منقذ بن مره علی مفرق راسه ضربه فشقه و ضربه الناس…». او را منقذ بن مره ملعون شمشیر به فرق علی یک جوری زد که دیگه علی را از پا انداخت. «و ضربه الناس» و مردم او را زدند وقتی سرش زمین افتاد همه با شمشیر علی را زدند. فاطمه الفرج، فهم له الفرج. علی اکبر تربیت شده است. میداند وقتی سوار زخمی میشود باید برگردد خیمه، ولی خونا سر علی اکبر جلو چش. جای اینکه خیمه برگرده، رفت تو دل دشمن. فقط شمشیر به بدنش زدند، بدنش پاره پاره شد.
سه چهار هفته پیش فهمیدم رفته است. رفتیم غسالخانه. دیدم غسالخانه شلوغ است. تشییع جنازه شلوغ است. ختم شلوغ است. مجلس جوان. همیشه اینطور است. حالا به کربلا نگاه نکن. دور علی شلوغ بود. نگاه نکن کسی نبود نجاتش بدهد. الله اکبر! جانم به این گریهها! ابی عبدالله! این بچههایی که رفیقایی که آمده بودند، جنازه را آوردند. پشت شیشه را گرفتند. «دوستان تصادف کرده.» بعد شروع کرد توضیح دادن. «زیر تریلی رفته، پاهاش قطع شده، سرشم متلاشی شده.» چی شده؟ حالا این بمونه. من بابای این بچه را از کجا شناختم؟ باباش آمد بین جمعیت، باباش ببینه. باباش باز کرد، افتاد زمین. تازه فهمیدم بابا وقتی جنازه تیکه پاره بچهاش را ببینه، دیگه اصلاً صداش در نمیآید. صورت علی خطه خط. دیگه از حال رفت. «زمینگیرم کردی بابا.» چقدر بابا بابا بابا! چرا بد پاره پاره است بابا! قربونت برم. الله اکبر! بابا بگو ببینم آخر سیراب شدی یا نه؟ لباش را گذاشت رو لبای علی اکبر. انقدر بوسهبارون کردی بچه را. شاید، شاید یاد شب دامادی علی اکبر افتاد. یادش بخیر شب دامادی بغلت کردم بابا. چه زود گذشت. فکر نمیکردم انقدر... و قامت رشید. حالا انقدر حسین...
در حال بارگذاری نظرات...