
جلسه چهارم : از واژههای مبهم تا سورهای کلینما
این جلسات کارگاهی «تحلیل مغالطات» با رویکردی کاملاً رسانهای برگزار شده است؛ جایی که استاد با زبانی ساده، طنزآمیز و مثالهای واقعی از سیاست، تاریخ و زندگی روزمره، پیچیدهترین خطاهای منطقی را باز میکند. هر جلسه پر است از نمونههای عینی؛ از مناظرههای مشهور و سخنان سیاسیون گرفته تا برداشتهای غلط از قرآن و تاریخ اسلام. شیوه تدریس تعاملی و کارگاهی است؛ استاد مدام پرسش میپرسد، مثال میآورد و مخاطب را وارد ماجرا میکند تا خود او مغالطه را کشف کند. نتیجه این دوره، یاد گرفتن مهارتی جذاب است: دیدن پشت پرده سخنان و رسانهها و ایستادن در برابر فریبهای زبانی و فکری
بازخوانی مغالطه واژههای مبهم و نمونههای سیاسی و اجتماعی آن
معرفی مغالطه گزارههای بدون سور و نقش آن در تعمیمهای نادرست
تبیین مفهوم سور و اهمیت آن در منطق و رسانه
نمونههای رسانهای از بیبیسی و منوتو در تخریب گروهها
بررسی نقش ذهنیتسازی در اینستاگرام و سلبریتیسازی
استفاده سیاسی از برچسبزنی و شخصیتسازی منفی
معرفی مغالطه سورهای کلینما و کارکرد آن در بازنمایی کلیت
خطر سورهای مبهم در قضاوتهای اجتماعی و سیاسی
تأکید بر شفافیت بهعنوان راه مقابله با مغالطات
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
از آنجا که بسیاری از عزیزانمان در این جلسه، نوورود به بحث محسوب میشوند، خلاصهای چکیده از آخرین مغالطهای که به نظرمان گفتیم (یعنی پنجمی) را داشته باشیم و سپس انشاءالله ادامه مغالطات را پیش ببریم.
**مغالطه واژههای مبهم**
مغالطهای که در آن واژههایی میآورد که قابلیت اندازهگیری ندارد؛ مثلاً «خوب»، «بد»، «مفید»، «مضر»، «شرایط خاص»، «شرایط اضطراری». خطکشی نداریم که اینها را تشخیص دهیم. به همین دلیل، بهراحتی میتوان در قالب اینها مغالطه کرد.
میگوید: «من گفته بودم در این مهمانی مبلغ معقولی خرج میکنم.» هر چقدر؛ یعنی تا ۱۰ میلیارد هم خرج بکند، معقول است. میتواند در این موارد (مثلاً در مورد «دور» و «نزدیک»، «کوچک» و «بزرگ»، «زیاد»، «کم»، «خیلی»، «اندک») از آن بهره ببرد. اینها اصطلاحات مغالطهخیز است. هر جملهای که اینها را دارد، باید نسبت به آن حساس بود.
مثلاً میگوید: «پول کمی دارم.» یک پولی به ما کمک بکن. فلان جا برنامه داری؟ میگوید: «نه، من پولم کم است.» متأسفانه باید ۲۰ میلیون پول داشته باشی برای خریدن خانه. ۲۰ میلیون خیلی کم است. با ۲۰ میلیون نمیشود خانه خرید. من به نسبت خریدن خانه، ۲۰ میلیون کم است؛ ولی به نسبت خریدن بستنی، ۲۰ میلیون خیلی است.
در برود، هر وقت که خواست. اصلاً نفاق همین است دیگر؛ یک پا اینور، یک پا آنور. مغالطه هم ابزار دست منافقین است. یعنی کسی که، نه منافقین (مثلاً مسعود رجوی و بچههایشان، موسی خیابانی و اینها)؛ مثلاً ابزار دستشان مغالطه است. یعنی کسی که میخواهد در برود، هیچوقت جامعه نتواند او را به تله بیندازد، میتواند از واژههایی استفاده کند که این واژهها مبهماند و کشش بدهد، قشنگ تا هر وقت که هر چه میخواهد پیش ببرد.
«در آینده قطعی است زلزله میآید.» در آینده قطعی است. کدام آینده؟ فردا آینده است. دو هفته دیگر هم آینده است. ۵ سال دیگر هم آینده است. ۵۰ سال دیگر هم آینده است. بعد هر وقت بهش میگویند: «آقا، زلزله [آمد]؟» میگوید: «گفتم در آینده. گفته بودم از اول من پیشبینی کرده بودم. گفته بودم در آینده زلزله میآید.» فالگیرها هم این مغالطه را زیاد استفاده میکنند. فالگیرها و سیاستمدارها، چون اصلاً این نوع مغالطه، خوراک این دو گروه است.
«یکی از فامیلتان که قدش بلند است و چشم زاغ دارد، بدِ شما را میخواهد.» چیزی هم که زیاد است در فامیل، قد بلند چشم زاغ است. «بهزودی یک موفقیت چشمگیری نصیبت میشود.» بعد مثلاً بلیط «موجهای آبی» بهت میدهند، میگوید: «همین موفقیت چشمگیر، همین که گفته بودم.» خب، این مغالطه نوستراداموسی است. در واقع نوستراداموس خیلی این مدلی حرف میزد.
«برخی وبلاگنویسان، در حالی که میتوانند تحقیقات مفیدی انجام دهند یا رمانهای خوبی بنویسند، وقت خودشان را صرف تولید محتوای بیارزش در وب میکنند.» بیارزش؟ ملاک شما برای چیست؟ مفید؟ ملاکش برای چیست؟ «تحقیقات مفید»، «رمانهای خوب»؟ «کسانی را دعوت بکن که حرفهای خوب بزنند.» خب، «حرفهای خوب بزن» یعنی چه؟ «جناحی نباشند.» جناحی بودن یعنی چه؟ هر آدمی هر حرفی بزند، یک طیف مخالف داریم. اگر معیارتان برای جناحی این است. «آخوندها وقتی جناحی میشوند، محبوبیتشان را از دست میدهند.» تعریف از محبوبیت چیست؟ از جناحی چیست؟ قشنگ هر کدام از اینها نکتهای دارد. هر کدامش واقع شده و فیلمش هم هست. مثالها [از هر گونهای] برای مغالطه خیلی خوب است. اینجور چیزها: نسبتهای مبهم، صفات نسبی، کمیات مبهم.
در همه جای دنیا تصادف رانندگی وجود دارد. «همه پرونده دارند؟ کیست که پرونده نداشته باشد؟ به چه کسی تذکر ندادهاند؟» مثلاً تذکر دادهاند. «تذکر دادیم تا تذکر [دادن]، پرونده داریم تا پرونده [داشتن].» واژههای مبهم.
**گزارههای بدون سور**
بریم سراغ مغالطه جدید: گزارههای بدون سور. انشاءالله سعی میکنیم سرعتمان بالا باشد و بنا داریم اگر بشود، در هر جلسه (غیر از این جلسه که جلسه اول است)، از جلسات بعد کار تمرینیمان انشاءالله زیاد باشد و کمکم به فاز مناظره در خود جلسه برویم. از یکی دو جلسه دیگر، دو سه جلسه [بعد]، در خود جلسه کمکم مناظره میگذاریم. اول کار بزنیم، تا اول بفهمیم. باشد؟ افراد، البته استعدادها منظورم است. یعنی بعضیها مثلاً استعداد استدلال سیاسی (شوروی)؛ بعضی استدلال اجتماعیشان قوی بود. متفاوت بودند آدمها.
یک گزاره یا در مورد یک فرد خاص است یا در مورد افراد یک مجموعه. گزارهای که استفاده میکنیم، در مورد یک فرد است یا در مورد افرادی از یک مجموعه است. «سعید شاعر است.» یک فردی را داریم. این گزاره شخصی است؛ ما با این کار نداریم. مغالطه ندارد. یا راست است یا دروغ، دیگر مغالطه ندارد. نمیشود با آن کسی را گول زد. ولی یک سری مغالطات در مورد یک مجموعه [وجود دارد]. اینها خیلی خورنده مغالطه است. بهراحتی میشود در آن مغالطه را گنجاند.
حالا اینی که در مورد یک مجموعه به کار میبری، یا در مورد همه افرادش صادق است؟ (بعضاً برای افراد صادق). مثلاً شما میگویی: «هر مسلمانی موحد است.» این برای تکتک افراد صادق است. «هیچ پلیسی نابینا نیست.» (صادق). بعضی افراد [میگویند]: «آقا، بعضی دانشجویان کوشا هستند.» مغالطه نیست.
کجا شروع میشود؟ وقتی میگوید: «آقا، دکترها پولکیاند! مسئولین دزدند! غربیها راست میگویند!» گزاره بدون سور صحبت میکند. مجموعهای با شاخص آماری مشخص را با هم قاطی میکند. اگر از او بپرسی: «همهشان؟» میگوید: «نه، بعضیشان.» ولی یکجوری دارد میگوید که آنچه مخاطب میفهمد، چیست؟ «همه» است. این همان [کسی] است که در میرود. مخاطب [میخواهد] همه [را] بفهمد. [ولی] بعضیها این شکلیاند.
در مغالطات، «این جناح اینشکلیاند»، «آن طیف آنجوریند»، «کاسبان تحریماند»، «آنها دلواپساند»، «این دلواپسها اینجوریند». فلانی و فلانی: «پولهای آلوده وارد انتخابات شده.» بعد میگوید: «شاخص کلی گفتم. استیضاح بکند، آمار بدهد. پولهای آلودهای که میگویی کجا بوده؟ من کلی گفتم. ممکن است پولهایی وارد شود. مراقب باشید!»
همه مغالطات قبل از این، [ناشی از] سوءتفاهم [در مورد] کلماتی مثل «بعضی»، «هیچ»، «هر»، «همه»، «تمام» است که بیانگر میزان شمول حکم گزاره بر افراد یک مجموعه هستند. به اینها میگوییم سور. «دعوت میکنی 'ناهار میآیم.'» به آن هم میگویند سور. مشکلی ندارد. پس این قیدی که به یک جمله میخورد که کمیتش را مشخص میکند، آن شاخص آماری آن است. «چه تعداد؟ همهشان، هیچکدامشان، بعضیشان، هر کدامشان، تمامشان.» اینها میشود سور. به اینها میگویند سور.
اگر گزارهای درباره یک مجموعه باشد ولی سور آن بیان نشود، این میشود گزاره مهمله. میگوییم: «مردم این زمانه بیوفا هستند.» «مشهدیها فلان هستند.» «تهرانیها فلان هستند.» «آذریها فلان هستند.» بعضاً [چنین است]، ولی نمایانگر این جمله چیست؟ اثری که در ذهن مخاطب دارد، چیست؟ «همه» است. تطبیقی که میدهد به کیست؟ به همه است. نمیگوید یک نفر، دو نفر.
رسانهتان رسانه مکتوب است، در قالب کلمات؛ یعنی این سور شما در قالب کلمات است. یکوقت رسانه شما رسانه دیداری و شنیداری است. دیداری و شنیداری، اینجا یک فرد را با ملاحظات و قیودی وقتی نشان میدهید، آن میشود شاخص آماری آن مجموعه. البته این ذات رسانه است، این ناموس رسانه است. بستگی به این دارد که شما طینت پاک داشته باشید (که دارید شماها). یک کسی هم طینت خبیث داشته باشد، طینت خبیث وقتی داشته باشد میشود بیبیسی. میآید مستند میسازد: «گناهکاری در مکه.» «گناهکاری در مکه» موضوعش چیست؟ یک مرد همجنسگرایی که در حج است. یا «آخوندگی» [مستند] ساخته بیبیسی. یک روحانی همجنسباز که رفته انگلیس پناهنده شده.
گزارههای بدون سور ولی تصویری. [در این] وقت شما شاخص آماری نسبت به روحانیت عوض میشود، نسبت به حاجیها عوض میشود. کاری که در «مُح همسفر» در مورد عزادارها و اینها میکنند. یک آخوندی را نشان میدهد که این مظهر بلاهت است. یک مداحی را نشان میدهد که مظهر خباثت است. «فلان مداح مثلاً ۱۰ میلیون گرفته.» البته من آماری که دارم خیلی بیش از این است، ولی مثلاً ۱۰ میلیون گرفته. «فلانی مثلاً یک میلیارد گرفته.» «فلان قاری قرآن مثلاً اهل فلان کار است.» چقدر میچسبد!؟
بعد دیگر [مهم نیست] اینکه مطرح میشود کلاسهای قرآن در کشور میشود یک چهارم. بعداً مهم نیست که این اصلاً پرونده به کجا میرسد. مهم این است که ما توانستیم این برند را خراب بکنیم. دیگر کسی جرئت نمیکند بگوید: «من کلاس قرآن میروم.» «من معلم قرآن هستم.» «من فرزند روحانی هستم.» «من طلبه هستم.» ما برند را لجنمال میکنیم. «من آذری هستم.» «من تهرانی هستم.» یک کاری میکنیم که هرکس خواست خودش را بهعنوان تهرانی معرفی بکند، ما قبلاً یک لکهای زدیم به این برند تهرانی بودن. تا خواست بگویی: «من تهرانیم»، آن آلودگی را پیدا میکند: «آقا شما تهرانیها که فلانید! شما مشهدیها که الیَد! شما قمیها که فلانید! شما ایرانیها که فلانید! عراقیها ایناند!»
عراقیهایی که میآیند مشهد، برای آن کار دیگر میآیند فرودگاه. هر عراقیای دیدی، لجت میگیرد. اربعین هم رفتی، با یک نگاه دیگر نگاه میکنی. یعنی به آن عراقی هم میگوید که اصلاً تهران مثلاً تهران مهد این کارهاست، مشهد مهد این کارهاست، دنبال آدرس میگردد. شما وقتی آن را میبینی، اصلِ کار رسانه ذهنیتسازی است. اصل کار رسانه ذهنیت میسازد. یک تمی میدهد به ذهن شما. درست است؟ مهتابی اینجا سفید است. این تمی که افتاده روی این دیوار رنگ سفید قرمز [است]. اینجا یک تم قرمزی بدون کار رسانه این است. واقعیت را نشان میدهد. واقعیت هم هست. لزوماً همیشه بخشی از واقعیت نیستها! این را هم بدانید.
الان دیگر بیبیسی و اینها از این قالب درآمده که بخواهد بخشی از واقعیت بگوید. نه، دو جناح را میآورند حرف میزنند. بیبیسی و منوتو خیلی پیشرفت کردهاند. هزار تا ابزار دیگر هست که حرف طیف مخالف را میدهد. مثل صدا و سیمای ما نیست که هنوزم که هنوزه فقط یک طیف میآیند. البته ما خبر داریم طیف مقابل هر چه میگویند نمیآید، چون خودش رسانه خودش را دارد. طیف مقابل که میآمد، مال قبل از تلگرام بود. الان دیگر کسی نمیآید چون خودش تلگرام دارد، اینستاگرام دارد و بهراحتی یکی میتواند چهره بشود در این دو تا. اصطلاحاً به آن میگویند «اینفلوئنسر». اینفلوئنسر و سلبریتیسازی تا قبل از تلگرام منحصر بود در سینما و تلویزیون؛ مراکزی که فیلترینگ داشت. لذا تا قبل از تلگرام و اینستاگرام دست ما برای فضاسازی خیلی باز بود، برای ایجاد موج خیلی باز بود. ولی از وقتی تلگرام آمد...
«اقرار به ضعف است؟» نه، اقرار به ضعف نیست. توضیحات دارد، مفصل. اینستاگرام (ازمان آماده به چاپ، انشاءالله اینستاگرام بحث کرد) این ابزار از دست ما تا حدی خارج شده. مشکل این است که در فضای رسانه، آن جذابیتهای بصری و جذابیتهای ابتدایی غلبه میکند. دیگر کسی نمیآید در تلویزیون [ظاهر شود]. آخوند بیاورید، از صد تا فیلتر رد میشود تا این آخوند بیاید روی آنتن زنده. اطلاعات سپاه میدهند، نمیدانم اطلاعات کجا میدهند، از حوزه علمیه استعلام میگیرند، از صد جا استعلام میگیرند: «لیاقت داری یا نه؟» بعد تازه رزومهاش را بررسی میکنند، کارنامه رسانهایاش را میبینند، بعد میآورند یک پنج دقیقه به او آنتن [میدهند].
ولی آخوندی که میخواهد در اینستاگرام چهره بشود، چهکار میکند؟ در استادیوم دو تا بوق بزند، حل است. با خانم سلفی بگیرد، حل است. مدل چهرهسازی فرق میکند. روزی یک دانه مثلاً ویدئو بگذارد. یک غذای هر کسی یک غذای فاسدی مثلاً بخورد یا مثلاً عرض کنم خدمتتان که دوبله مثلاً ساجد مهلا. مثلاً فیلمی را با یک لهجه خاصی، با یک متن فان [خندهدار] درست میکند. حالا این بحثش بماند که در رسانههای مدرن سلبریتیها پیغمبران زماناند و اینها محتوا، بار [مسئولیت] به دوش اینهاست و اینها همه حرف را میزنند. ولی در فضای رسانه اصل کار ذهنیتسازی و چهرهسازی است.
حالا در مورد بیبیسی و منوتو هم این بود. او دیگر نمیآید یکطرفه حرف را بزند. نمیآید فقط مخالفین حکومت [را بیاورد]. یک نفر موافق حکومت هم میآورد. موافق حکومت را میآوری که بتواند تِم بدهد به موافقان حکومت و کاملاً مدیریت میکند که این آدم چه بگوید، در سؤال از او چه بپرسم، وارد چه بحثهایی بشویم. علی علیزاده میآید [در] منوتو، دو تا حرف حاشیه میخواهد بزند، مجری دست و پا میزند، بالا پایین میپرد. موافق حکومت را بیاورد ولی با ادبیات سکولار، تهش چیزی در جیب آخوندها نرود. بازی رسانه است که یک چیز مفصل و معجون عجیب و غریبی است.
شما در رسانه چهکار میکنید؟ ذهنیتسازی میکنید برای مخاطب. در نشریهتان مثلاً چهکار میکنید؟ در توییتتان مثلاً چهکار میکنید؟ در پستی که میگذارید چهکار میکنید؟ پیجهای ما مثلاً در اینستاگرام که پیج دارند، عمدتاً ذهنیتسازی نسبت به خودشان است. میخواهند این اقوام، فک و فامیل، این ۵۰ نفری که فالو کردهاند، یک ذهنیت دیگری نسبت به من پیدا کنند. آن چیزهایی را بولد میکنم از زندگی خودم که میتواند یک ذهنیت مثبتی نسبت به من [ایجاد کند]. هیچوقت کسی نمیآید از کتککاریاش با بچهاش فیلم بگیرد بگذارد اینستاگرام. بله، تا حالا دیدهاید؟ «من و بچهام در حال له کردن همدیگر، همین الان یهویی!»
مثلاً یک قطعهای از فحش و فحشکاری من و خانممان ببینیم. مثلاً «امروز در ماشین داشتیم همدیگر را آباد میکردیم!» نه. این دست در دست خانم [گرفتهام]. رفتم لب پرتگاه، میشوم پایین. یک جایی باد بزند، پرت میشوم پایین. آنجا فیلم گرفته، عکس گرفته، میگذارد. شما که نگاه میکنی، چه حسی بهت دست میدهد؟ «وای! اینها چقدر خوبند! چه زندگیهایی! من چقدر بدبختم!»
اینستاگرام گفتهاند: «۸۰ درصد کاربران اینستاگرام دچار افسردگیاند.» آماری که دادهاند، به نظر من ۱۰۰٪ است، حالا ۸۰ درصد. خاصیتش همین است. نقاط برجسته زندگی دیگران را میبینی، نقاط منفیشان را نمیبینی. تطبیق میدهی با نقاط منفی زندگی خودت. درست شد؟ کی افسرده نشود اینها را ببیند؟ کی بخشهای منفی زندگیاش را منتشر بکند؟
تِم [و] تمِ لاکچریگری، لاکچریبازی. الان که در تهران مد شده، از یک هفته [قبل]... آنهایی که پلنگ و ببر و شیر و اینها دارند، همه جور حیوانی دارند. تهرانیها. کل شهر بعضی شیر دارند، پلنگ دارند. اینها را در ماشینشان میگذارند یا [در] دور دور قبلی مثلاً جنس انسانی بود، جنس حیوانی. بعد در شیشه مثلاً یک ببری بغل سر [دارند]. چراغ رقابت، فضای رقابتی، نباید کم بیاوری.
خب، پس در فضای اینستاگرام ذهنیتسازی نسبت به خودم بکنم، ذهنیت مثبت. میخواهم شما بفرمایید من چقدر باسوادم، من تحصیلکردهام، آشپزیام چقدر خوب است، چقدر ارتباطم با همسرم خوب است، چقدر روابط اجتماعیام بالاست. با خانماش معمولی که میخواهد صحبت بکند، خانم کامنت گذاشته. این هم ریپلای میکند: «عزیزم، جانم!» بعد چهار تا ایموجی و چهار تا دیگر. صبح تا شب برای همدیگر میمیرند. یک آماری منتشر کردند، جالب هم هست. اینهایی که خودکشی کردهاند، خب پیجهایشان بوده دیگر در اینستاگرام. اکثراً آخرین پستهایی که اینها در اینستاگرام گذاشتهاند، پستهای شادی بوده. طرف مثلاً سه ساعت بعد از این پست خودکشی کرده.
مجموعه را که نگاه میکنی، میبینی چه آدم شادی! بعد طرف خودکشی کرده. اتفاقاً آدمی میخواهد هی خودش را شاد نشان بدهد که غمگین است. این نکته جالبی است، چیزهای عجیبی است. ارتباطی که با دیگران دارد، آنی که از او برآیند عمومی که نسبت به او هست، این است: وقتی نسبت به من توهم بیسوادی وجود دارد، هی من میخواهم خودم را باسواد نشان بدهم. وقتی توهم تکبر وجود دارد، میخواهم خودم را متواضع نشان بدهم.
پس کار اصلی رسانه چیست؟ ذهنیتسازی نسبت به حوزههای مختلف، نسبت به شخص خودم، نسبت به مسلک خودم، عقیده خودم، کارهایی که دارم انجام میدهم. محبوبیتهای شخصی من، محبوبیتهای ایدئولوژیک من. میخواهم ذهنیتها را نسبت به یک چیزی مثبت کنم یا منفی کنم. بله، روشن است. یکی از بهترین ابزارها برای ذهنیتسازی در فضای نوشتار، گزارههای بدون سور است. قشنگ ذهنیت را نسبت به یک چیزی مثبت میکند، نسبت به یک چیزی [منفی میکند].
«هر کس مخالف فلان لایحه است، طرفدار پولشویی است.» (مغالطه گزارههای بدون سور). «چرا شما مخالفی؟ ترسیدی؟ که جزء تروریستهایی؟ مگر شما ترسیدید آمارَت منتشر بشود؟» ما این را نوشتیم برای اینکه علیه تروریستها [و] برای پولشویی باشد. «شما چرا ترسیدید؟ این را نوشتیم برای مبارزه با پولشویی. هر کس هم مخالفش است، طرفدار پولشویی است.»
بعد یک فیلمی منتشر کرد [که] پشت مجلس عزاست. «امروز روز عزاست.» میگوییم: «بله دیگر، برای تروریستها. [به دلیل] دلایل تروریستها بوده. شما چرا ناراحتی؟» ذهنیتسازی میشود. کار رسانه نسبت به یک جناح. بعد میبینی یک جناح دست در دماغش میکند، ساقط میشود. یک جناح مملکت را نابود میکند، هیچ اتفاقی برایش نمیافتد. آنقدر محکم است! مملکت را هم نابود بکند، میگوید: «ببین! آنی که دست در دماغش کرده بود، اگر میآمد، ۱۰ برابر بدتر بود.» نه، راست [میگوید].
کاری که رسانه میکند. خیلی قدرت رسانه. الان دیگر امپراتوری رسانه است، ابرقدرت. الان دیگر نه شرق ابرقدرت است، نه غرب. رسانه ابرقدرت است، رسانه. رسانه چهشکلی میشود تهیه؟ یعنی ما چهشکلی به این ابزار دسترسی داشته باشیم؟ بعداً از این ابزار چهشکلی استفاده بکنیم؟ اینها بحثهای مفصلی است که در یکی دو جلسه جمع نمیشود، سلسله بحثها میخواهد. همین کتابی که در مورد اینستاگرام دارد چاپ میشود، بحثهایی کردهایم. و کتاب «پیامبر مجازی» هم که چاپ شده، آنجا مباحثی در این زمینه داشتهایم.
مغالطه بودن گزاره مهمله: وقتی که گوینده، اثر غرض قضیه را بدون سور بیان کند تا بتواند از آن سوءاستفاده کند. مهمترین بروزش وقتی است که حکم کلی داده میشود ولی شامل همه افراد [یا اولاً] اینشکلی، استاد اینشکلی، دکترها این، مهندسها فلاناند. همه اینها مغالطههای چیست؟ گزارههای بدون سور. وقتی هم به او میگویی: «ندیدهاید؟ شنیدهاید؟» میگوید: «دیگر فضای جامعه این است، ذهنیت مردم این است.»
کجا شکل میگیرد؟ رسانه هم لزوماً اینها نیستها. اینستاگرام [فقط] رسانه [نیست]، یعنی تاکسی [هم رسانه است]. سوار تاکسی شدم. تاکسی [راننده] خیلی دقیق [است]. دیدم که طرف نشسته، قبل از اینکه مسافرها سوار بشوند، دارد یک جزوه ۵۰ صفحهای در مورد FATF میخواند. گفتم که: «این چیست؟» گفت: «بحثهای سیاسی اینها دیگر خز شده. دیگر الان دور دور FATF است، اطلاعاتم را بهروز کنم.» سوار تاکسی شدم، گفتم که: «قیمت دلار چقدر رفته بالا؟» گفت: «ببین، این تاکسی نارنجیها مخصوص امور ورزشی است. میخواهی بحث سیاسی کنیم، سوار [تاکسی دیگر] شو.»
خلاصه تاکسی [یک] رسانه بسیار مهم است. لذا این را هم به شما بگویم (برایتان جالب است، احتمالاً نشنیدهاید): [برای] بچههای اطلاعاتی چند تا شغل برایشان ممنوع است. یکی از شغلها راننده تاکسی شدن است، از خودشان نیست. چرا؟ برای اینکه میگویند: «آقا یک رسانه مهمی است، راحت میشود اطلاعات قاپید.» تاکسی، فضا فضای تبادل اطلاعات. در میرود، یک چیزی میگوید. تاکسی رسانه بسیار مهمی است.
گفتم: «اگر من وقتش را داشتم، فرصت داشتم، [در] طلبه تهران [بودم]، به نظر میگفتم تهران بیشتر با اسنپ اینور آنور میروم.» و بنا هم دارم که [در مورد] اسنپ حرف بزنم چون واقعاً یک موقعیت فوقالعاده [است]. مخصوصاً بسیاری از این رانندههای اسنپ بالاخره دانشجویان نخبه مملکتاند. عرض کنم که فرصت داشتم، من راننده تاکسی میشدم. بعد در قالب راننده تاکسی خیلی کارها میشود کرد واقعاً. یعنی گفتگو، تحول، تغییر، اتفاقات خیلی ویژهای میافتد. تبلیغ چهره به چهرهای که هیچ پیشفرضی ندارد برای ارتباط. چون شما در اینستاگرام اینها، بر فرض هم که تبلیغ چهره به چهره باشد، طرف میآید آن رزومه پستهایت را نگاه میکند، میرود، میآید، بالاخره میفهمد چهکاره است، کیست.
ولی در تاکسی نه، رزومهای نداری، راحت میشود ارتباط برقرار کرد. یک کتابی هم نوشته محسن حسام مظاهری. من کتابش را خواندهام، کتاب خوبی است، نسبتاً خوب است. البته کتاب «بنی هندل» چند تا تاکسی در شهرهای مختلف تهران رفته، دیالوگ در تاکسی را مکتوب کرده. جامعهشناس است. البته از جهت فکری بنده قرابت با ایشان ندارم. برای مجموعه چیز خوبی است. مال سال ۹۰-۹۱ هم هست. مطالبی که در تاکسی رد و بدل شده. کتابش کتاب جالبی است.
این تِمِ کتابها، خیلی کتابهای خوبی است. این تِمِ موضوع پرورش دادن، خیلی رسانهای است. شما دیالکت با یک آدم، گفتگو با یک آدم. بعد آن آدم اعتبارش میآید پشت حرف. وقتی مثلاً پروفسور فلانی است، استاد فلانی است، مطلبی که دارد میگوید ربطی به حوزه تخصصی ندارد ها! ولی [اعتبار او] اضافه میشود کلاً به حرف، وزن میدهد به حرف. بخواهیم یا نخواهیم، فضای رسانه این است. البته عمدتاً اینها مغالطه استها! عمدتاً مغالطه است. یعنی طرف فیزیک هستهای خوانده، دارد میآید در مورد سیاست خارجی مثلاً نظر میدهد. آن یکی مثلاً دیپلمات است، در مورد ورزش نظر میدهد. آن یکی ورزشکار است، در مورد اقتصاد شورای شهر. وزنه خوب میزده. الان آمده دارد نظر میدهد که: «اینجا را پاساژ بکنیم یا نکنیم؟»
«دوغات را بنوش!» من همینجا بودم دیگر؟ تبلیغ «دوغات را بکن!» جوانهای امروز لاابالیاند. این چیست؟ گزارههای بدون سور. استعمال شایع و متداول این مغالطه وقتی است که کسی بخواهد کل گروه را به دلیل خطای برخی اعضای آن محکوم کند. «غذاخوریهای بین راه بهداشتی نیستند.» این چیست؟ گزارههای [بدون سور]. بابا دو تا [مورد را دیدی]! مگر میشود همه را حکم کرد؟
مثال دوم: وقتی برای محکوم کردن یک فرد به این مسئله توجه میشود که او عضو کدام گروه یا صنف است. «میدانی که فلانی عضو فلان مجموعه است؟ میدانستی فلانی با فلانی عکس دارد؟ میدانستی در همایش فلان شرکت کرده؟ در فلان روزنامه چاپ شده؟» چه ربطی [دارد]؟ لجنمال بکنند. «سفارت عربستان اینها میکردند.» «این فلانی در ستاد فلانی بوده.» در مناظرهها گفتند دیگر. گفتند: «آقای فلانی! آنهایی که به سفارت عربستان حمله کردند، الان در کدام ستادند؟» قشنگ برچسب میخورد: «شما آنهایی هستید که به سفارت حمله میکنید.»
البته آدمی که تقوا ندارد و دهانش باز است، راحت میتواند همه را لجنمال بکند. خیلی کاری ندارد. کار برای ما سخت است که بتوانیم عقل مردم را نسبت به یک مسئله واقف بکنیم، با استدلال، برهان. یک چیزی واقعاً خصوصیت سازمانی یک طیف است. بتوانیم نشان بدهیم. مثل قرآن: «هر کس که مخالف خداست، این به خاطر استکبار وجودیاش است.» استکبار وجودی که باعث [آن است]، این نقطه مشترک همهشان است. هر کس که مخالف پیغمبر است، روبهروی خدا ایستاده، روبهروی اهل بیت ایستاده، این استکبار وجودی دارد. خب، حالا این هنر میخواهد آدم بتواند نشان بدهد.
حالا استکبار یعنی چه؟ بدیهای استکبار چیست؟ این خیلی هنر میخواهد، کار سختی است. طرف مقابل هنر نمیخواهد. فریب بدهد، تقلب بکند، قناری را به اسم قناری [و] قورباغه تحویل بدهد، کاری ندارد. طیفی را روشن بکنیم. مضرات یک حرکتی را بگوییم. بد یک مجموعه را بگوییم. ما مثلاً در مورد آمریکا میخواهیم حرف بزنیم. بدی آمریکا چیست؟ تکنولوژی آمریکا و مدیریت آمریکا. میگوید: «مرگ بر آمریکا که تو میگویی یعنی میخواهی ما را محروم بکنی از تکنولوژی آمریکا؟» آمریکایی که ما میگوییم «مرگ بر آمریکا»، اصلاً ربطی ندارد به آن تکنولوژی. یک چیز دیگر است. مدیریتش؟ «مدیریتش بد است؟» خب پس چرا اینقدر پیشرفت کردهاند؟
مشکلش کجاست؟ ضعف ماست دیگر. ضعف رسانه ماست. آن نقاط خاصی که میشود رویش مانور داد و [در آن] ضعیفیم. ادبیاتش را نداریم، هنرش را نداریم، بلد نیستیم برجسته بکنیم. فیلمسازی که واقعاً پیادهایم. فاجعه! در همین حوزه مکتوباتمان هم همین [است]. یک رمان کلاً ذهنیت نسبت به یک مجموعه را نابود میکند. نسبت به یک مجموعه آباد میکند. یک مسلک را برند میکند. در دنیا کمونیستها، همه رشدشان در فضای رشد کمونیستها در شوروی و آن جمعیت عجیب و غریبی که پیدا کرده بودند، به واسطه دو تا چیز بود: یکی اینکه تشکیلات قوی داشتند، یکی اینکه رمانهای قوی داشتند. و از این قبیل چندین رماننویس فوقالعاده [خوب بودند]. قشنگ ذهنیت نسبت به کمونیست برمیگردد. نسبت به مجموعهای دیگر ذهنیت ایجاد میشود. نسبت به مجموعه، ذهنیت کارکرد رسانه است.
پس میآید میگوید: «آقا! فلانی عضو فلان مجموعه است.» سپس با نسبت دادن یک صفت مذموم که احتمالاً در بعضی از اعضای آن گروه یا صنف وجود دارد، به کل اعضای آن نتیجه گرفته میشود که فرد مورد نظر هم دارای آن صفت مذموم است. «شما که میخواستی تحریم را دور بزنید، یکیتان شد کی؟ بابک زنجانی. همهتان بابک زنجانی.» هر کس از این به بعد گفت: «میخواهیم تحریم را دور بزنیم»، بابک زنجانی [است].
شخصیتسازی، برندسازی میشود. «سادهزیستی که گفتی میشود فلانی. استکبارستیزی که گفتی میشود ونزوئلا. مخالفت با آمریکا میشود ونزوئلا. کرهشمالی، کیم چی چی جونگ اون. دیدار این و آن. جنوبی این است، شمالی آن است. میخواهی بشوی کرهشمالی؟ میخواهم کشور ما را بکنند کرهشمالی؟ میخواهند کشور ما را بکنند ونزوئلا؟» جالب است. کار رسانه است دیگر. قشنگ چهره را، یک تصویر و یک فریم را میتواند قشنگ پردازش بکند. این میشود تصویر کلی یک مجموعه.
برای نظام اسلامی چهکار میکنم؟ برای قاضی قوهقضاییه خراب میکنند. نیروی انتظامی: «یک مأمور چادری دارد یک دختر را میزند.» تمام صحنه را درست بکنیم. خیلی از این صحنهها هم خلق کردنی است. طرح دارد. میگوید: «چهکار بکنیم که در این شرایط قرار بگیرد که از خودش دفاع بکند یا بزند؟» یک هنر است که ماها نداریم. البته میگویم: «یک خباثتهایی میخواهد، یک لقمه حرامی میخواهد، یک نطفه حرامی میخواهد که [خیلیها دارند].» آمدنیوز دارد. قشنگ میتواند [نشان دهد] آخوند افتاده. «با تیر زدند.» دیدی دیگر؟ حمله تروریستی اهواز. بنده خدا را زدند، گلوله خورده، روی زمین پرت شده، دست آویزان است. بعد کپشن کرده که «این آخونده از ترس فرار کرده!» «آن زیر دو نفری دستش را گرفتهاند، بیاورند بالا، نمیتوانند درش بیاورند.» خباثت عجیب و غریبی میخواهد که همچین کاری بکند. حکمت میخواهد. حکمت میخواهد که یک زوایایی را نشان بدهی از آن چهره پلید که همه قبول بکنند.
«داماد جدیدشان فارغالتحصیل رشته اقتصاد است. فارغالتحصیلان این رشته افراد بیسوادی هستند.» «رشتههای دریایی شریف که به درد نمیخورد! اگر کسی آمد اینجا گزینش بشود، فقط بچههای شریف را بگیرید!» (اخراج بکند؟) مال خود شریف بود: «دریایی شریف به درد نمیخورد. شریف بگیرید.» چی بگویم؟ یک پلیدی [است]. اینها دیگر بعضاً دارند.
گاهی مغالطه در مذمت [است]، گاهی در مقام مدح و نسبت دادن صفت خوب است. «ما او را قبول داریم و نسبت به تواناییهایش تردید نمیکنیم. میدانید که او اصفهانی است و اصفهانیها خیلی زرنگاند.» بله، معلوم است دیگر. آریا خیر [است].
مثال چهارم: وقتی هیچ استثنایی در کلام استفاده [نشده باشد]. «من ایشان را بهعنوان استاد خود انتخاب کردم، زیرا شاگردان ایشان بسیار موفق بودند.» همه شاگردان ایشان موفق بودند؟ بعد موفقیتشان به خاطر استاد بوده یا خودشان موفق بودهاند، زحمت کشیدهاند؟ یک نسبتی را میدهد برای اینکه طرف را موجه نشان بدهد. گاهی [نسبتِ] خوب است.
«آقا، من تعجب میکنم شما چطور با فلان چیز مخالفت میکنی؟ میدانی چند تا از اساتید نامه نوشتهاند از این حمایت [کردند]؟» فلان سیستم مثلاً مخالفت. چند تا استاد به ما زنگ زدند، گفتند: «آقا! خیلی این طرح خوبی است.» استاد متخصص بوده، در حوزه تخصصیاش بوده، نظر کارشناسی گفته. یک میلیون استاد! ۵ تا استاد مثلاً تعلیم و تربیت، ۵ تا روانشناس. اینها، اینها چه گفتند؟ هزار نفر نظر گفتند. دقیقاً ۵ تا استاد روانشناس که باید در دانشگاه این را میگفتند، دقیقاً مخالفاند. هزار تا استاد موافق. خب، پنج تا متخصص مخالف!
یا فلانی، «شما چطور میگویید مرجع تقلید؟ چقدر از او تقلید میکنند؟» متخصص تأیید بکند که ایشان فقیه است. متخصص هم تأیید نمیکند. حالا ۱۰ میلیارد نفر از او تقلید بکند، چقدر مقلد دارد؟ در کشور فلان چه آثاری نوشته؟ چه ربطی دارد؟
گزارههای بدون سور. چهکار کنیم با این مغالطه مقابله کنیم؟ برای مقابله با مغالطه چهکار باید بکنیم؟ یک. استفاده از گزاره مهمله به خودی خود جنبه مغالطی ندارد. حالا این نیست که هرکس نگفت «همه» یا مثلاً نگفت «بعضی» مغالطه باشد. «دانشجوهای فردوسی بچههای خوبیند.» مغالطه نیست.
کی مغالطه میشود؟ اولاً نسبت به این باید حساس بود. پس هر سورس را نیاورده باید حساس بود. وقتی متن را داریم میخوانیم، گزاره بدون سور آورد. این تمرین برای جلسه بعد. هر کس حال و حوصله دارد (جلسه اول فشار نمیآید، هر کس دوست داشت که میدانم هیچکس هم دوست ندارد!). اگر کسی حال و حوصله داشت، این کار را انجام بدهد. یک متنی را در تلگرام [انتخاب کند که] گزارههای بدون سور خیلی رایج است. جایی که باید سور میآورد و نیاورد، مشخص بکن.
نکته بعدی اینکه باید ببینیم گوینده یا نویسنده قصد تعمیم حکم را دارد یا نه. قصد تعمیم ندارد، دارد میگوید یک مورد را نشان میدهد. همان مثالی که از بیبیسی زدم. یک حاجی میخواهد نشان بدهد، بگوید: «آقا حاجیها ایناند.» «حاجی، حاجی مکه، کربلا، آخوندها ایناند.» «در آخوندها ما اینها را هم داریم.» ذهنیت کامل. آن فیلم «سنگسار ثریا». نمیدانم اینجا گفتم بهتان یا نه. گفتم: «من سنگسار ثریا را که دیده بودم، تا دو هفته در خیابان نمیتوانستم راه بروم، در قم.»
من اگر دبیرستان هم میروم، مرا نمیکشند. واقعاً باید سجده شکر به جا بیاورم. اینها یک آخوندی که در ذهنشان است، فیدبک دارد، میخواهد با او ارتباط برقرار بکند، آخوند «سنگسار ثریا» است. خوب است، خوب است. ورژن وطنیاش «مارمولک» است، «رضا مارمولک». این دزد بود، از دیوار میرود بالا. اصلاً آن کارگردانش گفته بود: «من میخواستم یک فیلمی بسازم به عشق این سکانس. کل فیلم را ساختم که یک آخوندی دارد از دیوار میرود بالا. به عشق این، کلش را ساختم.»
ذهنیت. البته خیلی برکات داشت «مارمولک». به همان میزان که اثر تخریبی داشت، اثر مثبت داشت. اینکه یک سری حجابها بین مردم و روحانیت برداشته شد. خودمانیم. دیالوگها شکل گرفت. آنها میگفتند، ما پاسخ میدادیم. خیلی چیز خوبی شد. کلاً هر وقت ما را زدند، [میگوییم]: «چیزی که نکشتت، قویترت میکند.» هر وقت میزنند، وقتی نمیمیریم، قویتر [میشویم].
اگر چنین قصدی وجود نداشته باشد، مغالطهای رخ نداده. (قصد تعمیم نداشته باشد). یکی از علائم این استعمال این است که همواره با گزاره مهمله یک استثنا بیان شده و به این ترتیب کلیت آن گزاره نفی شده باشد. مثلاً میگوییم: «کتابهای نویسنده هیچ فایدهای ندارد.» البته به جز آنهایی که در رشته تخصصی خود نوشته است. مغالطه است یا نیست؟ هست یا نیست؟ کیا میگویند هست؟ نبود. چرا؟ درست.
خب، حالا اینجا از آن جهت که از کلی بودن درآمده [و] سور [دارد]. از آن جهت که سور نداشته باشد، نه. این از آن جهت مغالطه نیست. چون [استثنا دارد]. ولی از بابت بیفایده و اینها، «هیچ فایدهای ندارد». خود فایده جزء چیها بود؟ واژههای مبهم. از آن جهت مغالطه است. حالا فایده منظورت چیست؟ «هیچ فایدهای ندارد.» از آن جهت مغالطه [است]. از جهت سورش نه. اینجوری نیست که همه را گفته. مشخص کرد. یعنی از ۲۰ تا کتابی که دارد، ۵-۶ تا تخصصی، ۱۵ تا غیرتخصصی است. منظور من آن ۱۵ تای غیرتخصصی است. مشخص کردم دیگر، سورش را مشخص کردم.
حالا حرفم از جهت دیگری مشکل دارد. آن هم به خاطر اینکه کم فایده، «هیچ فایدهای ندارد». خب، ملاک شما برای فایده و ملاک من با فایده فرق میکند. روی چه شاخصی فایده را چی میگیری؟ «فلان طرح ضرر دارد.» «فلان چیز خطر دارد.» «فلان چیز هزینه دارد.» چالش هزینه دارد، چالش هزینه دارد ولی سازش هم هزینه دارد، بیشتر است. تعریف از هزینه چیست؟ بعضی چیزها هزینه دارد ولی فایده هم دارد. بعضی چیزها فقط هزینه است، هیچ فایدهای ندارد.
سعودیها سازش میکنند [با] ایرانی. اوج تحقیر. بنسلمان میگوید: «بالاخره ما شریک استراتژیک هستیم.» چیزی بگوییم، یعنی ذلت بالاتر [است]. هزینه، هزینه است دیگر. سازش هزینه دارد. معیار شاخص برای هزینه چیست؟ چقدر است؟ هر کاری هزینه دارد. مذاکره هم هزینه دارد، مقابله هم هزینه دارد. هزینه کدام چقدر؟
برای اینکه رفع مغالطه بشود، باید کمیّتگرایی [داشته باشیم]. یعنی معیار چیست؟ شاخص چیست؟ چقدر؟ دقیق باید بحث کرد. این را هم بدانید که ما، آنی که نجات میدهد آدمها را در این بحثها، در گفتگو و مناظره، شفافیت است. و هر وقت میآییم در میدان شفافیت، برد با ماست. استدلال دارد با شخص من و شما. اگر شما استدلال داری، چهکار باید بکنی که مناظره میکنی؟ شما استدلال داری، طرف مقابلت استدلال ندارد. چهکار باید بکنی که او فیتیلهپیچت نکند؟ شفافیت. دقیقاً کی؟ دقیقاً کجا؟ یک مورد بگو، عکسش را نشان بده، پرونده شروع کن، آمارش را بده، آدرسش را بده، صفحه کتاب بگو. درست.
«بحارالانوار». آنقدر این را شنیدهام: در دانشگاه شنیدهام، حتی در طلبهها شنیدهام، در عوام، هیئتها شنیدهام: «روایت خواندی؟» میگوید: «حاج آقا، روایت نخوانید.» میگویم: «برای چی؟» میگوید: «بالاخره بحارالانوار هم که گفتند علامه مجلسی جمع [کرده]. بنده خدا نمیداند هر چه دست [به دست]، یعنی از کتابش روایت. کتاب شهید، کتاب معتبری بوده، کتاب بوده، سند داشته. کتاب همه را جمع کرده، موضوعی کرده. معتبرترین کتابهای روایی هم در آن، انقُلت هست دیگر. از کافی معتبرتر در سند روایت در بحار مشکل دارد. نخوانیم؟» بسیاری از فتاوای ما از بحارالانوار درآمده.
بریم مغالطه بعدی: **سورهای کلینما**. سؤالی چیزی بابت مغالطه نبود؟ بله، فیلم ببینیم، نظرتان چیست؟ خوب است فیلم ببینیم. خب، اینجا ندارم، نِت هم ندارم. در کلاسی که برای خانمها در حوزه داشتیم، برای گزارههای بدون سور، یک کلیپ از سید عزیز، جناب آقای حسن آقامیری پخش کردیم. ایشان سلطان مغالطه گزارههای بدون سور است. رتبه اول. و عجیب بود. در ۷ دقیقه تقریباً ۳۰-۴۰ تا از این مغالطه استفاده کرده. عجیب و غریب و جالب. سیو نکردهام. روی یوتیوب از [این کلیپها] [هست]. حالا اگر داشتید، خواستید بیاورید. بله، موضوع چی بود؟ موضوع چیزی که از آن درست میکنند. ایشان در مغالطه خیلی ماهر است. ماشاالله، خدا برکت بهش. امضا [دارد] در این زمینه.
از آنهایی که پرسیدم که اصلاً تحصیل نداشتم از باب مذهبیاش که گفتیم کسی که در حوزه تخصصیاش نیست نباید نظر بدهد و اینها. یکی از دوستان: «دانلود فلان سند تربیتی در مورد فلان. تو چهکارهای؟ تو هم که مهندسی!» دو تا بحث: یک بحث این است که من از آن شأن مهندسی خودم دارم دخالت میکنم در این موضوع، یا نه؟ در این موضوع تابعم، یعنی دارم نظر کارشناسی میدهم یا دارم نظر کارشناس را میگویم؟ اینها با هم فرق دارد. یک وقت یک آقایی صرف اینکه در حوزه متخصص است، در حوزه دیگری نظر کارشناس [میدهد]. بحث ما این است. فوتبالیست است: «آقا پولهای فلان خرج فلان جا نکنید.» نه اطلاعات دارد، نه تحلیل دارد، نه تخصص دارد. نظر متخصص چیزی پرسیده. خودش در اثر آن چیزی که موج عمومی بوده، دارد میگیرد. فقط این یک وجههای دارد.
از فوتبال حرفش. او را میشناسند، فلان متخصص را نمیشناسند. عمو پورنگ. آن کتابخانه عمو پورنگ که میساختیم (البته من که کارهای نبودم، دوستان که میساختند و ما مشاور بودیم). اصلاً تو بگو ما آیتالله العظمی [هستیم]. ما حرفمان فقط با دهان عمو پورنگ پخش میشود. چاره دیگری نیست. اگر اینجا گفتیم با زبان عمو پورنگ و کی و کی و کی گفتیم، برای وقتی میخواستند انجام بدهند، گفتم که: «همه را ول کنید، بروید دم مهران مدیری و رامبد جوان. ببینید خندوانه و دورهمی، اگر این را رویش بحث بکنند، کار بکنند، ملت میآیند. اگر نه، با فلان طلبه و فلان حاج آقا و فلان مسجد اینها...» البته باید کار کرد.
حرف یک متخصصی را میزند. متخصص حوزههای مختلفی دارد. یک وقت حوزه علمیه علمی در این بحث، یعنی بحث تربیت، بحث روانشناسی، بحث آموزش، کارشناس مختص به خود دارد. یک وقت در حیطه شرعی بحث است. عمده موضوعاتی هم که امثال ماها وارد میشویم، همان حیطه است دیگر. که «آقا مثلاً فلان کار در دانشگاه صورت نگیرد، فلان سند حذف بشود.» خب ما میگوییم حذف بشود. چرا؟ چون مراجع تقلید گفتند که این سند استعماری است. ما که نظر شخصی خودمان را نمیدهیم. کارشناس فلان کارشناس گفته. این دو تا حوزه را از هم جدا کرد.
ما هیچوقت موضع شخص خودمان را [نمیگوییم]. به طلبهها هم گفتم، بارها گفتم: «آقا ما وقتی بالا منبر میرویم، نباید بیاییم بگوییم آقا این آیه دارد این را میگوید، آن روایت دارد آن را میگوید.» شأن ما شأن فتوا دادن از آیه [و] روایت نیست. من و شما باید بیاییم به طلبهها میگوییم: «علامه طباطبایی این را از این آیه گفته، شهید مطهری آن را از آن آیه گفته.» اینها شأنشان شأن افتاست، شأن نظریهپردازی. در بحث تخصصی، بحث غیرتخصصی. قرآن مال همه است. هر کس توانست بخواند و بفهمد که آن بحث [فرق دارد]. در بحث تخصص، نظر قرآن بر این است: متخصصی که میشناسد زبان قرآن را، سیاق را میشناسد، لغت را میشناسد، مطلق و مقید را [میشناسد] نظر بدهد.
جدا عدالت فقهی دارد یا ندارد، آن یک بحث دیگر است. «این حرف را زده، بریم بررسی کنیم که نیتش چی بوده، پشتش نماز بخوانیم.» آن بحث دیگر است. بحث ما سر آن اثرگذاری و آن بازنمایی رسانهای. شما نیت داشته باشی یا نداشته باشی، انگیزهات خوب باشد [یا] بد باشد، بازتاب این حرف شما این است: با این حرف شما فلان مجموعه تضعیف میشود، فلان مجموعه تقویت میشود. خیلی انگیزههای خوب دارند این ائمه جمعه محترمی که بعضی از این حضراتی که دم به دم سوژه درست میکنند، بقیه دست میگیرند. اینها انگیزه بد ندارد. نمیدانم، بنده خدا این حرف را که میزند، آن برداشت از آن میشود. از فلان کلمه آن برداشت میشود، از فلان جمله، از فلان سیاق، از فلان لحن. حرفش خیلی مهربان است، لحنش تند است. لحن تندی بازنمایی است که آدم باید حواسش به آن باشد.
**سورهای کلینما**
حالا در گزارههای بدون سور، سور نداشتیم. حالا بعضی وقتها سور ندارد، یک وقتی سور دارد. سورش کلینما است. این هم مثل گزارههای بدون سور، ولی یک تفاوت دارد. آنجا هیچ سودی استعمال نمیشد، اما اینجا از سوری مبهم [استفاده میشود]. سور که [مثل] «بعضی»، «هر»، «همه»، «هیچ» [هستند]. میگویند سور یعنی محدود میکند. سور محدود. ابهامش به این معناست که حالتی محدود و غیر کلی را بیان [میکند]. اما طرز بیان و ساختار گزاره طوری است که یک حالت کلی و ادعای عام و فراگیر را به ذهن متبادر [میکند]. مثلاً محدودش میکند ها! [بهجای اینکه] محدود نکند، شرف دارد به اینکه دارد محدود میکند.
بالاخره بعضی از این رانندهتاکسیها هم دزدند دیگر. حالا یک مورد مثلاً در این هزار تا باشد. «تقریباً در همه موارد، افزایش تقاضا باعث افزایش قیمت کالا میشود.» تقریباً دارد میگوید «تقریباً در همه موارد»، ولی اثر بازنماییاش چیست؟ ذهنیتی که در مخاطب ایجاد میکند، چیست؟ «همه» است. ذهنیت فراگیر دارد ایجاد میکند نسبت به مخاطب.
در مقام ایجاب، سورهایی چون «بیشتر»، «اکثر»، «غالباً». در مقام نفی، سورهایی چون «به ندرت»، «خیلی کم»، «نادر». اینها میشوند سورهای مبهم. وقتی مغالطه را میزنند که بخواهیم از آنها بهعنوان گزارههای کلی استفاده کنیم.
مثال اول: «اکثر قریب به اتفاق اعضای دولت امنیتی هستند، پس این وزیر هم امنیتی است.» چه ربطی [دارد]؟ همه مغالطات، چه ربطی دارد؟ شاهکلید رفع همه مغالطات این است: «چه ربطی داشت؟»
مثال دوم: «درخت سرو به ندرت در این منطقه رشد میکند. پس این جنگل که در این نقطه از نقشه وجود دارد، باید از درختهای دیگری باشد.» خب، چون به ندرت رشد میکند، یعنی درخت [سرو نیست]. پس این جنگل، درختهایش درخت دیگر است. «فلانی که در بحثهای مثلاً فلان، کتابی چاپ نکرد. بعید میدانم از فلانی باشد.» ندیدی؟ مثلاً «به ندرت فلانی حرف سیاسی میزند. بعید میدانم این حرف سیاسی را فلانی زده باشد.» «فلان مرجع تقلید در حمایت از انقلاب حرف غیردرسی غیرفقهی [میزند].»
وقتی کسی از قضایایی با سور مبهم استفاده میکند، مثلاً میگوید: «بیشتر گداهایی که در شهرهای بزرگ به تکدی میپردازند، از ثروت کلانی برخوردارند.» درست شد؟ بازنمایی است. ابزار استفاده میکنیم. یک گدا نشان میدهیم که این وضعش خوب است. ذهنیت مردمی کمک نمیکند. البته گاهی لازم است. یعنی واقعاً هستند بین اینها. باید یکجوری القا کرد که مخاطب آن تعمیم را نگیرد. بریم سراغ تحقیق. یعنی بگوید: «آقا من خواستم به کسی کمک کنم، قبلش یک بررسی بکنم.» «اکثر اینهایی که میآیند میگویند پول بده، من پول گم کردهام، میخواهم برگردم شهرم، اکثر اینها دروغ میگویند.» یعنی تحقیق میدانی نشان داده این را. چهکار بکنیم؟ کار خوبی کرده. «بیا من خودم میبرمت ترمینال، سوار ماشینت میکنم، راه بیفت برو.» تازه این کار را کردهام که بعضیها وسط راه پول از راننده میگیرند، پیاده میشوند.
خلاصه باید یکجوری ذهنیتسازی کرد که مطلق نشود دیگر. حالا به هیچکس کمک نکند آدم. یا بگوید: «غالب افراد بزهکار متعلق به طبقات پایین جامعه هستند.» ذهنیت جالبی است دیگر. «آقا، منطقه جرمخیز و بزهکار، منطقه حاشیه شهر است.» مثلاً. خب، بیا بالا شهر، جرمهای دیگر دارند. دوستهای ما انجام داده بودند. دوستانی که درس فلسفه میآیند، بحث فلسفه بود به نظرم. آره، به چه مناسبتی؟ به نظرم ربط موضوع هم داشت. گفتش که مثلاً میان پایینشهریها را با بالاشهریها قیاس میکنند. میگویند که: «بالاشهریها با فرهنگاند، روابط اجتماعیشان بالا است. پایینشهریها ندارم.» یک قیاس جالبی کرده بود. بعد گفتش که: «آقا! طبق نظام ارزشی ما بعضی از معایبی که در بالاشهریها هست، این به مراتب خیلی خطرناکتر از آن بزهکاریهای پایینشهری است.»
یکیاش این است مثلاً آن نارسیسم بالای بسیاری از بالاشهریها، آن خودشیفتگی. و اگر رابطه اجتماعی هم دارد برقرار میکند، به خاطر این است که خودش را مثبت نشان بدهد، خودش را وزین نشان بدهد، خودش را باکلاس نشان بدهد. لذا عمدتاً ایثارگری در این طیف (سور کلینما نیست ها! عمدتاً واقعی) یعنی تعداد زیادی ایثارگری در این طیف کم است. بالا شهر زندگی میکند. امام حسن این تعابیر را دارد: «جبههها [بروید]، برید بگردید.» جمله از امام خمینی خیلی جالب است: «برید در جبههها بگردید ببینید چند نفر از پایین شهر در رزمندهاند و چند نفر از بالاشهر. از بالاشهریها یا پیدا نمیکنی یا به ندرت پیدا میکنی.» مغالطه است یا نیست؟ دارد خبر میدهد از آن چیزی که واقعیت است. میگوید: «برو آمار بگیر.» مغالطه نیست. چرا؟ چون شفافیت نمیترسد. گفتم: «شفافیت میترسد؟» جایی که شفافیت نمیترسد، مغالطه نیست.
«بازار دارند.» این خیلی جالب است. میگویند که: «آقایان بازاریها! نگذارید من دستور بدهم با شما برخورد دیگر.» آنهایی که احتکار میکردند و اینها. «من که میدانم شما عمدتاً در زمان انقلاب مشارکتی با مردم نداشتید، اکثر شماها در انقلاب نبودید، کمکی نکردید. من که میدانم.» منظورم آن حمال بازار و دستفروش و مغازهدار نیست، آن تاجرهای بزرگ، کارخانهدار. انقلاب [از] بازار شروع شد دیگر. بازار بستند که در قم نهضت آغاز شد. یک قالب [کلینما]. بعضیها. عمدتاً این را باید نسبت بهش حساس بود. اگر یک جامعه آماری مشخص و مبین و شفاف دارد، این از مغالطه خارج میشود. اگر ندارد، میشود مغالطه. غالب افراد بزهکار در پایین شهر را نشان میدهد که مثلاً معتادها اینها زیادند.
والا به خدا اعتیاد سگ شرف دارد به خودشیفتگی! [شاید] بررسی نکردهاید. اعتیاد بدتر است یا مثلاً تکبر یا اشرافیت به زندگی لاکچری؟ تکبر قطعاً بدتر است. اعتیاد یک بیماری جسمی است. معادل ندارد ها! یعنی میگویند: «آقا این مثلاً دخترباز است.» بعد مثلاً چه میدانم، گفتگو نمیماند. اعتیادش یا مثلاً این خانواده معتاد هست. هر چیزی میشود قبول کرد غیر از حالا هرزگی کلام، هرزگی چشم. اهمیتی ندارد.
معمولاً موارد و مصادیقی که مؤید قول اوست، به ذهن خطور میکند و دیگران هم گوینده را تأیید میکنند. بحث ذهنیات در جامعه، بحث خیلی مفصل و جالبی است. یعنی کسی که میخواهد کار رسانهای بکند، اثرگذار باشد، باید جامعهشناس قوی باشد و مؤلفههای تأثیرگذار روی ذهن جامعه را خوب بشناسد. امام این بود ها! امام جامعهشناس به معنای امروزی نبود که مثلاً آکادمیک درس خوانده باشد. امام میدانست که چیها روی مردم اثر دارد، چیها دل مردم را خالی میکند، چیها مردم را قوت قلب [میدهد]. آقا هم همینطورند. چقدر قشنگ! من واقعاً متحیر شدم آن روزی که ایشان برای عمل جراحی [میخواستند]. واقعاً شاهکار بود. یکهو اخبار ۱۴ [شبکه] را گرفتیم، بعد اولین تصویری که نشان داد: آقا روی تخت بیمارستان. من خودم اصلاً دلم ریخت، یکهو یخ کرد بدن. «چی شده؟ عمل جراحی بکنیم؟ یک چند دقیقه دیگر هم بلند میشویم. از مردم التماس دعا دارم.» چقدر قشنگ مدیریت رسانهای دارد میکند که اصلاً هیچ فضایی ایجاد نمیشود برای اینکه دشمن بتواند کار بکند.
عمل جراحی کرده. فقط خبرش دربیاید. بعد یک عکس در بیاور [از خودت]. از این سوتیهایی که مورد اشتباه کردهام، اینها را سانسور کردهام. بعد یکی از اهل جلسه آمد توییت کرد: «هیچی دیگر!» بعد آمدند اینها گفتند: «خیلی بد بود دیگر.» مدیریت رسانه قشنگ فضا را خلع ایجاد میکند برای اینکه دشمن کار بکند. شلوغیهای مملکت. هر وقت شلوغ میشود، صدا و سیما یک دو ماهی کارتون فقط پخش میکند. کف خیابان ۸۰ نفر را کشتند، میزنی شبکه خبر، مستند دلفینها. «این دلفین از آنور که میپرد، این پایین میآید. دقیقاً چهجوری میآید پایین؟» لایو دارد میرود شبکه خبر. مثلاً فاجعه است. یعنی بیتدبیری رسانهای در این حد!
یک مقاله بنده تمام دیماه نوشتم. الحمدلله اثرگذار هم بود. یعنی سریع شر شد و صدا و سیما سریع منفعل شد. نسبت [به آن]. یعنی دو سه تا از این قبیل نوشته شد. مقابل دارد پمپاژ میکند. مقابل بگوید: یعنی همه مضراتش باز از آن کمتر است. اگر کسی ذهن خودش را متوجه موارد نقض کند و برشمردن آنها به گوینده اعتراض کند، گوینده در پاسخ خواهد گفت: «ما که نگفتیم همه آنها، گفتیم بیشتر آنها.» «بیشترش هم مشکل دارم.» [یعنی بیشترشان هم ایراد دارد.] به روز شیراز. آفرین! باریکلا!
رهبری یک جایی رفتند، بعد از شهرستانها جمع میشوند میآیند دیگر. ابلاغیه مثلاً میآید، فلان اداره ابلاغیه زده که «آقا فردا صبح ۸ صبح فلان جا باشیم، میخواهیم برویم دیدار رهبری.» همین یک دانه را دست میگیرد: «تمام اینها را بهزور بردند. اگر اینها نمیرفتند، حقوقشان قطع میشد، اخراج میکردند.» کار رسانهای، مدیریت ذهن. حالا ممکن است این موارد نقض به حدی برسد که از شکل استثنا خارج بشود، ولی آن شخص کماکان میگوید: «بیشتر آنها چنانند.» کلاً ده نفر بودند که میتوانستند اینجوری باشند، ۸ نفرشان اینجوری نیستند، ولی نه، «بیشتر اینجورند.» زیر بار نمیرود.
باور. یک بخش شفافیت، یک بخشش ماها باید پاتک از جنس خودشان بزنیم. حالا در فضاهای ماها، یک بخشش میگویم شارلاتانیسم خلاف تقواست. یعنی آدم میتواند قشنگ بعضیها را لجنمال بکند. ولی یک کار خوب، مثلاً در همین بحث قیمتها و اینها، بعضیها کار خوبی میکردند. [مثلاً] این بحث خیلی صحبت از وقتمان کم است. من مختصر میخواهم بگویم، شاید بعداً بیشتر صحبت بکنیم. چهکار خوبی که میکردند؟ میگفتند: «آقا فلان کس آمده، یک عکسی مثلاً منتشر شده، طرف در فروشگاه یک سبد روغن خرید.» بعد مثلاً «دندانپزشک تخفیف داده، قیمت آمده پایین، من تخفیف دادهام.» فلانی مثلاً یک سبد مهربانی مثلاً گذاشته. اینجور کارهای این طیف میتواند ذهنیتها را به این [سمت] برگرداند که اینها هم کم نیستند.
یعنی همان از خود ما مردم کسانی که دارند به اقتصاد ضربه میزنند، کم نیستند. آدمهای دلسوز برای مردم کم نیستند. چون میخواهد بیاید ناامید بکند همه را از مسئولین. جامعهمان یک جامعه سیاه کثیف بدبخت بیچاره [نیست]. یکی از انتقادهای جدی آقا به صدا و سیما این بوده. به کرات هم فرمودند. فرمودند: «یکی از ضعفهای صدا و سیمای ما این است که نمیتواند آن نقاط روشن و زیبا و جذاب را برای مردم نشان بدهد.» دانشگاه خود ما. فضای انتقاد و اعتراض، بازنمایی رسانهاش این است: موافق و مخالف ما آخر به این نتیجه میرسند که «چه دانشگاه لجنی داریم!» در حالی که هزار تا نقطه مثبت وجود دارد. نشان بدهیم نقاط فرهنگی مثبت. یکیاش نماز جماعتهای در دانشکدهها. بابا! جمهوری اسلامی پیشرفت کرده! ببینید در نمازخانههای دانشکدهها چقدر نماز میخوانند. بیعرضگی ماست که نمیتوانیم نشان بدهیم این تعداد نمازگزار، نماز جماعت اول وقت. هیمنه ایجاد میشود. [ما اینطور] کمک میکنیم به اینکه ما در اقلیتیم، ما بدبختیم.
یک پیجی را عنوان [کردند] «س*** حزباللهی». بعد دیدم در بیو زده: «کممنفعت، قلیلت کثیره.» ما بدبخت کمیم، بدبختیم ولی آخر غلبه میکنیم. «آقا ما کم؟» والا به خدا کم [نیستیم]. انتخابات، سونامی فلانی. «بیخ به هم مملکت را این [فلانی] آورد.» دیگر «۴۰ میلیون رأی روی شاخهاش است.» این هم نیست. نقاطی هست که دختران خیابان انقلاب. یکی از بیعرضگیهای عجیب و غریب ماها. آدم شاخ در میآورد واقعاً چقدر ماها بیعرضهایم. یعنی دشمن که احمق است، یک پاس گلهایی به ما میدهد، یک زمینههایی برای ما ایجاد میکند، ما نمیتوانیم گل کنیم. دختران خیابان انقلاب. همه زورشان را گذاشتند برای اینکه بگویند «آقا یک خیزش عمومی وجود دارد بین دخترها که مخالف با حجاب است.» بعد دو هفته قشنگ واقعاً فضای جامعه ملتهب شد دیگر.
پست برقی را تکان میدهد، پیرزن است یا نه؟ ۹۰ سالش بود. پله لب حوض وایساد. روستای سفیدخواب. اینجا فضا برای ماست که بگوییم آقا الانی که نه کار از دست پلیس در رفته، کار از دست نهادهای حکومتی و حاکمیتی در رفته، کف خیابان فراخوان زدند، روسری برمیدارند، راحت فیلم میگیرند، منتشر [میکنند]. درصدشان اینقدر است. همان دختری که بدپوشش است، سرش نترس از پلیس. دارد. اتفاقاً فضا برای او آماده است. پیجش [بیتفاوت است]. من با این دختر [کاری ندارم]. ماها [میگوییم]: «این آقا این چه وضعی است؟ همه چی از دست رفت، بدبخت شدیم. کی قبل انقلاب این شکلی بود؟» مرد حسابی! ما در آن رسانهای نیستیم. ادبیاتش را نداریم، ذهنیتش را نداریم. آدم رسانهای ذهنیت مسائل را [دارد]. ذهنیت دیگر. یک چیزی را که میبینی، یک چیز دیگر میفهمد و یک چیز دیگر نشان میدهد.
الان همین جلسه من و شما را، اینجا را، یک آدم رسانهای بیاید، میتواند جلسه را به لجن بکشد. چهشکلی؟ یک عکس از آن روبهرو میاندازد. این صندلی خالی بیفتد، من بمانم، این پنج تا صندلی. «جلسه پردیس اندیشه فلان جا. حاج آقا فلانی هم که کلاسش هیچی نیست.» حالا ۴ نفر که دو به شک بودند بیایند یا نه، خالی جمعیت بیفتد. ذهنیت رسانهای. ولی یک ریزهکاریهایی دارد. آن ریزهکاریهایش خیلی مهم است.
خب، وقتمان هم چون تمام شده، یک دانه مثال دارد. «من میخواهم برای فرزندانم معلم انتخاب کنم، ولی او یک دانشجوست. هر دانشجویی که نمیتواند معلم بشود.» ولی الان اثر بازنماییاش چیست؟ به هیچ دانشجویی این امکان را نده که معلم بشود. از همه دانشجوها بترس برای معلم شدن. کارکرد رسانه این است که رسانه یک چیزی میگیرد که هیچ دادگاهی نمیتواند علیهاش شکوایی بنویسد.
متن تیترهای «وطن امروز» خیلی خوشم میآید. یک ظرافتی در اینها هست. «عابر بانک.» ابلاغیه هم برایشان آمده بود. دیروز خبر مرگش که اصلاً واقعاً فوقالعاده س*** بود. تیتر «خبر مرگش». یعنی «مرگش» [و] «خبر مرگش شدم». آن مخاطب ایرانیزبان چه میفهمد؟ «خبر مرگش.» «خبر مرگش.» «خبر مرگ شما.» «خبر مرگش.» هیچ دادگاهی نمیتواند شکوایی بنویسد. این را میگویند هنر رسانه. معنا.
بعضی از دانشجویان نمیتوانند، اما بعضی از دانشجوها [میتوانند] معلمان [خوبی باشند]. به دلیل استعمال سور کلینمایی، قضیه اول بیشتر از قضیه دوم است. هر دانشجویی که نمیتواند معلم باشد، معلم و توانایی هست [در آنها]. مخاطب به چی منتقل میشود؟ اثر رسانهایاش چی بوده؟ شلیک.
موفق باشیم. برای جلسه بعد روی عزیزان، اگر بتوانند همان گزاره بدون سور که مثالش را گفتیم، همین سورهای کلینما. چند تا مثال عرض کردم در این فضای مجازی، اِلیماشاءالله ریخته از این مثالها. یک چند تا انشاءالله عزیزان [پیدا کنند].
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط

جلسه اول : چرا شناخت مغالطات از نان شب واجبتر است؟
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دوم : شناخت مغالطه ابهام ساختاری
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه سوم : ترکیب مفصل و تفصیل مرکب
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه پنجم : مغالطه صور کلینما در جامعه و رسانه
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه ششم : علت جعلی؛ مادر مغالطات و سلاح رسانهها
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هفتم : بزرگنمایی و کوچکنمایی؛ ابزار پنهان رسانهها در جنگ نرم
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هشتم : نقل قول ناقص؛ دروغی بدون دروغ
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه نهم : مغالطه تفسیر نادرست
کارگاه تحلیل مغالطه
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه اول : چرا شناخت مغالطات از نان شب واجبتر است؟
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دوم : شناخت مغالطه ابهام ساختاری
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه سوم : ترکیب مفصل و تفصیل مرکب
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه چهارم : از واژههای مبهم تا سورهای کلینما
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه پنجم : مغالطه صور کلینما در جامعه و رسانه
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه ششم : علت جعلی؛ مادر مغالطات و سلاح رسانهها
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هفتم : بزرگنمایی و کوچکنمایی؛ ابزار پنهان رسانهها در جنگ نرم
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هشتم : نقل قول ناقص؛ دروغی بدون دروغ
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه نهم : مغالطه تفسیر نادرست
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دهم : وقتی بستن راه استدلال به ابزار سیاست بدل میشود
کارگاه تحلیل مغالطه
در حال بارگذاری نظرات...