مرز میان «دروغ» و «نقل قول ناقص»
انگیزهها و اهداف ناقل در انتخاب بخشی از سخن
نقش تیترها، کپشنها و کلیپهای تقطیعی در فریب افکار عمومی
تحریف متون دینی (مثل معنای «التجمل» یا «لا یسود»)
تحریف تاریخ و شخصیتها (امام خمینی، پهلوی، علما)
تفاوت نقل قول ناقص با تحریف و تفسیر نادرست
اهمیت حساسیت نسبت به «کل متن و سیاق» سخن
پیچیدگی موضوعات سیاسی و فنی و بستر سوءاستفاده بیشتر
ضرورت تربیت نیروی تحلیلگر رسانهای در دانشگاهها
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
**الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. صل علی محمد و آل محمد آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.**
**مغالطه نقل قول ناقص**
مغالطه بعدی، «نقل قول ناقص» است. نقل قول ناقص همین که حرف یکی را نصفه و نیمه ببری، دروغ هم نیست. ببینید، اصلاً در مغالطات گفتیم قرار نیست ما دروغ بگوییم یا دروغ بشنویم؛ قرار است مدیریت کند این که چگونه محتوا را برساند، چقدر از محتوا را برساند، چه چیزی را از محتوا برساند و چگونه از محتوا برساند. اینها همه میشود ترفندهایی که در مغالطه به کار میرود. نقل قول ناقص هم همین است.
انگیزهها و اهداف نقل قول زیاد است. گاهی شخص ناقل صرفاً نقش پیامرسان را دارد، بدون هیچ گرایش و هدف شخصی. فقط میخواهد گفتار فرد مورد نظر را به اطلاع مخاطبان خودش برساند. اما گاهی گرایشهای شخصی و اهداف خاصی دارد که برای رسیدن به آنها، گفتار دیگران را وسیله و ابزار قرار دهد و آن را نقل میکند. یک وقت شما چیزی گفتی، من میخواهم بگویم هیچ گرایشی ندارم؛ نه مدافع شما، نه مهاجم به شما، نه علاقه دارم، نه نفرت. فلانی این را [گفته است]. اینجا مغالطه پیش نمیآید. ولی وقتی که من علاقهای به شما داشتم یا نفرتی از شما داشتم، اینجا معمولاً توی نقل قولم یک کمی متفاوت میشود.
فلانی در مورد فلانی چیزی گفته. من هم از آن فلانی دوم بدم میآید. یک جوری میگویم. مثلاً شما با محبت گفتی که: «دلم از دستت خون است.» (چه بگویم، من از دست تو دلم خون است). فلانی در مورد فلانی گفت: «من دلم خون است.» مخاطب این صحنه را ندیده، نمیداند چه گفتی، نمیداند چگونه گفتی. بار معنایی این جمله وقتی که من میگویم، خیلی متفاوت است با زمانی که شما میشنوی.
یکی از مغالطات خیلی رایج است و خیلی خطرناک. بین ما خیلی کم اهمیت است این که حالا یک جمله را یک جور دیگر داریم که مخاطب یک چیز دیگر میفهمد. در هر یک از این [موارد]. حالا اگر شخص ناقل از سخنان مرجع مورد استناد، عباراتی را انتخاب کند که محتوای آنها مغایر با نظر اصلی و واقعی آن مرجع باشد، مرتکب مغالطه نقل قول ناقص شده است.
**مثال اول**
ببینید اینها چقدر رایج است؛ مخصوصاً نسبت به امام و رهبری، آیه قرآن و روایت، میبارد. همینطور نقل قولهای ناقص.
منتقدی درباره یک دیوان شعر که تازه سروده شده، چنین اظهار نظر میکند. [او میگوید:] «این دیوان خوب بوده و مجموعه اشعار لذتبخشی دارد. البته هرگز با اشعار قوی برابری نمیکند، اما به هر حال اگر در جایی به دیوان شاعرانه برتر دسترسی نداشته باشید، توصیه میکنم که در تنهایی به مطالعه بپردازید.»
خیلی بوی تعریف نمیداد دیگر. یعنی «بهتر از کاچی، بهتر از هیچی.» سگخورد، مثلاً. این هم حالا اگر خواستی بخوانی. حالا چه بگویم دیگر. حالا اشکال ندارد. حالا اگر بیکار بودی، هیچ کتاب دیگری نداشتی، اینها اشکال ندارد؛ بخوان. گفت: «لولو بیار، هلو ببر.» همین است.
سپس ناشر کتاب برای تبلیغ آن، این سخن را به این شکل در پشت جلد کتاب چاپ میکند: «این دیوان خوب بوده و مجموعه اشعار لذتبخشی دارد... توصیه میکنم که در تنهایی به مطالعه این اشعار بپردازید.»
برو یک گوشه تنها! اصلاً لذت! اصلاً آنی که من منتقد گفته بودم، این نبود. آقایی میگفت که یکی از روزنامهها آمد با [یکی] از شخصیتهای معروف (میشناسید اگر از نمایندههای محترم مجلس باشید). گفت که فلان روزنامه از ما مصاحبه گرفت. (اشکال ندارد، دوران حیات آقای هاشمی رفسنجانی بود). «هاشم رفسنجانی چیست؟» گفتم: «من گفتم که در مورد کدام هاشمی از من بپرسید. ما آقای هاشمی رفسنجانی را پنج برهه کردم: دوره مبارزات، دوره چی، دوره ریاست جمهوری، دوره فلان، دوره مثلاً فتنه و بعد فتنه.» و گفتم: «اگر آقای هاشمی همان هاشمی دوران مبارزات باشد، من حاضرم پایش را ببوسم.»
تیتر یک روزنامه زدند: «فلانی پای هاشمی رفسنجانی را میبوسد.» دروغ گفته؟ [نه]. [تو] گفتی اینجوری باشد. حالا آن هم دیگر [چیزی است که] ما گذاشتیم تو [این] متن [تا] حالا مخاطب این تیتر را بخواند [و] مخاطب با ترفندهای رسانهای [آشنا شود]. نه این که ما این کار را بکنیم ها، [بلکه] بشناسیم [و] بدانیم. لااقل من حواسم باشد که وقتی مصاحبه میکنم، بدانم اینها چه بازیهایی در میآورند؛ [تا] پاس گل ندهم به [آنها]. یا تو حرف زدن، مخصوصاً این کلیپهایی که از علما و اینها میسازند.
بچههای امیرکبیر را آورده بودیم اردو. از تهران آورده بودیم مشهد. بعد همه ورودیهای سال جدید بودند؛ مثلاً سال ۸۷. به نظرم آن زمان ۳۰۰ تا دانشجوی ترم جدید داشتیم. آن موقع هنوز تلگرام و کوفت و اینها نبود. تا [اینکه] تو حسینیه اینها را مستقر کردیم، دیدیم همه از تو کیف [شان] پاسورها را درآوردند [و] شروع کردند [به] بازی کردن. کل حسینیه گلهگله نشسته بودند [و] بازی [میکردند]. [من گفتم:] «انشاءالله یک همچین ایامی برویم مشهد با هم پاسور بازی کنیم.» یک جماعت وسیع همه پاسور بازی میکردند، گلهگله دورم. «چیکار کنم؟»
گفتم یکم بروم بین اینها بنشینم، فکر نکنم موضوع [درباره] مخالف و مهاجم و اینهاست. بعد خردهخرده بگویم: «بچهها، راستی حکمش چیه؟ فلان و اینها...» ما بچه بودیم، الان [که] بچهتر بودیم! بعد بروم مثلاً رساله را بیاورم و بهشان بخوانم و اینها. راهکار دیگری به ذهنم نرسید. با تجربه الان اگر بودم، یک کار دیگر میکردم؛ [مثلاً] فوتبال بازی [میکردم]. (خامتر از حالا بودم). یک بابایی که بعداً فهمیدم، یک نامردی از ما فیلم میگیرد. ببین [چه شد]: بچهها نشسته بودیم. من پا شدم، رفتم از تو جیبم گوشیام را آوردم که از تو متن رساله بخوانم؛ فتوای امام و اینها. این [فرد] تا آن صحنه که من میروم سمت لباسم و دست تو جیبم میکنم را گرفته [بود].
بعداً بچهها آمدند تو تهران امیرکبیر، گفتند که: «حاج آقا، بلوتوث درآمده!» گفتم: «چیه؟» زیرش نوشته که: «آخوندی که نشسته ورق بازی میکنه، بعد میره ورق بیاره بگه آقا من ورق بهتر دارم، فلان، دستم خالیه.» انگار من هم دارم. مثلاً از آن روبرو گرفته [بود]. لباسم و صداها هم ندارد. یعنی معلوم نیست چیه. قشنگ این کپشنی که نوشته، بهش میخورد که این رفته [ورق بیاورد]. الان این خیلی برای من تجربه شد که آقا، حواست باشد تو این ماجراها اینجوری برداشت میکنند، اینجوری سوءاستفاده میکنند. تصویری که میخواهد بسازد.
بعضی مراجع بزرگوار. آقایی که هفتخط [است،] میآید [و] فیلم میگیرد [و] پخش [میکند]. یک سؤالی میپرسند، بعد شما جواب میدهی، همان نیمخط آخر [را] درمیآورند [و] منتشر میکنند. خیلی مهم است که آدم دم به تله ندهد، نگذارد ازش سوءاستفاده بکنند. جوری حرف بزند که نتوانند این را برش بزنند.
بیا آقا، گفتم که: «آقا، این صحبتهایی که یکی از این روحانیون معروف، سخنورهایی که ممبریهای معروف [است، مثلاً] ریگی گفته بود: «من هر وقت میدیدم که کسی با من همراهی نمیکند...»» شنیدی دیگر [؟] کلیپهای ناهار پخش میکردم [و] توهین به مقدسات اهل سنت میکرد. خودشان تقطیع کردند، تیکهتیکه کردند. [او گفته بود:] «من این جوری یک [چیزی] گفته[ام] که [نتوانند] تقطیع کنند.» همان را نگو، یک جور [دیگر] نگو. فلان کلمه را گفتی، فلان توهین را کردی. بله، بقیه [با] کسی کار نداشته [اند] که: «آقا، مثلاً آنجا که این را گفتی، آن هم با این...» وقتی گوش بدهی، خیلی تنظیمش میکند، خیلی بار منفیاش را کم میکند؛ ولی همین تیکهاش را درآوردند دیگر.
یک کلمهای مثلاً آدم استعمال میکند، یک تعبیری به کار میبرد. [دشمنان] روی [کلام] رهبر انقلاب [و] آقا زوم کردهاند، یک کلمه پیدا میکنند، همان را دست بگیرند. [مثلاً] آقا گفت: «بیحیاها!» [آنها] همین را دست گرفتند. این خیلی مهم است که تو کار رسانه من چیزی نگویم که [بدانم] اینجور برنامههایی را پیاده میکنند. [این بود] روی صحبت.
**مثال دوم**
نقل قول ناقص [دیگر،] هم مغالطه متنی، هم تصویری، هم نوشتاری، همهرقم هست دیگر. درباره این که حافظ شیرازی واقعاً دارای چه عقیده و مرامی بوده و چگونه در برخی اشعار از می و مطرب و معشوق سخن گفته، [و] در برخی دیگر به موضوعاتی مثل عبادت، حفظ قرآن، دعای نیمهشب و گریه سحری و غیره پرداخته، سخنان و نظریات زیادی ارائه شده است. اما پاسخ درست این پرسش این است که حافظ اشعار دال بر میخوارگی و لاابالیگری را در دوران جوانی، و اشعار مربوط به سیر و سلوک و تقوا را در دوران پیری و آخر عمر خود گفته است. (این الان [تمام] چیزها [است]. متن کلش مغالطه است. فکر نکنید از یک جایی مغالطه شروع میشود؛ کلش مغالطه است. [زیرا این] سخن [که] پاسخ دوران جوانی بوده [و] اشعار مربوط به سیر و سلوک و تقوا را در دوران پیری و آخر عمر خودش گفته [است، خود] مغالطه است.)
بهترین شاهد ما گفته خود حافظ است. [او] گفته: «گر ز مسجد به خرابات شدم، خورده مگیرید [که] این راه دراز است و زمان خواهد شد.» این [شعر دیگر]: «پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد، وان راز که در دل به نهفتم، به در دیدی.» [و این یکی:] «دلا که آخر پیری و زهد و علم با من چه کرد؟ دیده معشوق باز من گفته: «آخر عمر من توبه کردم.»» سه تا بیت جداجدا. چه شعری بوده! بعد جاهای دیگر اصلاً پیری و شبها و رندی و فلان و اینها را تفسیر کرده است. نقل قول ناقص [یعنی اینکه] یک تکهکلام طرف را پیدا میکند، برای منظوری که دارد استفاده میکند [و] به کار میبرد.
**مثال سوم**
جدایی دین از سیاست حرف کاملاً معقولی است. خلاصه آن این است که دین را یک پدیده شخصی بدانیم و سعی نکنیم آن را در مسائل اجتماعی و بهویژه در سیاست دخالت بدهیم. دینداری رابطه بین شخص و خدای اوست، همین و بس. لذا افراد جامعه نباید به بهانه دینداری در کار دیگران دخالت کنند. این حرفی نیست که ما به عنوان یک نظریه ارائه کرده باشیم، بلکه صریح قرآن [است]. خود قرآن در سوره مائده، آیه ۱۰۵ میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم.» (ای مردم مؤمن، ای مردم دیندار! شما مسئول خودتان هستید و اگر همه مردم دیگر هم گمراه شوند، به شما ضرری نمیرسد. پس به دینداری خودتان بچسبید و کاری به کار دیگران نداشته باشید.)
جدایی دین از سیاست [برای توجیهش] هم یک آیه از قرآن پیدا میکنند، یک روایت پیدا میکنند. [مثلاً] حضرت فرمودند اینجور مثلاً دست بده به دشمنت. بر فرض، حضرت فرمودند که مثلاً یک [روایت از] حضرت امام حسن مجتبی را پیدا میکنند، یک صلح با معاویه را پیدا میکنند، [و] کل [دین] اهل بیت را دارد تو همان قالب تفسیر میکند. اصلاً کاری دیگر به مسائل نهجالبلاغه، آیات قرآن، سوره [و] پیغمبر [ندارد].
[آیه] «ینقضون عهدهم فی کل مره...» آیه قرآن میگوید که «عهدشان [را] چندین بار نقض کردند.» [آنها میگوینند:] «دشمن هی نقض میکرد، پیغمبر هم برخورد نمیکرد.» حالا آیه پایینیاش [که] با مزه [است]. آیه پایینیاش میگوید که: «و اگر تخافن منهم خیانه فنبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین.» اگر احساس کردی دارند زیر نقضشان میزنند، زیر عهدشان میزنند، تو زودتر نقض عهد کن، پرت کن تو صورت [شان]. هی نقض میکند، هی نقض میکند، [تو هم] نقض کن. [این است] اشکال نقل قول ناقص.
**در مواجهه و اجتناب از مغالطه نقل قول ناقص**
[درباره] مثال قبلی را جوابش را بدهیم. [گفته بود:] «جدایی دین از سیاست.» در مواجهه و اجتناب از مغالطه نقل قول ناقص، بهطور کلی و بهویژه در مورد نقل قول از متون دینی، باید به این [نکته] توجه کرد که آیا نقل قول بهطور کامل انجام شده یا عبارتی از قبل و بعدش حذف شده است؟
کلاً حساس باشید نسبت به تیترها، نسبت به متنها، نسبت به نقل قولها. بگویید: «کلش چیست؟ صوتش چیست؟» کلاً این حساس بودن خیلی خوب است. به همین تازگی دوباره برایم یک مسئله پیش آمد. یک تکه از متن از صوت ایشان بوده. بعد تازه کلش را که گوش میدهی، باز میبینی همین [نیست،] یک چیز دیگری است.
این است که صوت با تصویر باز فرق میکند. چه فرقی میکند؟ این خیلی نکته مهمی است ها، نکته رسانهای خیلی حرفهای است. الان [در] جمع دانشجویی من، اگر این جمع همه بچههای زیر ۱۰ سال باشند، چه شکلی با اینها حرف میزنم؟ [مثلاً میگویم:] «ببین عمو خوشگلم، این الان بهت گفته برات شکلات میخرم.» مثلاً این را اگر بروی اینجوری بگویی، این میشود این که نقل قول [را] درست انجام ندادی. مثلاً همین را صوتش را منتشر کن به عنوان این که «با فلانی آشنا شوید؛ مثلاً سطح گفتارش در چه سطحی است؟ سطح استدلالش مثلاً چیست؟» اگر فیلم باشد، معلوم میشود با کی دارد صحبت میکند. [گاهی] مخاطب اصلاً باید جوری حرف بزند [که] شما احساس میکنی مثلاً تو دانشگاه فردوسی دارد اینجوری حرف میزند.
یک بخش دیگر از [مغالطه] نقل قول ناقص، [این است که] مخاطب را حذف میکند. نمیگوید مخاطب کی بوده، این حرف را به کی زده. حساس نسبت به اینها باید حساس بود. اگر گفت: «فلانی این را گفته»، بگو: «کجا؟ چطور؟ به کی؟»
یکی از این مشاورین رئیسجمهور، دو سه شب پیش توییتی زده بود. [او نوشته بود:] «رهبر انقلاب به سعودیها فرموده بودند که: «شما میخواهید نوکری بکنید، به جهنم.»» این [مشاور] همین تکه را گرفته بود، توئیت کرده [و] گفته بود: «رهبر انقلاب گفتند: «به جهنم.»» رئیسجمهور ما قبلاً گفته [بود]: «به جهنم.» روزنامه وطن امروز تیتر کرد: «چرا شما اینقدر پست و نامرد و فلانید؟» این با آن چه فرقی میکند؟ بله، فرقش این است که رهبر انقلاب به سعودیها گفتند: «بروید به جهنم.» [در حالی که] رئیسجمهور محترم به داخلیها فرمودند: «بروید به جهنم.»
فضای مجازی [این را] اولین بار بنده منتشر کردم. جسارت میخواست منتشر کردنش. پشت بند ما رسانههای ضد انقلاب منتشرش کردند. یک فیلمی از امام [بود]. امام در نقل قول میکنند از مرحوم آیتالله کاشانی. [به] افسر ارتشی، آیتالله کاشانی گفت: «آقا، تو سیاست دخالت نکن.» آیتالله کاشانی به او فرمود: «خیلی خری.» منتشر کردیم، ترکاند فضای مجازی را! «خیلی خری! من اگر دخالت نکنم، کی دخالت بکند؟» یک عده فقط همین تکه را درآوردند دیگر. امام [از] کسی نقل میکنند. انگار امام خودشان دارند [این را میگویند]. خیلی ضایع است دیگر! امام خمینی فرمودند: «خیلی خری!» «قال امام خمینی رحمت: «تعلیم و تعلم عبادت است.»» امام خمینی فرمود: «خیلی خری؟» [نه]. آیتالله کاشانی فرمودند: «خیلی خری!» من هم به شماها میگویم: «من همانی [را میگویم] که آقای کاشانی فرمودند.» به کی گفته بود؟ به افسر طاغوتی که این حرف را زده بود. خیلی مهم است. همه اینها را کنار هم باید چید در تحلیل [در] کار رسانه.
البته بالاخره این که ما برای زدن نباید [خودمان را] لو بدهیم، این کثافتکاری لازم است. شما همین مثلاً جبهه مثلاً انقلاب کرد، این بود دیگر. یک وزیر برگشته به یکی گفته که: «بیشعور!» [طرف] منتشر میکند: «بیشعور!» خیلی طرف مقابلم درد درمان نمیکرد، ولی گاهی تو گوش [مان] [این جور] یک فیلمی درآمده. سه تا مأمور گرفتهاند یک جوانی را دارند میزنند با لگد. دیدید یا نه؟ از این کارها خیلی میکند. بعد دارد میگوید که: «این هم مأمور نیروی انتظامی. ببینی با جوانهای مملکت دارند چیکار میکنند!»
حالا ماجرا چی بوده؟ این بابا دزدی کرده بوده، داشته در میرفته. دنبالش میکنند، میگیرندش.
از حرم آمدم بیرون. ماشینم را تو این خیابان شهرستان پارک کرده [بودم]. چقدر رسانه همینهاست دیگر: کنترل و مدیریت عواطف و هیجان.
آمدم بیرون، دیدم پلیس، دو تا مأمور وسط خیابان. هیچکس هم نبود. هم خیابان خلوت، هم پیادهرو خلوت. سر [و] دو تا مأمور [و] ماشین وسط خیابان نگه داشته [بود]. یک معتاد آسمانجل، شلوار کردی پاره، بدبختی که گونی دستش است [را] گرفتهاند. مثل سیر و سرکه دارند میزنند. [معتاد داد میزد:] «دستم به دامنت، به داد من برس!»
من دلم سوخت برایش. گفتم: «آقا، این را خیلی محترمانه [بگیرید].» گفتم: «خدا خیرشان بدهد مأمورها، محترمانه برخورد.» دستش را برگرداند، [میگفت:] «برنمیگردانم. چیکار کرده؟»
تصویری که من اول دیدم، یک آدم مظلوم [که] دو تا مأمور نامرد افتادهاند به جانش [و] با لگد دارند میزنند. این بدبخت لباسها پاره [بود و] بوس [بود].
کار رسانه همین است دیگر. تحلیل یعنی قشنگ یک چهره خادم [را] جای جلاد و شهید [عوض کند]. عوض نکنید جای جلاد و شهید را. چه شکلی عوض میشود؟ چون نصف واقعیت [را] گرفت. [مثلاً] فلانی را اعدام کرد. قبلش یک سری اتفاقات افتاد. گرفت، اعدام کرد. بعد حالا خاک بر سری ماها و بیعرضگی رسانهای [ما]! ایام انتخابات، قشنگ چیزی که «پوئن» است برای یک نفر که میشود رویش کار کرد، به عنوان این که این جزء خدمات برجسته [اش] است...
اگر این آقا اعدام کرده باشد، که خودش تازه محل [تأمل] است، اگر این اعدام کرده باشد، جز خدماتش است. اعدام [؟] نه! ما اعدام [نمیکنیم]. [این] اعدام خودتان بود. نامردها! ببین تو نماز جمعه اعدام کنیم! [بعد میگویند:] «این بازیگره بود، تازگی از دنیا رفت، آقای ملکمطیعی. اینها آمدند دست گرفتند [و گفتند]: «توی تلویزیون بیرونش کردید و فلان و اینها!»»
«از تلویزیون بیرون کرد سید محمد خاتمی؟ کیو؟ کی؟ مرد حسابی، این جز افتخارات نظام [است]! آدمی که بازیگر مبتذل است، اصلاً برند بازیگر فیلمهای ابتذالیه [بود]! افتخارات نظام است. چرا داری فرار میکنی؟» اصلاً انگار مد شده بین ما فرار کردن [از واقعیت]. نه خودت بودی [که این کار را کردی]! این کار شما [بود].
شریعتمداری، [من] خوشم میآید [از] بعضی مواضعش [و از] بعضی مواضعش [نه]. سردبیر کیهان [را به] دانشگاه آورده بودندش. [او] از این حس تقابلی و جنگیاش [استفاده میکند]. یعنی میشود با یک فضای منعطفی، فضا را جمع کرد. [ولی او] یک کاری میکند که آنها دیگر کفرشان دربیاید. قشنگ «فیا خالدون»، اینها را میسوزاند.
[وقتی از] حسین بازجو [پرسیدند]: «حسین بازجو، تو قبل [از] تو اول انقلاب بازجو بودی؟» یک جواب خیلی قشنگ [داد]. این را همه جا گفتند: «من متأسفانه حسرت دارم میخورم. متأسفانه در پرونده اعمالم [ثبت] بازجویی برای جمهوری اسلامی نیامده. افتخار نداشتم.» متأسفانه [با افتخار] رد میکند. با افتخار دارد رد میکند. حالا نوشتم زیاد بود. به حسب آن چه باید موج میآفرید، نیافرید. متأسفانه یک عکس از این بچهها، یک بچه ۵ ساله است که منافقین جزغالهاش کردهاند، منتشر کردم. زیرش نوشتم که: «قاتل این [بچه] به دست فلانی اعدام شد.» اعدام کرد. اثرش چیست بین مردم؟ قبول داری که غلط کردید؟ حالا هرکی بوده، صحبت با افتخار که: «آره، من این کار را کردم.»
نباید [وارد] ورود بکند. ببینید، وقتی یک چیزی را به یکی دارند میچسبانند، خیلی وقتها در مورد من وقتی یک چیزهایی گفته میشود، من نباید [آن را] بگیرم. این کار تیم رسانهای است. اصلاً یک وقت شگرد رسانهای به همین است که من را وادار به واکنش بکنند. واکنش من، چه مثبت چه منفی، تأیید آن جریانی است که علیه من دارد ساخته میشود؛ [تا] چهره خشن نشان بدهد. او دیگر بحث اعدامش نیست، بحث چهره خشنش است. من چه تأیید بکنم، چه رد بکنم، تو پازل او قرار گرفتهام.
شطرنج بازی کردهاید؟ بازی شطرنج وقتی کیش میکند، کیش و مات [میشود]. کیش و مات چیست؟ باختی. تو آن موقعیت، این موقعیت کیش و مات رسانه است [که] قرار بگیری. معلوم میشود که تیم رسانهای ضعیف است که طرف [در] موقعیتی که شما قرار میگیری، در این جایگاه قرار میگیرد. یک تیم رسانه یا مشاوره قوی تولید [شده بود].
ببین، الان تو این دانشگاه ما مثلاً یک همایشی بود. چند روز پیش رفتیم. ۳۰۰ نفر. چقدر جمعیت بود! بگو بخند، سروصدا کردیم، میخندیدیم. آنجا قلقله [بود]. از من بپرسید مهمترین کاری که الان تو دانشگاه فردوسی انجام میدهی چیست؟ میگویم: «پردیس اندیشه.» خلوتترین برنامه. وقتی کار [مهم] میافتد، یعنی ما الان اینجا مینشینیم چیکار بکنیم؟ الان ما یک جلسه تو دانشگاه داریم. دوشنبه کتاب «طرح کلی» [را] میخوانیم؛ اندیشههای حضرت آقا. چهارشنبهشبها کتاب «شذرات»؛ اندیشههای آیتالله شاهآبادی (ره) [یا] زهرا (س). خیلی وقتها [هم] اندیشههای علامه طباطبایی.
اندیشهها را که داریم میخوانیم، شلوغ است اینجا. اندیشیدن را داریم کار میکنیم، اندیشهها را کار نداریم؛ تمرین اندیشیدن. اینها [چرا] خلوت [اند؟] سختترین کار تو این عالم، تربیت نیرو، تربیت انسان است. «فلانی خوب است، بیا کمک کن.» آدم نساختیم که بیاید کمک کند. [باید در] دانشگاه [کسانی] باشند که بتوانند انشاءالله جریانی راه بیفتد، یک همچین خروجیهایی داشته باشد که بنشینند [و] رسانه را با جزئیات تحلیل بکنند. [این که] این خبر از چه کاراکترها و چه المانهایی دارد استفاده میکند برای این که چه محتوا و چه پیامی را برساند؟
خود ماها رو دست میخوریم. یک پیام ما را گول میزند. حالا این که من بلد باشم اصلاً این کار رسانهایاش چیست، چه شکلی باید برخورد کرد، چه خطی را باید گرفت، خیلی بحث مهمی است. ما تربیت نیرومان فوقالعاده ضعیف بوده در مورد این. اگر خواستید باید بنشینم یک [یکی] چهار صحبت بکنم. خیلی هم درد و دل دارم. اینجور کارها بینمان جدی نیست؛ چون کار عملیاتی یکضرب نیست. الان به ما بگویند: «میخواهیم برویم [فلانی] را بکشیم.» با این، ۵۰ نفر جمع میشود. [بگویند:] «عباس آخوندی آمده فلان جا، برویم بترکانیمش.» ۱۰۰ نفر جمع میشود. حالا بگوییم: «آقا، ۱۰۰ تا نیرو تربیت بکنیم [تا] کار به امثال عباس آخوندی نرسد که اینها بخواهند اعتبار پیدا کنند.» تو این مملکت ۳۰ سال وقت میخواهد این کار. [آیا] شما یک همچین آدمی بسازی [که] چند نفر تربیت [کند]؟ شکل یک کار فرسایشی [است]. یک جایی [که] موقعیت درگیری، چلنج، کتککاری، فلان و اینها [است،] معمولاً شلوغ است. ما کارهای ویترینی و کارهای بیرونی را خیلی بهش تمایل داریم. ایام انتخابات، غلغله میشود. همه میرویم تو ستادها، مشغول میشویم. بعد انتخابات هیچ خبری نیست. همیشه هم همین را میگویم ها. انتخابات نرویم [؟] آقا! الان این ستاد راه افتاده، حیف است. هیچ خبری ازش نیست. خودمان [و] بابا که رئیس ستاد[یم]، خودمان ازش [بیخبر]... خبری [نمیگیریم]. اعضای ستاد [که] انرژی هست، [باید] نیرو تربیت بکنیم. تربیت نیرو نیست [که انجام میدهیم].
**نتیجهگیری در باب مغالطه نقل قول ناقص**
پس [در] مغالطه نقل قول ناقص باید دقت کرد که چه عبارتی از قبل و بعدش حذف شده است. مهمتر این که آیا نظر آن مرجع در موضوع مورد بحث منحصر به همین نقل قول است یا این که با لحاظ مجموعه آرا و [نظریات] آن مرجع، به نتیجه دیگری میرسیم؟ خیلی مهم است.
قرآن همه حرفهایش را اگر بخواهد بزند، تو یک آیه میزند؟ [نه]. گفته در مورد یک موضوع وقتی میخواهد نظر بدهد، یک جا فقط حرف زده؟ در بحث سیاست، سوره نساء آیه ۹۵، آیه ۱۰۴، آل عمران ۴۱، حج ۲۱، احزاب... اینها پس چیست؟ دعوت به جهاد میکند، دعوت به امر به معروف و نهی از منکر میکند، پیغمبر را اسوه میداند. ما یک جمله را فقط بگیریم، تصمیم بگیریم [که] امام خمینی تو یک جمله خلاصه میشود؟ رهبری تو یک جمله خلاصه میشود؟
مغالطات همین است. بخش مهمش این است که ماها خودمان آسیب نبینیم. گاهی حتی بچهحزباللهی ممکن است گرفته [و] کنار هم دید [که] با یکی [فقط] نمیشود نظر داد. یک مرجع بزرگواری را با یک آقایی بردندش یک خانهای [که] شام بهش بدهند. یک بابایی آمده، نشستند، اینها با همدیگر عکس گرفتند و پخش کردند. همین یکی [آیا] معیار این همه مواضع، این همه حرف، این همه حمایت [است]؟ دیدار رهبر انقلاب [با] ایشان [که] آمده. همیشه ارادت دوطرفه بوده. اینها را لحاظ [کنید] دیگر. ما تو بازی نباید بیفتیم. «فلانی...» ما که تو نقدش نباید به این مشکل مبتلا بشویم.
از مرجع تقلید گرفته تا فلان [و] از سروش تا گوگوش. همه عادت داریم. اصلاً انگار نذر کردیم هرچی نیرو دم دستمان است باید در اولین موقعیت بسوزانیم. «اینها فلانی فلان حرف... نظرم نسبت بهش برگشت.» یک حاج آقا فلانی [را] قبول داشتی؟ اشتباه گفته؟ یک «باگی» برای اشتباه یک آدم بگذار. تا ۱۰۰ تا اشتباه [مدنظرش] بوده [و او را قبول داشتهای]. [اما] یکی انتقاد کرد، یکی یک حرف زد، یکی سوتی داده، با لگد میزند، پرتش میکند. خیلی اینها خطرناک است [و فرصتها] را به دست می آورد.
حالا نکته جالبش این است که ببینید طیف مقابل یک فتنه را پشت سر گذاشته، ۹ دی را پشت سر گذاشته، یک ۲۵ بهمن را داشته. ۲۵ بهمن ماجرایی بوده که دیگر تا خود آقای هاشمی رفسنجانی [و] روحانی با حصر میرحسین موسوی و کروبی موافقت کرده [و] ابراز کرده و ابلاغ کرده [بود]. قشنگ یکهو برمیگردد. آرام آرام همه مهرههایی که سوختهاند، دوباره زنده میکند. مهارت است دیگر.
یعنی مراجع همه ضد اینها درآمدند. همه مردم [مخالفشان بودند]. الان اینها [میخواستند] حرف بزنند تو خیابان [بعد از] ۹ دی. آرام آرام سمت ما [آمدند]. میخواستی بگویی تاجر ورشکسته [است]، برگرد به باغ پسته. آمده بودم [و] مخالف بودیم و ما گفتیم [که] «کی توهین به مقدسات [را] بده [است]؟» فلانی اینها مظلومند، در حصر افتادهاند، فلان. حالا هست یک ماه دو [ماه]... چقدر قشنگ فضای ذهنی جامعه را از یک چیز قلمبه آن شکلی، یکهو آرام آرام برمیگرداند.
یک جماعتی ریختند سفارت عربستان. کار اشتباهی بود. همان شبی که اینها داشتند حمله میکردند، یعنی اول حمله یعنی تجمع کردند، همان جا نوشتم. منتشر[ش] کردم. بازنشر پیدا کرد سال ۹۴. بعد آنجا آخر خط آخرش این بود که: «آقا حواستان باشد فقط. حسابی از نمر تعریف کردم و از جوشش انقلابی مردم حمایت و فلان و اینها. این کار حمله به سمت سفارت و اینها این غلط است. ثبت سفارت [؟]» خب حالا یک کار غلطی انجام دادند. این چقدر ضریب دارد؟ همانقدر وزن پیدا [میکند]. رفتند، یک مشت مرد عنکبوتی از سفارت میروند بالا. فوتبالهای ما را برداشتند از ایران بردند. پرسپولیس و استقلال باید [با] تیم عربی سعودی که بازی داشت، میباخت. گفتم: «این اگر بازی تو ایران برگزار میشد...» «ای الهی بسوزید شما دلواپسها که این بازی را از تو ایران به خاطر شما بردند بیرون!» قشنگ بلد است ذهنها را کنترل بکند. یک ضریب بدهد، چه ضریب بگیرد؟ یک دو واحد شیادی میخواهد. همیشه گفتم دعای شیاطین [را گوش کنید].
صحبت که خواهرمان فرمودند [درباره] جوادی آملی، من نوشته بودم. خوب، وضعیت فکری موضع من مشخص است دیگر. نسبتمان با ایشان از جهت سیاسی چیست؟ حقیقتاً پای ایشان را بوسیدم و میبوسم. جز بزرگترین افتخارات زندگیام این است که نمیتوانم بگویم شاگرد ایشان [هستم]. ولی این که خدای متعال اجازه داد ما [ایشان را] از نزدیک ببینیم و از محضر [ایشان] سالیانی استفاده بکنیم، [این] از بزرگترین افتخارات ماست. ولی شاید از جهت سیاسی توی ۸۰ درصد مسائل و مواضع و فلان و اینها اختلاف [نظر داریم]. به این معنا که من مرجعیت سیاسی خودم را نذاشتم به ایشان. [مثلاً] هاشمی رفسنجانی دارند [با ایشان اختلاف نظر دارند]. بعد از رحلت ایشان بیانیهای که دادند، عباراتی که به کار بردند، بنده سر سوزنی خودم باور به مطالب [آن] ندارم. اشکالی هم ندارد؛ شاگرد میتواند استاد را نقد بکند دیگر. اصلاً درس همین است.
سوزاندن محکم این که در مورد آمدنیوز داشت. «رسانه مرجف، مرجع حکمش چیست؟» [بعد گفت:] «دیگر مرجع حکمش اعدام ادمینها [است]. و این فتوای به اعدام مثل آمدنیوز و مانند آن محکم [است].» شما نارو زدی، همان چیزی که در مورد هاشمی [گفتیم]. ما دیگر حال نمیکنیم پشتت بیاییم. اگر ایشان یک چیزی با رهبری گفته بود، یک قدیسهای میسازد، یک بتی میسازد تا آخر هم میرود. الان موقعیت این نیست. کارت [را] رفت و [طرف مقابل را] سوزاند. [ولی] ماها راحت میگذریم. سریع ول میکنیم، دل میکنیم. [به این] دل بستیم [که] این دیگر اصلاً آقا، تهش است. این اصلاً یکی از این... گفتم جلسه قبل [که] یا معجزه هزاره سوم یا رأس انحراف در طول تاریخ تشیع؛ [از] دو حالت خارج نمیشود.
نگویم: «طبعاً نمیشود گفت.» میبینید؟ اینجا که میآیید با فرض این است که از این عیبهای من خبر ندارید. خب حالا اینجا نیستم. از هیچی نیستم بالاتر بردن. اصلاً یکی را خدا فرستاده فقط برای... از این اغراقها. خیلی اینها خطرناک است. پس نکته اصلی تو این مغالطه نقل قول ناقص این شد که هر کسی را با همه اجزا و اعضایی که دارد، در فکرش، در مواضعش، در نظریاتش، در رفتارش، همه را کنار هم باید [قرار داد]. از یک برخورد، یک سلام فلانی به فلانی، نمیشود کشف کرد که این با آنها [کنار] بسته [است].
یکی از این آقایان را همان سال ۸۹، بعد ماجرای بهمن ۸۹ که دیگر اینها میخواستند حذف بکنند، اسفند ۸۹ [که] فتنه بودند... یکی از این نوههای امام، یکی از اینها که تازه عروسدار شد. [در آن سال] نتیجهگیری کرد. نتیجه... نتیجه... عرض کنم که عکسش هم اردیبهشت، اردیبهشت ۹۰ [و] فروردین اردیبهشت ۹۰. چند روز بعدش هم ۱۵ خرداد، ۱۴ خرداد. اصلاً مردم به انفجار رسیده بودند. این بابا هر سال ۱۴ خرداد میآید صحبت میکند. آن سال ۱۴ خرداد [که] من صحبت کردم، گرفتنش به فحش و داد. آب خورد و بنده خدا عرق [کرد و] شل شد، گذاشت [و] رفت. آقا آمدند صحبت بکنند. اول جلوی جمع گرفتند، این را بوسیدنش [تا] دلش دربیاید. بعد سخنرانی شروع کرد. بعد یکی دو سال بعد هم که فرمودند که «من با آن کار مخالفم.» خب الان آقا فلانی را بوسیدند یعنی چی؟ [اینکه میگویند:] «موافق بودم؟ از آقا برگشتیم دیگر.» یک آقا را دل بسته [بود،] میبوسد. هاشمی رفسنجانی مینشینند سر مزار امام. قرآن [میخوانند]. هاشمی مینشینند. «نه، آقا انقلابی است. حتماً یک وجهی دارد.» فکر کنید این حاج آقا از اول معلوم بوده. تو درس فلان جمله را که گفت، این معلوم است. بعد اینجا را آمادهایم یک چیزی پیدا کنیم [تا] از اول معلوم بشود که این مشکل داشته. یک روزی باید رو میداد، رو میآورد. خوب پس اینجا آیات دیگر قرآن حکایت از این دارد که آن آیه در مقام بیان این نیست که موضع سیاسی من همین است. [اینکه] هم یک آیه از صد تا آیه دارد میشود، [آیا] بازار سیاسی قرآن را فهمید؟ این میشود نقل قول [ناقص].
**عوامل اهمیت و شیوع مغالطه نقل قول ناقص**
۱. **مرجعی که به سخنش استناد میکنیم:** هرچه اعتبار او بیشتر باشد و مخاطب نسبت به او خضوع بیشتری داشته باشد، حرف او را راحت و بیچونوچرا میپذیرند. این باعث میشود که این مغالطه سختتر بشود، سنگینتر بشود، ضریبش بیشتر بشود و [در نتیجه] استناد به آن سخن حساستر بشود. باید دقیق بدانی چی گفته [است].
ضد فلسفه و عرفان هستند. [مثلاً میگویند:] «ملاصدرا گفته که زنها فلانند.» این را دارد میگوید، [در حالی که] صد جای دیگر صد تا چیز دیگر دارد میگوید. تیکهتیکه رفته، پیدا کرده. تو اشعار مولوی دو تا کلمه پیدا کرده. توی کلمات محیالدین دو تا کلمه پیدا [کرده و آنها را] از فلسفه و عرفان [جدا میکند].
حالا کاری که با خود آقا میکنند، جبهه انگلیسی همین است دیگر. جمله پیدا کرده [که] آقا فرمودند که: «عایشه امالمؤمنین است.» چهار بار [با] شارژ مختلف از این [جمله] ساختهاند. چهار بار آقا تو چهار تا سخنرانی مختلف میگویند: «عایشه امالمؤمنین است.» [آیا] بخوانم [که] به دردتان بخورد؟ بل [که] متن حدیثی که ندارد [را] دست گرفتند. این را بهت میگویند که: «رهبری فلانی را مادر مؤمنین میداند.» بعد گفتند که: «آره، عایشه مادر خامنهای است.» [و میگویند:] «جریمه میشود دیگر [؟] نظر خامنهای نسبت به مادرش عایشه.» واژه امالمؤمنین. چقدر مانور دادند که شما نسبت به این که «این فلانی امالمؤمنین است یا نیست؟» [اینها] مثلاً نظرتان چیست؟ به هر بچه شیعهای بگویی که: «آقا مثلاً کسی که جنگ جمل را علیه امیرالمؤمنین راه انداخته، کسی که دستور تیرباران جسد امام مجتبی را داده، [آیا] چهار پنج تا [روایت] را بگیری [و] امالمؤمنین بدانی؟» داشته باشید.
[این حدیثی از] مروان بن حکم است: «لما هزمنا علی (علیهالسلام) بالبصره رد علی الناس اموالهم.» مروان بن حکم، [که] دشمن [است،] دارد میگوید: «وقتی علی بر ما پیروز شد در جنگ بصره -جنگ بصره کیا بودند؟- اموال را به مردم برگرداند. غارتی که از ما شده بود را برگرداند.» اولین جنگ داخلی بود دیگر، جنگ مسلم با مسلم بود. امیرالمؤمنین با طلحه و زبیر جنگید. [حدیث دیگر:] «من أقام بینه اعطاه و من لم یقن بینه علی ذلک کلفه.» فضای مجازی. دوستان زحمت [کشیدند]. هرکی بگه [که] «نمیآورد»، حضرت [قبول] نداشت. دلیل [آن را] نداشت. قسم [نمیخورد]. [«فقال لهم قائلون: «آقا، غارتها چی میشود؟ ما سهم باید داشته باشیم. اینجا برمیگردانی؟»» وقتی خیلی این را زیاد گفتم، [حضرت] فرمودند: «قال: «ایکم یأخذ امالمؤمنین؟»» حضرت فرمودند که: «خوب، امالمؤمنین به کدامتان میرسد؟ کی میخواهد آن را به اسارت ببرد؟» حضرت دارد با شیعه صحبت میکند. [کلمه] «امالمؤمنین» [را به کار میبرد]. امیرالمؤمنین تو جنگ، درگیر [با] سپاه خودش [بود]. دارد میگوید وقتی دارد در مورد او تعبیر میکند، نمیگوید «عایشه»، میگوید «امالمؤمنین». این همه فضاسازی میکند! این همه ماجرا که میگویی! امیرالمؤمنین تو میدان جنگ بوده، بانک امالمؤمنین! منظور از امالمؤمنین، یک چیز دیگر است. رسانه [اینها] را تحلیل رسانه [میکند]. [برای] بچهبسیجی و شیعه را که دیگر نمیآید مزخرفات و شرور [او را] جذبمان بکند. تشیع و حزباللهیگری و عرق به اهل بیت و اینها [را] جذب بکند. آدم احمق خوب است برای جذب اینها. من و تو را که نمیتواند با اینها بزند. [مثلاً میگوید:] «رهبری حسن... من دیگر نظرم برگشت. ایشان قبلاً پیپ میکشیده. به فلانی گفته امالمؤمنین.» نسبت به ایشان [نظرم] برگشت. کی را با چی میزند؟ میبینی؟ من و شما را به روایت میزند. حواسمان باشد. این تو این جنگ فقط بحث رسانه نیست که [مهم است]، محتوا خیلی مهم است. این که ما باید حواسمان باشد که طرف چه مطلبی را دارد میدهد، چقدر مطلب متین است. یک بار علمی خیلی سنگینی میخواهد تو این نبرد.
دیشب [سخنی] از ایشان منتشر شد، از این دیدار هنرمندان. خیلی بحث مهمی است. آقا فرمودند: «آقا، جنگ است. به ما حمله شده است. به ما حمله شده است.» حمله نظامی فقط در عرصه جنگ [سخت است]. سربازش هم شمایید. جنگ سخت بود. آنی که فشنگ داشت [و] نمیزد، خائن بود. چه خیانت بزرگی بود! [اگر] نمیکنی، خائنی. همانقدر ۵۰ نفر زنده میشدند. [اگر] زمینگیر میکند، خیلی جنگ سختتر است. اصلاً جنگ، جنگ نابرابر [است]. اینجا جنگ نابرابر [است]. قبل از این سوءتفاهم بود. [الان] میشناسیم فضا را. از کجا دارند میزنند، چه شکلی دارند میزنند، از کجا باید بزنیم، چه شکلی باید بزنیم؟ بفرستیم هوا، پرچمش را هوا کنیم؟ آن یکی را نمیدانم، ایستگاهش را بگیریم؟ این چرا کار رسانه ما [است]؟
۲. **پیچیدگی موضوع:** گاهی آن مرجعی که بهش استناد میکنی، سخنش پیچیده است. اگر موضوع ساده و پیشپاافتاده باشد، این مغالطه کمتر صورت میگیرد. هر چه فنیتر میشود، جزئیتر میشود.
[مثلاً در مورد] FATF، رهبری گفتهاند که: «اشکال ندارد تصویبش.» ۱۰ تا فرع دارد. یک جزئی آنور دارد، یک جزئی اینور دارد. من هم سر در نمیآورم. اشکال ندارد مثلاً ورود مجلس در این حوزه. مثلاً اشکال ندارد ولی من نمیفهمم این حوزه باز با آن حوزه فرق میکند. این یکی با آن یکی فرق میکند. ورودش به این معنا اشکال ندارد، ورودش به آن معنا اشکال دارد. جزئیات ماجراست. من سر در نمیآورم. بعد من میگویم: «آقا، رهبری موافق است.» راست میگوید. مثل برجام. بدتر از برجام بود. [رهبری] موضع نداشت؟ اینجا موضع داشت. و بعد آخر گفتند: «رهبری موافق است.» [و] برش گرداندند دیگر. اینها چه بازی درآوردند؟ کنار [کلام] رهبری، آن بخش، آن تکهاش را از این ده جزء، آن یک جزءش را گفته بود. نه، این یک جزء را گفته بود. آره. فرقش چیست؟
خوب، اما هرچه موضوع مورد بحث از عمق و پیچیدگی بیشتری برخوردار باشد و در بیان ابعاد و زوایای مختلفش گوناگون با استثنا و تبصرههای متعددی برایش جستجو کرد، احتمال و اهمیت وقوع مغالطه بیشتر میشود.
۳. **گستردگی سخنان مرجع مورد استناد:** پس یکی خود مرجع. ما مدرک داریم بهش استناد میکنیم. چقدر اهمیت دارد؟ موضوع چقدر پیچیده است؟ او مرجع چقدر سخنانش گسترده است؟ مواضعش گسترده است؟ با یک کلمه نمیشود فهمید. حالا مال امام ۲۱ جلد است. مال آقا ۳۰ سال رهبری. هر سالش یک جلد شده. تا الان از آقا فقط ۳۰ جلد سخنرانیهایشان است. سخنرانیهای عمومی. کتاب موضوعی کار کردهاند. پس این هم مثلاً یک صفحه. اگر متن مورد استناد یک صفحه باشد، ۱۰۰ صفحه باشد، یک کتاب چند صفحهای باشد، چند صد صفحهای باشد. ثبت کتاب باشد. بابا! کلاً یک صفحه مطلب دارد. مثل کوروش. امیرالمؤمنین کلاً یک صفحه مطلب دارد. [حرفهایی] هرچی از هر حسین پناهی، کوروش، خلاصه دکتر شریعتی. دکتر شریعتی خیلی الحمدلله حضور پررنگی دارد.
**نکات برای اجتناب از مغالطه نقل قول ناقص**
۱. باید در هر نقل قولی – من میدانم شما نشستهاید [تا] فیلم ببینید الان – به این توجه کنیم که آیا این کار بهطور کامل و با لحاظ مجموعه نظریات متن مرجع انجام شده یا نه؟ و این طور نشود که به برخی تعالیم متن مرجع توجه بشود [و] به برخی دیگرش غفلت بشود. قرآن [که] کتاب [است]. بعضی [آیات] از این جمله [است و] آن جمله. ما نباید پاس گل بدهیم، ولی بالاخره هر کلامی میشود ازش استفاده کرد. این دو تا با هم فرق میکند.
۲. در ارتکاب مغالطه لازم نیست غرض و آگاهی باشد. اینجوری نیست که همیشه هر وقت من نقل کردم، یک غرضی توش بود، یک مرضی توش بود. جهالت یا ناخواسته است. این هم شد مغالطه نقل قول ناقص.
**مغالطه تحریف (Distortion Fallacy)**
یک مغالطه تحریف هم داریم. آن هم شبیه به همین است. حالا یکم فیلم ببینیم، حالا تو سرحالی.
*(در این قسمت، متن اصلی به طور کامل تکرار شده بود. این بخش شامل تحلیل کلیپهای سیاسی در مورد انتخابات، تحریمها و مثالهای آن بود که پیشتر در بخش «در مواجهه و اجتناب از مغالطه نقل قول ناقص» اصلاح شد. برای جلوگیری از تکرار، این بخش دوباره درج نمیشود.)*
تحریف یعنی منحرف کردن چیزی از مسیر و وضع اصلی آن. مغالطه تحریف، تغییر، تبدیل یا دخل و تصرف [در] سخنان دیگران است. به این معنا که مثلاً جمله، نامه، شعر یا کتابی به دلیل حذف و اضافات، چنان تغییر کند که معنا و مفهومی مغایر با [آنچه] گفته بودم [پیدا کند]. تو تحریف اصلاً یک جور دیگر نشان [میدهند]. یک چیز دیگر. من گفتم «حمایت از او.» [طرف] کلاً یک چیز دیگری [میگوید] که من اصلاً این را منظورم نبود. از توش درمیآورد. تو نقل قول [ناقص] این بود: بخشی از منظور، [نه] همش. گفته بودم «به خودت برس.» نه به این معنا که به هیچکس کار نداشته باش. این نقل قول ناقص است. ولی تحریف [یعنی] «به خودت برس» منظورش این است که من باید بروم دزدی کنم [تا] به خودم برسم. [این] تحریف است. پس نقل قول ناقص [با] تحریف فرقش معلوم [شد].
**اهمیت مغالطه تحریف**
اهمیت مغالطه تحریف از این جهت است که ماهیت موضوع را عوض میکند و مثلاً [اگر] کتاب، کتاب هدایت باشد، [درسهایش] تبدیل به کتاب ضلالت میشود. [صحبت از فیلمی که] فکر میکنم بیشتر جوک باشد، فکر میکنم واقعیت داشته باشد. ایرانیان پخش کرده بودند، گفته بودند: «اینقدر سانسور کردم.» یعنی اینقدر سانسورش کرده بودند [که] شخصیت منفی بوده [ولی] صدا و سیما جمهوری اسلامی اینقدر این را سانسور کرد، شخصیت مثبت شده. و گفتند ژاپنیها دوباره از ما این را خریدند، گفتند: «یک فیلم جدیدی شد. بریم این را پخش جدیدی ساخته.»
هرچه [مثلاً] تحریف رضا شاه، تحریف پهلوی، تحریف امام. یکی [را] مثبت [میکنند،] یکی [را] منفی. از محمدرضا پهلوی اعجوبه، شخصیت فرهیخته، علمی، باسواد، باشعور، مهربان، باادب میسازند. از امام خمینی یک آدم لیبرال، ول [؟], بیتدبیر، تندرو، عصبی. [این را در مورد شخصیت] داخلی یک جور [میکنند،] متصل به بیت و اینها. بیرونی یک جور. هرچه مرجع سخن بیشتر مقبول مردم باشد، وقوع مغالطه تحریف بیشتر خواهد بود. لذا کمتر کتاب مهمی در طول تاریخ از تحریف مصون مانده است.
**مثالهای مغالطه تحریف**
**مثال یک:** در حدیثی از امام علی (علیهالسلام) آمده: «التجمل من اخلاق المؤمنین.» [این که میگویند:] «تجمل از اخلاق مؤمنین است.» تجمل در عربی معنیاش چیست؟ آراسته بودن. تو فارسی یعنی چی؟ اشرافی بودن. [روایت دیگر:] روایت عربی را بخوانید، فارسی ترجمه کنیم که «الحسود لا یسود.» [به این معنی که] حسود هرگز نیاسود. یک چیزی. «لا یسود». بعد [آیا] «سود» با «سود نمیبردن» فرق میکند؟ تازه روایت [معنی] «سود نمیبردن» را نمیخواهد بگوید. «لا یسود» یعنی سیادت ندارد، برتر نمیشود. هیچوقت به هر جا میرسد، یکی بالاتر از او هست. به او حسودی میکند. «لا یسود» هرگز سود نمیبرد. حسود سود نمیبرد. آن «سود» فارسی، [با] «سود» عربی [فرق میکند].
**مثال دو:** روش تحریف [از] این آیات و روایات: در حدیثی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمده: «در چند مورد با زنان مشورت نکنید.» فردی از این حدیث ناقصالعقل بودن زنان را برداشت میکند. دلیلش پیغمبر [است].
بعد جالب است، پیغمبر با همسرشان مشورت میکرد. تو چه موضوعی مشورت میکردند؟ یک روایت داریم که پیغمبر با همسرانش مشورت میکرد و هر وقت آنها چیزی میگفتند، برعکسش عمل میکرد. این مال کجاست؟ ولی جنگ بوده [است].
روایت دارد که پیغمبر هر روز برای جنگ میخواستند خارج بشوند، به خانمشون میگفتند، به همسرانشون میگفتند که: «من دارم میروم. راستی، به نظرت تو جنگ چیکار [کنیم]؟ راستی، چطور به من گیر نداده تو این جنگ چیکار بکنیم؟ به نظر تو اینجوری بجنگیم؟ اونجوری بجنگیم؟ از اینجا شروع کنیم؟ مثلاً خندق بزنی؟ نمیدانم یورش ببریم؟ مثلاً نمیدانم دفاع بکنیم؟ فلان کنیم؟» احساسی هیجانی! «جون مبارکتون در خطر نباشه!» یک حسی هم هست. این هم روانشناسی توش هم نکته قشنگی است.
خانمها چون جزئینگرند، کلینگریشان تحتالشعاع [است]. نه، ضعیف است. میگوید مرد عاطفهاش تحتتأثیر عقلانیت [است]. زن عقلانیتش هم باز به معنای تدبیر و اینها نیست. عقل مدیریتی زنها مسائل مدیریتی تابع احساسات است. جفتش هم یک پوئن [است]. جفتش حسنه است در نوع خودش. حالا مثل این که فاز وقتی فاز است حسنه، نول هم وقتی نول است حسنه. دوتایی با همدیگر خاصیت دارد. برو بابا، نول بدبخت! من فازم!
ببین، زن جزئینگر است. از جزئینگری او میشود کلینگری فهمید. اگر مخالف آن عمل کنیم، [میتوانیم] رفع سوءتفاهم بکنیم. مشورت میگیری دیگر. مقیدند حضرت حتماً از خانمها بپرسند، مقیدند هرچی هستند که هرچی اینها گفتند برعکسش را عمل کنند؟ این جنگها از ما مشورت نگیری، نمیگذارم بیرون بروی، با تفنگ بادی مثلاً میزنمت. اگر بهت مشورت [بدهم،] بروی بیرون؟ پیغمبر میخواستند آن جزئینگر، جزئینگری زن را بگیرند [و] برعکسش عمل کنند؛ یعنی تو قالب کلینگری بیندازند. [این] عکس [آن است]. [با] این جزئی که او دارد میفهمد، یک قاعده کلی [است]. جزئیات را کنار هم چیدن [و] یک کلیاتی میشود فهمید که آن خودش نمیداند چه کلی دارد به شما میدهد.
**مثال سه:** شخصی در تفسیر غزلیات میگوید: «در این غزلیات همه جا صحبت از می و مطرب و شاهد و غیره است، پس او نمیتواند شاعر عارف و اهل [معرفت] باشد.» وجه مغالطهاش این است که می و مطرب به معنی ظاهری و مجازی گرفته شده، نه مراد واقعی. تحریفش دارد میکند.
**تفسیر نادرست (Incorrect Interpretation)**
یک تفسیر نادرست هم داریم. آن هم شبیه به همین است. این را توضیح میدهم. یک مثالم میگویم. اینجا هیچ تغییری و دخل و تصرفی نمیکند، هیچی کم نمیشود. همه مطالب همه مطابق [است]. بابا! جنبه مغالطهآمیزش چیست؟ توجیه و تفسیرش است. «این را که گفته، برای این گفته. میخواسته این کار را بکند.» «فلانی این حرف را به من زد [تا] روی من را کم کند.» اثر: «فلانی این را گفته برای این که حال فلانی را بگیرد. این را گفته برای این که تو دهنی به فلانی بزند. این را گفته برای این که فلانی را تعریف بکند، تأیید بکند.» تفسیر نادرست: «آی فلانی، مثلاً کرامتهایی که میسازند [مثل] «با همسرت خوشاخلاق باش.» [طرف میگوید:] «دارد من را میگوید!»» آقای [شیخ] تهران، هرکی از اینها که بویی از معنویت و اینها داشت، میرفتیم سمتش، میرفتیم سراغش.
*(در این قسمت نیز، متن اصلی به طور کامل تکرار شده بود. این بخش شامل تحلیل کلیپهای سیاسی، داستان پاسور بازی دانشجویان امیرکبیر، ماجرای سگ در مسجدالحرام و نقل قولهای نادرست از شخصیتهای سیاسی بود که پیشتر اصلاح شد. برای جلوگیری از تکرار، این بخش دوباره درج نمیشود.)*
که مثالهایی دارد. انشاءالله جلسات بعد با هم مرور میکنیم.
**و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.**
در حال بارگذاری نظرات...