
جلسه هفتم : بزرگنمایی و کوچکنمایی؛ ابزار پنهان رسانهها در جنگ نرم
این جلسات کارگاهی «تحلیل مغالطات» با رویکردی کاملاً رسانهای برگزار شده است؛ جایی که استاد با زبانی ساده، طنزآمیز و مثالهای واقعی از سیاست، تاریخ و زندگی روزمره، پیچیدهترین خطاهای منطقی را باز میکند. هر جلسه پر است از نمونههای عینی؛ از مناظرههای مشهور و سخنان سیاسیون گرفته تا برداشتهای غلط از قرآن و تاریخ اسلام. شیوه تدریس تعاملی و کارگاهی است؛ استاد مدام پرسش میپرسد، مثال میآورد و مخاطب را وارد ماجرا میکند تا خود او مغالطه را کشف کند. نتیجه این دوره، یاد گرفتن مهارتی جذاب است: دیدن پشت پرده سخنان و رسانهها و ایستادن در برابر فریبهای زبانی و فکری
تعریف و اقسام مغالطه بزرگنمایی در رسانه و سیاست
نقش ترکیب عطفی در برجستهسازی غیرواقعی اخبار
استفاده از تیترها و چینش متن برای تحریف پیام واقعی
نمونههای روزمره بزرگنمایی مانند تبلیغات میوه و حراجها
کاربرد کوچکنمایی در کمرنگ کردن ابعاد منفی اخبار
تأثیر رسانه بر قضاوت عمومی در جنگ نرم
تحریف تصویر علما و بزرگان دینی از طریق بزرگنمایی نقاط ضعف
نقش آمار و ارقام گمراهکننده در بزرگنمایی یا کوچکنمایی
هشدار نسبت به شارلاتانیزم رسانهای و ضرورت هوشیاری اجتماعی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
مغالطه بعدی ما، مغالطه بزرگنمایی است؛ از مغالطات، از «خوبای» مغالطات، مغالطهای بسیار رایج و پرکاربرد. شما وقتی میخواهید خبری یا غرضی را بگویید، اگر در بازگو کردن خبری، قصد و غرض خاصی داشته باشید و هدف خاصی را دنبال کنید، سعی میکنید که آن را طوری بگویید که قصد و غرض و هدفتان تأمین بشود. به قول معروف، «پیاز داغش را زیاد میکند». یک جوری میگوید. بحث دروغ نیست؛ اصلاً قرار نیست کسی دروغ بگوید.
میگویند: «رسانهها دروغ میگویند.» اتفاقاً رسانهها اصلاً دروغ نمیگویند. رسانه که نباید دروغ بگوید؛ رسانه باید بلد باشد مدیریت خبر راست را انجام دهد. خبر راست را چه شکلی مدیریت کنیم؟ راست را چه شکلی نشان بدهد؟ راست را چه شکلی بنماید؟ یعنی بازنمایی خبر راست خیلی مهم است. هیچ رسانهای خودش را با خبر دروغ خراب نمیکند. قدیمها چرا دروغ میگفتند؟ امکانات نبود، دروغ میگفتند، کسی هم نمیفهمید. الان در این دوره اطلاعاتی که سریع تکثیر میشود و سریع از آنور درمیآید، اصلاً نمیصرفد برای هیچ رسانهای که دروغ بگوید. رسانههایی که هیچ التزامی به هیچ اصل اخلاقی ندارند، یک خبر که منتشر میکنند، اگر دربیاید که این دروغ بوده است، سریع تکذیب میکنند؛ به هیچجا بند نیستند، به هیچجا پایبند نیستند! اعتبار رسانهشان بسته به این است. پس کار رسانهای این نیست که بردارد خبر راست را دروغ کند و تحویل دهد؛ بلکه بلد است خبر راست را چگونه بزرگنمایی کند و به چه شکلی کوچکنمایی کند.
در یک واقعه، یک عکس معروفی هست، دیدهاید که یک لنز، یکی دارد یک تیغی را میزند به یکی دیگر. بعد تصویر را از بیرون نشان دادهاند: یکی با چاقو دارد دنبال یکی دیگر میکند، بعد این پایش بالای اینی است که دارد درمیرود، آنی هم که دنبال این است، فقط صورتش معلوم است، آن پایش شبیه تیغه است؛ این انگار با تیغ دارد میزند روی این. دیدید یا نه؟ بعد، از دریچهای که نگاه میکنی، احساس میکنی که این بابا الان آن یکی را دارد با چاقو نمیزند. از بیرون که نگاه میکنی، این دنبال او میکند، این پای او اصلاً چاقو نیست؛ این پایش است که دارد درمیرود، پایش جلوی صورتمان آمده. خیلی مسائل این شکلی است. ظالم را مظلوم نشان میدهیم، مظلوم را ظالم نشان میدهیم.
مثلاً یک نفر را ده نفر نشان بدهی، یک نفر را مهم نشان میدهی. مثلاً، «برخورد جمهوری اسلامی با مراجع تقلید.» یعنی حجتالاسلام را اول آیتالله میکند، آیتالله را مرجع تقلید میکند. بعد طرف مشکلات اقتصادی داشت، میبینید دیگر؛ بعد مفاسد اقتصادی به بار آورده، انداختندش زندان. بعد اخباری که منتشر میکنند، مینویسند: «برخورد جمهوری اسلامی با مراجع تقلید مخالف خود.» حالا اول اسمش را نکویی میکنند، مثلاً فلان. حالا کار نداریم. بعد شما اصلاً نمیشناسید این بابا را. این چه مرجع تقلیدی است که هیچکس نمیشناسدش و از او تقلید نمیکند؟ مشکلش هم که افتاده زندان، چه بوده؟ مسائل اقتصادی بوده. چه چیزی را نشان میدهد؟
یک باری این آقا یک جایی یک موضع بدی گرفته. در مورد (آن) پخش میکند: «فلانی که زندان افتاده، ۳۰ ثانیه ازش فیلم منتشر میشود، در زندان. حالا اختلاس کردی؟ چه کار کردی؟ این کار را کردهای، آن کار را کردهای؟»
خب، یک مشکلی که ما در مغالطات داریم این است که اینها را که یاد میگیریم، کمی آدم هوس میکند خودش هم پدرسوخته بشود. در این خط کار مغالطات، خیلی مراقب باشیم که پدرسوخته نشویم. پدرسوختگی را یاد بگیریم و بشناسیم، بفهمیم چه پدرسوختگیهایی دارند؛ ولی از این پدرسوختگی استفاده نکنیم. این پدرسوختگی بزرگنمایی و کوچکنمایی خیلی هم بین ما رایج است.
دیدهاید مثلاً وانت ایستاده، پرتقال میفروشد؛ تابلو زده: «پرتقال دزفول، کیلویی ۳۰۰۰ تومان.» «سه هزار تومان» را گنده نوشته؛ از ته جاده، یعنی از قوچان میتوانی ببینی (از مشهد تا قوچان دیده میشود)! همین «سه هزار تومانی» را که میبینی، ترمز میزنی که «پرتقال ۳۰۰۰ تومان، خیلی خوب است!» پیاده میشوی، بعد میکشد، میبینی کیلو ۷ تومان دارد حساب میکند. بعد میگویی که: «آقا این سه تومان زده.» میگوید: «حاج آقا، خوب دقت نکردی! ببین، آن کوچک آن وسط نوشتم: "سبدی ۳۰۰۰ تومان!" اینها کیلو ۷ تومان است.» این میشود مغالطه بزرگنمایی: ۳۰۰۰ تومانش را گنده، «سبدیاش» را کوچک.
بزرگنمایی برجستهکردن بعضی از ابعاد یک خبر یا پیام است که از حالت طبیعی خارج میشود و باعث میشود که متضمن معانی غیرواقعی و نادرست بشود. مخاطب یک چیز دیگر میفهمد. حالا شما که دروغ نگفتی! «دروغ گفتی؟» میگوید: «آقا نوشتم "سبدی" دیگر! چه کار باید بکنم؟ مشکلش چیست؟» طرف میگوید، ولی آرام میگوید. بعضی جاها را آرام. بلد نیستند آرام میخوانند: «سگِ من توپ دارم، قلقلی سرخ و سفید و آبی... کجا میره؟ شنیدید؟ کجا میره؟ خونه ما.» این مغالطات هست؛ همه بالفطره یک مقدارش را داریم.
اقسام بزرگنمایی:
۱. نسبت دادن یک عدد به یک ترکیب عطفی. اصلاً ترکیب عطفی خیلی چیز خطرناکی است. کلاً وقتی همه میخواهند سر و ته را جمع کنند، با «واو» میآورند. در گزارشها مخصوصاً: «فلان و فلان و فلان، نرخ رشد فلان و فلان و فلان و فلانِ فلان مثلاً اقلام مصرفی مردم کاهش پیدا کرد، قیمتش فلان و فلان و فلان و فلان و فلان.» خب، حالا مثلاً اقلام ضروری، گوشت بوده، نمیدانم مثلاً شیر بوده و ماست بوده و فلان و اینها. یکی از اینها کاهش چشمگیر پیدا کرده. مثلاً یکهو مردم میبینند مرغ مثلاً از ۱۵ هزار تومان ... بعد میگوید که خبر خیلی مهم: «کالاهای ضروری مردم کاهش چشمگیر (داشت).» «کالاهای ضروری مردم اعم از مرغ، گوشت، ماست، لبنیات، چی چی چی، کاهش چشمگیر پیدا کرد.» ۲۵۰ تومان کم شده! اول با «واو» میآورد. اهمیت یکی از اجزای آن ترکیب عطفی بیشتر از آنچه هست جلوه میکند. گاهی همه را با هم میآوری و یکی را به آن بها میدهی. گاهی همه را با هم میآورد و حکم یکی به همه بار میشود. مثلاً چند تا عالم را کنار هم میآورد، چند تا آخوند؛ بعد یکی از اینها مرجع تقلید است. شما میگویی: «پس لابد همهشان مرجع تقلیدند.» ما نمیشناسیم. قشنگ رسانهای (است).
یک آخوندهای مخالف حکومت، یکی مثلاً آیتالله فلانی؛ ۱۰ تا آخوند گمنام، شاگرد شاگرد شاگرد ایشان هم نیست!
۲. دو مطلب مورد نظر چنان بیان میشود که ابعاد مطلوبش کاملاً برجسته و مورد توجه، و ابعاد نامطلوبش نادیده گرفته میشود. «آقا دادگاه به نفع ما حکم صادر کرد! آی مردم! آی خلایق! این را قبول کردند! انرژی هستهای را برای ما به رسمیت بشناسند! آی ایها الناس!» رهبری پیام بعد از برجام گفتند، گفتند: «نسبت به آوردههای برجام بزرگنمایی نشود، نسبت به دادههایمان کوچکنمایی نشود.» کاری که میشد این بود: یک چند تا چیز بیخود و چرت و پرت و اینها را داریم میدهیم؛ اولین اینکه حق ما را به رسمیت میشناسند. بعد نمیدانم سوئیفت را، یک چند تا کار کوچک هم تعهد دادیم. حالا باید بعداً معلوم شود آن کارهایی که خیلی بزرگ بوده، آنهایی هم که طرف تعهد داده، خیلی کوچک بوده؛ بلکه اصلاً عملی هم نمیشود.
۳. مطلب مورد نظر با عبارات مختلف از جوانب گوناگون چنان بیان میشود که آن مطلب هرچه مهمتر و بزرگتر جلوه کند. هی چند بار تکرار میکند: «فلانی هم این را گفته، فلانی هم این را گفته.» خب، یک حرف غلط است. حالا صد هزار نفر هم گفتند! وزیر علوم بود، میخواستیم استیضاحش بکنیم. از اساتید نامه جمع کرده بودند. یادتان است؟ «صلاحیت دارد؟ صلاحیت ندارد؟» ده میلیارد نفر هم بگویند صلاحیت دارد، دلیل نمیشود.
اینها شگردهای بزرگنمایی است؛ البته بعضیهایش واقعاً لازم است، یعنی برای اقناع مردم که آقا مثلاً در این مسئله که فلانی فلان موضع گرفته، «فلان تاریخدان مخالف است، فلان (کس) مخالف است، فلان تاریخدان نقد به پیغمبر هم اشکال ندارد، فلان مرجع تقلید دارد این را میگوید، فلان آقا دارد این را میگوید.» یعنی از کارشناسش داریم در موردش سؤال میکنیم.
حالا در بزرگنمایی میآید ده تا آدم مشهور که همه میشناسند، نظر فلانیها در مورد فلانی جایگاهی دارد؟ طرف آدم مشهوری است. حالا آدم مشهوری چون همه میشناسند، در این موضوع اصلاً چه کاره است که دارد نظر میدهد؟ قبلاً در موردش صحبت کردیم دیگر: تفصیل مرکب و ترکیب مفصل. در بزرگنمایی هم همین است. «آقا نظر بهترین نظر بازیگری که جایزه اسکار گرفته، در مورد وزیر فلان چه ربطی دارد؟» این آدم، آدم جهانی بینالمللی است. «نظر اصغر فرهادی در مورد مثلاً حجاب اجباری...» ماجرا است. جامعهشناس، روانشناس، فقیه، قانونگذار، مجری قانون، پلیس؛ از کدام زاویه میخواهد نگاه بکند؟ هنرمند است. خب، از زاویه هنری میخواهد چه چیزی را نگاه بکند؟ استدلال بیاورد؟ یا میخواهد یک چیزی که استدلال دارد را پردازش بکند؟ چون هنرمند که قرار نیست کار تولید محتوا بکند؛ قرار است یک محتوایی که در مبانی علمی و فلسفی تولید شده را نشان بدهد، تصویرسازی بکند برایش. کارکرد او که کارکرد تولید علم نیست که! ولی اینها همه خلط میشود، بعد میشود یک آدم مشهور، یک سلبریتی شناخته شده.
۴. بزرگنمایی در ارائه اطلاعات برای تکیه بر بخش مورد نظر و مهم جلوه دادن آن. آن بخش بزرگتر نوشته و نمایش داده میشود. بزرگ مینویسند، آنجاهایش را کوچک مینویسند. رهبری با چه مذاکرهکنندهای دیدار داشتند؟ فرمودند که حالا ده تا انتقاد کردند، یک نکته هم گفتند: «من تشکر میکنم که مذاکرات را زود به پایان رساندید.» تیتر بزرگ کردهاند: «تشکر رهبری از اتمام مذاکرات»، گنده! بعد پایین کوچک نوشتهاند که «بدبینی ما به آمریکا با این مسائل حل نمیشود.» کوچولو، ریز و زیر، باید بروی از زیر پونز درش بیاوری.
پیام تسلیت (آقا) برای آقای هاشمی رفسنجانی: «بعد از ایشان، من کسی را سراغ ندارم انقدر با هم رفاقت دیرینه داشته.» (این را) گنده (میزنند). یا مثلاً سخنرانی آقا بعد از انتخابات ۸۸: «آقای هاشمی ذخیره نظام است.» «نظر احمدینژاد به من نزدیکتر است.» شما جفتش را بزرگ بزن. منصفانه و عادلانه این است. تیتر بزند: «آقای هاشمی ذخیره انقلاب است.» در عین حال: «نظر رئیسجمهور به من نزدیکتر از ایشان است.» ما معمولاً صحبتهای رهبری را هم قشنگ جایی که خوشمان میآید، این تیکهاش، آن تیکهاش. اصلاً کار ندارد این تیکه چرا ما را میزند.
بزرگنمایی، مثال اول: ترکیب عطفی اینجوری در تبلیغات انتخاباتی فردی نوشته میشود: «محقق و نویسنده بیش از ۱۰۰ کتاب و مقاله.» پایینش را نخوان، نخوان! آقا نخوان، من را نگاه کن. «محقق و نویسنده بیش از ۱۰۰ کتاب و مقاله.» یکیش این است که صد تا کتاب و صد تا (مقاله) مجموع ۱۰۰ تا. ولی مثلاً لااقل ۸۰ تا کتاب، ۲۰ تا مقاله. ۵۰-۵۰. «محقق و نویسنده.» آفرین. کتاب را آورده، بعد مقاله را آورده. این آقا کلاً سه تا کتاب نوشته، ۹۸ تا مقاله. مجموع میشود ۱۰۱. گفته: «بیش از ۱۰۰ کتاب و مقاله.» بیش از ۱۵۰؟ دیگر ۱۲۰، ۱۳۰، ۱۰۱ دیگر! کسی واقعاً خداوکیلی به ذهنش نمیآید ۱۰۱، بیش از ۱۰۱. شارلاتانبازی باید یاد بگیری ببینی چه کار میکنند در شارلاتانبازی. بعد (از) کتاب و مقاله، فکر میکنی که آقا نیمی از این، مثلاً کتابهایش است دیگر. «بیش از صد تا، ۱۱۰ تا، ۱۲۰ تا.» «بیش از ۱۰۰ مقاله و کتاب» لااقل باز بهتر بود. «بیش از ۱۰۰ کتاب و مقاله.» سه تا کتاب کلاً این آقا دارد.
نماینده مثلاً چی؟ مثال چه زیاد دارد. «ادوار گوناگون مجلس شورای اسلامی.» دو دوره نماینده از اول انقلاب. «نماینده بوده.» مراجع از من دعوت کردند بیایم در انتخابات شرکت کنیم. یک آقا، یکی، تازه آن هم جز مراجع معروف نیست. «من حمایت مراجع را از خودم دارم.» شما علما باهات مخالفند، مراجع باهات مخالفند، هنرمندها باهات مخالفند، ورزشکارها باهات مخالفند. در هر کدام: «آقا ما حمایت هنرمندان را داریم، ورزشکاران، فرهنگیان، شاعران.» (فقط) یک (مثال)!
مثال دوم: این همان ابعاد مطلوب را برجسته میکند، ابعاد نامطلوب را نادیده میگیرد. «از هفت نفر اول قهرمان دو و میدانی در مسابقات المپیک، ۴ نفر، هفتتاشان (در واقع) چهار نفر کفش پوما به پا!» چرا؟ تبلیغات خوبی است. حالا آن چهار تا چندم شدند؟ در هفت نفر اول، چهارم، پنجم، ششم، هفتم! نفر اول که نیستند. دیگر لااقل یکی از سهتای اول (پوما) داشته باشد. در هفت نفر، هیچکدام سهتای اول پوما نداشتند. همه آدیداس داشتند، از چهارم به بعد پوما داشتند. ولی رزومهسازی است دیگر. «در هفت تای اول، ۴ تاشان (پوما داشتند).» چقدر قشنگ میشود ساخت! گول میخوری الی ماشاءالله.
حالا شما مشاور خانواده باشید، میآیند وقت مشاوره. بعد میبینی یک چیزهایی میگوید، کامل حق را پردازش میکند، قشنگ. «آقا این (شوهرم) گرفته من را میزند، روزی نیست که من را نزند.» بعد مثلاً زدنش چه شکلی است؟ بنشیند یک فشار به پایش میدهد، میگوید: «برو آنور.» تمارضهایی که در فوتبال میکنند. شکمش را میگیرد، خم میشود. نیمار، مدل نیمار، اینوری میشود، آنوری میشود. کلش را میگیرد، دو ساعته دارد به خودش میپیچد. تمام شد دیگر.
بزرگنمایی، مثال سوم: مثال سوم این بود که سعی میکند مطلب را با عبارتهای مختلف و جوانب گوناگون یک جوری بیان کند که هرچه مهمتر و بزرگتر جلوه کند. «با شرکت هواپیمایی ما سفر کنید! هواپیماهای این شرکت مسافربری در حد ۲۰۰ ثانیه، یک پرواز. در هر ساعت، ۱۸ پرواز. روزانه ۴۳۲ پرواز به تمام نقاط جهان در ۲۱۸ فرودگاه در ۹۴ کشور و ۵ قاره جهان دارد.» امکان دارد خیلی از پروازها داخل ایران باشد. آفرین! «روزی یک دانه کلاً میرود آمریکا، یک دانه اروپا پرواز داریم؟» یا مثلاً «آقا ما جلساتی با اساتید دانشگاه داریم.» حالا یک نفر کلاً میآید، «آقا پای منبر ما اساتید دانشگاه میآیند.» بین ۱۰ هزار نفر، یک دانه استاد دانشگاه داریم، آن هم تازه دارد تحصیلات تکمیلی کار میکند، میخواهد... (ولی) هیچ اعتباری نمیگیرد. آفرین!
ببینید این بازی مافیا را بازی کردهاید؟ بازی مافیا. حالا من تازگی بازی کردم. یعنی بچهها داشتند بازی میکردند در راه کربلا. «ما مافیا بازی کنیم؟» گفتم: «بلد نیستم.» انداخت شهروند، مافیا. این مافیا من خیلی برایم جالب بود. این بازی، بازی خیلی جالبی است؛ یعنی واقعاً قدرت تشخیص آدم بالا میرود. یا لااقل آدم کمی به تشخیص میرسد که زود قضاوت نکنم. طرف را میبینی همه علائم مافیا بودن را دارد، شهروند است. علائم شهروند بودن را دارد، مافیا است. تشخیص گفتگو، تشخیص بدهد که مافیا (چه کسی است)، شهروند (چه کسی است). کثافتکاری میکنند دیگر؛ دروغ میگویند، حقهبازی. تیم لجن نکشید. شما سیاستمدار بودن را یاد بگیر. در این بازی. بازی واقعاً تربیت میکند، آدم را سیاستمدار میکند. یاد بگیرید اینها را، ولی نه با شیادی و دروغ و دغل. توریه کنید. توریه اشکال ندارد؛ توریه در سیره علما بوده.
مشترک لفظی نمکِ اکثر جوکها و لطیفهها همینطوری است دیگر. یا مشترک لفظی، یک واژهای میگوید که این مشترک یک معنای دیگر میدهد، شما یک معنای دیگر ازش میفهمی. گفت که دوانی بودیم، آیتالله دوانی، بزرگ. ایشان گفتند که: «آقا ناهار تشریف داشته باشید. یک خوراک بوقلمونی با هم میخوریم.» گفتم، گفتیم: «الان یک فسنجون بوقلمونی، یک قیمه بوقلمونی، اصلاً خود مثلاً بوقلمونپلو، یک چیزی میآورند برایمان.» سبزیجات پخته آوردند گذاشتند با نان. «بوقلمون!» خوراک بوقلمون! خوراک بوقلمون است دیگر. بوقلمون هم از همینها میخورد. خوراک بوقلمون میخورد. این اشکال ندارد. این لطافت و ظرافت بازی. مغالطه هم نیست ها! جای استدلال را نگیرد. طرف نمیخواهد سر کسی شیره بمالد. بله، مثلاً خوراک بوقلمون سفارش بدهد، میفرستند در خانه: سبزیجات پخته، کلم بروکلی مثلاً آبپز کردهاند. بوقلمون پرورش (همهاش را) از همینها میخورد. فضای گفتگو، صمیمیت. این هم مهم است؛ در چه حدی است، چطور است؟
حالا شرکت هواپیمایی، به نظر من اینجور مغالطه حالا خیلی جرم نیست در این حدش، یعنی طرف را به اشتباه نمیاندازد. حالا دیگر میخواهد بگوید آقا ما خطوط هواییمان همهجا فعال است، همه شهرها، همه کشورها. خیلی جنبه مغالطه آنقدر قوی نیست تا اینکه میگویند: «آقا فلانی استاد است، آقای حاج آقای فلانی خیلی آدم فاضلی است. پای منبرش اساتید میآیند مینشینند، علما میآیند.» حالا یک بار یک حاجآقای رهگذری مثلاً بعضی از علمای قم، رهگذری آمدند. کنار مسجد، اول (پشت سر هم) میرسد، میایستد. «آقا منبر ما این قرائتی پایش میآید مینشیند.» مرد حسابی! عکس میگیرد از پشت آقای قرائتی پای منبر فلانی. «جمع بکنم عزت حرام.» عزت حرام. با اینها اعتبار پیدا میکند. «در هواپیما با یکی بوده.» در اینستاگرام میکنند دیگر. میبینید دیگر. «در پروازش فلان آقا بودهاند، آمده بغل این نشسته، عکس انداخته، سلفی گرفته. رفاقتی با هم دارند، روابطی دارند، ناز. حتی پروازشان هم با هم است! چقدر اینها با هم صمیمیاند!» فلانی سلفی میگیرد: «آقا شما که با اینها در ارتباطی، سفارش ما را هم بکن!» بعد برود آنجا. حالا اشکال ندارد. اینکه میخواهد این را رزومه کند، اینی که میخواهد با این اعتبار کسب بکند: «ما با فلانی رفیقیم.» فضای مجازی آمده، علم شده.
«شاگرد برجسته آیتالله العظمی بهجت به عنوان استاد اخلاق و عرفان.» بنرهایش را در مسیر پیادهروی اربعین زده بود. «شاگرد برجسته.» اولاً وصف کیست؟ وصف شاگرد یا یعنی خود شاگرد برجسته است یا شاگردیاش برجسته بوده؟ ممکن است مثلاً آیتالله قاضی شاگرد زیاد داشتند. حضرت امام یک بار ایشان را دیده بود. امام خودش آدم برجستهای است. امام آدم برجستهای است که خدمت آقای قاضی رسیده. این دیدار یک آدم برجسته با آقای قاضی است، نه خود این دیدار برجسته باشد. یک وقت میگوید «دیدار برجسته» یا همین «دیدار آدم برجسته» به خود یک آدم برجسته است؛ یک (وقت) شاگردیاش برجسته بوده، (یک وقت) «شاگرد برجسته» است. یا «شاگردی»؟ دو تا فرق میکند.
بحث چیز بود دیگر؛ مبهم، کمیتهای مبهم. «برجسته از بزرگان است.» ایشان بزرگ در چیست؟ در علم؟ در (کدام) معیار؟ ملاک تو چیست؟ از کجا به بعد میگویی بزرگ؟ از کجا به قبل میگویی کوچک؟ اگر حال کردند میشود بزرگ، هر که خوششان نیامد، کوچک.
بلد نیستم. محسن قرویانی سر ما گذاشتند. محسن قرویانی! آیتالله مصباح بود. ای کاش این فایل منتشر بشود. هرچه آدم خودش را نگه میدارد، هیچی نمیگوید، بعضیها انگار سوءاستفاده میکنند. از «شاگردان برجسته» معنای واقعی خودش یعنی یک بازوی علمی آیتالله مصباح، بخش اعظمی از مؤسسه امام خمینی دست ایشان بود. من رفته بودم آن ساختمان نشریه معرفت که کلاً دست آقای قرویانی بود. من نشریات معرفت را از نوجوانی میگرفتم میخواندم. ایشان رفیق مثلاً فابریک آیتالله مصباح بود. سال ۸۵ بروید ببینید این مقالات را. یک بحث در مورد جمهوریت مطرح شد. آیتالله مصباح یک موضعی گرفتند در مورد اینکه اصل با اسلامیت است یا با جمهوریت. یک دعوایی راه افتاد. آیتالله مصباح نظر دادند، آیتالله جوادی آملی نظر دادند. محسن قرویانی به حمایت از آیتالله مصباح مقاله مینوشت. با کسی هیچی! روزنامه شرق و اینها چاپ میکرد. آن کوچولو، آن بغل، آن بالا سمت چپ اینور که دیدید که روزنامه شرق همیشه پیامهای رهبری را تیتر راست بالا میزند! خیلی باحال است. هیچ وقت شما تیتر یک از رهبری (نمیبینید). «اهمیت اولویت این آدم در اولویت تیتر من نیست.» حرفهایش هم همین تکلیف است که آن گوشه میزنم. چون قانون مطبوعاتی است که باید سخنرانی از سخنرانی رهبری و مطالب مربوط به رهبری تیتر یک باشد. هر روزنامه باید داشته باشد. این گوشی سمت چپ نوشته که «جوابیه، جوابیه، جوابیه.» فرق میکند. جوابیه یعنی انگار مثلاً شما در معرض اتهامی داری، جواب میدهی. «جوابیه محسن قرویانی، حجتالاسلام حاجآقا اینها به شبهات پیرامون جمهوریت.» مقالات قوی میداد. این آقا از ۸۸ به بعد سوئیچ کرد به سمت اصلاحطلبها، علیه آیتالله مصباح موضع گرفت، به نفع آقای هاشمی رفسنجانی موضع گرفت، اصلاحطلب شد. در سخنرانی آقای روحانی، جلسات علما، اول آن جلوی جلو مینشانندش، صفحه اول. بعد یک موضع که میگیرد، تیتر یک درشت، تیتر اول روزنامه شرق، وسط، با عکس. «موضع مهم آیتالله محسن قرویانی در مورد فلان موضوع.» این را بهش میگویند شارلاتانیزم. یاد بگیرید. همان آدم است. تا وقتی آنوری باشی، کوچولو آن گوشه (هستی). محسن علامه!
پادشاهی کن با خدا باش دیگر. با خدا باش، پادشاهی کن. بیخدا باش هرچه خواهی کن. «سواد ندارد فلانی، کلاسش ۵ نفر میآید. آن مقالهاش آنجا مشکل دارد، اینجا این کلمه را گفته، رفرنس نداده، آنجا کلمه را سوتی داده. میخواهم بگویم بیسواد!» ببین یک بزرگواری در مجلس «انپیتی» را مینویسد «امپیتی». او (نماینده) دست میگیرد: «مخالفین امپیتی این بیسوادان!» این میشود بزرگنمایی. نماینده دیگر. «نماینده شارلاتان محترم مردم شریف تهران.» اشکال ندارد. به نماینده خودمان. به توپ ما که نیست. البته برای آنهایی که پول گرفته خرجش کردهاند.
توییتر عکس منتشر کرده. یک بابایی به این پیامک داده: «به خون علی اصغر...» علی اصغر را با سین و قاف نوشته. «تو را به خون علی اصغر قسم میدهم این اِفتیاِف را تصویب نکنید.» این را اسکرین گرفته، منتشر کرده، بدون سانسور. یعنی ببین چه آدمهای اسکل و ازگل بیسوادی علیه اِفاِیتیاِف ایستادهاند. بزرگوار آخوند بوده، دارد خودش را به اسم دکتر جا میزند، پلید بشود. درس مغالطات، درس (است). اینها را از کجا یاد گرفتی؟ اینها شیادی است.
در خانه (مرد) آدم باشد. فیلم ساخته در مورد حجاب. استاد ایرج ملکی، داماد برکات. یک فیلم واقعاً یعنی اصلاً ارزش هنری که هیچی ندارد، کلاً ارزش ندارد. یک چیزی بهش میگویند و آن رفیقش. دختره میآید: «راستی مریم، چطور به تو گیر نداد؟ شاید به خاطر پوششت بوده!» یک فیلم مزخرف خندهدار. کار سطح رسانهای هنری طیف موافق حجاب این است. برند میشود. کار برای حجاب این است. حالا اینکه بین ما که واقعاً درصد هوشیاری پایین است، اینکه درش بحثی نیست. نه هنر داریم، نه سواد داریم، نه بلدیم، نه تجربه داریم، نه میرویم سؤالی بکنیم، نه کسی آدم حساب میکند سؤال بکنیم، نه اهل مشورتیم، نه اهل کار تشکیلاتیم. این که هیچی.
آن هم ماهر است، منتظر یک چیز دربیاید. همین را دست بگیرد. «موافقین حجاب اینها هستند.» بعد دیگر کلاً کار رسانهای در مورد پوشش بخواهی صحبت بکنی، در مورد حجاب بخواهی صحبت بکنی، در مورد خیانت میخواهی صحبت بکنی، در مورد هر کدام اینها یک چیزی، یک سوژهای دارند، یک سوتی دارند که همان را دست بگیرند. روی آنتن گفته که: «بابا پای شوهرتان را مثلاً آمد خانه با شیر بشویید.» آقایی را پایش را با شیر بشورید! شما درس اخلاق میخواهید بدهید در مورد ارتباط زن و شوهر و محبت زن و شوهر، این است؟ به ذلت زنها ختم میشود. البته من موافقم با اینکه ما باید لااقل (این را) باید (بفهمیم). میگوید: «آقا رُدّ الحُجرة حیثُ ما جاءَ.» (جواب سنگ را سنگ بده). جمهوری اسلامی یک نقطه تاریک و لکه پیدا بکند که همه را سرایت بدهد. شما باید بگردی در تمدن غرب این را پیدا بکنی. بحثی نیست.
آقای احمدینژاد واقعاً یکی از خوبیهایی که داشت، با همه مفاسد و معایب و مشکلات، یکی از خوبیهایی که داشت این بود: در اوج ماجرای ۸۸ رفته بود، ازش پرسیدند که: «ندا آقاسلطان برای چی کشته شد؟» یک عکسی از آن مروه شروینی که در دادگاه آلمان (بود) میگویم در بیاورم نشانت بدهم. درمیآورد. «این خانم کیست؟ برای چی مرد؟» جواب دادن. آن لری کینگ فیلمش معروف است دیگر، استاد مناظره و اصلاً یک چیز غول است. بعد هی چیز میداد (گاف میداد). «اعصابم خرد است، یک لیوان آب بیاورید، مغزم دارد میترکد.» نمیتوانست حذف بکند. تعارف نداریم. ولی یک وقتی دیگر واقعاً شارلاتانیزم است؛ یعنی آدم یک جوری دارد میزند، (که) ارزش ندارد را دارد بهش برجستگی میدهد. یا یک مقداری طرف در یک سطحی ارزش (دارد). این بزرگنمایی از یک جایی به بعدش دیگر واقعاً ظلم است، خیانت است. تا یک مقداریش لازم است. بزرگنمایی نیست.
الان وضعیت خانواده در غرب. آقا! آمارهایی که میدهند در مورد اینکه در آلمان چند درصد از بچهها نمیدانند باباشان کیست، خیلی چیز عجیبغریبی است. حلالزادگی. شما در هیچ کلاسی، در هیچ مدرسهای، در هیچ کلاس دانشگاه، هیچ آدمی در این مملکت به اسم (حرامزاده) شناخته نمیشود. باباش معلوم نیست. در مدارس آلمان و کانادا و هلند و فرانسه و انگلیس (البته انگلیس کمتر)، کلاس (درس)، آن فلانی، فلانی باباش معلوم نیست، خیلی چیز واضحی است! چقدر وضعیت رسانهای بدبخت و مفلوک باشیم بلد نیستیم برجسته کنیم! با پول سپاه میرود ترکیه فیلم میسازد. بالنی که در ساحل خزر سوار شده، را به اسم بالون ترکیه قالب میکند. «ملت! آمار گردشگری ترکیه چند درصد افزایش پیدا میکند؟» بالون صحرای خزر، ساحل خزر، سوار شده. «ترکیه! حواست باشد آن کاپیتان بالون خیلی عرق نخورد، مراقب این باش! ولی بالون خیلی حال میدهد.» دلم خون است از این نقد طلبه را مینشینیم پای فیلم. طلبه، حالا مثلاً بچه حزباللهی بهش میگویی این فیلم را نقد (کُن)، نگاه میکند، میگوید: «آن صحنهاش دست پسره داشت به دست دختره نزدیک میشد! پناه بر خدا! خیلی صحنه بدی بود.»
فیلم مارمولک، رفته بودیم بسازند. آقایی از محترمین که بعداً در مسائل فتنه ۸۸ چپ کرد. عوامل رفته بودند پیش این آقا، زود منتشر کردند به عنوان اینکه: «تأیید فلان استاد اخلاق و عرفان نسبت به فیلم مارمولک.» عزیزان من! محتوای این فیلم چیست؟ قرار است در مورد چی بسازیم؟ گفته بود: «حاج آقا، این بزرگنمایی این است: یک فیلمی است، ماجرا این است: در بیمارستان دو تا تخت کنار همند، یک تخت آخوند است، تخت بغلی دزد است.» گفت: «عجب! عجب فیلم خوبی! احسنت!» حالا من اصلاً به شما میگویم این را در دیالوگ بیاورید که این آخونده به دزده بگوید: «تو اگر دزد شدی، تقصیر من بوده. من اگر کار میکردم، تو دزدی...» دمت گرم! مثلاً خودم دروغ بود. مارمولک! چقدر گول خورده این آقا! ماجرای... حالا بگذریم دیگر، بحث سیاسی اینجوری نکنیم که ... که میرود چه شکلی حمایت را میگیرد؟ یک جمله میگوید، این تیکه را تأیید میکند، منتشر میکند. این آقا میشود موافق فلان ماجرا. رسانهای است. بزرگنماییها و کوچکنماییها. آن ده تایی که نمیگوید، آن یک دانه که بزرگش میکند. این کار رسانه است. آفرین، آفرین! و در ترکیب هم اصالت با آنی است که شما نشان میدهی. آنی که نشان میدهی با آن پوستری است که داری طراحی میکنی. این میشود آن صحنه. کل محتوا به کل محتوا جهت (میدهد). مثلاً خشونت نمیبینی، یک پوستری طراحی کرده.
عکسهایی که از بعضی از علما (میبینی). هرچه مینشینی پیشش، تصویر ذهنی شما چیست؟ (آیتالله) مصباح، تصویر ذهنی شما چیست؟ من خدا را شاهد میگیرم، من کم آدم ندیدهام. در سن و نسل من، یکی از اساتید به من فرمود که فلان آقا... میخواهم این را بگویم از باب اینکه آن شاهد حرفمان تأیید (شود)، نه از تعریف خودم. ما که صفریم. یکی از اساتید میفرمود: «فلان مرجع بزرگوار...» بزرگنمایی. «فلان آقا به من گفته بود: "تو دو برابر عمرت، عمر کردی. من به تو میگویم تو چهار برابر عمرت را عمر کردی."» ما آدم کم ندیدهایم. خدا را شاهد میگیرم، در عمرم، در بین آقایونی که دیدهام، خدا را شاهد میگیرم مثل آیتالله مصباح آدم متواضع ندیدم. واقعاً متواضع. در این حد ندیدم. با آن سطح علمی، در آن جایگاه، و اینقدر متواضع! چون تصویر ذهنی مردم ببین چیست نسبت به این بشر.
از این بشر خاکیتر، مهربانتر، موافقتر، ذرهای خشونت در وجود این آدم نیست، ذرهای اعتراض، ذرهای تضاد. بعد تصویر فیلمش، بازیاش، ویترینش است. نمیتوانی قبول کنی. آن نیست. تصویری که ساخته (شده). آیا علمالهدی! چقدر این آدم، آدم به جوشی است. یعنی در یک جمعی کاملاً میجوشد با افراد آن جمع. آدم گرم، خونگرم، موافق، آدم خیلی هماهنگ. تصویر ذهنی چیست؟ بعد نسبت به دیکتاتورها، دیکتاتورهای زنده و مرده، آدمهای زمخت، چغر، گندهدماغ. دست راست و چپشان نمیتوانند کار کنند. یک ظاهر مهربان، قیافه شق و رق، لبخندت از لبت نمیافتد. این چه کار رسانه طنزی است! میگوید: «ابلیس را در خواب دید، دید خیلی خوشگل است، کراوات زده، ادکلن زده، تر و تمیز، مرتب، آنکات کرده.» گفتش که: «شما؟» گفت: «ابلیس هستم.» (بعد آن) آویزان، سیاه، کثیف، آنها چیست؟ گفت: «قلم در دست دشمن است.» دشمن تصویرسازی کرد.
صحبت کردم چند باری چند جا. ایرادی هم که به فیلمهای (تاریخی) مبارزه (انقلاب) همین است. شما هر فیلمی را اصلاً کار ندارد که به تاریخ و محتوا و اینها نگاه نکن. آدم دشمن امام حسین یا دوست امام حسین. این مسلم بن عقیل خوشگل، ناز، گوگولی. این هم شمر لعین. امام رضا! مأمونش انصافاً خوب بود. خدایی میخورد که آدم فرهیختهای باشد. این کارتونها که دیگر معرکه (است). انبیا را نشان میدهد، فلفل درمیآید، دو تا شاخ زده بیرون. دشمنان و مخالفین انبیا. و ذهنیت بچه چی میشود؟ اولیاءالله باشد. کارتون زیاد میبیند بنده خدا، فیلم زیاد میبیند. ببینید موسی کلیم نمیخورد بهش این شکلی. موسی نباید اینقدر ریش داشته باشد. موسی خوشگل باشد دیگر، لطیف، نرم. ویژگی موسی مگه (این است؟). هارون (بود که) میگویند موهای بلندی هم داشته که کشیده: «موسی یجُرُّ اخاه.»
مهندسی به من میگفت: «گفتش که حاج آقا انصافاً روحانیت خیلی خوب است، ولی من نمیتوانم با این محاسن بلندشان کنار بیایم. انصافاً باعث دافعه است.» مرجع خوشگل! چی داری؟ «ریش میخواهم در حد ۵ سانت.» مثلاً سفارش میدهد: «ثبت، ثبت مرجع! درخواست شما در این سامانه ثبت گردید.» میفرستیم برایتان انشاءالله. خوشگل، خَم.
خوشم نیامد. یکی دو تا از مراجع بزرگوار، یکیشان دو تا همسر دارد، یکی سه تا همسر دارد. از مراجع حی. خیلی از اینهایی که شنیده بود (یعنی مردم) از مقلدین اعراض کردهاند از این آقا: «دو تا زن دارد!» یک دوستی داشتیم، میگفت پدر من در تهران روضه میخواند. روضه، حالا گر گرفته بود روضه زنانه. بعد گفت که: «امام حسین آمدند با همسرانشان وداع کنند.» میگفت یک خانم پاشد گفت: «امام حسین همسران مگه چند تا داشتند؟» همسران دین کیلویی! بعد روی اینها میشود کار کرد برای ذهن مخاطب. نقاط ضعف میشود برجستهسازی کرد. «فلانی که دو تا (همسر دارد)، چه کار میکند؟» لجنکاری است ولی خب اثرگذار است دیگر. لجن یعنی حال به هم زن. به عنوان کار حرفهای به حساب نمیآید. حرفهای بیبیسی و من و تو است، حرفهای او است. بیبیسی اصلاً فیلم میسازد، مسلمان را کافر میکند. مرجع تقلید را نگاه کند دینش به خطر میافتد. زبان نرم، لبخند از لبت نمیافتد. «عزیزانم، آمدم به بادتان بدهم. ای جانم فدای (شما).» به باد دادن! لبخند از دهانت نیفتد. زمخت.
مثال چهارم: ببینید این حراج لوازم خانگی «از ۵ درصد تا ۵۰ درصد.» ۵ درصد را کوچولو (مینویسند). بعد حالا ۹۸ درصد کالاهایش هم ۵ درصد (تخفیف دارد). به درد نمیخورد، ۳۰ سال پیش است، بنجل! اِه، یالا! «سبدی سه تومان.»
در کوچکنمایی هم بگوییم. یکم فیلم ببینیم، یکم فیلمتان کنیم. بزرگنمایی و کوچکنمایی ضد هم هستند. حالا بزرگنمایی که گفتیم، کوچکنمایی معلوم میشود. برای برجسته کردن بعضی ابعاد مطلب مورد نظر تلاش میشد، اینجا برای کمرنگ کردن و بیاهمیت نشان دادنش. ولی هر دو تا بیانیهشان برخی معانی نادرست و غیرواقعی را در بر دارد و دستکم میزان اهمیت ابعاد مختلف مطلب مورد نظر از طبیعی و واقعیاش (خارج میشود). اقسامش هم مثل همان بزرگنمایی است با این جهتگیری که اگر در پیامی که قرار است به اطلاع دیگران رسانده بشود نکته نامطلوبی وجود داشته باشد، سعی میشود آن نکته رقیق و کمرنگ، آرام گفته شود به طوری که هرچه کمتر مورد توجه (قرار گیرد).
آقا! این یک جای خیلی سختش است. قضا (وت) قاضیِ فرهیخته سر همینهاست. مغالطه میکند، دروغ نمیگویدها! کوچکنمایی و بزرگنمایی میکند. و الان هم چون همه مردم در جایگاه قضاوتند در جنگ نرم. دو طیف کالایی را عرضه میکنند. مردم باید قضاوت بکنند. بگذار اونی که مردم را عبور میدهد از این مسئله و ابزار برای جنگ نرم همین است که قدرت قضاوت داشته باشند، قدرت تحلیل داشته باشند. این دو تا مسئله خیلی در بحث قضاوت مهم است. این آدم واقعاً گول میخورد در بزرگنمایی و کوچکنمایی.
واقعاً یک کسی یک خطایی کرده، بله درست است. یک جوری نشان میدهم. طرف در مجلس. مجلس شورای اسلامی! چقدر من حرص میخوردم، اصلاً میخواستم پیام نامه بدهم، زنگ بزنم: «تو را قرآن پخش زنده از مجلس ندهید.» واقعاً اعصابم میریخت. کابینه اول آقای روحانی که اولین بار بود که کابینه را پخش زنده کرد شبکه خبر، یکی از نمایندگان اصولگرا رفت پشت تریبون. حالا این تعبیر خوب نبود دیگر. برگشت گفتش که: «آقا شما کابینه لب مرزی است. دولت لب مرزی است. کابینه لب مرزی دارد میسازد. دولت لب مرزی (است).» ۵۰. چندم هفت دهم رأی آورده بود دیگر. «دولت لب مرزی.» یک نماینده موافق دولت آمد گفتش که: «خیلی این تعبیر، تعبیر بدی بود. شما به مردم توهین، به رأی مردم توهین کردید. دولت لب مرزی.» به نظر من این برخورد، این جمله، هیچ چیزی کمتر از آن اردوکشی خیابانی سال ۸۸ نداشت. آه! دمت گرم!
دیگر کلاً طلب داشت. گفت که: «فلانی، طلای ما را کی میخواهی بدهی؟» گفت: «چقدر طلب داری؟» «تو ۵ تومان از من طلب داری، من هم ۵ تومان بهت بدهکارم.» «درست است؟» گفت: «آره.» گفت: «خب، این به آن در!» «تو ۵ تومان از من طلب داری، من هم ۵ تومان به تو بدهکارم.» ببین، حرفت درست است. کاری به ذهن مخاطب میشود. کار رسانه بد بود. کوچکنمایی هم، بزرگنمایی هم کوچکنمایی میبرد بالا، آنقدر میآورد پایین که اینها با هم مساوی بشوند. این کار رسانه است. خیلی هم مهم است. یک خرابی گنده از خودش پیدا میکند، یک خرابی کوچک هم میگردد از طرف پیدا میکند.
آقای رئیسی رفته خانه فقرا. فیلمبردار که نه، رفیق ما بوده. میگوید: «آقا من جلوتر رفتم ایستادم. حاج آقا آمد. تو عکس با گوشیام هم عکس انداختم.» چه بلبشویی درست کرد! «آقا ما در سبد کالا دو نفر کشته دادیم. شما رفتی خانه فقرا عکس انداختهای.» این به آن. «خانه فقرا میروی، فیلمبردار نبر!» نبات امام رضا! «یک امام رضا برای مردم، نبات امام رضا!» بعد دم انتخابات پخش نکن! «انتخابات پخش چیز دادم، سبد کالا دادم، یارانه دادم، سهام عدالت دادم.» قشنگ است! اشتباه کردید دیگر. آخه این سطحش چقدر است، آن سطحش چقدر است؟ بگذار یکی فحش ناموس داده، آن یکی گفته بیشعور. میگوید: «فحش دادی؟ تو گوشم.» آمریکاییها این کارها را میکنند، سعودیها این کار را میکنند. آن را نمیسوزاند آدم را. اقتضای طبیعتش این است، انقلاب را بزند. میگوید: «پولشویی در این مملکت هست، نمیتوانم اسم بیاورم.» احسنت! صد تا اشکال دارد. یا یک جور خوبی را نشان میدهد، اصلاً هیچ عیبی نداشته که محمدرضا پهلوی را با همه اینها! «مردم چقدر احمق بودند انقلاب کردند؟»
یک جوری قناری را... یک چیزی بود، حالا یادم نیست. تلگرام، کار خوبی هم هست، یک کانالی در مورد پهلوی دارد کار میکند. تیتر روزنامهها! اینها دیگر خیلی روزنامه... روزنامه که دیگر جریان اطلاعات آزاد که نبوده که. اینها بودجه از دولت میگرفتند و همه خودشان دولتی بودند. ترافیکها چه شکلی بوده؟ آلودگی چه شکلی؟ جمعیت ۱۵، ۲۰ میلیونی ایران با آن جمعیت ۱۰۰ برابر مشکلات بیشتر از الان. «آزادی جنسی! لب آب همه چی آزاد بوده.» خیلی قشنگ بود. میدان چیز، الان بهش میگویند میدان سپاه، عشرتآباد. عشرتآباد قدیم تهران، میدان عشرتآباد. سینما داشته. بعد سینما عکس فیلم میانداخته، عکس فیلم ناجور بوده. تیتر یک یکی از روزنامههای قبل انقلاب خیلی جالب بود برای من. تیتر زده که: «درخواست میکنیم وزارت فرهنگ (و هنر) دیگر اجازه ندهند که این عکسهای ناجور روی سردر سینماها زده بشود.» میدان عشرتآباد نرخ تصادفش ۱۰ برابر جاهای دیگر است به خاطر همین عکسها. «آزاد کن راحت بشوم!» علت جعلی (است). «چرا در غرب کسی نگاه نمیکند؟ چون آزاد است. چرا اینجا همه نگاه میکنند؟ چون بستی؟» علت جعلی است دیگر.
ساختن. حالا اینکه باید کار بکنیم که آن به کنار. که باید بسازیم، همینهایی که میسازند، کسی (با آن کاری ندارد). یک فیلم منتشر کردهاند. یک خانمی اول با چادر، با چادر یک مسافتی را میرود، سه نفر (در فاصله) یک کیلومتر پیادهروی، این خانم سه نفر بهش متلک انداختهاند. تیپ معمولی بدون آرایش، با تیپ معمولی. همه هشتاد و خردهای نفر بهش متلک انداختهاند. فقط یک پسر ۲۰ دقیقه دنبالش است. بعد دیالوگ پسر را آورده، آن زیر کلماتی که بهش میگوید، التماسش میکند، تهدیدش میکند. حالا بعد کدام سلامتش بیشتر است؟ امنیتش بیشتر است؟ کوچکنمایی میکنی، بزرگنمایی (میکنی).
«یک مرد هرزه ریشو بوده، تجاوز کرده.» ببین، قاری. حالا بازیگر دیگر پیش میآید دیگر. همه جا اینجوری هست دیگر. حالا کارگردان هم بالاخره این کار را میکند دیگر. دیگر همه جا دارد دیگر. ۹۰ درصد ۹۰ درصد دارد دیگر. معلوم نشد. «قاری رهبر! قاری محبوب رهبر! با آقا!» پرونده فلانی چی شد؟ عکسش با آقا. «وزیر دولت قبل را گرفتهاند که در همه این ۵ سال از این دولت جدید مسئولیت داشته.» «بازداشت وزیر احمدینژاد.» خیلی خیلی شیادی میخواهد، ولی مثل آدم بزن، منصف، تمیز بزن. احساس تقید، احساس تکلیف که میکنیم. دو تا روایت هم پیدا میکنیم. «بهتان بزنید! عنصر نامطلوب باید محو شود، از روزگار باید محو شود.»
خب این برعکس بزرگنمایی است. «نسبت دادن یک عدد به یک ترکیب عطفی با این هدف که اهمیت یکی از اجزای آن ترکیب اصلی کمتر از آنچه (هست، جلوه کند).» دو. نکات غیر مطلوب پیام مورد نظر کوچکتر نوشته و نمایش داده میشود. تبلیغات دارد میکند برای کلاسهای فلان دانشگاه. بعد آن پایینش مینویسد که مثلاً «مبلغ ۲۵۰ هزار تومان هم بابت کلاسها از شما گرفته میشود.» «استاد فلانی، طرح بینظیر برای اولین بار در دانشگاه.» همه اینها بزرگ. بعد مثلاً «اگر غیبت بکنی پول هم دیگر بهت برنمیگردانیم.» آن خیلی کوچولو آن زیر نوشته، باید بروی با تلسکوپ پیدایش کنی. بقیه همه گنده.
مثال اول: «تمام غیبتهای موجه و غیر موجه من فقط ۹ ساعت است و تنها یک ساعت از حد مجاز بیشتر است.» چرا اینقدر مسئله را بزرگ میکنی؟ آقا ۷ ساعت غیبت غیرمجاز داشتی. موجه و غیر موجه، مجموع غیبت از حد مجاز بیشتر است؛ ۷ ساعت هم بوده. میگوید: «آقا غیبت موجه و غیر موجه من ۹ ساعت است، یک ساعت فقط از حد مجاز بیشتر (است).»
دوم: «کمک دندانپزشک تجربی.» یعنی اولاً که تجربی، درس نخوانده، دانشگاه نرفته. بعدش هم دندانپزشک نیست ها، کمک دندانپزشک. کمک دندانپزشک. گفته بود: «من از آکسفورد مدرک دارم.» خدا رحمتش کند. الان در اینترنت سرچ میکنی. خدا میخواهد بعضیها را بزند، بد میزند واقعاً. بنده خدا یک حرفی زد در جلسه رأی اعتماد. نمای کردان، خدا رحمتش کند. ماجرا همشهری بودن، یعنی هم استانی بودن با ما. هنوز هم ورودی ساری عکس ایشان هست، من دیدم. آره، خدومی بود واقعاً آدم زحمتکش. بعد تسویه حساب سیاسی بود بیشتر. الان شما «جعل مدرک» را سرچ میکنید در چیز، فرهنگ لغات خود آکسفورد. آکسفورد، فرهنگ لغاتش، «کردانیسم» (را) به کسی که کله مدرک میکند، میگویند «کردانیسم». «من از آکسفورد دکترا دارم. دکترای افتخاری بودهام.» کجا بهش چه جور داده بودند؟ کلمه را گفتی چقدر ماجرا شد! تا یکی دو ماه سال ۸۷ من یادم است در دانشگاهها میرفتیم، اصلاً نمیگذاشت حرف دیگر بزنیم. چرا گفته من برایت اولویت میسازم.
الان در این بحبوحه مسئله پوشک اصلاً دیده نمیشود. یک پدر تا قبلش میگفتی که: «یارانههایی که میگیری خرج پوشک بچه میشود.» ۶ ماه پیش یارانه یک ماهش میشود خرج یک پوشکش. «یارانه سه تا بچهمان میشود خرج پوشک یکی.» اینجوری شده. یعنی ۲۰۰ هزار تومان تقریباً پوشک یک بچه است. خب، این خبر اصلاً نیست. اهمیت ندارد که. گور بابای هرکی بچه دارد.
«حضور زنان در استادیوم.» بالاخره راهشان دادیم، بالاخره آوردیمشان. بابایی هم که میخواهد فریب بدهد میآید هیئت دولت سخنرانی رسمی: «چه اتفاق خوبی بود اینکه خانم (ها را) دیدیم.» به هیچ جای اسلام و مسلمین وارد خوشگلم پیدا نشد. زن، وجودِ دردِ رادیکالیسمِ شماها و نمیدانم حرفهایتان تند (است) و اشکال میگیریم. بعد میآیم، بعد دو سال، سه سال، میگویند: «آنها که گفتی راست بود! ما تازه فهمیدیم آنی که گفتی، آن دادی که آنجا میزدی برای چه بود؟» الان هم داد را میزنیم. باز یک عده میگویند: «تندی (میکنی).» ۵ ساله (است). حالا فقط امیدوارم که کار به اینجا نرسد که زیر گیوتین ببرند سر (مان را). «راست میگفتی، کار به اینجا نمیرسید.»
فیلم را ببینیم. فرمودند دم انتخابات چه جور استدلال کردم، رأی آوردن. قرعهکشی میکنیم برای انتخاب سؤال. «هر کی هرجایش دوست داشت وارد بحث بشود اشکال (ندارد).»
سؤال: «سؤال مربوط به جنابعالی را قرائت میکنم. برنامه شما برای مقابله مؤثر با قاچاق کالا و کاهش و مدیریت واردات در راستای اقتصاد مقاومتی. ۴۴ دقیقه فرصت.»
«بسم الله الرحمن الرحیم. تبریک عرض میکنم میلاد بعثت بشریت را خدمت همه هموطنان عزیز. حتماً یکی از مهمترین سیاستهایی که در اقتصاد مقاومتی به آن توجه شده، موضوع راهاندازی تولید داخلی است. تولید داخلی به صورت جدی از (چند) جهت آسیب میبیند. یکی از مهمترینش قاچاق کالا است. قاچاق کالا در واقع همواره توسط کسانی انجام میگیرد که میخواهند با این روش به تولید کشور آسیب بزنند، از رانتها استفاده بکنند. به یک فرصتی است که در واقع سعی میکنند یک کشور را از مسیر خودش منحرف (کنند). متأسفانه در گذشته به شدت افزایش پیدا کرد، به طوری که ما وقتی دولت را تحویل گرفتیم، میزان قاچاق کالا طبق برآوردهایی که (انجام شده)، حدود ۲۵ میلیارد دلار بود. خوشبختانه در طی این سه سال گذشته با برنامهریزی دقیقی که انجام گرفته، قاچاق در مقطع فعلی به حدود ۱۲ میلیارد دلار کاهش پیدا کرد.»
کوچکنمایی، بزرگنمایی خودشان انجام میدهند.
«برای آینده برنامه دقیقی انجام گرفته. ۱۰ کالای اصلی که در قاچاق سهم عمده دارند، مشخص شده که انشاءالله به سرعت با آنها مقابله خواهد شد و امیدوار هستیم که این (مسئله) در یک مقطعی از تاریخ...»
«مسائل کشور رفت به سمت شعار دادن، به جایی که حل اساسی مسائل کشور بشود، با شعار بهش پرداخته شد. علت جعلی فساد به همین دلیل (است). علت افزایش قاچاق شعار دادن بود. باورتان نمیشود؟ شاید برای شما هم اتفاق بیفتد. در یک مقطعی از تاریخ مسائل کشور رفت به سمت شعار دادن. کشور (باید) حل بشود، با شعار بهش پرداخته شد. قاچاق! باورتان میشود واقعاً علت افزایش قاچاق شعار است؟ شعار دادیم، قاچاق افزایش پیدا کرد. اقتصادیمان به همین دلیل به سمت فروپاشی رفت. سیاست خارجی کشور به همین دلیل به سمت تنش رفت. نمایندگان همان تفکر امروز، یعنی شارلاتانهای قبل از تو، سوءتفاهم بودند (که) کشور (را) برخورد (میکنند). مردم باید دقت بکنند که کاندیداها باید برنامه اعلام بکنند. متأسفانه تا این لحظه برنامه دیده نشده. آقای... تا این لحظه برنامه دیده نشده. برنامه (کوچکنمایی)! برنامه که چیست که اعلام شده؟ کاندیدای محترم از سابقه خودشان نترسند. سابقه شفاف به مردم بگویند. بگویند ما این مسئولیتها را داشتیم.»
بزرگنمایی بهتر که قطع میشود.
«نه، اعصاب نداریم ما اینها را ببینیم. نه، این مال خود فیلم است. فیلم.»
کسی که بیشترین سابقه حضور در قوه قضائیه را دارد و باید پاسخگوی سی و چند سال (مسئولیت) در قوه قضائیه باشد، آقای رئیسی است. قوه قضائیه هیچکس به اندازه آقای رئیسی نیست. (باید) مبارزه کند، پاسخگو باشد.
آقای قالیباف: «خیلی متشکرم.»
(دیگری میگوید:) «من فکر میکنم که جناب آقای رئیسی باید سابقه کارشان و برنامهای که قوه قضائیه مبارزه کرده، با مبارزه قوه قضائیه، حداقل در مسئولیتی که ایشان داشته، خیلی ضعیف عمل کرده است. اینکه قوه قضائیه برخورد کرده، روز به روز هم فساد بیشتر شده، تقصیر ایشان است.» یعنی فقط یک علت دارد فساد، قاچاق؛ اینها کلاً علتش قوه قضائیه است. (در حالی که) نظارت بعد از عمل دارد. یعنی آنی که دارد رانت را میدهد، آنی که دارد... آنی که باید لب مرز مراقبت بکند، به قول آقا، جنس قاچاق را بردارد و بیاورد جلوی چشم مردم آتش بزند. بعد، «ارز» را مهار بکند. قیمت ارز رابطه مستقیم دارد با قاچاق. قوه قضائیه باید برخورد بکند. بعد حالا نسبت بین این دو تا که اگر دارد رشد میکند، برخورد نکرده؛ برخورد به درد نمیخورد. نسبت این هم خیلی جالب است! بعد حالا باز قوه قضائیه مناسب میشود در یک نفر، کل این دستگاه. یعنی یک نفر! اعصاب نمیماند برای آدم.
انتظار نداریم که همه مردم همین بحثها را متوجه بشوند. خود من حتی متوجه... البته من که رأیم مشخص است، (رأی به) روحانی. صدا و سیمای ما این حرفها را میزند. آدمهایی هستند که میشناسند این کیست. اینی که فرمود که: «وقتی که بدعتها ظاهر میشود، اگر علما سکوت کنند، لعنت خدا بر اینهاست.» برای همین است دیگر. وقتی همه سکوت کردند، یک نفر که حرف میزند، آن گوشه، تندرو (میشود). این هم مدیریت است دیگر. این هم مدیریت در رسانه. شما چه کار بکنی؟ هزینه برای حرف بالا برود. اگر یک کلمه حرف زدی، پدرت را درمیآورند. توپ، توپ را میبندیم. یک کلمه! آیتالله جوادی آملی، داماد برکات. به آن آقا خصوصی گفتند: «سیاست سیاسی...» ما خوشحال شدیم. کلمه، کلمه درستی بود. همچین هجوم آوردند، خود دفتر ایشان بیانیه داد که: «آقا جلسه ما راضی نبودیم، منتشر شد و ناقص منتقل شده و فلان شده.» اثرش را گذاشت، کارش را کرد آن کلمه، آن جمله. ولی به عقبنشینی وادار میکند، به سکوت وادار میکند.
نمیخواهم بگویم ایشان را، خود ایشان را کار ندارم. ایشان که کاری به این حرفها ندارد. خود شخص ایشان، شخص (حریص). چرا دفتر؟ نه، دفتر ایشان فضای متفاوتی (دارد). بعد از اینکه به این وضوح دارند جلوی چشم ملت سر میبرند، دیگر نمیشود گفت مغالطه. دارد سر میبرد.
فضای اخلاقی بود. خیلی فضای خوبی بود. از انتخابات، از جنس خودتان نبود که جوابتان را از جنستان هم جواب میدادند، ولی نجیبانه جواب میداد. هیجاناتش بخوابد دیگر. یک هفته، دو هفته، یک ماه بعدش. حالا بعد انتخابات وقت مطالبه است. حالا شروع (کنید). بخوابانید دیگر. حالا اگر مطالعه بکنی، هنوز در دعواهای جنس انتخابات ماند. نفهمیدند یک سال انتخابات تمام شده. انگلیس اینجور آدم تربیت میکند.
آقای میرسلیم: «قاچاق دو سه میلیارد دلار...»
«روزی تحویل گرفتیم ۲۵ میلیارد دلار بود. در سه سال موفق شدیم قاچاق کالا را به نصف تقلیل بدهیم. این بزرگترین موفقیت دولت.»
«به ۲۵ میلیارد دلار رساند! دولت (تو)!»
«ایده جناب آقای قالیباف خیلی خوب شد. شما عادت کردهاید به سؤال خلاف. خیلی محکم بزنید. بگویید ملت ایران چند میلیارد تومان پاداش؟»
«اگر چند صد میلیون تومان... ایشان مشخص (است). ایشان عادت کرده به حرف خلاف گفتن. در این دوره همه مطالبی که میگوید، تهمت میزند، مطالبی ثابت نشده.»
«آقای قالیباف، شما راجع به حقوقهای نجومی هفتتپه نمونه فضای مجازی را باز کردید. دولت با افتخار ایستاد دنبالش. با افتخار گفت: "دیوان محاسبات رسیدگی میکند."»
بزرگنمایی: «با افتخار گفتیم دیوان محاسبات بکند. این است. پاراف کردیم.»
«شما در برخورد با حقوق نجومی چه کردید؟ پاراف کردید؟ میفهمید پاراف یعنی چه؟»
«تو میدانی توافق ژنو یعنی چه؟»
«این میشود بزرگنمایی. کار دولت باید قطع بکند حقوق را. حقوق را قطع کنی؟ میفهمی قطع حقوق یعنی چه؟ به هر میزان هست برخورد بکند. تعدادی از مدیران متخلف کنار گذاشته شدند.»
بزرگنمایی، بزرگنمایی.
«بر اساس گزارش دیوان محاسبات تمام وجوه خزانه...»
«آقای قالیباف، املاک مردم چه کردیم؟ طبق گزارش سازمان بازرسی کل کشور، ۲۲۰۰ میلیارد تومان تخفیفهای نجومی دادید. آپارتمان ۱۰ میلیارد تومانی را دو میلیارد تومان (دادید). هر کس خواست ورود کند، اجازه ندادید. در ستاد مبارزه با مفاسد که به ریاست خود بنده تشکیل شد، مسئولین قوه قضائیه حضور داشتند، مسئولین مجلس حضور داشتند. این موضوع مطرح شد. دادستان گفت: "ما تا الان به ۵۹ مورد تخلف در آنجا رسیدیم." شورای شهر (را) گرفتیم. نگذاشتیم اعلام بکنند. چرا کسی را سلول انفرادی زندانش کردیم؟ اعلام میکنند که اگر وزیر تخلف کرده، باهاش برخورد میشود. یک مورد اعلام کنید این وزیر تخلف کرده باشد. سپردهگذاران. آقای قالیباف، شما بیشترین تقلب را در بانکهایی که در حول و حوش شما (بودند) انجام دادید. قوانین امروز چه وضعی دارد؟ من فقط به خاطر رعایت مصالح ملی کشور نمیگویم. البته میگویم به نیروی انتظامی، فرمانده عزیز نیروی انتظامی با تمام قدرت، به چه کسی واگذار کردی؟ در ادامه میگویم به شما. ملت باید بداند بانک سرمایه که سهامش متعلق به شهرداری بود، به یکی از کسانی که مفسد اقتصادی (بود). آقای قالیباف، وقتی که مردم ایران در سال ۹۱ گیر کرده، دنبال دارو میگشتند، دنبال نیاز ضروریشان میگشتند، شما در بر رهبری (رفتید) شما جلویشان را گرفتید. بنده با تمام وجود از بخش خصوصی دفاع میکنم. کارنامه من ولی همه میدانند با یک بخش خصوصی در زندگیام سر و سر نداشتم. خیلی از جنابعالی تشکر...»
«کتاب آقای جهانگیری، جنابعالی دو دقیقه فرصت. (آقای) میرسلیم اطلاعاتش راجع به کشور خیلی ناقص است. من فکر میکردم ایشان با توجه به حضورش در مجمع تشخیص، اطلاعاتش کافی باشد. خامفروشی سیاست جدی اقتصاد مقاومتی...»
«فرمانده اقتصاد مقاومتی هستم. اتفاقاً این مسئولیتم را آقای رئیسجمهور توافق کردیم که جنابعالی مسئولیت داشته باشید. چون هم مورد...»
«من فکر میکنم راجع به اقتصاد مقاومتی ما در خامفروشی خیلی خوب عمل کردیم. جلو...»
کمیات مبهم برای صادرات. «در دو سال، در دو دوره گذشته، یعنی در دو سال گذشته تراز صادرات کالای ما نسبت به واردات (بیشتر) است. یعنی برای اولین بار در تاریخ ایران.» (البته) تخصصی هم دارد که اهلش میدانند که حالا مثلاً صرف اینکه صادرات افزایش پیدا بکند، این دلیل نمیشود. چون که مجموعه است که دولت باید مثلاً ۱۰ قطعه را درست بکند، یک قطعهاش درست شده. آن هم باز به علت عوامل بیرونی بعضاً اینجوری شده. «میزان صادراتمان از وارداتمان بدون تکیه به نفت خام بیشتر است. این اولین بار اتفاق افتاده در این دولت. به این دلیل که بنده به طور مرتب شورای عالی صادرات تشکیل میدهم، تصمیمگیری کردیم که چگونه صادرات کالا را حمایت بکنیم.»
قیمت الان دلار چقدر است؟ ۱۵ هزار. یک لیتر بنزین چند دلار است؟ چند؟ هر سنتی، هر چند سنت میشود یک دلار. هر ۱۰۰ سنتی میشود یک دلار. بنزین میشود ۶ سنت مثلاً. شما میتوانی الان گزارش بدهی بگویی: «سال ۸۴ بنزین یک دلار بوده، ما کاری کردیم شده ۶ سنت.» گزارش دیگر! یارانه میشود ۴ سنت. ۴ یورویی که به چیز میدهند، به سکههای ۴ سنتی ۴ یورویی که در اروپا به فقرا میدهند، معادل یارانه یک ماهمان شده. خب شما میتوانی بگویی: «آقا نگاه کردید دیگر؟ هم بزرگنمایی میشود، هم کوچکنمایی میشود کرد. دنیا تنها کشوری هستیم که بنزین ۶ سنت (است). کجا میخواهی بروی بهتر از اینجا دولت پیدا میکنی اینقدر ارزان بدهد؟» پول ملی کاهش پیدا کرده.
گاهی برخی از این گزارشها این شکلی است. نمیگوید: «آنی که کاهش پیدا کرده فاجعه است که اینها اینقدر ارزان شده.» یا: «فلان چیز رشد کرده، اصلاً فلان چیز در این توازن نباید اینقدر رشد بکند.» وقتی شما فعلاً ۱۰ از این ده قطعه و ۹ تا مشکل دارد، این یکی وقتی رشد میکند، یعنی دارد مثلاً قاچاق میشود، یعنی دارد فلان میشود، یعنی کارخانهها دارد تعطیل میشود بر فرض، تجهیزات اولیه دارد صادر میشود. همه سپردهگذاران، سرمایهگذاران، کارخانهداران، اینها دارند جمع میکنند میروند. به عنوان گزارش مثبت داد! اینها نکات مهمی است. حالا بیشتر اینها چون حوزههای تخصصی است، فهمیده نمیشود. «اینقدر رشد پیدا کرد، فلان چقدر کاهش پیدا کرد.» نگاه که میکنی، یعنی اگر در متن ماجرا نباشید، قبول میکنی. الان گزارش میدهند دیگر. میگوید: «تورم همان ۱۰ درصد مانده. دارو ۱۰ درصدی. ما فقط در فلان چیز کمی رشد قیمت (داشتیم).» متن ماجرا که میروی، فرق میکند. چون در آمار دادنش میشود. صحنه ادامه دارد. بفرمایید.
خب، این آن جنبه اینکه بله، حالا این یک بحثی است در مورد اینکه مشخص است. از باب اینکه چند نفر دارند ضریب میدهند به گفتمان اقتصاد مقاومتی، مشخص است. بعد خوب بلدند ذیل آن عنوان هرچه میخواهند بچپانند و جا بدهند. تیترش، شاید یادتان نباشد، ایام اول پذیرش برجام، نمیدانم جهانگیری گفته بود یا روحانی گفته بود، یکی از اینها بود، گفته بود که: «برجام مصداق بارز اقتصاد مقاومتی است!» چه جور حساب کردی؟ اگر برجام شکست خورد، قرارمان با هم این است که بعد برویم سراغ اقتصاد مقاومتی. اصلاً پلن این است. یعنی این جایگاه برای او.
خدا عاقبت ما را به خیر بکند. حالا ما اینجا میگوییم، بعداً در نسلهای بعد بیایند فیلمهای خود ما را پخش بکنند در کلاسهای مغالطات. خدا عاقبتتان را به خیر بکند از این مسائل نجات پیدا کنید.
«جان چیست؟ شرق: زلزله عراق، ایران را لرزاند!» من باز...
خب، برای جلسه بعد انشاءالله اگر وقت کردید، فرصت کردید، حال داشتید، دیدید هوا خوب است، همه عوامل با هم تناسب داشت؛ مغالطه بزرگنمایی، کوچکنمایی، یک دانه مثال، یک دانه. اگر دیدید خیلی شرایط مساعد است. آخه طلبه گفتش که: «بعد از نماز نماز صبح حال مطالعهای دست داد، استغفار کردم، بحمدالله برطرف شد.» حالا اگر شما دیدید حال مطالعهای چیزی دست داد، به هر کدام یک دانه مثال. روزنامهها خیلی میشود پیدا کرد.
و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط

جلسه دوم : شناخت مغالطه ابهام ساختاری
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه سوم : ترکیب مفصل و تفصیل مرکب
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه چهارم : از واژههای مبهم تا سورهای کلینما
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه پنجم : مغالطه صور کلینما در جامعه و رسانه
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه ششم : علت جعلی؛ مادر مغالطات و سلاح رسانهها
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هشتم : نقل قول ناقص؛ دروغی بدون دروغ
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه نهم : مغالطه تفسیر نادرست
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دهم : وقتی بستن راه استدلال به ابزار سیاست بدل میشود
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه یازده : مغالطات شرمندهسازی و مسموم کردن چاه
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دوازده : «طلب برهان از مخالفین»؛ بازی خطرناک در مناظرات
کارگاه تحلیل مغالطه
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه اول : چرا شناخت مغالطات از نان شب واجبتر است؟
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دوم : شناخت مغالطه ابهام ساختاری
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه سوم : ترکیب مفصل و تفصیل مرکب
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه چهارم : از واژههای مبهم تا سورهای کلینما
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه پنجم : مغالطه صور کلینما در جامعه و رسانه
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه ششم : علت جعلی؛ مادر مغالطات و سلاح رسانهها
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هفتم : بزرگنمایی و کوچکنمایی؛ ابزار پنهان رسانهها در جنگ نرم
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هشتم : نقل قول ناقص؛ دروغی بدون دروغ
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه نهم : مغالطه تفسیر نادرست
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دهم : وقتی بستن راه استدلال به ابزار سیاست بدل میشود
کارگاه تحلیل مغالطه
در حال بارگذاری نظرات...