*جایگاه ملکوتی و الهی حضرت زینب سلاماللهعلیها از بدو تولد و نامگذاری حضرت از جانب پروردگار!
*معنای لقب «زینب» و نقشِ افتخارآفرینِ حضرت برای امیرالمؤمنین علیهالسلام، هم در دنیا و هم در آخرت.
*شجاعت سیاسی حضرت زینب سلاماللهعلیها و دفاع از جایگاه امامت در کوفه و شام، در اوج اسارت و داغ و مصیبت.
*حضرت زینب سلاماللهعلیها، اسوه حیا و عفاف در زندگی فردی و اجتماعی.
*دیدگاه پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در مورد شباهت سیرتی حضرت زینب سلاماللهعلیها، با حضرت خدیجه علیه السلام در صبر و فداکاری.
*ثواب گریه بر مصائب حضرت زینب سلاماللهعلیها و پیوند آن با مصائب امام حسین علیه السلام.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
عرض کردیم در مورد حضرت زینب (سلام الله علیها) مطالبی را انشاءالله داشته باشیم، مرور بکنیم و بیشتر با شخصیت و سیره ایشان آشنا شویم.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در دوران پیغمبر اکرم به دنیا آمدند. وقتی به دنیا آمدند، پیغمبر در مدینه نبودند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) از امیرالمؤمنین (علیه السلام) درخواست کردند. عرض کردم که با توجه به اینکه پدرم در مدینه نیست، من از شما میخواهم که شما روی این بچه اسم بگذارید. بههرحال، این هم جزو آداب است که آدم از یک بزرگتری، از یک انسان عالم و اهل معنایی بخواهد که آنها اسم بگذارند و هرچه آن اسم معنویتر و ملکوتیتر باشد، بهتر است؛ نکتهای که میتواند در زندگی به کار ما بیاید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) به امیرالمؤمنین عرض کردند که شما برای بچه اسم بگذارید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند که من از پیغمبر سبقت نمیگیرم و صبر میکنم تا ایشان از سفر برگردند. هر اسمی که ایشان صلاح دانستند، انتخاب میکنیم.
سه روز گذشت و پیغمبر از سفر برگشتند. سیره پیغمبر هم این بود که وقتی از سفر میآمدند، اول به منزل حضرت زهرا (سلام الله علیها) میآمدند. وقتی به منزل حضرت زهرا آمدند، امیرالمؤمنین عرض کردند: «یا رسول الله، خدا دختری عنایت کرده به دختر شما، زهرای مرضیه. شما برایش اسم بگذارید.» اینجا خیلی جالب و نکتهدار است. پیامبر اکرم فرمودند: «فرزندان فاطمه، فرزندان منند، ولی اسم این بچه با خداست. باید صبر بکنم تا خدا برای بچه اسم بگذارد.» خیلی عجیب است. فرمودند که من منتظر وحی میمانم و خودم اسم نمیگذارم. خب، اینها هم ادب نسبت به مافوق و بالاتر است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) ادب میکنند به امیرالمؤمنین و خودشان اسم نمیگذارند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) ادب میکنند نسبت به پیغمبر و اسم نمیگذارند. پیغمبر هم ادب میکنند نسبت به خدای سبحان و برای بچه اسم نمیگذارند.
از طرف دیگر هم مرتبه وجودی این بانو را نشان میدهد؛ جایگاهش کجاست و چطور است. آنکه صلاحیت دارد روی این بچه اسم بگذارد، خود خداست. انقدر ارتباط این بنده با خدا شدید و نزدیک است که خود خدا باید برایش اسم تعیین بکند. اینجا جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «یا رسول الله، خدای متعال به شما سلام میرساند و میفرماید که اسم این بچه را بگذارید "زینب". این اسمی است که در لوح محفوظ ثبت کردهای.»
خب، زینب هم یعنی زینت پدر. مثل یک گوشوارهای که یک خانم یا گردنبندی که به سینه میاندازد، یا گوشوارهای که به گوش میاندازد، این چطور مایه زینت است و نما میدهد، جلوه میدهد، چشم را زیبا نشان میدهد؛ زینت یعنی این دیگر. آن چیزی که آدم را نما میدهد، جلوه میدهد، به آدم شکوه میدهد، زیبایی خاصی به آدم میبخشد، زینت پدر یعنی چی؟ یعنی این بانوی بزرگوار، زینب کبری (سلام الله علیها)، مایه آراستگی امیرالمومنین (علیه السلام)، جلوه امیرالمومنین، شکوه امیرالمومنین، هم در دنیا و هم در آخرت است.
در دنیا این قضایایی که شد در کوفه و شام، آنکه مایه عزت و افتخار امیرالمؤمنین بود، زینب کبری بود. خطبهای که این بانو میخواند، این رشادتی که نشان میدهد، این شهامتی که نشان میدهد، ایمانی که نشان میدهد، صبری که نشان میدهد، اینها همهاش مایه افتخار امیرالمؤمنین است. دیروز هم روایتی را عرض کردم خدمتتان که امیرالمؤمنین فرمودند: «اوضاعی میشود وقتی شما را وارد کوفه میکنند، روی زمین خدا ولی غیر از شماها ندارم.» آن روز، آن روزی که زمین خالی از ولی خداست، امیرالمؤمنین روی این زمین حامی ندارد، مدافع ندارد. زبانی که از امیرالمؤمنین دفاع بکند، نیست. کسی که سینه سپر بکند برای امیرالمؤمنین نداریم. یک نفر آن روز آنجا سینه سپر میکند، دفاع میکند از امیرالمومنین. آن هم کیست؟ زینب کبری در کنار امام سجاد (علیهم السلام).
زیاد گفتیم، زیاد شنیدیم، عادی شده برایمان. فرض بفرمایید مسئولین ما که میروند سازمان ملل، در جلسهای که همه سران آن جلسه طرفداران صهیونیسم هستند، همهشان قاتل باشند، همهشان جنایتکار باشند، در یک فضای سراسر کفر، فضای سنگین، یکهو یک مسئول دربیا و شروع کند به حمایت کردن از مثلاً شهدا، از جبهه مقاومت، از حزبالله لبنان؛ خیلی شهامت میخواهد، خیلی شجاعت میخواهد، خیلی بزرگ است. حالا تصور کنید خانم باشد! حالا تصور کنید خودش اسیر جنگی باشد! تصور کنید خودش داغ دیده باشد! دو روز است که این داغهای سنگین بر او گذشته است. اصلاً اینها شوخی نیست، اصلاً قابل تصور نیست این عظمت. نمیشود تصور کرد عظمت زینب کبری (سلام الله علیها).
این شخصیت بینظیر. هرچه ما داریم، امروز اگر عزتی داریم، آبرویی داریم، امنیتی داریم، در دنیا برای شیعه، برای ایرانی، برای مردم ما ارزش قائلند، احترام قائلند، در دنیا با عظمت ما را میشناسند، همهاش محصول چیست؟ محصول شخصیت زینب کبری (سلام الله علیها) است.
پیغمبر قنداقه حضرت زینب (سلام الله علیها) را خواستند و گرفتند، چسباندند به سینه خودشان، اسمش را گذاشتند «زینب». بعد فرمودند که: «وصیت میکنم به همه کسانی که حاضرند و کسانی که غایباند که احترام این دختر را نگه دارند.» وصیت پیغمبر با اینکه اینطور وصیت کرده بود، این چنین کردند با آن و با این خانواده. به تعبیر علامه طباطبایی در «المیزان»، خیلی این تعبیر عجیب است که به نظرم از بعضی از روایات استفاده کرده ایشان. میفرماید: «اگر پیغمبر مثلاً سفارش میکرد: "بعد از من به اهلبیتم محبت کنید،" یا سفارش میکرد: "بعد از من تا میتوانید به اهلبیت من ظلم کنید و اذیتشان کنید."» اگر پیغمبر اینطور سفارش میکرد، باز هم این حدی که انجام شد، نمیتوانستند انجام دهند. خیلی تعبیر عجیبی است. اگر پیغمبر دستور میداد: «تا میتوانید بعد از من با اهلبیتم بد باشید،» باز هم چیزی بیشتر از این نمیشد که انجام دادند. نهایت درجه قساوت و بیرحمی و بیمروتی را نسبت به اهلبیت نشان دادند.
خدا همهشان را لعنت کند. به عذاب الهی دامنگیر کسانی باشد که با اهلبیت پیغمبر بدرفتاری کردند و ظلم کردند. پیغمبر فرمود: «به حاضرین و غایبین امتم سفارش کنید که احترام این دختر را نگه دارند، چون این دختر شبیه خدیجه کبری است.»
مثل خدیجه کبری. شباهت حضرت زینب (سلام الله علیها) با حضرت خدیجه چیست که پیغمبر این بانو را شبیه حضرت خدیجه میدانند؟ یکیش این بود که فداکاری کرد. حضرت خدیجه پابهپای پیغمبر در تکتک سختیها و مصیبتهایی که پیغمبر تحمل میکرد، کنار پیغمبر، مایه تسلای پیغمبر، دلداری پیغمبر، آرامش بود. از خودش میگذشت، توقعی نداشت، دردسری ایجاد نمیکرد، یک بار اضافه روی دوش پیغمبر نبود که مثلا بگوید: «کنار بقیه مشکلات، حالا صد تا مشکل است، یکیش هم این است که باید ما به خدیجه رسیدگی کنی و مثلاً خواستههای خدیجه را برآورده کنیم.» این جوری نبود. بلکه اینشکلی بود که خودش مایه آرامش بود، خودش مایه رفع مشکلات بود. حضرت خدیجه (سلام الله علیها) اینشکلی بود.
حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) هم اینشکلی بود. هم برای امیرالمؤمنین (علیه السلام)، هم برای امام حسن (علیه السلام)، هم برای امام حسین (علیه السلام). در روضهها یک طوری میگوییم انگار حضرت زینب فقط به درد امام حسین خوردند! هم برای امام حسین، هم برای امام حسن، هم برای امیرالمومنین؛ برای همه اینها سنگ تمام گذاشت. همانطور که مادرش ام ابیها بود، زهرای مرضیه با آن سن و سال کمی داشت، ولی یک طوری برای پیغمبر فداکاری میکرد، از خودگذشتگی میکرد که انگار مادر پیغمبر است. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) هم نسبت به امیرالمومنین با جان و دل، با همه وجود، خودش را فدا میکرد و خدمت میکرد و سعی میکرد جای خالی زهرای مرضیه را پر بکند. پس اینها میشود شباهت حضرت زینب (سلام الله علیها) با حضرت خدیجه (سلام الله علیها).
پیغمبر در روایتی فرمودند که هر کسی برای مصیبت زینب کبری گریه کند، و به مصائب زینب کبری گریه کند، مثل کسی است که برای برادرانش امام حسن و امام حسین گریه کرده باشد. عظمت حضرت زینب (سلام الله علیها) این را نشان میدهد که مصیبتهای زینب کبری چیزی جدا از مصیبتهای امام حسن و امام حسین نبوده است. مصیبت جداگانهای نداشته؛ همه مصیبتهایش از جنس همان مصیبتهایی است که به امام حسن وارد شد و به امام حسین وارد شد. یکی است، همان مصیبتهای امام حسین. هر کسی برای این مصیبت گریه کند، انگار برای امام حسین گریه کرده. این خیلی نکته مهمی استها! باید به این نکته توجه داشت. اشک برای زینب کبری همان اثری را دارد که اشک برای امام حسین دارد.
مصیبت امام حسین؛ اگر افتادیم و گریه کردیم، گناهانمان بخشیده میشود، بهشت به ما واجب میشود، رحمت خدا جاری میشود، دعای پیغمبر شامل حال او میشود. کلی روایت داریم در مورد اشک بر امام حسین (علیه السلام). آیا این فقط مخصوص مثلاً گریه برای داستان شهادت خود امام حسین (علیه السلام) است؟ نه، شما برای اسارت زینب (سلام الله علیها) اگر گریه کنید، مصیبتهای کوفه، مصیبتهای شام، مصیبتهای این مسیر، میشود مثل گریه برای امام حسین و همان اثر را دارد. این هم نکته خیلی مهمی است.
یک شخصی به نام یحیی مازنی میگوید که ما همسایه بودیم با امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مدینه. امیرالمؤمنین و زینب (سلام الله علیها) در خانه بودند. قسم میخورد به خدا، میگوید که: «والله قسم، من هیچ وقت، این سالهایی که همسایه بودم با زینب کبری، حضرت زینب (سلام الله علیها) را ندیدم، صدایش را هم نشنیدم.» شدت حجب و حیای حضرت زینب (سلام الله علیها) و ارتباط نداشتن با نامحرم، رفتوآمد الکی نداشتن، کوچهگردی نداشتن، در کوچه نشستن، در کوچه گپ زدن، نشاندهنده عفت زینب کبری (سلام الله علیها) است. همسایهاش میگوید: «ما ندیده بودیم، میدانستیم این خانه زینب دارد، ولی حتی صدایش را هم نشنیده بودم.»
حس میکنم که متأسفانه این مطالب هی دارد کمرنگ و کمرنگتر میشود، طی مسائلی دارد عادیتر میشود. یک زمانی کسانی روبروی حرم امام رضا (علیه السلام) میآمدند، روسریشان یکم عقب بود، میپوشاندند. الان ترک موتور نشسته، آستین کوتاه و همه چیزش بیرون. عادی میشود دیگر. گناه اینشکلی است. قساوت قلب این است. قساوت قلب اینجوری است که معمولاً عادی میشود، همهچیز عادی میشود، طبیعی میشود. یک کسی میآید خلاف این حرف میزند، عجیب است. الان یکی میآید میگوید مثلاً آقا این چه وضعی است؟ این عجیب است. این مگر در این مملکت زندگی نمیکند؟ این مگر نمیفهمد؟ «از کجا آمدی؟ از پشت کوه آمدی؟» خیلی وقت است عادی شده. مردم دیگر همین است، زندگیها همین است. نباید عادی بشود، نباید عادی بشود. این علامت بیماری دل است، این علامت مرگ قلب است. گناه عادی میشود، جنایت عادی میشود.
الان خود شماها ببینید، ما و شما اولین بار که اسرائیل در غزه بچه میکشت، بیمارستان میزد، چه حس و حالی بودیم؟ دلمان خون بود. یکی دو روز گریه میکردیم، درسته؟ بیمارستان اولی را که اسرائیلیها زدند، مردم ریختند در خیابان، شبانه ریختند در حرم و در خیابان شعار میدادند. بعدش ۱۱ تا بیمارستان دیگر هم نابود کرد، بیست سی هزار بچه کشت. امروز هم ۱۰۰ تا کودک توسط رژیم صهیونیستی کشته شد. عادی شد! قساوت پیدا میکنیم. خدا انشاءالله ریشه ظالمین را بکند که هم ظلم میکنند و هم یک طوری ظلم میکنند که ظلم برای ماها عادی میشود. خیلی بد است.
گناه عادی میشود. امروز اگر زینب کبری (سلام الله علیها)، این جمله بنده را دقت کنید، یادگاری از این جلسه: «امروز اگر زینب کبری (سلام الله علیها) از مزار مبارکشان بیرون بیایند، بیایند بین ماها زندگی کنن، خود ما هیئتیها، خود ما امام رضاییها، خود ما خادمهای حرم، نگاه که میکنی میگوییم: "اینها چقدر افراطیاند! اینها دیگر شورش را درآوردند!"» غیر از این است؟ خانمها، چند نفر از ما تحمل داریم با این شخصیت اینجوری زندگی کنیم که همسایهاش میگوید من صدایش را نشنیدم، همسایهاش میگوید من یک بار ندیدمش؟ خود ماها نمیگوییم: «اینها شورش را درآوردند! بابا چه خبره دیگر! آقا انقدر سخت نگیرین، ملت زده میشوند، حالشان به هم میخورد!»
البته حالا من نمیخواهم الان به این موضوع بپردازم، ولی اینجا هم حرف برای گفتن هست. ببینید، حالا یک نکته روانشناختی عرض بکنم اینجا که بحثمان هم مرتبت است: چرا انقدر اهلبیت ما نسبت به این قضیه حساس بودند؟ محرم و نامحرم، حجاب، حیا. زهرای مرضیه. مهمان آمده برایش، پیرمرد است و نابیناست، هم پیرمرد است، هم نابیناست. حجاب کامل گرفته زهرای مرضیه در برابر این پیرمرد. میگویند: «بابا این نابیناست، نمیبیند.» ایشان میفرماید: «خدا که میبیند.» خب، واقعاً الان یک کسی بین ما خانمها اینجوری باشد، ما چی میگوییم در موردش؟ مسخرهاش نمیکنیم؟ دست نمیگیریم؟ خودمان سوژه اش نمیشود؟ (کمی مکث) شما بعد ایشان فرمود: «بوی تنم را احساس میکند.» خیلی عجیب است این تعبیر! «بوی تنم احساس کند. نفسم به نفسش نزدیک نشود، بوی تنم به مشامش نرسد.»
چرا انقدر حساس بودند؟ پوشششان اینطور، حجابشان اینطور، روابطشان با نامحرم در حد ضرورت، کمتر، اصلاً یعنی تک و توکی اگر حرفی، گفتوگویی، چیزی با کسی مطرح میشد. خیلی دلیل دارد. حالا یکیش این است که بههرحال حکم خداست، ولی یکی از اثراتش و ثمراتش این است که عرض میکنم خدمتتان. امیرالمؤمنین در نامهای به امام حسن، نامه ۳۱ «نهجالبلاغه»، میفرماید: «اگر توانستی یک کاری بکنی که همسرت، خانمت، در ارتباط با جامعه، به کسی جز تو نیاز نداشته باشد و کسی غیر تو را نشناسد، همینجور باش.» قواعد طلایی زندگیها! اینها زندگیهای ما را آباد میکند.
دنیا دارد کمکم به این حرفها میرسد. بنده سه سال پیش در اوج «زن، زندگی، آزادی» سخنرانی داشتم. صوتش هم موجود است. مسجد قائم چیذر تهران. غصه نخورید، ولی خودشان برنمیگردند، میبینند همه دنیا دارند سمت حجاب و جمهوری اسلامی و مقاومت میروند. اینها دنبال آنها برمیگردند. میبینید همینطور شد، جمهوری اسلامی... اینها دنبال آنها برگشتند. یک روزی هم میبینند همه دنیا برمیگردد سمت حجاب. اینها دنبال آنها برمیگردند به حجاب.
دنیا دارد بالبال میزند برای این معارف. دنیا دارد میفهمد این حرفها چیست. این جملهای که میگویم ممکن است در ایران مسخره کنند، ولی اهل دنیا این جمله را خوب میفهمند. ایرانیان وقتی دیدند اهل دنیا این جمله را هوا زدند، اینها هم کمکم قدر این جمله را میدانند. امیرالمؤمنین در نامه به امام مجتبی فرمود: «یک طوری رفتار کن که همسرت بهغیر از تو به کسی نیاز نداشته باشد.» این خیلی جمله مهمی است. نان میخواهد به تو بگوید، گوشت میخواهد به تو بگوید، لباس میخواهد به تو بگوید. نه اینکه سلیقه او اعمال بشود. یک جورهایی «مرئه» میشود «نوکر» میشود، «کلفت» میشود. «کارپردازِ مرد، کارپردازِ زن است.» **المراه ریحانه لیست بقهرمانه.** قهرمانان یعنی کارپرداز. اپراتور، ترجمه امروزیش میشود اپراتور. زن گل است، اپراتور نیست که بهش بگویی: «این کار را بکن، آن کار را بکن.» زن برای این آفریده نشده. زن پردهنشین، زن مثل گل میماند. زن یک گلدانی میخواهد، یک فضای آرامی میخواهد، فضای دور از تنش و استرس و درگیری میخواهد. در این فضای آرام، او جلوه خودش را، عطر خودش را منتشر میکند. کل فضای این منزل لبریز میشود از این جاذبهها و لطافتهای این زن.
ما چکار کردیم؟ زن را کردیم راننده تریلی، زن را کردیم راننده مترو، زن را کردیم کارگر. غربیها زن را کردند آتشنشان، شوفور شهرداری. افتخار هم میکند که زن پابهپای مرد دارد کار میکند. زنهایی که خود غربیها میگویند اینها دیگر زمختاند، جاذبه زنانه ندارند، مثل مرد میمانند. در غرب بیشتر به زنهای مسلمان رغبت نشان میدهند که اینها کمتر وارد این سبک زندگی غربی شدهاند. جاذبههای زنانهٔشان بیشتر است. آن زنهای دیگرشان زمخت شدهاند، کارگر شدهاند، روح لطافتشان از بین رفته.
یک اثر دیگری که دارد این است که زن وقتی با افراد زیادی مواجه بود، توجه و محبت از افراد زیادی از جامعه دریافت کرد، آن وقت دیگر اشباع میشود از توجه و محبت. نیازی ندارد به اینکه شوهرش بهش توجه کند. یکی از عوامل اصلی این متارکهها و طلاق و این جور قضایا همین است. مخصوصاً این خانمهایی که مثلاً چه میدانم، بازیگرند، بلاگرند، شناخته شدند، جاذبهای دارند، افرادی اینها را میشناسند، اینها معمولاً سطح استقامتشان در زندگی کمتر میشود. یعنی مدارایشان با همسرشان کمتر میشود. نیازی نمیبینند بخواهند با این مرد سر کنن، زندگی کنن. مخصوصاً اگر کنارش یک درآمدی هم داشته باشد. مصاحبه کردند در خیابانها، پرسیدند که خیلی جالب است، از پسرها سؤال میکنند: «اگر ماهی ۱۰۰ میلیون پول داشته باشی، درآمد داشته باشی، ازدواج میکنی؟» همهشان میگویند: «قطعاً بله. چرا نه؟» بعد میآیند از دخترها سؤال میکنند: «۱۰۰ میلیون درآمد داشته باشی، ازدواج میکنی؟» میگوید: «معلومه که نه! مگر دیوانهام؟ مگر خلم؟» این تفاوت! این کاری است که غربیها با ما کردند. زندگیها را نابود کردند. وضع ازدواجمان چطور است؟ وضع طلاقمون چطور است؟ وضع فرزندآوریمان چطور است؟ طلاق میگیرند. اگر هم طلاق نگیرند، نهایتاً یک دانه بچه.
به چی برمیگردد؟ به این تربیتهای غلط برمیگردد. به مشکلات برمیگردد. زنها را از جایگاه خودشان خارج کردیم. افتخار هم میکنیم، خوشحال هم هستیم. برای خودش درآمد دارد، برای خودش موقعیت اجتماعی دارد، طرفدار دارد، خدم و حشم دارد، نوکر دارد، برو و بیا دارد. برای چی باید یک مردِ زپرتی را تحمل بکند؟ برای چی باید توی خانه بماند با یک آدم سر کند؟ با این روابط آزاد و این وضعیتی که در جامعه است که دیگر بماند. نمیخواهم وارد آن فضا بشوم. با این فضاهای مجازی و ارتباطات. گره مشکلات ما به دست زینب کبری باز میشود. باید برگردیم به سیره حضرت زینب (سلام الله علیها).
اینو بگم و برم تو روضه. انشاءالله فردا ادامه بحث رو داشته باشیم. یحیی مازنی میگوید که: «به خدا قسم من زینب را ندیدم، صدایش را نشنیدم. هر وقت میخواست برای زیارت و دیدار قبر جدش رسول الله بیاید، شب میآمد.» زینب کبری طوری هم میرفت که امام حسن طرف راستشان، امام حسین طرف چپشان بود و امیرالمؤمنین جلوی ایشان حرکت میکرد. به قول امروزیها، بادیگارد داشت، اسکورتش میکردند. آن هم سه تا امام معصوم! چراغهای اطراف را هم خاموش میکردند. آنجایی که زینب کبری برای زیارت قبر رسول الله میخواست بیاید. یک بار امام مجتبی سؤال کرد که: «پدرجان، چرا چراغ خاموش کردید؟ نور اینجا را کم کردید؟» فرمود: «پسرم، میخواهم نگاه نامحرمی به خواهرت زینب کبری نیفتد.» اینطور مراقبت به خرج دادند. زینب کبری اینطور رفتار میکرد. البته وقتی دیگر ضرورت ایجاب کرد، از دست او خارج بود. آن روزی که به اسارت گرفتند زینب کبری را که خیلی مصیبت، مصیبت سنگینی است. این زینب را به اسارت گرفتند. این زینب را بین نامحرمها بردند. این زینب را مجلس شراب بردند. این زینب را در کوی و برزن چرخاندند. ایستاد، نطق آتشین کرد، از حق دفاع کرد، از امیرالمؤمنین دفاع کرد، از امام حسین دفاع کرد. سر جای خودش هم کوتاهی نکرد، یعنی از ضعفش نبود که تابهحال خودش را پنهان میکرد. نه، از قدرتش بود، از حیا و عفتش بود. ولی آن روزی هم که لازم شد دفاع کند، مردانه ایستاد، با قدرت ایستاد و دفاع کرد.
فدای زینب کبری (سلام الله علیها). صدای مظلومیت زینب کبری (سلام الله علیها). این زینبی که اینطور نگاه نامحرم به او نیفتاده، امام حسن و امام حسین از چپ و راست همراهیش میکنند، امیرالمؤمنین از جلو همراهی میکند. وقتی هم وارد کربلا شد، گفتند مردان بنیهاشم، محارمش، دور ناقه او را گرفتند. هر کسی یک جوری دارد به زینب کبری خدمت میکند، هر کسی دارد رکاب برایش نگه میدارد. یکی زانو گذاشته زمین، زینب کبری پایش را روی زانوی او بگذارد. عباس آمده، قاسم آمده، علیاکبر آمده. محارمش دورش را جمع شدند، دورش. اینطور دارند حمایت میکنند از زینب کبری.
ولی غروب عاشورا یک لحظه نگاه کرد به این طرف و آن طرف، به این خیمهها، دید محرمی… در این همه مردان بنیهاشم، هر گوشهای از این بیابان، یکیشان سر از تنش رها شده، جدا شده. این مردهای حرم همه رفتند. یک مرد که مانده، امام سجاد. آن هم مردی است که خود زینب باید بهش رسیدگی کند، محتاج به پرستاری زینب کبری است. با چه وضعی این بانو را از کربلا خارج کردند؟ وقتی وارد کربلا شد، هر طرف نگاه کردی، مرد محرمی دورش ایستاده، ولی وقتی خواستند از کربلا خارجش کنند، همین که خواستند سوار شتر کنند، هر طرف را نگاه کردی، یک طرف شمر، یک طرف سنان، یک طرف حرمله.
**السلام علیک یا اباعبدالله، یا سلام الله، ابداً ما بقیت. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین.**