‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.»
ماه رمضان همانقدر که ماه عبادت و خودسازی و تقوا و خوب شدن رابطه ما با خداست، به همان میزان هم باید برای خوب شدن روابط و معاشرتهایمان برنامهریزی کنیم. ماه رمضان ماه معاشرت هم هست؛ ماهی است که ما باید توش زندگی کردن را یاد بگیریم؛ خدای زندگی کردن را یاد بگیریم. ماه رمضان فقط برای این نیست که بیاید و یک اصلاحی در رابطه ما با خدا بشود، ماه رمضان یکذره کم و کسریها را جبران کنیم، برگردیم به همان مدل زندگی سابق، فقط یکذره آن حال و هوای معنوی را، نمازی که ماه رمضان شروع کردی ول نکنی، روزهای که گرفتی مثلاً این چیزهایی که در روزه رعایت میکردی اینها را بعد از ماه رمضان هم رها نکنی، درحالیکه ماه رمضان همهاش این نیست.
بخشی از ماه رمضان معاشرتهاست. در بحث صله رحم، اگر خاطرتان باشد گفتیم یکی از وقتهایی که بهشدت در صله رحم سفارش شده، ماه رمضان است. در کل ماه رمضان، شبهای اول مردم عید نوروز میروند صله رحم، خوب است، اشکالی ندارد؛ ولی آنی که برای ما سفارش شده سی روز ماه رمضان است. کل ماه رمضان ماه صله رحم است و گفتیم چون عید هم هست، عید اولیای خداست. مردم ما در عید میروند صله رحم. اینجا این سی روز عید است، که دو شب آخر، دو سه شب مانده به آن. این عیدِ الهی وقتی صله رحم، وقتی درست کردن روابطمان است، باید روابطمان را هم با خلقالله اصلاح بکنیم. قهری بوده، کدورتی بوده، کاستی بوده، ضعفی بوده، ماه رمضان جبران میکنیم.
امام رضا (علیه السلام) یک روایتی دارند، زیباست. من خیلی سریع میگویم چون امشب مطلب خیلی داریم، یکذره جاماندیم، وقتمان کم است و باید زود مطالب را برسانیم. دیگر باید یکذره فشردهتر صحبت بکنیم. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «حسنات در ماه رمضان مقبول، سیئات هم در ماه رمضان مغفوره.» کار بد هم در ماه رمضان خداینکرده صورت بگیرد، خدا میبخشد. کسی در ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا بخواند: «کمن ختم القرآن فی غیره من الشهور.» ماه رمضان یک ختم قرآن در ماههای دیگر است!
یک ختم قرآن چقدر میشود؟ شش هزار و دویست و سی و شش آیه. ختم قرآن با همدیگر. بسم الله الرحمن الرحیم، قل هو الله احد، الله الصمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد. بسم الله الرحمن الرحیم، قل هو الله احد، الله الصمد. تبریک میگویم. شش هزار و دویست و سی و شش ختم قرآن به شما در طی چند ثانیه! مبارک باشد. انشاءالله جزء اعمال شب اول قبر انشاءالله محفوظ بماند.
کسی در چهره برادر مؤمنش لبخند بزند، سه تا قل هو الله سه بار سوره اخلاص، یعنی یک ختم قرآن. جدید. دخترم شبها قبل از خواب یک ختم قرآن میکنی یا نه؟ گفت: «پدر جان وقت نمیکنم.» فرمودند: «کسی در ماه رمضان لبخند بزند، در چهره برادر مؤمنش...» عمل کنم این را. «این روز قیامت خدا را ملاقات نمیکند، مگر اینکه خدا در صورت او لبخند میزند.» بعد خدا بشارت... خدا لبخند... امام رضا میفرماید لبخند بزند به آدم. آدم جا دارد از شادی بمیرد. خدا روز قیامت، روز اخم است، روز غضب است! خدا لبخند میزند. حالا خدا لبخند خدا که جسمی و صورتی ندارد، یعنی چه؟ کار کنیم بفهمیم یعنی چه؟
کسی در ماه رمضان به یک مؤمنی کمک کند، کمک کند... تابستان ماه رمضان است. ماه رمضان کمتر شنیدیم، قبول دارید؟ بد نیست. ختم قرآن و نفس روزهدار و خواب و همه دیگر جزء عباداتی که بلدیم. خواب روزهدار. کسی کمک کند ماه رمضان به یک مؤمنی، خدا کمکش میکند به عبور از صراط. روزی که قدمها در صراط میلرزد.
«و من کَفَّ غَضَبَهُ.» کسی در ماه رمضان عصبانیت را کنترل کند. بعضیها عصب...، مهربان، لطیف، خوردنی بشوند. موقع افطار...
کسی در ماه رمضان عصبانیتش را کنترل کند، بله خب سر ظهر گرماست، تشنه نبودیم، آفتاب تابستان، مغز آدم عصبی میشود. حالا روز است، شب هم شبها بیدار باشی و نصف شب مجبور بشوی بیدار بشوی، سحری بخوری، عصبانیت... خدا غضبش را ازش نگه میدارد. روز قیامت خدا روز قیامت... عصبانیت و غضبش را از ما برمیدارد.
مظلومها. در ماه رمضان کسی به یک مظلومی کمک کند. چه کار قشنگی! که هنوز ماه رمضان چقدر ثواب دارد. در ماه رمضان به یک مظلومی کمک کنید، خدا روز قیامت «اَعانَهُ اللهُ عَلی کُلِ الدُنیا...» خدا اولاً در دنیا در برابر همه دشمنانش کمکش میکند، در قیامت هم موقع حساب و میزان کمک میکند. مظلومی را کمک کن.
«شهر رمضان، ماه رمضان، شهر برکت است، شهر رحمت است، شهر مغفرت است.» ماه رمضان بخشیده. از خدا بخواهیم! اینها دیگر این...، این دیگر دعاکردنی است. نَفَست مفت است، خوابت مفت است. موقوف عبادت. ولی روزه را باید از خدا بخواهی قبول کند. «اَخِرِ عهدٍ منکم یا ابوالفضل.» و از خدا بخواهیم که موفقمان کند در این ماه برای طاعتش و از معصیت شما را حفظ بکند. این بخشی از آداب معاشرت در ماه رمضان.
ماه رمضان چه یاد بگیریم از شب اول؟ این را بحث کردیم: خدایی بشویم، خلقوخوی خدا را یاد بگیریم. خب خلقوخوی خدا چه چیزها بود؟ یکیاش حیا. خود خدا نیست ولی مال صحبت بعدی است. یکی دیگر از خلقوخوهای ماه رمضان سخاوت است. حالا من در مورد تواضع و حیا یک روایت دیگر بخوانم، بریم در بحث سخاوت.
در روایت دارد: «وقتی رفتی منزل برادرت، مهمانش شدی، فَقَبِّلِ الکَرامَ کُلَّهُ.» هر حدسی که پذیرایی و احترام و اینها خواست به شما بکند، ازش قبول کن با تواضع. یعنی اینکه وقتی میآورد با مهربانی... رفتیم ما منزل پدر شهیدی. بعد من وضو گرفتم. این بنده خدا دیدم با آن پای دردناک و لنگانش رفت طبقه دیگر. یک حوله دستش گرفت، آورد. «برابر نمیخواهم و ممنون، صرف شده و نداریم.» مگر صحبت نمیکردیم بالا تواضع، صحبت میکنیم که نباید به زحمت انداخت. نه زحمت انداخت، ولی پذیرایی میکند. وقتی دعوت کرده لذت میبرد از اینکه از شما پذیرایی کند. با اشتیاق با اشتها ازش بگیر، با اشتها بخور. اصلاً آب دهانت راه بیفتد.
مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یک طلبه... الان داستان یادم آمد، او را دعوت کرد. در حجره خربزهای بوده، چه چیزی بوده؟ میخرد و میگذارد جلو. میخورد میفهمد کال و نرسیده و بد مزه است. شرمنده میشود خجالت میکشد. میخواهم همه را بخورد. ماه رمضانی زندگی کنیم. اینها خلقیات خدا و پیغمبر و اهل بیت (علیهم السلام) است. حیا و تواضع. در مورد حیا هم دارد: شما وقتی مهمان دعوت میکنی، دیگر خجالت نکش در پذیرایی کردن. حیاهای الکی نه. البته حیای درستکی با تواضع مشکلی ندارد، حیای الکی با تواضع مشکل دارد. حیا الکی است که خودشان گرفتن آب را ریختند و شستند.
سومین خلقیاتی که ما باید رسیدگی بکنیم و داشته باشیم سخاوت است. از ماه رمضان از خدای متعال آن را یاد بگیریم و این را با خودمان ببریم. کسی سخاوت داشته باشد، مهماننواز میشود. بیشتر مشکل آدمهایی که چشم ندارند مهمان را ببینند و بدشان میآید، بخل است و تنگنظری.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اولین مرحله بندگی خدا، عرفان است.» از این حرفهایی که خیلی مد شده. اولین مرحله این است که اینهایی که دارد از خودش... کارگری کردی؟ بله. با زحمت. این زحمتی که شما کشیدی با انرژی بوده که کی بهت داده؟ قدرت داد کار کنی؟ همه را از خدا داری. چند برابر برگردانم. الان بخوانم؟ میخواستم چند شب دیگر بخوانم. فرمود: «یک درهم وصل کردن به چیزی، یک لقمه دادن، یک لقمه دادن به مهمان، معادل با هفتاد لقمه به هفتاد پیغمبر است.» مهمانی! چه دینیه! بلد نیستیم. چرا دنیا را نگرفته تا حالا؟ فقط شهوت.
مهمانی چیکار کنیم؟ آداب ندارد؟ حال کردی راه بیفتد برنامه ساخته شود. بفرمایید. شیائومی بخوانید: شایومی، «آداب مهمانی رفتن». بعد توش چه داد میزنند؟ بیحیایی و تکبر. «لقمه بابا فلفلش زیاد بود، سرت بخوره. زیاد بود که بود. به درک! ندیدمان!» شنیدم دوربین مینشینند انتقاد کنند از غذا، نمره بدهند به صاحبخانه. چقدر زشت است! خاک بر سر ما کند با فرهنگ غرب! با فرهنگ شیطانی. فیلم شود، نباید برنامه شود. نباید چهار نفر فکر کنند که باید از رفیقت شروع کنی. برنامه با فرهنگ بیحیایی و تکبر.
آداب مهمانی به ما یاد میدهد. مهمانی. بیا بنشینیم. بابایی که با مهربانی ما را مهمان کرده... چقدر زشت است! بچه از خانه برمیگردد میخواهد یک بدی از مهمانی و صاحبخانه بگوید. این را بابا بزنی تو دهانش. «مهمانشان بودیم، لطف کردند، زحمت کشیدند. ببند دهانت را بیشرف! بار میآید. میگوید: «خوردم که خوردم. نوش جانم. وظیفهات بوده.»» چیزهایی که در فرهنگ ما حرمت نان و نمک است، حرمت لقمه است. درمورد آن صحبت کنیم. حرمت نان و نمک چقدر مهم است!
سخاوت. در مورد سخاوت فرمودند: «کسی سخاوت داشته باشد و خوشاخلاق باشد، دائماً فی کنف الله.» تحت حمایت خداست. خدا پشتش است. خدا پشتش است. «پشتتم.» بحث ازدواج میگویم. خدای همه پولداران گفته آقا سوره نور: «دختر و پسر به خاطر خدا ازدواج کنند، از فقر نترسند.» چیزهای دیگر را فکرش باشند. ایمان و همکف بودن و به هم خوردن را فکر کنند. پول. «پولدار بشود، پشتتم. برو.» حالا آدمی که دست بخشنده دارد، «من پشتتم. اگر دادیم، رفتی، پول لازم دارم، من پشتتم.» خدا رهایش نمیکند. «لَا يَسْتَخْلِ اللَّهُ…» «من خدا ولش نمیکنم.» حتىٰ عجب روایتی! سخاوت و خوشاخلاقی کسی داشته باشد.
خدا هیچ پیغمبری را نفرستاد و هیچ وصی پیغمبری را نفرستاد «اِلّا سَخِيّاً.» مگر اینکه اینها سخی بودند، بخشنده بودند. «وَمَا كَانَ أَحَدٌ مِّنَ الصّالِحِينِ إِلَّا سَخِيًّا.» هیچ کدام از آدمهای صالح هم نبودند مگر سخی.
بعد حضرت...، حضرت موسی بن جعفر، امام کاظم (علیه السلام)، «پدر من، امام صادق (علیه السلام)، تا وقتی که از دنیا رفتند، همیشه من را سفارش به بخشش، به سخاوت، دست و دلبازی میکردند.» حالا ما چه کار میکنیم؟ «بچه مواظب باش! دوچرخه را دست کسی ندی ها!» «رفقا رو بازی کردم، ترکهوندمشون.» «آفرین پسرم! چه پسر خودت هم میترکیدی الان. ترکیدی ولی خودت آباد شدی!» این اسلام ماست؟
«پدر من همیشه من را به سخاوت توصیه میکرد.» «بابا جان عزیزم، رفتی مدرسه؟ لقمهای که بهت میدهم، رفقا اگر خواستند بهشان بدهی ها! گران است نفهمند! فهمیدی؟» سفارش و سخاوت ببرد دیگر. حواست باشد مسئولیت نسبت به اینها. ولی کسی خواست لازم دارد بهمان بدهد. چه اشکال دارد؟ انرژی داشته باشی در مدرسه میخواهی درس بخوانی.
فرهنگ سخاوت، فرهنگ مهماننوازی ماه رمضانها. خیلی چیز بدی است، خیلی بد است. خیلی احساس خطر میکنند. بوقلمون میدهیم. افراط است. تفریط. هر کسی از مالش آن مقداری که خدا واجب کرده را اگر بدهد، «این هم سخی است، هم روز قیامت خدا ازش سؤال نمیکند مال تو از کجا آورد.» خمسش را، زکاتش را، صدقه و اینها که واجب است به مال. همین فطریه که پس فردا باید بدهیم. اصل کار همین هاست. اینها سخت است. یک نفر خمس و زکات دادن. یک نفر فقیر مشکلدار پیدا نمیشود. فرمود: «بهترین مردم، پیغمبر، از جهت ایمان، کسانی که دست و دلبازترند.» «دست و دلبازی» در مورد این یک شب باید صحبت کنیم. اطعام. اطعام غیر از مهمانی دادن. رفتیم بیرون آبمیوه میگیری، بستنی میگیری. با همنوع تقسیم کنی. «ندارند روایت، ندار بودن.» امشب میخوانم انشاءالله.
موسی بن جعفر فرمودند که: «با همنوع ندار هستید یا نه؟» بهترین غذاها را میگذاریم وقتی که خودمان هستیم. برای مهمان غذاهای معمولی. توان اقتصادی نداریم پس غذای خوبی نداریم. عدس پلو به مهمان میدهد. دیشب حدیث امام سجاد (علیه السلام) را دیدید؟ افطاری دادن. حضرت قیمه و قورمهای را میانداخت. این سیر اهل بیت است، مرام اهل بیت است. سخاوت یعنی حلال و حرام. خوردیم. کو چه حلالش، چه حرامش؟ حساب برای قیامت. حلالش حساب است، حرامش عقاب است. فرمود: «نزدیکترین به خدا، سخاوت داشته باشد. نزدیک به خداست و نزدیک به بهشت.» آدم با سخاوت خدا را دارد، بهشت را دارد، مردم را دارد. فرمودند: «سخاوت درختی در بهشت است. هر که یک شاخه ازش دستش باشد، دخل الجنة.»
حاتم طائی که سفرش همیشه پهن بود و خیلی با سخاوت بود. نوش بود؟ نوادهاش بود؟ کی بود؟ آمد خدمت آقا. «من از نسل حاتم هستم.» حضرت علی (علیه السلام) احترامش کردند. فرمودند: «جد شما حاتم طائی ایمن نبود. خدا بهشت نبردهاش، چون بهشت بر غیر مؤمن حرام است. ولی خدا در همان عذابی که هست، در همان جهنم که هست، آتش ازش برداشته به خاطر سخاوتش.» دست و دلباز. در دعای شب جمعه چه میگوییم؟ «یا باسط یدیه بالعطیه.» خدا جفت دستانش را باز کرده برای عطیه، برای هدیه دادن. جفت دستا. «دیگری دستش را بیاورد دراز کند. خدا دستش را...» این سخاوت خداست. جفت دستی دراز کرده سمت بنده، میگوید: «تو هم نمیخواهد باشی. من خودم ماه رمضان حراجی دارم.» خیلی سخت است. دست و دلباز اینجوری.
امام صادق (علیه السلام) به بعضی از کسانی که: «شما را به خدا، به بهشت نزدیک میکند و از آتش دور میکند.» گفتند: «بله آقا جان.» حضرت فرمودند: «سخاوت.» خدا یک تعدادی را خلق کرده با رحمتش برای رحمتش. اینها را برای کار خوب اهل قرار داده. برای خیر، موضع خیر قرار داده. بعد بین مردم به اینها آبرو داده. اینها مردم میآیند سمتشان. بنده خدا میبیند نگاه میکند. تعداد وسیع خیر برسانم. چه کار کنم؟ کانال قرار دهم. دست و دلباز میشود مجرای فیض خدا، کانال فیض خدا، کانال رحمت خدا. خدا از این کانال دارد، از اینجا دارد پخش میشود.
دست و دلبازی، سخاوت سامری را که میشناسید. کی بود؟ برداشت مفصله، نمیخواهم تعریف کنم. که این وقتی که اینها از دریا رد میشدند، موسی (علیه السلام) جبرئیل را دید. این خب کف دریا نرمه دیگر، جای پای اسبش ماند. از جای پای اسب جبرئیل یک مقدار خاک برداشت. «آیه قرآن، رسول.» بعد با این خاک برداشت بزغاله درست کرد، گوساله درست کرد. گوساله بچه گاو. خاک زیر اسب جبرئیل بوده دیگر، خاک خاصی. باد میآمد تو دهن گوساله، گوساله حرف میزد. موسی رفته بود بالای کوه. سامری گفتش که آقا من... حضرت موسی که برگشت این وضعیت را که دید زد گوساله را. دریا آمد گردن سامری را بزند. ندا آمد: «لا تقتل سامری.» «سامری را نکش. آدم با سخاوتی است.» در بیابان ولش کردند. مرض تب گرفته بود. کسی بهش نزدیک میشد دمای بدنش پنجاه، شصت درجه. مرض لامساس. به خاطر سخاوتش. خدایا! خدا دوست دارد یک صفت را، یک صفت با خودمان داشته باشیم. از خدا؟ خدا به شما...
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «یک جوان بخشنده که غرق در گناه است، خدا این را بیشتر دوست دارد تا یک پیری که...» «صلی علی محمد.» جوانی که این به خدا نزدیکتر است. «این را خدا بیشتر دوست دارد.» هشت وعده نماز میرود در شبانهروز؟ مسجد میرود؟ هشت وعده قرآنی میخواند؟ همیشه روزه است؟ همیشه نماز؟
فرمود: «بهترین شما بخشندههای شما. بدترینتان بخیلان شما.» آدمهای خسیس. «از ایمان خالص این است که خیرت به برادرانت برسد و تو مشکلاتشان را و حوائجشان را و اینها کارشان را راه بندازی.» کسی که به برادرانش، به رفقایش خیرش میرسد. «لِيُحَبُّ الرَّحْمَانُ.» خدای رحمان دوستش دارد. شیطان، دماغ شیطان را به خاک میمالد. «جَنَانَ…» از آتش جهنم دور میشود، به بهشت نزدیک میشود.
«اینکه بهت گفتم را به بقیه خبر بده.» در سختی گشایش هوایت را دارد، تجربیات مکرر منه آدمیم ما هم یک کاری...
شما گرفتار رفقای خوب. آنهایی که این روایت که گفتم را به رفقای خوب بگو. رفقای خوب کیاند؟ فرمودند: «تنگی و گشایش به دادت میرسد.» باهات است. آدمی که دست و دلش، آدمی که دستش پر است در توانش است، این دستش باز باشد و به دیگران خیرش برسد، آدمی که دارد اگر خیرش برسد این خیلی کار عجیبی است. آدمی که ندارد اگر سفرش به هم باشد این خیلی خوب است. رفقا آنی که ندارد و سفرش برایت پهن است، خیلی ولش نکن. میدانی الان دست کند تو جیبش بابات را، زنت را، همه را با هم یکجا بخرد، مشکل داری همان را، این خیلی خوب است.
ما یک استادی داشتیم خدا حفظش کند اگر زنده است. خاطرات شیرینی از ایشان داریم. اولین استادی که روز اول طلبگی دیدیم، شیخ عباس بهرامندی کرج، استاد ما بودند ایشان. رفقای دیگرمان تعریف میکردند کسانی که شاگردهای قدیمی ایشان بودند. نسل آخر. حالا چیزهای تلخی هم دارم از خاطرات که ایشان میگفت که نمیگویم حالا. ایشان رفقای دیگر میگفتند: «یک روز خیلی بنده خدا این مرد خدا این استاد عزیز میاد تو بین حجرهها.» خب یک استاد خیلی سخت است برایش رو به شاگرد. «پول هست؟ به ما کمک کنید.» بالای این پنجره، پنجره را وا کردم. پنجره میخورد به کوچه. استاد آمد بیرون و یک خانم جلو استاد. «پچپچ.» واسطه فرستادیم آقای شیخ عباس بهرامندی کرج از استاد خبری بگیریم ما بریم ببینیمشان، نشد.
دیروز یکی دیگر از استادهای قدیم. خیلی لذت. اینها خیلی خوبند. بخشنده. سفرهاش پهن. به مشامش خورده اهل بیت ما چقدر کریماند! چقدر دست و دلبازند! امام رضا (علیه السلام) حاجت گرفتی؟ شمارش یعنی شمارهاش گیر میافتی. سفرش پهن است. یادم نمیرود من بچه بودم اوایل دوران نوجوانی بود. با پدر و مادرمان آمده بودیم مشهد. خاطرات شیرین از این بست نواب که میای روبرو سفرهخانه حضرت، مهمانخانه امام رضا (علیه السلام). «بست جلو که میخورد به صحن انقلاب.» این را بهش چه میگویند؟ اسمش چیست؟ ما آمدیم رفتیم حرم. غریبهایم. خیلی غذای امام رضا (علیه السلام) یک چیزی است دیگر. یک وقتی مثلاً یک نفر اگر از اقوام و غذا گیرش میآمد، مثلاً یک دانه از برنج غذای حضرت را تقسیم میکرد. من یک بار مثلاً یک بار یک دانه بهم! ما آمدیم اینجا. «غذا چه جوریه؟ غذا میدهند؟» گفت: «بابا کسی تو همین عصر بودیم، یک آقایی آمد به من گفت: «غذا میخواهی؟» پدرمان بود.» «نه، خودت میخواهی؟» رفتیم آقا! اینقدر به ما امام رضا (علیه السلام) مهماننوازی امام رضا (علیه السلام) را تجربه کردیم. «حلوا به کسی دِه که محبت نچشیده. محبت کشیدهای، حلوا دیگر کفایت میکند. محبت اما به کسی دِه که محبت نچشید.»
مهماننوازی کرامت کریم. مهماننوازی اهل بیت (علیهم السلام). یا آقایی به اسم شیخ علی نامی، مرد خوبی بوده. این میآید با حاج شیخ مهدی نجفی زیارت آقا امام رضا (علیه السلام). شیخ علی نامی مسئول خرج بوده، رئیس کاروان بوده. اینجور بوده مثلاً میگوید که ما مسئولیت این کاروان و اینها را داشتیم و اینها از شهر بغداد خارج شدیم. من یک نیم وقتی وارد مشهد شدیم، یک مدتی توش ماندیم. مدت زیاد. شیخ مهدی مثلاً مراد ما بود. ماها مریدش بودیم. شیخ علی. «امشب هیچی نداریم بخوریم.» من آمدم تو حرم امام رضا (علیه السلام) نشستم و نماز خواندم، زیارت کردم. دیدم یک نفر پهلوی شیخ مهدیان دست به دعا برداشته، دارد دعا میکند. درست است؟ بعد آن آقا به شیخ مهدی برگشت گفت: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ لِكُلِّ إِمَامٍ مَغْبَرًا وَ أَنَّ الْإِمَامَ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا (عَلَیْهِ السَّلَام) مُتَكَفِّلٌ لِأَحْوَالِ الْغُرَبَا.» «مگر نمیدانی هر امامی مظهر چیزی است و امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) مسئول حمایت از، مسئول غریبنوازی است.» شیخ مهدی میگوید که من شگفتزده شدم و یک نگاهی به من کرد گفت: «بیا کیسه را بگیر.» من کیسه را رفتم گرفتم. رفتم بازار خرید کردم، میوه و غذا خریدم. سیصد اَشرفی با نیم درهم آمدم. سیصد اَشرفی! کیسه آب و هوا! اینها کریم کرامت امام رضا (علیه السلام) است. کریمی، مهماننوازی آن شبهای آینده.
مرحوم شیخ بهایی، شیخ بهاءالدین عاملی معروف به شیخ بهایی. قبر مطهرش در حرم است. برید هر از گاهی کنار قبر این بزرگوار برید. شخصیت فوقالعادهای است از بزرگان شیعه است، از مفاخر. ایشان یک انسان از بعضی جهات بینظیری است. علوم خیلی خاصی داشته. یکی از علوم ایشان طلسمات ایشان بوده. یک سری طلسمهای خاص داشته. از این طلسمها استفاده میکرد برای دفع سحر و کارهای این شکلی. خیلی عجیب غریب بوده. شیخ بهایی.
داستانهای عجیبی داریم. حرم مطهر را بازسازی میکردند و داشتند خلاصه اینجا این حرم را برایش طاق میزدند و ... مسئول ساخت و ساز میگوید که شما به این دروازه اصلی حرم، دروازه ورودی حرم، این دروازه اصلی که میخورد به ضریح ایشان ... برای سفر پیش میآید. خیلی سفارش میکند میگوید: «آقا این طاق اینجا را نزنید، من میروم برمیگردم، هر چقدر طول بکشید. من کار دارم، طلسمهای خاصی، کارهای خاصی، کتیبه چیزی میخواهم بزنم.» عصبانی میشود. میآید به این مسئول میگوید: «مگر به شما نگفتم که این طاق را نزنی؟ سفرش هم خیلی طولانی میشود.» تولیت حرم خیلی به ما فشار آورد که حتماً باید طاق را بزنیم. ایشان میآید خدمت تولیت حرم. «ولی بزرگتر از شما به من گفت که چاقو بزن.» «منتظر شما باشیم. ولی سه شب پشت سر هم من امام رضا (علیه السلام) را خواب دیدم. حضرت فرمودند: «کتیبه شیخ بهایی به در خانه ما زده نشود. خانه ما هیچگاه به روی کسی بسته نمیشود. به هر کس بخواهد میتواند بیاید.»» اشتیاق از چشم شیخ بهایی جاری شد. رفت سمت ضریح. دست به ضریح گرفت. هی ناله زد: «یا ستار العیوب.» اینقدر گریه کرد از حال رفت. به هوش آمد. گفتند: «آقا چی بوده؟» ایشان فرمود: «من میخواستم یک طلسمی در این کتیبه بنویسم. این سر در بزنم. گنهکارها و آدمهای بد و آدمهای شرور و اینها تو حرم نیایند.» «یک جوری امام رضا (علیه السلام) سه شب آمدند تو خواب این تولیت: «کتیبه شیخ بهایی نزنید. در خانه ما را نبندی به روی کسی. این درگه ما درگه شکست است.»» بازار مهربانی و مهماننوازی آقا امام رضا (علیه السلام) عنایتی بکند. شبهای آخر ماه رمضان. «بیست و هشت!» ساعتهای آخر دیگر. این ثانیه شمار زمان معکوس میزند. چند ساعت مانده. حوائج امام رضا (علیه السلام). با توشه پر بیایم از این ماه رمضان بیرون با عنایت آقا.
در حال بارگذاری نظرات...