در این جلسات پرده از راز طاغوت برداشته میشود؛ قدرتی که در ظاهر پرشکوه است، اما در حقیقت ضعیف، محکوم و رو به زوال. با زبانی ساده و عمیق نشان داده میشود که چگونه میتوان از وابستگی به طاغوتها رها شد و به آزادی و رشد واقعی رسید. نمونههای تاریخی و معاصر از نمرود و قارون تا جلوههای امروزین، عبرتآموزانه روایت میشوند تا مخاطب حقیقت را فراتر از ظواهر ببیند. این مجموعه نه یک گفتگوی خشک، بلکه سفری الهامبخش است برای هر کسی که میخواهد در مسیر ایمان، عزت و آزادی قدم بگذارد.
*بررسی تفاوت ظلمت اجمالیِ غیر مستقر با ظلمت تفصیلیِ مستقر و مستمر![00:40]
*"لا اکراه فی الدین" یعنی؛ اختیار در ایمان قلبی در عین التزام به قوانین اجتماعی و سیاسی[04:50]
*شعاعِ رعایت احکام در فضای جامعه اسلامی، از شرکت در نماز جماعت تا حفظ حجاب![10:03]
*دین، رابطه ای قلبی بین بنده و خداست، نه حکمی اجباری از ارباب به مربوب! [11:57]
*تاثیر مطالعه در تقویت ایمان و معرفت الهی[14:00]
*دعای مستجاب دم افطار؛ فرصتی ناب برای معامله برد- برد با امام زمان عجل الله تعالی[19:00]
*ادعای استغنا در مسیر هدایت بشر، مرز باریک میان ولایت طاغوت و ولایت الله[22:10]
*ابطال نگاه وهابیتی ؛ اطاعت از پیامبر، عين اطاعت از خداست.[22:58]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
خوب، دوستان بسیار عالی. استاد، خیلی ممنون، سلامت باشید. بله، حتماً. ظلمت تفصیلی و نور اجمالی را درست متوجه نشدیم. یکی از دوستان پرسیدند که: «من همیشه در درک ظلمت مشکل دارم، مگر نبود نور، ظلمت نمیشود؟» حالا اینکه ظلمت چیست و اینها... خب، "جاعل الظلمات و النور"، این را در قرآن داریم. خدا هم ظلمت را جعل کرده، هم نور را. اینطور نیست که فقط نورِ وجودی است و ظلمت، عدمِ نور. نه، از قرآن فهمیده میشود که ظلمت هم وجود دارد. در آن دعای ماه رجب هم این (که حالا وفاقد کل مفقود بحثش بشود) فعلاً نمیخواهم وارد آن بحث بشوم، ولی چیزی که هست، این است که حالا همین نکتهای که ظلمت اجمالی و تفصیلی و اینها، یعنی اینکه آقا! اجمالاً ما جهلی که داریم، این ظلمت است؛ ولی این نیست که این ظلمت برقرار شده باشد، مستقر شده باشد، به وجودمان نشسته باشد.
حالا مثلاً، اصطلاحاً شما به بچههای مثلاً نوزاد نمیگویید بیسواد. چرا؟ بیسواد را به کی میگویید؟ به آن کسی که به سن تحصیل رسیده، و میتوانسته تحصیل بکند، و شرایط تحصیل داشته، و در عین حال تحصیل نکرده. البته بچه هم بیسواد هست، عنوان بیسواد بهش صادق است. نمیخواهم بگویم ملکه و عدم ملکه است که اصلاً کلاً صادق نیست. [مثل اینکه به] دیوار بگویند کور که اصلاً کلاً صادق نیست. نه، اینجا صادق است؛ ولی به نحو اجمالی صادق است، به نحو تفصیلی صادق نیست. این نیست که این بیسوادی را انتخاب کرده است، و روز به روز در این بیسوادی هی غور کرده و فرو رفته، و هی بیسوادی مستقر و مستمر. نه بابا! این بدبخت، هنوز به آن شرایط نرسیده که اصلاً بخواهد سوادی داشته باشد، سوادی کسب بکند. این را بهش میگویند بیسوادی اجمالی. ولی آن آدم بزرگ که هفتاد سالش را نمیتواند بخواند، نمیتواند بنویسد، این بیسوادی تفصیلی است. این هفتاد سال، سوادی پشت بیسوادی. بیسواد این است، بقیه ادایش را درمیآورند. همه بیسوادند.
از آنور مثلاً میگویند: آقا! نور فطرت. حالا مثلاً کمالاتی، خوبیهایی، مهربانی، مهربان... این مهربانی در این بچه، مهربانی اجمالی است، مهربانی تفصیلی نیست. این نیست که وارد خُردِ روحش شده باشد، ملکهاش شده باشد، شاکلهاش شده باشد، کسب کرده باشد. اجمالاً این را دارد. اجمالاً یک مهربانی در وجودش است، اجمالاً یک عاطفهای در وجودش است. البته مثال ساده زدم، ممکن است خیلی دقیق هم نباشد. این مثال نور فطرت در وجود ما هست، ولی این نور فطرت سایه نینداخته به وجودمان، چیره نشده، راه پیدا نکرده، نفوذ پیدا نکرده. اجمالاً در وجود همه هست، حتی در وجود نتانیاهو هم هست! این اجمالاً تا آخر میماند. نور فطرت که خاموش که نمیشود! "لا تبدیل لخلق الله"، آخر فطرتاً هست. چرا نتانیاهو میخواهد همه را بکشد؟ چون میخواهد زنده بماند. چرا میخواهد زنده بماند؟ چون فطرتش میخواهد زنده بماند. یعنی داخلش همهی این قتل و جنایت نتانیاهو به یک امر فطری برمیگردد. فطرت هست که نتانیاهو اینقدر آدمکش است. اگر فطرت نبود، نتانیاهو اینقدر آدم نمیکشت. این هم باز آخر به یک درک فطری برمیگردد. علاقه به قدرت دارد، علاقه به بقا دارد، علاقه به کمال دارد؛ ولی درکش از کمال غلط است، درکش از قدرت و حیات غلط است. این میشود آن فطرت اجمالی، نور فطرت. هر چیزی که حالا این تابع شد، تسلیم شد، ایمان آورد، هی این توسعه پیدا میکند، هی وسیع میشود، هی در وجودش راه پیدا میکند، این هی رشد در مسیر نور. حالا اجمالاً پاسخ این است. اگر باز نکتهای ...
بله، دست شما درد نکند. "عدم اجرای برخی احکام و قوانین استناد... استناد درسته و جوابش چیه؟" و از طرفی هم پرسیدند که: "ظاهر جذاب و فریبنده طاغوت وقتی که وجود دارد، ما چطور میتوانیم فهم درست را به دیگران، نوجوانان، انتقال بدهیم؟ با توجه به این ظاهر..." میگویند که چطور میشود با این ظاهر فریبنده طاغوت، ما مثلاً به نوجوانان در مورد طاغوت مثلاً بخواهیم روشنگری داشته باشیم؟ و سوال اولشان "لا اکراه فی الدین".
خوب، اول سوال دوم را جواب بدهم که پاسخش این است که در جلسات بعد بهش خواهیم [پرداخت]. انشاءالله جلسات جداگانهای در موردش بحث کردیم. مثلاً سلسله مباحثی خیلی [پیش]، سال ۹۷ یا ۹۸ داشتیم، "واقعیت و جذابیت". آنجا یک بخشی از این مباحث مطرح شد. جلسات دیگری هم به این بحثها پرداختیم. یک مقدار انشاءالله در جلسات بعدی به این بیشتر خواهیم پرداخت.
در مورد سوال اولم، "لا اکراه فی الدین". این را
هم یک مقداری بحثهایی را قبلاً داشتیم، در آن بحثهای "چالش پیشفرضها"، یک مقداری در مورد این بحث کردیم. خودش یک دوره مجزا میخواهد "لا اکراه فی الدین". ما الان اینجا یک کتاب ۳۰۰، ۴۰۰ صفحهای فقط در مورد "لا اکراه فی الدین" داریم. یک وقت مبسوطی انشاءالله توفیق باشد، بهش میپردازیم.
اجمالاً پاسخش این است که: ببینید، "لا اکراه فی الدین" نفی جنس است، در واقع خبر است نه انشا. یک تفاوتی بین اِخبار و اِنشا است. یک وقت میگویی نمیشود، یک وقت میگویی نکن. تفاوت درست شد؟ یک وقت به یکی میگویی: «آقا! نمیتوانی فلانی را بکشی»، اخبار دارم. یک وقتی دارم انشا میکنم، میگویم: «نکش»، بین این دو تا خیلی تفاوت است. «تو نکش» یعنی میتوانی بکشی، ولی نکش. «تو نمیتوانی بکشی» یعنی تو زورت هم بزنی، این اتفاق نخواهد افتاد. بین اِخبار و اِنشا تفاوت است، بحث است که اینجا اخبار است یا انشا. خوب، حتماً انشا هم هست، یعنی خدا دستور داده که اکراه نکنید در دین، بحث بشود، زور نباشد. یعنی چه؟ یعنی در اصل دین یا در احکام دین. خب، از آن ما ببینیم یک سری احکام، احکام خصوص سیاسی و اجتماعی، الزامش هست.
شما با کافر اهل کتاب... حالا خندهدار این است که در بحث حجاب، یکی از چیزهایی که معمولاً اشکال میکنند به ماها، این است: میگویند آقا! اصلاً از کجا معلوم طرف مسلمان است؟ شاید مسیحی باشد. خدا بابات را بیامرزد! اصلاً اینی که گفتی که بدتر شد داستان. این است که اگر اهل ذمه است، یعنی اهل کتابی است که دارد زیر چتر امنیت مملکت اسلامی زندگی میکند، این باید پیمان ببندد. درست شد؟ این پیمانش هم این است که باید احکامی که ظاهر اسلامی دارد را رعایت بکند. احکامی هم که ظواهر اسلامی را میخواهد بشکند را باید ترک [کند]. مثلاً حق ندارد دیگر علنی شراب بخورد، حق ندارد علنی گوشت خوک بخورد، حق ندارد صلیب بیندازد و از این قبیل. یکیش هم بحث حجاب است. به ضررت است اصلاً این بحث را مطرح میکنی! چون کافر اهل ذمه هم اگر باشد، باید در مملکت اسلامی حجاب را رعایت کند. تو از آنور میخواهی بگویی که از کجا معلوم این مسلمان است؟ راحت باشند دیگر، شاید مسیحیاند. اینها هم داستان برعکس است. بعد تازه آن را هم که حجاب ندارد، به خاطر تحقیرش است نه از باب احترامش. نه اینکه به عقیدهاش احترام گذاشتند، داخل آدم حساب نکردند. گفتند احکام در مورد انسانهاست، به حیوانات تکلیفی نیست. این را هم مُلحق به حیوانات میشود.
ممکن است کسی از این حرفها بدش بیاید، ولی متن دین ما، متن قرآن است. کافر را مُلحق به بهائم [میداند]. این را هم توهینآمیز هم نیست، چون حقیقتاً هم همین است. اصلاً او بیشتر از این قائل نیست برای خودش. او خودش اینقدر خودش را تحویل نگرفته حیوانیت برای خودش قبول ندارد. آخر هم وقتی که نمیخواهد تن بدهد به شریعت، و در حدود حیوانی میخواهد زندگی بکند، باهاش حیوانی برخورد میکند، دراز کشیده بود آب میخورد. این داستانش این است. ولی این تو حجاب نداشته باشد، معنایش از باب احترام به عقیده او نیست، از باب اینکه تو خیابان هم آزاد باش، نیست. حق نداری تو در شرایط، تو فضای جامعه اسلامی اینطور [بری].
پس ما از اینور میبینیم که اگر معنایش "لا اکراه فی الدین" که الزام نداشته باشد، یعنی این قوانین پیگرد ندارد، پیگیری نمیخواهد، اینکه کاملاً غلط است. اتفاقاً خیلی هم پیگیری دارد. این را قبلاً من چند بار عرض کردم. حالا اگر وقت جلسه اجازه بدهد: زمان پیغمبر اکرم عجیب است، هم علامه در "المیزان" نقل کرده، هم آیتالله جوادی در این کتاب "جامع در قرآن" نقل کردهاند. ظاهراً اوایلی که پیغمبر مدینه تشریف بردند و مُشرّف شدند، وجود پیغمبر، مسجدی که تأسیس کردند، بعد از بیعت و اینها، نماز جماعت برقرار بود. پیغمبر اعلام کرد که اگر کسی نماز جماعت در مسجد شرکت نکند، دستور میدهم که خانهاش را آتش بزنم و سقف خانهاش را روی سرش خراب بکنم. این دستور داده شد! این بخشنامهاش آمد. همه آمدند تو مسجد. دیگر کسی خانهاش خراب نشد، خانه کسی را آتش نزد. اگر "لا اکراه فی الدین" [بود]، تازه ما میگوییم آقا! توی واجبات و محرمات اکراه نداشته باش. اینجا تو مستحبات. نماز جماعت! نماز جماعت صبح نیا، خانهات را خراب میکنم! دیگر اصلاً اکراه، اصلاً دیگر اصلاً اکراه همش سوءتفاهمی غیر از این یک دانه، اصلاً اِکراهی مگر اجرا؟ واقعی این است.
پس ما اینجا میبینیم در احکام یک جاهایی الزامی هم هست. حالا چرا در نماز جماعت آن موقع این شکلی بوده، آن یک بحثی دارد. پس ما اکراه در دین به این معنا داریم. البته در عین حال انشا هم میتواند باشد که آقا کسی را وادار نکن. این هم میتواند باشد.
ولی اصل آن معنایی که در "لا اکراه فی الدین" مد نظر میتواند باشد، قاعدتاً اخبار است. یعنی اصلاً اکراه معنا ندارد، اکراه نیست، نه "اکراه نکن". نمیگوید در دین اکراه نکن، میگوید اصلاً اکراهی نیست. چرا؟ چون دینی که من اینجا دارم ازش حرف میزنم، یعنی باور، یعنی انتخاب، یعنی اعتقاد. اعتقاد هم کار دل است. دل هم آن پشت، دست کسی بهش نمیرسد که دلت را اینوری کند یا آنوری کند. دست کسی وقتی نرسید، زور معنا ندارد. زوریِ بقیه به چشم و گوش و دست و بازوی بقیه میرسد. دستت را به زور میتوانم بگیرم بِشورانمت، ولی دلت را که نمیتوانم. میتوانم متقاعدت بکنم، بِشانمت، ولی نمیتوانم معتقدت بکنم. زورکی که کسی معتقد نمیشود! که آقا بابا به زور دختره را شوهر میدهد. میتواند به زور شوهر بدهد، ولی نمیتواند به زور محبت شوهر بدهد. درست است؟ نهایت زوری که به خرج میدهد، که به زور میفرستد خانه شوهر، دست و پا و کله این دست بابا هست، هول میدهد، میرود. حالا دل میتواند هول بدهد؟ دل نمیرود تو خانه شوهر!
دین مال دل است: "ولاكن الله حبب اليكم الايمان وزينه في قلوبكم". ایمان جایگاهش دل است. "ولما یدخل الایمان فی قلوبكم"، تو دل باید وارد بشود، دل باید مؤمن بشود. اینجا منظورم از ایمان است. دین یعنی ایمان به خدا، یعنی این ارتباط با خدا. مگر کسی دستش به این میرسد که بخواهد اکراه بکند. بعد تازه یک جمله: "قد تبین الرشد من الغی". آنجایی که یک ابهامی هست، میشود یک کاری کرد که منافعش حاصل بشود. وقتی یک چیزی اینقدر واضح است، من دیگر با چه اِکراهی میتوانم منافع این را حاصل [کنم]؟ مجموعهاش اینطور به نظر میرسد.
سلام، وقتتان بخیر. سلام علیکم و رحمهالله. راستش سوال من این است که برای اینکه مثلاً به معرفت خدا رسید، شناخت خداوند رسید، چه کتابهایی باید شروع کنیم؟ برای اول کار که مثلاً ایمان قویتری داشته [باشیم]؟
بله، میپرسند که برای تقویت ایمان و معرفت به خدا چه کتابهایی پیشنهاد [میکنید]؟ حالا ببینید، اول اصلاً باید جایگاه خود کتاب و مطالعه فهمیده بشود، بعد برسیم به اینکه چه کتابهایی. حالا معرفت به خدا اصلاً با کتاب و مطالعه حاصل میشود؟ اگر حاصل میشود، چقدر حاصل میشود و چطور حاصل میشود؟ بعد برسیم به اینکه چیا بخوانیم. خودش یک دوره دیگری میشود، در معرفتالله باید گفتگو بکنیم. ولی اجمالاً این است که یک بخشیش به هر حال این است که حالا آن هم در بحث یقین که حالا اینجا ما مباحثی داشتیم با دوستان، در "علمالیقین" کاربرد دارد. یعنی ما خدا را با برهان و استدلال برایمان روشن باشد. هم در مورد بودن خدا و وحدانیت خدا، هم در مورد اوصاف خدا، و خصوصاً در مورد دستورات خدا که مهمترین بخش ارتباط ما با خداست. در این بخش تقریباً با فطرت و حال درونی آدم میتواند خیلیها را کسب بکند. ولی این دیگر حتماً مطالعه میخواهد، این دیگر حتماً کتاب و درس میخواهد که خدا چه فرموده، از من چه میخواهد که اصل تفقه هم بخش عمدهاش همینجاست.
خب، این سه بخش است دیگر. پس اصل اینکه خدایی هست و یکی است، این خدای یکی چه اوصافی دارد، و این خدا چه چیزهایی از من میخواهد. اگر من در این سه تا به معرفت و درک رسیدم، و این درک من به حدی رسید که دیگر مو لای درزش نرفت، به علمالیقین درست شد، آن علمالیقین، آن رشته ارتباطی قدرتمند من با خداست، و به یک معنا همان معرفت من نسبت به خدا. البته خود همین معرفت هم درجات [دارد].
حالا چه کتابهایی برای این بخوانیم؟ یک بخشش کتابهایی است که خدا را به ما معرفی [میکند]. کتابهای سبکتر دارد، کتابهای متوسط دارد، کتابهای سنگین دارد. اگر از بنده بپرسید، برای همه اینها به شما میگویم آثار علامه طباطبایی را. چون برای همه اینها علامه طباطبایی محتوا [دارد]. برای همه اینها آثار شهید مطهری. برای همه اینها آثار علامه مصباح یزدی را بخوانید. ولی در هر کدامش به هر حال میشود سیر مطالعاتی داد.
در بحثهای اعتقادی، کتابهای سبکتر داریم: آثار آقای قرائتی و اینها. آثاری است که به هر حال بسته توحیدی و خداشناسی [است]. توحید مُفَضَّل مثلاً تولید عمومی است. آثار متوسطتر داریم: دروس اعتقادی آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله سبحانی، بعضی آثار عمومیتر. درس تخصصیتر هم که خوب آثار بزرگان: ملاصدرا، علامه حلی، خواجه نصیر. هم بحثهای کلامیشان، هم بحثهای فلسفیشان در مباحث خداشناسی به معنای اوصاف هم همینطور. یک بخشش با همینهایی بود که معرفی کردم.
نسبت به دستورات خدای متعال هم در بخش سادهترش همین بحثهای فقهی و رساله، رساله عملیه. حالا اینکه این احکام چطور حاصل شده، از کجا برداشت شده، چطور فهمیده شده، کتابهای عمیقتری هم هست. فقه نیمهاستدلالی. حالا دیگر معمولاً کتابهایش هم تخصصی و عربی است. کتاب "دروس تمهیدیه" جناب آیتالله ایروانی، کتاب خوب و سادهای است. کتابهایی از این قبیل که در دوره ما هست. در کتابهای تخصصیتر هم هست که دیگر کتابهای سنگین مثل "جواهر" و اینها که دیگر مال درس است. مجموعه اینها به هر حال مطالعهاش به آدم کمک میکند. البته صرف مطالعه هم نیست. چیزی که آدم خواند و فهمید باید بهش ملتزم [باشد]. التزام قلبی و عملی باید بهش داشته باشد. نباید ولش کنی. این نیست که این کلمه آمد تو مغز من، دیگر "اتو" نگهش دارم. فهمیدم این است دیگر، نباید غافل بشوم، نباید بگذارم یادم برود. در عمل هم باید هی بروز.
ببخشید، آقا ما خیلی هر سوالی که میپرسیم مفصل جواب میدهیم. بله، حتماً عرض کردم دیگر. در آن بخش فهم دستورات خدا، رساله بخش خیلی مهم [است]. سلامت باشید. انشاءالله در پایان اگر نکتهای و توصیهای [دارید]، حالا شب جمعه، اول ماه مبارک. سلامت باشید. ما که البته بنده نه بضاعتی دارم نه معرفتی دارم که بخواهم توصیهای داشته باشم به عزیزان. آنی که میتوانم بگویم جز اعمال امشب که در مفاتیح نیامده، دعا برای من [است]. آره.
حالا چیزی که میتوانم درخواست بکنم و بگویم، توصیه بکنم که برای بنده دعا کنید امشب. ولی حالا به طور خاصتر، به هر حال ماه رمضان ماه اُنس هم با قرآن، همراه اُنس با امام زمان. دم افطار آدم سخت هم نیست، یک دو لحظه در دو کلمه تو ذهنش یک مروری بکند. چند بار آدم این را تجربه کند، کمکم میبیند روی حالش اثر میگذارد. که آقا! الان هم امام زمان هم در حال افطار کردن است. دعای او هم مستجاب. دعای من هم تازه مستجاب است، چه برسد به امام زمان! چون هر وقت تازه مخصوص روزه ماه رمضان هم نیست، هر روزهداری دم افطار دعایش مستجاب است، این را بدانید. هر روزهداری نگفته صائم ماه رمضان. فرموده هر صائمی روزهدار، دم افطار دعایش مستجاب. من که من هم دعای مستجاب دارم دم افطار. حالا اگر این دعای مستجاب را گذاشتم برای امام زمان. به ما گفتند: «برای ما دعا کنید ما برای شما دعا میکنیم.» کاملاً بُرد-بُرد. من دعای مستجاب داشتم دم افطار آن هم شب جمعه، گذاشتم برای امام زمان دعای مستجاب دارد. به ما هم که وعده دادند دعا کنیم برای شما دعا میکنیم. دم افطار ایشان هم که هست دم افطار برای ما دعا میکند. با یک تیر صد تا نشان زد. راحتترین کاری که میشد انجام [داد]. بقیه روزها هم همینطور، دم افطار آن دعای اصلیه با آن حال، و با آن توجه. بعضی بزرگان گفتند: «دلال کنید.» دلال یعنی ناز کنید. برای که ناز کند؟ بگو: «نمیخورم.» دیدی بچه قهر میکند، مامان میآید منت، یک دانه نوشابه هم کنارش میگیرد، یک دانه نمیدانم چیپس هم بغلش میگذارد، لقمه میگیرد خوشگلش میکند، تو دهن این میگذارد. به قول ماها ناز میکنیم، میگوییم: «افطار نمیکنم. اول یک چیزی ازت میخواهم. اگر دادی افطار میکنم.» این ناز را آدم داشته باشد دم افطار. ای خدا! واقعی. نه اینجوری. نمیگوید به طرف فحش دادن. یک طلبی از تو خیابان رد میشد، یکی بهش فحش داد، گفت: «فکر کردی من ماله گشتم برم تو مسجد داد کنم؟» من داستان این است. بله. حالا نگذره. اصل این را انشاءالله مُقیّد باشید. انشاءالله خدا به همهمان کمک کند. التماس دعا داریم. یا علی. خداحافظ شما.
آیتالکرسی بعد از آیه اول مطرح شد: هر آنچه که بنده آن را در آن شخصی که در رأس جریان باطل و کفر قرار میگیرد، همش درست است دیگر. هر چیزی که غیر خدا میخواهد محل توجه من واقع بشود و چون بحث حیات همین جا مطرح شد، من میخواهم به واسطه ارتباط با او به حیات برسم. میخواهم هوایم را داشته باشد. خلاصهاش هر چیزی جز خدا که من توقع دارم هوایم را داشته باشد. و ادعای این هم داشته باشد که من میتوانم هوایت را داشته باشم بدون خدا. این طاغوت. یعنی ادعای استقلال داشته باشد، ادعای استغنا داشته باشد. استغنا کلیدواژه بحث فردایمان: "اِن الانسان لیطغی اَن رآه استغنی". استغنا ریشه طغیان است، استغنا. بله امیرالمؤمنین هم میگوید یا آیات قرآنی میگوید: «بیایید از من "فتبعونی" حرف من را گوش بدهید. "اطیعوا امری" رسماً انبیا گفتند: "اطیعوا امری فتبعونی".» این هم میشود طاغوت؟ نه دیگر! خودشو که نمیگه که. این خود مستقل از خدا را نمیگوید. این خود مستقیمی از خدا را نمیگوید. این خود محتاج فقیر و خودی که زبان خداست را دارد میگوید. این را دارد میگوید: «تبعیت کنید.» هارون میگوید: «حرف من را گوش بدهید.» حرف هارون را نمیگوید که. میگوید: «حرف موسی را از دهن هارون گوش بدهید.» موسی هم که میگوید: «حرف من را گوش بدهید.» میگوید: «حرف خدا را از دهن موسی گوش بدهید.» این است که طاغوت نمیشود. اینها ولایتشان ولايت طاغوت نیست. آن فقیه که میگوید حرف من را گوش بدهد، ولی نه حرف من، من آیتالله فلانی، حرف منی که روایت امام صادق است. این دیگر زبان خودش نیست و این دیگر طاغوت نیست.
این بحث مهم است. چون خصوصاً با آن روایتی که میگوید هر پرچمی قبل از ظهور بلند بشود [از] اهل باطل [است]. حالا اگر میخواستم در مورد آن بحث بکنم، اگر نرسیدم، اینجا یک اشاره بهش کرده باشم. لب مطلب این است: نمیشود که شما معنی طاغوت را عوض کنی، بگویی هر پرچمی بلند بشود طاغوت است. اصلاً معنای طاغوت این است که ادعای استقلال و استغنا دارد. نمیشود یک کسی همه وجودش دارد به آن دعوت میکند، بگویی باز هم [آنها] طاغوتاند. فلانی دیگر... حالا نمیتوانم به زبان بیاورم. البته دوستان فکر کنم دوربین مبینا و اینها کارش این است که چیزی هم ندارد و اینها برای ضبط کردن حجم ندارد و اینها. کار گذشته را کلاً خاموش میشود. اشاره بهش بکنیم تا دوربینمان خاموش نشده. خود او هم باید ادعا داشته [باشد].
آره دیگر. کما اینکه در بحث نمرود هم همین "انا احی و امیت". الان اگر ما جایی را، شخصی را، چیزی را تکیهگاه میدانیم و انتظار داریم هوایمان را داشته باشد، اما او ادعایی ندارد. همین جمله نمرود را حضرت عیسی فرمود. اوحی را یک بار عیسی گفت، یک بار نمرود گفت. فقط یک کوچولو تفاوت، خیلی کوچولو تفاوت: "با اذن الله". کوچولو است؟ من هم زنده میکنم ولی "با اذن الله". من هم شفا میدهم ولی "با اذن الله". او "با اذن الله" را نمیگوید. نه تنها "با اذن الله" را نمیگوید، میگوید: «خدا را ول کن بیا من را گوش بده.» این میشود طاغوت. این نیست که هر کی گفت من زنده میکنم، هر کی گفت حرف من را گوش بده، میشود طاغوت. او هم جز خداست. این نگاه وهابیت، خدای وهابیت است که خدایش خود خداست. بعد خود خدا معلوم نیست کیست. ولی خدایش از پیغمبر جدا. اوج حماقت و درازگوشی. آن خدایی که از پیغمبر جداست اصلاً خدا نیست. خدایی، خداست که هر کار میخواسته بکند با پیغمبر کرده. هر چی میخواسته بگوید با پیغمبر گفته. خدایی، خداست که توجه به پیغمبر عین توجه به آن خداست. آن کسی که توجه به خدا را [در] توجه به پیغمبر میبیند، توجه پیغمبر غیر از خدا را قبول ندارد که حالا در مورد شرک صحبت بکند. مشرک! چرا گفتی یا رسولالله؟ حرف بزنم اطاعت بکنم میشنود. خود خدا حرف بزنم نشنود. همیشه هست، این سمعش فوق سمع بشر است. این مظهر سمع خداست. این مظهر عین خداست. اذن الله الوعی است. فرقی نمیکند من بگویم یا الله یا بگویم یا رسولالله. بله، یک وقت توی عبادت خاصی، توی نماز، آنجا حق ندارم پیغمبر را صدا بزنم. ولی معنایش نیستش که پیغمبر را صدا بزنم شرک عین توحید است. بله، دیگر خدایی اصلاً جدا از پیغمبر ما نداریم. پیغمبری جدا از خدا ما نداریم. پس این ادعا و این ظهور و بروز و نمود این است که اصل داستان، بچههایی که سرقفلی جلسه مال آنها بود، این بحث را نشنیدند دیگر. حالا به شماها رسید. به خودش دعوت اگر بشود که دیگر... باشد برای فردا انشاءالله. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...