رحم به سالخوردگان
روایت هایی پیرامون احترام به بزرگترها
یکی از نشانه های تکبر
روایت درمورد گریه کودک
رحم به تشنه ها
روایت در مورد آب دادن به تشنه
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل طیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی."
بحث قساوت و علائم قساوت قلب، و اینکه با دستههای مختلفی که روبهرو هستیم، تشخیص بدهیم که آیا قساوت قلب داریم یا نداریم. تعدادی را به ترتیب گفتیم تا رسیدیم به ایتام و عرض کنم که دستههای دیگری که بیمارند، جلسه قبل گفتیم. این جلسه دو سه تا گروه دیگر -انشاءالله- عرض میکنیم، اگر بشود تا یکی دو شب دیگر این دستهها را تمام بکنیم. دو سه شب بعد هم که بحث دیگر باید جمع شود -انشاءالله- و آن جمعبندی نهایی بحث را داشته باشیم.
یک دسته دیگری که ما باید به آنها رحم داشته باشیم، رحم به اینها علامت این است که قساوت قلبمان کم است و قلب نداریم، سالخوردهها هستند، پیرها، کسانی که سنوسالی ازشان گذشته است. چون بالاخره اینها هم ضعیفاند و تا حدی از کار افتادهاند. احترام به اینها، اکرام به اینها، این خودش علامت رحمت در درون آدم است، علامت رحم در درون آدم. اگر کسی همچین حسی دارد که نسبت به کسی که سنوسالش از او بیشتر است، ناخودآگاه در خودش احساس تواضع میکند، بدانید چیز خوبی است؛ یعنی طبیعتاً وقتی تو اتوبوس نشسته، میبیند یکی میآید، نه اینکه حالا خیلی هم پیر باشد، نه، یک خورده سنوسال اونی که ما منظورمان از اینکه احترام بگذاریم، کسی که سر و صورتش موی سفید داشته باشد، حقش میشود حق پیرمردی؛ ولی همچین احترامی بهش گذاشته شود. خب آدم تو اتوبوس نشسته، بزرگتر از او وارد میشود، سالخورده، مسن. باید پاشود جایش را بدهد. حق خودش را در اختیار او قرار بدهد. این بندهخدا ضعیف است، نحیف است، جون ندارد. با شما که جوانی، سرحالی، امکاناتی که آدم دارد در اختیار او قرار بدهد. گاهی آدم دارد با ماشینش رد میشود، خب سوار میکند، میبرد، میرساند. گاهی کسی هست، پیرمردی، پیرزنی میرود، میگوید: آقا هر وقت شما خریدی، به خاطر خدا. آخه بعضیها ژنتیکشان اینجوری است. اون حالا خیلی ارزش ندارد. به خاطر خدا از وقتش میگذرد، از کارش میگذرد، کار بزرگتری است. یک پیرمردی، پیرزنی راه بیفتد. خیلی عجیب است. میفرماید که: "بَجِّلوا المشایخ." به پیرمردها احترام بکنید. "فَإِنَّ مِن إِجْلاَلِ اللَّهِ تَبْجِیلَ الْمَشَایِخِ." اینکه شما احترام بگذاری به پیرمردها، احترام به خدا گذاشتی. یعنی کسی به پیرمرد احترام نمیگذارد، با خدا هم خیلی اهل مراعات احترام نیست. کسی که ادب ندارد نسبت به بزرگتر، نسبت به خدا هم حتماً بیادب است. "برکتکم مع اکابرکم." برکت با پیرمردهاست، با بزرگترهاست. کاسبیمان برکت پیدا کند، چه ذکری حاج آقا من بخوانم؟ صبح به صبح مغازه را با چی چی باز کنم؟ نمیدانم نعل اسب بزنیم و نمیدانم جمع کنیم مسخرهبازی. مشتری پیرمرد که میآید اذیتش نکن. ویژه تخفیف بده. سنوسالی که میرود بالا، درآمد آدم کم میشود. این بندهخدا که الان منزل خرید میکند، مواد غذایی، خب این بندهخدا الان دارد خرید میکند برای اینکه بچهها میخواهند بیایند، نوهها میخواهند بیایند. ما هم که آنقدر معمولاً رعایت نمیکنیم. وقتی کسی سنوسالش بیشتر میشود، بیشتر بیاوریمش. بندهخدا پیرمرد شده، با حقوق بازنشستگی. هفته به هفته همه بچهها را مرغ بخرد، ماهی بخرد، برنج بخرد. نامردی است.
مکارمالاخلاق. امام سجاد -علیهالسلام-، امام سجاد از خدا میخواهد، میگوید: خدایا هرچه سنم بیشتر میشود، رزقمو بیشتر کن. چون بچهها و نوهها اینها سر سفره آدم میآیند. رزقم بیشتر باشه. این بابابزرگه رو داریم میریم سر بزنیم. پیرمرد از کجا بیاره؟ این پیرزن از کجا بیاره؟ توجه نداشتیم به این مسائل؟ خیلی چیز بدی است. اگر کسی توجه به این مسائل ندارد، این علامت تکبر است. چون آدم متکبر به غیر خودش به هیچی توجه ندارد.
"الشَّیْخُ فِی أَهْلِكَ النَّبِيُّ فِی أُمَّتِهِ." خیلی روایت قشنگی است. پیرمرد تو فامیل، مثل پیغمبر تو امت است. الان شما باخبر میشوید پیغمبر اکرم آمدهاند آن کوچه پشتی یک هفته ساکن شدند، چهکار میکنید؟ امیرالمؤمنین وقتی داشتند از دنیا میرفتند، وصیت کردند. وصیت هر آدم مهمی موقع جان دادن خیلی چیز مهمی است. حتماً خیلی حرفهای مهمی دارد میزند. آنهم امیرالمؤمنین، کسی که بالاخره این همه سال فرصت سخن گفتن داشته. حالا تو لحظه آخر دارد وصیت میکند. تو وصیتش حضرت فرمودند: "وَارْحَمُوا صَغِیرَكُمْ وَ وَقِّرُوا كَبِیرَكُمْ." به کوچکترها رحم کنید، بزرگترها را تحویل بگیرید. وصیت امیرالمؤمنین! بعد باز جای دیگر دارند: هر کسی یک پیرمردی را احترام بگذارد به خاطر سنش، خدا از ترسهای روز قیامت این را نجاتش میدهد. تو قیامت کسی نمیترسد. "مَنْ عَظَّمَ اللَّهَ إجْلالاً و شَیْبَةَ المؤمِنِ" همین که ریش سفید دارد، موی سفید دارد، شما بهش احترام بگذارید، خدا را احترام نکرده؟ چون هرچه احترام بگذاری، تو پیری به شما احترام میگذارند. روایت دارد: هر جوانی به هر پیرمردی احترام بگذارد، وقتی پیر شد، خدا جبران میکند برایش، یک جوانی میفرستد این را تحویل بگیرد.
برویم سراغ دسته بعدی. این دیگر خیلی کولاک است. کسی اگر به پیرمرد احترام بگذارد، تو بهشت رفیق پیغمبر میشود. تو بهشت! خیلی حرف است. رفیق پیغمبر، یومالقیامة. قیامت رفیق پیغمبر است. سخنران معروف، فلان مرجع تقلید رفیق من است. به پیرمرد احترام میگذارد رفیق پیغمبر است. این یعنی چه؟ قیامت گیر کردن رفیق پیغمبر؟
یک دسته دیگر: پیرمردها. دسته بعدی: بچهها. به بچهها رحم کنیم. سخت نگیر. اذیت نکن. گیر نده. غر نزن. من همیشه این را میگویم آقا! تو مسجد همایش شیرخوارگان بود، آنجا هم گفتم این را. جمعیت زیادی هم نسبتاً بود. گفتم باباجان! بعضیها عرضه ندارند کسی را به راه بیاورند. این هیچی. انقدر آدمهای بیخود، یک نفر که خودش دارد تو راه میآید، این را پسش میزند. بچه خودش دارد میآید مسجد! این پیرمرد! مسجد و هیئت و حسینیه زده میشود. نگاه کند مسجد، ببیند مسجد! میخواستن برن، بچههای خونه را جمع میکردند، بچههای خودشون، نوهها. امام باقر -علیهالسلام- (باز فرض کن مرجع تقلید) مثلاً تو کوچه دارد میرود. پنج تا بچه دورش. مسجد صف اول را خالی میکردند. بچهها را صف اول، یکی در میان میگذاشتند. ته مینشینی حرف نمیزنی. امام باقر صف اول، آمین شما، دعای من. امام باقر مستجاب میشود. خدا شاهد است، من جایی میروم، چند تا بچه هستند، خدا شاهد است میگویم: خدایا به اشک این بچهها به من یک چیزی بده. قیمت دارد این بچه! پاک است! گناه نکرده. به وجد بیاییم، صورتش هست. تازه هنوز تازه شکل گرفته، خمیر. بهش آدم لطیف از بچه خوشش میآید، لذت میبرد. امام خمینی -رضوانالله علیه- برنامههای حکومتی، اینها همه یک طرف. بازی با یک نوه کوچولو، علی آقا، وقت اختصاصی برای علی آقا داشت. رهبر مملکت، امام، بیا امامبازی کنیم. امامبازی دیگر چه صیغهای است؟ من امام میشوم شما شعار میدهی. از در وارد میشوم میگویید: من وارد میشوم. علی آقا کوتاه بیا! ایران دارند از امام حساب میبرند. امام خمینی روح منی، علی آقا بتشکنی، علی آقا نه بگو خمینی چرا میگوید؟ علی آقا بچهبازی میکرد. این بچه میرسید. امام حسین، رفیقهای این بچه. وقت میگذاشت. مملکت کار دارد. آقا سلام کن بیادب. بعد از من سنت بشه. یکیش این است که هر بچه را ببینم سلام میدهم بهش. سلام بدهیم. رحم به بچهها. مهربانی با بچهها. حسینیه جماران صحبت میکنی، پدر آمریکا را در میآوری. از آن بالا که وایستادهای داری نگاه میکنی، حواست به چیست؟ جمعیت زیاد فشار نیاید. بابا تو دیگر کی هستی؟ چقدر نازنین است. گور باباشون! اصلا نیاورند اینها را. مجلس شلوغ میکنند. سر و صدا میکنند. خانم، بچهات را جمع کن. یک جایی شما باشی، بچه کوچیکی گریه کند تو اتوبوس. مثلاً بچه کوچک بغل مادر است. ۶۰ بار برمیگردیم مادر را نگاه میکند. دوباره چهکار کنیم؟
یک حدیث خیلی جالب است. محمد بن مسلم میگوید: خدمت امام صادق -علیهالسلام- بودم. یونس بن یعقوب وارد شد. دیدیم خیلی بیحال، کسل. امام صادق فرمودند: چیست؟ حال و روز درستی نداری، کسلی. حضرت یک حدیث برایت تعریف کنم. پدرم امام باقر، از پدرانش، از جد ما رسول خدا -صلیالله علیه و آله- نقل کرد، از محمد مصطفی -صلیالله علیه و آله-. "اللهم صل علی محمد و آل محمد." پیغمبر اکرم، جبرئیل برشان نازل شد. پیغمبر، امیرالمؤمنین خیلی بیحال و کسل بودند. جبرئیل گفت: یا حبیبالله (خطاب به پیغمبر) آشفتهای، ناراحت، خستهای انگار. منظور امام حسن و امام حسین بودند. برای شما، برای این قوم، شیعیانی میآیند. این مخصوص شیعیان است که وقتی بچههاشون گریه کنند، برای اینها لاالهالاالله مینویسند. هر گریه بچه کوچولو، لاالهالاالله. ننه بچه تا بالغ بشه، هرچی کار خوب انجام بده ننه بابا. هرچی کار بد انجام بده هیچی. وقتی که هفت سالش بگذره، این تا هفت ساله. تا هفت سال اشک بچه لاالهالاالله محسوب میشود. هفت سالش که رد بشه، استغفار برای پدر و مادرش است. از هفت سالگی به بعد هرچی گریه میکند، گناههای پدر و مادر. حالا باید هروقت بچه گریه کرد خوشحال بشیم یا ناراحت؟ مشکلی دارد؟ چیزی؟ کمک؟ غرغر؟ چپ چپ نگاه کردن و نمیدانم، زبون گاز گرفتن. خوشحال باش.
دسته دوم بچهها بودند. دسته سوم امشب تا حالا چند دسته گفتیم؟ امشب یکی سالخوردهها، یکی بچهها. دسته سوم تشنهها. خیلی احادیث عجیبی داریم ما. کسی آب بدهد به کسی که تشنه است. جبرئیل دوست دارد برای چند تا چیز انسان بشود، کره زمین. این جبرئیل کیه؟ چند میلیون بال دارد که اگر اینها را باز بکند، کل زمین تا آسمان هفتم تا عرش را میگیرد. جبرئیل امین وحیالله، برای چند تا چیز دوست دارد بیاید رو زمین انسان بشود. یکیش این است که به حاجیهای تشنه آب بدهد. یومالترویه حتماً شنیدهایم. روز هشتم عرفات، ترویه، بروند بعد آب با خودشون ببرند. سرزمین بیآبوعلف. الان الان آب گیر نمیآید. آقا ثواب دارد ها! ثواب روایت عجیبوغریب داریم. کسی به تشنه آب بدهد. تو خونت کسی تشنه است، احساس داری میکنی تشنه است، آب بیار. یکیش این است. یکی از اینها را هم بیاورد صاف ضامنه به یک آدم پریشون تشنه آب بدهی. ۱. گرسنهای. کسی که لباس درستوحسابی ندارد بهش لباس ۴. برده را آزاد کنیم. آب دادن به تشنه، از آزاد کردن برده هم بهتر است. یک آدمی که بهترین صدقه آب خنک. "أفضلُ الصَّدَقَةِ سَقيُ الماءِ." بهترین صدقه آب دادن. یک قطره. بعضیها خداوکیلی آقا زرنگها! برمیدارد یخ میاندازد آب بخوره. بابا دمت گرم. به این میگویند آدم شیرفهم. شیر آب بخورم؟ اینجا ساندویچی. پول آبمون زیاد میآید. "أفضلُ الصَّدَقَةِ اِبرادُ کَبدٍ حارَّةٍ." یک جیگر داغ، جیگر تشنه را سیراب کنیم. بهترین صدقه. مفت و مجانی هم هست. افشای سلام صدقه است. به کسی مثل سلام کنیم سلام. روایت عجیب داریم در مورد آب دادن. پیغمبر یک وقت نماز صبح آمدند خواندند با جماعت. نماز صبح که خواندند اصحاب وایستید. دیشب خواب دیدم میخواهم براتون تعریف کنم. آقا مزه میدهد ها! پشت پیغمبر نماز دیشب خواب دیدم میخواهم براتون تعریف کنم یا رسولالله خواب چی دیدی شما؟ پیغمبر به خواب اهمیت میدادند. خواب قشنگ چیزی ندیده، تعریف کنه درستوحسابی. آقای پیغمبری را خواب دیده، امام معصومی را خواب دیده، زیارتگاهی رفته. دیشب خواب دیدم، چی خواب دیدی یا رسولالله؟ عموم حمزه و برادرم جعفر طیار. خواب دیدم حمزه سیدالشهدا، جعفر طیار، جلو دست اینها صندوق یا یک دی خرمای آقا چه خرمایی! بعد خرمایی خودش تبدیل به انگور میشد. یک میوه تو بهشت اینجوری است دیگر. درخت از امام رضا -علیهالسلام- پرسیدند: آقا درختی که آدم ازش خورد چی بود؟ بعضیها میگویند گندم بوده. بعضیها میگویند انگور بوده. بعضیها میگویند حضرت فرمودند: درختهای بهشتی بخوری ازش، دست دراز میکنی انگور. جلوی حمزه سیدالشهدا، به جعفر طیار هی عوض میشد. پیغمبر گفتند: پدرم به فدای شما دو تا. ایول! اعمال افضل کدام است؟ اعمال چی به درد میخورد؟ یکی دو روز تو قبرستان ساکن بشویم. بعد احساس بکنیم آقا ما را دارند دفن میکنند. در جنازهای که میآورند. ما چند وقت قبل با یکی از دوستان بهشت زهرای تهران. من اثر داشته باشد. ولی بریم. رفتیم. یک دو سه تا جنازه دید. دیگر گریهکنان برمیگشت و حالش عوض شده بود و گفتم ببین به یکی از اساتید حرم مینشستیم پایین پا، دیدی که میآورند جنازهها را تو آن رواق پایین پا. فردا الان کیا زندهاند؟ فردا قرار است بیایند اینجا. الان نشستهاند تو خونه و دارند غیبت میکنند و ماهواره نگاه میکنند و اینها. فردا میآیند اینجا میبرندشان قبرستان. آدم وقتی باورش بیاید مرگ. چی به درد میخورد؟ پیغمبر سؤال کردند: حمزه عمو جان، جعفر طیار! افضلالاعمال "الصَّلاةُ عَلَيْكَ." اول صلوات بر تو پیغمبر. "اللهم صل علی محمد و آل محمد." دوم "وَ سَقْيُ الْمَاءِ لِلْعَطْشِ." به تشنه آب دادن. سوم "حب علی بن ابیطالب." دوست. آب دادن به تشنه را گذاشته بغل صلوات و محبت امیرالمؤمنین. چه جایگاهی دارد. پت میگوید روز قیامت بنده میآید. تیکه اول این حدیث دیشب خواندیم. چرا من مریض بودم عیادتم نیامدی؟ میگوید: خدایا مگر شما مریض میشوی؟ بنده مؤمن که مریض شد، نرفتی عیادتش؟ اگر میرفتی من را کنار آن احساس میکردی. آب ندادی؟ "فَقَالَ اسْتَسْقَاكَ عَبْدِي" مگر بنده من از تو آب نخواست؟ ظهور میکند، تجلی میکند. چه جایگاهی! تشنه افتاده هرکی به یک مؤمنی آب بدهد، خدا از "رِيقِ مَخْتُومٍ" بهش آب میدهد. یک چشمهای است آن بالا بالاهای بهشت. چشمه عجیبوغریب بوش مست میکند آدم را. دیگر خوردن یک لیوان آب، یک قطره جرعه آب. خدا از "رِيقِ مَخْتُومٍ" میدهد. پیغمبر فرمودند: اگر به کسی آب بدهی و میتوانی آب بدهی، بابت هر جرعهای که آن طرف میخورد، هفتاد هزار حسنه برایت مینویسند. اگر به کسی آب بدهی به سختی، رفتی آب جور کردی براش آوردی، انگار ده تا برده از فرزندان اسماعیل را آزاد کردی. فرزندان اسماعیل یعنی منظور سادات، امامزادهها. ده تا امامزاده اسیر آزاد کردی. رفتی یک خورده سخت بود، آب جور کردی آوردی.
سه تا دسته ضعیف گفتیم امشب. کیا بودند؟ پیرمرد، بچه. یک سؤال دارم حالا. اگر یک کسی که محاسنش سفید شده، الله اکبر. یک بچه دست بگیرد بگوید: این را سیرابش کنیم. اینجا باید چهکار کنیم؟ هم پیرمرد است، هم بغلش بچه است. اینجا باید چهکار کرد؟ خداوکیلی رسم است با سهشعبه جواب بدهید مگر کودک چقدر میخورد از نهر آب؟ آب بابا! این بچه مگر چقدر آب؟ کف دست آب سیراب. یک عکسی تازه من خودم ندیدم، اخبارش را خواندم تو اینترنت. غمناکترین عکس سال شناخته شده این عکس، این بوده. میگوید: هر بازدیدکننده عکس را دیده گریه کرده است. تو یک مجلس روضه، روضهخوان یک بچهای را بغل گرفته روضه علی اصغر را بخوانی. یک بچهای تو جلسه پاشده رفته آب آورده. به زور به این بچه بده بخورد. واقعی نیست. داریم روضه میخوانیم. اگر بچه تشنه، بچه شیرخواره، بچه کوچک گریه میکند. سریع زنهای دیگه به مادرش میگویند: چیه شیر تموم شده؟ چیه بچه تشنه است؟ میخواهی براش آب بیاری؟ زنهای دیگه بچه را بغل میکنند. الله اکبر.
حاجیها هر سال میروند مکه. به احترام یک زنی باید بروند. سعی صفا عمره بکنند. صفا و مروه هفت بار باید بروند و بیایند. چرا؟ چون وقتی حضرت ابراهیم همسرش و بچه شیرخوارش را تو این سرزمین گذاشت، اینها هرچی نگاه کردند دیدند آب نیست. هاجر (مادر اسماعیل) راه افتاد دنبال آب. از این طرف به آن طرف هفت بار سعی صفا و مروه کرد. رفت آمد. آخر دید بچه قدوم پایش را رو زمین کشیده. از زیر پایش زمزم جوشیده. الان هر سال هر حاجی که مکه میرود، باید به احترام این زن برود حج. تو حجش سعی و صفا و مروه کنی. چون اینجا یک زنی به خاطر بچهاش هفت بار رفته آمده. اگر خدا میخواست برای کربلا اعمال بگذارد، باید چهکار میکرد؟ باید هفتاد بار از این هی بریم پشت خیمهها. هی بری بیرون و نگاه. هی بری تو خیمه مشکات. ولی رباب امیدوار بود سیراب بشود. یک جا دیگه ناامید شد. آنجایی که یک دفعه نگاهش افتاد دید خیمه عباس رو زمین افتاده. تا نگاهش افتاد، فهمید دیگر از آب خبری نیست. السلام علیک یا اباعبدالله ارواحتی فنا.
دیگر از امشب تشنگیها شروع میشود. آب را به روی این. فتوای مراجع تقلید است: مسافرت یک مقدار آب همراهت داریم، میدانی اگر این آب را باهاش وضو بگیری این حیوانی که همراهت است (مراجع تقلید گفتند) اینجا واجب است تیمم. چون آب باید بماند حیوون بخورد. "علیکم منی سلام الله جعل الله اسلام و علی."
این بچه را نگاه کن اولاد الله اکبر. یاد این ماجرا افتادم. کنار جاده بنزین تمام کردیم. شب بود. سرد بود. از ماشین پیاده شدم، دبه دستم. بچه کوچک تو ماشین دارم. بغل خیابان وایستادم. اول ماشینی که آمد نگرد. "لَی لَی لَی لَی لا إله إلا الله." بچه را دست گرفت. به بچه رحم کنی. لاإلهالاالله. متن مقتل را برایت بخوانم؟ خیلی متن مقتل است. وقتی دید دیگر دشمن کوتاه بیا نیست. حتماً میخواهد. قرآن را دستش گرفت. کتاب فرمود: بین من و شما قرآن را واسطه. کوتاه بیایید. من را نکشد! انگار قرآن هم. محمود. علی اصغر را، بچه را رو دست گرفت. علت طرحمونی. بابا من قرآن را واسطه کردم. کجا نیامدی؟ اصلا نمیگویم به من رحم کن. یک وقت دید بچه اشک حسین را شروع کرد گریه کردن. عرضه داشت: خدایا نامردها مامان چه میکنند؟ اینها به ما گفتند: بیا. حالا کمک که نمیکنند هیچ. گلوی بچهام از یا حسین. صدا از آسمان: حسین جان. بچه را به ما بده. الان میبریم تو به یقین ورماح حسین. الله اکبر. این بچه فقط یک تیر سهشعبه به گلویش خورد. نامردید. ابیعبدالله بچه از کمر خم شد. این بچه که از کمر خم شد، صورتش به پشت افتاد. الله اکبر. نامت
در حال بارگذاری نظرات...