تقسیم تمیز به رافع نسبت و رافع ذات
تمیز بین فعل و مفعول در نحو عربی
بررسی نحوی تمیز در افعال تفضیل
تمیز جمله اسمیه و نقش بلاغی آن
تمیز در مضاف و مضافالیه قرآنی
تحلیل آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره»
اقسام عدد معین و غیر معین در تمیز
مقدارهای وزنی و کیل در تمیز قرآنی
تمیز به عنوان مفسر مبهم در جمله
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. تمیز، عرض کردیم که یا نسبت است یا رافع ذات. ابهام از نسبت، ابهام از ذات. ابهام از نسبت هفت قسم است. قسم اول را گفتیم. قسم دوم ابهام نسبت فعل به مفعول. ما این چند قسم را خیلی سریع بخوانیم. امروز بحث تمیز را خیلی سریع اشاره میکنیم. ۱۹۴ بعد باز انشاءالله بعداً یک مراجعه میکنیم و اینها را تمرین میکنیم.
`"قل رب زدنی علماً"`: زیاد کن مرا و مفعول زدنی یعنی "علمی".
`"فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُونًا"`: تفجیر ارض یعنی چه؟ شکافتن (باز کردن) زمین از جهت چشمه، یعنی چشمههای زمین.
`"فَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً"`: مجاهدین را تفضیل داده است. از چه جهت؟ از چه جهت برتری داده است؟ از جهت درجه.
`"فَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا"`: مجاهدین را تفضیل داده است. از چه جهت؟ از جهت اجر عظیم.
قسم سوم اونی که ابهام نسبت مصدر را برطرف میکند. نیازی ندارد، ولی میآید. درجه عظمت گفته: `"درجةً، زورقاً، جنباناً، سَفْکاً، دماً، صَبْتاً، حقاً، أُخُوّاً، رِفْقاً، هَتْکاً، حُرْمَةً"` این برمیگردد به مفعول. نسبت فعل به فاعل ابهام دارد.
چهارمین ابهام، از نسبت تفضیل به مفضل.
`"أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً"`: من از تو بیشترم. از چه جهت؟ "مالاً".
`"أَعْظَمُ نَفَرًا"`: از چه جهت؟ "نَفَرًا".
`"لِلآخِرَةِ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ"`: آخرت اکبر است. کدام اکبر؟ اکبر فتنه؟ اکبر درجه؟ کدامش؟ `اکبر` `درجاتٍ`. و `أکبرُ تفضیلاً`. اکبر است از چه جهت؟ از جهت تفضیل.
`"خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا"`: از چه جهت؟ احسن "عملاً".
`"فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْكَى طَعَامًا"`: از چه جهت؟ أزکی "طعاماً".
`"قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً"`: کی از همه بزرگتر است؟ از چه جهت؟ از جهت "شهادت". "شهادةً".
`"قُلِ اللهُ"`: `"وَ لَا تَجِدُون ایم أقرب لکم"`: از چه جهت؟ أقرب "نفعاً".
`"وَاللهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَتَنكِیلًا"`: خدا شدیدتر است. از چه جهت؟ از جهت "بأس" و "تنکیل".
`"وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا"`: خدا است. از چه جهت؟ از جهت "کلام". و چه کسی زیباتر است؟ از چه جهت؟ از جهت "دین".
`"وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِءْیًا"`: آنها زیباترند. از چه جهت؟ از جهت "اثاث" و "رِءی".
`"أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِیلًا"`: اینجا `خیر` اسم تفضیل است. خیر، خیر نیست. `خیر` صفت مشبهه نیست. `خیر`، صفت مشبهه است. گاهی اسم تفضیل است. مصدر. مصدر هم شاید `خیر` است از چه جهت؟ از جهت `مستقر`. احسن است از جهت `مقیل`. `مقیل` یعنی چه؟ خوابش خواب خوبی است. `مقیل` یعنی چه؟ اسم مکان بر وزن "مَفْعَل". محل استراحت قیلوله. خوشگلترین جا برای قیلوله زدن کجاست؟ الان من اینقدر هوس قیلوله کردم!
`"قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا"`: جان؟ از چه جهت أخصرین؟ از جهت "اعمال".
`"مِنَ الْمَالِ أَكْثَرَ مِنْ مَالِكَ نَفَرًا"`: از من `نَفَر`، و همچنین `بواقی`. `بواقی` جمع `باقیه` است.
قسم پنجم: آقا یکی `تقی` این را بهش نشان بده. موسی کوتقی را. اینجا آمده دنبال `تقی` میگردد. موسی کوتقی من اینجا پشت پشت پنجره است. یکی نشان بده بره. عوام میگویند موسی کوتقی یا کریم. میگوید موسی کوتقی. هر صدایی که تولید ... مرحوم خاطراتش را تعریف میکند، صاحب سیادت شرق قوچانی میگوید سر درس کدام استاد میرفتیم؟ یکی آمده بود تو هاون داشت نمیدانم چه چیزی میکوبید، سبزی پاککردن.
قسمت پنجم: آقای دکتر ویزیت میکنند، آمپول `as`. اسناد در جمله اسمیه. قسمت پنجم ابهام از اسناد.
`"زَیدٌ حَسَبُكَ"`: خب اینجا مبتدا خبر ابهام دارد. از چه جهت؟ "أَزْوَد".
`"دَاوُودٌ کَرِیمٌ"`: داوود آقا گرامی است. از چه جهت؟ "أَزْوَد".
`"زَیدٌ حَسَبُكَ"`: برای تو کافی است. از جهت "بازو".
`"دَاوُودٌ کَرِیمٌ نَسَباً"`: داوود کریم از جهت نسب.
`"أَنتَ حَسَنٌ وَجْهاً"`: تو حسن هستی. از چه جهت؟ "وَجْهاً".
`"مَسْعُودٌ کَأَخِیهِ رُتْبَةً"`: چطور مشترک؟ ابهام ساختاری دارد. از بیت امام. نه، `کریم النسب`، `کریم الذات` که نیست. اگر کسی بخواهد برداشت بکند. بله، از بیت امام حسن بر ضد امام حسن.
`"مَسْعُودٌ کَأَخِیهِ رُتْبَةً"`: مسعود مثل برادرش. از چه جهت؟ از جهت "رتبه".
`"أَخُوکَ زُهَیْرٌ شِعْراً"`: برادر زهیر. از چه جهت؟ `شاعر` است. یعنی شاعری است مثل زهیر. فلانی مثلاً رئیس جمهور مغالطه، أبو بکر حاتم.
`"أَبُو بَکْرٍ حَاتِمٌ جُوداً"`: از چه جهت؟ "جوداً".
`"سَعِیدٌ طَیِّبٌ نَفْساً"`: از چه جهت؟ "نَفْسَاً".
مثل این `انشاد`. `انشاد`، `اُنشِدَ` تعبیر روایی است. شعر گفتن. شعر. ما `تو واژههای روایی شعر` کمتر. شعر یک بار منفی دارد. `انشاد` بار مثبت دارد. شعر معمولاً تو قرآن هم هر وقت شعر آورده زده. بله، جان؟ آره آره `دری وری`. `"وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنبَغِی لَهُ"`: آخر سوره شعراست. آن هم از همین سن. در واقع آن هم باز میشود بگوییم مثل همین بحث اجتهاد است. انگار تو آن دوره شعر. احسنت. مثلاً به شعر حافظ نمیشود بگویی که این شعر، شعر است. آن شعر مضمون. بله. `"وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنبَغِی لَهُ"`: سوره یاسین. ما به پیغمبر شعر یاد ندادیم. شأنش هم بیش از این است که بخواهد بهش شعر یاد بدهیم. بعد امیرالمومنین انشاد میکند. `کَإنشاد علی` نفس پیغمبر است. چطور شأنش نیست که شعر بگوید، امیرالمومنین شعر میگوید؟ نه این شعر همین است که ما میگوییم. شعر نگو. `انشاد علی` یعنی همین `انشاد`. پس گرفته. `"مَن أَنشَدَ فِینَا بَیْتًا، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ"`. کسی در شأن ما یک بیت شعر بگوید. `انشاد`، آنجا تعبیر `انشاد` دارد نه شعر بگوید. میگویند `انشاد` کند. `نَشَّط` داشته باشد. خوب مثل انشا در علی علیه السلام.
`"حَسْبُكَ دَاعِیًا عَنْ طَبِیبٍ بِبَطْنِهِ وَ حَوْلَكَ أکبادٌ تَئِنُّ إِلَی الْقِدَی مَرْضًا"`: برای تو همینقدر بس که شب را شکم سیر سر کنی. دور و برت یک مشت گرسنهای که محتاج یک تیکه سر تیکه نان باشند. همین برای مریض بودنت بس است. `مرضاً`. `داغون`. `مرض`.
قسمت ششم: `ما یرفع الإبهام عن الإضافة`. `قدّ`، به "تیکه نون" میگویند. "تیکههای کوچک". حالا هم نون هم هرچی دیگر. "ته نون" به معنای اشتیاق. `اکباد` هم به معنای گرسنه و خلاصه آدمهای رنجور و اینها. `کبد` در سختی. خوب گفتی. `نام واجب`. شش تا واژه. چند تا واژه گفتیم؟ پنج شش تا واژه گفتیم. درس لغتمان هم راه افتاد دیگر خودبهخود. ششمی `حَسْبُكَ`. تو را کافی است. از چه جهت؟ از جهت `مرض دائم`.
قسمت ششم این است که ابهام را از اضافه برطرف میکند. مثل `أعجبنی طیبُکَ نَفْساً`. اینجا `طیبُکَ`، مضاف مضافالیه. این دو تا با همدیگر ابهام دارد، از چه جهت؟ از جهت `نفس`.
`حزننی خسرانک مالاً`. آن فعل و فاعل بود. این مضاف مضافالیه.
`لِلَّهِ دَرُّهُ رَجُلاً`. علامتاش این است که مضاف را میشود به تمییز اضافه کرد. `حزننی خسرانُکَ مالاً`. `خسران و مالک`. `لله درّک`. مضافالیه را برمیداریم. مضاف میآید سر تمییز. جواب میدهد دیگر. بله.
قسمت هفتم هم اونی که در بحث افعال تعجب و مدح و ذم گذراندیم. اینها ابهام در چی بود؟ ابهام در نسبت. بریم سراغ ابهام ذات.
ابهام ذات پنج قسمت. منظور از ابهام تمییزی که رافع ابهام ذات. آن اسمی است که منطبق بر امور کثیره مختلفالحقیقه. یعنی منطبق بر امور زیادی که حقایقش "فِرمُص". عدد. عدد بر افراد زیادی میآید که حقیقت فرق میکند. کتاب، سیب، میز، کامپیوتر، آدم، ماهی، گرگ. افراد مختلفالحقیقه. صادق. یعنی معدودش متفاوت است. `اربعة` مثلاً منطبق است بر اشیای زیادی. خب حالا ابهام چه جور برطرف میشود؟ `أربعة دراهم`.
چرا `دراهم`؟ نه `درهم`. چرا شد؟ مفاعل. جمع مفاعل. جمع فوائل. خب بعد الفم دو تا حرف دارد. از کجا تا کجا جمع است و مجرور؟ از کجا تا کجا فرع است و منصوب؟ فردا صبح. بعد بالاتر. احسنتم. خراب نشود انشاءالله. `دراهم` تمییز رافع ابهام `اربعة` است. مضافالیهاش `شمع` است. حالا اگر بگوییم `أربعةٌ دراهِمَ` اینجا چی میشود؟ `أربعةٌ`. حالا چرا `من` الان چی است؟ مجرور؟ منصوب؟ چه `دراهمَ`؟ منصوب؟ تمییز دیگر. تمییز. `من` آنجا مجرور بود. مضافالیه بود. پس تمییز گاهی مضافالیه. خود تمییز گاهی مضافالیه نیست. اگر مضافالیه بود تمییزمان مجرور میشود. نکاتی که بعداً عرض خواهیم کرد خیلی. تمییز مفرد. یعنی فقط بخشهایی که حدیث پیغمبر بودند از تو این خواندن احادیث از پیغمبر نقل شده بود. تمییز مفرد هم بهش گفته میشود.
اسم مبهم. یا کمی یا غیر کمی. نمودار. اسم مبهم: کمی، غیر کمی. کمی مثل عدد، مثل مقدار. غیر کمی چیست؟ تو بحث بعدی گفتند که پنج قسمی که گفته، حالا آنجا حالا هر کدام از این دوتا. از کدام دو تا؟ عدد و مقدار یا کمی و غیر کمی؟ ساختاری در عبارت: `و کلٌّ منهما` یعنی کمی و غیر کمی. این دو قسم دارد. کلش معین و غیر معین. عبارت غلطاندازی بود. `معین` دارند. نه کمی و غیر کمی.
اینجا پنج قسمت. البته اقسامی که آورده برای عدد و مقدار فقط آورده. اولش از غیر کمی هم بحث کرده.
عدد: شرح تمییز را مفسر. بعضی از کنایه، کما. غیر معین دیگر. همه را کمی گرفته. معین و غیر معین جفتش تو کمی گرفته. پنج تا حالت. ببخشید.
تکه `ذا عدد`، چه مقدار. یک ذره. `فرعُ تمییزٍ مفسرٌ کنایه و غیر استعمال تمییز ذات`. اعداد. مقدار آورده. و شبه مقدار. ذره و مایل. اینجا به نظر میآید که اقسام نسبت به مقسم خیلی تناسب نداشته باشد. تقسیم مواضع دیگر. این `استقرایی`. این جدول تقسیم تو `استقرایی` است. `استقرایی` الان ارتباط بینشان برقرار نکرد. ارتباط برقرار بشود بهتر است. حالا فعلاً. پس این معین غیر معین به نظر میآید از عبارت ایشان. که ایشان نه، این، منم آن را `کلُّ مِنهما` به کمی و غیر کمی برمیگرداند. عدد. مقدار برمیگردد. عدد و مقدار، معین و غیر معین دارد. و یه دانه هم که غیر کمی. چهار تا. این هم یکی. پنج تا میشود.
قسم اول: اسم مبهمی که مفهومش غیر کمی نیست. آن هم خیلی زیاد است. مصداقاش هم مختلف. تحت ضابطه هم نمیآید.
`عندی خاتم حدیدٍ` ( `حدیدٌ`): `خاتم` اسم مبهم. کمی غیر کمی؟ کمی نیست دیگر. عدد و مقدار ندارد. `خاتم` عدد و مقدار ندارد ولی مبهم است. چیزهایی که مبهمند ولی کمی نیستند خیلی زیاد است. شما `الی ما شاءالله` عباراتی دارید که مبهمه ولی عدد و مقدار نیست. همیشه غیر کمی.
`إلا دارُنا بابٌ خَشَبٍ`: خانه ما در دارد. از چه نوع دری؟ در چوبی. `خشب`.
`غَیْبَةٌ جُبَّةٌ`: روی شانه من، روی دوش من ژاکت است. یک `جبه` است. `غیبت` یعنی پوشش من. ای احسنت. `هوا جبه`. خب چه نوع `جبه`ای؟ مبهم. `جبه` انواع و اقسام فراوانی دارد. `خَزٌّ`. از جنس خَز.
`هذا غیر ذا أصلًا`: این غیر آن. از چه جهت؟ اصلاً جهت "اصل".
`إنّ لنا غیرَ هذهِ الأنعامِ إبلًا`: خوب ما غیر این انعام را داریم. از چه جهت `ابل`؟ `انعم` اصلی. یعنی این انعام گاو و گوسفند است اما شتر. انعام و برنامه شما فرق میکند. از جهت شتر و گاو و گوسفند بودن. مال ما شتر، مال شما گاو و گوسفند.
`أَنا مِثْلُكَ عِلْماً`: من مثل توأم. از چه جهت؟ علمأ.
`اِشتَرَیْتُ أَبَاً صُوْفاً`: هوایی خریدم. چه نوع هوایی؟ `صوف` پشمی.
`رَأَیْتُ عِنْدَکَ سَاعَةً مَکْتَبَةً`: پیش تو ساعتی دیدم. `مکتبه` تبدیل به `مقید` میشود اینجا. `کتابخانه`. تبدیل سگ. `نقیه` و `له نقیلہ`. آره. تای مبالغه است. نزد تو ساعتی دیدم. چه نوع ساعتی؟ `زهرا`.
`خَاتَمٌ فِی إِصْبَعِی فضّةً`: در انگشت من انگشتر است. چه انگشتری؟ `فضّةً`. نقره.
`"وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّدًا فَّجَزَاءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ"`: قرآن.
`"وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم"`: هرکس بکشد او را از شما. `متعمداً`. `متعمداً` چیست؟ حال است. در حالی که دارد. `فجزاء مثل ما قتل من النعم`. بنا بر قرائت نصب `مثلَ`. `فجزاءٌ الْمِثْلَ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ`. پس جزایی است از جهت مثل بودن. ولی `فجزاءٌ مِثلُهُ` بهتر است یعنی فعلیت جزا مثل آن چیزی است که کشته است. مثل `مثله`. `مثله` بهتر است ولی قرائت `مثلَکی` کردن. `مثلَ` میشود تمییز جزای آن. نه قرائات مختلفه. یک قرائتش `مثلَ`. خب بهتر است. قرائت مختلف. بهتر است. حالا روی حساب ظاهر. مفصول بر افضل. نه. ببینید بحث اختلاف قرائات بحثی است که خود اهل بیت تأیید کردهاند. بله. خود اهل بیت هم تأییدش کردهاند. اختلاف قرائات را. همهاش را نه. ولی اصلش یک اصلی است که جفتش درست است. خیلی طباطبایی این قرائتی که الان دست ماست را تو تفسیر المیزان، تو همین سوره انفال بود. به نظر ایشان میفرمایند که یک قیل است که قرائتش فرق میکند. بعد بدنش را اثبات میکند که قرائت اهل بیت همان قرائت شاذ است. کاملاً متفاوت. مَلَکه. بله. چی بود؟ خیلی هم جالب بود. اصلاً معنا کاملاً عوض شد! بقیه تکلف داشتند که چطوری درستش میکنیم که ولایت اهل بیت این است. کاملاً درست میشود.
اختلاف قرائات بحث خیلی مهمی است. الازهر مصر تشریف ببرید. آنجا فقط حافظ قرآن زبرخوانی با چهارده روایت. دلیل ندارد. مردم بیشتر حیرت میکند. متخصصین کتابهای اختلافات بوعلی را با سینوهه را مثلاً چاپ بکنیم، برویم دست مردم؟ به چه درد اینها میخورد؟ مردم نسخه میخواهند. نه، صحیحتر نیست. اختلاف است. اختلافاتی است. علما متخصصین بحث میکنند. وجوهی دارد. وجوه تقویت دارد. وجوه تضعیف دارد. در عین حال که محتملالثبوت است. اثباتاً یکیاش را قبول میکنند. ثبوتًا چند تا از محتمل است. مثل همین جا ما الان اثباتاً `مصلَّی` را قبول کردیم. ما که حالا چیزی هم نیستیم. قرائت ظاهری `صبح` و `تَنَش`، تمییز هم میتواند باشد. تمییز. اگر بخواهد باشد چی میشود؟ روی چه حساب؟ حساب اینکه جزا آن مبهم غیر کمی نیست. ولو جناب `مِثلَه` `مدداً`. `مِثلَه` از چه جهت؟ مثلش از جهت `مدد`. بله. بزرگوار دیروز پیام داده بودند که `"الحملةُ ضعیفٌ علی الأدْوِ القوی مدداً"`: `مدد` به `مد`، امداد و ده. بهتر. امداد. کمکرساندن.
القسم الثانی و الثالث: قسم دوم و سوم، عدد معین مثل سه و چهار. و غیر این دو تا از اعداد. ذکرش در بحث اسماء عدد در ترجمه خودش میآید. غیر معین از عدد: `کَمْ` و `کَأَیِّنْ` و `کَذَا` عدد و غیره. پس عدد معین و غیر معین دارد. عدد معین مثل سه و چهار. اصلاً کلاً اعداد، اعداد معین است دیگر. غیر معین مثل `کَمْ`، `کَمْ خبرٌ`، `کَأَیِّنْ`، `کَذَا`. اینها همه عدد غیر معین.
قسم چهارم: بحث اعداد را اگر خدا توفیق بدهد. اعداد را که کار نشده قبلاً. کار شده. اعداد کامل کاملاً پخش شده تو این جلسه. من نظرم بود که اگر صلاح بدانی تو بحث تمییز ما بحث اعداد را صحبت بکنیم. بحث عدد خیلی مهم است. مخصوصاً در متون فقهی و روایی و اینها. یعنی جایی گیر میاندازد آدم. بحث عدد. جان؟ یک جاهایی این شکلی کتابهای تاریخی، بحثهای تاریخی که اصلاً آدم را به دردسر میاندازد. گاهی بحث اعداد یک خردهاش بالا پایین میشود. شما تمییزش را جابجا بگیری کلاً عوض میشود. خوب.
مقدار و معین. قسم چهارم مقدار و معین. پس دوم و سوم عدد معین و غیر معین. حالا قسم چهارم میشود مقدار معین. قسمت پنجم میشود مقدار غیر معین. مقدار معین هم اونی که متداول بین مردم است. به وسیله آن اندازه اشیایی که معامله میکنند را میشناسند. یا وزن است یا کیله یا مساحت. بعضی چیزها وزنی مثل سیبزمینی. بعضی چیزها کیلی مثل نخود. بعضی چیزها مساحت مثل زمین.
مثال وزن: `اِشتَرَیْتُ مُنّاً عَسَلاً`: دو من عسل خریدم.
`عِنْدِی رِطْلٌ زَیْتٍ`: من یک `رِطل` دارم. (یک `روغن`).
`أُعْطِیکَ أُوقِیَّةً سُکَّراً`: من چند `أُوقِیَّة` بهت میدهم. چند `اُوقِیَّة` از شکر. چیزهای اندازهگیری است دیگر. قدیمی مثل `سیر` و نمیدانم `مثقال` و فلان. مقدار `سیر` وزن نیست؟ مگر `سیر` وزن است دیگر. وزن و مقدار معین.
`فِی الْحَوْضِ کَرٌّ مَاءً`: در حوض دو `کُر` آب است.
`هَلْ عِنْدَکَ قِیرَاطٌ مّسْکاً`: آیا پیش تو یک `قیراط` مشک هست؟
مثال `کیل`: `خُذْ صَاعاً بُرًّا`: یک `صاع` گندم بده.
`اِعتِسِّینَ صَاعاً بُرًّا`: چند `صاع` گندم. `اِعتِسّینَ`. دقیقاً دقیق چی است؟ آرد. امروز خیلی واژهها را بحث کردیم. یک `صاع` آرد بده.
`هَلْ عِنْدَكَ قَفِیزٌ شَعِیرًا`: شعیر چیست؟ `ما و شعیر`. مشتری چیست؟ آبجو. آبجو حرام است ولی `ماه شعیر` مشکلی ندارد. آیا پیش تو یک `قفیز` جو هست؟
`شَرِبْتُ قَدَحاً لَبَناً`: یک `قدح` لبن. `لَبَن` چیست؟ شیر.
مثال مساحت: `عِنْدِی ذِرَاعٌ نَسْجًا`: نزد من یک ذراع چی؟ `نص` چی است؟ پارچه.
`اِشتَرَیْتُ أَشْبَارًا تِبْناً`: `تِبْن` نمیدانم چیست. `شبر` که مشخص است. وجب. چند وجب `تَبْن` خریدم.
`عِنْدَكَ طَاقَةٌ کِرْبَاسٍ`: نزدت یک طاق کرباس است. اینها. حالا چرا بحثهای اعداد را بکنیم خیلیهایش حل میشود.
مقدار غیر معین: به شبه مقدار هم میگویند. وزن و `کیل` و `مساحت` هم بهش گفته میشود.
مثال وزن: `"فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ"`: مشهدی آیه را مشهد. `"فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ"`: همان یارو خودمان است. تیکهکلام مشهدی. همان داداشی قمی. `"وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ"`. `خَیْرًا` تمییز است. `شَرًّا` نمیگیریم. `جامد` میگیریم. خوب بودن. خوبی. خوب تمییز از چی است؟ ابهام ذات یا نسبت؟ ذات. کمی یا غیر کمی؟ مقدار. مقدار معین یا غیر معین؟ غیر معین.
آمدم کل تمییز را پیدا کردم رویش.
`لَوْ کَانَ عِنْدَكَ أَبُو قَبِیسٍ ذَهَبًا وَ أَنفِقْتَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ`: یاد مثال دیگری افتادم. `"لَا یُتَقَبَّلُ مِنكَ إِلَّا بِالتَّقْوَى"`. اگر نزد تو چی باشد؟ از چه جهت `ذهب`؟ از جهت طلا. و آن را در راه خدا انفاق کنی، از تو قبول نمیشود مگر به وسیله تقوا. خوب.
مثال `کیل`: `عِنْدِی حَوضٌ لَبَنًا`: من یک حوض. `حوض` هم از این اصطلاحات عربی قدیمی است. یک حوض شیر دارم.
`رَجَوْتُ دَخْلاً`: رغبت کردم. اصطلاح اینجوری است. `دخل` اینجا به چه معناست؟ نمیدانم دقیقاً. یک کیس آرد دارم.
`جَرَّةُ مَاءٍ`: یک `جَرَّه`. این شاید همان است. نمیدانم.
`حُبًّا عَسَلاً`: یک `حُبّ` عسل دارم.
مثال مساحت: `لَكَ مَدَّ الْبَصَرِ أَرْضًا`: جایی که چشم کار میکند. به زمین.
`فِی السَّمَاءِ قِطْعَةٌ سَحَابًا`: در آسمان قطعهای است. وضعیت ابر.
`عِنْدِی عَرِیضٌ ثَوْبًا وَ طَوِیلٌ حَدِیدًا`: نزد من عریضی است. `ثوب` و `طویل` و اینها.
مثال مساحت به نام مقدارهای غیر معین. دیگر مقدارش معلوم نیست. آن یکی را معلوم بود. مثلاً `رِطْل` و اینها. `یک من عسل`. `یک رطل فلان`. اینها مقدارهای معین است. `راقو` و `کیس` و مثلاً یک کیسه گوجه. مثلاً چقدر است؟ دیگر یک قطعه فلان. یک تیکه فلان. کاسه فلان. یک کاسه گندم. یک کاسه آش. مقدار ولی غیر معین. یک کاسهاش چقدر است؟ اینجا چند تا امر داریم. هفت تا امری که انشاءالله.
در حال بارگذاری نظرات...