*رابطه عمیق عاشقانه و معنوی حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام حسین علیهالسلام، از کودکی تا عاشورا.[3:30]
*محبت حضرت زینب سلاماللهعلیها به امام حسین علیهالسلام، تجلی معرفت و فنا در ولایت و مقام عرفانی حضرت بود نه صرفا یک رابطه عاطفی.[8:00]
*بصیرت، علم لدنی و آمادگی زینب سلاماللهعلیها برای نقشآفرینی در نهضت عاشورا از آغاز زندگی.[13:00]
*روضه:لحظه شهادت امام حسین و مصیبت جدایی برای حضرت زینب سلاماللهعلیها و صبر و استقامت جاودانه بانو در تاریخ کربلا..[23:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
مطلبی که جلسات گذشته عرض کردیم، این بود که در روایات ما امام حسین (علیه السلام) را به کشتی نوح تشبیه کردهاند و ارتباط و اتصال به امام حسین (علیه السلام) را فرمودند که سوار شدن بر کشتی حضرت نوح است. امام حسین (علیه السلام)، کشتی نجات است؛ هر کسی که متصل و مرتبط با او باشد، اهل نجات است، مثل کشتی حضرت نوح (علیه السلام).
عرض کردیم در ماجرای حضرت نوح، نزدیکترین زن و نزدیکترین مرد به حضرت نوح، جا ماندند از این کشتی و غرق شدند؛ ولی در داستان امام حسین (علیه السلام)، نزدیکترین زن و نزدیکترین مرد نه تنها جا نماندند، بلکه خودشان نقش کلیدی داشتند در اینکه این کشتی به ساحل خودش برسد. این زن و این مرد که نزدیکترین زن و مرد به امام حسین (علیه السلام) بودند، حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام سجاد (علیه السلام) بودند.
در داستان حضرت نوح، همسر حضرت نوح تمایل پیدا کرد به کفار، همین باعث شد که جا ماند از این کشتی و غرق شد؛ ولی اینجا حضرت زینب (سلام الله علیها) نه تنها تمایلی پیدا نکرد، بلکه ایستاد در برابر دشمنان امام حسین (علیه السلام). حق را خیلی سریع، بیپرده، بیتعارف مطرح کرد و دفاع کرد. هم از امام حسین (علیه السلام)، هم از پدرشان امیرالمؤمنین، هم از جدشان رسول الله. و اینجا نقش کلیدی را اتفاقاً حضرت زینب (سلام الله علیها) ایفا میکنند.
به همین مناسبت بنا شد که در مورد حضرت زینب (سلام الله علیها) بیشتر گفتگو بکنیم؛ شخصیت ایشان، سیرهی ایشان، کمالات ایشان که مقداری را در جلسات قبل عرض کردیم.
یکی دیگر از مطالب در مورد حضرت زینب (سلام الله علیها)، جایگاه حضرت زینب نزد امام حسین (علیه السلام) است. در روایت داریم که "إِنَّ الْحُسَیْنَ (علیه السلام) کَانَ إِذَا زَارَتْهُ زَیْنَبُ"؛ وقتی زینب (سلام الله علیها) میآمد به زیارت امام حسین (علیه السلام) و به ملاقات امام حسین (علیه السلام)، "یَقُومُ إِجْلَالًا لَهَا". خیلی اینها تعابیر خاصی است و بزرگ است. امام حسین (علیه السلام) از سر تجلیل از زینب کبری از جا برمیخاست، بلند میشد. خیلی مهم است! چه مقامی، مقام حضرت زینب (سلام الله علیها)! امام معصوم اینطور تجلیل میکند. قیام امام معصوم در برابر یک کسی معنایش چیست؟ معنایش این است که در برابر شکوه و عظمت او دارد روی پا میایستد.
وقتی کسی اینطور میشود که همهی وجودش لبریز از ایمان است، لبریز از حقیقت است، همهی وجودش توحید است، این میشود که امام در برابر او میایستد. و "کانَ یُجْلِسُهَا فِی مَکَانِهِ". امام حسین (علیه السلام) ایشان را مینشاند در همان جایی که خودش نشسته بود. این هم معنا دارد دیگر. تمام حرکات امام باطن دارد، حقیقت دارد. مثل من و امثال من که نیستش. کارهای امام! ما به یکی محبت میکنیم، دست تکان میدهیم، چه میدانم، دست توی سینه میگذاریم، بلند میشویم، خم میشویم. معلوم نیست چقدر درست است، چقدر غلط است، چقدر باطن داشته باشد، نداشته باشد. امام هر کاری که انجام میدهد، چون معصوم است، عین حق است. این کار، عین حقیقت باطن دارد. این کار، به قول معروف، تحویل دارد این کار. مثل نماز میماند. نماز چطور تمام اعمالش باطن دارد، ملکوت دارد؟ "الله اکبر" میگویند، دست را بالا میآورند، رکوع میروند، سجده میروند. تمام این حرکات باطنی دارد، ملکوتی دارد. کار امام همین شکلی است.
اگر یک جا لبخند میزند، یک جایی اخم میکند، یک جایی جلوی کسی بلند میشود، اینها همهاش ملکوت دارد. اینکه امام زینب کبری را جای خودش مینشاند، این معنایش چیست؟ اینکه مثل کار من نیستش که حالا به یک کسی یک علاقهای نشان میدهیم، احترام میکنیم، آن شخص را میگذاریم جای خودمان. این میخواهد بفرماید که زینب کبری در موقعیتی قرار دارد در این عالم، که آن نقطه همین نقطهای است که من درش هستم. با این تفاوت که من امامم، حالا مردم امامم، او فقط امام نیست. وگرنه انگار از آن مراتب و آن مقامات هیچی کم ندارد. چقدر اینها دقیق است! دقیقاً جای او، جای من است. پا جای پای من گذاشته. آنقدری پا جای پای من گذاشته که اصلاً انگار در برابر من، انگار نابود شده، هیچی نیست دیگر. انگار یکی شده با من.
میگویند سلمان فارسی دنبال پیامبر میرفت. یعنی شخصی آمد جای پیغمبر را دید و دید که پیامبر نشستهاند و سلمان. روایت معروفی است. گفت آقا چطور شد من تو راه که میآمدم، یک دانه رد پا بیشتر نبود. الان که آمدم ببینم، سلمان هم نشسته است. از خود سلمان پرسیدند چی شد؟ گفت آقا من در مسیری که میآمدم، فهمیدم این رد پای شماست یا رسول الله. وقتی فهمیدم رد پای شماست، سعی کردم پایم را دقیقاً بگذارم آنجایی که جای پای شماست. همان را گذاشتم آمدم. یعنی حتی نمیخواهد یک رد پا ازش به جا بماند در کنار رد پای پیغمبر. اینجوری. آنقدر محو در برابر پیغمبر، آنقدر فانی در پیغمبر است، آنقدر ذوب در پیغمبر است. حالا زینب کبری هم همین است در برابر امام حسین (علیه السلام).
فانی، ذوب، محو. هیچ! اصلاً انگار زینبی نیست! همهاش حسین است. وقتی که اینطور شد، محو شد، ذوب شد، حالا امام حسین هم او را جای خودش قرار میدهد. چون دیگر انگار زینبی نیست دیگر. هرچه هست امام حسین است. آینهی تمام نمای امام حسین (علیه السلام) شد. به همین باعث شده که آنقدر نزدیک شود به امام حسین که انگار دیگر بین زینب کبری و امام حسین فاصله و تفاوتی نیست. دقت فرمودید چی شد؟ این میشود که زینب کبری را جای خودش مینشاند. اینها همه از مقامات این بانوی بزرگ است.
در روایت دارد، در تاریخ دارد که آنقدر در کودکی زینب کبری (سلام الله علیها) به امام حسین (علیه السلام) انس داشت که فقط در بغل امام حسین (علیه السلام) آرام میشد. وقتی که به گریه میافتاد حضرت زینب، چشمش همیشه خیره بود به امام حسین (علیه السلام). خیلی صحنههای عجیبی است این عشق! از آن بدو طفولیت، از خردسالی نمایان در وجود نازنین حضرت زینب (سلام الله علیها). همیشه خیره بود به امام حسین (علیه السلام). جوری که چشم از او برنمیداشت. لحظهای از او دور نمیشد. اگر دور میشد و فاصله میافتاد، گریه میکرد حضرت زینب (سلام الله علیها). اینطور در تاریخ نقل کردهاند.
مرحوم سید کاظم قزوینی کتابی دارد به نام "السیدة زینب الکبری من المهد الی اللحد". برای چند تا از معصومین و امامان این کتاب را دارد: "من المهد الی اللحد" یعنی از گهواره تا گور. مثلاً برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) این را دارد. برای چند تا دیگر از ائمهی ما دارد. فقط برای امام زمان عنوانش فرق میکند: "من المهد الی الظهور". دیگر امام زمان را تا قبر شریفشان ننوشته، نوشته از گهواره تا ظهور. یک دانه هم برای حضرت زینب (سلام الله علیها) دارد. این قضیه که عرض کردم را ایشان در آن کتاب تعریف میکند.
روایت دیگری دارد. یک روزی حضرت زهرا (سلام الله علیها) به پدرشان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند: گفتند "یا رسول الله، خیلی علاقه دخترم زینب به فرزندم امام حسین (علیه السلام) شدید است. یک طوری است که اگر حسین را نبیند آرام نمیشود. اگر بوی حسین به مشامش نرسد، جان میدهد." خیلی عجیب است این تعبیر! وقتی که پیغمبر این را شنیدند، یک آهی کشیدند. اشکشان جاری شد. فرمودند "دخترم! این دختر، زینب کبری است. بلایا و گرفتاریهای فراوانی مبتلا خواهد شد." که خب یک بخشیش همین قضایای عاشوراست.
این قضیه هم خوب معروف است، زیاد شنیدهاید در روضهها و اینها. وقتی که عبدالله بن جعفر آمد خواستگاری حضرت زینب (سلام الله علیها). حضرت زینب شرط گذاشتند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) مانع نشدند، چیزی نفرمودند. خب عبدالله بن جعفر برادرزادهی امیرالمؤمنین بود. جعفر طیار که برادر امیرالمؤمنین بود و شهید شد، فرزندانی داشت، یکیش عبدالله بود. عبدالله بن جعفر میشود پسرعموی حضرت زینب (سلام الله علیها)، برادرزادهی امیرالمؤمنین (علیه السلام). آمد خواستگاری. امیرالمؤمنین چیزی نفرمودند، مانع نشدند. قرار شد که از خود حضرت زینب (سلام الله علیها) سؤال کنند. اینجوری که در تاریخ نقل کردهاند، حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: "من مانع ندارم، مشکلی نیست، ازدواج میکنم با شما. فقط یک شرط دارم. آن هم این است که از حسین (علیه السلام) دور نباید بشوم."
خیلی عجیب است این شرط! خب آن زمان امام مجتبی هم بودند. همین عشق و علاقه را حضرت زینب نسبت به امام حسن هم داشتند؛ ولی گویی یک سری اسرار در این قضیه نقش خاصی دارد که قرار است حضرت زینب (سلام الله علیها) بعد از امام حسین (علیه السلام) ایفا کند. همین باعث شده که یک علاقه و نسبت و ارتباط خاصی هم با امام حسین (علیه السلام) دارد. وگرنه از جهت مقام، آنجوری که در روایات ما داریم، امام حسن از امام حسین حتی بالاتر هم هستند. خود امام حسین هم شب عاشورا به حضرت زینب فرمودند: "برادر من امام حسن بهتر از من بود، از دنیا رفت." بعضی روایات اینطور دارد که امام حسن از امام حسین حتی بالاتر است.
این علاقهی حضرت زینب (سلام الله علیها) شاید وجهش همین باشد. چرا آنقدر به امام حسین علاقه خاص دارد؟ چرا شرط ازدواجش را این قرار نداد که من از امام حسن دور نشوم؟ شرط را دور نشدن از امام حسین قرار داد. شاید همین باشد؛ اینکه بعد از امام حسین (علیه السلام) بار سنگینی روی دوش حضرت زینب (سلام الله علیها) است. شاید به همین دلیل هم ایشان وصیت کرد، آن روایتی که جلسهی دوم خواندم برایتان، که حدیث امام سجاد (علیه السلام) بود. بر اساس آن روایت، معلوم میشود که از قبل همه چیز را حضرت زینب میدانستند، تا پایان این قضایا را میدانستند. که از خود امیرالمؤمنین هم مجدداً میشنوند این حدیث را. یک بار از ام ایمن کنیز پیغمبر شنیدند، بعداً باز دوباره از امیرالمؤمنین شنیدند. تا آخر میدانند قضایا چطور میشود و داستان کربلا را میدانند. برای همین نقش خودشان را میدانند که چقدر نقش کلیدی دارند در قضیهی کربلا. نباید آنجا حضوری ایفا کنند.
از الان که دارد ازدواج میکند، دارد به همسرش این را میفرماید که من، یعنی اصلاً انگار هدف اصلی این حضور در کربلاست. چون خود عبدالله بن جعفر هم نیامد با امام حسین. اگر منع میکرد همسرش را که من اجازه نمیدهم تو با امام حسین بروی، خب طبعاً حضرت زینب هم نمیتوانستند. از آن روز اول ازدواج حضرت زینب فکر اینجا را کرده بودند. این را میگویند مقام عَالِم. این را میگویند اینکه امام سجاد به حضرت زینب فرمودند: "أَنْتِ بِحَمْدِ اللهِ عَالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَةٍ"؛ عمه جان، تو کسی هستی که عالمی، ولی بدون اینکه شاگردی کرده باشی عالمی. یعنی خدا به تو این علم را داده. تو اهل فهمی، بدون اینکه کسی به تو بفهماند. از درون تو حقیقت میجوشد، از درون تو علم جاری است. مثل انبیا، مثل اولیا، مثل پدرش امیرالمؤمنین. اینها همه نمونههای حکمت و علم حضرت زینب (سلام الله علیها) است.
از روز اول ازدواج دارد فکر کجا را میکند؟ فکر آن روزی که قرار است با امام حسین (علیه السلام) حرکت کند، که آن روز شوهرش عبدالله بن جعفر نتواند مانعش بشود. الان دارد شرط میکند که من اگر سفری خواست امام حسین برود، شرطم این است که شما نباید مانع من بشوی. من همراه او باشم، از او نباید دور بشوم. خیلی اینها نکات مهمی است در شناخت مقام حضرت زینب (سلام الله علیها) و اینکه چقدر این زن عالم به حقایق و اسرار و آینده است. حالا این یک بخشی از آینده است. تا قیامت را اشراف دارد، کما اینکه به امام سجاد هم چیزهایی که حضرت فرمودند، ناظر به قرنهای آینده بود دیگر. اطلاعاتی که ایشان داد، چندین قرن بعد اتفاقاتی که رخ میدهد، ایشان به امام سجاد (علیه السلام) همهی این مطالب را خبر داد که بعدها اینطور خواهد شد. حضرت زینب (سلام الله علیها)، همانطور که جلسات قبل هم عرض کردم، وصی امام حسین (علیه السلام) بودند. البته در ظاهر که این نکته را چند جلسهی قبل اشاره کردم.
این نسبت و این عشق حضرت زینب (سلام الله علیها) نسبت به امام حسین (علیه السلام) باعث شد که یک رابطهی خاص و منحصر به فردی بین این دو شکل بگیرد. در کربلا وقتی امام حسین خیمهها را زدند، خیمهی حضرت زینب (سلام الله علیها) را در نزدیکترین نقطه به خودشان قرار دادند. شب عاشورا هم دائماً یک طوری امام حسین با حضرت زینب صحبت میکردند که انگار دارند زینب کبری را آماده میکنند برای فردا. خیلی مهم است این قضیه! محبتی خاصی که زینب کبری به امام حسین (علیه السلام) داشت. یک طوری که امام حسین آرام آرام از شب قبل دارند هی خورد خورد مهیا میکنند حضرت زینب (سلام الله علیها) را برای این مصیبت.
شب عاشورا که شد، حضرت زینب (سلام الله علیها) آمدند خیمهی امام حسین (علیه السلام). شنیدند که امام حسین دارند این ابیات را میخوانند. چند بار امام حسین این شعر را خواندند. از بعد نماز مغرب و عشا، داشتند حضرت، شمشیرشان را درست میکردند، شمشیر را میکوبیدند، مرتبش میکردند برای فردا که میخواهند باهاش بجنگند. همزمان این چند بیت را دو سه بار خواندند: "یا دهرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلِ/ کَم لَکَ بِالإِشْراقِ وَ الأَصِیلِ"؛ ای روزگار! به تو که چه میکنی با دوستانت! و چه فاصلهای میاندازی بین دوستان نسبت به همدیگر. "مِنْ صَاحِبٍ وَ طَالِبٍ قَتِیلِ/ وَ الدَّهْرُ لا یَقْنَعُ بِالْبَدِیلِ"؛ چقدرها کشته شدند! روزگار! چه افرادی را تو از این دنیا بردی! به دست تو کشته شدند و بین آنها و عزیزانشان فاصله افتاد. اینطور با این امام حسین (علیه السلام) دارند اشعاری را میخوانند.
امام سجاد (علیه السلام) میفرمایند: "من دو سه بار دیدم پدرم اینطور این ابیات را که میگویند حالم یک طوری شد، بغض گلویم را گرفت، ولی اشکم را کنترل کردم. فهمیدم منظورش چیست، ولی همهاش حواسم به این بود که عمّهام زینب کبری چه واکنشی نشان میدهد. دیدم که کم کم دیگر انگار عمّهام حضرت زینب (سلام الله علیها) هم حساس شدند. یکهو بیاختیار اشکشان جاری شد و بیتابی کرد زینب کبری که برادر این حرفها چیست میزنی؟ چی میخواهی بگویی با این شعرها با این اشعار با این ابیات؟ چی میخواهی به من برسانی؟ نکند داری من را آماده میکنی برای کشته شدن خودت، برای شهادت خودت؟"
که اینجا همین در لحظه گفتن همین اول کار، زینب کبری (سلام الله علیها) از هوش رفتند. هنوز هیچی نشده، نه شهادتی، نه قتلگاهی، هیچ! همین که امام حسین (علیه السلام) طوری دارد حرف میزند که حاکی از این است که دارد بین من و تو جدایی میافتد. این همان زینبی است که شرط ازدواجش دور نشدن از حسین بود. حالا میبیند به روزی رسید که دیگر دارد از حسین جدا میشود. وقت جدایی نزدیک شد، بیتاب شد، زینب کبری از هوش رفت. به هوش آوردندش و امام حسین (علیه السلام) اینجا گفتگو کرد. فرمود: "خواهرم! جدّمان رسول الله از من بهتر بود، از دنیا رفت. پدرمان بهتر از من بود امیرالمؤمنین، از دنیا رفت. مادرم بهتر بود، از دنیا رفت. برادرم بهتر بود، از دنیا رفت. همه از دنیا میروند. همه میمیرند. اهل زمین میمیرند، اهل آسمان هم نمیمانند. آن که زنده میماند و باقی است، خداست."
این حرفها در عین حالی که میخواهد آرام بکند و آماده بکند زینب را، ولی هی این آتش را در وجود زینب کبری شعلهور میکند، هی بیتاب میکند. اینجا در روایت دارد، سید بن طاووس میفرماید: "زینب کبری دست انداخت، گریبانش را پاره کرد. با چنگ به صورت زد." امام حسین (علیه السلام) فرمود: "قسمت میدهم زینب، از این به بعد دیگر به صورت خودت چنگ نمیاندازی. شیون نمیکنی. کاری نکنید که دشمن خوشحال بشود. آرام باش. قرار پیدا کن. تحمل کن. نگذار شیطان صبرت را ازت بگیرد."
من اینجا اسراری را منتقل کرد امام حسین (علیه السلام) به حضرت زینب (سلام الله علیها) که همان مقام وصی ظاهری بودن برای حضرت زینب (سلام الله علیها) بود که احکام خدا، حلال و حرام و دستورات الهی را منتقل کرد به حضرت زینب. که تا وقتی که برسند مدینه و بتوانند مراجعه کنند به امام سجاد، در این دوره، خلیفهی ظاهری و وصی ظاهری امام حسین (علیه السلام) حضرت زینب (سلام الله علیها) باشد. این مقام زینب کبری است و این محبت زینب کبری به امام حسین (علیه السلام).
این همان زینبی است که در کودکی وقتی امام حسین را میدید خیره میشد به او و همین که امام حسین از جلوی چشمش دور میشد اشکش جاری میشد. فدای این بانو! فدای این خانم! چه مصیبتها تحمل کرد! چه داغها دید! چه غصهها دید! چه روزگاری بر او گذشت! روز عاشورا به چشم خودش چیا که ندید! طاقت دور شدن از حسینش را نداشت، هم دور شد، هم اینطور دور شد با این وضعیت. از برادر جدا کردند زینب کبری (سلام الله علیها) را.
به به! دست شما درد نکند. انشاءالله که زیر پرچم حضرت زینب (سلام الله علیها) باشیم در دنیا و آخرت. امثال شهید اسماعیلی، دست ما را بگیرند در پیشگاه حضرت زینب (سلام الله علیها)، سفارش ما را بکنند. فدای دل داغدیدهی حضرت زینب (سلام الله علیها)! چقدر این وداع و این جدایی سخت بود برای زینب کبری، دور شدن از برادر. آن لحظهی آخر چه داغی بر دل مبارکش نشست. آن وقتی که دیگر نگاه آخر انداخت، وقتی امام حسین دارند راهی میدان میشوند. او میبُرید و من میبُریدم. او از حسین سر، من از حسین دل. فدای دل بُریدنت! او مینشست و من مینشستم. او روی سینه، من در مقابل. آن دم بُریدم من از حسین دل. کجا از حسین دل بُرید؟ آن دم بُریدم من از حسین دل، کامد به مقتل شمر سیاه. فدای دلت! فدای جگر سوختهات! خانم، چطور جدا شد از برادر! این خانمی که طاقت نداشت حسین (علیه السلام) از جلوی چشمش دور بشود.
نگاه آخرش چی بود؟ وقتی نگاه انداختید، همه دور حسین جمع شدند. نیزهدار با نیزه میزند. شمشیردار با شمشیر میزند. بعضی با چوب و سنگ، بعضی با عصا به پیکر مطهر او افتادند. آنجا بود، رو کرد سمت مدینه، صدا زد: "یا رسول الله! یا رسول الله! این حسینت، این محبوب دلت است که طاقت نداشتی وقتی در سجده رفتی روی دوش تو آمد، طاقت نداشتی دوش تو به زمین بخورد، آنقدر صبر کردی تا خودش از روی دوش تو بلند شد. نخستین بچه همینقدر به زمین بیفتد."
"یا رسول الله! بیا ببین، ببین از روی اسب زمینش انداختند. بیا ببین با اسب بدنش، "آذارَ الْحُسَیْنَ وَ قَدْ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ". بیا ببین در خون خودش شنا کرده. "مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ". بیا ببین اعضا و جوارحش از هم پاره پاره است.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله مابقی و بقیه اللیل و النهار. و لا جعله الله آخر عهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
هدیه به ارواح طیبه شهدا، شهدای کربلا، اسرای کربلا، اموات این جمع، مؤمنین و مؤمنات، خصوصاً شهید عزیز و بزرگوارمان آقا رضا اسماعیلی، شهدای این جنگ اخیر و انشاءالله برای گشایش امور و سلامتی رهبر عزیزمان و پیروزی رزمندگان اسلام، صلواتی ختم بفرمایید.