معرفی مبحث عدد در علم نحو
فلسفه عدد و مفهوم معدود در نحو
تمییز عدد از دو تا ده در قرآن
قاعده تأنیث و تذکیر در عدد عربی
بررسی نحوی آیه «ثلاث لیال سویا»
تحلیل عدد در آیات «خلق السماوات»
مفهوم عدد در فقه و فلسفه اسلامی
عدد و معدود در ساختار بلاغی قرآن
تمرینات نحوی بر اعداد و تمییز
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
بحث جدیدی را امروز آغاز خواهیم کرد پیرامون اعداد. بحث بسیار مهم و کلیدی که مربوط به بحث تمییز هم که سابق داشتیم میشود و تا حد زیادی بحث تمییز را روشن میکند. بحث عدد را در چند مسیر باید پی بگیریم و انشاءالله باید روی آن خوب تمرین کنیم. از بحثهایی است که خوب باید تمرین کنیم؛ اینجا بله، که تمرین نکردیم، بحثمان تمرینمحور باشد. تا حالا این یکی باید سعی کنیم که تمرینش را بیشتر کنیم انشاءالله.
کم منفصل و عارض میشود بر اشیا. کم منفصل اصطلاح فلسفی در فلسفه انشاءالله خواهیم خواند. کم منفصل به چه معناست؟ ما یک کم داریم، یک کیف داریم. کم یا متصل دارد یا منفصل دارد. حالا بخواهم الان یک اشارهای بکنم، من کل اینها را توضیح بدهم که خیلی طولانی میشد، ذهن درگیر میشود. خوب، این دیجیتال است، آنالوگ چیست؟ یک چیز پیوستهای وجود دارد تا میشود دو. بله، این جدا جداست، بریده بریده است. خوب، و عرضم هست، دیگر عارضه و همیشه معروض دارد. ما عدد بدون معروض نداریم. عدد اگر بخواهد معروض نداشته باشد، عدد نیست. ما چیزی به اسم عدد نداریم. الان اینجا ده هزار تا کتاب است. ما چیزی به اسم ده هزار نداریم، ده هزار کتاب داریم. معروض باید باشد تا عدد باشد، معدود باید باشد تا عدد باشد. عدد ما نداریم. الان شما بگویید پنج، پنج نداریم تو این عالم. ده تو این عالم نداریم، ده تا کتاب داریم، ده تا سیب داریم، ده تا آدم داریم، ده نداریم. چون دائماً عدد همانجور که سفید نداریم ما، دیوار سفید داریم، پیراهن سفید داریم، اینها را داریم، سفید نداریم.
نه، عرض، نام اراذل. سفیدی هم عرض صفات هم میتواند عرض باشد. صفت چی و چه نوع صفتی؟ دانلود. این بحث در مجموع اینها اگر معدود و معروض نداشته باشند، نیستند. اشیا همان معدودات مراتبش هم از دو، یعنی از دو شروع میشود عدد، نه از یک. چون یک هست ولی "الواحد" از اسماءالله و صفاتاللهم است. "انما الهکم اله واحد". "الواحد الاحد". ما الواحد داریم. الواحد بحثهای عرفانی میشود، بحث سنگین میشود. در مجموع عدد از دو شروع میشود تا بینهایت. بینهایت هم بینهایت نسبی است، دیگر بینهایت حقیقی که ما نداریم. عدد بینهایت، نه آن عدد، عددی که بخواهد از دو شروع بشود، برود تا به بینهایت برسد، نداریم. آن همان یک بینهایت است. اینجا ما ما لانهایهلهمان نسبی است، به نسبت اینهایی که میشماریم، چیزهایی داریم که نهایت ندارد. خیلی فلسفی شد اول بحث، بحث عدد این شکلی ازش نیست. اسم عدد همان اسمایی است که وضع شده برای مراتبش و آن از مبهمات احتیاج دارد به تمییز و اصولش بیست لفظ است. اصول عدد: واحد، اثنان، ثلاثه، اربعه، خمسه، سته، سبعه، ثمانیه، تسعه، عشره. عشرون، ثلاثون، اربعون، خمسون، ستون، سبعون، تسعون، مائه. اینها شد بیست. دقیقاً زبان انگلیسی هم همینطور است، دیگر. خوب، و در کلام عرب اسم عدد معینی نیست مگر همین کلمات و فروعش. اینها خودش چهار قسم است: مفرد، مرکب، عقد، معطوف.
قسم اول میشود مفرد. چهار قسم میخواهیم بحث کنیم، چهار قسم داریم با بیست تا امر. قسم اول، قسم مفرد، مفرد از اسماء عدد بین دو تا ده. همهاش هم چیست؟ معرب. دو تا ده همه معرب هستند. ممیزش هم جمع مجرور به اضافه است یا اسم جمع. بله، مثل بله، "اربعة من الطیر". "اربعة طیرا"، "اربعة طیور". "ارنی کیف تحی الموت". خواندن بیانیه است. جنسیت در واقع من جنسیت، چهار تا بیانیه هم میتواند باشد، فرقی نمیکند. ابهام اضافی، بحث چیز نیستها، آن یک بحث دیگری است. البته درست است که تمییزش را میتوانیم با "من بیانیه" بیاوریم. تو هیچ بحثی نیست. قاعده بر این است، قاعده بر این است که تمییز دو تا ده جمع است و مجرور. با دو تا ده، میآید. بله، دیگر شما مگر اینکه تثنیه را روی خود لفظ بیاورید. "کتابان"، "کتاب"، "کتابان". "ثلاث کتب"، "اربعة کتب"، "خمسه کتب". درست؟ حالا البته "اربع" و "کتب" در تضاد باشد. حالا ما الان این تثنیه را نمیخواهیم روی خود لفظ بیاوریم. میخواهیم دو بگوییم. میخواهیم بگوییم دو تا کتاب. نمیخواهیم بگوییم "کتابان". چی باید بگوییم؟ "اثنا"؟ نه، "اثنا"، نه، نه "کتاب" نمیخواهیم بگوییم. آره، الان "کتابان" خودش تثنیه است. "اثنان" "اثنان" "کتابان" که تأکید میشود یا "کتابان" "اثنان" "کتابین" "اثنین" "زوجین" "اثنین". دو نفر زوج. "اسن" بگوییم؟ میخواهیم بگوییم دو تا کتاب. "اثنا رجل". ولی مفرد میآید، جمع از سه که جمع میآید. ز تا ده همه جمع است و مجرور. ز ده تا صد همه فرد است و منصوب. ز صد برتر فرد است و مجرور. معمولاً بعدش میآید دیگر. تأکید میشود "اثنا رجلان" "اثنان". استغفرالله. استاد قرآن در محضر قرآن هفتم با قرآن، بعد عرض کنم که مباحثه میکنیم با همدیگر. میخواهیم ببینیم قرآن چه میگوید. هیچ کار دیگر چیزی هم ندارد. خدا دست شما درد نکند. چه بهتر. ناهار چه داریم؟ آبگوشت. شنیدید که رضا خان سربازخانه گفت که سرباز، ناهار چه داریم؟ قربان آبگوشت. رفت در قابلمه. اینکه پلو است. قربان چه بهتر.
"بدون تا" آورده میشود اگر ممیز مؤنث باشد و "با تا" آورده میشود اگر مذکر باشد. برعکس قاعده تأنیث و تذکیر در سائر اسم. اینجا برعکس میشود. جاهای دیگر شما مضاف و مضاف الیهتان صفت و موصوفتان باید چی باشد؟ همسانی داشته باشد. باید اشتراک داشته باشد. اینجا برعکسش است. اینجا سه تا ده جمع است و مجرور است و مخالف. اگر مضاف الیه شما یعنی مثلاً کتاب مذکر است، سه را باید چی بیاورید رویش؟ "ثلاثة". "ثلاث کتب". درست است؟ حالا میخواهم بگویم کوکب. کوکب مذکر یا مؤنث؟ خوب، ستاره. کوکب فکر میکنم مذکر. قمر چیست؟ قمر چیست؟ مؤنث. و "الشمس و ضحاها و القمر اذا تلا". "طلا طلا طلا". قمر مذکر، شمس مؤنث. حالا شمس، میخواهم بگویم سه تا شمس. چی باید بگویم؟ "و الشمس اذا تجلی، تجلّی هم که تتجلّی بود." کشور تجمّلی. چهار. خوب "الشمس و ضحاها" که برمیگردی به شمس، شمس مؤنث. سه تا شمس میشود چی؟ "ثلاث شموس". احسنت. میخواهم بگویم هفت. در "سبع عصب جار" و "اشجار جان سبع". خوب، شجر چیست؟ "شجرات". "شجرات" من ندیدم تا حالا. یک چیز جدیدی است دیگر. از این تولیدات. همه تولید کردند و عرب بر نتابد دیگر. الان ما واسه عراق بله. کریمیات مثل اسرائیلیات میگویند. "شجرات" تو قرآن نداریم. "شجرات" با قرآن. "شجرات". حالا باید سرچ کنیم دیگر. خودتان چک کنید داریم یا نداریم. خوب. "آیتُکَ الّا تُکَلِّمَ النّاس". ترجمه. "آیتک" رفته تو مذکر مؤنث. دیگر اصلاً میآییم بیرون. ترجمه آیه. "آیتک" آها، "الّا تُکَلِّمَ النّاس" این است که چه خبر است؟ این "اس که" این است که نه، این است که "لا تُكَلِّمُ النَّاس". "لا تُكَلِّمُ النَّاس" معدوله المحمول در قضیه موجبه، نه مُحصلّه المحمول در قضیه سالبه. دو تا با هم فرق میکند. این الان معدوله المحمول در قضیه موجبه است. تو آیتت این است که سخن نمیگویی. آیت تو سخن ناگفتن است. قضیه موجبه است، معدوله المحمول. نه اینکه آیت تو سخن گفتن نیست. کاملاً متفاوت. خیلی، اینی که الان گفتم مهم استها. همین که الان گفتم لابهلا گاهی یک مطالبی گفته میشود، صد سال کار تحقیق و پژوهش ارزش دارد. تو بحث مفهومگیری، تو بحثهای اصولی، تو از همین تکههای ریز است که مرحوم شیخ اعظم پدر مخالفینش را درمیآورد. یک آیهای میرسد همه یک جوری برداشت غلط است. قضیه موجبه را برای چند سالبه کردند. محمول به جای معدوله، مُحصلّه کردند.
برداشت بکند، مثل خبر واحد. کشور از آیه برداشته که میکند. دقیقاً همینجوری است. بله، اندازه کلمه. بله. خوب. اَلّا تُکَلِّمَ النّاس یعنی چی؟ غایتُکَ اَن لّا تُکَلِّمَ النّاس. مفعول اَلّا تُکَلِّمَ النّاس. یک وقت میگویم خوب، خوب دقت کنید. اَلّا تُکَلِّمَ النّاس یا اَن لّا تُکَلِّمَ النّاس. کدامش؟ مجزوم یا منصوب؟ آها، نهی. بود. خوب. تفاوت "آیتُکَ اَن لا تُکَلِّمَ النّاس" یعنی چی؟ با مردم صحبت نکن. آها. دومیش "اَن لا تُکَلِّمَ النّاس" نمیتوانی صحبت کنی. نشانش کدام بود؟ اینکه خیلیها ترجمه غلط کردند اینجا. تو آیه، با مردم صحبت نکن، برو سکوت کن. نمیتوانی صحبت کنی. گفت من میخواهم بچهدار بشوم. خدایا بچهدار میشوم. گفت بله. گفت نشانه میخواهم. گفت برو بین مردم. نمیتوانی با مردم صحبت کنی. "ثلاث ایام، ثلاث لیال سویا". سه شبانهروز ممتد. برابر سه شب. برابر. نمیتوانی با مردم صحبت کنی. چرا شده "ثلاث لیال"؟ چون شب مؤنث است. خوب، جمع و مجرور. "سویا" چیست؟ رفتیم تو عدد. از قبلیها یادمان نرود. آقای دکتر الان میگویند تمییز است. چرا پس؟ "لیال" چیست؟ درس با چشم و ابرو تا حالا دیده بودید؟ اینجا تمییز است که مضافالیه از اقسام تمییز است که مضافالیه یکیش همین سه تا ده است. اینجا "لیال" تمییز ثلاث است. پس احتیاج به تمییز دیگر، تمییز هم که متعدد نمیآید. از آن طرف "سویا" جامد است یا مشتق؟ مشتق. اصلاً در اصلاً در تمییز بود که خوب "سویا" پس باز دوباره یک چیز دیگر خلاف قاعده دارد. دو تا خلاف قاعده. یکی اینکه بخواهد متعدد باشد تمییزمان. یکی دیگر میخواهد مشتق باشد تمییزمان. سوم اینکه اصلاً کاملاً سیاق، سیاقی است که حال میطلبد. در چه حالی؟ "ثلاث لیال" در چه حال؟ "ثلاث لیالی" که دو شب اول کامل. شب سوم نصفه. یا سه تا نصف شب. یا سه تا ربع شب. مساوی تمام. برابر سه شب برابر. یعنی سه تا کل شب. صبح شب کامل. مفهوم کلامتان این بود. "والمطلقات" متعلقات. آها، خوب، متعلقات. بفرمایید. سرعت ببریم بالا. آها، زنهای طلاق داده شده. "یتربصْنَ". به انتظار. احسنت. این انتظارش را از کجا آوردید؟ از آنها بود. "تربص" "تربص" با "ربص" "صبر" و "بصر". اشتقاق دارد با همدیگر. شاهاکبر. معانیشان هم به همدیگر خیلی نزدیک است. "رب" خیلی به هم نزدیک است. همانجور که "بصر" دیدن. به انتظار نشستن. "صبر" هم همینطور. "یتربصْنَ". "تربص". به انتظار مینشینند. این زنهای مطلقه مینشینند. نه، به انتظار بنشین. انتظار مینشینند. "به انفسهن". انتظار خودشان مینشینند. انتظار دیگری نیست. خودشان منتظر خودشان میشوند. تا کی؟ "ثلاثه قروء". "قروء". آها، "قر" مفردش است. "قروء" هم معنای حیض دارد هم معنای طهارت. جفتش را گفتم. یعنی هم وقتی که زن حائض است، هم وقتی که از حیض پاک میشود. جفتشان را میگویند "قر".
نکتهای از تحقیق تو بحث چیز گفتیم، قرآن سوره الرحمن "قروء" و قرآن با همدیگر یک ماده است. بعد قرآن خیلی نکته نکته لطیفی بود، مثل زنی که دائماً خودش را چک میکند ببیند کی پاک شده. قرآن هم کتابی است که آدم هی باید خودش را دائم باهاش چک بکند ببیند کی پاک میشود. نکتهای است از آن نکتههای هلو. "الرحمن علم القرآن". تو همان واژه قرآن، بله. خوب "ثلاثة قروء". "قر" چی بود؟ مذکر یا مؤنث؟ "قَرْء" مذکر. مفرد. چه کار داریم؟ جمعش را کار نداریم ها. "قروء" که جمع مؤنث است. جمع مکسر مؤنث. ولی "قرء" مذکر است. برای همین عدد چی آمده؟ مؤنث. "ثلاثة قروء". جمع و مجرور. ما با لفظ جمع کار نداریم. با مفرد این جمع کار داریم. عدد را متناسب با مفرد جمع میآوریم. همیشه از همانهاست. دیگر حالا درگیرش نشویم. ببینید غرور. الان شما قمر را شموس را میگفتید "ثلاث شموس". چرا "ثلاث و مو به اعتبار مفردش مفرد شمس بود و مؤنث بود. آن یکی میگفتید ثلاث کتبن. چرا "ثلاث کتبه"؟ چون کتاب مذکر است. "کتب" که مؤنث است. "فیها کتب قیمه". "قیمه" مؤنث است دیگر. وصل شد بله. به اعتبار مذکرش میآید. به اعتبار مفرد عدد به اعتبار مفرد معدود میآید. معدود عدد. نخیر، نخیر. عدد به اعتبار مفرد معدود میآید. مخالفت جنس، مخالفت در جنس به اتفاق مفرد معدود است. معدود. خوب "یدْرَؤُا عنها العذاب" بفرمایید. بله آقا یکی این آیه را شستهورفته بدون دعوا، بدون درد و خونریزی. جیگرمان حال بیاید. از آن آیاتی است که دوست نداری دور کردن، برطرف کردن. "الحدود بالشبهات" از قواعد فقهی است. شهر خودرو بالشبهات. "تَدْرَؤُوهُ بالشبهات". آها، وقتی شبهه باشد حد برداشته میشود. "به شبه" جیگر ما هنوز در انتظار ها. از اصطلاحات لایه جدید: حیدر جیگر ما را خون کردی. جلسه نبود. ده بار. کمترین، به عذاب ازش برداشته میشود. از کی؟ از آن خانومه. خوب "ان تشهد عذاب" ازش برداشته میشود، میرود. "ان تشهد" شرط اینکه شهادت بدهد. چهار بار شهادت. کی شهادت بدهد؟ خوب، دوباره یک بار دیگر ترجمه را برویم.
«به دور می شود»، «چطور می شود»؟ آها! مگر متعدی نیست؟ مگر مفعولش نیامده؟ چرا می شود، می شود که ما لازمه متعدی باید «می کند» بشود! خوب، دور می کند از آن زن عذاب را. چی دور می کند؟ اینکه چهار بلوار شهادت بدهد. پس «ان تشهدها» ما بعدش همه فاعل است. فاعل «یضرعو» درست شد؟ شهادت شهادت «اربعة» شهادت ها می شود فاعلش. شهادتین شد اربعه. چرا اصلا اربعه مفعول خودقش است؟ اینجا هم که عدد چی؟ حالا مفهوم شاهد. شهادت مسخره نه. شهادت شهادت مصدر مونث. تا دارد آخرش مونث است. مذکر. «و قَدَّرَ فیها اقواتها» بفرمایید. «قرار داد اقوات». جمع چیست؟ آها، «دم قوته». سوره فصلت. «جعل فیها رواسی». خدا قرار داد در آن در زمین اقوات. آن زمین را در زمین تقدیر کرد. کدهای آنها رو. آن رو آن رو زمین رو در «اربعة ایام». چرا اربعته شده؟ یا مذکر اربعه مخالف. احسنت. «ربکم یمده کن مدد امداد می کند شما را ربتان به خمسه آلافٍ من الملائکه». خوب اینجا ما چی داریم؟ بحث تمییزش تو خود خمسه. تعالی. چی؟ چرا خمسه شده؟ خمس نشده؟ خمس آلاف نشده؟ آها. همیشه این مفرد است سر الف که می آید این شکلی. چون الف مذکر عدد، عددی که سر الف می خواهد بیاید همیشه این جوری می آید سه. تعالی خمسه. تعالی سبعه. هیچ وقت خمس آلاف نداریم. نکته بسیار مهم در فهم روایات. برعکس خمس معه. لفظ خمسه عددش مذکر تو. مع عدد. عددی که سر می آید مذکر تو. الف عددی که سر الف می آید مونث نیا. چون الف مذکر است، مع مونث است. نکته مهم.
«و هو الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام». خوب، بحث ایام که گذراندیم: «لها سبعة ابواب». مخالف. باب چیست؟ مذکر. «خَلَقَ سبع سماوات». مونث. «صبر ان تعرجنی». آمین. اهدای ابنتی هاتین. یکی از دو تا دخترم. دو تاشون. دو تا بانک. ابن تیبه. ابن تیب نتین بوده که اضافه شده به یا. آن نونش افتاده. شده ابن طیب. درست. دو تا دختر من باز «هاتین» هم براش آورده. دو تا دخترم که دوتا اند. تاکیدش. من می خواهم انکاح کنم تو را به نکاح در بیاورم تو را. یکی از «رزقن الله و ایاکم». یکی از دو دخترم را. که دو تا هستند. خوب، این نشانه که دو تا دختر کلاً داشته. «اهدای ابنتی هاتین». معلوم می شود کلاً دو تا دختر داشته. یکی از دو دخترم را. «هاتین» نمیآورد، چی می شد؟ نکته کنکوری. نکته بسیار مهم. یکی از دو دخترم را می خواهم بهت بدهم. معلوم شد دو تا دختر مجرد. چند تا دختر متاهل هم داشته. ولی «ابنتی هاتین»، یعنی یعنی دو تا دخترم که دو تا دارم. «حاتم» تاکیدش است دیگر. یعنی من دو تا دارم. این می آید اونو تثبیت می کند. نه، دو تا هستند. الان این دو تا حاضر هستند اینجا. یعنی «هاتین» اشاره باشد. اینا این دو تا دخترا دنیا کم. هاتین. حاضر. بین دو تا دخترم که نیستند. و تاکید اسم اشاره. بدش می آید چی می شد؟ عطف بیانش. بدل کلش. تاکیدش نیست. ولی «زوجین اثنین» تاکیدش. خوب، نکته مهم. من خودم یک چیزی یاد گرفتم الان. خدا را شکر. «الا ان تعجرنی» بر اینکه معامله بر چیست؟ بر اینکه «اجیر شوی مرا ثمانیه حجج». حجت جمع چیست؟ حج حجت. حجه. حج. می گن حج. خوب حجج جان. یعنی هشت تا حج. نمی گوید هشت سال. می گوید هشت تا حج. بله. یکی از جاهای سخت قرآن همین است که آن حج اونجا چی بوده؟ چرا معیار برده رو حج؟ هشت تا حج باید اجیر من باشد. اعوام. بله، حج آن موقع بوده. اصلاً حج از زمان حضرت ابراهیم راه افتاده. زمان موسی است. موسی چقدر بعد ابراهیم؟ مدین. متین. مدین سوریه است. فکر کنم سوریه میشود. او مصر بود. از مصر می زند میرود سوریه. مثل که به عراق که نمیخورد. سوریه بینشان به سوریه می خورد. مصر پایین اسرائیل، سوریه سمت راست اسرائیل. بغل فلسطینیها. هر دو از چون فلسطین بودند دیگر اینها. پایین فلسطین میشود مصر، راست فلسطین میشود سوریه. این از این بغل زده. خوب، «و انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج». چرا سَمانیه شد؟ چرا چون حجه مونث بود. اینجا ثمانیتشو. چرا چون زو مذکر است. «آتینا موسی تسع آیات». چرا حج مذکر و حجا گرفته؟ حجت جمع حجه. بله، بله. لغت خیلی علم خوبی است. بله. من اگر دوست داشتم حاج کریمی. یکی از آن صد تا برنامهای که هر چی تعطیل بشود جایش مینشینه. آدمش هم هست که منتظرم است که این درس و بحثها تعطیل بشود. مرغ خفت بکند. یک دور مینشستم تفسیر حاج آقا مصطفی خمینی را از اول مباحثه میکردیم. ۵. به اندازه ۲۰ سال درس خواندن خاصیت دارد. وقتش را ندارید. خیلی خوب است. واقعاً فوق العاده است تفسیرش. البته آن کل پنجسالی را سیاه تست آیات چیست؟ «کان فی المدینه». این هم یک نکتهای که پریروز یاد گرفتم خیلی جالب بود. «مدینه» مکان دین است. خیلی قشنگ. خیلی قشنگ. خیلی حال کردم. بعضی واژهها آدم قبلاً یاد گرفته. بعداً انگار یک شرایط دین که معنای خضوع است در برابر یک برنامه. «مدینه». حالا «مدین» شاید اسم علم باشد. «مدین». ولی این «مَفعل» است. «مدینه» «مَفعل» است. هیئت هیئت مَفعل. اسم مکان، مکان دین. لذا وقتی که مدینه را به کفار میخواهد نسبت دهد یا اهل یثرب میشود. «یسره». برگردیم شهر مان. میگویند برگردیم یثرب. برگردیم مدینه. مدینه جایی که همه مرید پیغمبر باشد. آن میشود مدینه. اهل مدینه. آن مرکز دین است. محل دین. الان تهران مدینه نیست. «بلد» است. تهران «قم مدینه» است. «قم مدینه». «قم تسعت» رحمت. «رهت». گروه گروه. اسم جمع و مذکر هم هست. بله، یا جمع میآید یا اسم جمع. ممیزها جمع مجرور او اسم. و جمع کذالک. صفحه قبل. خوب «رخت» مذکر بود. «تسع» مونث. «کفارة اطعام عشرة مساکین». ترجمه آها «طعام و عشرت مساکین». غذا دادن به ۱۰ و «مساکین» چیست؟ جمع مکسر. مسکین جمع است و مجرور. گردش به چیست؟ میدان مکسر نیست. همچنان سالم داشت. هم جمع جمع مکسر. جمع و کثرت دارد. عرق حلزون. بن بن زن و مساکین. «ی و نونش» یا و نون اضافه شده بهش. مال خودش است. نونش که مال خودش است. مسکین بوده. مسکینش مال خودش است. یک الف بهش اضافه شده فقط. شده مساکین. خوب حالا جدش به چیست؟ به فتح است.
از آن گولزنندهها بودا! یا فتحه دارد. آن درش با خودمان فتحه است. خوب، چرا درش به فتحه است؟ «فَتُو» به «عشر صورن مثله مفتریاتن». مونث. «عشر» مذکر. اما واحد و ۲. ۱ و ۲ مذکر میشوند اگه مرد مذکر باشد. اینها دیگه تطبیق دارند. مونث میشود مونث باشد. تمییز هم برایشان نمیآید. ۱ و ۲ تمییز ندارد بلکه خود معدود میآید. فقط «رجل و رجلان» «امرأة و امراتان» اگر «واحد ونم» که بیاید میشود تأکید یا به نفس عدد فقط میآید. «فإن خفتم» یعنی اصلاً دیگه معدودش هم ذکر نمیشود. فقط عدد ذکر میشود. «فإن خفتم أن لا تعدلوا حاج علی کریمی». فوائد تا. اگه ترسیدید عدالت بین خانومها چهار تا نتوانیم برقرار کنیم. «فامرأة واحدة» یعنی «زوجة واحدة». اینجا عدد بیمحدود، در واقع در تقدیر است دیگر. «و قالوا ربنا» بله. فوق العاده قاعده است. ربنا انتنا. زبان عربی را دوست دارید؟ با شوخی احمد. «तना» چیست؟ احمد، تا قیمت. خوب، چرا کشتی ما را کشتی؟ میراندی تو. زبان عرب کشتن و میراندن فرق. ایران ما را دو بار به زنده کردی. ما را دوباره چیست؟ احمد طناب. آها احمد «معمات یفعلو». موتور موتور. نه اون فعل امر است. متن قاطی نکنیم. ماضیاش دو تا آمده یا یکی ماضی یکی امر است. دو تا میشود فرق میکند. عطیه ۶ شیشه بازی فلفل مثل یقول. صیغه ۶ ماضی هم معلوم. شیشه بازی امر ۱۲. ببینید. حالا «متنک» ما نداریم که تو «متنک». این را که شما میفرمایید. آن نباشد. برابر این. نه، درست است. آن تو قله. آخه قاطی کرد. تو آن سه تاش یکی میشد. تو اینکه یکی نیست که. «الانبیاء» «الانبیاء ۳۴» بفرمایید. هتل تو سوره آل عمران ماضی است. ماضی فعل است. حضرت معنایی باید فرق داشته باشد. بله. مثل همان «قال» که داشتیم. «قال یقیلو» به معنای استراحت کردن. «قال یقولو» به معنای گفتن. احسنت. این هم مجهول باشد. موتور میتواند مجهول بشود. اگه مجهول باشی اگه متعدی باید باشد. متعدی است. «مات فلان ماتک» متعدی نیست. نه. «امات». «امات»، میراندن. «موت»، میراندن نیست. مردن. اونجا دیگه باز نوع فاعل باشد، مجهول بشود. اون باز بعد از همان ماده رو قرآن واسه همه زحمت برای اینکه قرآن بفهمیم. «احمد تنا اثنتین». خوب، این «اثنین» عدد آمده. معدود نیامده. معدودش چیست؟ «موتین اثنتین». «احییتنا اثنتین حیاتا». «حیاتین». حیاتم مونث است یا عدد و معدود با هم یکی. نعت است برای دیگری میشود یا مرتبط خبر میشوند. «الهکم اله واحد». نعت و منعوت. «ان الهکم لواحد». اسم و خبر مبتدا و خبر. «لا تتخذوا الهین اثنین». اینها چیست؟ نه تو منعوت. «اثنان» «ذوا عدل منکم». این چیست؟ چرا الهه معرفت؟ بله. احسان زباله. شما بفرمایید من نه. «اثنان» منود. «ذوا عدل». نثر. خوب «ذوا» چیست؟ خوب، چیست اینجا؟ الان تثنیه. «ذو» چون اضافه شده چون اضافه شده به عدل. نونش افتاده. «ذاوان» بوده. شده «ذوا عدلن». خوب، «ذوا عدلن» یعنی چی؟ دو صاحب عدل. دو نفر که دو صاحب عدلاند از شما. درست شد؟ نعت و منعوت. البته به نظرم مبتدا خبر باشد. اونجا میخواهد منعوت اینجوری در واقع که بله تو دومین گرفتیم. تو اولین عهد گرفت. تأکیدش هم میتواند باشد. تو این یکی دو تا که این دو تا چین؟ این دو تا اله که دو تا اند. نعت و منعوت میشود. دو تا که این دو تا چین؟ چرا «اثنان»؟ یک قبلی دارد ولی کمبود ندارد. ماده ۱۰۶ مگر چی توضیح باید داشته باشد؟ ۱۰۶. «یا ایها الذین آمنوا شهادة بینکم اذا حضر احدکم الموتین الوصیة». آها، این شهادت «اثنان» خبر شهادت. شهادت بین شما وقتی یکی مرگش رسید هنگام وصیت، دو تا اند. آن شهادت دو نفره است. دو تایی. دو تا که چین؟ آن دو تا دو تا صاحب عدلاند یا «آخران من غیرکم». شهادت، شهادت بینکم «اثنان». اسم اشاره نیست. دو خبر. بله. گاهی برای آن دو تا ممیز میآید به من. حالا یا قبلش یا بعدش. «عندی واحد من التجار من العلماء». «اثنان من التجار». تمییز من گرفته. «من العلماء اثنان». ممیز من گرفته. «ثمانیة ازواج من الضان اثنین و من المعز اثنین». چی بود؟ زن بره بود چی بود؟ مطلق مغزم میشد بز. «ثمانیة ازواج من الضان و المعز». خوب، تمییز چیست؟ منسر تمییز آمده یا ممیز کیچی زنه؟ خوب، اسناین چیست؟ «اسناین» نصب نیست. نصب بد است. چرا؟ بدل از گوسفندها. دو تاشان را بگیر. دو تاشان میشود مفعول به. بگیر. «۱۴۳ کلوا من ما رزقکم الله». «آها این خلقه خلق من الضأن اثنین». ببینید تو آیه ۱۴۱ «انشا» دارد. «فاطرف ب» «و من الانعام حمولة و فرشا». اف. این «اثنان» اصلا مفعول به «انشا» است. هیچ ربطی به این. از بزها دو تا آفرید. از گوسفندها دو تا آفرید. بدل بشود یعنی گوسفندهایی که دو تا اند. گوسفندها را آفرید. دو تاشان را «اثنین». بتوانی بیاور. همسر «انشا اثنین». درست است. جفتش یکی است. قسمت «اثنین» از چی؟ یعنی در واقع این «منون» تمییزش است. بله، برعکس خودش تمییز است. خودش «من بیانیه» سرش آمده و تمییز. آیه بعدیش «و من الابل اثنین و من البقر اثنین» دوباره همین است. دقیقاً میشود مثل همین بحث سه تا ۱۰ که چی بود؟ تمییز میخواهد. واحد تمییز نمیخواهد ولی «اثناءَ» تمییز میخواهد. یک قاعدهای بود. باز یک تخصیص. قاعده این بود که از سه شروع میشود تمییز برداشتند. اینجا میگوییم یک وقتهایی دو هم تمییز میخواهد. بیانیه میآید. بیانیه تمییز بیاوریم برایش.
**و الحمدلله رب العالمین**
در حال بارگذاری نظرات...