در این جلسات پرده از راز طاغوت برداشته میشود؛ قدرتی که در ظاهر پرشکوه است، اما در حقیقت ضعیف، محکوم و رو به زوال. با زبانی ساده و عمیق نشان داده میشود که چگونه میتوان از وابستگی به طاغوتها رها شد و به آزادی و رشد واقعی رسید. نمونههای تاریخی و معاصر از نمرود و قارون تا جلوههای امروزین، عبرتآموزانه روایت میشوند تا مخاطب حقیقت را فراتر از ظواهر ببیند. این مجموعه نه یک گفتگوی خشک، بلکه سفری الهامبخش است برای هر کسی که میخواهد در مسیر ایمان، عزت و آزادی قدم بگذارد.
* هنرِ دیپلماسی بر مبنای سیاست ابراهیمی؛ نرمش قهرمانانه در عین تبرّی از طاغوت! [04:18]
* سوره ممتحنه؛ سوره تیغ و تدبیر، تعیین کننده مرز تعامل و تقابل با طواغیت [07:27]
* در مواجهه با دشمن صفای باطن کافی نیست، بصیرت شرط اول است [11:23]
* تفاوت نحوه بیان و تاثیر فضا بر درک مخاطب، از منبر تا رسانه [13:53]
* اهمیت زمانشناسی و استفاده از سیاستِ ابنلبون در فضای فتنه و رسانه! [17:55]
* جایگاه علما، اهمیت روش اجتهادی در فهم متون دینی و خطر برداشتهای سطحی [20:10]
* انتقام یا انتقاد؟! مرز باریک میان اظهار حقیقت و هتک حیثیت! [27:15]
* بصیرت یعنی در فضای سیاسی، طعمه ساده لوحانهای برای طاغوت نباشیم [31:43]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
این ماه مبارک رمضان، چهار جلسه بحثی داشتیم در مورد سختی و آسانی. چهار جلسه بعدش بحثی بود در مورد طاغوت. بنا داشتیم که این دو جلسه، آن بحث اولمان را ادامه بدهیم؛ ولی دو چیز، دو عامل، نظرمان را عوض کرد. عامل اول این بود که دیدیم یک سری سؤال، خصوصاً انتهای جلسه دیروز، در ذهن دوستان هست که جای بحث دارد و تا اینها بحث نشود، مطلب گنگ میماند. عامل دوم این بود که خود دوستان حاضر در جلسه گفتند، تقاضا داشتند که این بحث را بشود حالا بیشتر ادامه داد و ابعاد دیگری از این مطلب را مطرح بکنیم. لذا امروز و فردا هم آن بحث طاغوت را ادامه خواهیم داد، هم نکات دیگری را به بحث اضافه خواهیم کرد، هم مطالبی را که اجمالاً مطرح شد و از کنارش گذشتیم، بعضیهایش را کمی بیشتر به آن خواهیم پرداخت.
یکی از آن ابعاد قضیه که جای سؤال دارد و برای دوستان شبهه باقی میماند، نسبت ما با طاغوت است. حالا مشخص (است) که ما بندگی طاغوت نباید داشته باشیم. خوب، اطاعت خدا و پیغمبر باید داشته باشیم؛ ولی آخرش در تعامل و تقابل ما باید چه کار بکنیم در برابر طاغوت؟ اصلاً مطلقاً تعامل راه دارد یا راه ندارد؟ مطلقاً تقابل؟ بعد شیوههای این تقابل چه شیوههایی است؟ از همان اول صاف بایستیم بگوییم که آمدیم سرتان را ببریم، بگیریم بکشیمشان؟ یا نه، در موقعیت جنگی باشیم؟ هر وقت آنها تصمیم گرفتند سر ما را ببرند، با آنها بجنگیم؟ یا میشود با آنها تعامل کرد، مذاکره کرد، گفتگو کرد، عهد و پیمان داشت و به هر حال یک همزیستی مسالمتآمیز کنار طاغوت و طاغوتیان برقرار کرد؟
این یک بخش قضیه است. یک طرف قضیه هم این است که اساساً در برابر طاغوت، آن هسته سختی که قرار است شکل بگیرد -که حالا آن نظام توحیدی که قرار است تابع و تسلیم طاغوت نباشد- آن چه مدلی شکل میگیرد؟ چه مدلی تقویت میشود؟ این دو تا سؤال، به نظرم سؤالات جدی و کلیدی است که امروز و فردا یک مقداری به آن بیشتر میپردازیم.
یک نکتهای که از جلسه قبل باقی مانده بود که آیهای است که باید به آن بپردازم، در سوره مبارکه ممتحنه آیه هشت میفرماید: «لَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ». آنهایی که با شما قتال در دین نکردند، خدا نسبت به اینها نهی ندارد برای شما. آیات قبلش را ببینیم. این آیات مرتبط با فضای طاغوت است. یعنی از اول که شروع میکند سوره مبارکه ممتحنه -سوره ممتحنه یکی از سیاسیترین سورههای قرآن است. تفسیری رهبر عزیز انقلاب برای سوره دارم، آیه چهارمش را ببینید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ»-. یک الگو به شما میدهم، الگوی خوب در ابراهیم و کسانی که با ابراهیم بودند: «إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ»؛ اینها برگشتند به قومشان گفتند. فقطَم رؤسا و سیاستمدار و زمامدار و اینها نبودند، به قومشان گفتند. اینها فضای تقابل و تعامل است. سوره ممتحنه را میشود سوره تقابل و تعامل دانست؛ یعنی اصلاً فضای این سوره این است.
[بنده] امیر، تفسیری از رهبر انقلاب دارم. روی میز است، اگر کسی از دوستان بتواند زحمت بکشد، بیاورد. کتابم دستم باشد، کمک است. بعد میفرماید که: «اذ قالوا لقومهم»؛ خطاب به قوم کرد، فرمود: «انا بُراءُ مِنکم». ما، یعنی من و اینهایی که با مناند، از شماها بیزاریم. اعلام تبری حضرت ابراهیم از قومش. بعد توضیح میدهد چرا: «هم از شماها بیزاریم و مِمَّا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ»؛ هم از شماها بیزاریم، هم از همه اینهایی که به جای خدا دارید میپرستید. احسنت، دست شما درد نکند.
حضرت آقا اول کتاب مطلبی را دارند، میفرمایند که در این سوره، خدای متعال به ما میآموزد که حدود و مرزها را در برابر دشمن گم نکنیم. در مقابل دشمن نرمش نشان ندهیم و دشمن را آنچنان که هست، دشمن بدانیم؛ زیرا اگر یک جامعه یا یک نظام یا یک فرد در برابر دشمن نرمش به خرج بدهد، دشمن او را از موضعی که دارد و از راهی که میرود، گمراه خواهد کرد و اگر دستش برسد، او را نابود خواهد کرد. دشمن رحم نمیکند.
اول این نزدیک شدن روی حسابش است. حالا باید ببینیم که مطلقاً تقابل، مطلقاً تعامل؟ یا نه، اگر مطلقاً این دو تا نیست، یک جاهایی تقابل، یک جاهایی تعامل؟ که خود ایشان هم یک وقتی تعبیر کردند به «نرمش قهرمانانه». پس یک نرمشهایی میشود. اینجا تو این کتاب میفرمایند که ما نرمش نشان ندهیم در مقابل دشمن. جای دیگری میفرماید که میشود نرمش نشان داد، نرمش قهرمانانه، که مربوط به داستان امام حسن و صلح ایشان، ایام میلاد این بزرگوار هم هست. پس یک نرمشهایی میشود. حالا اینکه اینها خوب فهمیده بشود، این بحث ماست که اگر میشود نرمش به خرج داد، کجا و چطور؟ اگر نمیشود نرمش به خرج داد، کجا و چطور؟ کجاها اصلاً اساساً نرمش راه ندارد؟ آنجا هیچ رقمه نباید با طاغوت سازش کرد. کجاها نرمش راه دارد؟ در تعامل با طاغوت، چیاش را میشود ما بگیریم؟ چیاش را نباید بگیریم؟
خب، در این دیدار اخیرشان با کارگزاران نظام فرمودند: مبانی غربی را مطلقاً گرفتنش ممنوع است. حالا، چیزهای خوبی هم ممکن است در تمدن غرب، در تمدن غرب، نه تفکر در تمدن غرب، ممکن است چیزهای خوبی هم باشد. خب، ما آنها را ازشان میگیریم. حالا مهم این است که چه مدلی آنها را ازشان بگیریم. بحثهای روز جامعه ماست. فقط هم بحث روز جامعه ما نیست، بحثهای اخلاقی و اعتقادی و عملی و رفتاری است؛ یعنی فقط این نیست که حالا یک مسئلهای تو جامعه ذهن مردم را درگیر کرده. نه، این همان کفر و ایمانی است که در آیهالکرسی و ادامه آیات بعدیش مطرح شد که ما باید نسبت به طاغوت کافر باشیم. حد و مرز و شیوه این کفر را میخواهیم یاد بگیریم. آیا اینی که باید کافر به طاغوت بشوی، معنایش این است که اگر سلام هم کردند جواب ندهیم؟ اگر یک جایی با ما خواستند یک پیمان مشترکی ببندند، یک جایی طاغوتیان و کفار بنا شد منافعی را به نحو مشترک حفظ بکنیم، امنیتمان را تأمین بکنیم، اقتصادمان را رشد بدهیم، در سیاست خارجه با هم همکاری و تعامل داشته باشیم، بگوییم: نه، شماها طاغوتید، فقط شمشیر، فقط جنگ؟ این است؟ یا نه، راه دارد؟ اگر راه دارد، چه مدلی؟
حالا تو این کتاب میفرماید که نشناختن دشمن و عدم توجه به دشمنی دشمن، یکی از بلاهای بزرگ افراد و اجتماعات است. چه در دوران مبارزه با حکومت طواغیت در جامعه، چه در دوران حکومت حق و مبارزه با دشمنان خارجی. همان وقتی که شما میخواهید یک هسته سختی تشکیل بدهید، تازه آرامآرام با چاقو درگیر بشوید با طاغوتی که مستقر است، باید دشمن را بشناسید و بدانید چه مدلی آرامآرام قدرت بدهید و شکل بگیرید که این هم تعامل و تقابل را میطلبد تو آن نقطه. چون وقتی که به قدرتی رسیدید، پیروز شدید، وقتی که پیروز شدید، حالا چه مدلی باید برخورد بکنیم؟ هم با این طاغوتهایی که بیرونشان کردید و احیاناً هنوز یک دنبالههایی از اینها تو کشور شما، تو ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی هستند، هم با طاغوتهای بزرگتری که هنوز بیروناند.
درست است. من وقتی به این آیات نگاه میکنم و این سوره را میخوانم، احساس میکنم که گویی این سوره متعلق به زمان ماست و به شما قاطعاً و صادقاً عرض کنم که در دوران اختناق هم وقتی این سوره را میخواندم، همیشه احساس میکردم که این سوره مال آن زمان است. این سوره، سوره مبارکه با طاغوت است، سوره مبارکه ممتحنه. از این سوره نیرو میگرفتیم، در مقابل دشمن حادتر و مستحکمتر میشدیم. امروز اگر انسان به این سوره دقت بکند، در مقابل دشمن مستحکمتر میشود.
خطر این است که صفبندی بین ما و دشمن از دید ما پنهان بماند، در حالی که دشمن در مقابل ماست، قصد نابود کردن ما را دارد. ما بیتوجه، حتی بدون اینکه بدانیم چه کار داریم میکنیم و بدون اینکه ایمانمان هم از دست داده باشیم -هیچ نفاقی هم وجود ندارد، ایمانمان هم حفظ شده- دقت بکنید، خیلی جالب است. گاهی مؤمنانه هم رفتار میکنیم؛ اما بدون توجه و بدون دقت در عمل، طوری با دشمن سازش کنیم که این سازش منتهی به نابودی ما و نابودی راه ما و خطر برای انقلاب ما باشد.
گاهی آدم از یک صفای باطن و یک سادهاندیشی و یک سادهلوحی و دنیا را گل و بلبل تصور کردن [است]. مدرسه میرویم، سرویس با همدیگر کنار هم مینشینیم. منافق هم ممکن است نباشد، این بنده خدا ساده است. که سادگی برای مرتبه البته چیز خطرناکی است؛ یعنی آدم ساده خودش باید بداند که هرجایی نباید تو هر نقشی قرار بگیرد. یک جایی سادگی معنا دارد، دیگر از یک جایی به بعد دیگر اسمش یک چیز دیگر است. ایمانمان هم حفظ شده؛ یعنی این خیلی مهم است.
تفاوت حضرت امام با خیلی از علما این بود. خیلیها صرفاً به همین مسائل شرعی و ظاهری در حد حلال و حرام، با همان بعد محدود به رفتار شخص، من حالا نهایتاً زندگی من و اینها نگاه میکردند. امام خیلی وسیع به مسائل نگاه میکرد، خیلی عمیق، خیلی تبعاتش را (در نظر میگرفت). تازه به نظر حقیر، بر اساس حالا مطالعه و تجربه حالا این سالها و اینها، به نظر بنده باز نگاه حضرت آقا به نسبت حضرت امام باز عمیقتر هم هست؛ یعنی خیلی تو تعاملاتشان، تو موضعگیریهایشان این مسئله عیانتر است.
به امام گفتم: آقا، شما این جملهای که در مورد معاویه گفتید، ما سیصد میلیون مسلمان کنار کشورمان، اینها برای معاویه احترام قائلند. این حرف شما باعث شد که به اینها بر بخورد. مثلاً، بچه خوبی. امام فرمودند: من درستش میکنم. مثلاً دفعه بعد دیگر اصلاح کردند. دیگر اینجور موضع در برابر معاویه نداشتم. خب بنده نگاه میکنم یا امثال بنده نگاه میکنیم، یک روایت هم میخوانیم که مثلاً لعن معاویه یا لعن فلان یا اینکه آدم بداند چه حرفی جایش کجاست، چه تبعات و چه آثاری دارد.
حالا این ایام بحثهایی مطرح شد تو تلویزیون و جاهای دیگر و اینها. حالا یک بحثی بود در مورد اینکه آقا حوزه علمیه قرآن توش نمیدانم نیست و فلان و این حرفا. دوستانم میپرسیدند که آقا حالا ما که نه صلاحیتی داریم نه نظری داریم و اینها. عرض کردم که به هر حال این حرفا ممکن است اصلش درست باشد؛ ولی اینی که تو چه فضایی دارد مطرح میشود، حالا در سحر ماه مبارک رمضان در تلویزیون، مثلاً الان کدام درد مردم دارد حل میشود؟ بعد مردم دقیقاً چه میفهمند از اینکه ما میگوییم؟ بنده میایم ارجاع به قرآن میدهم، دارم صد تا آیه را تبیین میکنم، وسطش یک تلنگر هم میزنم که آقا اینها تو حوزهام نیست. یک مدل است. یک مدل هست از اول شروع میکنم: اینکه قرآن هیچ جا نیست. بسم تعالی، اولاً در حوزه آخوندها، علما، کل حوزه را بگردی هیچ خبری از... میشود اصلاً قرآن را بگذاری کنار هیچ اتفاقی [نمیافتد].
این نحوه بیانش، اینکه چه میگویی، چه میفهمند، اثراتش، تبعاتش. آیا واقعاً همه آنی که تو میخواستی بگویی را فهمیدند؟ و حالا ادامه بحث که حالا بنده هم چون یک شبش مهمان هم داشتیم -چون خیلی بنده تلویزیون نگاه نمیکنم- یکی از اساتیدمان به ما زنگ زدند از شبکه چهار، گفتند که آقا میخواستیم نظرات شما را در مورد برنامههای شبکه چهار... فرموده بود که ما فقط شبکه سه نگاه میکنیم، شبکه چهار نگاه نمیکنید؟ حالا ما مگر تلویزیون نگاه کنیم، برنامههای نخبگانیاش را خیلی نگاه نمیکنیم. سخنرانی، منبر، اینها، خیلی برنامهها [ی] تلویزیون دست ما نیست. یا شبکه پویا... عرض کنم که اگر فوتبال باشیم تو خانه یا سریال؛ یعنی الحمدلله خانه ما شلوغ پلوغ است، همه هم صاحب نظرند و آرا مختلف دارند. بنده برسم یک ده دقیقه شبکه افق مثلاً میخواهم نگاه کنم، تیغ همه بلند میشود که باز شروع شد. بچهها برم کدگذاری کردهاند، میگویند: بابا، تا میگیرد، میزند جهان آرا. خلاصه به ما نمیرسد که اصلاً بخواهیم نگاه کنیم.
یک شب فقط مهمان داشتیم، سحر یک مقداری برنامه سحر را نگاه میکردیم. آنجا هم این نکته را عرض کردم که حالا مثلاً آن عزیز بزرگوار میفهمم که همین الان قرآن را بردارید، هر جایش را باز کنید، ببینیم میفهمی یا نمیفهمی. «یداللّه فوق ایدیهم». چه میفهمی؟ همه دستها بالا، دست خدا روی دست هم است؟ آفرین! همین (است) قرآن. نه اینکه آقا واسطه در فهم نیاز ندارد یک بحث است، اینی که کارشناس نمیخواهد برای فهمش یک بحث دیگری است. مرحوم آیتالله مصباح، شما همین آیتالله مصباح، چقدر فنی و قشنگ تو کتاب «آذرخش کربلا» مطرح میکند که چرا باید یک عالم عهدهدار کار تدبر و تفسیر قرآن باشد؟ این معنایش این نیست که ما نگاهمان مثل مسیحیت است که مخصوص کردیم فهم کتاب مقدس را در دست کلیسا که بعد آن داستانهایی که در قرن نوزده پیش آمد و یک قیامی که علیه کلیسا شد و اینها که ما خودمان هم کتاب مقدس را میتوانیم بخوانیم و بفهمیم. مارتین لوتر و اینها همین نهضت بودند، دیگر. مارتین لوتر حرفش این بود که این را یک پایگاه قدرت کردهاند برای خودشان. هر مدل دلشان میخواهد تفسیر بکنند. همین هم ابزار دیکتاتوری کلیساست که شکست این فضا را. همهمان کتاب مقدس را میخوانیم، میفهمیم.
بعضی ذهنیتهایی که شکل گرفت، مبتنی بر این فضا بود. اینها مهم است دیگر؛ یعنی شما یک حرفی که میزنی، باید قوارههای فهم و ذهن مخاطب چیست؟ اصلاً تو فضای بینالملل نسبت به کتاب مقدس، تهاجماتی که نسبت به فهم متون هست، اصلاً چیست؟ این است که میشود طاغوتشناسی. این است که میشود زمانشناسی. یک وقتی شما حرف مؤمنانهای میزنی از سر صدق و صفای دل؛ ولی این حرف را هوا، طاغوتها میبلعندش و با این حرف مؤمنین را میبلعند. این خیلی مهم است. تفاوت امام با خیلیهای دیگر این بود: امام چیزی نمیگفت که طاغوت چاق بشود، قلمبه.
همین حرف، جالب این است که مثلاً بنده طلبی میزنم، کلی سوء استفاده میشود؛ ولی همین را که رهبری گفته من نقل قول از رهبری هم میکنم -همین را رهبری گفته- کسی نمیتواند سوء استفاده کند. چون قبل و بعدش یک جوری گفته و یک چیزی گفته: «کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرَ فَیُرْکَبَ وَ لَا دَرَّ فَیُحْلَبَ». نه پشت دارد کسی سوار شود، نه شیر دارد کسی بدوشد. ابن لبون مدلی است. تو فتنه، تو این فضایی که همه دارند مطلب را میقاپند، میآید.
از دوستان ما بود دیگر. این عزیز بزرگوار در مشهد نیمچه رفاقتی با هم داشتیم به مناسبت تدریسی که داشتیم ایشان مسئول آموزش آن بخش بود. حالا دیروز در مجلس گفته: اینهایی که پشت در تحصن کردهاند پول گرفتهاند، مثلاً شبهه پول گرفتنشون هست. حالا بنده دیگر میخواستم پیام بدهم بهش که این حرفا چیست؟ آنها گفتند لابد از صد جا خورده دیگر. حالا ما هم بدعادتیم، فقط وقتی یک کسی اشتباهی میکند یقه اش را میگیریم. دیدم الان ممکن است از این فضا این شکلی بشود، ما کار خوبش را هیچ وقت تأیید نکردیم، پیام ندادیم. حالا یک کاری هم یک حرفی ممکن است اثر سوء داشته باشد، بیشتر بنده خدا را تو موضع تقابل و دلخوری و اینها قرار بدهد، بدتر هم بشود. خب، حرف، حرف درستی نیست دیگر. بعد هم دیدید چه شد؟ ممکن است انگیزه درست باشد، ممکن است ناظر به آن انگیزه و آن دغدغه هم این حرف درست باشد؛ ولی این حرف چه مدلی بازخوانی میشود؟ چه نتایجی دارد؟ این است که قضیه را معلوم میکند.
«رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِلْمُجْرِمِينَ». به واسطه اینکه تو به من نعمت دادی، این نعمت چیست؟ همان ولایت است، همان هدایت است. همان، همان هدایت خاصه. به واسطه این نعمت هیچ وقت یک کاری نمیکنم که پشت مجرمی گرم بشود، با او ظهیر، ظهر، پشت، پشتیبان. ظهیر به پشتیبان میگویند. هیچ وقت پشتیبان مجرمین نخواهم بود. این یک آیه در قرآن است که از آیات فوقالعادهای است، هم فوقالعاده این آیه شگفتانگیز است، هم فوقالعاده غریب است در مقام عمل. دستور قرآن است دیگر.
یک آیه باز از این عجیبتر از جهتی: «لَا تَكُونُوا لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا». که این آیه باز از آن آیات بسیار هم شگفتانگیز هم غریب است. خصیم نباش با خائنین. یعنی چی؟ «خصیم» غریب است. هیچ کس نخوانده، نمیخوانیم، فلان و اینها. «لَا تَكُونُوا لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا». حالا قبل از اینکه این آیه را بخوانم، آن بحث را برگردم تمام کنم. کتاب مقدس میگفتند متنش را فقط کلیسا میفهمد. مارتین لوتر قیام کرد، این شبهه بود. حوزه هم همین را میگوید. میگوید: شماها سراغ قرآن نروید، قرآن را ما میفهمیم. بعد یکهو تو این فضایی که حوزه متهم به این نگاه است، ما میآییم بگوییم آقا خود حوزه مثلاً قرآن نمیخواند، قرآن بلد نیست. تهش چه میشود؟ حالا شما همین را هم که میخواهی بگویی و ابعاد قضیه را حل بکنیم.
مرحوم آیتالله مصباح خیلی قشنگ این بحث را مطرح میکند و حلش میکند. ایشان میفرماید که آقا این معنایش این نیست که فهم قرآن انحصار دارد به حوزه و علما، اصلاً راه نمیدهم [کسی] قرآن بفهمد. این معنایش این است که متد دارد، تو متدش را یاد بگیر، روشش را یاد بگیر. آن متدش را هیچ جا و هیچ کسی جز حوزه متکفل نبوده، دنبالش نرفته و بلد هم نبوده، یاد نگرفته. یک متد اجتهادی دارد که این آن چیزی بوده که مرسوم بوده تو دروس حوزه، روش فهم متن، یک قواعدی دارد. شما باید اول از ادبیات عرب سر در بیاوری. اینجا مفصل مرحوم آیتالله مصباح روی این بحث مانور میدهند. حالا این کتاب را بنده بیست و خوردهای، بیست سال پیش میخواندم توی اتوبوس هم میخواندم؛ ولی هنوز یادم است بعضی بخشهایش، همان اتوبوسه. یک نوبت دیگر آن پیرمرده یک کتاب تفسیر سوره حمد شهید اصغر با عکس آخوند… آره، عرض کنم که آنجا مثلاً آیتالله مصباح فرمود که: بابا، زبان آلمانی این مدلی است، زبان عربی این مدلی است. بعد من نفس واحده را آنجا مثال میزد. حالا کتاب [او] اگر دم ترجمه قرآن کرده، گفته: آقا، من یک چیز عجیبی از قرآن کشف کردهام، هیچ کس خبر ندارد. گفتند: چیست؟ گفت: من فهمیدم که آن بشر نخستین زن بوده، واحدتَن مؤنث آورده. بابا، این مؤنث لفظی است. ما مؤنث لفظی داریم، مؤنث معنوی داریم، حقیقی، مجازی داریم. این مؤنث لفظی مجازیه. آنی که تو داری میگویی مؤنث معنوی و حقیقی، یا لفظی و حقیقی، و مؤنث حقیقی باشد، این نفس، جان، مؤنث این نفس حضرت آدم است. «نفس واحده». ببین وقتی بلد نباشی، این مدلی میشود. چهار تا چیز «أَهْلَكَ» این «أَهْلَكَ» را «أَهْلَ» تو اهل [شیء]، هلاک شد، مثالهایی میزند.
آنجا باب اشتیاق هم کتابش را خواندهام، هم سخنرانیاش را گوش دادهام. بلاشک به خود میفرمودند: خیلی کتاب اعجابانگیزی است. واقعاً این کتاب جز آثار صدرآمد آثار آیتالله مصباح و واقعاً یکی از آثار ماندگار شیعه است. خیلی اثر فوقالعادهای است. حالا از آن کتابی بود که تو نوجوانی واقعاً ما را نجات داد و اصلاً فضای زندگی ما را عوض کرد. همه شبهات آن روزگار را ایشان تو ده شب منبر، منبر ده شب محرم، این را میگویند من عالم. آن حجم وسیع شبهات دوران اصلاحات را تو ده شب منبر تمامش کرد. پنبه همهاش را زد. با ده شب سخنرانی، هیچی نماند. پلورالیسم را گفت، چه میدانم هرمونتیک را گفت، خشونت را گفت، آزادی را گفت، تقلید را گفت. هرچیزی که آن زمان مطرح بود، تو ده جلسه سخنرانی. خیلی عجیب است. بعد شبهه را به سادهترین بیان و قویترین بیان مطرح میکرد، یک جوری که خود آنها بلد نبودند اینقدر ساده و قوی بگویند. بعد به قویترین و سادهترین بیان جواب میداد، یک جوری که دیگر اصلاً کسی جرئت نمیکرد بگوید این حرف را تا حالا زده بودیم. خیلی محشر است؛ یعنی آیتالله مصباح واقعاً بینظیر بود، خصوصاً تو این ابعاد.
بلد باش، بعد برو به قرآن مراجعه. بله، به قرآن میخواهی مردم را مراجعه بدهیم. بدهیم، میفهمی یا نمیفهمی؟ همه قرآن که سوره یوسف نیست، «قل یا ایها الکافرون» نیستش که. بابا، بعضی جاهایش را خود مفسرین، آیتالله جوادی تو درس میفرمودند: بعضی جاهای قرآن مثل این چیز گرداب میماند تو دریا. بعد ایشان این آیه را مثال میزد: «وَسَيَّرْتُ الْجِبَالَ فَكَانَتْ سَرَابًا». آیتالله جوادی که پنجاه سال تفسیر کار کرده، همچین حرفی بزند، محل توجه است. ما نفهمیدیم، هنوز هم نمیفهمیم. «سيرت الجبال فکانت سراباً». و در قیامت، جبال سراب تو ترجمه میگوید: میشوند. آن «سيرت فكانت»، «فکانت» را باش. نگفته «سارَتْ سراباً»، نگفته سراب میشود. میفرماید: سراب بود! یعنی چی سراب بود؟ کوه سراب بود؟ کوه بعد کوه چیست؟ سراب کیست؟ امام، بیا توضیح بده.
این نکتهای بود که آقا میفهمند که گاهی ما مؤمنانه هم رفتار میکنیم؛ ولی آن ابعاد وسیع قضیه گرفتار [آن] هستیم. اینکه حالا به یک هملباسی به یک دوستی که عزیز محترم، خیلی به ایشان هتتکی کردهاند، انتقام گرفتهاند. چون شهرت انتقامبرانگیز، به هر حال مناسب دنیایی و موقعیتهای دنیایی یک جوری است که افراد را وادار به انتقام میکند. جای این را گرفته؟ این که رفته تو تلویزیون کارشناس برنامه، جای این را گرفتیم؟ بعد انتقامش را از آن بگیرد. اینکه پای منبرش شلوغ است، او پای منبریهای من بود بالقوه. کتف دزدی؟ بردی فلفل کردی برای خودت؟ لذا چون مال من را دزدی، من انتقامش را ازت میگیرم، رسوات میکنم، همه بفهمند چه دزد گرگ بیسواد نادانی هستی. یک همچین فضاهایی متأسفانه هست. میخواهم عرض بکنم که به امثال بنده هم این نقد وارد است که گاهی یک حرفی میزنیم، یک تبعاتی دارد.
یک جاهایی، خدا رحمت کند مرحوم علامه جعفری، این را میگویند صفای باطن. این را میگویند صفای باطن و اینها رمز موفقیت است. مطلبی که میخواستم بگویم یادتان باشد. آن قضیه هم که نصفه گفته بودم، برگردم. «خَصِيمًا» را بهش اشاره کنم. استادهای دانشگاه به من گفتند: آقا، من اندازه تو مثلاً تدریس کردهام، استاد دانشگاه بودم، سواد دارم. تعبیرش این بود. چرا من سنگ روی سنگ میچینم، واینمیایستد، همهاش میریزد؟ تو هر کاری میکنی، پیشرفت، موفقیت، کارهایت میگیرد، نمایان. برو تو احوالت ملاحظه کن ببین اینطور هستی که اگر سر درس یک شاگردی اشکالی بهت بکند و ببینی حق است، واقعاً تسلیم بشوی و تصدیقش بکنی؟ یک جوری از یک طرفی میپیچانیم که بالاخره حرف خودمان. تو دلمان هم میگوییم: این درست میگوید، این غلط میگوید. این درست میگوید، یک جوری آخرش من ضایع میشوم، آخه کوچیک میشوم.
ایشان خودش این مدلی بود. در سال ۶۰-۶۱ علامه جعفری سیگاری بودند. اوایل سال ۶۰-۶۱ یکی از این خانمهای همسایه تماس گرفت با ایشان: «قوم، پسرم سیگاری شده، این رو میخوام نصیحتش کنم.» و اینها. مثلاً گفت: نه، این بهش میگویم. گفته: «اگه سیگار چیز بدی بود، جعفری نمیکشید.» من همان لحظه که این خاطره را وقتی دیدم از ایشان، گفتم: سریع همزادپنداری کردم. گفتم: من جای ایشان بودم، گفتم: «تو اول برو علامه جعفری بشو، بعد سیگارش هم بکش.» جواب من بود؛ یعنی کسی اگه من سیگاری بودم، کسی میگفت که فلانیم میکشد، قطعاً این جوابم [میرفت]: «درس میخوانم، کتاب میخوانم، چقدر کتاب نوشتهام. تو برو ۶۰ جلد را بنویس، بعد بیا.»
اینه که صفای باطن دارد، این است. گفت: در لحظه پای تلفن به خانم گفت: «به پسرت بگو جعفری ترک کرد.» چه صفایی میخواهد؟ «به پسرت بگو جعفری ترک کرد.» چه ارادهای میخواهد؟ چه صفایی میخواهد؟ تو آن سن و سال دید آقا من حالا یک کاری دارم میکنم برای خودم یک وجهی دارد، مباح است یا هرچی. خستگیام گرفته میشود، تمدد فکر با آن پیدا میکنم؛ ولی وقتی توی موقعیتی قرار میگیری که میبینی این کار من که حالا برای خودم یک حجتی است، یک وجهی داشت، الان این میشود پشتبند ثمر، نتیجهاش. این لطافت است. این موضوع من، این حرف حق من، این کار خیر من دارد طاغوت را چاق میکند.
قبل از اینکه به «خصیم» ما برسیم، دوباره این آیه را بگویم تو جلسه. پیغمبر به پیغمبر میگفتند: «راعنا». قصه معروف است. «راعنا» دو تا معنا دارد. از «رَایه» یا «رَأَوه» اگر باشد، «مراعاتمون کن». پیغمبر تازه پیغمبر هم کلمه به کلمه صحبت میکرد، چون به اینها فرموده بود که یادداشت کنید هرچه من میگویم. کند مینوشتند، همهشان هم که سواد نداشتند. بعضیها که سواد داشتند، میگرفتند. امکانات هم که کم بود. تایپ که نمیکردند که هوش مصنوعی مثلاً بزند. آرامآرام با آن کتف و قلم و فلان و این حرفا. به پیغمبر گفتند: «راعنا یا رسول الله». یکم مراعاتمون کن، آرامتر.
یهودیها که رد میشدند، اینترنشنال، بابابزرگ اینترنشنال، بیبیسی… «راعنا»، مراعات چراگاه دیگر. «اخرج المرعی». به آن کاهو و جوی هم که جلو گوسفند میریزند، میگویند: «راعنا». یعنی مثلاً اگه یک گوسفندی زبان داشته باشد، بگوید به من علف بده، میگوید: «راعنا»، علفَمونو بده! بعد خیلی هم تناسب با مقام دارد دیگر. پیغمبر دارد حرف میزند، آنها میگویند: مثلاً بده علف بعدی، یونجه بعدی. چقدر بیشرف بودند اینها! دو تا هم در قرآن داریم، جالب است. دو جای مختلف که آقا نگید. میخواهی بگویی؟ بگو «اُنْظُرْنا»، «مهلت بده ما را». هم همان است، ولی آن تبعات، آن سوء استفاده ازش نمیشود. ببین اصلاً دیگر فعل حرامی است ها. یک وقت حرام است و دارد سوء استفاده میشود، غلط است و دارد سوء استفاده میشود، خلاف شریعت، خلاف عقل، خلاف فطرت است و دارند سوء استفاده میکنند. یک وقت حالا مباح است، احترام، احترام به پیغمبر برای نوشتن حرف پیغمبر است، همهاش خوب است ها. این کلمه دارد سوء استفاده میشود. این است که باید تو فضای تقابل با طاغوت، آدم مد نظر داشته باشد.
پس این خیلی مهم است، این فعلاً یک نکته. «لَا تَكُونُوا لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا». خصیم خائنین نباش. حالا اگر یک کسی بیسواد باشد، مثل بنده، میگوید: با خائنین دشمنی نکن. کما اینکه داشتیم اینجا یک آقایی اینجوری ترجمه میکند. میگوید حتی با خائنین هم دشمن نباش! قرآن دارد میگوید اصلاً دشمنی چیز بدی است. برای چی ما با هم دشمن باشیم؟ خائن خدا حسابش را میرسد، تو چرا باهاش دشمنی میکنی؟ آیه خیلی لطیف است. «خصیم» به آن کسی میگویند که شما با او روبروی یک خصم مشترک قرار گرفتی. این میشود خصیم. شما داری باهاش میجنگی؛ یعنی همرزمته. ممکن هم هستش که از روی تعمد و توجه، با همدیگر همرزم نیستید.
آن خائن با چه کسی خصیم نباش؟ با خائن. آن خائن میخواهد یک چیزی را بزند، مثلاً حجاب، قانون حجاب، چتر حجاب را، یا هرچه شما بگویید، به واسطه فقه را بزند، شریعت را بزند. این دارد آن را میزند. شما هم حالا ممکن است اثر، اثر دغدغه، اصلاً محصول تحقیقاتت است. با تحقیقاتت به این رسیدی که آقا ما حجاب اجباری نداریم بر فرض. خیلی تحقیق عالمانه و درست و حسابی و منصفانه و به دور از هوای نفس و واقعاً رفتی بررسی. این منطقی ندارد تو دین امروز. که بگویی همان جایی را که خائنین دارند بمباران میکنند، تیر تو هم همان جا میرود. تیر داری میاندازی دیگر، یک چیزی میخواهی بزنی دیگر. همان کاری که او میخواهد بکند.
آقا فرمود: کاری که دشمنان نتوانستند در مورد حجاب بکنند، گاهی اینجا یک عمامه به سر با یک حرفش تکمیل میشود، اصلاً خراب میشود، نابود میشود. رضا شاه این همه زور زد نتوانسته، یک توییت یک آخوند گاهی، گاهی منصفانه و محققانه هم هست ها؛ ولی شعور ندارد. مسئلهاش این است. من در بند [کلمه] الفاظ نیستم، راحت حرف میزنم. بصیرت، درک ندارد. این بصیرت خیلی مهم است. «ادْعُو إِلَى اللَّهِ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي عَلَى بَصِيرَةٍ»، «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ». خیلی مهم است که اینجا بنده نکات را نوشتم، انشاءالله فرصت باشد میخوانم. این خیلی مهم است، اصلاً اصل بصیرت همین است. آنجا هم فرمود: «فإِذا هم مبصرون». یکهو چشمش باز میشود که این شیطون است. این را شیطون میخواست. اینها چرا خوشحال شدند؟ حرفی که من زدم، چرا؟ تمام شد! اینها چرا بول گرفتند من ابنلبون نبود. من سواری دادم. اسنپ اینها بودم. من حالم نبود. این اسنپی که قبول کردم، نتانیاهو را رساندم کاخ سفید. بسته ترامپ بود که رساندم. یک هفته است که کجاست؟ هی میزند، کد رهگیری میزند، پیدایش نمیکند. این بسته ترامپ بود. این همه بدبختش زور میزد که این بسته را به فلان جا برساند، هیچ کس نه عهدهدار میشد میبرد، من با همین، من با همین سادهدلی و سادهلوحی خودم اینقدر خدمت کردم. نکته را دارید دیگر. این خیلی مهم است: «لَا تَكُونُوا لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا».
برگردیم به بحث. پس ما میخواهیم ببینیم که آقا، روش تقابل و تعاملمان با طاغوت چه مدلی باید بشود؟ این سوره مبارکه ممتحنه به این مطلب اشاره دارد. از اول هم مباحث را مطرح میکند که خب خیلی آیات بسیار بسیار خواندنی و مهمی است. ای کاش یک فرصتی بود، حالا ببینیم کی وقت میشود یا دورهای انشاءالله بشود، چند جلسهای از اول سوره مبارکه ممتحنه را شروع کنیم تا آخر، چون حیفش میشود این سوره را که الان میخواهم تو یکی دو جلسه همینجور ترجمه بخوانم بیا و [بگذرم]؛ ولی فعلاً یک مرور اجمالی بهش داشته باشیم تا انشاءالله یک فرصتی پیش بیاد که دقیق، آیه به آیه، با تأمل زیاد انشاءالله بخوانیم. خب، این آیه چهار میفرماید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ». این یک الگوی خوب برای تعامل و تقابل با طاغوت! بیا این الگو را...
در حال بارگذاری نظرات...