معرفی و تعریف مغالطه ابهام ساختاری
تفاوت ابهام ساختاری با مغالطه اشتراک لفظ
نقش ضمایر و حذفها در ایجاد ابهام
تأثیر نقطهگذاری و دستور زبان در تغییر معنا
تیترهای دوپهلو و بازی رسانههای بیگانه
نمونههای سیاسی: فتنه ۸۸، برجام، تیترهای خبری
سوءاستفاده از کلام قرآن و اهل بیت (علیهمالسلام) برای مغالطه
سکوت یا موضعنگرفتن بهعنوان نوعی پیام رسانهای
جنگ نرم و اهمیت ارتکازات ذهنی در مخاطب
ضرورت افزایش سواد رسانهای برای مقابله با مغالطات
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
بحث تحلیل مغالطات را جلسه قبل آغاز کردیم و مغالطه اشتراک لفظ را خدمت عزیزان طرح کردیم. بنا شد که عزیزان مثالهایی را، اگر با آن مواجه شدند، بیاورند. حالا به صورت رندوم که نه؛ خود کسی اگر از عزیزان مایل به مطرح کردن بفرماید، بفرماید.
حاج آقا، شما سخنرانیِ «اَحَسَّ ۱۴»... اینها در واقع البته میشود به یک معنا مغالطه گفت. اگر قصد به غلط انداختن داشتیم (در این بحث مثلاً ذهنها پرت شود از آنجایی که ما داریم میگوییم)، به یک نحو مغالطه است، درست است؛ ولی یک وقت است که انسان میخواهد مطلبی را (یعنی میخواهد کسی را از یک بحثی، از واقعیت، منحرف بکند). یک وقت میخواهد [واقعیت را بگوید] ولی هزینههای کلام را خودش بردارد؛ یعنی هزینهها را بیاورد پایین. هزینههایی که از این صحبت بار میشود، اینجا یک جوری صحبت میکند که [کلام] مبهم بشود.
آن [موضوعی که] صحبت کرده بودیم تا امروز، حواستان نبود؟ همین امروز که ما میخواستیم دوستان بیاورند. حالا اگر کسی نکته یا مطلب مغالطات (مثل [بحث] ماهواره) که بیانش خاطرتان نیست، چی بود؟
یکی از مسئولین فرموده بودند که: «انقلابیگری با کتککاری حل نمیشود؛ مشکل گشت ارشاد.»
خیلی خب. بریم سراغ مغالطه دوم: «مغالطه ابهام ساختاری».
«ابهام ساختاری» با مغالطه اشتراک لفظی فرق میکند. اشتراک لفظی، لفظی بود که مشترک بود؛ اینجا یک جمله است که ذهن شما را پرت میکند. در آنجا یک واژه بود که انحراف ایجاد میکرد (واژه "مذاکره" که دو تا معنا داشت و ما یک معنای خاص را اراده کردیم). کل جمله یک جوری است که از آن دو معنا کاملاً متفاوت فهمیده میشود که حالا مثالش را عرض میکنم.
آری، گفت: «مَن بَنَتْهُ فی بَیتِه.»
از یکی پرسیدم که شما چه کسی را به عنوان خلیفه قبول داری؟ از علمای شیعه (بین اهل سنت). [مثلاً] تقی آقا، شما چه کسی را به عنوان خلیفه قبول داری؟ گفت: «مَن بَنَتْهُ فی بَیتِه»، کسی که دخترش در خانهاش بود. «مَن بَنَتْهُ» (خوب، خلیفه اول و دوم دخترشان در خانه پیغمبر [بودند]) امیرالمؤمنین، دختر پیغمبر در خانهاش بود. «مَن بَنَتْهُ فی بَیتِه»، کسی که دخترش در خانه او بود. دختر کی در خانه کی؟ روشن نیست! دختر اینها در خانه پیغمبر یا دختر پیغمبر در خانه او؟ معلوم نشد.
شفاف بگو. گفت: «دیگر از این شفافتر نمیشود. آقا، من چهار تا، چهار تا، چهار تا را قبول دارم.» چهار تا، چهار تا، چهار تا، دوازده تا خلیفه!
«ساختاری»، چه کسی [این حرف را زده]؟ حالا این برای فرار بوده، مغالطه نبوده؛ میخواسته همان که عرض کردم، هزینهها را [کم کند]. یک وقتی هم نه، دارد یک جوری میگوید: «عالیترین سطح نظام اگر به این نتیجه رسیده که فیلتر کند، بیاید به مردم بگوید.» عالیترین سطح نظام مثلاً کیست؟ شورای عالی فضای مجازی؟ شورای چی چی؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی؟ ابهام است.
ابهام ساختاری با ترکیب خاصش به گونهای است که بیش از یک معنا را افاده میکند؛ در صورتی که سخنور به تعدد معانی توجه داشته باشد و قرائنی برای افاده منظور ارائه بدهد.
«فتنه ۸۸ فتنه اکبر بود.» همه زدند زیر خنده! نه، توضیح میدهد: «فتنه اکبر بود.» اسمش اکبر بود یا خود اکبر [بود]؟ «مضاف و مضافالیه».
از این مغالطات ابهام ساختاری برای شما بگویم، بامزه است. مرحوم آیتالله دوانی، پدر رجبیدوانیان، خیلی شوخ بود، رحمتالله علیه. خیلی انسان ملا و خیلی هم شوخ بود. مهمان آمده بود. بعد ایشان به مهمان گفته بود که: «آقا، ناهار را منزل تشریف داشته باشید. ما یک خوراک بوقلمونی به شما میدهیم.» خانه آخوند! خدا [میداند] که بوقلمون خیلی است. واقعاً هر جایی گیرتان آمد، رد نکنید!
سر ناهار شد، سفره را پهن کردند. چهار تا پیاله سبزی گذاشتند و دو تا نان. گفت: «خوراک بوقلمون.» [مهمان پرسید:] «بوقلمون؟» [آخوند گفت:] «بوقلمون هم سبزی میخورد، علف میخورد.» این «خوراک بوقلمون» دو تا معنا میشود از آن برداشت [کرد]: یکی «خوراک بوقلمون» (مردم وقتی میگویند خوراک بوقلمون، منظورش چیست؟ پویا! خورشتی که تویش بوقلمون است.) آن [معنای دوم] منظورش چیست؟ حالا به قول طلبهها، میشود «مضاف و مضافالیه»، «صفت و موصوف»، «مضاف و مضافالیه». «خوراک بوقلمون»، یعنی خوراک مال بوقلمون. اگر شد «صفت و موصوف»، «خوراک خود بوقلمون»، یعنی خوراکی که از بوقلمون شکل گرفته. خیلی هم رایج.
گفتم به آن آقا گفتند که: «فلانی در مورد شما مواضعی گرفته.» گفتش که: «ایشان سالیان سال است که مریض است. ما همیشه برای سلامتیشان دعا میکنیم.» [گفتم:] «این را برایتان [میگویم]، این خیلی مرضش بوده که این حرف را زده.» محبتم را میرسانم که من چقدر به ایشان علاقه دارم.
پس، وقتی مغالطه است که شخصی جملهای به کار ببرد که بیش از یک معنا داشته باشد. آن جمله برای مخاطب مطابق با یک تفسیر صحیح و مقبول باشد و مطابق با تحویل و تفسیر دیگر، خطا و غیر قابل قبول. همین که هر کسی از زن خود شد یار من.
یک حرفی بزنی که همه قبولش داشته باشند. یکی از وجوه خیلی زیبای سخن منافقانه [این است]. اگر آدم میخواهد جایی حرف منافقانه بزند، نه سیخ بسوزد، نه کباب. هیچکس هم نتواند. یک حرفی بزند که اینور اگر تفسیر کرد، بگوید: «این درست است.»
«کار انقلاب با کتککاری پیش نمیرود.» منظورش این است، دارد میگوید که چه چیزی را برساند؟ ساختاری؛ یعنی به اسم انقلاب دارند [این کارها را] میکنند. این در واقع آدمهایی که این کار را کردند، انقلابیاند و این انقلابیها دارند انقلاب را منحرف میکنند. یکی دیگر هم میگوید: «آره، انقلابی اصلاً این کار را نمیکند، این ضد انقلاب است.» که هر دو تا برداشت قشنگ [و] جدا. این میشود ابهام. بله، بله.
آن البته گاهی یک حرفی گفته میشود، در واقع یک شعاری گفته میشود و فقط برای فریب است. این هم هست؛ یعنی برداشت نشود. یعنی اینها آمدند که اهل بیت را مثلاً راضی کنند. کسانی سر کار بیایند که بالاخره مورد رضایت اهل بیت باشند. این تطابق شعار و عملش در واقع مشکل دارد. خودش شعار یک جوری است که قابل حمله به وجوه است. این حالا البته یک وقتهایی مغالطه است، یک وقتهایی هم همان وجهی که آدم میخواهد یک حرفی بزند و تو پرده نگه دارد که همه بفهمند من چی گفتم. این دو تایش باید از هم جدا بشود و دقت بشود.
امیرالمؤمنین به ابن عباس فرمود: «اگر رفتی با خوارج بحث کنی، با قرآن مناظره نکن؛ فانّه حَمّال ذو وُجوه.» قرآن وجوه مختلف را حمل میکند. هر کسی میتواند مطابق با رأی خودش تفسیرش [کند]. «اِنِ الحُکمُ اِلّا لِله.» یعنی چی؟ «اِنِ الحُکمُ مُستَقِلاً اِلّا لِله.» حکم کلاً «اِلّا لِله»؟ یعنی هر چه حکم است فقط مال خداست؟ هیچکس حق ندارد حاکم باشد؟ یا نه، حاکم باشد که خدا تأییدش کرده؟ یا نه، فقط آن حرف خدا را بزند، کفایت میکند؟ حکم خدا را ابلاغ کند؟ برهان و با کلام پیغمبر احتجاج کن، آن شفافتر است. روایات شفافتر است. قرآن میبینیم یک جوری دارد صحبت میکند، آن طرف مقابلم دارد به نفع خودش [تفسیر میکند].
«مَن کُنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه.» حالا یک قرائت دیگرش این است که: «علی مولای من [است].» او «مولا»ی اوست، فعلی مولا. مولایش، مولای بزرگی است. علی خیلی مولای بزرگی دارد. علی را اسم نگرفته، علی را وصل گرفته. همین که عرض کردم، بین وصف و اسم خلطهایی که میشود، این شکلی [است]. کلام مشخص است، سیاق کلام مشخص است. دست را گرفته، برده بالا: «فهذا علیٌّ مولاه.» که دارد از این کلام مبهم میکند. کلام اول میخواهد مبهمش کند. وقتی مبهم کرد، میخواهد به همه بزند.
خدا برکت بدهد به این... حالا ما که شفاف صحبت کنیم، خدا برکت بدهد به این طیف بهاری! سلطان مغالطه. خیلی بینظیرند بهاریها، خیلی عجیبغریب.
رهبر معظم انقلاب آمده، موضع گرفته، شفاف، در مورد اینکه «اینی که برمیدارد سنگ [میزند،] بچهای که سنگ دستش گرفته، همهجا را میزند؛ و مسئولین سابق که همهچیز دستشان بوده، اینها باید خلاصه پاسخگو باشند و فلان و اینها...» [رئیس خبرگزاری فارس میگوید:] رئیس مثلاً خبرگزاری فارس را دارد میگوید. مربوط به رئیس خبرگزاری فارس. این را میگوید. میگوید: «همه بودجهها دست شماست! کجا ما بودجه دستمان بوده؟ رسانه دستمان بوده؟» شما که رسانه دستتان است! کجا الان آقای احمدینژاد؟ رسانه خبرگزاری فارس! ببین آقا، شما کلام خیلی روشن است. مدلول کلام، قرائن کلام. اول مبهمش میکند. وقتی مبهمش کرد، پس یک بخشی از مغالطه ابهام ساختاری این است که یک کلام روشن را اول از شفافیت [بیاندازد] و [وقتی] مبهم شد، به ده نفر میخورد. بعد آن ده نفر دیگر را میزند. یک نفر برداشته بشود. خیلی حرفهای هم هست اینها.
همه را دقت داشته باشید، مخصوصاً با متونی که «سورس» (منبع) به حساب میآید، «مرجع» به حساب میآید. خیلی این کارها را میکند؛ با قرآن، کلام اهل بیت. الان در فضای سیاسی با کلام رهبری، کلام امام خمینی [چنین میکنند].
«اگر مردم از باطن ذات شما خبر داشته باشند، یومالله دیگری رخ خواهد داد.» این را به چه کسانی گفته؟ جمهوری اسلامی؟ امام شماها را گفتهها! که آن موقع شما دیگر نگویم چهکاره بودید. آن موقع مردم از باطن ذاتتان خبر داشته باشند، [یک] روحالله دیگری رقم خواهند زد. خیلی وقتها مخاطب خود اینها بودند.
منشور [حقوق شهروندی] که امام [سال] ۶۸ [صادر کرد]، آن را امام در مورد کسانی نوشته بود که در خیابانها راه میافتادند با اسپری. آستین کوتاه که داشتند، رنگ میکردند، سر کراواتها را قیچی میکردند. میخواستند در دانشگاه دیوار بکشند وسط کلاسها. خیلی جالب است. بعد اینها بعداً آمدند همان منشور را دست گرفتند علیه انقلاب. اینهایی که الان دارند در وزارت علوم سال ۸۰... وزارت علوم الان دارند برای اختلالات دختر و پسرها فعالیت میکنند، اول انقلاب تیغ کشیدند وسط کلاسها. امام من را فرستاد نماز جمعه را جمع کنم. وزیر! دارند حرف امام، حرفی که خودش مخاطبش بوده را [تغییر میدهند]. خیلی جالب است دیگر.
این چهکار میکند؟ اول آن شفافیت کلام را درمیآورد. کلام که مبهم شد، به هر کسی میخورد، از آن [معنای اصلی] میاندازی. یا یک کلمه را به آن بها میدهی. یک کلمه را هایلایت میکنی. یک کلمه را پررنگش که میکنی، کلاً دلالت کلام عوض میشود. کلام مبهم میشود. حالا الان هم در این مثال زیاد داریم. فقط کافی است که شما یک جملهای که یک کسی گفته را، نحوه گفتنش را مثلاً [تغییر بدهی].
با این کار موافق نبود. فلانی فرمود: «بنده با این کار موافق نبودم.» [کلمه] «نبودم» گنده [شود]؛ یعنی انگار از اول مثلاً مخالف [بوده]. خیلی فرق میکند دیگر. موافق نبودن مراتب دارد. «موافق نبودم» مثلاً اجرای [آن] در تصمیمش. «موافق نبودم» از اول. «موافقِ شک»؛ یعنی شدیداً مخالف بودم. «موافق نبودم ولی ابراز نمیکردم.» همه اینها را شامل میشود. برجسته کنیم، پررنگ کنیم، کاملاً دلالت کلام عوض میشود. کاری که با کلمات امام خمینی خیلی از این کارها را میکنند. با کلمات رهبری هم خیلی [انجام میدهند].
میخواهد بگوید که رهبری بامزه. روزی که مجلس شورای اسلامی میخواست وزرا را تعیین بکند، چه بابایی! چندین مدل مغالطه. حالا از هر جهتی به یک مغالطهای میخورد. انگار یک کلام، ده تا مغالطه به حساب میآید. کلماتی که در نوع مغالطه است. به طرف گفتم که: «خب کلیت وزرا را تصویب میکنند دیگر؟ تأیید میکنند؟ موافق با کلیت؟ مخالف با کلیت؟» موافق با کلیت بود. کلیت کابینه برگشت گفت: «من با کلیت کابینه موافقم.» دلیل همین است. کابینه، این کابینه را کسی معرفی [کرد] که رهبر انقلاب در موردش گفت: «دانشمند محترم.» وقتی رهبر انقلاب گفته «دانشمند محترم»، دانشمند که کابینه الکی معرفی نمیکند! کجای کلام را گرفته؟ ضریبی دارد به آن میدهد.
این کارهایی که در فضا، در این فضای ما [میکنند]. تیم مذاکره کننده، ده تا انتقاد شده. یک کلمه «متدین»، «غیور»، «فلان» را برجسته میکند. این میماند. انگار دیگر اصلاً آن کلمات گفته نشده.
شگردهای مختلف رسانهای [را] روی روزنامهها امروز بهتان نشان میدهم. ما رسانه گرم و سرد داریم. رسانه گرم دوطرفه است؛ رسانه سرد، رسانه یکطرفه است. حالا بعداً، انشاءالله در مورد رسانه مفصل باید با هم صحبت کنیم.
رسانه سرد، مثلاً روزنامه پیام میدهد، میرود. تلویزیون هم سرد است. گرم مثل همین شبکههای اجتماعی. یعنی من اگر در اینستاگرام کپشن کردم، مطلب گذاشتم، سریع فیدبکها میآید؛ سریع واکنشها را میگیرم، بازخوردش را آنی میگیرم. یعنی هم لایک دارد، ضد لایک چیست؟ اگر خواستند نفرتشان را هم نشان بدهند، نشان میدهند. حالا در فیسبوک اینجوری بود، در ذهن من است.
جهت میدهد به آن کسی که پیام را گذاشته. کامنت میگذارد. مغالطه او را باید جواب داد. اینجا گاهی با یک مثال دیگر که شما میزنید، کاملاً مغالطه روشن میشود. یک جملهای گفته، در سنخ کلام او، در جنس کلام او، یک جمله دیگر میآوری. این شگرد مبارزه.
تیتر روزنامه. چهکارش کنیم؟ یک تیتری زده مثلاً: «پایان دیکتاتورها». عکس مواد مذاب قانون [را] انداخته بغل عکس رهبری، عکس امام. رهبری گفتند که: «دیکتاتورها به پایان خط رسیدهاند.» دلالتش مشخص است دیگر.
حالا اگر اینجا آن شخص، آن جمله را در مقدمات استدلال خودش با معنای مطابق با تفسیر اول به کار برد ولی استنتاج تفسیر دوم انجام بدهد، مرتکب مغالطه شده. جملهای که بگوید یک وجه دارد که شما قبول دارید: «ما غیر از خدا برای کسی تسلیم نمیشویم.» مگر خودت نگفتی: «تسلیم کسی، تسلیم پدرمادرت هم؟ ما تسلیم هیچکس غیر از قانون نمیشویم.» «تسلیم خود رهبری هم تسلیم قانون.» خب، یعنی چی؟ منظورت چیست؟
اول میگوید که در این مملکت یک نفر فقط یک چیز فقط اهمیت دارد، آن هم قانون. روشن است دیگر. مقدمه را یک جور میآورد، همه قبول دارند. به نتیجه که میخواهد برسد، یک جوری میگوید که دهان خودت هم بسته بشود، قبول کردی! یعنی تو قبول نداری که همه باید تسلیم قانون، فقط قانون، فقط خدا [باشند]؟ صحبت میکنی: «فقط خدا.» تو قبول نداری فقط خدا را بپرستیم؟ چرا؟ چند مدل البته مغالطه. این «پرستش» بپرستیم، واسطه است. واسطه فیض.
**مثال اول:** پادشاه لیدا که در نظر داشت با داریوش، پادشاه ایران، وارد جنگ بشود. برای حصول اطمینان از نتیجه [جنگ]، با کاهن معبد دلفا مشورت [کرد] و این پیشگویی را دریافت نمود. او، پیشگو به او چه گفت؟ «اگر بروی بجنگی، چه میشود؟» «اگر به جنگ داریوش بروی، یک امپراتور قدرتمند را نابود خواهی ساخت.» او هم رفت و جنگید و شکست سختی هم خورد. وقتی آمد، نجات پیدا کرد. یک شکوائیه نوشت، نامه گلایهآمیز نوشت به کاهن معبد. کاهن به او گفت: «من درست گفتم. قدرتمند را نابود کردی. آن هم خودت بودی که نابودش کردی.»
**مثال دوم:** «نخبگان جامعه هوشمند دردهای آن را درست تشخیص میدهند.» یعنی چی؟ این مغالطهاش کجاست؟ این «هوشمند» ساختاری، در این صفت موصوف است. این صفت چیست دقیقاً؟ اولاً یا اسم است یا صفت است. یا اینکه صفت موصوفش معلوم نیست چیست. یا موصوف حذف شده یا در تقدیر است. یا دو سه تا چیز داریم که هر کدام میتواند موصوف باشد. الان اینجا معلوم نیست این صفت برای نخبگان است یا صفت برای جامعه است. «جامعه هوشمند»، اگر شما بگویید یعنی همه جامعه هوشمندند. اگر همه جامعه هوشمند بود، نخبگانش دردش را میشناسند. ولی اگر اولیاش باشد، جامعه هم اگر هوشمند نبود، نخبه اگر هوشمند باشد، درد جامعه را میشناسد.
**مثال سوم:** «اصلاحطلبان میگویند مانند اصولگرایان به قدرتهای خارجی مرتبط نیستند.» بیشتر از آنها باشند؟ وابسته باشند؟ یا کمتر از آنها وابسته باشند؟ بستگی نداشته باشد. اصولگرایان وابستهاند و اصلاحطلب وابستگی ندارند؟ یا اصولگرایان [از وابستگی] ندارند، اصلاحطلبان مثل اصولگرایی که وابستگی ندارند [وابستگی ندارند]؟ حالا چرا در یک کلام؟ حالا «مقایسه کژتابی» هم به آن میگویند.
ابهام ساختاری، کژتابی کلام یک جوری است که آقا، اصل تیترهایی که از توی کلمات یک نخبه جامعه، یک آدم هوشمند [برمیآید]، هیچ وقت یک جوری صحبت نمیکند که از تویش با یک گرایش دشمن بتواند سوءاستفاده کند. کلمات رهبری هیچ وقت تیتر نمیشود برای رسانههای رقیب، مگر اینکه یا خودشان کلمه را جابهجا کنند، [یا] میزنند یک چیزی در میآورند؛ یا اینکه اگر هم دارد نقل میکند، ولی همین که دارد یک گوشهای از جمهوری اسلامی میخورد، برایش جذاب است. مثلاً رهبری دارد یک نقدی میکند، یک گوشهای از نظام را. فقط نکته خوبش به این است که میتوانم روی آن مانور بدهم برای حاکمیت دوگانه رسانههای بیگانه. بشود. بعد برداشتند آوردند پنجاه تا تیتر از حاج قاسم سلیمانی که مثلاً رادیو فردا اینها را چیز کرد. یا مثلاً تیترهایی که از کلام رهبری [نقل شده]. بفرمایید مثلاً فرمانده سپاه، تیترهایی که بیبیسی از اینها زده. خوراک به بیگانه ندهیم. پس چه میشود؟ فرق میکند عزیز من.
یک وقت آن دارد حرف خودش را با تیتری که از شما میگیرد میزند، به اینکه در کلام شما کژتابی است. رادیو فردا زده بود، ایام انتخابات، تبلیغات انتخاباتی: «سی سال اعدام کردید، چه شد؟» سی سال اعدام کردی، چه شد؟ مسعود رجوی هم بخواهد حرف بزند، دیگر از این قشنگتر که نمیتواند بگوید، اثبات بکند یک نظام دیکتاتور جنایتکاری که دارد همه را میکشد. حالا منظور ایشان چه بوده؟ احتمالاً منظورش... بانک [؟] حسن ظن داریم. احتمالاً منظورشان این بوده که چرا مثلاً یک جاهایی یک کارهایی دارد میشود افراطی خارج از قانون و یک وقتهایی مثلاً یک عده را به ناحق اعدام کرد؟ احتمالاً منظورشان این بود.
مریم رجوی چه گفته بود در مورد بعضی از این جملات؟ «من تعریفم از نفوذ این است که مسئول جمهوری اسلامی حرفی بزند که رادیو اسرائیل میخواهد بگوید.» جرأت نفوذی. چند سال پیش یک نماینده در مجلس آمد یک حرفی را زد (دانلود انرژی هستهای) در مورد نظام رهبری، دیگر مشخصاً معرفی کردند که اسرائیلیها میخواستند بگوینند. کدام اسرائیلی میتواند بیاید فرصت پیدا کند از تریبون خود جمهوری اسلامی حرف بزند؟ آنتن صداوسیما بگیرد، آنتن زنده. گفتگو مثلاً ویژه خبری. در مناظره یک جملهای را میگوید. اینور و آنوری هم نداردها. همه را یک طرف میبریم خودمان. یعنی آدمهایی که مثلاً در فضای انقلابی و اینها تعریف میشوند، کژتابی دارد علیه انقلاب استفاده میشود. سوءاستفاده میشود ازش. و همه ما حواسمان جمع باشد.
گاهی سکوت آدم کژتاب [میشود]. در فضای رسانه، در رسانه امروز من، اتفاقاً سر کلاس، کلاسهای ما امروز کلاً در مورد برجام. طلبهها یک کلاس که کامل در مورد برجام [بود]، یک کلاس دیگر هم نصفش در مورد برجام. برجام صحبت کن. گفتم که... گفتم جمله مهمی است. گفتم: «در فضای رسانه، در فضای دیپلماسی، مهمتر از چیزهایی که شما میگویید، چیزهایی است که نمیگویید.» و گاهی همینها باعث کژتابی میشود. در یک جملهای که همه توقع دارند فلان کلمه هم بیاید، فلان قرینه هم بیاید، آن نمیآید. در ادبیات شما یک واژهای که همه توقع دارند باشد، نیست. هیچ وقت این واژه را استفاده نمیکنیم.
یک سوژهای را که همه توقع دارند شما بگیرید (برجام افتاده). امروز آمدیم نشستیم، همه از من توقع دارند یک چیزی بگویم در مورد برجام. ولی یک گوشه یک پاسداری، یک سرباز، یک غلطی بکند، سریع فردایش موضع میگیرم در فضای رسانهای. ببینید اینستاگرام و تلگرام. الان در مورد برجام، برجام هیچ موضعی نمیگوییم. یک کسی یک گوشهای حالا به کسی گیر بدهد و در گوشش بزند و «ترازوی بدبختی را بشکنید» و پانصد روز مقاله. یکی از اینها را رفته بودند بهش پیام داده بودند. یک جایی یک بابایی بچههای کوچک را در کوچه میگرفت، هی میبوسید. شائبه دارد. زشت است. گفت: «نه، اینها سیدند. من به خاطر سید بودنشان میبوسم.» کچل و کهیر زده و خلاصه هزار و یک مشکل. گفتند: «این هم سید است، این هم بگیر ببوس.» گفت: «مگر هر چه ثواب است من باید ببرم؟»
اهمیت نمیدهی. اولویتهایت. آن مثلاً درجه اول، این اصلاً اهمیت ندارد. پس گاهی آدم با سکوتش... اینکه رهبر انقلاب فرمودند، سال ۸۸ فرمودند: «اینی که میفهمند در فتنه، کُنْ فی الفِتْنَةِ کَاْبنِ اللَبُون.» در فتنه مثل «ابن شتر دو سال» [باش]. اینها شیر دارد: «لا زَهرَ فَیُرکَبُ و لا ضَرعَ فَیُحلَبُ.» نه پشتی دارد که کسی سوار شود، نه شیری دارد که کسی بدوشد. ساکت باشی؟ اتفاقاً گاهی در فتنه که ساکت میشوی، همان دوشیدن توست. دارند میدوشنت با سکوتت. با تقوا؟ عالم؟ سیاستمدار؟ چرا این حرف را نمیزند؟ فقط فلانی موضع میگیرد در مورد این همه مسائلی که پیش آمده.
بعضی بزرگواران هستند، سال ۸۸ اینجا فتنه شده. روز عاشورا خیمهها را آتش زدند، به امام جماعت مسجد لولاگر، حاج صالحان، بهشان حمله کردند، با سنگ زدند، عزاداران را زدند. اینها بعضی حضرات ساکت. بعد گفتم در فیلم مختارنامه میخواهند تصویر حضرت عباس را نشان بدهند. ایشان گفته: «اگر من حکم جهاد دادم، کسی ناراحت نشود.» اولویت. بعد میگویند: «حکومت گمراه.» بابت اینکه مثلاً روز شهادت امام کاظم شما تعطیل نکردید؟ حکومت گمراه؟ اولویتبندی است دیگر. گاهی آن بزرگوار ملتفت به این نیستش که اینجا دارد موضعی که میگیرد، در چه پازلی دارد قرار میگیرد. دقت بفرمایید.
آدم با حرفهایی که نمیزند هم دارد اعلام موضع میکند. گاهی همان حرفهایی که نمیزنی، داری میزنی [که] «نظام و انقلاب مشکل داری». میگوید: «ابداً، من خودم دامادم رئیس قوه قضائیه شده.» [میگویم:] «گرانی، حرف نمیزنی؟ در مورد ده تا مسئله دیگر که هست، در مورد سیاست خارجی؟ فلانی دست دادی.» سگ مرجع تقلید سی سال سکوت کرده، هیچی نفرموده. بعد مثلاً طرف با رئیسجمهور آمریکا در آمریکا [عکس گرفته]، «باریکلا، چه کار خوبی کردی دست دادی!»
آدم آدم کشتید؟ آدمکشی؟ نیرو؟ اختیار نیرو در فضای جنگ نرم چگونه است؟ یادتان است بازی میکردیم بچهبودیم؟ بعد تیم میکشیدیم. «فلانی با من، آن یکی با تو.» در فضای جنگ نرم، فضایی که دائماً یارگیری میکند، آدمکشی میکند. وجهی دارد؟ یعنی یک چیزی را پردازش میکنند. من از الان اعلام میکنم: «هر کسی که روسری مثلاً آمد بیرون با روسری سفید آمد بیرون، این ضد انقلاب است.» بنده خدا خودش راه افتاده، روسری سفیدش سرش کرده، کاری به کار کسی نداشته. یک، دو، سه، چهار... چند تا روسری سفید داشتیم. با نظام میگرفتم میزدم، بدبخت تیکهتیکهاش [میشد]. اینها یارگیری. چادریها با شما، مانتوییها با ما. الان آنهایی که در تلگرام ماندند، ضد انقلاب [هستند]. رفقا شوخی میکردیم، آمارش را وقتی گفتند، گفتم: «احتمالاً همان یک میلیون ممبر کانال رهبری بودند، رفتند.» خود شما با ویپیان هستید.
یک دوگانهای میآید روی اصل نظام. از هر چیزی میآید روی اصل نظام. فیلترینگ تلگرام رفراندوم شد. هر کی ماند، علیه نظام؛ هر کی رفت، با نظام است. ثبت نام کردند سروش، ده میلیون [کاربر]! ده تا کشور قطر یک میلیون جمعیت دارد. یک نفر را پیدا میکند که رفته یک باگی را از توی سروش پیدا کرده و آنجا اطلاعات کسی را دسترسی [کرده].
کانال «صاد». ذهن مردم را باید کنترل کنید، مدیریت کنید. قشنگ الان ذهن را از یک طرف برمیداری، به یک طرف میبری. کاری که نکردند. نسبت به همه اپهای ایرانی همه سوءظن پیدا کردند. بعد نسبت به مشکلاتی که در تلگرام هست، همه خیلی ریلکس [بودند]. «آقای نظام اقتصادی دارد مشکلدار میکند. بیت کوین چیست؟ راه میافتد. این اصلاً اقتصاد این مملکت را فلج میکند. اقتصاد مجازی.» بعد خدمت شما عرض کنم که مسائل امنیتی که دارد. «اطلاعات بابا، رئیس فیسبوک تازگی اعلام کرد که من چقدر سیصد میلیون اطلاعات فروختم. توییتر سیصد میلیون اطلاعات فروخته.» مواجه میشود با این، چه جالب! فلان جا مثلاً «ایتا» را قمیها ساختند، «من دیگر نمیروم.» آیا طلبه در قم نشسته، نرمافزار ساخته؟ مانور دادند. «قم به نظر من کشور بشود خوب است.» بچههای دانشجوهای قمیمان آمده بودند نماز. گفتم: «کم پیدایی؟ احساس غریبگی میکنی بین ماها؟ کشور دوست و همسایه.»
یک جمله میگویی، این بنده خدا خب حالا یا سواد رسانه ندارد یا بلد نیست بگوید. ضعف است همهاش دیگر. ما در حوزه این ضعف را داریم، در دانشگاه این ضعف را داریم. طلبهها، موقعیتش نیست برایتان بگویم چه نوشته. میخواسته در مورد این صحبت بکند که ما باید یک کاری بکنیم که برای تسهیل ازدواج باید مسکن را فراهم کنیم. به جای «مسکن»، یک کلمه دیگر، کلمه «مکان» را به کار برده. «مشکل مکان داریم. مشکل اصلی جوانان، مشکل فلان است.» وارد بحث شدی. تیتر درست میکند، ماجرا راه میافتد. این بنده خدا گفته: «آقا، همانجور که واتیکان، یک کشور، کشور بشود، روابط دیپلماتیک میگیرد.» منظورش همین بوده. گفته: «ما از مذاهب دیگر قم داشته باشیم، روابط بین مذاهب، مذاهبمان بهتر است.» طلبه عمامه سرش نیست، دارد عبا میاندازد. بعد زیرش نوشته: «وقتی که از کشور قم میروی بیرون، انگار هواش را برداشته [است].» از مامانم برداشته و همینجور پانصد تا چیز میسازم برایش. ذهن مردم کاملاً میخندند. کژتابی است. بلد نیست چهجوری بگوید حرفش را. یکی از مشکلات جدی ما این است. صد جور برداشت میشود از حرفمان.
بنده خدا میخواسته بگوید که آقا، ما تقویت روابط دیپلماتیکمان وابسته [به این است] که با کشور بشویم. «قم کشور بشویم کار خوبی است.» اصلاً این به ذهن نمیآید. چهار تا چیز به ما بدهید: «مخزن نفتی پتروشیمی.» به ما بگو نوع بیان حرف میزند. «مملکت را که خوردید، قم هم چهار تا پتروشیمی داشته باشید، دیگر همه را بالا بکشید!» پیش میآید. علل مختلفی دارد. شش تا علت.
بله، «شیطان تشکیلات» در مورد این صحبت کرد که شما از کجا میتوانی وارد بحث بشوی. بحث خیلی مهمی است: «ارتکازات». به اینها میگویند. یکی از کارهای رسانه تولید ارتکازات است؛ یعنی یک چیزی را شما خوشتان میآید بدون اینکه بدانید چرا. یک ضمیر ناخودآگاهی را فعال کردند. گاهی در یک کارتونی اتفاق میافتد. میآید، میرود. فیلم «سنگسار ثریا» را چه کسانی دیدند؟ «سنگسار سرعت سفارش نمیشود.» فیلم را که میبینیم. آقا، من با این لباس وقتی این فیلم را دیدم، تا دو هفته در خیابانهای قم که راه میرفتم، هر آخوندی که میدیدم، حالت چندش به من دست میداد. من که در [فضای] رسانه [هستم]. ذهنیتسازی. از یک چیزی خوشت میآید بدون اینکه بدانی چرا. از یک چیزی بدت میآید. بعد آمادهای که پالسها را بگیری. آماده است برای دریافت پالسهای منفی در مورد فلان کس. آماده است برای دریافت پالسهای مثبت در مورد فلان کس.
معاویه هم راست. آدم رسانه. اگر [مروّج] الان بود، مرداک خورده بود. [مروّج] ته رسانه بوده دیگر. با امکانات ضعیفش. برمیگردد به معاویه. میگوید که: «چند تا بزغاله بخر، ببر در این روستا.» شنیدهاید اینها را؟ بچهها. وقتی بردی بگو: «کی داده؟ علی.» این بچه را منتظر [میگذارد] که یک خبر منفی در مورد علی [بشنود]. کاری که بنیصدر با شهید بهشتی کرد.
یک چیزی که نگاه میکنید، خب یک دختر توسط بسیجی در خیابان... خب، این طرف در ذهنش میماند: «بسیجیها مثلاً دختر...» در صورتی که این یک پیشزمینه داشته. میخواهم ببینم منظورم این است که این قضیه اتفاق یک دفعه نیفتاده. این از سال ۸۸ روی ذهن مردم دارد کار میکند. جملهای که بنیصدر استفاده میکرد: «چماق به دست.» این واژه.
امنیت مملکت را باید تأمین کنی دیگر. بانک [؟]. شما سرباز هستی، شما پلیس هستی. پلیس را میزدند. اغتشاشات اخیر، چه کسی چه کسی را میزد؟ مجبور شدند. سال ۸۸ آنقدر که سربازان نیروی انتظامی و بسیجیها مجروح [شدند]، یک دهمش مردم عادی و اغتشاشگران [مجروح نشدند]. ولی تصویر دیده نمیشود، چون چماق دست کیست؟ الان باتون دست کیست؟ من «چماق به دست» بگویم، شما به چه کسی منتقل میشوی؟ روشن است.
وارد [بحث] میخواهد [بشود]. ما این را در مورد دشمن بلد نیستیم. رهبر انقلاب به شعرا فرمودند که: «بروید 'ریش حج' کار کنید، 'رقص شمشیر' کار کنید.» حجم رقص شمشیر سعودی فضای [خاصی] ایجاد میکند. یک کم بتوانیم اینها را دست بیندازیم. صد تا مورد اینجوری استفاده نمیکنیم. بلد نیستیم. این ظرافتی میخواهد. شما گاهی با یک چیزی میتوانی یک کسی را با یک چیزی برایش «لوگو» کنی. یک «آرمی» برایش درست بکنی. تعریفش بکنی. دیگر تمام. نابود بشود او.
دانشگاه رسانه، رسانه بخواهد به نحو دقیقش کار بشود که خیلی [مهم است]. دانشگاه [و] دانشکده صدا و سیما، عرض کنم که دانشگاه هنر تا حدی. دو سه تا دانشگاه اینجوری داشته باشد و ارتباطات یا رشته ارتباطات و اینها. تلگرام، فضایی که بیشتر جهانی هستیم. این کار یکی دو تا کارگاه. چون حالا قشر حزباللهیها کلاً چون حرف نشنوند، مصرف نظام مصرفی مردم را سواد رسانه را [بالا ببرند]. ما چون کارمان کاری است که «بیان» و «تبدیل تبیین» اساس کار ماست، طیف مقابل میخواهد چشمبندی کند. ما نمیتوانیم چشمبندی کنیم. ما باید بیان کنیم، باید حرف بزنیم، دیالوگ کنیم، استدلال بیاوریم. وقتی که این فضاست، شما باید سواد رسانه مردم را بالا ببرید.
این برنامه جهانآرا را که دیدید دیگر، حتماً همهتان. این برنامه را این سه نفر راه انداختند. نشسته [بودیم]، خلاصه یکی رئیس شبکه افق بوده. جلسهای که نشستیم برای طراحی برنامه جهانآرا، توی ساختمان شبکه افق، خیابان سئول. خدمت شما عرض کنم که دفتر مدیر شبکه، رمضاننژاد. خدمت شما عرض کنم که چند تا حرف سال ۹۴ تنظیم کردیم و ۹۵. گفتم: «آقا، ما یک سری موشن بسازیم. مغالطات را به مردم یاد بدهیم.» سواد مردم در مورد فوتبال پنجاه سال پیش چی میدانست؟ «آفساید» را از کجا میفهمیدند؟ مردم سواد رسانهایشان در فوتبال رفته بالا، به واسطه برنامه «۹۰». همه کارشناسان [میگفتند] «پنالتی نبود.» از کجا فهمیدند اینها؟ سواد رسانه مردم در دیدن فوتبالها. فوتبالیست بشوم؟ تو که داری نگاه میکنی، بفهم چه به چه است. نقد کنیم، جا بیندازد. از چه ابزاری استفاده میکند؟ چهکار میکند؟ دانشگاه.
اولین جلسهای که انقلاب اسلامی شکل گرفته در دانشگاهها. فضایی نیست که ما بنشینیم تحلیل بکنیم این حرفها را که نشریاتتان را بنشینید تحلیل بکنید. نقد بکنید. کجایش را باید بزنی که کلش را بزنی؟ صحبت بکنیم. اسم بیاوریم حرفهای نبود. ما الان امروز بیست دقیقه صحبت کردیم در نقد برجام، یک کلمه اسم [نبود].
**علل کژتابی:**
**۱. ابهام مرجع ضمیر:**
همین که گفتم: «مَن بَنَتْهُ فی بَیتِه»، معلوم نیست ضمیر به کجا برمیگردد. ضمیرش ابهام دارد. یک ضمیر در متن به کار رفته که مرجعش مشخص نباشد و چند مرجع بتوانند معنای اصلی ضمایر قرار [گیرند].
* مثال: «کودک تا پدرش را دید، لباسش را مرتب کرد.» مشکلش کجاست؟ کودک لباس خودش را مرتب کرد یا لباس [پدرش را]؟ دعوا کرده با یکی، [مرتب] او [کرده]؟
* مثال: «گفت: 'این کتاب من است.'» این مقولهی «قوله» [یعنی] «این کتاب من است» همهاش مال او است؟ کتاب من است [یعنی کتاب متعلق به من است؟]
**۲. عدم رعایت دقیق قواعد نقطهگذاری:**
همان بحث ویرگول و اینهاست که ماجرای مشهوری است و همه هم شنیدهاید. بخشش لازم نیست، ادامهاش کنید. در این جملات، جابجایی نقطه یا ویرگول باعث میشود که معانی مختلفی از جمله فهمیده بشود.
* مثال: «اجناس دزدیدهشده توسط مأمورین، کشف شد.» [یا] «اجناس دزدیدهشده، توسط مأمورین کشف شد.» [توسط مأمورین دزدیده شده یا کشف شده؟]
* مثال: «برداشته [و] زده: 'عکس اختصاصی از شنای بانوان.' خانمها دارند با حجاب اسلامی شنا میروند.»
* مثال: «در [تاریخ] گذشته، سه نقطه، درگذشت.»
* مثال: «اجناس دزدیدهشده توسط مأمورین کشف شد.»
* مثال: «او برای بازدیدی پنجروزه از اصفهان به تهران آمد.» [یا] «او برای بازدیدی [به مدت] پنج روزه از اصفهان [، به مقصد] تهران آمد.»
**۳. ابهام نقش دستوری کلمه:**
تندتند داریم میرویم، ببخشید. نقش دستوری، فاعل یا مفعول است.
* مثال: «من از راهنمای شما پشیمانم.» [یعنی] راهنماییتان کردم [و پشیمانم] یا از اینکه راهنمایی شدم [و پشیمانم]؟
* مثال: «من تو را از برادرت بیشتر دوست دارم.» آنقدری که برادر تو را دوست دارد، بیشتر از آن دوست دارم؟ یا آنقدری که خودم تو را دوست دارم، بیشتر دوست دارم؟ یعنی علاقه من به تو بیشتر از علاقه من به برادر توست، یا علاقه من به تو بیشتر از علاقه برادرت به توست؟
**۴. ابهام تعلق صفت به مضاف یا مضافالیه:**
صفت مال مضاف است یا [مال] مضافالیه؟
* مثال: «جاندان مورخ فلسفه یهودی است.» مورخ فلسفه است و یهودی است؟ یا مورخ فلسفه یهودی [است] (خودش یهودی نیست، مورخ فلسفه یهودی است)؟
* مثال: «دو شیشه عینک شکسته را برداشت.» عینک شکسته بود، شیشهاش را برداشت؟ [یا] یک شیشه عینک است که شکسته بود، آن را برداشت؟
**۵. [ابهام در جملات سلبی]:**
[باید] روزنامهها را بخوانیم. آنها قشنگ است. کتاب ابهام مفصل در جملات سلبی. مثل [اینکه] میگوید: «مثل فلانی.» این مثال است. معلوم نیست.
* مثال: «من مثل تو زودباور نیستم.» من مثل تو زودباور نیستم، یعنی چی؟ تو زودباوری، من زودباور نیستم؟ یا تو زودباوری، من هم زودباورم ولی من آن اندازه که تو زودباوری، نیستم؟
* مثال: «نمازت را آخر وقت نخوان مثل دیگران.» نخوان مثل دیگران؛ یعنی آنها نخوانند، مثل دیگران وقت بخوانی؟ روشن است.
**۶. عدم شفافیت محذوف یا مقدر:**
یک چیزی حذف شده، معلوم نیست چی بوده.
* مثال: «میل دارید با ما غذا بخورید؟» غذا بخوری یا با ما [بخوری]؟
* مثال: «هندوانهای مثل قند سفید.» [یا] «قند شیرین.»
دو تا مثال از روزنامه:
* «زلزله عراق، ایران را لرزاند.» زلزله اول در عراق بوده؟ خود عراقیها هم لرزیدند و ایران با عراق لرزیده؟ یا نه، زلزلهاش آنجا آمده، ما اینجا خراب شدیم؟ زلزله آنجا آمده، کرمانشاه بود دیگر. زلزله مال آنجا بوده، ولی خرابیهایش مال ما بود. چه روزی به کار میبرد؟ وقتی که همه دارند از اربعین برمیگردند. یعنی صبح تا شب تلویزیون نشان داده، همه رفتند. ایرانیها و عراقیها با هم بودند، آنها پذیرایی کردند. خب، تحمل کند. ایرانی و عراقیها با هم خوبند. این ذهنیت مثبت نسبت به عراقیها را نمیتواند تحمل کند. باید چه بگوید؟ «زلزلهشان آمد، ما را خراب کرد.» «زلزله مال آنها.»
* «آنفولانزا افغانی.» [یا] «آنفولانزا افغانی.» [تکرار برای تأکید بر ابهام].
شگردهای رسانهای بیبیسی: مستند میسازد در مورد حضرت عباس. «حیاتِ اوستایی» کارشان است دیگر. «الذی سُمّیَ فی ابلیس و فی الارضه به انگلیس». خطاکاری در مکه. حاجی دوجنسه. دوجنسه، همجنسگرا. طلبه همجنسگرا. مستند ساخته: یک روحانی همجنسگرا در انگلیس ساخته. کلاً دارد فاکتوری درست میکند.
یک کلمه میگوید «کار کنیم». اگر وقت کنیم. بعد میگوید که: «ایرانیان در روز تاسوعا، [یعنی] ایرانیان در روز تاسوعا برای حضرت عباس، برادر ناتنی امام حسین، عزاداری [کردند].» «ناتنی امام حسین!» اینقدر خودت را کُشتی، ای برادر! برادر، برای ناتنیه؟ این بچه کنیز بوده؟ تو که مادرت کنیز بوده، مادرت آشپز بوده! فرزند، برای تخریب. کاری که فرعون در مورد [موسی] گفت که: «این بابا حرف معمولیاش را نمیتواند بزند. این چهجوری از جانب خدا حرف [میزند]؟ لکنت داشت.»
«مجمع تشخیص نمیتواند به موضوع حذف ورود کند.» (محسن رضایی در نشست خبری مجمع تشخیص). الان تصویری که اول برای مخاطب ایجاد میشود، چیست؟ یک جایی در مملکت آنقدر قدرت دارد، حتی نمیگذارد مجمع تشخیص در این مسئله ورود کند. آفرین! فرمانده، آن پاییناند و این هم معاون اول قوه قضائیه، دارد وزیر دادگستری را [خطاب میکند]. همهچیز دست خودشان است. همه با همند و «مجموعه تشخیص نمیتواند ورود کند.» «نمیتواند» یعنی نمیگذارند یا [یعنی] یک قانون است، ربطی بهت ندارد؟ «نمیتواند ورود کند.» کدام یک از اقسام ابهامش بود از آن شش تایی که گفتیم؟ ابهام مرجع. دیگر نقش دستوری میتواند باشد. عدم شفافیت محذوف. به نظرم بهتر [است]. یعنی «اجازه ندارد.» «نمیتواند» به چه معنا؟
کلاس خودمان هم داریم. «خبر مرگش». تمام روزنامه خیلی هنرمندانه است. این «خبر مرگش» خیلی هنرمند [است]. «خبر مرگ ملک عبدالله سعودی» را زده. «خبر مرگش، خبر مرگش». سفارت عربستان شکایت کرده بود از ما. دیگر هنرمندی واقعاً فوقالعاده. افکارم [را] بچههای فارس پلاس و اینها آمدند دست گرفتند. بچههای ما الان در توییتر و اینها خیلی رشد کردند، یعنی عبارتها و اصطلاحاتی که به کار میبرند، جریانسازی میکنند.
در سالن شورای بسیج برگزار [شد]. تمایل داشتم ساعت ۹:۳۰ هم خواهران و هم برادران [بیایند]. خواهش میکنم تمایل داشت [باشید] شرکتهای اصلی جنگ نرم در جبهههایی که واقعاً نیاز به نیروهای دلسوز هستش، [حضور یابند]. ولی اگر خواستید شرکت بکنید، اصلاً نیازی هست ورود داشته باشیم داخل توییتر؟ شرکت جنگ چریکی است. شما در ۲۸۰ کاراکتر نهایتاً باید حرفتان را بزنید. حرفتان را بزنید.
علیاکبر صالحی: «اگر به برجام خدشهای وارد شود، کاری میکنیم که شگفتزده شوید.» واقعاً شگفتزده شدم. شگفتزده شده. واکنش. یک امپراتوری قدرتمند را نابود کردیم. یک کاری کردیم شگفتزده بشوند. این را بهش میگویند چی؟ ابهام ساختاری. اشارهای دارد.
«در بازیهای پارالمپیک توکیو، رکورد بالاتری را به ثبت میرساند.» من رکوردم که خیلی بالا بود (رکورد یک بود)، باز روی آن میخواهم یک چیزی بزنم. در همین [بازیها] باز دوباره. «هیچکس نباید فکر کند برای حفظ نظام حق دارد ظلم کند.» چند تا مورد در این بود. حتی این.
«سن مصرف ماریجوانا در ایران ۱۷ تا ۲۵ سال است.» سن مصرفی. هر ۱۷ تا ۲۵ ساله میکشد؟ یا نه، اگر کسی این را مصرف میکند، در آن سن میکشد؟ خراب شدن. همه ماریجوانا میکشند؟ روشن است. وقتی میخواهد سیاهنمایی کند، اینجوری خراب میکند فضا را. «فضای سن مصرف ۱۷ تا ۲۵.» بچهها، ۱۷ تا ۲۵ ساله ما دارند ماریجوانا میکشند! حالا دو نفر کلاً در ایران ماریجوانا بکشند که آنهم یکیشان ۱۷ سال است و [دیگری] ۲۵ سال. صادق.
این جمله، مغالطه بعدی میشود: «ترکیب مفصل». انشاءالله باشد برای جلسه بعد. ابهام ساختاری و کژتابی را انشاءالله عزیزان ما برای جلسه بعد [بررسی کنند].
در حال بارگذاری نظرات...