بررسی قاعده عدد معطوف در نحو عربی
تمییز در عدد مرکب و عقود قرآنی
تحلیل ترکیب «احدی و ثمانون امرأة»
قواعد عدد در دیات و احکام شتر
رابطه تأنیث و تذکیر در عدد عربی
تطبیق عدد با مائة و ألف در قرآن
تحلیل بلاغی عدد در سوره کهف
نقش تمییز در ترکیب اعداد معطوف
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسمالله الرحمن الرحیم**
قسم چهارم از اسماء عدد، "معطوف" است. قسمت اول "مفرد" بود، یک تا نُه. قسمت دوم "مرکب" بود، ۱۱ تا ۱۹. قسمت سوم "عقود" بود، ۲۰ تا ۹۰ که ایشان، آقای سید هاشم تهرانی، "عشره" با "الف" را هم جزو عقود میدانستند. قسمت چهارم "معطوف"؛ معطوف، مفرد یا مرکبی است که با یکی از عقود، با حرف عطف "واو" عطف شده است. "عقد معطوفه" یعنی چه؟ یعنی آن عدد عقدی (۲۰، ۳۰، ۴۰، ۵۰، ۶۰ و...)، "معطوف" است و یک "معطوفعلیه" دارد.
اح! نکته خوبی بود، نکته فنی بود، مثل اعتراضات شیخ انصاری بود، البته ظاهراً. چون شما بالاخره میخواهید هرجور شده این "عشره" را از عقود خارج بکنید، استدلالش تولید است. خواه ناخواه، هرچند اگر متعدد باشد، پس آنی که بیشتر متأخر است، یعنی آخر، آنی که همیشه بیشتر میافتد عقب، همیشه بیشتر میافتد عقب. یعنی شما مثلاً ۲۴، اول چی میآید؟ بعد چی؟ اول ۴ میآید، بعد ۲۰. ۱۲۴، ۴-۲۰-۱۰۰. ۱۱۲۴، ۴-۲۰-۱۰۰-۱۰۰۰.
"ثلاث و عشرون و مئة رجلٍ" یعنی: چند؟ احسنتم، ۲۰۰. "ممیّز" یک بحثی بود که "عشره" را خیلیها جزو عقود نمیدانستند. "واطعام عشرة مساکین" میفرماید کد کمال جزو مفرد آورده. احسن! دو تا رد، دو تا رد شد. حسین! "عشره" را باید خط بزنیشان از عقود. دورش خط بکشیم، بگوییم که خود شما دو جا این را خارج کردهاید. عربیاش میشود: "انک نقدت هذا الکلام مرتین، مرة فی امثلة المفرد و مرة فی احکام المعطوف."
"ممیّز" وقتی که واقع بشود، حکمش همان حکم از جهت تأنیث و تذکیر و افراد و جمع و نصب و جر است. یعنی ما آخر ممیّز را به کدام میدهیم؟ به آن عدد آخر. تمییز بر اساس عدد آخر میآید. ۲۳ چی بگوییم؟ آها! ۲۳ مرد "رجلًا". ۱۰۳ مرد "ثلاثة و مئة رجلٍ". احسن! حالا ۱۱۳ مرد، بله، احسنتم! ۸۱ زن "واحده و ثمانون امرأة". "واحدة" در عربی نمیگویند "واحد المؤنث". "احد" داریم، "واحد" داریم. بعد "واحد"، حالا رتبهای هم در شمارش "احد" به کار میرود. شما نمیگویید "واحد عشر". مؤنث "احد" چیست؟ "احدی". "احدی و ثمانون امراة". و "نون" هم که فرقی... عقود گفتیم فرقی نمیکند مذکر و مؤنثش، فقط بحث سر عدد است. "ان هذا اخی، له تسع و تسعون نعجة". خوب نکتهای شما گفتید: "احدی و ثمانون امراة".
"له تسع و تسعون نعجة". چه اتفاقی افتاد اینجا؟ اینجا چه اتفاقی افتاد؟ یک اتفاقی افتاد که مغایر بود با آنی که شما گفتید. احسنتم! پس آن مطابقت که در کلام شما بود، "احدی و ثمانون امراة"، قاعدهاش بر چیست؟ که ۱ و ۲. چون ۱ و ۲ بود مطابقت داشت، وگرنه اگر ۳ باشد مخالفت دارد. یعنی ۸۳ تا اگه میخواستید بگید، چی میگفتید؟ "ثلاث و ثمانون امراة". درهم مذکر یا مؤنث؟ دینار چطور؟ دینار ظاهراً فکر میکنم مؤنث باشد. عرض کنم که "ابل" مذکر یا مؤنث؟ شتر. میخواهیم یک مجموعه ترتیبی در مورد "ابل" بنویسیم. "ابل" میخواهیم بشماریم. در بحث دیات با آن زیاد کار داریم، دیگر. از محضر آقای دکتر شروع میکنیم. با هفت شتر شروع میکنیم. میرویم بالا. بفرمایید، بفرمایید خودتان بفرمایید. جمع باشد، که مثلاً "ابابیل" با "ابل" همماده است، ولی جمع "ابل" نیست. ماده جفتشان همزه و با و لام. حالا چه ربطی بین "ابابیل" و "ابل"؟ اصل واحد نیست. اصل واحد. اشتباه! وقتی که دو تا اصل است ولی با همدیگر اشتباه دارند، این اصل واحد. حالا باید مراجعه بفرمایید به آن جلساتی که از تحقیق بحث کردید. جمع نه، مکسر شدنش میشود و بعداً استعمال شده یا نه. تبادل میکند از این "ابل" جمعش در نهجالبلاغه داریم. جمعش. شتران. سریع پیدا میشود. حدیثش هم بخوانیم خوب است. واژه پرکاربردی. بله. مشاهده مجانانه. بهترین و کوچک. تبرک میشویم این. در خدمتتان در خدمتش باشید. "جمل" جمعش میشود "جمال". الان با این بلایی که سرتان آمد در جمع، تا آخر عمر این جمع اول فراموش نخواهد شد. ۲۳۹. اینم که نیست. ۸۲. الله! دنیا. نامه ۱۲. نامه ۱۲ خوب. بعد چی؟ ۱۳. نمیفهمم کجاست. صفحه ۵۹۵ پایین صفحه، حرف "خ۵". رعایت حقوق حیوانات و شتران بیتالمال. نامه ۲۵، خط ۱۲ و ۱۳. جمعش در نهجالبلاغه نیامده. جمعش در روایات آمده، ولی نه. بگم چارهای نیست. میخواهم اول روایتش را پیدا کنم بعد روایت. بگم براتون. بزن. اینم بگردیم ببینم اینجا پیدا میشود یا الله. بگرده. ۵ دقیقه طول میکشد. جمع "ابل". "آبال". هفت تا شتر آقای دکتر. آها، چرا؟ "سبعة". خوب "ابل" چی بود؟ مذکر. "أفلا ينظرون إلى الإبل كيف خلقت". آباد. آقای کریمی، ۱۰ تا شتر: "عشرة". آقای دکتر، ۱۲ تا شتر: "اثنتا عشرة". یک بار دیگر قسمتهای "آبان" منصوب. آقای کریمی، ۱۴ تا شتر: "أربعة عشر". "عشرة أبلٍ" یا "عشرة أبلٍ". جفتش را. خوب آقای دکتر، ۱۸ شتر: "ثمانیة عشر". شما گفتید: "اثنتا عشرة". خوب حالا بفرمایید ۲۲ تا شتر: "إثنتان و عشرون". احسن! بفرمایید که ۲۶ شتر: "ستٌ و عشرون". آها! "عشرين" مؤنث مذکر. اولاً آقای کریمی، ۳۹ تا شتر: "تسعٌ و ثلاثون". ۴۱: "واحد و أربعون". کریمی، ۱۰۲ شتر: "إثنتان ومئة". "أولى" اضافه شده. ۱۰۳: "ثلاث و مئة". "أولى" آخرش. ۱۰۳ تا: "إثنتان ومئة واولى". ۱۰۲ تا. ۱۰۳ تا: "ثلاث ومئة واولى". ۱۱۳ تا: "ثلاث عشرة ومئة". "اشرف". ۱۱۳ تا: "ثلاث عشرة ومئة". ۱۲۵: "خمس و عشرون ومئة". چرا "خمسه"؟ آها، از آن جهت. "خمسون" و "خمسن". "خمسن خمسة" نباشد. "خمسون و عشرون" یا "خمساً و عشرين". "مئة" از اعرابش تبعیت میکند. بله. میخواهم بگویم در سال ۱۲۵ هجری قمری: "فی سنة خمس و عشرین و مئة". و سال ۱۲۵. خوب، هجری قمریاش را میخواهیم بگوییم. خوب اگر اضافه شده باشد چی؟ در مورد "سنت" اضافه میشود و بعدش تمییز نمیآید. می آید. قشنگ "سنه" اضافه میشود. بعدش هم تمییز نمیخواهد. بله. تبصره بزنیم دیگر. اصل بر این است که بیاید. دیگر حالا من که اضافه بشود، آن هم باز بستگی دارد به چی اضافه بشود. ذکر شده عدد. یا باید پس نتیجه میگیریم یا عدد باید اضافه بشود یا آن باید اضافه. "أرسلنا علیکم". اضافه نشده بود. ۱۲۵ تا شتر چی شد؟ ۱۲۵ تا شتر. ما ندادیم. کریمی، ۸۹ تا شتر: "تسع و ثمانون". ۸۰: بله. عرض کرد. "تست، تست، تست، تست". قانون تست. "ثمانٌ و ثمانون". ۲۰۱. "مئتان و واحدة". بسیار عالی. ۲۱۶ آقای کریمی: "مئتان و ستّ و عشرون". مشخصه. "أشرف". أحسنت. خیلی خوب. ۲۵۰ شتر: "مئتان و خمسون". أحسنت. ۳۴۴ شتر: "أربع و أربعون و ثلاث مئة". "ثلاث مئة". "ستون" را میگویند: "العمود". مثلاً "ثلاث و عشرون و خمس مئة". ۴۳ مثلاً "مئة". همین لا به لا شما درگیر شترها بودید. ما. خوب، عرض کنم که ۴۵۲ شتر: "مئتان و خمسون و أربع مئة". "أربع مئة". "ابلٌ". متن "اولاً". بسیار عالی. ۴۵۲. ۸۶۳: "ستّ و ثمانون و ثمانون ومئة". أحسنت. ۹۹۹ تا: "تسع و تسعون و تسع ومئة". ساده است. گفتیم. "تسع و تسعون و تسع مئة". "أولاً". أحسنت. ۱۰۰۱ گربه: "تسع و تسعون و تسع مئة أبل". شتر. چرا؟ "أحدٌ". شتر "ابل". "أحدٌ وألفٌ". به "ألفٌ". "ألفُ أبلٍ". ۱۰۰۶: "ستٌّ وألفُ أبلٍ". احسنتم. ۱۴۰. "ستٌّ وألفُ أبلٍ". ۱۴۰: "مئة وأربعون". ۱۳۷: "مئة و سبعٌ و ثلاثون". آقا، سخنرانی عربیشان بود. ساله. عربی شماره سال را میگفتند. خیلی جالب. بله. صبر. آها. ۱۸۹۲: "إثنتان و تسعون و ثمان مئة". "ثمانیة" مضاف. مضافالیه. "ثمانیة". "مئة". و ۴۶. "ستٌّ و أربعون و ثلاث مئة". و "أربعٌ و آلافٌ". خوب، این "أربعٌ و آلافٌ" چه شد؟ "أربعٌ"، چرا "أربعة آلاف" نشد؟ "أربعة آلاف" هم میتوانستید بگویید. برای هزار و ۱۰۰۰ داره میاید. خوب، "أربعة آلاف" نداریم جای دیگر. اینجا هم به نظر میرسد که همان مخالفت است. مخالفت با شتر. شتر مؤنث با "الف" نیست. چون "أربعة آلاف" داریم. "أربع آلاف" هم داریم. بله. بله. این اینترنت اینجا کار نمیکند. اگر اینجا وصل بشود من چند تا مثال بیاورم. "سِتُّ مِئَةٍ و أَرْبَعُ آلافِ أَبِلٍ". البته اینترنت وصل، خاموش ظاهراً. "أربعة آلاف، أربع آلاف". در مثالها چی گفتند از روی آن؟ بله. بحثهای بعدی میآید. "سِتُّ مِئَةٍ" خودش مضافالیه مضاف نیست. "سِتُّ مِئَةٍ" وصل کردند. حالا این را اگر مثالش را پیدا میکردیم یک چیزی اینجا داشتند. "معجم، معجم بحار"، "معجم وسائل"، "معجم کافی". هیچ چیزی نیست اینجا واسه تو. واسه تو. "مئتان و أربع مئة وأحدٌ". "ألفٌ". بحث الف و را پیدا کنیم. ۲۲۲ تا: "إثنتان و عشرون و مئة و مئتین". "إثنتان" مگر نبود. در چه حال است؟ "إثنتان". مثال مثال از آن کسبوجستوجوهای کتبی بوده. تسمیه میشود. یک کتابی از یکی از از علامه حلی هست. اسمش چیست؟ آفرین! میگه: "لولا الفین و زیارت الحسین لهلکت بکثرة الفتاوی". اگه زیارت حسین و "الفین" دلیل نبود، من هلاک میشدم بس که فتوا دادم. با این دو تا نجات پیدا کرد. "الفین" ۲۰۰۰ دلیل در اثبات امامت امیرالمومنین. علامه حلی. اگه این دو تا، اگه این دو تا چیز نبود من هلاک میشدم بس که فتوا میدادم. "اهل فتوا میرفتم جهنم".
خوب، پس حالا در حالت رفعی "الفین" در حالت رفعی میشود آها، که در حالت اضافه ۲۰۲۲ با "اسم" ف "اسم" "عشرون" به "مئتان". احسنتم! نه، خیلی خوب بود. حالا ۲۶۴۸ در حالت نصبی و جری. "ثمان" چرا "ثمانیة"؟ بله. و "أربعین". چرا "ثمان"؟ "ثمان". "ثمان" مذکر. "ثمانیة" مؤنث. "ثمان" مذکر. خوب، "ثمان" پس مذکر. چه نوع معربی است؟ منقوس. در حالت نصب خوانده میشود. رفع، نصب. پس حالا نصبش را باید یک جور سکون. آفرین! پس دوباره از اول. آها! "ثمانیة" یا "ثمان" برای "ثمان" میشود جری سکون. خوب، گفتم نصب جعلی. تمام. بله. و "أربعین". چند عدد؟ ۲۶۴۸. خوب. "ثمان و أربعین". أحسنت. و "ألفین". أحسنت. درویش. "أربعین مئتان". أحسنت. ۹۴. فرق میکند. "تُسعٌ و أربعین". "تسعٌ و أربعین". "ثمانٌ و أربعین و ألفٌ". "الفٌ". ۹۰۰۰ میشود چی؟ محدودش. باید تست. و "آلافٌ". "أبلٌ". "آلافٌ". بسیار خوب. اینترنت اینجا اگر وصل بود الان ده تا روایت میخواندیم. بله. خیلی چیزها. اینقدر ملائکه در مورد ملائکه. عدد ملائکه هست، عدد ثواب هست. عدد. آنجوری با جزئیات آره. اینجوری ۷۰ هزار ملکه شدن برای کثرت. خیلی خوب. هندی. "إثنان و عشرون و مئة درهم". چند میشود حالا؟ ما عدد فارسی میگفتیم بعد عربی. حالا هر کی یک عدد عربی بگه آن یکی ترجمه. بحث عدد باید اینجوری کار کرد. الان خدا وکیلی میدانی چقدر فرق کرد با اینکه عدد ۱۲۴ هزار پیامبر. نه. عربی، عربی میگویید فارسی؟ حالا دیگر هر چی دوست داری. سؤال میپرسید. آقای دکتر. "إثنان و عشرون و مئة درهم". یاالله! ساده. عدد. حالا تو آن معدودش هم کلمات نایاب بیاورید که قشنگ طرف مقابل به چالش بیفتد. آره. سند ۱۲۴ تا کانگورو مثلاً. "إثنان و عشرون و مئة درهم". نه. بنویسید. آره. میخواهید اصلاً یک تایمی الان دو سه دقیقه قشنگ چند تا عدد، معدود، رند برای خودتان بنویسید. بعد اینها را سؤال بپرسید. تازه ما اینجا هزار تا، ۲۰۰۰ تا اینها رحم کردیم دیگر نرفتیم بالاتر. ده هزار تا، ۲۰ هزار تا، ۳۰ هزار تا روایت داریم. ۱۰۰. آقای دکتر تصمیم گرفتن که فیتیله پیچ کنند. حالا توی آن ۱۲۰ هزار تایی که شما گفتید، اگه گفتی ۱۲۰ هزار تا چه جور گفته میشود؟ ۱۲۰ هزار پیغمبر. "آلاف". "آلاف". عدد چه جور میشود؟ ۱۲۰: "عشرون و مئة آلاف". یعنی ۲۰ و ۱۰۰ هزار. ۱۰۰ هزار و ۲۰. نه. ۱۲۰ هزار. یک ۲۰ داریم. "عشرون" و میشود ۱۲۰. حالا شما میخواهی بگویی ۱۲۰ هزار. اگه "واو" بیاری، اگه "واو" نیاری، اگه "واو" بیاری میشود ۱۱۲. واو کجا نیاریم؟ نه. فقط آن نیست. شما عدد را که میآوردید، هر "واو"ی که میآمد یک دهگان، صدگان میرفت بالا. ۱۲۰ خوب. اضافه میشود به "آلاف". "آلاف". درست. و "مئة آلاف". ۲۰ و ۱۰۰ هزار میشود ۱۲۰ تا. نه. ۱۲۰ هزار تا. ۱۲۰ هزار تا یک فرم دیگر دارد گفتنش. اول ۱۰۰ هزار تا را میگوییم بعد ۲۰ هزار تا را. "مئة ألف نبی" نه. "مئة ألف نبی" و "عشرون ألف نبی". "الف نبی" جدا میشود دیگر. بله. "الف نبی". تازه ایشان هم اضافه شده به الف و نونش و نیفتاده. با اینکه به الف وقتی اضافه میشود باید اضافه بشود دیگر. نشده. "عشرون ألف نبی". ۱۲۰ هزار پیغمبر در کافی روایت. اینترنت وصل. نه. نرمافزار گوشی اینترنت نداشت. عجیب! الف کلاً "آلاف" نباید بیاید. تو کجا؟ آنجا ۲۰۰۰ تا دارد. "ألفا" بله. دینار را پس مذکر گرفته است. سلام. "ستٌّ و أربعون و أربع مئة دینار". چقدر میشود آقای دکتر؟ رحم. جمع دینار. در دینار. "دنانیر". "دنانیر". برنامه. بله. اینترنت درست میکردیم چند تا مثال خوب درست و حسابی پیدا میکردیم. خیر است انشاءالله. آنجا وصل است. خوب شما یک "آلاف" سرچ بفرمایید. شما میخواهید بیایید اینجا. "خمس خمیسن ألف سنَة". ۵۰ هزار تا. اضافه نشده بهش. ۵۰ هزار. "وألفٌ" نیامده بینش. ۵۰ هزار وقتی میخواهیم بگوییم "خمسین" "خمسون" "ألف" "خمسة". خوب، اضافه نشده دیگر. ۵۰۰۰ وقتی باشه اضافه میشود. ۵۰ هزار وقتی باشه اضافه نمیشود. ۵۰۰۰ میشود "خمسة آلاف". تو عقودش اضافه نمیشود. تو عقود آن عدد عقدی میآید با الف خالی. ولی تو غیر عقود ۴۰۰۰ تا. جان. چرا نمیشود؟ "خمسة تسع آلاف". جان. خوشگل من. از یک کانال دیگری تحریمها را دور زدم چند تا روایت پیدا کرد. "مَن قَضَى فی حاجة اخیه المؤمن فکأنما أَبَدَ اللهَ تِسعَ آلافِ سَنَة". "سنَة" مذکر به "مؤنث". "تسعَة" را باهاش مطابق آورده. پس تو این که ما خواندیم "أبل" چون مؤنث بود تو آن مضاف "آلاف" باید مطابقت بکند. مثلاً بشود "ثمانیة" "ثلاثة" "الف". مضاف هزار مطابقت میکند. روایت. آن وقتی که الف مذکر بود. خوب وقتی که ما چیز نداشته باشیم دیگر. حالا اگر که مفرد اگر "ثلاث آلاف من الملائکه" مذکر. شما پیدا کنید حالا. آره. باید پیش برویم. خیلی: "عِندَ زَیدٍ خَمسٌ و سَبعونَ و أربَعُمِئةٍ و رطلٌ مِن سَمسَمٍ". "سمسم" چیست؟ چقدر زشت. شیره داره. شیره انگور. به نظرم یک شیره خرما. ۲۴۷۵ رطل شیره داره. نمیتونه بزنه تو کار صادرات. "سمسم" با صاد و الف هم دارد. شیر. اگر شیره مملکت بود کار فاعلی کردم. مخفی نمیماند به وسیله اعداد مطوفه. اعداد متواطفه آورده میشود. به اس ا... غیر این اسلوب. اعداد متوففه چیها بود؟ ۴۰۰۰ تا، ۵۰۰۰ تا اینها. ۲۰۰ تا، ۵۰۰ تا اینها را با اسلوب غیر این اسلوب هم میآورند. و عطف واقع میشود بین دو مفرد و بیشتر و بین دو مرکب و بیشتر و بین یک مفرد و یک عقد و یک مرکب. و جایز است تقدیم عقد و اکثر در این اسلوب و غیرش. پس شما در کتاب خدا و غیر او عدد معطوف را به اسلوبهای مختلف مییابی. متعین نیست در آنچه ما ذکر کردیم. کریمی. دیگر خیالتان راحت. القای خصوصیت کردند دیگر.
ایشان ادبیات به همه جا و لب صوفی. چیز نسبیت چیز است. من فکر میکنم پس هستم. فصل چیز پوپر. کارل پوپر. و لب صوفی که مثلاً اینجا میخواهد بگوید میخواهد بگوید ۳۰۹ سال. نمیگوید "تسعٌ و ثلاث مئة". چی میگوید؟ میگوید: "ثلاث مئة سنین". چرا "سنین" تمییز است؟ اضافه نکردهها. اگه اضافه میکرد چی میشد؟ ۳۰۰ سال میخواست بگوید. خوب چه جور "ثلاث مئة سنین" کار نکره آورده؟ آنجا تمییز آورده برایش. "ثلاث ثلث مئة سنین" از حیث سالها. "وزادوا تسعا". و اضافه کردند ۹ سال. ۳۰۹ سال را نگفته "تسعٌ و ثلاث مئة". گفته ۳۰۰. تفاوت شمسی قمری در ۳۰۰ سال ۹ سال تفاوت. طرف را داشته باش. یهودیها وقتی آمد بله. یهودی وقتی آمد گفتش که این قرآنتان که مشکل دارد. حضرت فرمودند برای چی؟ گفت که گفته از این ور سؤال میکرد گفت که پس این وصاله آن یکی بستنی هر طرف که میرفت پیغمبر این ورش را میآمدند. اضافه کردند. یعنی ۹ سال هم اضافه کردند. حالا "وَزادوا" کیها؟ "وَزادوا". خود اصحاب کهف ۳۰۰ سال ۹ سال یا اضافه کردند آنهایی که بر مبنای سال شمسی قمری میگیرند. در سال خود اینها ظاهراً شمسی بوده. خود این اصحاب کهف قبل از میلاد بودند. فکر کنم کلیسا بسازیم. ۵۰۰ سال بین پیغمبر و چیز فاصله است. ۶۲۵ سال بین مسیح و پیامبر. ذهنم. میلادی میلادی شمسی. به قوم ذکر کردن برای اعراب این اقسام و بنایش و افراد ممیز و جمعش. و عللی که "لا تلیق بذکر". "لا تلیق" یعنی چی؟ "لا تلیق" از چه مادهای است؟ آها. "لیقم". اثرش چیست؟ ضرب لازمه. خیلی معروف است. یعنی شاید در روز شما روزی نباشد که یک بار این واژه را ساده نکنیم. "لیاقت" مصدر "لا تلیق". "لیاقت". ذکر ندارد. پس چند تا به چی برمیگردد؟ مفعول جمله باشد. خوب چرا مؤنث است؟ آفرین. کدام علل؟ "علل"ی را ذکر که این علل لیاقت ذکر ندارد. خوب یک کلاس عملی ترجمه رفتیم. "من أرادَ فلا تلکَ الکتبَ". خیلی دیگر این سیستم دیگر خیلی سیستم "لا تلیق". خدا رحمتش کند. "علل" را میخواهد. مراجعه کنید. کتاب میگوید که حکیم "علل" را میخواهد. کتابها را بخوانیم یا نخوانیم. خسته شدید ها. یا یک
در حال بارگذاری نظرات...