در این جلسات پرده از راز طاغوت برداشته میشود؛ قدرتی که در ظاهر پرشکوه است، اما در حقیقت ضعیف، محکوم و رو به زوال. با زبانی ساده و عمیق نشان داده میشود که چگونه میتوان از وابستگی به طاغوتها رها شد و به آزادی و رشد واقعی رسید. نمونههای تاریخی و معاصر از نمرود و قارون تا جلوههای امروزین، عبرتآموزانه روایت میشوند تا مخاطب حقیقت را فراتر از ظواهر ببیند. این مجموعه نه یک گفتگوی خشک، بلکه سفری الهامبخش است برای هر کسی که میخواهد در مسیر ایمان، عزت و آزادی قدم بگذارد.
* "ما أُريکُمْ إِلاَّ ما أَري"، طاغوت یعنی صدای آزادی از حنجره تحجر! [00:42]
* اصل آزاداندیشی ، شکار حقیقت است از لابه لای کافرانه های شیطانی، با هنر تفکیک حق از باطل [02:23]
* از جهاد اندیشه تا توافق عاقلانه؛ راهی هوشمندانه در مسیر تعامل با جهان [04:22]
* تحلیل روابط دوگانه با روسیه و آمریکا در سیاست بین الملل؛ "عدم پذیرش تحمیل" و "استقبال از تعامل هوشمندانه" [08:15]
* "ما ینطق عن الهوی"؛ دوگانگی کلام یا پیامبر بیکلام؟! سخنانش یا وحی بود، یا تحلیل وحی در ظرف وجود [09:35]
* اصلیترین محکمات انقلاب از نگاه رهبری در دو کلمه؛"أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ" [14:26]
* پاسخ تحلیلی به شبهه انقلابی گری افراطی یا نگاه خوارجی! [17:05]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
این عصارهٔ بحثی است که ما در این جلسات داشتیم که بحمدالله، حالا با کمی تطویل وقت، به سرانجامی رسید. خیلی ممنون. خدا سر از سؤالهای مکتوب بپرسم. پرسیدند که نکتهٔ تکمیلی آیهٔ ۱۸ سورهٔ زمر را که فرمودید، آنی که خوب... بله، در سورهٔ مبارکه... آره، آره، سورهٔ زمر، آیهٔ ۱۸.
ببینید! فرعون میگفت: «ما أُرِیکُم إِلَّا مَا أَرَى وَ لَا أَهدِیکُم إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ»؛ شما اگر میخواهید به رشد برسید، من هدایت میکنم، گوش بدهید به نظر من. هرچه تحقُّر و جمود، هرچه تحجُّر و جمود مال طاغوت است. طاغوت دعوت میکند، طاغوت سانسور میکند، طاغوت بستهبندی میکند، طاغوت توی تابوت میکند. آقا نخوان، نبین، ندون، نرو. اصل فیلتر، کار او است. اینجا بندگانی که از طاغوت اجتناب کردهاند، قرآن میفرماید به اینها بشارت بده. بعد اینها را توصیف میکند: «بندگانی که از شرّ طاغوت درآمدهاند، این مدلاند.»
خیلی لطیف است این آیه. معمولاً زیاد خوانده میشود، ولی غلط ترجمه میشود و اصلاً غلط تفسیر میشود. برای مناظرهها و اینها میخوانند آیه را: «الَّذِینَ یَستَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ». کدامش بهتر است؟ «بهترین» یعنی چه؟ «بهتره» برای چی؟ برای کجا؟ برای حیوانیت من؟ برای هواهای من؟ بهتر است؟ بهتر با چی؟ مطابق با چی است؟ با هوا و توهمات. بندگان خدا، که از شرّ طاغوت درآمدهاند، به این نقطه رسیدهاند که میتوانند همه چیز را تحلیل کنند. اینقدر آزاد! اصلاً خدا دعوت میکند اینها را. خیلی عجیب است! خدا اینها را دعوت میکند. اینها این مدلاند. میروند همه چیز را هم میزنند. تعبیر علامه طباطبایی این است که نکند یک وقتی –ولو کافر باشد– یک حرف حقی، یک نکتهٔ حقی توی وجودش باشد، از چنگ من دربیاید. یک وقت من گارد نگیرم بگویم: «چون این صرفاً کافر است و مثلاً توی آن ساید مقابل و دستهٔ مقابل است، من دیگر هیچی از این نمیخواهم بشنوم.» خدا دعوت میکند، میگوید: «از همین هم برو حق را پیدا کن.» «حَقٌّ لِلَّه». «احسن» یعنی آنی که حرف خداست. ممکن است یک وقتی هم یک حرف مطابق با واقع و حقیقت از زبان ترامپ دربیاید، از زبان شیطان دربیاید. بابا، حضرت یحیی از شیطان موعظه خواست. اینها بندگان خدا هستند. کدام [معبودی] اجازه داده میگوید: «بشنو»؟ پیدا نمیشود. توی هیچ پرستشی نیست که بگوید: «دشمن من را هم گوش بده چی میگوید». شاید... برای چی؟ پیدا کن. شاید یک حرف حقی، یک چیزی، از من، [که] تو دهان او جاری کردهام، این را برو پیدا کن. پس اصل آزاداندیشی، آزاداندیشی آزادی است که دنبال حقیقت باشد؛ با این محور، نه توهمات و هواها. هیچکس هم اینقدر آزادی نداده. هیچ معبودی اینقدر به ابَرش آزادی نداده که: «برو از دشمنهای من هم گوش بده»، ولی با این شرط: «پیدا کن حرف من را.»
یک هدایتی میخواهد و «أُولٰئِکَ هُم أُولُو الأَلبَابِ». یک مغزی [میخواهد] که بتواند با آن تفکیک کند؛ آن کسی که هنوز توی حصر هواها و توهمات و شهوات و اینهاست، هنوز به این لبّ نرسیده که بخواهد اینها را بفهمد و تشخیص بدهد. این هم بعدش. بله، بسیار...
سلام علیکم. فرمودید که «دوری از طاغوت و تبعیت نکردن از طاغوت، این باید در چه حدی باشد؟ چطوری باشد؟» حالا باز صحبت آخر شما—یک مقداری تبعیت بکنید. یک سری معاهدات بینالمللی داریم، مخالف شرع و دین مشکل ندارم، ولی توی بحث تبعیت از طاغوت قرار میگیرد. یک توضیح بدهید.
ببینید، حالا بحث روابط بینالمللی و رابطه با طاغوت و اینها خب یک فصل مفصلی است که باید جداگانه به آن پرداخته شود. اینی که ما اجتناب از طاغوت باید بکنیم، معنای آن این نیستش که با همهٔ کشورها و دولتها و اینها باید بجنگیم. باید برویم دقیقاً شمشیر برداریم، فرو کنیم و یا بکشیم یا کشته بشویم که در دو حالت پیروزیم؛ نه. یک وقتهایی از در مسالمت هم انسان وارد میشود، به شرط اینکه منافعش تأمین بشود. تسلیم اینها نشود. اطاعتی از اینها نداشته باشد که این عدم اطاعت را از آن تعبیر کرده به جهاد کبیر و اگر آنها پای عهدشان ایستادند، ما پای عهدمان میایستیم. اگر زیر قولشان نزدند، نمیزنیم. قرآن گفته که با اینها بر عهدتان بمانید. آنی هم که گفته عهدتان را نمانید به خاطر این است که «لا ایمان لَهُم»؛ آنهایی که ایمان حالیشان نمیشود، قول و قرار و تعهد بینالمللی حالیشان نمیشود، آن را شما نمیخواهد با آنها سر قرار بمانید؛ ولی آنهایی که سر عهدشان میمانند، ولو ایمان ندارند. نگفته «لا ایمان لَهُم»، نه. گفته «لا ایمان لَهُم». اینجا ملاک ایمان نیست، ملاک ایمان پیوند و تعهد و کنوانسیون است. وقتی یک قول و قراری داده، با شما عمل میکند، شما پای این قول و قرار بمان. یک بخشش این است.
یک بخش دیگرش هم این است که قرار نیست وقتی که طاغوت شد، هرچه که میگوید لزوماً غلط باشد. بله، طاغوت دعوت به ربوبیت خودش میکند، دعوت به اطاعت خودش میکند؛ ولی معنای آن نیستش که ذرهای خیر و درستی و صلاح توی [بعضی] طاغوت ندارد؛ نه، آقا. ممکن است حالا مثلاً تکنولوژی داشته باشد، ممکن است از باب تجربه به یک ساختاری، به یک روشی رسیده که روش کارآمدی است؛ مثلاً برای جمع کردن زبالههای شهری با تجربه، با علم به این رسیدهاند که آقا اگر اینجوری بازیافت بکنیم، این مثلاً خروجیها را دارد، پسماندش اینجوری کم میشود، آن فواید فلان را خواهد داشت، هزینههای جمعآوریاش اینطور کم میشود. این یک علمی است، روش عقلی است. شما نگو چون طاغوت است، من قبول نمیکنم. این تحجر است. آنی هم که چون میگوید چون آمریکاست، هرچه گفت قبول میکنم، آن هم تحجر است. جفتش تحجر است.
بندگان خوب خدا اینجور تحجری ندارند. آن حرف درست و شیوهٔ درستش را هم میگیرد. آن سرنخهایش را هم که دارد این منجر میشود به عبودیت طاغوت و پرستش و اطاعت، آن را هم نمیگیرد، تن نمیدهد. اگر قول و قرار و رفت و آمدی باشد، قبول میکند. اگر بخواهند دیکته بکنند، قبول نمیکند. میخواهند زیر چتر ببرند، قبول نیست. استقلالش نمیگذارد لطمه ببیند، ولی اگر قرار است که از درِ مُوزِه، برابر آنها یک چیزی به ما بدهند، ما یک چیزی بگیریم، با هم همکاری داشته باشیم، ما را شخصیتمان را احترام بگذارند، به رسمیت بشناسند، ارزش قائل باشند، قوانین داخلی ما را ارزش [قائل باشند]، توی فضای بینالملل برای ما ارزش و حرمت قائل بشوند، فعالیت خواهیم کرد.
دوستان جلسات قبل پرسیدند بعد از جلسه که آقا فرق آمریکا و روسیه چیست؟ یکی از فرقهایش این است: روسیه هم طاغوت است، فرقی نمیکند؛ ولی طاغوتی است که تو یک حوزههایی، توی فعالیتهایی میشود با آن معاشرت کرد؛ یعنی عهدهایی با شما بسته که بر سر عهدش بوده. کارهایی بوده که قصد براندازی ندارد. توی هیچ فعالیت براندازانهای مشارکت نداشته، سردمدار نبوده. یک بخش شما را به رسمیت میشناسد. توی فضای بینالملل برای محض رضای خدا نیست، منافعش دارد تأمین میشود. چه اشکالی دارد تأمین بشود منافع شما هم تأمین بشود. اطاعتی هم تو مسیر کفر و طاغوتش از آن نداری. قوانینت را با او چک نمیکنی. بله، روسیه [باشد]، شاید مثلاً از قانون حجاب ما یا مثلاً اینکه مشروبات الکلی تو کشور آزاد نیست، ممکن است ناراحت هم باشد. به درک! یک جاهایی یک طغیانی هم میکند، مورد رضایت ما هم نیست، موضع میگیریم. رهبر انقلاب فرمودند: «ما با این حمله به اوکراین موافق [نیستیم].» اینها سر جای خودش، ولی مراوداتی هم با همدیگر داریم. تا وقتی که او بر سر این عهد و قرارش دارد وفا میکند، ما هم وفا میکنیم. این تفاوتهایشان است. برعکس آمریکا که از موضع بالاست، دیکتاتوری، زور، براندازی، بیاحترامی، قتل و غارت و جنایت. پای هیچ عهد و پیمانی هم نمیماند.
دست شما درد نکند. طبق این فرمایشات شما گوش کردن به حرف پیامبر درست نیست، بلکه باید به این دلیل گوش بکنیم که پیامبر… احسنت! دقیقاً دو بخش است. ببینید، یک بخشش این است که یعنی هر دو زاویه را پیغمبر دارد. یک بخشش هیچ دخالتی خود پیغمبر ندارد، مستقیم آنچه که میگوید از خداست، مثل قرآن. یک بخشش هم نه، یعنی آن جایگاه پیغمبر و شخص پیغمبر و حالا آن ابعاد مادی این شخصیت، اینجای پیغمبر هم یک دخالتی دارد. تو جفتش قرآن گفته: «تَسْلِيمَكَ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ». علامه خیلی... «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ» دارد که آنجا حرف خداست، پیغمبر از خودش هیچی ندارد. یک جایی هم هست پیغمبر نظر خودش است، «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ»، رأی خودش است، برآورد خودش است. آنجا هم باید تسلیم باشید. تو جفتش هم یک نکته نهفته است. آن این است که چه آنجایی که بیواسطه حرف خدا را میگوید، چه آنجایی که میآید توی ظرف وجود او تبدیل به تحلیل او میشود و میگوید، تو یک نقطهٔ مشترکی [است] که آنچه که میگوید حرف خودش نیست. «مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَىٰ * إِن هُوَ إِلَّا وَحیٌ یُوحَىٰ.» جفت اینها خالی از هوا است. جفت اینها عین وحی است، عین کلام حق است، تو این نقطه مشترک.
ولی آن وجه اینکه ما حرف پیغمبر را گوش میدهیم نه به خاطر اینکه پیغمبر، مثلاً حرف امام را گوش میدهیم. سید است؟ بچهٔ پیغمبره؟ بچهٔ پیغمبر بوده؟ حالا اگر یکی دیگر هم آمد گفت، یارو حرف او را هم قبول میکند! محمد بن حنفیه هم بالاخره بچهٔ امیرالمؤمنین است. امام حسن و امام حسین بچهٔ امیرالمؤمنین. تازه این سنش هم مثلاً ممکن است بیشتر باشد. احترامش واجب است. نفهمیده داستان امامت را. کما اینکه بین محمد بن حنفیه و امام سجاد مثلاً بعضی به محمد بن حنفیه اعتقاد پیدا کردند. عمویشان پیرمرد است، احترامش واجب است. عرض کنم که علی بن جعفر با امام جواد (علیه السلام)، علی بن جعفر فرزند امام صادق بود، عموی پدر امام جواد (علیه السلام) بود. امام جواد ۷ سالشان بود، علی بن جعفر مثلاً ۸۰ سالش بود. دولا میشد دست حضرت را بوس میکرد، کفش حضرت را جفت میکرد. یعنی اینها آن نکتهٔ اصلی. ما وقتی بالاخره پیرمرد است، عالم است، سید است. اینها ملاکات ظاهری است. وقتی روی اینها آمد، بعد امام هفتساله را دیگر تو کَتَش (باطنش) نمیرود. نه آقا، این امام است. هفت سالش باشد، ۷۰ سالش باشد، امام است. این هم پیغمبر است چون پیغمبر است، نه چون بالاخره آدم باتجربه، آدم خوشاخلاق، آدم خوشفکری [است].
وجه اینها باید از همدیگر [تفکیک شوند.] نسبت به یک عالم هم همین است. یک جا ممکن است نظر شخصیش است، تحلیلش است. خیلی از علمای ما تو خیلی از مسائل سیاسی اطلاعات و دادههای دقیقی ندارند. آیتالله شبیری زنجانی که ۸ رمضان، امروز ایشان صد ساله شدند، خدا بر عمر ایشان بیفزاید و بر توفیقاتشان بیفزاید، سخنی فرموده بود که آقا یک وقتهایی کاسب سر خیابان تحلیل سیاسیش از مرجع تقلید بهتر است، چون هم سواد بیشتر، هم اطلاعات بیشتر، روزنامه خوانده، جریانات سیاسی را خبر دارد. این نیست که آقا چون مرجع تقلید است هرچی توی هر حوزهای میگوید ما باید گوش بدهیم. توی آن حوزهای که کارشناس سوادش را دارد، مطالعهاش را کرده، به منابعش دسترسی دارد. توی حوزهٔ دیگر هم ممکن است رو دست بخورد، کما اینکه بعضی از مراجع عزیز ما توی بحثهای —به هر حال— افرادی اطلاعاتی میدهند، گزارشهایی [میدهند.] این نیستش که اینکه شما باید تابع شریعت باشی یعنی این آقا را صفر تا صد هرچی میگوید باید قبول کنی. صفر تا صد حرف متقن مستندش به شریعت که با دادههای علمی و روش علمی به آن رسیده را باید گوش بدهی، تازه آن هم اگر مقلدشی.
تبعیت از شر... این نکته مهم.
پرسیدند که سؤال نزدیک به هم است. گفتند که «با این وضعیتی که وجود دارد، با توجه به فرمایشات شما، حالا این وضعیتی که وجود دارد که بعضی از مسئولین، حالا من سؤالشان را یک مقدار دارم... بعضی از مسئولین ذیل طاغوت رفتار میکنند، تکلیف ما چیست؟» پرسیدند که «بینش خوارجی که فرمودید و بعضاً وجود دارد، کسانی که از اصل فرمان رهبری و ظاهرش عدول میکنند، مثلاً نظام را متهم به کمکاری میکنند، اینها هم مرتکب...»
آقا! سعید! وقت میدهی به ما؟ یک چند دقیقهای وقت میدهید یا نه؟ اگر یکی دو دقیقه است که دو تا سؤال خوب هم هست، یعنی سؤالهای پرپیمانی است.
سؤال اول این بود که آقا با آن کسانی که طاغوتی رفتار میکنند... دیروز سخنرانی رهبر انقلاب [را] دیدید. خیلی برای بنده جالب بود، یعنی اصلاً توقع نداشتم که آقا این را بگوید که آقا آن آیه، «حَقُ مَالِ الَّذِي خَاطِئُونَ»، خواندند، فرمودند من تنم میلرزد به این آیه که میرسم. هر [وقت] قرآن میخوانم که این دارد هشدار میدهد، نهیب میزند. نکند شماهایی هم که جای طاغوت نشستید، طاغوتی رفتار کنید. همان مدلی باشید. هشدار برای ماست. همان مدلی که آنها قلدرانه رفتار میکردند، شما با قلتان [چنین رفتار کنید]. همان مدلی که [با] مردم مظلوم و مستضعف برخورد میکردند، شما با اینها [آنگونه برخورد کنید]. اگر قرار شد «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» نباشد، چه فرقی میکند که یک کراواتی عرقخور باشد یا یک مجتهد مثلاً نجفرفته مرجع تقلید باشد. رضا قلدر چه تفاوتی است؟ وقتی اینکه به مراتب بدتر است که— آن باز یک راهی میماند— تهش بگوییم: «آقا اینها ربطی به خدا و دین و پیغمبر ندارند.» اینکه آن وجهش هم گولزننده از رهزن است. خب چه باید کرد؟
رهبر انقلاب چند بار تأکید کردند: «محکمات انقلاب». این محکمات انقلاب برای سر دست گرفتن. یکی از آن اصلیترین اصول محکمات انقلاب که خود ایشان یک بار فرمودند، فرمودند: «به نظر من انقلاب تو همین دو کلمه خلاصه میشود. اگر بگوییم آقا انقلاب حرفش "أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ" است.» عدول از این طاغوت و طاغوتی شدن این نظام، هر حرفی جز این طاغوتی رفتار کردن، هر مدلی، هر منطقی غیر از این منطقهٔ طاغوت. چند تا از مسئولین نمرهٔ قبولی میآورند تو این دو تا «أَشِدَّاءُ» و «رُحَمَاءُ»؟ چه باید کرد؟ آقا بگیریم اعدام بکنیم؟ چهمیدانم بندازیمشان بیرون؟ بندازیم تو دریا؟ برشان گردانیم کشورهایی که تابعیتشان را دارند؟ راهحلش چیست؟ خب ظاهراً فعلاً آنقدری که از ما برمیآید این است که افشا کنیم، بگوییم، استدلال بیاوریم. اگر بیشتر از اینها هم زورمان رسید که خب باید به هر حال قوانین بازدارنده داشته باشیم و تو اجرای آن قوانین جدی و مصر باشیم و پیگیری داشته باشیم که به هر حال این افراد دست و بالشان کوتاه [شود]. ولی با این صرفاً نیست، یعنی یک فضای گفتمان عمومی میطلبد که این دیگر فضای رسانهای و آموزشی و فرهنگی ماست که آن یک حرف مفصل و مبسوط.
نکتهٔ دومی که پرسیدند، چون وقت کم است سریع [میروم سراغ] سؤال دوم. نکتهٔ دوم این بود که در مورد خوارج؛ خب ما دیروز عرض کردیم که خوارج ویژگیشان این بود که میگفتند: « إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ». در واقع غلظت انقلابیگریشان یکجوری بود که پیغمبر و امیرالمؤمنین را هم عبور میکردند در مسیر بندگی خدا که این مدل تقریباً همین مدل وهابی است دیگر، مدل سلفی کأنّه. آنقدر بالا و آنقدر گُندند که بیپرده و بیواسطه از خدا دریافت میکنند. نیازی به آدم، علی و ابراهیم و اینها هم نیست که خب ریشهاش هم که بود؟ این داستان خود ابلیس بود دیگر. من و تو هستیم دیگر، آدم کیست این وسط؟ این داستان این است. جفت این دو سر هم آخر [منتهی به] یک چیز هستند؛ چه آنی که افراط میکند، چه آنی که تفریط میکند؛ چه آنی که پیغمبر را دور میزند میگوید: «من و خدا با هم»، چه آنی که نه خدا نه پیغمبر، هیچکس با هم. جفتش یک چیز است. جفت آخرش یک چیز است.
حالا یک تعدادی هستند آقا! توی این مملکت بیاعتبار میکنند حرف رهبری را با توجیهاتی، با تمسکاتی. آقا رهبری سر واکسن گول خورده. آقا نظامیان شل آمدند. آقا فلان قضیه مثلاً... هی دیدید دیگر، یک بازنمایی دارند که انگار نظام در موضع انفعال و کوتاه آمدن و فروختن مقاومت را در منطقه و یک وقتی هستش که این معنایش این است که آقا ما از رهبری بهتر میفهمیم و حَسن رهبری هم جا مانده از این جرگه انقلابیگری، فهم محکمات و بیانات. این را میشود بهش گفت خوارجی، یعنی این طیف خوارجی انقلاب کاتولیکتر از پاپ.
یک وقتی هستش که یک حساسیتی، آن هم به خاطر زخم خوردن است، ممکن است اشتباه هم باشد، در زعم بنده اشتباه است. میگوید آقا مسئولین ما در وعده صادق کوتاهی کردند. حرف غلطی است. ولی بنده به اینکه این حرف را میزند نمیگویم خوارج. یا آنی که سر قضیه حجاب احساس میکند که دارد اهمالی صورت میگیرد در هرجای نظام، یا احساس میکند حرف آقا زمین مانده و اینها خوارج [هستند]. این چون میگویند آقا مارخورده از ریسمان سیاه و سفید میترسد. ما کم مار نخوردهایم. به هر حال یک زمانی هم دهه هفتاد خیال میکرد نظام و رهبری و اینها با قضیهٔ کاهش جمعیت مثلاً همراهند، موافق. رهبری تک و تویق این ور و آن ور به بعضی گفته بودند که آقا خودمان هم آنها را قبول نداریم. ما خودمان هم داستان زاد و ولد را ادامه دادیم. این حرفها را جدی نگرفتیم. بعضی جاها مخالفت خودشان را هم ابراز کرده بودند. یک بازنمایی عمومی شده بود که آقا این نظر نظام و تصمیم رهبری است. هرکی هم مخالفش باشد ضد ولایت فقیه است. ما چون این زخمها را خوردهایم، یک ترسهایی داریم. نکند آقا را دور زدند. قضیه برجام را داشتیم که رسماً رهبری را دور زدند، به سخریه گرفتند. حرف آقا. خاطرات تلخ یادمان نمیرود. اینها چون جلو چشممان است میترسیم. میترسیم باز یک شیادهایی تو هرجایی از این نظام، توی هر لباسی، برجامهای دیگری را جاهای دیگری تو پاچهٔ نظام کنند. اثر حساسیت داد میزنند. ممکن است آن دادش هم غلط باشد. ممکن است آن دادش هم هزینهٔ بیجا ایجاد کند. اینها را بنده قبول دارم. ممکن است خسارت هم ایجاد کند بعضی مواضع. ولی به این نمیشود گفت خوارج. شاهدش هم این است که آن روزی هم که وقت فداکاری میشود میبینی اتفاقاً همینی که اینجا دارد داد میزند –گاهی به ناحق هم دارد داد میزند– زودتر از همه خودش را برای نظام فدا میکند. خوارج که این کارها را نمیکنند. الی ماشاءالله داشتیم آنجاها. یک افرادی مواضع تند و تیزی هم داشتند. بعدها هم تو آن فداکاری، تو سیل و زلزله هم خط مقدم. تو جبهه هم خط مقدم. آنجایی که باید یک کاری هم برای نظام بکند، زودتر از همه، جلوتر از همه کار میکند، فداکاری میکند. این شاهد. بله، یک جاهایی هم یک حرفی میزند، حالا نمیخواهم روی افراد اسم بیاورم، افرادی هم هستند که مواضع تند و تیزی دارند، هزینههایی هم ایجاد میکند، ولی آخرش میبینی آقا توی سیل و زلزله آقای مهندس چیچی فلانی مثلاً این سر پل ذهاب دو ماه برنگشته خانه، سه ماهه برنگشته [خانه]. یک جایی هم یک سخنرانی میکند، یک چهار تا چیز میگوید، سوژه هم میشود، چهار نفر هم متهم میشوند. یک بازنمایی هم داری که آقا نکند نظام کوتاه آمده، شُل آمده، متهم هم شاید نظام میشود. ولی این یک خطا [است]، اشتباه است. این اشتباه معنایش این نیست که از این حدود خارج شده. این را اصلاً از دایرهٔ انقلابی خارج [نمیکند]. اینها را باید از همدیگر تفکیک کرد. آن نگاه خوارجی نگاهی است که امیرالمؤمنین حذفش میکند. میگوید «حکم مال خداست، تو چهکارهای؟» این خیلی متفاوت است.
پاسخ اجمالی... خیلی خیلی ممنون. ببخشید دیگر. این چند روزه هم دوستان خسته شدند. ما را حلال کنید دیگر. ببخشید اگر طولانی هم صحبت کردم. به سلامت! خدا حفظتان کند. باید زمانبندی حرکت بکنیم. سؤالات هم هست همچنان، اما دیگر خیلی وقت گذشته. پایان کلاس را اعلام میکنیم. در پایان اگر نکتهای...
فقط از دوستان التماس دعا داریم و خصوصاً در شبهای قدر. انشاءالله که هم برای همهٔ مسلمین و دوستان دعا بکنند، برای مظلومین مردم فلسطین و لبنان و... و انشاءالله که این قائلهٔ ما و اسرائیل هم ختم به خیر بشود. به هر حال در آغاز یک تنش جدی و همهجانبه هستیم و رایحهٔ جنگ کاملاً به مشام میرسد، مشخصاً ما وارد یک نبرد فراگیر و همهجانبهای خواهیم شد، دیر یا زود، با اسرائیل و همپیمانها، بزرگترها و کوچکترهای اسرائیل توی منطقه. و بخواهیم در تقدیرات شب قدر که انشاءالله همهٔ اینها به نفع ما تمام بشود، دنیوی و اخروی، و با عافیت. و [از] خدای متعال [میخواهیم] این فتنهها و ابتلائات را از سر ما بگذراند و نتیجهٔ همهاش تقویت جبههٔ حق و تضعیف جبههٔ باطل باشد. و خصوصاً برای این رهبر حکیم و عزیز و فرزانه و دوراندیش و نابغه و عارف؛ هر آنچه که از فضایل و کمالات در مورد ایشان بگوییم واقعاً برای ایشان صادق [است]. انشاءالله خدای متعال سایهٔ این مرد بزرگ را بر سر [ما] مستدام بدارد. روز به روز با نفوذ کلام بیشتر، با اقتدار بیشتر، در موضع مستحکمتر انشاءالله ایشان برقرار باشد و این سکان این انقلاب در دست او باشد تا روز معهود موعود که انشاءالله به دست صاحب اصلیش رسانده بشود. و از دعای برای همدیگر غافل نشویم. انشاءالله همه همدیگر را دعا کنیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...