‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
خب، درباره آداب معاشرت در مهمانی نکاتی عرض شد. انشاءالله طی این چند جلسهای هم که خدمت حضار محترم هستیم، نکات دیگری عرض میکنیم. حالا ما تو بحثهای آداب معاشرت معمولاً کلیاتش را بلدیم؛ خیلی اینجاها گیری نیست. میدانیم که دل کسی را نباید بشکنیم. میدانیم که خلاصه باید اکرام بکنیم مهمان را. لذا در کلیات معمولاً مشکلی نیست اما این در جزئیات است که خیلی وقتها یک کارهای ریزی وجود دارد که دقتهایی میطلبد و ما بعضی وقتها دقت لازم را نداریم و همین مسائل ریز، یک وقتهایی بحرانهایی ایجاد میکند. خیلیها دلچرکین از ما هستند. خیلیها از ما دلخورند و به کدورتهای چندین و چند ساله بابت یک کلمه حرف، یک نوع نگاه، یک نوع برخورد که اصلاً خود آدم هیچ توجهی هم به آن ندارد، دچار میشوند. خیلی وقتها دیگران هم رویشان نمیشود به ما بگویند که مثلاً شما این مدلی که نگاه میکنی، این مدلی که میخندی، این مدلی که حرف میزنی، طرف مقابلت ناراحت میشود. بحث آداب معاشرت، بحثهای جزئی و مصداقی به نظر میآید که مهمتر است. ما دیروز هم بیشتر سعی کردیم که موردی بحث بکنیم؛ امروز هم بنا داریم انشاءالله بیشتر نکات موردی عرض بکنیم. حالا در مورد قبل از مهمانی و نحوه دعوت از مهمان، نحوه ورود مهمان به منزل و نحوه برخورد صاحبخانه با مهمان موقع ورود مهمان، نکاتی دارد؛ یک ریزهکاریهایی دارد که میخواهیم عرض بکنیم، اگر خدای متعال توفیق دهد.
خب، حالا در مورد اینکه خودمان مهمان بشویم یا مهمانی دعوت بکنیم و اینها، اصل همیشه این است که انسان بالاخره جایی برود که دعوت شده است؛ مگر اینکه یک وقت یک جایی، یک جلسه عمومی یا هیئتی باشد که بالاخره هر کسی که بخواهد میآید، هرچند در منزل شخصی دیگری باشد، ولی خب جلسه عمومی است و هر کس از هر جا بخواهد میتواند بیاید. اما اگر حتی تردید هم داریم که جلسه خصوصی است یا عمومی، باید سؤال بکنیم و اجازه بگیریم. نگوییم مجلس روضه است دیگر، هیئت است. نه، هیچ وقت بدون دعوت، انسان وقتی بدون دعوت جایی میرود، خودش را سبک میکند؛ ارج و قرب آدم از بین میرود. ولو آدم توجه هم نداشته باشد، جایگاه آدم لطمه میبیند. هیچ وقت انسان سعی کند که بدون دعوت جایی نرود. به قول حافظ میگوید: "خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود/ به هر درش که بخوانند بیخبر نرود." خلاصه، انسان حتی اگر دعوت هم شده، رأس ساعت فلان مثلاً به ما گفتهاند که فلان منزل باشیم، باز یک ساعت دو ساعت قبل از اینکه آدم آنجا برود، روزش دوباره تماس میگیرد، یک ساعت دو ساعت قبلش دوباره خبر میدهد. شاید صاحبخانه یادش رفته باشد، شاید برایش مشکلی پیش آمده باشد که رویش نشده که دعوت را کنسل بکند. اینها نکات مهمی است در بحث آداب معاشرت.
به ما گفتهاند شما هفته بعد مثلاً جمعه تشریف بیاورید منزل ما. خب، دیگر من بگذارم هیچ ارتباطی نداشته باشم تا جمعه دم خانه؟ نخیر! در طول هفته آدم هی بابت مهمانی، بابت دعوتی که شده تشکر میکند؛ زمینه را برای ارتباط فراهم میکند. قبل از مهمانی هم دوباره میپرسد: اگر شرایط جور نیست ما الان داریم راه میافتیم، داریم میآییم، الان پشت منزلتان هستیم. این مرحله مرحله صاحبخانه را آماده کردن، اینها از نکات ریز و مهم است.
وقتی هم که انسان را دعوت میکنند، آدم نباید پیشنهاد دهد که فلانی را هم دعوت کنیم. این خیلی چیز بدی است. تحمیل کردن خودمان به تحمیل کردن یکی دیگر میشود. "پس لطف کنید خواهرتان را هم دعوت کنید. من دلم برایش تنگ شده، میخواهم ایشان را هم ببینم." نه! این چیز بدی است. شاید الان شرایطش را نداشته باشد که خواهرش را بخواهد دعوت کند. "دوست دارید کس دیگری هم باشد؟" صاحبخانه خودش پیشنهاد میدهد. یا مثلاً میگوید که مثلاً دوست داشتم خواهرم را هم دعوت بکنم، گفتم شما شاید دوست نداشته باشید کسی دیگر بیاید اینجا. انسان اشکال ندارد بگوید: نه حتماً دعوتش کنیم بیاید. ولی آدم از پیش خودش برگردد که فلانی را هم دعوت کنیم، فلانی هم بیاید، فلانی هم اگر باشد چقدر خوب میشود. شما که جا دارید، ماشینتان دارد خالی میرود، فلانی را هم سوار کنین ببرین، دو نفر دیگر هم جا دارید. دخالتهای این شکلی ارج و قرب آدم را از بین میبرد؛ جایگاه آدم را لطمه میزند. بعد یک وقتهایی از یک جای دیگر سر باز میکند. این از یک جای دیگر تلافی میشود. یک جای دیگر، خلاصه میخواهند این عقدهای که در طرف ایجاد شده را خالی بکنند.
از این هم که "کی دعوتی است؟" و "کیا دعوتند؟" و "کیا میآیند؟" هم آدم اجتناب بکند؛ از این هم خلاصه این کار را انجام ندهید. "دیگر کی دعوتی است؟ کیا قرار است بیایند که حالا ببینیم حتماً با همه خوبیم؟ با همه بدیم؟ چند نفر دیگر هستند؟ خصوصی است یا عمومی؟" بله، یک وقتی هستش که آدم میخواهد بداند که مثلاً جمع، جمعی است که مردها هم هستند، نامحرم هم هست؛ خب، نحوه پوشش من وقتی که همه محرم باشند با وقتی که همه نامحرم باشند فرق میکند. آنجا آدم سؤال میکند، اشکالی هم ندارد. ولی یک وقت از این باب است که میخواهد سر در بیاورد که کیا هستند و کیا نیستند. خب، این خیلی نمای خوبی ندارد.
هیچ وقت هم آدم از هیچ کس نخواهد که "ما را دعوت کن خونتون. کی بیایم منزلتون؟ کی شیرینی میدهی؟ کی فلان میکنی؟" اینها همه چیزهایی است که انسان شخصیتش را لکهدار میکند. خیلی نکات ریزی هم هستا. ببینید اینها همه مسائل ساده است؛ همهمان هم بلدیم. فقط یک وقتهایی توجه بهش نیست و آدم خلاصه مرتکب میشود ـ خدای نکرده ـ و ضربهای میبیند.
پشت سر کسی هیچ وقت نگویید که "آقا فلانی هم هیچ وقت ما را دعوت نمیکند. رنگ خانه فلانی را ندیدیم. تا خانه مادرزن میرویم، خانه عروس هم بغل است ولی تا حالا یک بار ما را دعوت نکرده." اینها هم مصداق غیبت است. واقعاً اگر هم آدم این را دارد میگوید که دعوتش بکنم، دعوتی که بخواهد با این حرفها باشد، مفت نمیارزد. بیشتر آدم به خودش و جایگاه خودش را لکهدار میکند.
اگر حالا یک نفر از اعضای خانواده ما را، یکی دو نفر را فقط دعوت کرده است ـ من و برادرم مثلاً دعوت کرده، آن یکی خواهر و آن پدر و مادر اینها را دعوت نکرده ـ حالا ما آمدیم یک جوری تیکه را بیندازیم: "بالاخره تو مهمانی، بابا چقدر دوست داشتند بیایند دیگر. حالا انشاءالله یک سری دیگر." یک جوری میخواهیم بفهمانیم که حالا شما چرا بابای ما را دعوت نکردی؟ به هیچ وجه انسان وانمود نکند به صاحبخانه که مثلاً چرا فلانی را دعوت نکردی؟ چرا فلانی نیامد؟ گلهای بخواهد بکند یا اینکه بخواهد این کار را حمل بر بیتوجهی بکند. شاید واقعاً حالا طرف ما شرایط برایش فراهم نبوده برای اینکه افراد بیشتری را دعوت بکند.
خیلی خوب است که ما همیشه خودمان را جای طرف مقابل بگذاریم. این یک قاعده خیلی مهم است در زندگی. هر وقت درباره هر کسی، هر جا هر اظهار نظری میخواهیم بکنیم، هر انتقادی میخواهیم بکنیم، هر پیشنهادی میخواهیم بدهیم، اول از همه خودمان را به جای طرف مقابل بگذاریم. این یک قاعده بسیار کلیدی در زندگی است. "من یک لحظه خودم را بگذارم جای این خانم. یک لحظه خودم را بگذارم جای این آقا دامادم. یک لحظه بگذارم جای عروسم. یک لحظه بگذارم جای دخترم، برادرم." همین یک لحظه که آدم خودش را جای او میگذارد، خیلی مسائل حل میشود. "نه، واقعاً من اگر بودم این کار را نمیکردم. من اگر بودم از این مسئله هیچ احساس خجالتی نمیکردم اگر اینجوری پذیرایی میکردم. پس الان هم نگویم چرا این صاحبخانه خجالت نمیکشد اینجوری دارد پذیرایی میکند." دقت میفرمایید؟ اینها نکات مهمی است.
یک وقتهایی خلاصه صاحبخانه یک سری جلسات فقط آقایان را دعوت میکند؛ دور قرآن، یک چیزی است. خب ما حالا گله و زاری میکنیم: "چرا خانمها را دعوت نمیکنند؟" خب من اگر بخواهد دعوت کند، ۵۰ نفر دیگر هم هستند. صمیمیت میکنیم با این فرد، با صاحبخانه. "ما که این قدر با هم رفیقیم، چرا فقط آقایان را دعوت کرده؟ ما را دعوت نکرده؟" خب یک لحظه خودمان را بگذاریم جایش. اگر بخواهد من را دعوت بکند، ۵۰ تا خانم دیگر هم هست. من را میخواهد دعوت کند، بچهام را هم باید دعوت بکند. بچه من هم اگر بخواهد بگوید همه خانمها با همه بچههای دیگر باید بیایند. بعد دیگر یک مهمانی میگیرد، تا سال دیگر مهمانی نمیدهد. اینکه دلخوریاش بیشتر است.
خیلی وقتها قطع رابطهها، کدورتها، به خاطر توقعات بیجا، به خاطر درک نکردن شرایط طرف، موقعیت طرف، و بقیه محدودیتهایی در ما است. همیشه نباید همه را با خودمان بسنجیم. بله، من آدم خیلی نزدیک، آراسته، مهمان که میخواهد بیاید از سه روز قبل همه چیز را مرتب میکنم. از چهار روز قبل غذایم را آماده کردهام. خب، این منم. من شغلی هم ندارم، نه کار خاصی دارم، نه مثلاً بچه کوچک دارم. حالا توقعم این باشد که هر خانهای رفتم، هر زندگی رفتم، همه باید همینجوری برخورد کنند. اگر ببینم مثلاً صاحبخانه نیم ساعت قبل از اینکه ما برویم دارد مرتب میکند، من ناراحت میشوم: "اینها اصلاً برای ما ارزش قائل نیستند."
بنده خدا چه بسا شاغل است، کار دارد، مشغلهای دارد. یا تمیز کرده، بعداً یک مشکلی پیش آمده، بچه کوچکی دارد، آمده خانه را به هم ریخته. اینها را باید همیشه لحاظ کرد: شرایط طرف مقابل. آدمهایی هم که ـ خدای نکرده ـ مبتلا به صفت بد تکبر باشند، هیچ وقت نمیتوانند خودشان را جای دیگران بگذارند. یکی از علائم آدم متکبر این است: شرایط دیگران را درک نمیکند. حرف، حرف خودش است؛ همان که خودش میفهمد؛ همان که خودش تشخیص میدهد؛ فقط همین. او تشخیصش به این است که باید تو مهمانی اینجوری رفتار کرد. دیگر هر کسی هر کاری کرد غیر از این، غلط است. نمیتواند هیچ وقت فکر بکند یک شرایط دیگری را. پناه بر خدا از این صفت بد که چقدر آثار بد هم در دنیا دارد؛ زندگیها را لطمه میزند و هم در آخرت که دیگر واویلاست.
خب، حالا اگر ما خواستیم مهمانی داشته باشیم، کیا را دعوت بکنیم؟ بیشتر سعیمان بر این باشد که افرادی که میآیند با هم همتراز باشند. وضعیت فکری، از جهت اخلاقی، از جهت موقعیت اجتماعی، از جهت فرهنگی، اینها با هم جور در بیایند. این خیلی مهم است.
آن کسی که دارد دعوت میکند در افطاری دادن، خب افطاریها را تقسیمبندی میکند. یک سری اقوام پولدار دارد، یک سری اقوام متوسط دارد. یک جلسه برای افطاری میگذارد برای آن اقوامی که حالا معیشتشان بهتر است یا پایینتر است. حالا با آنی که وضع معیشتش بهتر است، یک جور دیگر پذیرایی میکند، مناسب با شأن خود آنها. با اینهایی هم که وضع معیشت پایینتر است، باز خب با اینها راحتتر است. به یک نحو دیگری اگر بخواهد پذیرایی بکند، راحت باشد، غذای سادهتری باشد، خب مشکلی نیست.
ولی وقتی که همتراز نیستند، خب شما میخواهی یک غذایی درست بکنی که مثلاً بعداً اگر خانه آن خانوادهای که وضع مالیاش پایینتر است رفتی، اذیت نشوی. خب، من مثلاً الان میخواهم یک قیمهای درست بکنم که بعداً آن بنده خدا هم بتواند در حد قیمه از ما پذیرایی بکند. مهمان دیگر هم دارم که هیچ وقت کمتر از چلوکباب از ما پذیرایی نکرده. شما میآیی قیمه را گذاشتی؛ مهمان دیگر خلاصه فرض دارم عرض میکنما، یک مثال است دیگر. حالا در مثال مناقشه نیست.
همتراز بودن وضعیت فرهنگی. خب بنده آخوند را دعوت کنند با فلان خواننده، مثلاً توهین است دیگر. هم به من توهین است هم به آن خواننده. مثلاً میخواهند خواننده را ارشاد بکنند: "دعوتت کردیم اینجا که آدمت کنی." خیلی باید سلیقه به خرج داد در زندگی. در دینداری آنی که حرف اول را میزند، سلیقه است: ظرافت، دقت، ذکاوت.
الان حالا دیگر همه شما خواهران محترم اهل آشپزی و خانهداری هستید. دیگر اینکه یک غذایی خوشمزهتر و جاافتادهتر و خلاصه غذای بهتری میشود نسبت به غذای دیگر، به خاطر چیست؟ به خاطر دقت. هرچه که آدم دقت بیشتری میکند در پختن غذا، بیشتر برایش وقت میگذارد، بیشتر پای غذا است، این غذا بهتر است. نمکش، ادویهاش، جاافتادگیاش، سر وقت ریختن خلاصه چیزهایی که باید توی دیگ ریخته بشود. یکی دیر ریخته، یکی زود ریخته؛ خب اینها به خاطر عدم دقت است. هرچه دقت بیشتر باشد، غذا بهتر در میآید.
زندگی هم آشپزی است. حدیثی از امام باقر علیه السلام داریم. حضرت زندگی را تشبیه به آشپزی کرده، بعد فرمودند کل زندگی، حالا اگر حدیثش یادم بیاید، اگر بروم الان منزل، الان تو ذهنم آمد، دوباره بروم حدیث را نگاه کنم. حضرت فرمودند که غذای زندگی را میخواهی درست کنی: دو پیمانه تغافل، اینجوری یادم است، با یک پیمانه چی چی، اینها را بریز توی دیگ، غذای زندگیت را. خلاصه این غذا خوشمزه در میآید. حالا حدیثش یادم باشد، امروز نگاه میکنم فردا عرض میکنم خدمتتان.
زندگی آشپزی است. اینکه چقدر نمکش را بریزیم، چقدر فلفلش را بریزیم. در حرف زدن ما الان جمله به جملهمان هم نمک دارد، هم فلفل دارد، هم نخود دارد، هم لوبیا دارد، هم آب لازم دارد. اینی که آدم خب اگر یک کسی در آشپزیاش بیمبالات باشد، هرچی هر چقدر ریخت، هر قابلمهای را خاموش کرد، هر وقت روشن کرد، خود آشپزی مراقبه میخواهد. یکی بخواهد یک غذای درستی، غذای خوبی بپزد، باید اهل مراقبه باشد نسبت به وضعیت منزل. مراقبه میخواهد. اگر من هرچی هر جا خواستم گذاشتم، هر ظرفی هر جا بود، هر آشغالی هر جا روی زمین بود، خب این زندگی دیگر زندگی نمیشود.
در زندگی آنی که زندگی را پیش میبرد، مراقبه است. همین همین زندگی ظاهری ما، در معاشرت با دیگران هم مراقبه لازم است. اهل مراقبه باشیم؛ دقت بکنیم چی میگوییم، چه جور میگوییم، به چه نحوی. خیلی وقتها ما قصدمان هم خیر است. من خیلی از این جمله بدم میآید. میگویم: طرف قصدی ندارد. زبانش تند است. فحش است که یعنی طرف قصدی ندارد فقط بیعقل است. قصدی ندارد فقط عقلش کم است. این توهین به شخص است.
امیرالمؤمنین فرمودند که آدم عاقل اول فکر میکند بعد حرف میزند. آدم احمق لسانالاحمق وراء قلبه. اول حرف میزند بعد فکر میکند. "طرف قصدی ندارد ها، فقط زبانش تند است." یعنی اول حرف میزند بعد فکر میکند. هیچ قصدی ندارد. مراقبه میخواهد زندگی. با هر کسی به چه نحوی صحبت بشود، چه جور گفته بشود. آدم فکر کند قبل از اینکه هر حرفی را میخواهد بزند. "چه جور بگویم که ناراحت نشود؟" خودم یک لحظه جای او بگذارم. اگر به من کسی اینجوری حرفی بزند، من چه حسی بهم دست میدهد؟ اگر من خودم توی همچین شرایطی باشم، توی همچین موقعیتی باشم، کسی به من اینجوری بگوید، چه حسی بهم دست میدهد؟
چند تا نکته دیگر هم عرض بکنیم: پس در بحث مهمانی، کسانی که بالاخره با هم جور در بیایند، شغلشان، وضعیت زندگیشان، فرهنگشان، عقایدشان، در مهمانی اینها را دعوت بکنیم. کسانی که قبلاً با هم کینهای داشتند، کدورتی داشتند، دو تا خانوادهای که قبلاً ـ خدای نکرده ـ بین اینها کدورتی بوده، طلاقی بوده، فامیلمان، هر دو را دعوت کنیم؟ خب، چیز بدی است. بعد اینها میآیند تو این مهمانی خلاصه با هم مشکل پیدا میکنند، بعداً از چشم شما میبینند. بعداً دیگر هیچ مهمانی قبول نمیکنند.
اگر مثلاً توی مهمانی ـ خدای نکرده ـ دو نفر با همدیگر حرفشان شد، بحثشان شد، آنجا صاحبخانه باید این وسط روابط را اصلاح بکند. خودمان را کنار بکشیم. نه چون همه را دوست داریم، هیچی. با ناراحتی پاشن بروند؟ آدم این وسط میآید خلاصه مهمانی را اداره میکند. مشکلی اگر هست حل میکند.
حالا در مورد اینه که تو مهمانی چی باید بگوییم و نحوه گفتگو، خیلی صحبتها انشاءالله جلسات بعد بیشتر عرض میکنم. یعنی حالا همینقدر بهتان بگویم که یک خورده صحبت بکنیم در مورد اینکه تو مهمانی باید چه جوری صحبت کرد؟ به این نتیجه میرسیم: ساکت باشیم. چون عموماً حرفهایی که ما تو مهمانی میزنیم یا غیبت است یا موجب رنجش است. نوع سؤالاتی که میکنیم، نوع حرفهایی که میزنیم، عموماً مشکل دارد. حالا عرض میکنم خدمتتان چرا، جلسات بعد.
حالا اگر ما توی مهمانی با یک شخصی آشنا شدیم، خوشمان آمد، خواستیم این را دعوت کنیم یک سری خانهمان، اینجا ادب حکم میکند: آدم، میزبان را هم دعوت کند. "میزبان! اگه این آمد تو مهمانی، مهمان ما را، خانم خوب برخوردین! چه خانواده خوبیاین! چه خانواده بافرهنگیاین!" ادب است، آدم این کار را نمیکند. صاحبخانه هم از آن ناراحت میشود. "چه آدم بیجنبهای است! ما یک بار دعوتش کرد. آمد مهمان ما را خلاصه تور کرد و برد. دیگر دعوتش نمیکنم." مسائل فرهنگی، فرهنگ یک نفر بالاست؟ اینهاست. نکات ریز است.
قبل از مهمانی هم خوب است به مهمانها یک اطلاعاتی از مهمانی بدهیم که مثلاً این مهمانی جشن عروسی است. بر فرض: این مهمانی جشن فلان است. یک مهمانی دورهمی فامیلی است. فلان کس دعوت است. ما اگر اطلاعات در مورد مهمانی بدهیم به مهمان، دیگر خوب است. ولی اگر بخواهیم اطلاعات کسب بکنیم، بد است. ما یک اطلاعاتی بدهیم، مشکل ندارد. "فلانی را هم دعوت کردم. فلان خانواده را هم دعوت کردم. با اجازه شما گفتیم فلانی هم بیاید." حالا هم در نحوه پوشششان هم اگر خلاصه بسنجند مهمانی به دردشان میخورد یا نمیخورد، کی بیایند و کی بروند. گاهی ممکن است طرف خیلی دوست نداشته باشد با آن یکی خانواده گپ بزند، صلاح میبیند که دیرتر بیایند، زودتر بروند. خب ما اگر زودتر بگوییم... وقتی نمیگویی طرف ۵ بعد از ظهر میآید تا ۱۰ شب که میخواهد شام بخورد، ۵ ساعت باید تحمل بکند فضای سنگین را.
اینها نکات ریز در مورد مجالس عروسی و اینها. خب الان رسم کارت عروسی بعضی وقتها واقعاً هم اسراف است، ولی اصل اینکه نحوه دعوت و کارت تبریک و کارت دعوت و اینها فرستادن، چیز خوبی است؛ هم برای مجلس شادی، هم برای مجلس عزا. به شرط اینکه حالا این هم باز چشم و همچشمی نباشد. "آنها اگر ۲۵ هزار تومان نفری کارتشان بود، ما باید بشود ۵۰ هزار تومان." تو این فضاها نیست. ولی اصل این دعوت به این نحو خوب است. حتی برای فامیل یا دوستایی که شهرهای دیگریاند، به هر نحوی شده آدم میتواند برایشان، برای اینها این کارت را بفرستد. حتی برای آنهایی که میدانیم نمیآید، یقین داریم نمیآید. این هم نکته مهمی است.
گاهی یک نفر در زندگی... ببینید ما همش داریم نکات موردی و ریز عرض میکنیم، کلیگویی نمیخواهیم بکنیم. گاهی من خودم تو بعضی زندگیها دیدهام، تو بعضی مشاورهها، خلاصه آدم برای من که خیلی خوب است وقتی مشاوره میدهم، یک نکات ریزی یک وقتهایی تو زندگیها دستم میآید که واقعاً تعجب میکنم که مردم گاهی از چه چیزهایی رنجش پیدا میکنند. مثلاً گاهی یک خانمی مثلاً چند تا داماد دارد، سه تا چهار تا داماد دارد. بعد حالا دو تا سه تایش را اینها همعقیدهاند، عقیدهشان نزدیکتر است. یکی عقیدهاش دورتر است. کارهایی که دارد این مادر، خانم بیشتر با آن دامادها مشورت میکند. این یکی داماد را خیلی اطلاعی، این خودش زمینه رنجش را ایجاد میکند. بعد در درازمدت یک جاهایی یک ضربههایی میزند، دیگر حساب نمیبرد از حرف دیگر. کم کم علاقهها کم میشود.
یا عروس، این موردی هم داشتیم ما دیدیم که مثلاً عروس توقعش این است: "ولو میدانند من نمیتوانم بیایم فلان خریدی که دارند با دخترها میروند، باز هم دعوت کنند من را. جلسه دارم، کار دارم، مهمان دارم، باز هم دعوت کنند من را." خود همین احترام کردن، بها دادن است. وقتی آدم بها میدهد، دیگران هم بهش بها میدهند. وقتی بها نمیدهد، دیگر نباید توقع داشته باشی به او بها بدهند. توی مهمانیهایمان ولو میدانیم کسی نمیتواند بیاید، باز هم دعوتش کنیم. این بها دادن است. "میخواستیم شما را هم بگوییم ولی میدانستم که آن ساعت کار داری." شما میگفتی: "شاید من کارم کنسل میشد، میآمدم." خود همین خوشحال کردن مهمان، برای ما ارزش قائل بودن، به فکر ما بودن، خودش چقدر ارزش دارد پیش خدا.
بعد خوب است که آدم مهمانها را خودش شخصاً دعوت بکند. نه این بسپار: "برو شما که داری میآیی آن یکی را هم دعوت کن بیاید." "به آن یکی هم بسپار." اینها نباشد. آدم خودش خلاصه مهمان دعوت بکند. اگر قرار است کارتی بفرستد، دعوتنامهای باشد. مگر اینکه واقعاً یک علت موجهی دارد، سرش شلوغ است، واقعاً نمیتواند. که این را هم بعداً از خود مهمان عذرخواهی بکند که: "ببخشید من کارت را دادم پسرم آورد. ببخشید کارت را دادم مثلاً برادرشوهر شما برایتان آورد." دیگر من گفتم: "ایشان تا آن محل دارد میآید." کارت را نشان داده بودیم و گفتیم: "ایشان هم بیاورد." واقعاً هم نرسیدم، فرصت نداشتم.
یک وقت دیگران هیچ وقت نباید احساس بکنند ما داریم فرق میگذاریم بین یک تعدادی با دیگران. این خود فرق گذاشتن، خیلی بین دلها فاصله ایجاد میکند؛ آدمها را از هم دور میکند. هر وقت هر کی احساس بکند بین او و دیگری دارند فرق میگذارند. بین داماد با پسر. خب، وقتی کسی داماد یک خانوادهای میشود، او الان پسر آن خانواده است. کسی عروس یک خانواده میشود، او الان دختر آن خانواده است. واقعاً دیگر نباید فرقی داشته باشد با بقیه بچهها. اگر یک ذره احساس بکند که آن بچه با من مثلاً داماد با من عروس تفاوت دارد، بعد دیگر احساس خویشاوندی را از دست میدهد. بعد دیگر مواقع میبینیم که دیگر نیاز، وقتی که ما نیاز داریم، کمک ما نیست. میگوید: "شما که کار داری، به بچهات بسپار. من کیام؟ من چه کارهام؟" اینها یک وقتهایی خودش را نشان میدهد. بعد در برخورد با همسر خودش که حالا میشود بچه ما، این خودش را نشان میدهد.
مسائل خیلی ریز است ها. ببینید اینها مسائل ریزی است که زندگیها را به هم میزند. من خودم حاصل مشاورههای مختلفی که دادهام، دیدهام که آقا اکثر زندگی سر مسائل ریز دارد به هم میخورد. همه بلدند. همه خوب و بد را میشناسند. همه بلدند. همه میدانند ظلم بد است. همه میدانند محبت کردن خوب است. همه بلدند. هیچ کس تو این چیزها گیر ندارد. همه در مسائل ریز است. این برخورد ریز. بهش میگوید: "آقا این کاری که داری شما میکنی، سوءتفاهم ایجاد میکند." حواسش نیست.
اگر برای ما کارت دعوتی فرستادند، خواستند دعوت بکنند، همیشه جواب بدهیم. اگر فرصت هم نداریم که برویم، هم تشکر بکنیم، هم با ادب با مهربانی خلاصه ازشان عذرخواهی بکنیم. زنگ بزنیم، پیامک بدهیم: "کارت دعوت شما به ما رسید. خیلی لطف کردین. دست شما درد نکنه." من حالا یک وقتی آدم دلیلی که نمیتواند برود را بگوید. "کجا هستی؟" خب حالا ۵ دقیقه عقب بینداز. نه، "دیگران را اذیت نکن." ولی خب اگر دعوت کردند ما زنگ میزنیم تشکر میکنیم: "من این ساعت جای کاری دارم. قراری داشتم. مهمانی. یک مشکلی است. این ساعت نمیتوانم. ای کاش میشد فلان شب باشد من خدمتتان برسم. ولی خیلی لطف کردین کارت ما رسید و انشاءالله یک وقت دیگر هم شما منزل ما تشریف بیاورید هم ما خدمت شما برسیم." ببینید همین دو کلمه زمینه فعالیت شیطان را از بین برد. وگرنه حالا دیگر شیطان شروع میکند با این آدم کار کردن: "چرا جواب نداد؟ چرا نیامد؟ از ما نکنه چیزی دیده؟ نکنه لقمهمون را شبههناک میدونه؟" حسن افراط اینها دیگر خیلی جوگیر شدند. دو جلسه اخلاقی رفتند فکر کردند چه خبر است. کل روابط به هم ریخت.
مسئله ریز تو مهمانی، حالا این را یک وقت دیگر عرض میکردم، ولی این هم چیز خوبی است. توی مهمانی که هستیم از یک مهمانی دیگر هیچ وقت تعریف نکنیم: "جاتون خالی! هفته پیش خانه فلانی دعوت بودیم. چه دستپخت خوبی دارد! چقدر کدبانو است! چقدر خانهاش تمیز است! چقدر فلان است! چه سرویس قشنگی خریده!" اینها خیلی بد است. جلوی توی مهمانی، جلوی میزبان از یک میزبان دیگر تعریف کردن، از یک مهمانی دیگر گذاشتن که این دارد از دیگری تعریف میکند. چقدر مسائل ریز آثار عجیبی دارد.
حالا اگر ما را به مهمانی دعوت کردند، ما سعی کنیم که طی یک روز نهایتاً خبر بدهیم که میرویم یا نمیرویم. خیلی دیگر میزبان را معطل کردن دو روز سه روز یک هفته که این میخواهد خبر بدهد به که میآید یا نمیآید. نهایتاً آدم تو یک روز خبر میدهد. اگر خود همین هم طول بکشد، خود همین هم زمینه کدورت خلاصه، ناراحتی را ایجاد میکند. بعد ممکن است دیگر بعداً طرف هم دعوت نکند. میگوید: "یک بار خواستیم ایشان را دعوت کنیم، یک هفته ما را معطل کرد." بعد یک هفته تازه جواب لحظه آخر رد دعوت بکند و اینها. خلاصه این بد است. سه ساعت مانده به مهمانی زنگ بزند بگوید که "ما نمیآییم."
بعضیها که خوب کمتر فکر میکنند، بیشتر تصمیم میگیرند بعد فکر میکنند. این. یا بعضیها اصلاً اهل هماهنگی نیستند. این هم یک مسئلهای است ها. هم در خانمها رایج است هم در آقایان. مرد بدون اینکه با خانمش هماهنگ بکند، مهمان دعوت میکند. همه کارها و همه برنامهها را گذاشتهام. بعد تازه میآید به خانم میگوید: "خانم!" بدون که به آقایش بگوید قرار گذاشته که فلان روز برود خانه فلان خانم که مثلاً دیگر حالا دو ساعت مانده به رفتن دارد به آقایش میگوید: "شما میتوانی من را ببری؟ یا بگویم فلانی من را ببری؟ یا زنگ بزنم آژانس؟" کار انجام شده، قرار گرفته. کاری نمیتوانی بکنی. اینها خیلی چیزهای بدی است ها. خیلی ضربه میزند. فاصله میاندازد. بیاعتمادی میآورد. ببینید اینها نکات خیلی مهمی است. من بیشتر دارم همش نکات مصداقی عرض میکنم که ما اینها را تو زندگیهایمان رعایت بکنیم، چون به اینها مبتلاییم متأسفانه. خودم را عرض میکنم حالا شما که خوبید الحمدلله. خودم میبینم که به اینها مبتلایم و درگیرم تو این چیزها، رعایت نمیکنم.
برای دعوت از مهمان هم هیچ وقت با سؤال نباشد: "فلان شب میآیید؟" این بد است. طرف ممکن است تو رودربایستی گیر کند. رودربایستی نگذاریم. البته رک بودن و صریح بودنهای بیپروا هم بد است ها. که طرف بگوید: "آقا من رکم، عین خیالم نیست. میخواهی ناراحت بشوی یا نشوی." نه، هم رک بودن این شکلی بد است هم رودربایستیهایی که بخواهد آدم را به معذوریت و محدودیت بیندازد. نه، آدم قشنگ حرفش را راحت میزند: "ما میخواهیم پنجشنبه شب یک مهمانی بدهیم و خلاصه خانواده خودمان را دعوت کردیم. خواهر برادرها جمعند. برادر! به شما زنگ زدم انشاءالله در خدمتیم. اینجوری شما تشریف بیاورید." به این شکل: "نه! میتوانی بیایی؟ میآیی؟ دعوت کنم میآیی؟" اینها بد است. این نحوه با پرسش و اینها، خلاصه دعوت با پرسش بد است.
در مورد دعوت، حالا نکات دیگری. هیچ وقت هم کس دیگری را بدون هماهنگی با مهمان با میزبان، هیچ وقت کس دیگری را نیاوریم تو آن خانه که حالا مثلاً "این خواهرم اینها هم آمده بودند، گفتیم اینجا فلانی دعوت است." اینها خیلی بد است.
البته وقتی مهمان ناخوانده میآید، آدم دیگر در حد معمول، در حد معمول پذیرایی میکند؛ با روی خوش، با برخوردی به نحوی نباشد که کدورت را نشان بدهد و متلک بیندازد. اجر خودمان را که نباید خراب بکنیم. سعی کنیم دعوت هم میخواهیم بکنیم قشنگ چند وقت قبلش باشد که طرف فرصت داشته باشد فکرهایش را بکند، خودش را آماده کند. "فردا شب خانه ما دعوت." آن هم بد است. دیگر طرف یک کاره میگوید: "کار دارم، برنامه دارم." سلام میگوید: "نه دیگر! ناراحت میشوم اگر نیایی." قشنگ یک هفته، پنج روز، چهار روز زودتر آدم خبر بدهد.
وقتی مهمان میآید با روی باز، حالا در مورد این هم انشاءالله عرض میکنم، با روی باز خیلی خلاصه با نشاط استقبال مهمان برو برخورد بکن و خوش آمد بگو. روضه نمیخواهیم بخوانیم. یک نکته دیگر هم عرض بکنیم و عرض ما تمام. انشاءالله روضه را جلسه آخر میخوانیم. این هم نکته توشه دیگر که ما خلاصه همیشه بنا را بر ذکر مصیبت و اینها نداشته باشیم. البته برکت منزل است، ولی یک سری جلسات هم لازم است بدون روضه فقط بنشینیم، خلاصه نکته باشد و روایتی باشد.
و همسر ما میبیند که ما هر روز میرویم گریه میکنیم این بد است. این چیز بدی است. این خودش باز دوباره رابطه بین زن و شوهر را تیره و تار میکند. مرد نسبت به این جور جلسات بدبین است. "هر روز میرود روضه و گریه و زاری و برمیگردد خانه. خب معمولاً بعد گریه هم یک سردرد و یک حالت خستگی به آدم دست میدهد. میرود تو خانه حال و حوصله هم ندارد. هیچی دیگر. بچهها زده میشوند از جلسه روضه." ولی خب یک وقتی هم بدون جلسه روضه، بدون که حالا ذکر مصیبت باشد، البته ما خودمان روضه خواندیم، افتخار هم میکنیم. مجلس روضه هم نشاط میآورد. ولی حالا اینها نکات ریزی است دیگر. یک دقتهایی را میطلبد.
خلاصه نکته آخر را هم عرض بکنم. توی مجالسی که مهمان زیاد است، حالا ولیمه مکه است، مراسم عروسی چیزی. اینجا ادب حکم میکند که آنی که میزبان است جلوی در بایستد که هر کی دارد وارد میشود را همانجا احترام بگذارد. دیگر بخواهد تک تک حرف بزند و اینها... دیگر خوب نیست. مخصوصاً اگر جلوی در بخواهد یک تعدادی را بیشتر تحویل بگیرد، یک تعداد کمتر تحویل بگیرد. بعضیها را کنار خودش نگه دارد ۵ دقیقه حرف بزند. بعضیها میآیند فقط سلام میکنند. نمای خوبی ندارد؛ جلوه خوبی ندارد. "با همه سلام و علیک خیلی گرم با روی باز دعوت میکند، بفرمایید از خودتان پذیرایی کنید، خیلی خوش آمدید، لطف کردید."
مجلس عزا. "انشاءالله شما زندگیتان خوب و خوش باشد. سایه پدر مادر مثلاً اگر آمدهاند برای مجلس ختم پدر آدم." خدا سایه پدر شما را کد... نحوه تسلیت گفتن هم مهم است دیگر. "غم آخرتان باشد!" این خودش فحش است. "غم آخرتان باشد! دماغ خر باشد!" یک نفر بعدی: "انشاءالله خودتان باشید، غم نبینید، راحت بنشینید." نحوه تسلیت گفتن این نیست که آدم تسلیت میخواهد بگوید. "خدا به شما صبر بدهد. انشاءالله آن مرحوم با انبیا و اولیا محشور بشوند. انشاءالله که خدا به شما طول عمر بدهد. خدا بچههایتان را برایتان نگه دارد. خدا سایه مادرتان را سرتان نگه دارد." همش دعا میکند آدم. "دعای به درد بخور." "غم آخرتان باشد!" دعایی که نه مستجاب میشود نه به درد کسی میخورد؛ "صَدای چرت و لغو بیهوده! هیچی به جایی نمیرسد."
وقتی به آدم تسلیت میگویند آدم باز با دعا برمیگرداند: "خدا انشاءالله به شما طول عمر بدهد. خدا به شما عزت بدهد. خیلی لطف کردید، زحمت کشیدید. راضی به زحمت شما نبودیم. خدا بچههایتان را برایتان نگه دارد. خدا پدر شما را برایتان حفظ بکند." یا اگر پدرش از دنیا رفته: "خدا پدر شما را رحمت بکند." اینها ادب اسلامی است. دو تا جمله آدم دلی به دست میآورد. اتخاذ سروری میکند تا توانی دلی به دست آورد. دل شکستن هنر نمیباشد.
بعد صاحب مجلس هم توی این مجالس باید از آن منطقه پایین بنشیند؛ پایین مجلس بنشیند، جلوی در بنشیند. بدترین جای آن مهمانی و آن سالن و آن خانه بنشیند. جایی که دیگر خلاصه بیشترین اذیت مال آن منطقه است. گرمترین جای خانه آنجا است. محل تردد آنجا است. جای تنگ خانه آنجا است. بالای مجلس زیر کولر گازی برای خودش سوا کرده. بعضی جاها دارند و ندارند. "روی صندلی نشستهاند یا نشستهاند. من آن بالا نشستهام و خلاصه داریم با چند نفر صحبت میکنیم." این خیلی بد است. مهمان واقعاً زده میشود از این برخورد صاحبخانه.
اگر هم مهمان وسیلهای همراه دارد موقع آمدن تو، حتماً آدم با استقبال میرود دم در، ساک او را دست میگیرد، چمدان او را دست میگیرد، وسایل او را میآورد. با اشتیاق با رغبت. بدون تعارف: "بیاورم؟ شما را به خدا اجازه بدهید من بیاورم. پسرم را صدا کنم بیاورد؟" نه، اینها نه. آدم واقعاً میرود دست میگیرد، از دست مهمان میگیرد. با علاقه.
برگشتن نه. دیگر چمدان را بگیریم و زودتر از مهمان راه افتادیم جلو، داریم میرویم: "تخلیه کن اینجا را!" خیلی دیگر طولانی شد. مهمان آدم عقبتر میایستد. مهمان دارد بار را میبرد و انسان با یک حالت بیتمایلی بدون اینکه روی خوش نشان بدهد. "ما ناراحتیم از اینکه شما دارید میروید." البته آدم سعی میکند که زاد و توشهای به مهمان بدهد موقعی که دارد میرود. سوغاتی به او بدهد، وسیلهای به او بدهد، چیزی بخرد: "این هم برای بچهتان. این هم سوغاتی منطقه ماست. این هم کلوچه منطقه ماست. این هم یک خورده زعفران. این هم یک خورده نبات." اینها را شهر خودش ببرد با خودش. بدون اینکه ما ساک او را، چمدان او را دست بگیریم، زودتر از او راه بیفتیم. "پروازتان دیر نشود! قطار حرکت نکند! ماشین دم در آژانس منتظر!" اینها همه بد است. احساس میکند مهمان دارند بیرونش میکنند. "خیلی خوشحالم از اینکه زودتر برود." یا بعضی که کم کم دیگر شروع میکنند لباسها را هم کم کردن وقتی مهمان دارد میرود. یعنی: "من دیگر میخواهم الان با لباس تو خانه باشم. تشریف میبرید دیگر. آمادهام برای اینکه بروید." اینها بد است. اثر یک روز زحمت کشیدن مهمانی با همین حرکت از بین میرود. اجرش هم از بین میرود پیش خدا.
گاهی از مسائل، کل زندگی همین مسائل ریز است. همه چیز از مسائل ریز است که آدم توجه بهش داشته باشد. بله، یک وقت مهمان دارد میرود خودش واقعاً نیاز به کمک دارد و از شما میخواهد، ناراحت هم نمیشود. اینجا آدم کمکش میکند. "دارد میرود توی قطار، خلاصه این بارش سنگین است." بگوییم: "نه دیگر! این دارد میرود. من نمیخواهم نشان بدهم که خوشحالم. دست نمیگیرم." این چمدان بدبخت باید به چه زجری بکشد روی زمین با دو تا بچه ببرد که ما یک وقت نشان ندهیم که ما خوشحالیم از رفتن. میگیرد تا سر قطار میبرد، فرودگاه میبرد.
ظرافت دیگر، آدم بفهمد کی چی کار بکند. این خیلی مهم است و از خدا باید بخواهیم که خودش به ما کمک بکند. خدایا ما شاکریم بابت این نعمت اهل بیت که ما اینها را یاد دادند. واقعاً زندگی کنیم. اهل بیت اگر نبودند که تو بیابان گمراهی بودیم. خدایا ما را با این اهل بیت محشور بفرما. توفیق عمل به این معارف اهل بیت به ما عنایت بفرما. در فرج آقامان امام زمان تعجیل بفرما و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه پانزدهم
میهمانی
جلسه شانزدهم
میهمانی
جلسه هفدهم
میهمانی
جلسه هجدهم
میهمانی
جلسه نوزدهم
میهمانی
جلسه بیست و یکم
میهمانی
جلسه بیست و دوم
میهمانی
جلسه بیست و سوم
میهمانی
جلسه بیست و چهارم
میهمانی
جلسه بیست و پنجم
میهمانی
در حال بارگذاری نظرات...