‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (صلّ علی محمد و آل محمد) و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. ربّ اشرح لی صدری و یسّر لی أمری.
در مباحث پایانی بحث آداب میهمانی و مهمانداری، ما این بحث را به سه بخش تقسیم میکنیم و با این سه بخش، بحث را به پایان میرسانیم: بخش اول درباره جایگاه مهمان، بخش دوم درباره ادب میزبانی، و بخش سوم درباره ادب مهمانی.
* **جایگاه مهمان:** مهمان چه جایگاهی دارد؟
* **میزبان:** چه وظایفی دارد؟
* **میهمان:** چه وظایفی دارد؟
این دو شب پایانی؛ امشب و فردا شب، بحث ما جمعاً درباره جایگاه مهمان است.
**اصول کلی در برخورد با دیگران:**
چیز عجیبی که هست این است که ما چند جا بحث اینچنینی داریم که اگر طرف حسابمان کافر هم باشد، باز هم باید وظایفمان را نسبت به او انجام دهیم.
* در مورد پدر و مادر اینگونه است؛ پدر و مادر اگر کافر هم باشند، باز هم انسان باید وظایفش را انجام دهد.
* اگر امانتی گرفتهای، از کافر هم اگر گرفتهای، باید وظیفهات را انجام دهی.
* عهد اگر با کسی داری، با کافر هم اگر باشد، باید به عهدش عمل کنی.
* مهمان کافر هم اگر باشد، انسان باید به وظایفش عمل کند، و این یکی از مواردی است که نشان میدهد جایگاه مهمان مهم است.
**قصه مسلم بن عقیل:**
لذا در آن ماجرای معروف جناب مسلم بن عقیل که مهمان هانی بن عروه بودند (و چند سال پیش ماجرا را مفصل تعریف کردیم)؛ وقتی که جناب هانی بن عروه در منزل عبیدالله بن زیاد مریض بود، عبیدالله به عیادتش آمد. خب عبیدالله کوفه را دست گرفته بود و مسلم هم فراری بود و اینها دنبال او میگشتند. نقشهای ریختند که وقتی عبیدالله به خانه آمد، با یک آمار و اطلاعاتی، هانی به مسلم خبر بدهد و مسلم برود پشت پرده. (این را قبلاً برای شما تعریف کردم، شاید در فیلم مختار هم بود، یادم نیست).
در فیلم مختار بود، درست است؟ مسلم رفت پشت پرده قایم شد و هانی مثلاً سرفه میکرد و علامت میداد به مسلم که بیا و "بابا" را گردن بزن؛ اما هرچه علامت داد، هیچ اتفاق خاصی نیفتاد. خلاصه، هر کاری که کردند، مسلم از پشت دیوار یا پشت پرده بیرون نیامد.
بعداً از او پرسیدند که خب چرا این کار را نکردی؟ ایشان فرمود که "یاد حدیث پیغمبر افتادم که فرمود ترور در اسلام نیست. اهل ترور نیستیم. کسی را ترور نمیکنیم. ناجوانمردی نداریم. اگر روبرو بیاید بجنگد، شمشیر میکشد و میزند و میکُشد. ناجوانمردی ندارد."
نقل دیگر این است که فرمود: "مهمان بود. ما مهمانکُشی نداریم. مهمان وقتی میآید تو خانه، در امان شماست، در حریم شماست." کسی در حریم آدم در هر صورت باشد، مهمان کافر هم اگر باشد، (أکرِمِ الضَیفَ وَ لَو کانَ کافِراً) مهمان را اکرام کن، حتی اگر کافر باشد.
جای دیگر دارد: (أکرِمِ الضَیفَ وَ لَو کانَ حَقِیراً) مهمان را اکرام کن، حتی اگر آدمی باشد که جایگاهی ندارد، حقیر است، اعتباری ندارد. مهمان شماست... "با یک سر و وضع ژولیده، بوی گند جوراب، بوی عرق، وضعیت..." تصور کنیم: "پاهای کثیف، چرک لای پا..." این دستشویی میخواهد برود، "۸۰ تا لامپ را میسوزاند و سر و صدا، تق این را لگد میکند، آن را میاندازد، و دستش به این میخورد..." بعضیها هستند دیگر، مهمانها این شکلی! "صدایت را بالا نبر! مهمان است، ولو کان حَقیراً، حتی اگر آدم ناچیزی، حقیر باشد، باز هم اکرامش کن."
**حرمت مهمان:**
مهمان آنقدر جایگاه دارد که اگر توی خانه شما دزدی بکند، یکی از مواردی که دست دزد قطع نمیشود، دزدی مهمان است. مهمان اگر تو خانه دزدی بکند، دستش قطع نمیشود. این جزء احکام ماست. مهمان احترام دارد، حرمت دارد. چرا؟ چون کسی که شما او را امین بدانی، اگر خیانت در امانت بکند، دستش قطع نمیشود.
هفت، هشت، ده تا شرط دارد برای اینکه دست کسی قطع بشود. اینکه میگویند آقا چرا در جمهوری اسلامی دست دزد را قطع نمیکنند، اینها شروطی دارد، آدابی دارد، قواعدی دارد برای خودش. یکی از آنها این است که طرف را شما به او اعتماد نکرده باشی. خودت به او مال را میسپاری. وقتی خودت به او مال را سپردی، او دزدی بکند که دیگر دزدی نیست. دزدی اصطلاحاً میگویند باید از "حِرز" باشد. تازه حِرز هم باید بشکوند. جزئیاتی که در فقه بحث میشود.
این الان از حرز نیست، این در اختیارش است. شما باید مال را در حرز داشته باشی، باید ببندی، قفلی داشته باشد، دری داشته باشد. کسی در را بشکند، قفل را بشکند، بیاید تو. در حدی باشد که مقدارش را گفتند چقدر باشد، چه جور باشد، فلان... در هر صورت، مهمان امین شمرده میشود، شما به او اعتماد کردی، خودت سپردی به او.
بله، مهمان دزدی کرد، دستش قطع میشود. چون کسی را مهمان آوردی، آمد مشهد و آن هم زنگ زده... "پدر خانمم اینها آمدند مشهد، شما جا دادی به این آقا؟" آن مهمان، "پدر خانش" را بیارد و پدر خانش دزد از آب دربیاید، این دستش قطع میشود! درباره مهمان پس، حد جاری نمیشود، حد سرقت جاری نمیشود.
(اَلأجیرُ وَ العِیارُ اُمَناءُ) کسی هم که اجیر شما باشد، کارگری آوردی توی خانهات کار کند، اجیر، این هم اگر دزدی بکند چون امین است. دیگر تو خانه حرز که نیست. کارگر... یک چیزی بالاخره اینهایی که آدم خودش توی خانه راه میدهد: آمده چهمیدانم شوفاژ درست کند، آمده چهمیدانم کولر را درست کند. خودت در را به رویش باز کردی، خودش آمده تو خانه دزدی کرده، بله. مال را ازش میگیرند. مال را از او گرفتند. امین است.
آقا، چی؟ "به پلیس باید بگوییم." بعد امام زمانمان بیاید، هر کسی که لازم است دستش قطع بشود را قطع بکند (انشاءالله). روایت داریم که امام زمان (علیهالسلام)، اولین کسانی که دستهایشان را قطع میکند، همین کسانیاند که تولیت مسجدالحرام را دارند در مکه، به عنوان دزد کعبه! (هؤلاء سرّاق الکعبة). اینها دزدی کردند، دستهایشان را قطع میکنند، از کنار کعبه آویزان میکنند. امام... همین آل سعود ملعون. دستور قطع میکنند از کنار کعبه.
"ما از امام زمان نمیترسیم. چون برای ما رحمت و گل و بلبل..." "آقا با کسی کاری ندارند. اینقدر مهرباناند. نازنیناند." نخیر! آقا میآیند، هم سر میبرند، هم دست میبرند. مهرباناند. انشاءالله اگر ما شاخ و شانه نکشیم برای آقا، آقا را دوست داریم که انشاءالله بیایند حدود را جاری بکنند، و آن ۳۰۰۰ میلیاردیه را بگیرند خلاصه. بیایند خلاصه دیگران را، هر که دزدی کرده و اینها... خلاصه، انشاءالله مهمان هم که نیستند هیچ کدام که دستش میخواهد قطع نشود.
**آداب میزبانی:**
از آداب میزبانی، چند چیز جزء آداب میزبانی است. من اینها را نُه تا فعلاً اینجا لیست دارم. نُه مورد، بعد حالا یک سه، چهار موردی هم میماند. شب بعد با آداب مهمانی، فردا شب انشاءالله عرض میکنم.
**مسئله اول: از بین بردن حشمت و تکلف:**
میزبان برای مهمان نباید حشمت داشته باشد. "یا الله، حشمت دیگر چیست؟" حشمت یعنی اینکه یک ابهتی، یک جایگاه خاصی که طرف خودش را جمع و جور بکند، عرق بریزد، خجالت بکشد. یک جایگاه خاصی... میزبان باید کاری بکند حشمتش را از بین ببرد. "توی مهمانی، مهمان جان، شوخی، شهرستانی، شوخی دستی، خلاصه اینکه نه! یا الله کلمه بگه آقا ما دیگه..."
"بیا هر رقم کاری خواستیم بکنیم با همدیگه دور هم باشیم." یعنی او در خانه شما دستش به غذا نمیرود، دستش به میوه نمیرود. میخواهد پرتقال پوست بکند. "ایستاده، بفرمایید، از خودتان پذیرایی کنید! پوست بکن! بگذار!" حالا میگویم که اهل بیت چهکارا میکردند.
در روایت دارد که مهمان که برای شما میآید، حالا در مورد اینکه کاری بشود که این جایگاه از بین برود، حالا روایتش را الان ظاهراً نیاوردهام، فکر کنم نیاورده باشم. بله، روایت امام صادق (علیهالسلام) که حضرت، طرف خجالت میکشید و اینها، فرمودند: "بخورید، راحت باشیم." "نشستیم خلاصه حضرت هی اصرار، اصرار." دیگر میگوید که "دیگر با همدیگه رویمان باز شد، نشستیم همینجور دست میانداختیم." "اون را بده، از اون..." خلاصه، حضرت این جایگاه را شکستند.
طرف آمد پیش پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله)، نگاهش به پیغمبر افتاد، به تتهپته افتاد. "از آن زن شیر خوردم که، مزه شیر خوردم که، گوسفند چران بود." "راحت باش! خبری نیست! چیزی نیست!" حالا ماها "۵۰ تا محافظ و آپارات میزنند زیر فک آن یکی سمت حاجآقا..." "دست ننداز! نزدیک نشو!" اهل بیت اینجوری نبودند. "مسائل امنیتی باید رعایت شود." "خودتانید شما... چی آوردید؟ جایگاهی؟ چیزی؟ کسی نتواند نزدیک بشود؟ کسی نتواند حرف بزند؟ کسی دستش به چیزی نرود." اینها را باید از بین برد.
**عدم تکلف میزبان:**
پیامبر فرمودند حالا یکی از دیگر چیزهای آداب میزبانی این است که خود میزبان هم به تکلف نیندازد خودش را برای مهمان. تکلف. بحث تکلف. پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) فرمودند که از تکرمه، (تَکْرِمَةُ) گرامیداشت، تحویل گرفتن. یکی از اقسام تحویل گرفتن آدم برای برادرش این است که هدیهای که او میآورد، قبول کند. "به جان خودم شما مگر چیزی داری بهش هدیه بدهی؟" همان که دستت است. همان که در توان است اصلاً باید ادب بشود، فرهنگ بشود. ما مهمانی میخواهیم برویم، یک چیزی ببریم.
یکی از رفقای ما -خدا حفظش کند- پیام هم داده به ما، از منبریهای خوب تهران، خوب (انشاءالله خدا بهش خیر بدهد)، ایشان یک سنتی دارد؛ خانه دوستان اینها که میرود، "یک کیلو سیب، یک کیلو پرتقال..." اینها خلاصه میوهفروشی، شیرینیفروشی اینها نمیروند. "گل و شیرینی، بنشین آقا، یا علی! بسم الله! بخور!" اینها تکلف را از بین میبرد برای میزبان.
**مثال آیت الله دوانی:**
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله دوانی را. آیت الله دوانی که آقازادهشان دکتر رجبی دوانی را تلویزیون به عنوان کارشناس نشانشان میدهد، آیت الله دوانی علمای خیلی بزرگ و زحمتکشیده ما بودند، خدا رحمتشان کند. مهمان آمده بود، ایشان گفته بود که "میخواستم بروم." ایشان فرمود: "یک بوقلمونی میخواهم بهتون بدهم. هیچ زحمتی ندارد، خوراک بوقلمون آماده، راحت الان میآورم سر سفره." اینها میگویند: "ما نشستیم و خلاصه منتظر خوراک بوقلمون." دیدیم حاجآقا سفره را انداخت و "دو سه پیاله هم سبزی."
"نگاه میکردیم به در مثلاً کسی پشت در چیزی بگذارد، در بزنند..." اینها بوقلمونها را نیاوردند. گفت: "بوقلمون نگفتم. گفتم خوراک بوق!" خوراک بوقلمون چیست؟ نان و سبزی. خوراک بوقلمون! این میشود مبارزه با تکلف. زحمت. این مهمان دیگر لذت میبرد. دفعه بعد بیاید خانه حاجآقا. ولی حالا از دو هفته قبل اینها درگیر مهمانیاند. "شش ماه دیگر مهمان بیاید."
**سفره ساده:**
تکلف، زحمت. چهکاری است؟ اذیت نکن خودت را. پدر خودت را درنیاور! راحت بتوانی مهمانی بروی، راحت مهمان بیاید. مهمان راحت باشد. زیر بار یک مهمانی ساده. خوراک بوقلمونی این شکلی. سفره پهن میکنیم و نان و سبزی و گوجهای میگذاریم کنارش، خیاری میگذاریم، پنیری پیدا شد میگذاریم. مهمانی ساده!
پیغمبر فرمود: (إنّی لا أُحِبُّ المُتَکَلِّفینَ) من از آدمهایی که اهل تکلفاند، خوشم نمیآید. "انقدر خوشم میآید مهمانی میخواهیم برویم، طرف یک هفته قبل دارد تدارک میبیند که ما را میخواهد ازمان پذیرایی کند." "مزخرف مهمانی!" از این جور صاحبخانه خوشم نمیآید.
**تکلف در میزبان و مهمان:**
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: (المُومنُ لا یحتَشِمُ مِن أخیه) مؤمن برای برادرش حشمت... (عَجَب.) نمیدانم معلوم نیست کدام یک از اینها عجیبتر است؟ (أدَمِیٌ یُکَلِّفُ أخاهُ إذا دَخَلَ أَن یَتَکَلَّفَ لَهُ المُتَکَلِّفُ الأَخَری) این دو تا را نمیدانم کدامشان باید بیشتر تعجب کرد. کسی که برادرش را وقتی میخواهد برود مهمانی به تکلف میاندازد، یا آدمی که وقتی برایش مهمان میآید به تکلف میافتد. امام صادق (علیهالسلام) از اینکه تکلف میاندازد میآید تو مهمانی، خودش یک جوری است. "یک وسواسهایی دارد، یک گیرهایی دارد." مهمان! "وضعیت میافتد به تکلف میافتد."
میزبان... گاهی اینجوری است. "ببخشید، این دستگیره درتون را میشه من اینجوری وا کنم؟ یک کلینیکس تمیز میشه به من لطف کنی؟" لرستان اینقدر باصفا! پذیرایی کردن، عادت مهماننوازیشان هم به کباب دادن، خدا نصیبتان بکند (انشاءالله). گوشتهایشان هم فوقالعاده است. کوهستانی. خلاصه، بله. عالی. خدا نصیب بکند (انشاءالله). امام رضا (علیهالسلام) بطلبد، بریم لرستان و کربلا. خلاصه، لری، ساده، بیتکلف، آزاد. بگذار راحت باشد بچّه، راحت باشد صاحبخانه، راحت باشد این مهمان، بچّه راحت باشد. "همچین تشکیلات راه میاندازیم، آن مبل فلان و این میز ناهارخوری فلان." بچّه تکان بخورد، "یک اپسیلون جابجا بشود، با تفنگ بادی میزنی پَسِ کلهاش." "بچّه تکان نخورد!"
**پذیرایی از مهمان:**
مهمان را هم به تکلف نینداز. "راحت! آن را که برایت میآورند، تو چشم کم نیار." "تو پذیرایی تو مهمانی نشسته، منتظر بعدیش است. منتظر مرحله بعدی آهنگ... دعوت کردیم به صرف سوپ. هیچی دیگر هم ندارد. بعدش هی نشسته، هی نگاه میکند. ساعتش را نگاه میکند و یعنی مثلاً چی شد؟ بعدش چی؟" خیلی بد است.
"دیدی هیچ پذیرایی... غیبت میزبان از شما پذیرایی نمیکند، یعنی شما را -دور از جون- در حد گنجشک فرض میکند که مثلاً میآید نشسته روی این سیم جلوی در..." مهمان آمده، "آنجا ولش کرده رفته." اینجور مورد داشتیم. اینجوری بوده. "صاحبخانه یادش نبوده مهمان دارد، در را قفل کرده، آمده بالا." اینجور موارد گفتند که غیبتش اشکال ندارد. یکی از موارد جواز غیبت، "غیبت این صاحبخانه. قفل کرد رفت."
پذیرایی کرده، همان که داشته آورده. "حالا توقع داشت بوقلمون بیاورند!" "خوراک بوقلمون آورده!" "این را هم میگویند آخوند! این را هم هیئتیمان! این را هم بسیجیمان!" "این هم میرود بالا منبر، مردم را ارشاد میکند! میگوید رفتیم خانه!" نخیر! غیبت "مرد حسابی بعد غیبت کسی که سر سفرهاش نشستی خیلی غیرت بدتری است." آدمی که نمکگیرش بودی، "بعد به قسمت صفوان بن یحیی از شاگردان امام صادق."
**قصه صفوان بن یحیی:**
یک روز عبدالله بن سنان، -او هم از شاگردان امام صادق (علیهالسلام)- آمد به من گفتش که (هَل عِندَکَ شَیءٌ؟) چیزی هست؟ چیزی تو خانه داری؟ گفتم: "بله." من هم مخفیانه به پسرم یک درهم دادم گفتم: "برو گوشت و تخممرغ بخر." "یک کوکوهایی هست که خلاصه..." ایشان برگشت گفتش که: "پسرت را کجا فرستادی؟ روغن زیتون در خانهات داری؟"
ببین یک سری چیزها تو خانه بوده دیگر. چون اینها یخچال که نداشتند. یک سری چیزهایی که خراب... روغن زیتون و اینها، روغن حیوانی و اینها، "پیت حلبی اینها خلاصه تو خانهها بوده." "روغن زیتون داری؟" گفت: "بردار بیار." من از آقامان امام صادق (علیهالسلام) -دو تا شاگرد امام صادق- از آقامان امام صادق (علیهالسلام) شنیدم: (نابود بشود کسی که برادرش با چیزی ازش پذیرایی میکند، آن را کم بشمارد. نابود بشود. و نابود بشود کسی که چیزی برای برادرش میآورد. همان که در توانش است میآورد و خودش کم میشمارد.) این را ببین. این تکلف.
**نقد فیلمهای متکلفانه:**
بعد فیلم میسازند تو کشور ما اسمش را نمیآورم. موضوع فیلم این است که یکدفعه مهمان میآید. یکی از فیلمهای خیلی قشنگ. "یک فیلمهای غیر از دختر و پسری – دختر و پسری ازدواج و اینها هم دارد الحمدلله نگران نباش. فیلمی نیست که تو در مورد امام حسین (علیهالسلام) مثلاً رستاخیز آمده ساخته، جای عشق و عاشقی توش وسط فیلم ساخته. خیلی هم استقبال شده، مردم بالاخره خوششان آمده. یک موضوع جدید." چند سال پیش من وقتی این فیلم را نشان دادم... نشان میداد. چند سال پیش یادم است که بابا! این ضد روایات ماست. مهمان آمده برای طرف، "تلهکابین درست کرده!" "پذیرایی مفصل دیدید!" "یک پذیرایی مفصل ایرانی ایرانی مهماننواز!"
بابا! این ضد اسلام است! (نابود باد کسی که آن را که تو خانه دارد، وقتی مهمان میآید برایش میآورد و خجالت میکشد.) (نابود باد مهمانی که میآید تو خانه صاحبخانه برایش چیزی میآورد.) "رفتیم خانهاش دو تا سیب کال واسه ما چروکیده پلاسیده..." ذکر غیبت بعد از مهمانی پذیراییاش. گفتم: "قبول نکنیم." "نرویم، چشم و ابرو اینها..." خلاصه، این از آداب میزبانی.
**قصه حارث اعور و امیرالمومنین:**
حارث اعور، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را دعوت کرد. گفت: "آقاجان، افتخار میدهید منزل ما باشید؟ مهمان ما باشید؟" حضرت فرمودند که: (إلاَّ أَنْ لا تَتَکَلَّفَ لی شَیئاً) مگر به شرط اینکه به تکلف نیندازی خودش را. اهل بیت مبارزه میکردند با فرهنگ تکلف، تجملات، اشرافیگری، مصرفزدگی. اینها همهاش چیزهای بدی است. "سه نفر مهمان داریم، اندازه ۳۰۰-۱۳ نفر غذا درست کنیم."
**رزق و برکت مهمان:**
یک وقت کم نیاوریم. فردا شب میخوانم که برای مهمان اصلاً غذا کم نمیآید. شما برای یک نفر مهمان غذا درست کنی، به دو نفر مهمان میرسد. "این روایت بیشتر میشود خودش!" روایت فردا شب میخوانم که (نشنیده بودید تا حالا تو عمرتون! عمراً اگه شنیده باشید. شما خودتان هم ندیده بودید.)
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمدند تو خانه حارث. این یک تکه نان خشک برداشت آورد و امیرالمؤمنین شروع کردند به شکستن. همیانش، همیان داشتند (پولها را تو همیان میگذاشتند، دیگر جیب و چهمیدانم کت و شلوار و اینها که نداشتند که). آن تکه اضافهتر درست... بعد یک نخی داشت. "میکشیدند. جیب اینها." "اجازه میدهی من بروم خرید کنم؟ یک چیزی بیاورم؟" حضرت فرمودند که: "همین تکه نان خشک چقدر خوب." این آدم لذت میبرد. "دعوت کند." "دعوت میکنم خلاصه زرشک پلو با مرغ، یک فسنجون هم احتیاطاً تنگش." "خلاف احتیاط از مرغ به تنهایی."
**کتاب کلثوم ننه:**
علی کتاب قشنگی دارد مرحوم آقا جمال خوانساری. یک قرن و نیم یا دو قرن پیش به اسم "کلثوم ننه". رساله "کلثوم ننه" فیلم طنز. عقاید خرافی مردم. چهار تا پیرزن، کلثوم ننه، بی بی شهربانو، "کیکی و چی و چی." اینها عقاید خرافی به صورت رساله عملیه درآورده. "شهربانو میگوید که وقتی مهمان میآید، مثلاً باید سه پرس غذا اضافه درست کرد." "گفته است که این خلاف احتیاط است. احوط این است که چهار پرس درست کند."
"عروسی و آداب شب عقد و چهمیدانم این مراسمهای سفره نذر، سفرهها، چشم، چشم زدن اینها..." خیلی کتاب قشنگی است. از آن کتابهای خواندنی که "رودبار شده بودم که چقدر ایشان چیزهای عجیبغریب هنر داشتن، بلد بودن." نقد اینجوری باید باشد. یعنی سریال طنز ما این فرهنگهای غلط همین تکلف برای مهمان، نقدش بکنند، مسخرهاش بکنند. "آقا مسخره کنند اشکالی ندارد؟" "این را مسخره کنند! کار بد اشکال ندارد مسخره بشود." آدم نباید کسی را مسخره کند. "اصلاً هیچ آدم این کار بد است."
**رعایت ذائقه مهمان:**
دو جور غذا درست کردن خوب نیست. اگر خوب بود، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) غذای مختلف آورد. در مهمانی، بحث مهمی است شما ذائقه مهمان را بشناسید. این سرد مزاج است یا گرم مزاج؟ چه براش خوب است؟ "یک سرد مزاج میآید و خلاصه برنج با مرغ سیخ میشود روی قبله!" "گرم مزاج میآید یک غذای گرم، خون از سر کلش میپرد میرود." رعایت بشود. خلاصه، هلاکت آدم در این است که آن را که صاحبخانه برایش میآورد کم بشمارد، یا آن را که برای مهمان میآورد کمش کند. البته اگر گفتند، اینها مال مهمانی است که دعوتنشده، خودش آمده. اگر مهمان دعوت کردهاند، یکخورده بالاخره زیاد تکلف نکنند آدم برای مهمانش. خودت را به آن چیزی که در توانش نیست بیندازی.
**سلمان فارسی و مهمان نوازی:**
"چه کار میتوانی بکنی؟ آقا من در توانم نیست. الان حیاطم را بشورم برای مهمان." "حیاط!" کسی راحت نیش و کنایه و... سلمان فارسی برایش مهمان آمد. یک آقایی به اسم ابو وائل. دوتایی رفتند خانه سلمان. داستان بامزهای است. (رفتم پیش سلمان نشستم.) جناب سلمان گفت: (لَوْلا أَنَّ رَسُولَ اللّهِ نَهی أَنْ تُکَلِّفَ لَتَکَلَّفْتُ لَکَ) سلمان گفت: "اگر پیغمبر (صلیالله علیه و آله) نهی از تکلف نکرده بود، من خودم را برای شما به زحمت میانداختم؛ اما پیغمبر فرمودند که دیگر خودت را به زحمت نینداز."
رفت و یک نان آورد با نمک. "یک مقدار بلغور میکردند، مثل الان نبود. نمکهای درست حسابی بود." "از این کارخانه نمک بلغور شده، درست حسابی خودش یک خورش بود!" شما نمک و نان را با مثلاً مرغ سوخاری میخورید، آنها نان را با نمک میخوردند. گذاشت و "ای کاش یک آویشن بود، یک سبزی بود، میانداختیم تنگش، میخورد و از گلو برود پایین." سلمان پرید آفتابهاش را... آفتابه داشت. یک خانه کوچک. فرماندار مدائن بود. یکی از بزرگترین حکومتها. سلمان آفتابهاش را رفت گرو گذاشت. "از آن عطاری و سبزی فروشی و اینها یک مقدار آویشن گرفت." "این گرویی باشد دستت، من بعداً پول آمد دستم."
(خدایا شکرت! ما را قانع کردی به همین که روزیمان کردی.) جناب سلمان فرمود: (لَوْ کُنْتَ قَنَعْتَ بِما رَزَقَکَ اللّهُ لَمْ تَکُنْ مَتْلَفَتِی مَرْهُونَةً) "اگر خدا به آنچه روزیت کرده راضی بودی، به آنی که خدا روزیت کرده، الان آفتابه من گروی کسی نبود." "همان که بود بخور دیگر! این هم ای کاش بود." "عشقش کشیده نخری." رعایت بکنند. "همه لذت میبرند از باهم بودن." "در مهمانیها رعایت بکنند، همه لذت..." "واقعاً استرس به هم وارد میکنند. پا میشوند، برطرف."
**گناه مهمان و میزبان:**
رعایت نمیشود. گناه میزبان و مهمان: (لِلذنبِ هَذا الْقَدْرِ أَنَّهُ یَسْتَصْغِرُ مَا یُقَدَّمُ لِلضَّیفِ) همینقدر بس که آدم آن را که برای مهمانش میآورد کم بشمارد. این گناه است. "میوه داشتی بیار دیگر!" "روی من نمیشود، خجالت میکشم." "برای مردمی که میآیند مهمانی، گناه همینقدر بس که آن را که واسشون میآرند، کم بشمارند."
روایتش را خواندیم. "سؤال نکن ازش! ناهار خوردی؟ جون من تشنهات است؟ تو را خدا مرگ من سؤال نکن! هرچی که داری، میتوانی بردار. غذا داری، بردار بیار. آب داری، بردار بیار. شربت داری، بردار بیار. میوه داری، بردار بیار. شیرینی داری، بردار بیار! سؤال نکن!"
**تشویق به غذا خوردن و حشمت:**
یکی از اقسام حشمت پیش برادر این است که وقتی که... ببین چقدر ظرافت دارد. میزبان برایش مهمان آمده. در روایت دارد، میزبان اگر زودتر از مهمان بکشد کنار، این باعث میشود که مهمان دیگر خجالت بکشد غذا خوردن. این حشمت میآورد. این کار خوبی نیست. میزبان لفتش بدهد. "لفت بده! لفت!" "سالاد بریزد." اولین نفر شروع بکند که همه رویشان بشود بخورند. بعد فرمودند که به برادرت وقتی میآید مهمانی ازش نپرس که (أَکَلْتَ الْیَوْمَ شَیْئاً؟) چیزی (خوردی)؟ "جواد کل الجواد من به آدم جواد، آدمی که واقعاً جود دارد، آدمی که واقعاً بخشنده است، کسی که هر چی که دارد میآورد."
**همخوانی در پذیرایی:**
"فیلم بازی کردن، غذای خوب دادن به مهمان، تکلف نباشد." "مهمان دوست دارد ازش بپرسی: چی دوست داری؟ راحت هزینه بکنم. بالاخره برای شما خب بگو چی دوست داری." سنت قشنگ است. حالا یک سری جاها طرف همان که خودش همیشه همین را میخورد، به مهمان هم همین را میدهد.
بنده خدا محمد بن زید شهام. خیلی روایت قشنگ. "من غریبه بودم، آمده بودم مدینه از کوفه آمده بودم، ایستاده بودم نماز میخواندم." رفتم. "این آقا آمد مرا صدا کرد. منم خدمت حضرت." "از کجا آمدی؟" "ما از شیعیان شما هستیم." "از کدام شیعیان؟ کجا؟" "کوفه است." حضرت فرمودند که: "از کوفه کیا را میشناسی از یاران ما، دوستان ما؟" گفت: "آقا بشیر نوال را میشناسم، شجره را میشناسم." "اینها در ارتباطیم باهاش. بهت میرسند یا نه؟ هواتو دارند تو کوفه؟ خیلی خوباند؟" حضرت فرمودند: (خَیْرُ الْمُسْلِمِینَ مَنْ وَاصَلَ وَ أَعَانَ وَ نَفَعَ) بهترین مسلمانان کسی است که با دیگران ارتباط داشته باشد، کمکش به دیگران برسد، خیرش به دیگران برسد.
"من دیشب که صبح کردم، باید روز قیامت به خدا جواب پس بدهم بابت پولی که دیشب." (رُوِیَ عَنْهُ أَنَّ لَکَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ عِنْدِی حَقًّا). (قَدْ وَاللَّهِ وَ فِی مَالِی حَقٌّ یَسأَلُنِی) "یک حق تو مال من روزانه حق دارد. این مال روزانه. خدا از من سوال میکند. خرجی چیزی باهات هست یا نه؟" گفتم: "بله آقا." دست کردند ۲۰۰ درهم را نشان دادم. حضرت ۲ دینار با ۳۰ درهم به من دادند. "۲۰۰ درهم داشتم، حضرت ۲۳۰ درهم به من داده."
**میزبانی عجیب امام صادق:**
تو مسجد غریب دیدند، مهمان دعوت کردند. "خداوکیلی کدام یکی از ما اهلش تو مسجد غریب ببینیم، مهمان دعوت کنیم؟" میگوید: "من شب رفتم مهمان حضرت شدم. فردا که شد، دیگر نرفتم خدمت حضرت." حضرت شب برای من کسی را فرستادند. آمد گفتش که: "فردا خانه حضرت دعوت هستید." یعنی پس فردایش. "پس فردا رفتم خانه حضرت." "حضرت دیشب نیامدی خانه ما؟" (قَدْ شَفَقَ عَلَیْهِ). "کسی نیامده از شما که ما را..." حضرت فرمودند که: "من کسی را نمیفرستم بیاید. (أَنَا رَسُولُ نَفْسی إِلَیْکَ)" "من خودم آمده بودم دنبالت."
عجیب! پولی داد، به امام صادق (علیهالسلام) گفت: "آقا من از شهرستان میآیم، اطراف، بخرید." سری بعدش آمد و پول را داده بود به حضرت. "قشنگی منزل را خریدیم، ولی جایی نمیگذاریم برویم." اهل بیت اینجوری است. "تا وقتی تو این شهر هستی، میآید خانه خودم." حضرت فرمودند: "من قرار نیست کسی را بفرستم دنبالت، خودت باید پاشی بیای."
"تو طعام امام صادق با ما مأنوس نیستیم با اینجور سیرهها. چقدر این خانواده با کرامت." "غذا چی دوست داری؟" گفتم: "آقا شیر." سریع حضرت پول دادند، فرستادند "یک گوسفند شیردار، شیری خریدند، آوردند." "دعا به من یاد بدهید." آخر کار یک سوال خوبی هم کرد. حضرت این دعای "یا من ارجوه لکل خیر" این دعا را حضرت بهش یاد دادند و بعد، بعد از دعا حضرت دستهایشان را به محاسن گذاشتند و خلاصه دیدم که دستهایشان را وقتی برداشتند، دستها پر از اشک. لطافت روحی. تو مهماننوازی باید وقتی دعا میکند، سریع اشک جاری بشود.
**سخاوت اهل بیت در غذا:**
بعضی اصحاب امام صادق (علیهالسلام) میگویند: "ما خدمت امام صادق (علیهالسلام) میرفتیم، حضرت به ما فرنی میدادند." فرنی، شیر و شکر، غذای قیمتی آن موقع بوده. گاهی هم اخبصه. یک غذایی بوده از خرما و نان و روغن زیتون. حالا اینها تریت بوده، چه جور بوده. حضرت گاهی هم به ما نان و روغن زیتون میدادند.
"آقا تدبیر دولت، تد، به فکر تدبیر باشید. تدبیر کنید آقا! خیلی ولخرجی میکنید شما برای مهمانها." حتی خیلی جالب است که روایت است، "آقا تدبیر داشته باش تا معتدل باشی، اهل تدبیر باش که اعتدال داشته باشی." حضرت فرمودند که: "ما تدبیرمان دست خداست. هر وقت خدا گشایش تو مالمون ایجاد کند، ما هم برای مهمانهامان گشایش ایجاد میکنیم. وقتی نیست، کمتر."
خب، توی غذایی که آدم برای مهمان میدهد، تو این حساب نیست. از اسرافش نترسید. "آقا ما غذای گران میخریم برای مهمان، اسراف نباشد." بله، اسراف تو "بریز و بپاش" نکن. آخر شب، نصف این سفره را بریزی دور. "دورریز نداریم. دورریز یعنی چی؟ آشغال یعنی چی؟ آشغال یعنی که این ظرف ماست مانده، باید بریزی دور." "ظرف ماست، پلاستیکش. ماست را دور بریزی؟ برنج را دور بریزی؟ نصف میوه را بریزی؟" اینها را نداریم. مال اسلام نیست.
**اسراف در اطعام نیست:**
ولی اسراف توی اینکه من غذا خرج کنم، برایش غذای خوب حسابی خرج کنم برای مهمانی. "اینجا کباب هست ۲۰۰۰ تومان سیخی، جای دیگر کباب خوب هست ۵۰۰۰ تومان سیخی." "آن ۵۰۰۰ تومانی اصراف است بابا!" نخیر! اسراف نیست. "۵ تومانیه بخر بده." خرج بشود. چند برابر خدا بهت میرساند.
روایتش را ببینید. امام صادق (علیهالسلام): (عَلَى الطَّعامِ أَلفَ دِرهَمٍ) اگر یک آدمی برای غذای هزار درهم خرج کند و مهمانها را دعوت کند، یا یک مؤمنی از این را هزار درهم خرج کند، یک نفر بخورد، این اسراف نیست. "هزار درهم!؟ آقای هیئت!؟ میشه با این عزاداری کرد!" یک نفر خورد؟ "اشکال ندارد! نوش جانش که خورد." تو ریختوپاشش اسراف نکن. غذای خوبِ تر و تمیز، خوب، قشنگ.
**میوه زیبا و حسابکشی خدا:**
آمدند منزل امام صادق (علیهالسلام)، ابوحمزه میگوید مهمان بودیم. "غذایی خوردیم حضرت، مثل این غذا تا حالا ما نخورده بودیم!" انقدر که عزیز و خوشمزه بود. حضرت بعدش خرما آوردند. "دیدیم خرما از شدت زیبایی و روشنی، اصلاً دیگر ما تو عمرمون ندیدهایم!" "چه فایده روزها!" حضرت فرمودند: "نخیر، خدا کریمتر و بالاتر از این است که اطعام بکند کسی را، ازش بپرسد که ازش میپرسی چند تا دونه برنج خوردی!" "بنویسید!" خدا روز قیامت سوال نمیکند که "چقدر غذا خوردی؟ چقدر آب خوردی؟" خدا از ولایت ما اهل بیت سوال میکند، "با این خانواده چهکار گذاشتی؟" "براشون خرج کردیم." اینها را فعال میکنیم. "از اینکه خوردی؟ نخوردی؟ کم خوردی؟ زیاد خوردی؟ با اینها کار ندارد خدا." "لذیذ بود یا بهت مزه داد یا مزه نداد غذا؟"
**گوشت در پذیرایی:**
اسراف نیست. به مهمان. "آقا چقدر گوشت بدهیم؟ غذای گوشتی چقدر بدهیم؟" "کاربردی خوب است. اینها." "خانه دل ریخته شده پیدا شده." این راوی، عمار ساباطی میگوید: "از امام صادق (علیهالسلام) پرسیدم: آقا ما چند روز یک بار گوشت بخریم؟" "روزانه مصرف میشد." "مهمان میآید، آقا رفتوآمد تو خانه ما زیاد است." "گوشتی." "غذای گوشتی مثل بعضی از مشهدیها فقط غذای گوشتی!" "معروف. زیر لطیفهها که میسازند، حالا که تمسخر بکند که مشکل دارد، ولی لطیفههایی حکمتآمیزی دارد." "بعضی خراسانیها اینجورند." "واقعاً هم هست، من خودم دیدم بعضی وقت مواقع که پیتزا اینها غذا نیست!" "غذای گوشتدار جلو! گوشتی! باقالی پلو با گوشت!" "طبعی دارد، ذائقه. فقط گوشت." "خوراکشان فقط گوشت است." گفتم: "آقا من هیچی پیدا نمیکنم، اگر یک خورش غذای دیگر به اینها بدهم." (خُورَاکُ الْآدَمِیّ ثَلاثَةُ أَیَّامٍ فِی الأسبوع). آدم سه روز یک بار گوشت بخورد. "حالا ما سه وعده گاهی سه وعده گوشت میخوریم. صبحانه، ناهار، شام." "صبح کلهپاچه میزند. ظهر قیمه میزند. یا علی! بسم الله! فضا، آسمان!"
**اطعام برای ریا:**
حالا اگر ما یک کسی را پذیرایی بکنیم، سفره پهن بکنیم برای ریا. "این هم ثواب دارد! اینستاگرام! فلانی مهمان ما بود. فلانی هم مثل اینکه شما نمیدانید!" "عروسی بچّه فلانیها. خوب خرج کنیم! مردم دارند میآیند عروسی بچّه فلانی. خوب برای ریا." کسی اطعام بکند، این کسی برای ریا یا سعه. (سُمعة) یعنی آوازش به گوش دیگران برسد. اطعام بکند. (أَطْعَمَهُ اللَّهُ مِنْ صَدِیدِ جَهَنَّمَ) خدا از چرک خون جهنم (فی بطنه). "این غذایی هم که میخورد، این تو شکم خودش آتش میشود." (حتّی تَخْشَى اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ) "حساب کتاب آن موقع آتش است تو وجود."
اثر ریا. اطعام خدا تلخی مرگ را ازش میگیرد. برمیگرداند. اطعام و طعام. میزبان کارش اطعام است دیگر. مهمان فقط طعام میخورد. یعنی باید ما بیشتر گرایشمان به میزبان شدن، میزبان بودن باشد تا مهمان شدن. بعضیها بیشتر چشم "دعوت بشوند." "خیلی دنبال اینکه کی دعوت کنم نیستند."
**تفاوت کریم و لئیم:**
روایتش را ببین: (لَذَّةُ الْکرامِ فِی الإِطعامِ وَ لَذَّةُ اللَّئامِ فِی الطَّعامِ) آدم کریم از اطعام لذت میبرد. آدم لئیم از طعام. "بیشتر منتظریم که دعوت کنند یا دعوت کنیم؟" گزینه سوم اینجا. آدم کریم و لئیم فرقش معلوم میشود. فرمود: خوراک جسد. خوراک جسم طعام. خوراک روح اطعام. شما وقتی غذا میخوری، وقتی غذا میخورانی، روحت رشد میکند.
**همنشینی با مهمان:**
فرهنگ اسلام از آداب میزبانی این است که صاحبخانه با مهمان همغذا بشود. "بیا سر سفره بنشین. اول از همه شروع بکن." پیغمبر (صلیالله علیه و آله) اینجور بودند. اول از همه شروع میکردند، آخر از همه کنار میکشیدند. در روایت دارد که هر کس خدا را، هر کس دوست دارد که خدا و پیغمبر دوستش داشته باشند، (فَلْیَصْحَبْ) "صاحبخانه برود تو آشپزخانه و صاحبخانه آنور بنشیند." "مدرسه مهمانی." "یک سفره جداگانه چیز بدیه." "این مجلس بقیه مردم بنشینه، زن هم برود کشیدن بردن تو اتاق این دو تا تو کبوتر عاشق." "سر سفره با بقیه."
فرمود: "کسی خودش دوست دارد خدا و پیغمبر دوستش داشته باشد، با مهمانش بنشیند غذا بخورد." روایت را ببین: پیغمبر (صلیالله علیه و آله) فرمود: "کسی با مهمانش اگر غذا بخورد، (فَلَیْسَ لَهُ حِجَابٌ دُونَ الرَبِّ)" "حجاب عجب روایتی!" کسی با مهمانش بنشیند غذا بخورد، حجابهای بین او و خدا برداشته میشود. این از آداب مهمانداری.
**تشویق مهمان به غذا خوردن:**
یکی دیگر از آداب مهمانداری این است که مهمان را هی تشویق کنی به غذا خوردن. "سرش تعارف کند، بردارد. نگاه میکند با حسرت." میگوید: "تعارف نکن. جون. بله بله. چشم! دستت بیار جلوش!"
**(قصه حارث بن مغیره و امام صادق):** حارث بن مغیره میگوید: "من خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسیدم." حضرت گفتند که: "سفره را بیاورید." سفره را آوردند و "دیدم یک دیس برنج آوردند. به به! خدا روزی بکند مهمان اهل بیت بشویم! یک دیس برنج." "یک دیس برنج آورده." میگوید: "من خوردم. سیر شدم." حضرت دیس را با انگشت... "ببین تو را خدا عجیب است!" امام صادق (علیهالسلام) روی این دیس با انگشت خط کشیدند. گفتند که: (أَقْسَمْتُ عَلَیْکَ لَمَا أَکَلْتَ دُونَ الْخَطِّ) "قسمت میدهم تا این خط را باید بخوری!" "همه را به جان من باید تا این خط بخوری!" زورکی مهماننوازی. "آقا بعضیها تو مهمانیها قسم میدهند: تو را خدا بخور! تو را امام زمان!؟ تو را جان بچهات! فلان. اینها چی میشود؟ حکمش چیست؟" "این قسم واقعاً این فلان است. این کفاره قسم و اینها را باید بدهد." "به خدا ناراحت میشوم." "مهماننوازیش است. اثر مهماننوازی اشکال ندارد قسم بدهد آدم."
**سفرهآرایی و بهداشت:**
ولی در آب دادن، صاحبخانه آخرین کسی باشد که آب بخورد. در غذا خوردن اولین نفر باشد، بنشیند سر سفره، خودش زودتر شروع نشسته میخورد که بقیه هم بخورند. ولی در آب خوردن، "صاحبخانه!" در آب خوردن هم آخرین کس باشد. ولی در وضو گرفتن... بله. در آب خوردن اولین کسی باشد. در وضو گرفتن آخرین کس باشد. حالا روایت دارد که اگر کسی ساقی یک قومی است، یک گروهی (ایشان آب دستش است و آب پخش میکند)، این نفر آخری باشد که آب میخورد. "اول از همه...؟" نه! "اول به همه بدهد." "اگر خود بخورد."
یکی دیگر از آداب میزبانی این است که برای مهمان وقتی غذا خورد خلال بیاوری. این بحث خلال و اینها جزء آداب اسلامیه. خیلی چیز خوبی هم هست. داشته باشیم. "حالا من ندارم، بروم خودم بخرم برای خانهمان. از این به بعد ظرف خلال بعد از غذا بگذاریم." (مِنْ حَقِّ الضَّیْفِ أَنْ یُعَدُّ لَهُ الْخِلالُ) از حق مهمان این است که برایش خلال آماده کنی، بعد از غذا بهش خلال بدهی.
**شستن دست قبل و بعد از غذا:**
نکات بهداشتی. ببین چقدر مهم است. بحث شستن دست. مستحب است که قبل از غذا صاحبخانه آب بیاورد و دست مهمانها را بشوید. آفتابه با یک لِگَن. تک تک دستها را شروع کند به شستن. یا بیاورد اینها وضو بگیرند. هم قبل غذا، هم بعد غذا مستحب است.
گفتم قبل غذا، امام صادق (علیهالسلام) فرمودند که خود صاحبخانه دستهایش را بشوید، وضو بگیرد. "چراغم روشن میکند، دستش را میشوید با دست خیس." "آقا بفهمد." "هر کی میخواهد برود، خجالت ن...." قبل غذا، وقتی که غذا را خوردی، اینجا از سمت راست در، در خانه از سمت راست در، "تک تک شروع کنند دستهایشان را بشویند." اگر میخواهند لِگن، به ترتیب از راست به چپ. موقع بعد غذا آخرین نفر باشد صاحبخانه. مستحب است شما قبل غذا که میخواهی بنشینی وضو بگیری، اصلِ استحبابش است. و اینجا آخرش دوباره اگر کسی خواست وضو بگیرد، همه بگیرند، صاحبخانه آخرین نفر باشد. دستش قشنگ چربی به دستش بماند. "شایستهترین فرد برای اینکه صبر کند به چربی دست چقدر ظرافت تو ریزهکاریا."
"دستها را هم بشوید صاحبخانه." اگر بشود که اشکالی ندارد اگر این کار را بکنید. "همه با همدیگه تو یک ظرف دستهایتان را بشویید." یا تو یک ظرف همه باهم وضو میگیریم برایشان. امام صادق (علیهالسلام) به ابی داود فرمودند که شما کوفیها (اهل کوفه بود)، "شما که اهل کوفهاید، اینها تک تک وضو میگیرید که..." امام پیغمبر (صلیالله علیه و آله) فرمودند: "وقتی همه با هم وضو میگیریم، این تفرقه را از بین شما اختلافات را بعد از غذا." شستن دست، این باعث میشود چربی برود. "شیطان وقتی دست چرب است، میآید." این دست تمام.
**چراغ روشن کردن برای مهمان:**
آخرین از مستحبات و آداب مهمانداری برای میزبان این است که برای مهمانش چراغ روشن کند. "التماس کند که یکی بیاید یک چراغی چیزی." مستحب است که... "این اسراف هم نیست." برای مهمان چراغ روشن کنیم. وقتی مهمان وارد میشود، چراغانی کنیم. "چلچراغ بزنیم." یک چراغی بالاخره تو تاریکی ننشیند، اذیت نبیند چی دارد میخورد. "تلویزیون نگاه کند، میخواهد چیزی مطالعه کند، اذیت نشود."
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند که: (لِکُلِّ شَیْءٍ ثَمَرَةٌ وَ ثَمَرَةُ الْمَعْرُوفِ تَعجِیلُ السِّرَاج) هر چیزی میوهای دارد. میوه خوبی، میوه نیکی این است که شما زود چراغ روشن کنید برای مهمان. "چراغ ببر." این خودش یکی از اقسام اکرام مهمان و احترام به مهمان است.
**اختتامیه:**
یک شب مانده تا بحث ما تمام بشود. ۱۷ شب این بحث بوده. این جلسه را داشتیم. فردا شب شب هفدهم، جلسه هجدهم و جلسه آخرمان هم هست. در مورد مهمانی صحبت کردیم و از آداب میزبانی گفتیم. امشب عرض توسل ما و روضه امشب ما، ذکر مصائب و روضه خانمی باشد که میزبان پدر بود. خب، برای یک دختر افتخار است، لذتبخش است که پدرش را بتواند مهمان کند. "پدر تو دختر بیاور." یکی از شیرینترین وقتها برای دختر وقتی است که خلاصه میزبان پدرش باشد. از جان و دل مایه میگذارد. با افتخار، با نشاط برای پدر کار میکند، پذیرایی... لَکِن یک دختر سه سالهای است که این مجبور شد در خرابه از پدر پذیرایی کند... میزبان پدر باشد در کنج...
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه دوازدهم
میهمانی
جلسه سیزدهم
میهمانی
جلسه چهاردهم
میهمانی
جلسه پانزدهم
میهمانی
جلسه شانزدهم
میهمانی
جلسه هجدهم
میهمانی
جلسه نوزدهم
میهمانی
جلسه بیستم
میهمانی
جلسه بیست و یکم
میهمانی
جلسه بیست و دوم
میهمانی
در حال بارگذاری نظرات...