‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد
صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسّر لی أمری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی
درباره مهمانی و اطعام، خوب شبها صحبتهایی داشتیم، بحثهایی مطرح شد. نکته خیلی مهمی که بود، این بود که مهمانی اختصاص به آدمهای پولدار، شکم سیر و اینها و فقرا که، خلاصه، بیبضاعت و مشکل مالی دارند، ندارد. اینها بهخاطر سر و وضعشان، بهخاطر وضع به ظاهر پایینترشان، طرد نشوند از این مجالس. بعضی وقتها بعضیها انگار خجالت میکشند، یک کسی با لباس مندرس که حالا خیلی سر و راه نباشد، بخواهد تو این مجلس بیاید و اینها، باعث سرشکستگی است.
یک داستان عجیبی را در کتاب "قصص العلماء" 1 (قصص الأنبیاء) مرحوم راوندی نقل کرده است. ایشان میفرمایند که یک شخصی از بنیاسرائیل یک قصری ساخت. این قصرش را هم خیلی مرتب و ترتمیز و شیک؛ و بگوییم حالا به زبان امروزی «ویلا». یک ویلا. بعد یک غذایی درست کرد، خلاصه مهمانها را دعوت کرد. این پولدارها را دعوت کرد و فقرا را دعوت نکرد.
یک فقیری آمد، اینها بهش گفتند که «لکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُم أنّهُ لا َ لَمْ یَصنَعْ لَکَ وَ لَا اشْتِقَاءْ» 2. فقیر که میآمد، اینها تک تک فقرا را رد میکردند، میگفتند که آقا این قضیه غذا را برای تو درست نکردند، این مجلس مال شما نیست، حد خودت را بدان. فقرا را رد میکردند.
خدا دو تا فرشته را به شکل فقرا، تو لباس فقرا فرستاد. اینها رفتند و بعد به اینها گفتند که این مجلس مال فقرا نیست. «بفرما آقا، بفرما بیرون.» دو تا فرشته برگشتند. خدا باز به صورت لباس پولدارها و قیافه پولدارها، اینها را فرستاد. با قیافه پولدارها که آمدند، هم تو مجلس آوردندشان، هم تحویلشان گرفتند، هم صدر مجلس نشاندندشان. خدای متعال امر کرد که این فرشتهها، شهر را با همه آدمهایش، نَهی از منکر کنند! اینها حالا فقرا را رد کردند ... دیگر چی بوده معلوم نیست. ولی اینها را، خلاصه، مجازات شدند.
یک مهمانی یک اثر وضعی روی یک شهر دارد.
حالا عروسی میگیرد، شب عاشورا، دهه محرم، ایام فاطمیه، شب قدر... اصل عروسی که حالا مشکلی نیست، عقد باشد، حلال خدا. ولی حالا، جشن و پایکوبی، آن هم به این دهن خوب... بقیه هم ساکت، ما هم دو تا بوق هم بزنیم، چه اشکال دارد؟ بدبخت بشوند، انشاءالله! ولی خوشبخت بشوند، انشاءالله! آها، اذان نشده! و بعدش هم که دیگر اذان شده، تمام شده و مجلس...
یک مهمانی یک اثری دارد. از آنور یکوقت یک آدمی که دست به خیر دارد، اثرش روی یک شهر، یک کشور، یک محل. یک نفری که دست بخشنده دارد، آدم مومنی باخداست.
در مورد مهمانی، نکته مهمی که هست، این است که مهمانی فرصت خوبی است برای تبلیغ دین. از این فرصت باید استفاده کنیم. حالا در مورد اطعام، دیشب صحبت شد. امشب صحبت میکنیم، ولی اطعام معنوی، اطعام فکری به مراتب بالاتر است و ثوابش بیشتر از اطعام شکم و غذاست.
منظور از اطعام فکری این است که شما فکر یک نفر را درست بکنید. یک خوراکی به طرف بدهی که ذهنیتش عوض بشود، معلوماتش برود بالا. عرض کنم که فکرش رو به راه بشود، نگاهش نسبت به زندگی، نگاه آن چیزها. دیگر اگر خوب بکند که خوب است. اگر من کسی را دعوت بکنم، بیاید ما را یاد خدا بیندازد، دو کلمه حرف بزند، ما را رو به راه کند، اصلاح کند، این خیلی خوب است. من کسی را دعوت کنم که بیاید، ۵ دقیقه بنشیند، از طبقه هفتم بهشت پرت کند طبقه هفتم جهنم، آن زیرزمین و زیر... با یک کلام، جور است دیگر. یک جمله میگوید، طرف را از آسمان پرت میکند زمین. خب این دیگر فاجعه است.
خوراک فکری، طعام فکری، اطعام فکری... کسی مهمانی بگیرد، مهمانیاش مجلس ذکر اهل بیت باشد، ذکر خدا باشد، مجلس قرآن باشد، مجلس توسل باشد، روایت خوانده بشود، صحبت بشود. خلاصه مهمانیای که اینجور باشد، اطعام فکری باشد. آن همه اطعام مادی دیشب دیدی چقدر اثر داشت، حالا اطعام فکر دیگر چیست! کسی ذکر خدا را، یعنی مجلسی گرفته برای اینکه خدا یاد بشود، اهل بیت یاد شوند. این دیگر تو آسمان است، برده. خیلی بیشتر است. من مجلسی روی کره زمین بهتر از مجلس ذکر صلوات و ختم صلوات سراغ ندارم.
مدرسه گرفته بشود، افراد بیایند دور هم بنشینند. فلسفه جمع شدن دور هم فقط برای این است که صلوات... یک حدیث کسا... جاهای مختلف. عالی! از شهرستان. علما گفته بودند که مجالس ختم صلوات باعث شده که آلودگیها از شهر برداشته بشود. بعضی از شهرها (حالا اسم نمیآورم)، تو یک سری جاها، تو یکی از استانها (مثلاً نسبتاً جنوبی کشور)، بعضی علما رفته بودند آنجا هی مجلس ختم صلوات گرفته بودند. بعد گفته بودند در مدت طولانی، بعد از آن دیگر دیدند که اعتیاد و دزدی و اینها از آن شهر دیگر کمکم جمع شده است. به واسطه یک مهمانی.
گفتم اثرش گاهی اینجوری اثر بد هم دارد، اثر خوب هم دارد. یک مجلس است، مجلسی که دور هماند، بدن خدا را یاد میکنند. خدا میداند چقدر برکت به این مجلس نازل میشود. در حدیث کسا فرمودند، خود متن حدیث کساست: این چند نفر که دور هم جمع شدهاند، دارند این حدیث را ذکر میکنند، ملائکه نازل میشوند. تا وقتی که اینها دور هماند و فارغ نشدهاند، از همدیگر جدا نشدهاند، این ملائکه هم با اینها هستند. حاجتی داشته باشند، خدا به اینها میدهد. غمی داشته باشند، خدا از اینها برمیدارد.
ذکر خدا. حالا این حدیث کسا است، بالخصوص مجالس دیگر، زیارت عاشورا، دعای کمیل، روضه باشد. یاد خدا میشود. آدم با شادی یاد خدا، شادی خدا یاد بشود، با شادی! این چند شب چقدر گفتیم و خندیدیم؟ غیبت کردی؟ نه. تهمت زدیم؟ نه. دروغ گفتیم؟ انشاءالله. کار بدی کردیم؟ روایت خواندیم و حرف زدیم و مطلب یاد گرفتیم و خندیدیم، خوشحال و سر... میشود.
اصلاً اسلام با همین مهمانیها شروع شده است. اسلام با مهمانی شروع شده. پیغمبر وقتی خواستند اعلام بکنند که پیغمبر شدهاند، چهکار کردند؟ یک مجلسی گرفتند، خانواده را دعوت کردند. «انذر عشیرتک الاقربین.» 3 یک غذایی بار گذاشتند، پاچهای گذاشتند (پاچه گوسفند) و خلاصه غذایی درست کردند. حالا من روایتش را آوردم که: فرزندان عبدالمطلب را تو شعب ابیطالب، تو شعر ابیطالب جمع کردند. آن موقع ۴۰ نفر بودند. یک پاچه گوسفندی گذاشتند، خلاصه آبگوشتی کردند و عرض کنم که ترید، تریدی کردند و خلاصه نان ریختند، ترید کردند و بعد پاچه را خلاصه همه خوردند و آب رویش ریختند و گوشت هم بهش اضافه کردند. یک مقدار، همه خوردند و سیر شدند.
بعد حضرت، کاسه بزرگ شیر، نفری یک دانه کاسه بزرگ به اینها دادند و شیر. بعد پاچه! پس معلوم میشود که خوب است، اشکالی ندارد. خلاصه آبگوشت تو پاچه، یک مقدار آب و گوشت. حالا گوشت چی بوده که جوشیده بوده دیگر. شیر داغ بوده دیگر. جور برداشت میشود که شیر تو کاسههای بزرگ به هر کدام دادند.
پیغمبر وقتی میخواستند اعلام بکنند که آقا، ما پیامبر و فلان و اینها، اول سفره را پهن کردند. از امام رضا خجالت نکشید! اینجا مدل پیغمبر چیست؟ ابوجن و ابولهب و اینها را دعوت کرده، پاچه گذاشته، گوشت ریخته، شیر آماده کرده.
یکی از اساتید میفرمود تو مشهد به یکی از علمایی که از دنیا رفته بود گفتم آقا یک نصیحتی بکنید ما را تو حرم. ایشان فرمودند که: مفت و مجانی که نصیحت نمیکنند، اول تشریف بیاورید منزل ما یک وعده غذا میل بفرمایید، آنجا نص... غذا را خوردیم و لذت بردیم. خود این نصیحت، آدم اول یک چیزی به آن طرف میدهد، محبتش... اول برادریات را اثبات کن. پیغمبر اول سفره را پهن کردند، اول سخنرانی بچهها! پیغمبر اول شام دادند، بعد سخنرانی کردند. یاد بگیریم برای هیاتهایمان خوب است، خالصتر.
پیغمبر خلاصه پذیرایی کردند و گفتند و زیر و... گفتند این مرد، این مرد حالا این مرد جادوگرها، ساحر! آقا کاسه شیر و یک کاسه پاچه همه ما را سیر کرد! ما هرکدام یک دانه گوسفند میخوریم سیر نمیشویم، دو تا کاسه. بعد پیغمبر از جا بلند شدند و فرمودند که: خدای متعال به من امر کرده نزدیکانم و خانوادهام، کسانی که با من رابطه نزدیک دارند، اینها را دعوت بکنم. امیرالمومنین بلند شدند.
بخش آخرش قشنگ است. این را دیگر تو کتاب دینی ننوشته بود. کتاب دینی چندم بود این ماجرا؟ سوم ابتدایی بود؟ راهنمایی؟ کتاب دینی نیامده که پیغمبر وقتی امیرالمومنین پاشدند و ابراز... کردند و اینها، پیغمبر فرمودند که: «علی جان بیا جلو، دهانت را باز کن.» حضرت دهانشان را باز کردند. پیغمبر آب دهانش را انداختند تو دهان امیرالمومنین. بعد آب دهانشان را انداختند بین کتف امیرالمومنین. بعد آب دهانشان را انداختند بین سینه.
خوب شد دیگر. ابنعمه. خوب جایزه دادی! تفبارونش کردی! یک دانه تو دهنش، یکی پشتش، یکی لیاقتش همین بود. ابولهب ملعون، خدا عذابش را بیشتر بکند.
پیغمبر فرمودند که: «بَلْ مِلَّةْ و حِلْمًا و فَهْمٌ» 4. این آب دهن نبود، این یکیش علم بود که بهش منتقل کردم. یکی حلم بود که بهش منتقل کردند، یکی فهم بود که بهش منتقل شد. علم مال تو دهان، حلم مال پشت، فهم مال روی سینه. این هم اسراری که الان گفتیم. خلاصه معصومی، انشاءالله. گیر آوردید و اینها. اگر آب تو دهان انداختن که این علم است، انشاءالله. آقای حسنزاده آملی که دیگر شما داستان... اگر پشت انداختن حلم است. 5 انشاءالله فهم است. انشاءالله. علم و فهم و اینها با همدیگر فرق میکنند. گفتی ما را برفتیم. خلاصه بله! «سخن سر بسته گوییم با حریفان»، گفتیم و رفتیم. یک چیزی بود دیگر. حالا داشته باش.
خلاصه مهمانی، بحث مهمانی. خودمان! مهمانی از ابزار مهمانی استفاده شده برای تبلیغ دین. از این ابزار باید استفاده کنیم. اصل اطعام در مورد اطعام، حالا زیاد صحبت شد. خود اطعام مهمانی خیلی سفارش شده است. سیره اهل بیت مداومت بر این بوده. حالا من یک سری نکات را عرض بکنم.
در سیره پیغمبر، پیغمبر اکرم وقتی که ازدواجشون با جناب میمونه بنتالحارث بود. میمونه بنت میمونه، همسرشون میمون به معنای با یمن است دیگر. حالا ما اسم یک حیوانی را تو عربی «میمون» نمیگوییم، تو عربی «قرد» است. ما تو فارسی بهش میگوییم میمون. فارسی اصیل هم ترجمه «انتر» است با عین. انتر. اصل کلمهای که به میمون میگویند این است. حالا ما یک اسم قشنگی گذاشتیم روی این حیوان، میمون. میمون یعنی با میمنت.
میمونه بنتحارث، زن پیغمبر، شب عروسی که بود، خب پیامبر پانزده تا همسر داشتند. ۴۹ تا از اینها، ۱۲ تا از اینها مطلقه و بیوه و اینها بودند. هی چرت و پرت میگویند میگویند پیغمبر العیاذبالله، العیاذبالله، خاک بر دهن، زنباز و چی و فلان و اینها، شهوترانی میکردند. ۱۲ تا مطلقه و بیوه و اینها را بگیرد؟ اولین زنی هم که گرفتند ۲۰ سال از خودشان بزرگتر بوده. دلیلی داشت. بعضیها را با یک ازدواج یک قوم را مسلمان کردند. به خاطر اینکه همه شده بودند فامیل پیغمبر. هواش را داشته باشیم دیگر! فامیل! اینجوری بود، با برنامهریزی و طراحی.
خلاصه تو شب عروسی پیغمبر، ولیمه دادند و «أطعم الناس الحَیْثْ» 6. یک غذای مفصل از این غذاهای عربی. معجونی بود با خرما و روغن و شیر و اینها. دیگر ببینیم چی میشود دیگر. مثل همین دهینهای خلاصه غذای گرم عربی. پیغمبر از این غذاهای خوب دادند. غذای کباب بختیاری آن موقع بوده! سلطانی بختیاری شیشلیک آن موقع بوده! یک همچین غذایی خلاصه درست کردند و پخش کردند تو مراسم عروسی. برای غذای خوب دادند. غذای خوبی که آدم خرج میکند، خلاصه. ولی تجمل، تجملات اینها، نه! ۶۰ تا غذا باشد، بعد ما مثلاً ۲۰ تا مهمان داریم. تدارک ۲۰۰ نفر مهمان را میبینیم. غذاها را جدا میکند و اینها.
غذای عروسی، اطعام عروسی، خودش چقدر ثواب دارد. یکی از بهترین نوع اطعامها، اطعام عروسی است. کربلا دیگر رفتیم. زندگی، خیلی اشتباه کردی! میگویند پول مهمانی را رفتیم کربلا! ثواب دارد کربلا رفته. زندگی. به شرط اینکه اطعام از سر ریا نباشد، به خاطر خدا باشد. آدم به چهار نفر برسد، چهار تا آدم مستضعفی که واقعاً مستحقاند، به این غذا هم دعوت بشوند. شرایطی بود که گفتم، نه اینکه هر کی میآید سیره ماشاءالله دارد میترکد! مجلس عروسی پر از اینهاست. تنها کبابی است که تو این ماه خورده! دیگر رفت تا ماه و سال بعد، آن هم کسی بهش یک کبابی بدهد یا ندهد. برکت میآید تو زندگی، دفع بلا میشود، چشم زخم را برطرف میکند، بلاها را دور میکند. خیلی عجیب است. پیغمبر ماست این! پیغمبر مال ماست این! پیغمبر مال ما! آدم افتخار میکند به این پیغمبر.
امام صادق فرمودند که: وقتی گوشت تو منزل پیغمبر میآمد، حالا چه خودش میخرید، چه کسی هدیه میکرد، چه کسی قربانی میداد، داشته باش! این خیلی خوب است. خانمها مخصوصاً خیلی این را سه برابر گوش کنند. وقتی گوشت داخل منزل پیغمبر میآمد، پیغمبر دستور دادند این گوشتها را قطعههای کوچک کوچک بگیرید. شما میگویید قلیهها. یک دل، یک دو قلی، قلیههای کوچک کوچک بگیرند. قطعات کوچک. قطعات گوشت خورشتی. خب اینها را مثلاً خانمها حرفهایاند دیگر، بسته میکنند. این یک خورشت مثلاً یک نوبت. بستههای خورشتیتان زیاد بشود، عوضش تو خورش گوشتهای کوچک کوچک بیندازید با آب زیاد. تا میتوانیم بهش آب ببندید. «کَثِّرِ الْمَرَق» 7 تا جایی که میشود به خورشتان آب ببندید.
خب چرا یا رسولالله؟ برای اینکه غذا اضافه بیاید، بدهید به همسایهها. «فِی الْجیران» 8. خوراک زندگی آپارتمانی است. حالا در مورد همسایه، آداب همسایهداری باید یک سال مفصل صحبت کنیم. این خوراک زندگی آپارتمانی است که بوی این غذا برداشته ساختمان را تا ۸۰ تا خانه آنورتر و اینورتر. که میآید کباب هم روی بالکن درست میکند! میزند سوت هم دارد میزند! هیچی دیگر. جوجه را دارند با بچهها میزنند. گوشت کوچک، آب زیاد ببندیم به خورشمان. غذا اضافه بیاید. این پیغمبر است دیگر. واقعاً عمل کنیم، یک محله اگر بخواهیم عمل بکنند، گلستان میشود. نمیشود؟ خداوکیلی یک پایتخت بسازند، برایش جا ندارد.
روایت بعد فرمودند: گوشت را که کوچک کوچک میگیرید، هم زودتر پخته میشود، برکت میکند غذا. برای مهمانی گوشت کوچک. حالا در مورد اینکه مهمانی چقدر بهش گوشت بدهیم، انشاءالله فردا شب یا پس فردا شب یا شب آخر روایتش را میخوانم. به مهمان چند وعده گوشت بدهیم. مهمان تا چند روز مهمان است. بهش چند وعده گوشت بدهیم. حالا ما خیلی از مطالبمان مانده، خیلی مانده. فقط یک بحث مهمانی. ۱۸ جلسه میخواهیم در موردش. ۱۴ جلسه صحبت شده. چهار جلسه با امشب بگذرد، سه جلسه دیگر مانده. امشب شب پانزدهم. ۱۸ جلسه در مورد مهمانی صحبت کردیم. نصف حرفهایمان را یک مهمانی فقط تو بحث... پیغمبر میفرمودند وقتی که اصلاً کلاً غذا درست میکنید، آب بهش زیاد ببندید. «فَإنَّهَا أَحَدُ اللُّحْمِ» 9. آب خورش مثل گوشت خورش میماند. آبگوشت وقت دارد. «فَلِلْجِیرَان» 10. برای همسایههایمان ضرب کنیم.
این سنت قدیمی که بین ماها بود، الان دیگر خیلی کمرنگ است. به همسایه تو ماه رمضان بیشتر، تو ایام خاص بیشتر، همیشه باشد. همیشه چهار طرف خانه چسبیدهایم. اینها که دیگر خیلی حق زیادی است که فرمودند: اگر کسی هم بهش گوشت نرسید، آب بهش بدهید که لااقل آب غذا بهش برسد. بنده خدا پروتئینی دارد دیگر. پروتئین گوشت خلاصه توش هست.
خود این اطعام چقدر برکت دارد. حالا من پیش پیغمبر اکرم، حرف از قوت گوشت شد. گوشت خیلی قوت دارد، پروتئین دارد، انرژی دارد. یک فقیری یک بزغالهای داشت، رفت و برداشت آورد و چه عشقی به پیغمبر! من تعجب میکنم که اینها بعد رحلت پیغمبر کجا رفتند. یکی از چیزهایی که برای من مبهم است، این است که این همه عشق و علاقه و ارادت به پیغمبر، بعد یکدفعه شد آن فاجعه سقیفه! و هتک حرمت امیرالمومنین و حضرت زهرا! کلاً وضعیت... این را خلاصه کباب کرد و برداشت برای پیغمبر آورد. پیغمبر فرمودند که: «همه بخوریم.»
پیغمبر اشاره کرد، حضرت با انگشت بهش اشاره کردند، فرمودند «اِنْ بِإِذْنِ الله» 11. با اذن خدا پاشو، بشین. بزغالهای که همه خوردند و استخوانهایش مانده، به امر خدا پا شد و نشست و راه رفت. یکی از معجزات پیغمبر این است.
تو عروسی حضرت زهرا سلاماللهعلیها آقای ابو ایوب بود، ایشان یک گوسفند برای پیغمبر که خلاصه شب عروسی این را بکشند و پخش کنند. جبرئیل نازل شد، گفت: «آقا نه نه، نکشید این را. سر نبرید.» این بنده خدا خیلی بهش برخورد. آقا ما یک گوسفند آوردیم، از مالمان گذشتیم. جبرئیل آمده. چند روز گذشت و پیغمبر بعد دو روز، زید بن جبیر انصاری را بهش امر کردند که برو آن گوسفند ابیایوب را سر ببر. وقتی که پختند و آماده شد و اینها، پیغمبر فرمودند که: «همه بیاییم بنشینیم سر سفره با بسمالله بخورید.» آداب سفره در مهمانی، انشاءالله شاید فردا شب یک عرضی داشته باشیم.
فرمودند که: با بسمالله. برگرداندند. این ابی ایوب که گوسفند، آدم فقیری بود بنده خدا. آدم پیغمبر. «اِلٰهی أنْتَ خَلَقْتَهَا و أنْتَ...» 12. خدایا خودت این گوسفند را خلق کردی. گوسفند را فانی کردی، اینها همه خوردندش، برگردانش. خدایا... خدای متعال دوباره زنده کرد، برکت هم داد توش. قبلاً یک گوسفند معمولی بود. ببین چیزی که در راه خدا، اطعام برای اهل بیت، اطعام میشود. گوسفند را همه خوردند، سیر شدند، ثواب اطعام را بردند، دوباره زنده شد. از این به بعد دیگر شیر این گوسفند شد شفا. هر کی هر مریضی داشت، از شیر این گوسفند بهش میدادند. اسم این گوسفند هم گذاشتند: «گوسفند برانگیخته شده».
آن چیزی که در راه خدا داده میشود، این است که وقتی پخش کردند پیامبر اکرم قربانیها را. بعد یکی از همسرانشان گفت: آقا از این ۱۰ قسمت، ۹ قسمت رفت، یک قسمت ماند. بگویید که: ۹ قسمت ماند، یک قسمت رفت دستمون. آنهایی که در راه خدا دادی، هست. آنی که در راه خدا خرج نشود، رفت. اطعام کردی برای خدا، این هست. همه رفت. هرچی بقیه را مهمان کردی، به خاطر خدا اطعام کردی، آن هست. منطق اسلام پیغمبر.
همین آقای ابی ایوب دو جور نقل شده داستانش. بعضی دارند که گوسفند آورد شب عروسی حضرت زهرا. یکی دیگر این است که پیغمبر رفتند خانهاش که این هم جالب است. این هم بشنوید، قشنگ است. پیغمبر رفتند خانه ابی ایوب، دیدند فقط یک بزغاله دارد با یک ساع و سه کیلو جو. مهماننواز! پیغمبر آمده خانه آدم. گوسفند بزغاله را سر برید و کبابش کرد و جو را الک کرد و آرد کرد و چی کرد و باهاش نان درست کرد، گذاشت جلوی پیغمبر. پیغمبر فرمودند که: «برو صدا بزن که إلَّا مَنْ أَرَادَ الذَّادَ إلَى دَارِ أَبِی أَیُّوبَ» 13. ابی ایوب! هیچی دیگر. ما یک نفر دعوت کردیم، یک بزغاله داشتیم کشتیم و حالا آقا همین شهر را دعوت کرد. خانه ما آمدیم و داد زدیم. مردم مثل سیل ریختند خانه ما. همه با هم خوردند، دیدیم غذا هیچی عوض نشده و «طَعامٌ لَمْ یَتَغَیَّرْ» 14. «قُومُوا بِإِذْنِ الله» 15. دوباره بزغاله پشت سر جایش نشست. مردم همه بلند داد زدند: «فَزُجَّ النَّاسُ بِالشَّهَادَتَیْنِ» 16. همه مردم «الله اکبر، أشهد أن لا اله...»
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله عیاضی. تو مازندران بودم. منزلشان چند بار رفتم. سال ۵۱ اینها از دنیا رفتند. ایشان برنامه سفره اینجوری داشتند. هم آیتالله عیاضی هم آیتالله کوهستانی. منزلشان رفتیم. هر دو این بزرگوار آنها را یک همچین سیرهای داشتند که اینها با یک کاسه آش مهمانی میگرفتند. میپختند کاسه آش کوچک. کوهستانی سوره قریش میخواندند بهش. «لِإِیلَافِ قُرَیْشٍ» 17. عجایب مهمانداری آدم گاهی میبیند، مخصوصاً برای اهل بیت.
حالا کسی برای اهل بیت کاری بکند که روایتش را میخوانم: یکی از بهترین مهمانیها و اطعامها، اطعام عقیقه است. عقیقه. عتیقه دادن برای بچه. اولی که به دنیا میآید گوسفندی را عقیقه کنند، دفع بلا میکند از آن بچه. در مورد عقیقه برایتان بخوانم. بحث خوبی است. این را داشته باشید. بحث عقیقه، بحث مهم. به شدت تاکید شده به عقیقه. تا جایی که اصلاً مثل واجب میماند. مثل واجب میماند. اما مستحب خیلی خیلی خیلی موکد. بچه به دنیا میآید. کسی میتواند، مگر اینکه واقعاً نداشته باشد. فرمودند که: «هر بچهای در گرو عقیقش است.» بچه در گرو عقیقه. کردی بچه سالم میماند. یک سری مشکلات ازش دفع میشود. نکردی دیگر روی هواست. در معرض...
عمر بن یزید میگوید: من آمدم خدمت امام صادق گفتم آقا جون، من الان پیرمرد شدم، نمیدانم بابام برایم عقیقه کرده یا نکرده. حضرت فرمودند که: «از جای خودت، به جانب از جانب خودت، به جای خودت عقیقه کن.» میگوید من پیر بودم، رفتم دوباره گرفتند و عقیقه و گوسفند و فلان. عقیقه از قربانی واجبتر است. منظور، برای بچه قربانی میکند. عقیقه از قربانی خیلی مهمتر است. خیلی اثرش بیشتر. عقیقه مهم است. احکام خاصی داریم حالا عرض میکنم.
یکی آمد خدمت امام صادق علیهالسلام از عموزادگان، از اقوام حضرت بود. «عموی شما سلام میرساند به شما، میگوید که ما رفتیم دنبال عقیقه، پیدا نکردیم گوسفندی که بخواهیم عقیقه کنیم. گوسفند است دیگر، گوسفند یا شتر. ما گوسفندی پیدا نکردیم. میشود پولش را صدقه بدهیم؟» حضرت فرمودند: «نه. إنَّ اللهَ یُحِبُّ إطعامَ الطَّعامِ و إراقةَ الدِّماءِ» 18. نه، خدا دوست دارد غذا خورده بشود و خون ریخته بشود. خون قربانی. این اطعامش مهم است.
پس توی عقیقه یکی از بهترین انواع مهمانی دادن، بهترین انواع اطعام، عقیقه. این هم جالب است. برای امام باقر علیهالسلام دو تا بچه به دنیا آمده بود. حضرت به زید بن علی (زید شهید) فرمودند که: «امر کردند برو دو تا شتر بخر.» من حالا شتر هم دیشب چون بحثش شد رفتم پیدا کردم. یک میلیون و هفتصد. گفتیم ۱۷ میلیون. یک میلیون و هفتصد. الان شتر ۱۰۰ تایش میشود ۱۷۰ میلیون! هدیه انسان کامل! حالا حضرت دو تا بچه برایشان به دنیا آمده، دستور دادند بریم دو تا شتر برای عقیقه کشته بشود. تو دوران گرانی هم بود احتمالاً. آن موقع هم تحریم بودند. امام صادق اینها دوره گرانی بود. زید مذاکرات، مثلاً به نتیجه نرسیده بود، خلاصه گران بوده همیشه.
زید رفت یک دانه شتر خرید، آمد. نشد بخرم. حضرت فرمودند که... گفت: آقا این پول را صدقه بدهیم؟ «برو انقدر بگرد تا یک شتر به این قیمت پیدا کنی، بخری، بکشی. چون خدا دوست دارد که خون ریخته بشود و غذا داده بشود. سفره پرنده.» عقیقه فلسفهاش این است که اطعام بشود، یک شکمی سیر بشود، برای چهار نفر. بعد فرمودند که خیلی سریع فهرستی بخوانم تا بحثمان را جمع کنم.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها وقتی دو تا پسرشان به دنیا آمدند (امام حسن و امام حسین)، موهای این دو بزرگوار را تراشیدند. حالا ببینید، تو روز هفتم مستحب است. تو روز هفتمی که بچه به دنیا آمده، هم اسمش تو آن روز گذاشته بشود. حالا مگر پسر است تا هفت روز محمد صدایش میکنند، روز هفتم اسمش را عوض میکنند. دختر هفت روز فاطمه صدایش میکنند، روز هفتم اسمش را عوض میکنند. روز هفتم هم اسم، مراسم اسمگذاری باشد، هم مراسم عقیقه باشد، هم مراسم سرتراشی باشد. روز هفتم سر بچه را بتراشند کامل. هر چقدر مو جمع شد، وزن کنند، به آن مقدار نقره بدهند. خیلی هم نمیشود. بعضی هم نمیشود. ۱۰۰ گرم، ۲۰۰ گرم بشود، ۲۰۰ گرم در راه خدا انفاق کنند. در مورد پسر و دختر هم فرقی نمیکند. هر کدام پسر باشد دختر باشد، عقیقه. البته بهتر این است که برای پسر حیوان نر عقیقه بشود برای دختر حیوان ماده بشود. ولی فرقی هم نمیکند. اگر جفتشان هم پسر بودند، عقیقش را یکسان بگیرند. احکام روز هفتم همه اینها که گفتیم، مال هر دوتایش. روز هفتم اسمگذاری و سرتراشی و فلان. پسر یک بحث ختنه را جداگانه دارد که آن هم مستحب است همان روز هفتم.
صورت گفتم که آقا هم آدم پولدار باید عقیقه کند هم آدم بیپول. واقعاً کسی هیچی ندارد عقیقه.... در مورد اینکه روز هفتم عقیقه بشود، امام صادق فرمودند که: «این عقیقه را گوشتهایش را قطعه قطعه بکنید، غذاش هم بپزید. ندهید بیرون کهریزک و چه میدانم آسایشگاه و فلان و اینها. نه، خودتان تو خانه درست کنید، خودتان سفره پهن کنید.» گوشتش را، عقیقه را، اصل ماجرا این است که شما عقیقه را گوشتش را تکه تکه بکنید، بپزید، مهمانها را دعوت بکنید. بعد «عَلَیهِم مِنَ الْمُسْلِمِ» 19. یک تعدادی از مسلمانان دعوت بشوند. این اصل سفره مهمانی دادن.
اول سرش را بتراشند. روز هفتم گفتیم سر تراشیدن و اسمگذاری و عقیقه تو یک روز و تو یک مکان باشد. هر سهتایش تو یک روز و تو یک جا. اول سر تراشیدن باشد، عقیقه باشد، به وزن این موهای بچه نقره بدهند. این سهتایش با همدیگر تو یک مکان واحد باشد. مراسم اسمگذاری هم که مستحب است. خیلی سفارش شده که به آن خانمی که قابله بچه بوده، ماما بوده، بچه را به دنیا آورده، اصل عقیقه را به او بدهند. از گوشت که بخش پای گوسفند و قسمت بالای ران. یک شبه ظاهراً میشود دیگر. یک نصفه شبه. گوسفند بدهند به آن زنی که بچه را به دنیا آورده. با بقیهاش هم خلاصه مهمان دعوت کنند بیایند و آنجا هم اعلام بکنند اسم بچه را. این اسم دیگر حتمی شد و سیامک و بابک و فلان و اینها هم دیگر نباشد. اسم درست حسابی قشنگ.
شهید مطهری، ایشان در مورد بابک فرمودند که یکی از جنایتکاران بزرگ تاریخ. در هر صورت چی بوده؟ در هر صورت بالاخره خب! این از بحث... زن یهودی بوده. قابله ماما. این را بهش از گوشت ندهید، به جایش پولش را بدهید. استخوان عقیقه. قربانی با عقیقه فرق میکند. اینها را مثل هم نگیرند. خیلی مهمتر از قربانی. اثر عقیقه. جفتش خون ریختن است ولی این نیت دارد، آداب دارد. خب، یک ذکری دارد موقع عقیقه. عقیقه مثل گوشت قربانی نیست! فرق میکند. اثرش و خیرش و اسمش. هرچی چاقتر بهتر. برای عقیقه تا جایی که میشود گوسفند چاق. هرچی چاقتر بهتر. عقیقه بکند. خلاصه از این... این ذکر را بگوید موقع عقیقه. تو مفاتیح هم ظاهراً است. حالا من این را دارم از کتاب کافی نقل میکنم. فرمودند که: وقتی خواستی عقیقه بکنی این را بگو: «بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ اَللَّهُمَّ عَقِیقَةٌ عَنْ فُلانٍ». به جای فلان اسم طرف را میگویید: «لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ» (اگر مرد بود) «لَحْمُهَا بِلَحْمِهَا» (اگر زن بود) «دَمُهَا بِدَمِهِ وَ أَزْمُهَا بِأَزْمِهِ» 20. «اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا وِقَاءً لِآلِ مُحَمَّدٍ» 21. اللهم صل علی... خدایا این به جای گوشتش به جای گوشت فلانی باشد. خونش به جای خون فلانی باشد. این عقیقه را باعث دفع بلا از اهل بیت قرار بده.
عقیقه مهم است. خود امام عسکری اینجور تو ذهن من است که برای امام زمان تا ۳۵۰ تا گوسفند عقیقه کردهاند. شایدم بیشتر! وقتی امام زمان به دنیا آمدند، چقدر امام عسکری عقیقه کردند واسه دفع بلا! خب شما حالا نیمه شعبان میکشید. چقدر عقیقه میکنید؟ قربانی برای امام زمان، برای دفع بلا از امام زمان. جاهای دیگر هم ذکرهای دیگر گفتند. خلاصش همین بود که خدمتتان عرض کردم. این دعا خوبه: «اَللَّهُمَّ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ أَزْمُهَا بِأَزْمِهِ وَ شَعْرُهَا بِشَعْرِهِ وَ جِلْدُهَا بِجِلْدِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا وِقَاءً لِفُلانِ بْنِ فُلانٍ» 22. این هم دعای خوب و ذکر خوبی موقع عقیقه کردن. چند تا دعای دیگر هم جاهای دیگر ذکر شده.
خیلی سفارش شده که مادر از گوشت عقیقه نخورد. آنی که خیلی سفارش شده. حالا پدر و پدربزرگ و این هم بهتر است که نخورند. ولی آنی که خیلی موکد است که از گوشت عقیقه نخورد، مادر بچه. اشکالی هم ندارد که این گوشت را بدهند به همسایه محتاج، به کی بدهیم و کجا. اینها یکیش این است، همسایه محتاج. یک کارش هم این است، همسایهها ببینند. هم سفره پهن بکند، بیایند تو خانهاش بخورند که خب این از همه چی بخورند غیر از مادر که کراهت دارد ازش. عقیقه هر کی که بود، مادرش خب نخورد. پیغمبر اکرم برای امام حسن و امام حسین عقیقه کردند.
بعد که همین دعاهایی که عرض کردیم و پیغمبر وقتی عقیقه کردند برای امام حسن این دعا را حضرت زهرا برای فرزندانشان، هر دو تا شان عقیقه کردند. هم برای امام حسن هم برای امام حسین. یک سنتی بوده آن موقع کله بچه را میگرفتند تو خون عقیقه میمالاندند. پلاک ماشین خونی میکنید! تو دوره جاهلیت بعضیها عقیقه که میکردند تو این خون. امام باقر علیهالسلام فرمودند که: «این شرک است! این کار شرک است.» تو دوران جاهلیت اسلام که آمد اینها را جمع کرد، دیگر کسی این کارها را انجام نمیداد. جان! فقر فرهنگی! بله. گفتم آقا سبحان الله! شرک! فرمودند که: «اگر شرک نبود مردم تو جاهلیت انجام نمیدادند، بعدش اسلام بیاید ازش نهی بکند.» جواب! هرچی که اسلام آمد زیر آبش را زد، این شرک است. شرک این کارها مال آن دوران بوده. خون مالیدن و پسکله مالیدن. آن جور به چشمش کشیده را بگذارد کنار. برای خودشان بخورند. به همسایهها هم هدیه بدهند از این گوشت. بحث همسایه بحث خیلی مهمی است. باید سر جای خودش بحث شود.
برای امام حسن و امام حسین گوششان را هم سوراخ کردند که حالا آن هم بماند. جناب ابوطالب، روز هفتمی که پیغمبر به دنیا آمده بودند، بابای امیرالمومنین بودند. ما روز هفتم ولادت پیغمبر عقیقه کردیم برای ایشان. بعد اسمگذاری کرد، گفت: «هَذَا بَلْ عَقِیقَةُ أَحْمَدَ» 23. این عقیقه احمد. احمد. گفت: اسمش را احمد گذاشتم به خاطر اینکه در برای اهل آسمانها و همه را میستاید. چقدر با معرفتی بود ابوطالب!
وقت هم که داریم. یکی دو تا روایت دیگر بخوانم و عرض ما تمام. یکی از بهترین نوع اطعام، مهمانی دادنها، اطعام و مهمانی دادن بچه است. پدر و مادر، بچهها فقط میروند خانه ننه باباها، میل میفرمایند و ایمیل میفرمایند. وای فای مادر بزرگم نمیروم چون وای فای ندارد! الان سه ساله نرفتم! میلاد! میل و ایمیل میفرمایند. دیگر بابا بخواهد بیاید و مثلاً عروس، پدر شوهر را دعوت بکند، داماد، پدر زن را دعوت بکند، اینها دیگر گشتیم نبود. نگویند نیست. این حرفها دیگر الان، خاصیت پدر شوهر و پدر زن اینها همین است دیگر: عابر بانک در رستوران!
حالا سیره اهل بیت را نگاه کن. امیرالمومنین رفتند تو بازار. تو بازار با یک درهم گوشت خریدند، با یک درهم نان خریدند. آمدند منزل پیش حضرت زهرا سلاماللهعلیها. بعد دیدند فاطمه زهرا، ایشان دارند نان درست میکنند و میپزند. خب حالا امیرالمومنین هم حالا یک مقدار کمی ظاهراً نان خریده بودند و حضرت زهرا هم که نان درست کردند، گوشت هم که آورده بودند. چرا حضرت زهرا هم نان را درست کردند هم گوشت را پختند؟ بعد غذا که آماده شد، خب حالا موقع غذاست. چهکار کنیم؟ مرد بیاید خانه بعد زن مثلاً دراز کشیده یا پای تلفن! بیا پای ماهواره! «غذا روی گاز است، مایکروفر گرمش کن، بخور!» فحش ناموس است خلاصه.
اینجا حضرت زهرا غذا را درست کردند. به امیرالمومنین فرمودند که: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» 24. ای کاش شما پیش پدر من میرفتی، پدرم را هم دعوت میکردی بیا. دختر غذا درست کرده، بابا را دعوت میکند. اصلش این است. اصل ماجرا این است. خیر بعد از بچه، پدر و مادر برسند. اصلش به این است. از بچه بزرگ کردن. دیگر الان نوبت ماست کاری بکنیم، یک باری را برداریم. بلکه بارمان هم سنگینتر است تا آخر هم باریم که زندگیمان توسعه پیدا میکند. هی بارمان بیشتر میشود برای ننه بابا. زن بگیریم، بابا، بچهدار شدیم! بابا ای بابا!
امیرالمومنین بلند شدند و رفتند تو اتاق پیغمبر. دیدند پیغمبر دراز کشیدهاند. حالا اینجا را داشته باش. پیغمبر از شدت گرسنگی «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْجُوعِ» 25. در حالی که حضرت دراز کشیدهاند، گفتم: خدا بهت پناه میبرم از گرسنگی. خیلی پیغمبر تحت فشار بودند. گفتم: یا رسولالله! آقا ما غذا درست کردیم. حضرت پاشدند، تکیه دادند. آمدند خدمت فاطمه نشستند. «دخترم غذا را بردار بیار.» دیگ سنگی را، یک دیگ سنگی داشتند. دیگ از جنس دیگر. سنگی را آوردند با نان، غذا آبگوشت. دیگ سنگی بود. نان هم که آوردند، گذاشتند جلوی پیغمبر. حضرت یک دستمالی روپوشی چیزی انداختند رو نان. «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی طَعَامِنَا» 26. خدایا به این غذای ما برکت بده. دست کردند از زیر این پارچه، نان اول را در آوردند. «فاطمه جان یک خرده برای عایشه غذا بکش.» حجره حجره بودند دیگر. زنان پیغمبر. فاطمه و عایشه زن دوم، زن سوم. تک تک زنها را اسم آوردند. امسلمه، کی، کی. ۹ تا زن آن موقع بودند. ۹ تا زن پیغمبر را همه را غذا فرستادند.
بعد فرمودند که: «حالا برای بابات غذا بگذار.» بعد «برای شوهرت غذا بگذار.» مگر داریم؟ مگر میشود؟ «برای خودت بگذار، بخور.» حالا تک تک برای همسایهها. حین نان در آوردن، این همسایه، آن همسایه ببر. برکت دست پیغمبر. حالا کسی برای اهل بیت غذا میدهد، این میشود. اهل بیت میآید تو آن غذا. امام زمان است. این مال امام حسین است. این برکتش را، آن اثرش را، آن نورانیتش را، همه اینها را داریم. غذایی که برای اهل بیت درست میشود، انقدر برکت دارد.
من این روایت را هم بخوانم. عرض ما تمام. بله دیگر، عرض خاصی دیگر. تهش نکاتمان میماند ولی خب حالا دیگر. پیغمبر یک چند روزی گذرانده بودند، غذای نخورده بودند. خیلی بهشان فشار میآمد. همسرانشان هیچی نداشتند. میآیند در خانه فاطمه زهرا. «یَا بُنَیَّ، هَلْ عِنْدَکِ شَیْءٌ آکُلُ؟» 27. دختر چیزی هست من خیلی گرسنه هستم؟ گفت: «نه، به خدا قسم. بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّي. خودم و مادرم فدایت بشوم. چیزی نیست.» وقتی که حضرت خارج شدند، یک کنیزی حضرت زهرا داشتند. آن کنیزه دو تا قرص نان با یک تکه گوشت برداشت آورد برای پیغمبر. توی دیگی کرد و رویش را پوشاند و آمد گفتش که: «به خدا قسم من خواستم که پیغمبر را با خودم ترجیح بدهم که اینها بیشتر به غذا احتیاج دارند.» حضرت زهرا این غذا را برای پیغمبر. پیغمبر برگشتند به خانه حضرت زهرا. حضرت زهرا گفتند که: «این غذا را...» (عبارت عبارتش سخت است. منم راحت برای شما میخوانم.)
«...میرم بخونم الان هنگ میکنید.» خلاصه گفت که: «عرض کردم که من این غذا را برای شما آوردم.» دخترم! این در دیگ را دادند کنار، دیدند که پر از گوشت و نان است. حضرت زهرا که نگاه کردند: «بابا این دو تکه نان بود با یک تکه گوشت؟» پر شد این دیگ. مگر میشود؟ مگر داریم؟ از جانب خداست. مثل مریم! زکریا وقتی میآمد کنار مریم، مریم تو محراب میدیدی «رِزْقًا. قَالَ: إِنَّا لَکَ هَذَا؟» 28. گفت: «مِنْ عِنْدِ اللَّهِ.» 29. این غذا اینجا هم تو ماجرای حضرت زهرا، غذا از جانب خدا آمده. دو لقمه نان کسی آورد، رزق. بعد این غذا را آوردند. پیغمبر خوردند، امیرالمومنین خوردند، حضرت زهرا خوردند، امام حسن امام حسین، همه زنهای پیغمبر خوردند. همه سیر شدند. حضرت زهرا فرمودند: «دیدم که دیگ مثل همان موقعی که پر بود، پر بود!» «لَمْ یَتَغَیَّرْ» 30. هیچی انگار دست نخورده. بعد به همه همسایهها هم دادند، باز هنوز داشت. «وَ جَعَلَ اللَّهُ فِیهَا بَرَکَةً وَ خَیْرًا کَثِیرًا» 31. خدا توش برکت و خیر کثیر قرار داد.
آن ماجرای سوره انسان هم که دیگر همه بلدند. روزه گرفتن تو بحث صله رحم و اینها. عرض کردیم روزه گرفتن اهل بیت. خلاصه روز اول مسکین آمد، سوم اسیر آمد. غذا را دادند و خلاصه خدای متعال غذای اطعام اهل بیت هم غذا را خدا فرستاد، هم سوره. هم خوراک مادی فرستاد، هم خوراک معنوی. اهل بیت اینجوریاند.
در مورد امیرالمومنین هم که دیگر اطعام امیرالمومنین را میخواستم عرض بکنیم، دیگر وقت نیست. همین را فقط میگویم. امیرالمومنین یک مقداری از این گندم و جو و اینها خریدند و آوردند. غذا درست کردند. «یُسَرُ لَهُ الْخُبْزُ وَ زَیْتٌ» 32. روغن زیتون. گندم نمیخورد آفرین! خب اینجا خودشان نان جو را برداشتند، جا درست کردند. نان گندم با گوشت دادند به مردم. خودشان نان جو با روغن زیتون. تو روغن زیتون میل میفرمودند. با یک مقدار خرمای عجوه. از خرماهای خوب مدینه است. اینها را ترید کردند حضرت و با همدیگر میل کردند. بعد سفره پهن کردند. نان و گوشت. خودش نان جو با روغن زیتون و خرما میخورد. سفرهاش برای بقیه پهن است. چی میدهد! ما فاصله داریم. خیلی فاصله داریم با امیرالمومنین. اصلاً ما اهل این حرفها نیستیم.
خدا خودش کمک بکند که بتوانیم شبیه امیرالمومنین بشویم. به مردم نان گندم و گوشت میداد. امام باقر علیهالسلام نمیماندند، برمیگشتند به منزل نان جو و روغن زیتون. ماجرایی که لباس برای غلامش خرید و چهکرد و فلان. امیرالمومنین اهل آن بودند. حالا مردم کوفه میآیند خدمت امیرالمومنین. امشب هوا بارانی بود و اینها. روایت تو ذهنم آمد. مردم کوفه آمدند خدمت امیرالمومنین، گفتند آقا، قحطی شده، خشکسالی شده، باران نمیآید. امیرالمومنین رو کردند به امام حسین علیهالسلام، فرمودند که: «حسین جان دستی بالا بیار.» تا امام حسین دست بالا آوردند، ابرها تو آسمان دیده شد و ابر جمع شد و شروع کرد به بارش. آنقدر باران آمد مردم دوباره آمدند، گفتند: «آقا جان! دارد مالمان و گوسفندمان و زندگیمان تلف میشود. دوباره دعا بکنید باران بند بیاید.» امام حسین دوباره دستی بالا آوردند، دعا کردند باران بند آمد.
این اهل بیت اینجور خیرشان اینجور لطف میکنند. حالا با همین امام حسین، چه... همین امام حسینی که دعا کرد و باران آمد برای این مردم کوفه. بچه...
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم.
روز دوشنبه و متعلق به امام حسن و امام حسین است. مهمان آقازاده و آقای عالمی. میرویم سر سفره ابیعبدالله. سلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
روز الست، روز ازل، لحظه عشق
روزی که آفریده شد عالم برای...
روزی که آفرینش گیتی تمام شد
آغاز شد به دست خدا، ما... شعر یکم طولانی است
دل بدی با همین صفا کن
بودیم گرچه در دل سرگشتگان ولی
کم کم شدیم بین همه آشنا
چشمی میان آن همه ما را سوا نمود
دل را ربود و مبتلایش خوش به حال هر کی که دل میده و میفهمد
دستی به روی شانه مان خورد و ناگهان
ما را صدا نمود کسی با عشق روز
لحظه آغاز عاشقی ما را خدا نمود
اسیر خدای جانم به فدات یا اباعبدالله!
عکس خدا نشسته بر آینه ما
روز ازل حسینیه شد سینه های هستی
بهانه بود که سری بیان شود
مستی بهانه بود که ساقی عیان شود
خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد
تا معنی وجود زمین و زمان شود
با دست غیب وقت ظهور او نوشت
وقتش رسیده نوبت دیوانگان شب
قلب مدینه میتپد از خاک پای تو
جارو همیشه این آستان شود
حتی بهشت با سر مژگان رسیده است
عاق عشق نگاه وسعت هفت آسمان شود
تو حیدری، فاطمهای، تو پیامبری
سوگند بر خدا که خداییش محشری
بی تو هزار گوشه دنیا صفا اصلاً خدا
بدون تو دلبر نداشت
گیرم کعبه خدا خلق مینمود
چنگی به دل نمی زد اگر کربلا نداشت
حتی ز معجزات مسیح خبر نبود، مشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشت
بی تو هوای خانه زه گرفته بود
انقدر جلوه جاذبه نداشت
شکر خدا چه خانه جان است روی خاک
ور نه زمین تار دار الشفاء نداشت
مجموعه خصال بی انتها شدی
یکجا تمام سلسله من بیا عاشقی گیرم
بهار نیست دم فضا که هست
گیرم بهشت نیست غبار شما که بر...
خاک خشت کعبه با طلا
گیرم که قبله است، ولی کربلا در ازدان خیلی گدا جا
اگر کم است با اولین دو چشمان ما که جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
جواد، سایه ایوان طلا کرد کوتاه
سقف عالم اگر وقت پر زدن غم نیست
روی گنبد و گلدسته ها خوش گفتن، قطره که دریا نمی شود
علی یوسفی نمیشود
تو قیامت، غم زدی بر تارک
همیشه علم علم زدی حسین جان
مدح شما را میخواستی که رشک برن دیگران به من
زلف مرا گره به نسیم حرم
حس میکنم میان دلم بوی سیب را
از آن زمان که در حرم دل قدم زدی
که شده بگیریم بی امان آتش به جان
هر غزل محتشم زدی
به به با شیر طعم روضهتان را چشیدیم
طعم روضهتان چشیدم، وقتی سری به چشم تر زدی
مجنون کوچههای غمم، دست من
دلتنگ دیدن حرم، دست من
آمادهاید چند بیت روضه باشد؟ روضهام را تو چند بیت بخوانم.
هر کی فهمید، هر کی گریه کرد، خوشحال.
تو تشنه مادری، ز یک جرعه حسین جان
تو تشنهای و صحرا در زیر نیزههای شکسته نهان شدی
با زخمهای تازهتر و بی...
عکس و صدای یک روز، صدای در شتاب
صدای زجه زینب بلند بود
یک سو مادرم، اما کم یک سو ابالحسینه خاکم
غرق خون یک سو به روی نیزه رباب
نگاه بر بدن سخت میشود
کم کم نگاه بر بدن از زخمی شود کم کم
نفس زدن کم کم
نفس نگاه غریب، تکیه غریبی دیگر
لحظات آخر جونی، تنش نمانده
تشنگی هم حالش را بریده، جون جنگیدن ندارد
رامین میگوید: دیدم روی زانو نشسته. تو گفتی قتلگاه همه جای بدن
زخم تیرباران شده. انیمهای از شمشیر تکیه کرده.
با چشمانش دشمن را عقب نگه داشته.
آی از هی نگاهش! میترسند. هیچکی نزدیک نمیآید.
همه دور ایستادهاند. یک صدا زد: دیگر حسین را کشتند!
حمله کنید به خیمهها! نگاه هم نکردند سمت خیمه!
اگر از خدا نمیترسیدید، لااقل از اهل بیت بترسید
من با شما جنگ دارم. دستم تو خیمهها، ولم کنید.
إِلهی، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، بِاللَّهِ عَلِیَّ وَ عَلَى وَلِیَّ...
بِحَقِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ وَ أَوْلَادِ الْبَتُولِ.
بِحَقِّ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ، یَا مَوْلَایَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ.
اللهم تقبل منا أعمالنا. اللهم اجعل فی قلبی نوراً. اللهم اجعل فی روحی نوراً. اللهم اجعل فی سمعی نوراً و فی بصری نوراً و فی جوارحی نوراً. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 قصص العلماء نام کتابی از محمدتقی شوشتری است. کتاب معتبر در این زمینه که منبع روایت مذکور است «قصص الانبیاء» از قطب راوندی است.
2 این عبارت نیاز به تصحیح دارد و به نظر میرسد از عبارت عربی نقل شده اشتباه است.
3 این عبارت در قرآن کریم در سوره شعراء آیه ۲۱۴ آمده است.
4 عبارت درست این است: «بَلْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ فَهْمٌ».
5 تصحیح: این بخش اشاره به این دارد که علم، حلم و فهم با انداختن آب دهان در قسمتهای مختلف بدن امیرالمؤمنین به حضرت منتقل شده است.
6 الحَیْث نوعی غذای سنتی عربی است.
7 این عبارت به معنی «آب خورش (مرق) را زیاد کن» است.
8 «الجیران» به معنی همسایگان است.
9 این عبارت اشاره به اهمین مرق (آب خورش) و تشبیه آن به گوشت است. «فانها احد لحم» نیاز به تصحیح دارد. عبارت درست «فَإِنَّهَا لَحْمٌ».
10 «فَلِلْجِیرَان» یعنی برای همسایگان.
11 این عبارت به معنی «با اذن خدا» است.
12 این عبارت نیاز به تصحیح دارد و به نظر میرسد از عبارت عربی نقل شده اشتباه است.
13 این عبارت به معنی «هر کسی که می خواهد به خانه ابی ایوب بیاید» است؛ اما ساختار نحوی آن نیاز به تصحیح دارد.
14 این عبارت به معنی «غذا تغییر نکرده» است.
15 این عبارت به معنی «به اذن خدا برخیزید» است.
16 این عبارت به معنی «مردم شهادتین را گفتند» است.
17 سوره قریش، آیه ۱. «به خاطر الفت و همبستگی قریش»
18 این عبارت به معنی «خدا اطعام طعام و خونریزی را دوست دارد» است.
19 این عبارت به معنی «بر آنان از مسلمانان» است؛ اما ساختار نحوی آن نیاز به تصحیح دارد.
20 این عبارت دعای عقیقه است و به معنی «گوشتش به جای گوشت فلانی، خونش به جای خون فلانی و استخوانش به جای استخوان فلانی باد» است.
21 این عبارت به معنی «خدایا آن را محافظتکنندهای برای آل محمد قرار ده» است.
22 این عبارت ادامه دعای عقیقه است و به معنی «و مویش به جای مو فلانی و پوستش به جای پوست فلانی باد. خدایا آن را محافظتکنندهای برای فلان بن فلان قرار ده» است.
23 این عبارت به معنی «این عقیقه احمد است» است؛ اما ساختار نحوی آن نیاز به تصحیح دارد.
24 این عبارت به معنی «پدر و مادرم فدایت» است.
25 این عبارت به معنی «به خدا از گرسنگی پناه میبرم» است و از دعاهای معروف پیامبر (ص) است.
26 این عبارت به معنی «خدایا در غذای ما برکت قرار ده» است.
27 این عبارت به معنی «ای دخترم، آیا چیزی برای خوردن داری؟» است.
28 این عبارت به معنی «روزی. او گفت: این برای تو از کجا آمده است؟» است و در قرآن کریم (آل عمران، ۳۷) در مورد حضرت مریم (س) آمده است.
29 این عبارت به معنی «از جانب خداست» است.
30 این عبارت به معنی «تغییر نکرد» است.
31 این عبارت به معنی «و خدا در آن برکت و خیر بسیاری قرار داد» است.
32 این عبارت به معنی «برای او نان و روغن مهیا میشد» است.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه دهم
میهمانی
جلسه یازدهم
میهمانی
جلسه دوازدهم
میهمانی
جلسه سیزدهم
میهمانی
جلسه چهاردهم
میهمانی
جلسه شانزدهم
میهمانی
جلسه هفدهم
میهمانی
جلسه هجدهم
میهمانی
جلسه نوزدهم
میهمانی
جلسه بیستم
میهمانی
در حال بارگذاری نظرات...