
جلسه اول : چرا شناخت مغالطات از نان شب واجبتر است؟
این جلسات کارگاهی «تحلیل مغالطات» با رویکردی کاملاً رسانهای برگزار شده است؛ جایی که استاد با زبانی ساده، طنزآمیز و مثالهای واقعی از سیاست، تاریخ و زندگی روزمره، پیچیدهترین خطاهای منطقی را باز میکند. هر جلسه پر است از نمونههای عینی؛ از مناظرههای مشهور و سخنان سیاسیون گرفته تا برداشتهای غلط از قرآن و تاریخ اسلام. شیوه تدریس تعاملی و کارگاهی است؛ استاد مدام پرسش میپرسد، مثال میآورد و مخاطب را وارد ماجرا میکند تا خود او مغالطه را کشف کند. نتیجه این دوره، یاد گرفتن مهارتی جذاب است: دیدن پشت پرده سخنان و رسانهها و ایستادن در برابر فریبهای زبانی و فکری
ضرورت قوه تحلیل برای دانشجو و جامعه
نقش مغالطات در فریب افکار عمومی
ضعف یاران امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) در تحلیل
سواد رسانهای و رژیم مصرف فکری سالم
خطر خوراک فکری مسموم و پیامدهای آن
اهمیت تربیت جوان حزباللهی بصیر و عمارگونه
جایگاه فلسفه کودک در آموزش تحلیل و مغالطهشناسی
مغالطه اشتراک لفظ و نمونههای روزمره و سیاسی آن
تحریف تاریخ و سوءاستفاده از واژههای مشترک مثل «مذاکره»
پیوند تحلیل سیاسی با موفقیت فردی و اجتماعی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
در این جلساتِ «پردیس اندیشه»، بنای ما بر این بود که با برندینگ شهید دیالمه، کاری از جنس ایشان انجام بدهیم و دانشجوهایی از جنس ایشان داشته باشیم. خب، ما چند پارت (بخش) و چند فصل داریم در این مباحث پردیس اندیشه؛ که در چند تایشان خودم خدمتتان هستم. برنامه داریم اساتید زبده و خوبی که در تهران، قم و جاهای دیگر هستند، انشاءالله سر وقت بیاوریم. البته این منوط به این است که این جریان راه بیفتد؛ ببینیم رفقا اول همت و انگیزهشان چطور است، تقاضا بیشتر در چه فضایی است که حالا اساتید خوبی که هستند، در موضوعات مختلف انشاءالله خدمتشان [میرسیم]. یک بحث خلاصه و جامعی است این طرحی که داریم.
فصل اولش مباحث تحلیلی، کلاس تحلیل در واقع، و مغالطهشناسی است. یک دور میخواهیم مغالطات اصلی را که در جامعه رایج است [بررسی کنیم] و این مغالطات باعث این میشود که خلاصه، یا انسان خودش فریب میخورد، یا فریب میدهد، یا نمیتواند مچ کسی را که دارد فریب میدهد، بگیرد. شناختش باعث میشود که آدم مشتش پر باشد تا اگر کسی حرفی میزد که تویش مغالطه بود، سریع آدم میفهمد این کجای کار ایراد دارد.
معمولاً دوستان دانشجو میآیند به من میگویند: «آقا استاد سر کلاس فلان حرف را زده.» در همین چند وقت اخیر (دو سه هفته، یکی دو هفته اخیر) من به دوستان گفتم: «آقا، میخواهید جواب استاد را بدهید؟ در این جلسات شرکت کنید.» فرمول اینکه آدم بفهمد دقیقاً چه گفت، چه سر آدم پیاده کرد، کجای جملهاش اشکال داشت، کجای ماجرا را یک چیزی وسط قاطی کرده بود، با مغالطات کشف میشود. البته ما مغالطاتمان خیلی بیش از هشتاد، نود مغالطه نیست. نهایتاً بیست تا سی تا مغالطه را انشاءالله با هم بحث میکنیم و کارگاهی [پیش میرویم]. هر مغالطهای هم که وارد بشویم، اول کامل توضیح میدهیم؛ با مثال، با پاورپوینت. بعد یک کلیپی هم از آن پخش میکنیم. [میگوییم:] «برنامه نود، چه مغالطاتی [داشت؟]» این هفته از برنامه نود نداریم؛ ولی انشاءالله از خود دوستان هم کمک میگیریم. حالا این هفته که میگوییم، شما ذهنتان فعال میشود تا هفته بعد، هر جا توی تلگرام و تلویزیون و هر جای دیگر مغالطه دیدید، اینها را خلاصه ثبت میکنیم برای جلسه بعد. انشاءالله یک کار کارگاهی را با هم انشاءالله خواهیم داشت؛ کار جذاب و خوب. پس اینجا اولین بحث ما در مورد مغالطه است. چرا ما در مورد مغالطات میخواهیم صحبت بکنیم؟
حالا این صفحه اولمان، متن کمی ریز [است]، بقیهاش متن [درشت]. قوه تحلیلی که گفته میشود، چطور حاصل میشود؟ یک آدم چگونه تحلیلگر میشود؟ تحلیلگر سیاسی، تحلیلگر اقتصادی؟ یک بخش از تحلیل، اطلاعات است. آدم باید در مورد موضوع اطلاعات وسیع داشته باشد. یک بخش از تحلیل، آن قوه سنجش است که میتواند آدم در گفتگو و بحث بفهمد که چهشکلی مطلب خودش را عرضه کند، چهشکلی مطلب طرف را در واقع نفی بکند یا آسیبشناسی کند. این قوه تحلیل چیست و چهشکلی حاصل میشود؟
من دو تکه از صحبتهای رهبر معظم انقلاب را برای شما آوردم. ایشان یک بحث خیلی خوبی میفرمایند که: «من از سابق مکرر گفتم که اگر ملتی قدرت تحلیل خودش را از دست بدهد، فریب و شکست خواهد خورد. در تاریخ هر وقت جبهه حق شکست خورده، به خاطر ضعف قوه تحلیل بوده است. یاران امیرالمؤمنین چون قوه تحلیل نداشتند، امیرالمؤمنین شکست خوردند. یاران امام مجتبی چون قوه تحلیل نداشتند، امام مجتبی شکست خوردند. مردم کوفه چون قوه تحلیل نداشتند، امام حسین به شهادت رسیدند.» برای یاری اهلبیت، چه چیزی از همه مهمتر است؟ داشتن قوه تحلیل. عمار کیست؟ کسی که قوه تحلیل و بیان [دارد]. تحلیل میکند مسئله را، به وقتش وارد میشود، شبههزدایی میکند، بیان میکند، گرهگشایی میکند، گره ذهنی را برطرف میکند. این است نیروی مؤمن، حزباللهی، کارآمد و بهدردبخور. اصحاب امام حسن قدرت تحلیل نداشتند؛ نمیتوانستند بفهمند که قضیه چیست و چه دارد میگذرد.
آلان مهمترین نیاز جامعه ما چیست؟ تحلیل. قوه تحلیل مردم. اگر قوه تحلیلشان بالا برود، مشکلاتی هم که داریم نه با سانسور حل میشود نه با فیلتر حل میشود؛ هرچند یک وقتی لازم است، سانسور هم لازم است، فیلتر هم لازم است؛ ولی اصل بر این است که اگر مردم قوه تحلیلشان بالا باشد، سواد مصرفی رسانهایشان بالا میرود. ما همه مصرفکنندهایم دیگر؛ حالا یک عده تولیدکننده در فضای رسانه هستند؛ اما همه مصرفکننده رسانه. رسانه فقط تلگرام نیست. شما هر ارتباطی که دارید، مصرف رسانهای [است]. روزنامه میخوانی، تلویزیون میبینی، اخبار میبینی، حرف میزنی، در کلاس شرکت میکنی. آن استاد دارد برای شما حرف میزند؛ استاد، رسانه است. شما مصرفکننده رسانهای هستید. یک رژیم غذایی میخواهد، یک رژیم مصرفی میخواهد، چنانکه قرآن میفرماید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَی طَعَامِهِ.» هر کسی باید به خوراکش نگاه کند. امام جواد علیه السلام فرمود: «این چه خوراکی است؟ «اى علم الذى یُؤخَذُ ام مِمَّن یُؤخَذ» (علمی که داری میگیری و از چه کسی میگیری). نگاه کن، آن خوراک تو است. حرفی که دارند به تو میزنند را نگاه کن. هر خوراکی را از هر کسی نگیر؛ [برخی] خوراک مسمومکننده است.»
[اگر بخواهیم] مذهبی کنیم یا یک نفر را در خط (مسیر درست) نگه داریم، فکر میکنیم با دعای کمیل و زیارت عاشورا اینها حل میشود؛ ولی اصل ماجرا چیز دیگری است. یک نفر باید یک ضدگلوله تنش باشد تا هیچ شبههای در او اثر نکند. چند نفر آدم میخواهیم که به شبهات جواب بدهند؟ در فضای تلگرامی دیدم «آنتیشبهه» (ضد شبهه) یک بخشی از کار است؛ اما دردی را دوا نمیکند. آنچه که لازم است، این است که ما باید قوه تحلیل را بالا ببریم. [باید] بشناسد که از کدام فن مغالطه دارند استفاده میکنند. این را بشناسد. هزار مدل، هزار حرفی که در این رنج گفته میشود و شنیده میشود. هر کس هر جا اینجوری دارد مغالطه میکند، سریع مچش را میگیرد. پس مهمترین نیاز ما چیست؟ قوه تحلیل. ضروریترین نیازی که یک دانشجوی فرهنگیِ مؤمنِ حزباللهی دارد، چیست؟ قوه تحلیل. ضروریترین نیازی که در فضای جامعه داریم، چیست؟ قوه تحلیل.
رهبر معظم انقلاب فرمودند: «بزرگترین مشکل ما الآن این است که یک عده مسائل را نمیفهمند؛ قوه تحلیل ندارند. یک وعدهای میدهد یک مسئولی که اصلاً عملی نیست، مردم گول میخورند. یک دوقطبیهایی درست میکنند که اصلاً واقعیت ندارد، مردم گول میخورند.» «پهلوان پنبه»، «مغالطه»، «مسموم کردن چاه»؛ اینها همه شگردهایی است که از قدیم هم بوده و پیاده میکنند. افکار عمومی را جذب میکنند و درگیر میکنند. الآن در فضای دانشگاهی ما همین است. یک استاد جو کلاس را به هم میریزد، فضای ذهنی دانشجو را خراب میکند. لااقل به عنوان یک مصرفکننده، هر کسی خودش باید قوه تحلیل داشته باشد که هر حرفی را قبول نکند، هر حرفی را نگیرد، خوراکهای مسموم فکری را پس بزند.
اصحاب امیرالمؤمنین، آنها که دل او را خون کردند، همه مغرض نبودند؛ حالا شما متن را میبینید. اما خیلی از آنها مثل خوارج قدرت تحلیل نداشتند. قدرت تحلیل خوارج ضعیف بود. یک آدم ناباب. الآن من بعضی از این آدمهای سادهدل را میبینم. در فضای سیاسی اسم عدالتخواهی و اینها را چهار تا آدم شارلاتان دارند، [و با آن] هیجانی، احساسی، جوگیر [میشوند]. خوارج اینشکلی بودند؛ [به خاطر ضعف] قوه تحلیلشان.
همه را ما برمیگردانیم یا به فساد جنسی یا به فساد اقتصادی؛ [میگوییم] مشکلات اینهاست. نه آقا! آنقدر آدم داریم که اهل لقمه حرام نیست. مگر هر استادی که حرف بیخود میزند سر کلاس، اینجا لقمهاش حرام است یا دامنش [آلوده است]؟ نه لقمهاش حرام است نه دامنش آلوده است؛ خوراک فکریاش آلوده بوده، بنده خدا. که این از همه بدتر است. البته، خوراک فکری مسموم خورده و خوراک فکری مسموم دارد میدهد، [و] صدایش درنمیآید.
یک آدم بدجنس، یک آدم زباندار پیدا میشد و مردم را به یک طرف میکشاند. شاخص را گم میکردند. در جامعه، در جاده، همیشه باید شاخص مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم کردید، زود اشتباه میکنید.
امیرالمؤمنین فرمودند: «وَ لا یَمْلِکُ هَذَا الْعِلْمَ إِلا أَهْلُ الْبَصَرِ.» و سبب اول بصیرت، هوشمندی، بینایی، قدرت فهم و تحلیل و بعد صبر و مقاومت و ایستادگی است. از آنچه که پیش میآید، انسان زود دلش آب نشود. راه حق راه دشواری است. ما این دو تا را لازم داریم: تحلیل و استقامت. تمام نیروی حزباللهیِ مؤمنِ کارآمد، این دو تا [را لازم دارد]: اول از همه بصیرت فکری، فکر قوی. عمارگونه. دانشجوی جوان و زنده و قبراق و شاداب، آتش به اختیار، جاندار. کار انقلاب و اینها را پیش میبرد. عنصری که بهدرد امام زمان میخورد، این است. او کسی است که سرباز امام زمان است؛ او کسی است که در جامعه مفید است؛ او کسی است که لازم داریم.
حالا اصل صحبتهای رهبر معظم [فرمودهاند]: «این خیلی مهم است، این جملات. این جوان را ما برای فردای اداره کشور لازم داریم. شما همگی مسئولین آیندهاید، انشاءالله. با این نگاه کنیم دیگر. من که نگاهم به شما این است: همگی انشاءالله مسئولین رده اولِ کاردرستِ آینده [هستید].» خب، این جوانی که ما برای فردا نیاز داریم، به چه چیزی نیاز دارد؟ خودش چه چیزی نیاز دارد؟ این باید سیاست را بفهمد. مغزش در زمینه سیاست، مغزی پخته و کارآمد باشد؛ وگرنه فریبش میدهند و زمینش میزنند. خب این لازم است؛ منتها آنچه که لازم است، قدرت تحلیل و فهم سیاسی [است]. اگر قدرت تحلیل نبود، انسان فریب تحلیل فریبگر بیگانه را میخورد.
در دنیای سیاست هیچکس صریحاً نمیآید بگوید که من میخواهم به تو ظلم کنم، نه به یک ملت نه به یک شخص. اینطور که نمیگویند. چهکار میکنند؟ میآیند با مغالطههای سیاسی کاری میکنند که بتوانند بر او تسلط پیدا کنند. درست مثل مغالطههای فلسفی، ذهن طرف را با یک چشمبندی علمی، در واقع، یک تردستی، منحرف میکنند. یک مغالطه سیاسی درست میکنند، میخ خودشان را میکوبند. خب ما باید چهکار کنیم؟ ما باید کاری کنیم که این جوان ما بتواند مغالطه را بشناسد.
اگر به من بگویند: «آقا، یک پایگاه بسیج است؛ میخواهیم کار فرهنگی کنیم، دو هفته وقت داری، با اینها چهکار کنیم؟» من میگویم: «به اینها مغالطات یاد بدهید.» یا بگویند: «آقا، در مدرسه میخواهیم بچههایمان را یکجوری بسازیم که اینها بعداً ضدگلوله بشوند، چهکار کنیم؟» میگویم: «مغالطات بنی... (یاد بدهید).» اصلاً کلاس فلسفه کودک که گفته میشود، همین فلسفه [است]. الآن در هلند از شش سالگی به بچهها فلسفه یاد میدهند. به بچهها ذهن فلسفی باید داشته باشند. ذهن فلسفی یک بخشش علتپژوهی است که قبلاً برایتان در جلسه قبل گفتم: با هر پدیدهای که مواجه میشود، دنبال علتش باشد. هر چیزی که به او میدهند، بگوید: «این چرا؟» ذهنش با «چرا؟» آمیخته شده باشد؛ «چرا این؟ چرا این درست است؟ برای چی؟» و مغالطه را بشناسد.
حالا در سن پایین، مغالطات را طراحی کردهاند. مغالطات برای مثلاً بچههای دانشآموز (پنج، شش تا مغالطه اصلی) با زبان خود بچهها. قشنگ دیگر ذهن بیمه میشود. در هر سنی مغالطههای متناسب با خودش [هست]. کما اینکه در فلسفه و منطق، شناخت مغالطه یکی از هنرهاست. ما باید بتوانیم جوان خودمان را آشنا کنیم به اینکه مغالطه چیست تا بتواند مچ مغالطهکننده را بگیرد، بگوید: «این قضیه که درست کردی، اینجایش اختلال و اشکال دارد.»
قدرت تحلیل سیاسی این است. تحلیل سیاسی؛ همه باید تحلیل سیاسی داشته باشند؛ سیاسی هستند. هیچ ملتی در دنیا مثل ایرانیها آنقدر در سیاست دخالت نمیکند. صبح تا شب در خانهها، همه در مورد مسائل سیاسی دارند حرف میزنند. تاکسیها که دیگر هیچی. میگفت: «در تاکسی سبزه نشسته بودم، [راننده] گفت: اینجا امروز تحلیل مسائل خاورمیانه را داریم. آمریکای جنوبی میخواهی؟ آنجا تحلیل مسائل آمریکای جنوبی را داریم!» کرسی نظریهپردازی. یکی شوخی میکرد، میگفت: «یک دکترای هستهای در ماشین نشسته بوده، یک بنده خدا کارگر سادهای هم سوار ماشین میشود، شروع میکند [در مورد] انرژی هستهای و اینها [صحبت کند]. این بنده خدا از عقب ماشین میگوید که بله، حالا در مورد مسائل هستهای داری صحبت میکنی، من خودم دکترا دارم در این مسائل!» یعنی: «هیچی نگو!» اعتماد به نفسمان هم، ماشاءالله، بالاست دیگر. صاحبنظریم و قشنگ وسایل را همه را بلدیم.
دائماً [با آن] مواجهی. میخواهی مدیر موفق بشوی، تاجر موفق بشوی، [پس بدان که] تاجر موفق قدرت تحلیل میخواهد. یک کاسب موفق قدرت تحلیل دارد؛ میفهمی وقتی کسی میخواهد جنس بزخری بکند، چهجور حرف میزند. مغالطه بزرگنمایی، مغالطه کوچکنمایی. کاسبها آنقدر از مغالطات استفاده میکنند. زده: «پرتقال ۱۰۰۰ [تومان]». بعد پیاده میشوی، [میبینی] نوشته: «سبدی»، کوچک نوشته: «سبدی هزار». حالا من مگر سبدی دارم؟ اینها همه [فنون] است. [وقتی] از ماشین پیاده شدی، پارک کردی، دیگر زورت میآید هیچی نخری برگردی. [میگویی] بچههایم نشستهاند در ماشین. حرفهای است دیگر. مغالطه است؛ قدرت تحلیل میخواهد. وقتی دیدی، خوب دقت کن! «سبدی»، «مُبدی» یا چیزی ننوشته باشد، بعد [برو] پرتقال خریدن. شناخت مغالطه چه برسد به رأی دادنمان! رأی دادن [در واقع] کار سیاسیون، کار فرهنگیمان است. [اگر ندانیم،] گول میخوریم. یک آدم مؤمن که انگیزه خوبی هم دارد، فریبش میدهند، به اسم عدالت کلاه سرش میگذارند، میبرند در جریانهای مختلف، ازش سواری میگیرند. مغالطه خیلی مهم است؛ از نان شب واجبتر است. شناخت مغالطات از نان شب واجبتر است.
خب، قدرت تحلیل سیاسی این است. بایستی این را در جوان به وجود آورد. اولین نوع مغالطات... دو قسم از مغالطات را امروز، اگر خدای متعال توفیق بدهد [بررسی میکنیم]. خداییاش هم وقت برده از ما، این کارها. ما قبلاً یک دور مغالطات کتاب را... حالا، این کتابی هم که میخواهیم امروز [با آن] مغالطه کار بکنیم، کتاب «مغالطات» آقای علیاصغر خندان (چاپ بوستان کتاب) است. این در دانشگاه امام صادق تدریس میشود. ما هم یک دور کامل کتاب را تدریس کردیم. فایلهای صوتیاش هم اینجا [هست]. برای این سری که با هم میخواهیم مغالطات را بگوییم، خلاصه پاورپوینتش کردیم و همهاش هم متن کتاب نیست. مثال از بیرون رفتیم خلاصه درآوردیم و از روزنامهها [و] مغالطات [مربوط به کتاب] علیاصغر خندان. در روزنامهها رفتیم و مغالطات درآوردیم. از کلیپها رفتیم و مغالطات درآوردیم. یک کاری برده. ارزش دارد یک دانه مغالطه درستوحسابی، شستهرفته بگوییم.
حالا دوستان هم دارند ضبط میکنند، فیلمبرداری میشود که این خلاصه را داشته باشیم دیگر؛ بعداً خودتان انشاءالله این دوره که تمام شد، خودتان تدریس بکنید، مغالطههایتان را. بحث جذابی هم هست، درس بگویید، همه با اشتیاق میآیند. اولین مغالطه، «مغالطه اشتراک لفظ» است. «لفظ مشترک»، «مشترک لفظی». شنیدهاید: «یکی شیر است اندر بادیه، و آن یکی شیر است اندر بادیه.» این یکی شیر است که آدم میخورد و آن یکی شیر است که آدم میخورد. «مشترک لفظی». شیر کدام است؟ «میخورد آدم»، «آدم او را میخورد»، «او آدم را میخورد»؟ بادیه: «بادیه» به صحرا میگویند، «بادیه» به پیاله هم میگویند. یکی شیر است اندر بادیه، [یعنی شیری برای خوردن در پیاله است]؛ یکی شیر است اندر بادیه، [یعنی شیری (حیوان) در صحراست]. [این هم] لفظی.
در فضای سیاسی از اشتراک لفظی استفاده میکنند. دو مغالطهای که امروز میخواهیم بگوییم، خیلی رایج است؛ در فضای علمیمان، در فضای سیاسیمان. فیلمهایی که میگذاریم دیگر، سعی میکنیم از همه طرف، از هر جناحی بیاوریم؛ ولی اگر یک جناح وزنش بیشتر بود، دیگر [به بعضی مسئولین میگوییم] اگر بیشتر از اینها آوردیم، دیگر خورده نگیرید؛ چون فیلمهایی که موجود است، بیشتر از اینهاست. دیگر کیفیتها خوب است، حرفها مهم است. خلاصه، لفظی در هر زبانی واژگان مشترک زیادی یافت میشود و هر یک از این کلمات [میتواند] معنای [متفاوتی داشته باشد]. یک کلمهای که چند تا معنا دارد، یا چند تا کلمه [یک] معنا دارد. وقتی در یک متن به تعدد معانی یک لفظ توجه [نشود]، [در] صغرا و کبری [اشکال به وجود میآید]. یک کلمهای را به کار میبرد...
مثال معروفش چیست؟ «در باز است. باز پرنده است. نتیجه: در پرنده است.» در «در باز است»، این کدام «باز»؟ «باز» به معنای گشوده شده. «باز پرنده است»، کدام «باز»؟ «باز» پرنده (حیوانات). «باز» دو تا معنا دارد. خندهدارش! حالا آنقدر در مسائل سیاسی از این قبیل [مغالطات استفاده میشود]. «آزادی!» کدام آزادی؟ «مردمسالاری!» کدام مردمسالاری؟ «شادی!» شادی مردم را نگیر! کدام شادی؟ همین امروز یکی از دوستان [از یکی] دیگر از دوستانم [پرسید]: «کدام شادی؟» ظرافت میخواهد دیگر. این یک احاطه علمی هم میخواهد که وقتی دارد طرف میگوید، شما حواست باشد که در صغرا کدام معنا را اراده کرد، در کبری کدام معنا. و در یک جمله، آن لفظ به معنایی و در جمله دیگر به معنای دیگر به کار برده شود و قرینه هم نباشد، این مغالطه اشتراک لفظ است.
**مثال اول:** «سعادت، غایت زندگی انسان است.» [این] «صغرا» [است]. «کبری» [چیست]؟ اول این را بگویم: هر جملهای که شما میشنوید، این یک پشتوانه منطقی دارد. صغرا دارد، یک کبری. صغرا یعنی مسئله جزئیه. کبری، مسئله کلیه. بعد این را هم به آن میگویند. در علم منطق میگویند: موجبهبودن صغرا، کلیهبودن کبری. موجبهبودن صغرا؛ جمله اثباتی باشد، نفی نباشد. «سعادت، غایت زندگی است.» این اگر «نیست» باشد، قضیه شما نتیجه نخواهد داشت. موجبه یعنی اصل باشد، سالم. «یا نیست»، «فلان فلان است»، میشود موجبه. «فلان فلان نیست»، میشود سالبه. همیشه صغرای شما باید موجبه باشد. کبرایتان هم باید کلیه باشد. کلیه و جزئیه. کلیه: «هر فلانی فلان است.» جزئیه: «بعضی فلانها فلان است.» این [مثال] جزئیه است. پس باید صغرایتان همیشه موجبه باشد، کبرایتان هم [کلیه]. حالا اینجا صغرای ما موجبه است. پس چرا نتیجه اینجوری میشود؟ میگوید: «سعادت، غایت زندگی انسان است.» «غایت زندگی انسان، مرگ است.» حد وسط هم تکرار شده. حد وسط کلمهای است که هم در صغرا هم در کبری [هست]. بعد در نتیجه آن میافتد. خوب دقت کنید. حد وسط داری... پایتخت میرفتم. من دیگر حالا همینجوری میگویم. حواستان باشد، میترسم بگویم، آخه ذهنتان دور بشود از [مطلب]. یک صغرا داریم، یک کبری. این را بنویسید: یک صغرا داریم، یک کبری. [یک بار] مار رفته بود حمام زنانه، همه ترسیده بودند. [مار] گفته بود: «نترسید بابا، من کُبرا هستم، صغرا و کبری [مطلب را بشنوید].» در صغرا یک چیزی داریم به اسم اصغر، در کبری یک چیزی داریم به اسم اکبر. آن عبارتی که در هر دو تا تکرار میشود، به آن میگوییم حد وسط. حالا در نتیجهمان چی میآید؟ جمله آخرمان نتیجه است: «بنابراین سعادت انسان همان مرگ است.» در نتیجه دیگر حد وسط نمیآید، اصغر میآید و اکبر. اصغر را از صغرا گرفتیم، اکبر را هم از کبری گرفتیم. حد وسط را انداختیم. نتیجه [را ببینید]. چشم، روی مثال توضیح میدهم. چشم.
«سعادت، غایت زندگی انسان است.» از صغرا چی آمده؟ در نتیجه کدام کلمه آمده؟ «سعادت.» پس سعادت میشود «اصغر». کبرایمان چیست؟ «غایت زندگی انسان، مرگ است.» نتیجه: «مرگ.» این هم میشود «اکبر». کدام در جفتش تکرار شده؟ «غایت زندگی انسان.» این را میگویند «حد وسط». حد وسط دیگر در نتیجه نمیآید. حالا ریزهکاریاش این است: شما خیلی وقتها یک تک جمله دارید. وقتی تک جمله میآید، یک اصغری دارد، یک اکبری. نه اصغر مهم است، نه اکبر. در تک جمله چه چیزی مهم است؟ حد وسطی که افتاده، مهم است. حالا حد وسط [در] مغالطه اشتراک لفظی چه بلایی سر ما در میآورد؟ یک حد وسط است، قاعدهاش چیست؟ حد وسطی که در صغرا آمده، دقیقاً خودش باید در کبری بیاید. اگر در صغرا یک معنا داشت، در کبری معنای دیگر داشت، نتیجه مغالطهای میشود. آلان مشکل در آن جمله که گفتیم چی بود؟ گفتیم: «در باز است، باز پرنده است.» حد وسط چی بود؟ اینجا «باز». مشکل این جمله چی بود؟ حد وسط در صغرا یک معنا داشت، در کبری معنای دیگر داشت. حد وسط – به قول علم، فلاسفه – «تکرار نشده بود». حد وسط باید تکرار بشود؛ یعنی چه؟ همان معنایی که در صغرا داشت، در کبری داشته باشد. حالا الآن اینجا حد وسط ما تکرار شده یا نشده است؟ چرا؟ الآن حد وسط چی بود؟ «غایت زندگی انسان». درست است؟ الآن «غایت زندگی انسان» در صغرا چه معنایی دارد؟ نوشتیم دیگر، بخوانید: «هدف». در دومی چه معنایی دارد؟ «غایت» دو تا معنا دارد: یک وقت یعنی آخرین اتفاقی که میافتد، آخرین چیزی که دنبالشی؛ یک چیزی را [به عنوان غایت میبینی]. یک وقت «آخرین سقف یک چیزی که دنبالشی»، آخر آرزویت است. [یک وقت] «آخرین اتفاقی که برایت میافتد». «آخرش چی میشود؟» (یعنی آرزویی) «آخرش چی شد؟» (آخر فیلم چی شد؟) «آخرش چی شد؟» (یعنی آنچه که واقع شد، اتفاق افتاد). ما دو تا «آخر» داریم: یک آخری که دوست داری به وقوع بپیوندد؛ یک آخری که به وقوع میپیوندد. غایت اولی که آمده، آن غایتی است که توقع داری، آرزویش داری. «سعادت، غایت زندگی انسان است»، یعنی چه؟ غایت دومی که آمده در کبری، چیست؟ یعنی آن که برایش رخ میدهد. درست شد؟ پس [«غایت»] باید دو تا معنا داشت.
«زندگی». زندگی اولی که گفته بود، یعنی هم زندگی دنیا، زندگی این دنیا. ما دو تا زندگی داریم: یکی «زندگی»؛ یعنی همین زندگی، معاشرت با هم بودنها، اینها، زندهبودن. دو تا زندگی دیگر. آلان مثلاً حیوانات زندگی میکنند. خب مثلاً طرف میگوید: «ما کِی با هم میرویم سر خانهزندگی؟» «سر خانهزندگیام رفتیم، سر زندگیمان.» این «سر زندگیمان» یعنی چه؟ یعنی همان زندگی که شتر و پلنگ و اینها دارند؟ مثلاً همان زندگی؟ منظورش این نیست که زندهبودن. «رفتیم سر زندهبودن؟» تا حالا مرده بودید مگر؟ «لا یَموتُ فیها و لا یَحیا». میگوید: «یک عده در جهنماند؛ نه میمیرند، نه زندهاند.» یعنی چه؟ زنده نیست؟ یعنی چه؟ یعنی زندگی نمیکند؟ حیات دارد. «زندگی مزه نمیبرم از زندگی.» «زندگی یعنی مردی؟» «آلان من زندگی نکردم، پنجاه سال از خدا گرفتم ولی زندگی نکردم.» یعنی چه؟ یعنی پنجاه سال مرده بودی؟ پس زندگی دو تا معنا دارد؛ زندهبودن [یا حیات با کیفیت]. یککمی بحثمان پیش برود، کلاً وسواسی میشوید. تجربهای از بحث مغالطه بهتان بگویم. نه، وایستا، یک مشکلی داشت جملات. آره، خیلی خوب است این وسواس. خیلی خوب است، قوه تحلیل قوی میشود. این منظورش از این چی بود؟ این کلمه را گفت، آنجا بعد منظورش... این هم [میخواهد] قوه تحلیل [را تقویت کند]. پس زندگیاش هم فرق [دارد]. بریم بعدی، مثال دوم. مثالها به ترتیب دارد یککم نمنمک سخت میشود.
**مثال دوم:** «خانه ارزان کمیاب است.» گفتیم باید چه باشد؟ [تکرار میکنیم]؛ یک بار دیگر هرچه گفتی مرور کنیم: موجبهبودن صغرا، کلیهبودن کبری. آلان اینجا صغرا موجبه است؟ بله. کبرایمان کلیه است؟ بله. اینجایش مشکل ندارد. مرحله بعد: اصغر، اکبر، حد وسط. آها، اکبر. «خانه ارزان»، اصغر؛ «گران»، اکبر. باریکالله. حد وسط چیست؟ «کمیاب». حد وسط تکرار شده؟ دقیقاً خودش است؟ کمیابی که در اولین [جمله] است، کمیاب در دومی. یک نکته گفتیم کبری باید کلی باشد دیگر. مگر کو کلیه (واقعاً کلی) باشد؟ ظاهرش کلی باشد؛ یعنی واقعاً باید کلیت داشته باشد، همهجا باید صادق باشد. «هر چیز کمیاب گران است.» واقعاً، واقعاً هر چیزی گران است یا ارزان است؟ درست است؟ آلان مثلاً سنگ... چهمیدانم، مثلاً گرانیت، حالا گرانیت هم نگوییم. بعضی از این سنگهای بهدردنخور، سنگهای مثلاً چیچی بگویم؟ ماشین. الآن کمیاب است. پیکان ۵۷، کمیاب [است، اما] گران [است]؟ آلان پیدا بشود، مشهد نیست، مثلاً بندرعباس نیست. الآن فصل گرماست، الآن کاپشن پشمی در بندرعباس کمیاب است، ولی اگر پیدا بکنی، گران است؟ نه! اصلاً آنجا [اگر] همه جنس هم میخواهم بخرم، میروم آنجا جنس بخرم، جنسم باشد، ارزان است آنجا. بندرعباس در تابستان آلان کاپشن پشمی میخرد؟ کسی هم بیاید آنجا نصف قیمت باید بفروشد. پس هر چیزی کم، لزوماً گران نیست. پس این اول در کلیت کبرایاش مشکل داشتیم، مشکل داشت. یکی، یک مشکل دیگر هم که داشت، این بود که «کمیاب» هم البته میشود گفت بله، کمیاب است. یعنی اینکه کم پیدا میشود یا کم عرضه میشود. «کمیاب». بعضی چیزها کم عرضه میشود، کم پیدا میشود. اگر پیدا بشود، راحت عرضه میکند. [مثال] تخممرغ بخرم. گفتم: «آقا تخممرغ رسمی داری؟» گفت: «وقت تخممرغ رسمی نیست، هوا گرم است، موقع تخمریزی نیست. فقط کارخانهها چراغ روشن خاموش میکنند.» مغالطاتی که سرموقع در میآورند، آن هم فقط تخمگذاری میکند، پیدا بشود، قیمتی ندارد. پیدا نمیشود. اگر پیدا بشود، من عرضه میکنم. کمیابیاش که عرضه نمیکند، تولید نشده. «کمیاب به درد تولید» [نمیخورد]. آن «هر چیز کمیاب گران است»، در واقع منظورش اصل نیست؛ منظورش میشود: «هر چیزی کمیاب، به مرور گران [میشود] وقتی تقاضا زیاد شده، عرضه کم بود.» به مرور گران میشود. مغالطه در میآورند دیگر. «خانه ارزان، گران.» مگر نگفتی آقا هر چیزی... «خانه ارزان، گران است.» هرچه گران هم کمیاب است. نتیجه روشن است.
**پرسش و پاسخ:**
[دانشجو:] «جانم.»
[استاد:] «موجبهبودن صغرا». موجبه یعنی اثباتی باشد، ایجابی باشد، [نه] ایجابی سلبی. میگویم: «فلان چیز، فلان چیز است.» «هوا گرم است.» «هوا گرم است» موجبه است. آخرش اگر «نیست» بیاید، میشود سالبه. «هوا گرم نیست.» همیشه صغرای شما موجبه [باشد]. «خانه ارزان کمیاب است.» این «خانه ارزان کمیاب نیست.» درست است؟ آقا جان من، حل است. میدانم این ساعت، ساعت درس و بحث و آن هم منطق و فلسفه و اینها نیست؛ ولی خب، اولش است، کش میآید. مغز یک خاصیتی دارد، کش میآید، انعطافپذیری دارد. این الآن مغز آنقدر کش میآید که دیگر نتوانیم جمع [بکنیم].
**مثال بعدی:** [از] کتاب نیست. «چرا دیوار مهربانی بعد از یک مدت کمرنگ شد؟» این، بدون اینکه آن پایینش را نگاه کنید. پایین را نگاه کنید، با همدیگر ببینیم که مشکلش چیست. زوم کنم بهتر شد؟ «چرا دیوار مهربانی بعد از یک مدت کمرنگ شد؟» صغرایش البته موجبه نیست. «چرا»یش را باید عوض کنیم. «دیوار مهربانی بعد از مدتی کمرنگ شد.» در کبری چه میگوید؟ «چون برای مهربانی نباید دیوار ایجاد کرد؛ باید دیوارها را برداشت.» جمله آشنا [است]: «باید دیوارها را برداشت.» با دیوار نمیشود مهربانی [کرد]. با دیوار جور درنمیآید. نتیجه: «اگر دیوار اختلاف طبقاتی بین مردم برداشته بشود، مهربانی ایجاد میشود.» مشکل دیوارش چی بود؟ آفرین. «دیوار مهربانی». دیوار مهربانی اسم یک جایی است، مکان است. [ماجرای] عبدالکریم حائری [را میدانید]؛ گفت: «حاج آقا، من گردنم را تکان بدهم، مشکل دارد؟» گفت: «نه.» «دستم را [اینطور] بکنم، مشکل دارد؟» گفت: «نه.» «کمرم را [اینطور] بکنم، مشکل دارد؟» گفت: «نه.» همه را با هم یک تکان داد. عزیزم، جزء به جزءش خوب است؛ ولی مردهشور ترکیب [را ببرد]! جزء به جزءش درست است، ترکیبش مشکل دارد. ممکن است هر قضیهای در هر جزء خودش [درست باشد؛ اما] نتیجهای که دارد از این دو تا کنار هم میگیرد، مشکل دارد. صغرا سر جای خودش درست است، کبری هم سر جای خودش درست است. [اما] نتیجه بهت بگوید: تمثیلی. حالا درست است که [در مثال] از یک مکان [به] دیوار اختلاف طبقاتی [رسیدهایم]، ولی به حساب کلیت تمثیل کرده [است] از دیوار مهربانی. «دیوار مهربانی» اولی که گفته بود، دیوار واقعی بود. دیوار دومی که گفته بود، تمثیلی بود. «دیوار مهربانی» یعنی دیواری که بخواهی با آن مهربانی کنی، نمیشود که! جمله خودش از ترکیب و چهارچوب آن دوتای قبلی را ندارد. این خیلی فرق میکند چون خیلی عامیانه است. باید پنج، شش بار هی بشکافی. ولی منظورش از آن دو تا جمله قبلی، همین سومی است. دارد اضافه میکند: «اختلاف طبقاتی برداشته بشود، دیوار اختلاط طبقاتی (آن را بردار)، مهربانی میآید.» بابا، دیوار مهربانی به جای [خود]. درست شد؟ این «دیوار مهربانی» نه یعنی که با دیوار میخواهی مهربانی کنیم؛ میخواهیم دیوار بکشیم که محبت لازم [است].
**پرسش و پاسخ:**
[دانشجو:] «جمله سوم.»
[استاد:] «بله، بله، بله، این جمله درست است؛ ولی نتیجهگیری از دوتای قبلیاش مشکل دارد. چطور؟ در زمان قدیم لزوماً این است؟ بله، بله، رفتوآمد بود، خانه، ارتباط. این مهربانی، بله، بله، برداشته بشود. این انحصارش خیلی خوب است. بعداً به آن میرسیم. [این] مغالطه علت و دلیل است که این لزوماً علتش این نیست. لزوماً مهربانی بین مردم، معلول برداشته شدن دیوار اختلاف طبقاتی نیست. مردم با هم مهربان نیستند، طبقاتی هست. مردم مهربانه[اند]... مشکل داشت نتیجه بگیرد. دیوار بعدی، جایی است که دارد فاصله میاندازد، این دیوار با آن دیوار.»
**مثال طنز:** حالا از این مشترکات لفظی در طنز، در جوکها، خیلی از اینها در جوکها، تیترها، تیترهای روزنامهها، لطیفهها خیلی پرکاربرد است. البته در لطیفه، خوب شوخی است، خنده است، ما میدانیم کلاه میگذارد؛ ولی وقتی فضا جدی است، یک کسی میخواهد یک چیزی را، یک اعتقادی را به کسی بقبولاند. در شوخیها که خیلی پیش میآید. میگوید: «پدرم دیشب در آتش سوخت. به علت پدر سوختگی، مغازه تعطیل است.» «خرس برادرم را گاز گرفت، الآن برادرم دچار مشکل گاز گرفتگی شده است.» معلم به شاگردان میگوید: «خر» به معنای بزرگ است. «به نظر من شما خر هستید.» یکی از شاگردان میگوید: «اختیار، شما از همه ما خرتر هستید.» [اینها] لفظی، بازی با کلمات [است].
**مثال بعدی:** حالا چند مدل اشتراک داریم: گاهی یک اسمی داریم که مشترک است. مغالطه اول اقسامش سه قسم است: اشتراک اسم و صفت، اشتراک فعل، اشتراک حرف.
**قسم اول: اشتراک اسم و صفت**
«او و همسرش پنج سال اختلاف داشتند.» مشترکش کجاست؟ «پنج سال اختلاف». اختلاف سنی یا اختلاف عقیده؟ «پنج سال اختلاف عقیده داشتم، دعوا داشتم.» «سی و پنج سال فاصله سنی». رشته [همین است]. مثال سیاسی هم لا به لایش بزنم. از یک آقایی سال ۸۸ یادم است. یک آقایی که از دنیا رفت، یک کسی توی جلسه کنفرانس خبری به ایشان میگوید که: «آیتالله فلانی در مورد شما یک همچین موضعی گرفته، گفته که شما فلان کار را میکردید.» آیتالله فلانی هم مسئولیتی داشت. زمان همین مسئولیت، همین آقا به ایشان گفتم: «آره، شما جوابت چیست؟» فیلم سیاستمدار، به این میگویند. «فلانی [میگوید]: «آیتالله فلانی که بیمار هستند، ما برای ایشان [شفای عاجل آرزو میکنیم].» [این را برای] «مشترک مرض» گفته! خدا مشاعرش [را] کار نمیکند [منظورش را در این جمله میرساند]. یا نه، واقعاً من دارم محبت میکنم. حالشان چطور شد؟ بستری [شدند]؟ این هنر است. دعا میکنم برایش.» این از شگردهای رسانهای [است]. یک جملهای میگوید؛ طرفدارهای خودش میفهمند چه گفته، کف میزنند. روبروییها میفهمند چه گفته، جوش میخورند. «مشترک لفظی» خیلی پرکاربرد. «نقد: منظورت چیست؟ اعتراض؟ زیر سؤال بردن؟ استفهام؟ ازش سؤال کنیم که توضیح بدهد دلیل کارش را؟ توبیخ؟» چند تا معنا دارد. «نقد انقلاب». درست شد؟
«در فارسی کتابهای «امثال قرآن» زیاد نیست.» «امثال» چیست؟ ضربالمثل یا شبیه؟ «امثال قرآن» یک [به معنی] ضربالمثلهای قرآن، [یکی به معنی] کتابهای شبیه قرآن. «حمید دوست بیست ساله من است.» این چیست؟ سنش است یا مدتی است که با هم رفیقاند؟
**قسم دوم: اشتراک فعل**
«او چند غزل سعدی را خوب و بیاشکال خواند.» مشکلش کجاست؟ گفته که: «غزل سعدی، بیاشکال، بیاشکال خواند.» میگوید مثلاً فلانی فلانی را مثلاً چیچی خواند. «خواندن» یعنی اعلام، یعنی دانستن، اینجور خواند. نوشتیم: «فلانی خواندن فلانی چند غزلش را بیاشکال خواند.» بقیهاش اشکال دارد؟ یا «خواند»، درست شد؟ خیلی در تیتر اینها کاربرد دارد. در توییت، توییتی که میزنی، مشترک لفظی غوغا میکند. مثلاً یک متن میخواستم بنویسم، وقت نکردم البته، یک خودم گفتم شاید خوب نباشد. در مورد این بابایی که تازگی دستگیرش کردند، این خبرنگار هتاک، قبلاً اقرار کرده به عرقخوری. دیگر گفتگو [با] امام رضا مثل ماست؟ خواستم بگویم که آن خبرنگار هتاک که قبلاً اقرار به نجاستخواری کرده بود، دستگیر شد تا بفهمد به اندازه دهنش نجاست بخورد. نجاست اول چیست؟ نجاست دوم چیست؟ نجاستخواری یعنی شرابخواری. نجاست دوم چیست؟ همین که در عرف میگویم: «نجاست زیادی خورد.» نجاست دیگر. شراب دیگر. به اندازه دهنش شراب بخورد. درست است؟ این خیلی پرکاربرد، قشنگ هم هست. وقتی کسی نگاه میکند، اشتراکات لفظی استفاده میشود، حالا یا در اسم است یا در فعل.
«آنها از ما چند عکس گرفتند.» «عکس گرفتن» [یعنی] یک عکس گرفتم. «این کتاب قیمت ندارد.» (بس که ارزان است یا بس که گران است؟) «اگر دادگاه هم بگذارد، من پا روی حق نخواهم گذاشت.» [یعنی] اجازه بدهد که پا روی حق گذاشته بشود، یا دادگاه حق بداند، من حق نمیدانم؟ پاریش سه تا معنا [دارد]. «دادگاه پا روی حق بگذارد، من پا روی حق نمیگذارم.» «دادگاه اجازه بدهد که من پا روی حق بگذارم، من پا روی حق نمیگذارم.» «دادگاه اصلاً حق بداند، من حق نمیدانم، پا رویش نمیگذارم.» سه تا [معنا]. هر چه جمله شما بتواند، حالا برای کار رسانهای (به شرطی که مغالطه نباشد ها، به غلط میاندازد)، ولی ظرافت و هنر چیست؟ اینها بخشش ایهام است دیگر. ده تا معنا داشته باشد در کنار هم، ۱۰ تومان [مثلاً]. این اوج هنرمندی، اوج ظرافت است. مثلاً در زبان عربی میگویند: «قلب و بهرام ما رهو». «قلب و بهرام مارَهَبَه». به «قلب و بهرام» که معلوم است. «قلب و بهرام» یعنی چه؟ دل بهرام ترسیدن؟ «قلب و بهرام» یعنی چه؟ دل ابراهیم، دل بهرام نترس؟ «قلب» دو تا معنا دارد در عربی؛ یکی معنای دل، یکی «قلب» (برگرداندن). «قلب و بهرام» (بهرام را برگردانی)، برعکسش چی میشود؟ «ما رهو». «قلب و بهرام مارَهَبَه» هم معنایش این است که دلش نمیترسد، هم یعنی کلمهاش را برعکس کنی، میشود «ماه رَهَبَه». این هنرمندی، این ظرافت است. یک متنی وقتی دو وجهش خوانده میشود، قشنگ هم هست. حافظ اینجوری زیاد دارد، مولوی دارد. به شرط اینکه به غلط نیفتد، طرف نفهمی چه داری میگویی.
**قسم سوم: اشتراک حرف**
بریم بعدی: اشتراک حرف. «دهمین و آخرین فصل کتاب درباره عبادت است.» واو، حرف «واو». واو دو تا معنا دارد. «دهمین و آخرین» یعنی «با آخرین»؟ یعنی هم دهمی، هم آخری (دو تا)؟ یا نه، دهمین و آخرین یعنی دهمین که همان آخری است. درست شد؟ واو دو تا معنا دارد. این هم خیلی رایج است.
«با وجود امثال شما، وضع دانشگاه اصلاح نمیشود.» «با وجود امثال شما، وضع دانشگاه اصلاح نمیشود.» این چیست؟ «با وجود» یعنی علیرغم. «آنقدر وضع خراب است که با وجود شما هم درست نمیشود.» یا نه، «به خاطر شماست که درست نمیشود، چون شما هستید، درست نمیشود.»
«او عمری با ریا و خودخواهی مبارزه کرد.» با ریا مبارزه کرد یا نه، مبارزه میکرد ولی ریاکاری [میکرد]؟ با ریا و خودخواهی بود. روشن است دیگر.
«بعضی شرکتها نظیر آرامکو یا کمپانی نفت خلیج باعث تضعیف مواضع اوپک میشود.» مشکلش کجاست؟ چیچی؟ احسنت! کجایش مشکل دارد؟ «یا» یعنی یا داریم بین دو تا تردید داریم؟ یا نه، آرامکو همان کمپانی نفت خلیج است؟ یا دارد تفسیرش میکند؟ یا دارد تردید ایجاد میکند؟ روشن شد. گاهی هم نه، دارد بین دو تا [چیز] مرتب میکند. مغالطه اشتراک لفظی. «تضعیف». تضعیف مواضع.
**مثال قرآنی:** حالا جذابتر میشود. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا...» یکی از مغالطاتی که یهودیها میکردند. منبر پیغمبر فرموده بودند هرچه از من شنیدید، بنویسید. درست شد؟ یادداشت. اینها که یادداشت میکردند، پیغمبر آرام آرام حرف میزده. سواد هم داشتند مردم. میگویند همه بیسواد بودند؟ «یا رسولالله، راعنا.» «راعنا» دو تا معنا دارد: «مراعاتمان کن»، «یه راهنمایی میآید (چراندن)، ما را ببر چراگاه». «مرا أخرج المرعا» دارد در سوره اعراف. «چراگاه». «راعنا»: «مراعاتمان کن.» «راعنا»: «ما را ببر چراگاه.» «ببر چراگاه، علف بده، علف بده.» خلاصه این را دست گرفتند. آیه نازل شد: «بابا، نگیر «راعنا»، بگو «انظرنا»، [و] «فَنَاظِرُهُ إلی مَیسَر مهلت.»
[از] اشتراک لفظی استفاده میکنند. کلماتی که استفاده میکنیم، «مشترک لفظی» نباشد که بعداً دستمان بیندازند. «مشترک لفظی» نباشد که بعداً منظور ما را یکجور دیگر تبیین بکند. نیروی حزباللهی، شعاری میدهد. در انتخابات یک چیزی میگوید. یادم نمیرود؛ تبلیغات آقای ناطق نوری بود سال ۷۶. ما آن موقع تبلیغات آقای خاتمی را پخش میکردیم. عرض کنم که یک جملهای در تبلیغات آقای ناطق نوری زده بود، کلاً لج درآر (روی مخ) زده بود: «اندیشه و اندیشه حزبالله است.» تفسیر میکردند آن موقع: «هدف او رسیدگی به حزبالله هست.» یک همچین جملهای تعریف کرده بودند. کمیته و اینها خیلی رایج بود؛ میگرفتند، میزدند، میبردند. حزبالله، حزباللهی. «من آمدم طرف حزبالله مشاور آزادی رأی استفاده کنم.» یعنی چه؟ «من آمدم طرفداری حزباللهیها.» چه کلمهای؟ چه عبارتی است؟ کسی که هوش سیاسی، هوش رسانهای دارد، خشک تبلیغات نکرده، درست کرده بوده. اگر بازی نبوده، همین هم که یک کاری نکردند که بنده خدا را «اوتش» (خارجش) کنند. آتش به اختیار فرهنگی، تمیز استفاده میکند. اصلاً نباید اجازه بدهی که به مشترکی برود که او سوءاستفاده کند. در فضای درگیری رسانهای، کسی که سوتی میدهد (یعنی واژه مشترکی میگوید)، طرف مقابل بتواند واژه او را «تف و تعریف» (به نفع خود) تفسیر میکند.
بریم سراغ تیتر روزنامه. آمادگیاش را دارید؟ بریم. بگویم: «نه مذاکره.» برداشتی که او مد نظرش بوده این بوده که آقا، احسنت. حالا فیلمش را ببینیم. «کافی: دوران احساسات کافیه.» از اولش گوش میدهید، حجم مغالطه داشت. هر کس هر جا کشف کرد، خودش آتش به اختیار دیگر بیاید در بحث. «دوران احساسات کافی است.» «کافی است، دوران احساسات کافی است.» یعنی انقلاب انگار یک چیز زودگذر است. احساسات، عواطف، هیجانات. هیجانات معقول، هیجانات غیرمعقول. مغالطه اشتراک. «سی و هفت سال از انقلاب گذشتیم.» «از انقلاب گذشته». «از انقلاب گذشتیم». «از انقلاب گذشتیم» یعنی تمام شد انقلاب. دیگر دوره جمهوری اسلامی شد. آقا فرمودند این خیانت است، اگر کسی بگوید انقلاب تمام شده، دیگر وارد جمهوری اسلامی شدیم. انقلاب دائماً در حرکت است. «از انقلاب»، «از انقلاب گذشته»، انقلاب جاری است. ولی ازش مقدار [زیادی] گذشت. یک نکته، یک نکته دیگر هم الآن آخر [بحث است]. «از انقلاب گذشتیم سی و شش سال، سی و هفت سال از انقلاب.» «واقعیت.» خود «واقعیت» چیست؟ واقعیتِ کِی؟ واقعیتی که کی ایجاد کرده؟ واقعیتهایی که من در ذهن خودم واقعی میدانم؟ واقعیتهایی که در بیرون است؟ بعد تازه «واقعیت». بله، واقعیت هم. واقعیت یک مقدار آدم کشته شدن. این هم واقعیت است. واقعیت یعنی فقط هزینهها را بگوییم، از سود نگوییم؟ واقعیت هزینهها. واقعیت چیست؟ «دنیا، دیگران، مدارا کردن، فضای گفتگوی آزاد.» کلمه به کلمه، ماشاءالله، پر و پیمان. روبروی هم دوست و دوست [هستند]، دوست و دشمن. یک پاسخ مغالطات [است]. مشکلی هم نداری. «مذاکره با همان معنای امروز مذاکره». امیرالمؤمنین... شما میدانید که امام حسین خیمهای را به پا کرد و عمر سعد را دعوت به مذاکره [کرد]؟ دروغ است، مغالطه تحریف تاریخی است. دروغ. اصلاً خیمهای به پا نکردند. مذاکره [یعنی] پیاده هم نشدن و خیمه به پا کنند، دعوت کنند مثلاً. اج... انگاری مکانی گذاشتیم، شربت هم دادند، از همدیگر پذیرایی کردند. «خیمه به پا کردیم». بعد حالا از آن طرف دعوت به مذاکره کرد. دعوت به مذاکره در فضای دیپلماسی الآن یک معنا دارد. در فضای جنگ تاریخی، شمشیر و به معنی دیگر دارد. دعوت به مذاکره یعنی چه؟ آخرین حرفهایمان را بزنیم؟ یا نه، مذاکره به همین معنی که داد و ستد سیاسی، یک سری چیزها را من میدهم، یک سری چیزها را تو بده، کوتاه بیا؟ در فضای سیاسی ما «مذاکره» دو تا معنا دارد. یعنی اصلاً مذاکره دو تا معنای سیاسی دارد: به معنای داد و ستد، گفتگو. «مذاکره میکنم، گفتگو پشت درهای بسته، با فلانی مذاکره کردیم.» دروغ نبود. فیلم دروغ است. نه، میگوید: «یک خیمهای برای خیمه به پا کردن.» آقا امام حسین خیمه هم به پا کرد در کربلا؛ خیمه زد برای بچهها، برای مشکها، برای چیها؟ خیمه به پا کرد برای مذاکره؟ خیلی شب تاسوعا ساعتها، ساعتها، سه جمله، ساعتها مذاکره کردند. یک خیمه زد شب تاسوعا. نشستند تا صبح مذاکره کردند. مذاکره کرد تا مسئله به... مذاکره کرد که مسئله به جنگ پایان پیدا نکند، اتفاق نیفتد جنگ. نه، اتفاق نیفتد یعنی چه؟ یعنی کسی که ظالمانه دارد میجنگد، نجنگد؟ یا من با حقارت و تحقیر جنگ را بردارم؟ عامیانه و سادهاندیشی و سادهاندیشانه نشاندهنده نرسیدن به عمق مسئله است. امیرالمؤمنین که با زبیر یا امام حسین را با ابن سعد [قیاس میکرد]، حرف حسن روحانی، رئیسجمهور ایران در مراسم روز ملی فناوری هستهای. شرکت «کسی در مذاکرات هستهای نیستیم.» ما دنبال مذاکرات تعهدها [نیستیم]. امام حسین از جنگ میترسید؟ نه از شهادت. استقلال، شهادت میشناخت. اما به ما یاد داد که حتی با دشمن بود، حتی با خصم، به گونهای رفتار بکنیم که منطق دنیا ما را پیروز در صحنه مذاکره بداند. امام [خمینی] با نگاه سهلاندیشانه و عوامانه و بدون فهم ضررهای بیشماری که دارد و منفعتی که اصلاً ندارد.
مغالطه اولمان تمام شد و خدمتتان عرض کنم که برای مغالطه دوم دیگر وقتمان اجازه نمیدهد. هشت دقیقه وقت داریم، فرصت نمیکنیم که برای جلسه بعد... اول نکتهای که عرض بکنم اینکه آدرس کانال ایتا اینجا [است]. عزیزان نوشتند، همه عزیزان انشاءالله عضو بشوند در کانال. بعد نکته بعدی اینکه کانال انشاءالله یک گروهی هم داشته باشیم برای جلسه بعد. در این مدت، حالا من دیگر نمیخواهم بگویم برای خود جلسه، چون وقتمان کم است. مدت زمانمان [کم است]. در این یک هفتهای که داریم، شما این مغالطه اشتراک لفظی را در هر تیتر روزنامهای که دیدید، هر مطلبی که در تلگرام خواندید، هر حرفی که از در تاکسی و اینور و آنور شنیدید، از در تلویزیون دیدید، هرچیزی که دیدید و اشتراک لفظی بود، این را جمع بکنید. نفری لااقل سه تا، لااقل سه تا در همین گروهی که حالا قرار است داشته باشیم یا برای ادمین کانال. حالا شاید این یکی بهتر باشد ها. برای ادمین کانال بفرستید، ایشان منتشر بکند. اگر فیلمی هم دیدید که این مغالطه تویش است، آن را هم منتشر [کنید]. آتئیستها را با همدیگر منتشر میکنیم. میآورم برایتان. شنبه دیگر اینها نمیتوانند در تلگرام فعالیت کنند، خودمان میتوانیم گروه داشته باشیم. فایل صوتی را میگذاریم انشاءالله. البته میخواستیم فایل صوتی را نگذاریم که جریمه بشود برای کسی که نمیآید. کلیپ هم آره، منتشر میکنیم و مزیت نسبی فقط این باشد که همین که در جلسه هستید و سؤال میشود پرسید، مزیت نسبی حضور در [جلسه است]. بله، چشم. حالا برآوردتان نسبت به این جلسه چطور بود؟ از ۲۰ چقدر میدهید؟ دیگر نبود؟ بالاتر نبود؟ از این به بعد میزنید به خط و اگر پشت میکروفون بپرسید که خیلی بهتر است. نمیشود ما چرا؟ خب حالا ببینیم یک وقت هستش که سیاق کلام مشخص است چه دارد میگوید. مثل همینجا: «امام حسین مذاکره کرد.» به ما یاد بدهد که باید با منطق دنیا خودت را پیروز نشان بدهی. این کدام مذاکره است؟ ندارد مشخصه. از یک واژهای که «مذاکره، مذاکره» است. آقا «مذاکره» دو تا معنا داریم. «مشترک لفظی» را میشود این کار را با آن کرد، به شرط اینکه ما بدانیم مسئله چطور است و ببینیم طرف چه میخواهد از توی این حرف در بیاورد. اینجا بروی: «این کلمه معنایش این است.» آفرین. از فضای صحبتها میشود فهمید چه دارد میگوید. خیلی [از] دفتر ریاست جمهوری... حالا ما همیشه نمیخواهیم نقد کنیم. گاهی فقط به این است که شما بیایید مثلاً اگر گفت نقد... جوادی تبیینی که میگویند همین است دیگر. ما اصلاً با نقد مشکل نداریم. ما میگوییم باید نقل کرد. منظور از نقد چیست؟ همین کاری که خود بنده کردم، بازگشت پیدا کرد. گفتم باید معصوم را نقد کرد. منظور از نقد معصوم چیست؟ ۱۲ مفصل بحث کردیم. «مغالطه کردی». همین قدر که شما بعد حرف او که عرض کردم، حرف مشترک او را وقتی شما تفسیر کنی، شما بردی. وقتی یک نفر حرف مشترک میزند، شما که تفسیر میکنی به نفع شما، شما بردی. این کاری که آقا با آقای خاتمی کرد. دموکراسی، مردمسالاری. ما آمدیم مردمسالاری را بگوییم. مردمسالاری آمدیم. بله، اصلاً اسلام برای مردمسالاری آمده. مردمسالاری دینی. چیز [بله] نظریه پوپر و اینها را آورد مطرح کند. «پیغمبر و جامعه مدنی». «پیغمبر مدینه النبی و جامعه مدنی پوپر را میگفت.» «مدینه النبی پیغمبر». شما بلد باشید خوب از آن حرف مشترکی که او میزند و شاید بعدش هم دیگر جرئت ندارد دقیق منظورش را بگوید. در مناظره وقتی به کسی حرف میزنی، یک حرف مشترکی دارد میزند، مشترکی دارد میگوید. مخاطبین و طرفدار [شاید نیاز به] توضیح [داشته باشند]. ما میگوییم نباید افراط کرد. یعنی چی؟ یعنی این ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ [نفر] طرفدار اعتدال یکجوری تعریفش کردی. دارم دیگر. وقتمان هم تمام [است]. کتاب دیالمه است. جلد یکی هم آقا وحید. وحید آقا وحید سلامتی بدهد و توفیق.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط

جلسه دوم : شناخت مغالطه ابهام ساختاری
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه سوم : ترکیب مفصل و تفصیل مرکب
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه چهارم : از واژههای مبهم تا سورهای کلینما
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه پنجم : مغالطه صور کلینما در جامعه و رسانه
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه ششم : علت جعلی؛ مادر مغالطات و سلاح رسانهها
کارگاه تحلیل مغالطه
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه اول : چرا شناخت مغالطات از نان شب واجبتر است؟
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دوم : شناخت مغالطه ابهام ساختاری
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه سوم : ترکیب مفصل و تفصیل مرکب
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه چهارم : از واژههای مبهم تا سورهای کلینما
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه پنجم : مغالطه صور کلینما در جامعه و رسانه
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه ششم : علت جعلی؛ مادر مغالطات و سلاح رسانهها
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هفتم : بزرگنمایی و کوچکنمایی؛ ابزار پنهان رسانهها در جنگ نرم
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هشتم : نقل قول ناقص؛ دروغی بدون دروغ
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه نهم : مغالطه تفسیر نادرست
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دهم : وقتی بستن راه استدلال به ابزار سیاست بدل میشود
کارگاه تحلیل مغالطه
در حال بارگذاری نظرات...