گرانقدرترین رزق دنیوی
رزقی که در دنیا کمتر پخش میشود
کدام شب،شب قدر است؟
ثواب خواندن سوره قدر در شب قدر
انجام برخی از اعمال که زمینه ساز است برای شب قدر
صفات برخی از اصحاب امام زمان
رزق معنوی کسانی که شب قدر در حرم امام رضا هستند
چه طور میشود فهمید توبه ما قبول شده یا نه؟
نگاه تجربهگر مرگ به دنیای فانی
توضیحاتی راجعبه توبه به درگاه خداوند
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
کتاب "آن سوی مرگ" به سه چهار صفحه آخرش رسیده و امروز، انشاءالله، کتاب را تمام میکنیم. قبل از اینکه این چند خط را بخوانیم، که حالا خیلی نکته خاصی غیر از یک نکته تقریباً مهمی در آنها نیست، نکتهای را عرض بکنم در مورد امشب و حتی این کتاب که ربط دارد به هر دو.
این سه نفری که در این کتاب "آن سوی مرگ"، ماجرایشان – حالا به هر دلیلی، به وجهی که بوده –، خدای متعال فرصتی به آنها داد و چیزهایی را دیدند، حقایقی را دیدند، حقایق را شهود کردند و باورشان افزایش یافت. این باور و یقین، گرانقیمتترین چیز این عالم است. و مهمترین چیزی که شب قدر باید خواست، همین است.
خدای متعال همهچیز را توزیع میکند، تقسیم میکند؛ رزقی که به همه میدهد، لحاظ میکند. چیزی است که از همه کمتر تقسیم میشود. آب و نان و خوراک و اکسیژن و همسر و فرزند، همه را به همه میدهند؛ مؤمن و کافر. اما چیزی است که تک و توک به کسی میدهند؛ آن هم یقین است. شب قدر شاید بین هشت میلیارد آدم بر روی کره زمین برای ۱۰ نفر بنویسند. رزق بسیار اندک و نایاب بر روی کره زمین، یقین خیلی قیمتی است.
برخی از اذکار و دستورات مربوط به شب قدر هم برای افزایش یقین است. حضرت فرمودند که شب قدر – که شب بیستوسوم است – شب قدر است. به بعضی از خواص اهلبیت گفتند: «لیلة الجُهَنی.» که امشب لیلة الجُهَنی، شب بیستوسوم است. شب بیستوسوم، شب قدر است. دهه آخر، شبهای فرد و بین نوزدهم و بیستویکم و بیستوسوم، در روایات هم آمده است که چرا اینطور بود؟ فرمودند که: «میخواهیم مردم بیایند و بیشتر استغفار کنند، سهمشان بیشتر شود از شب قدر.» وگرنه شب قدر اصلی، شب بیستوسوم است و غوغای عالم امشب است. غوغای عالم امشب است. فرمود: «اگر شب قدر نبود، قرآن برداشته میشد.» هر سال دارد تجدید میشود، هر سال دارد نازل میشود، هر شب قدر مجدداً نازل میشود. خب، امثال من چه میفهمند؟ غایتِ انکار این است که من میخواهم قبول کنم؛ این است که انکار نمیکنم که خب حالا هست.
فرمود: «اگر کسی شب بیستوسوم مشغول [اعمال باشد]» حالا برخی دستورات را گفت: «هزار بار سوره "انا انزلنا" [بخواند که] دو ساعت و نیم الی سه ساعت طول میکشد.» یا اگر کسی میخواهد به جای آن، سوره دخان را صد بار [بخواند که] آن هم همین حولوحوش تقریباً دو ساعت و نیم تا سه [ساعت طول میکشد]. کسی نمیرسد [به تمام اعمال].
حضرت فرمودند که: «اگر کسی شب قدر، هزار تا "انزلنا" بخواند» – اگر کلمات را جابهجا نگویم از روایت فرمود: _«یُصبحُ و هو أشدُّ الیقین لما یَری»_ – [یعنی] صبح میکند در حالی که به شدت یقینش بالا رفته به خاطر آنچه که در خواب به او نشان میدهند. شب قدر شب رؤیت است، شب شهود است، شب مشاهده است؛ حقایقی را به آدم نشان میدهند.
یکی از بزرگان فراخوان داد به شاگردانش که: «هر کس هر سال [چیزی] میبیند، بیاید بگوید تا من کتاب کنم.» بعد، خیلی هم نمیخواهم ببرم [مبحث را] در فضای هپروت و این مسائل که حالا برویم در خیالاتمان زوم بکنیم، یک چیزی هم شده شکار کنیم؛ یک جن، پری، عروس دریایی، چیزی را شکار کنیم، امشب بالاخره بینصیب نمانده باشیم. منظور این نیست. بحث یقین است. کسی میتواند [به یقین برسد]. اگر در تمام شب نشد، بینالطلوعین؛ اگر نشد، در طول روز – چون روز قدر هم فضائلی دارد، خود روز قدر هم فضائلی دارد – اگر نشد، [باید] آدم مشغولش بشود تا آخر ماه مبارک. در عید فطر به آدم چیزی نشان میدهند.
چیزی که نشان میدهند از چه جهت مهم است؟ از جهت یقین. این ماجراهایی که ما خواندیم، برای چه خواندیم؟ حسوحال این آدم برایم مهم نیست، [بلکه] یقین و باور مهم است. باور کردن این آقا. الان دیگر باورش شده. راست، دروغ دیده، غلط بوده، هرچه هست، آخرش باورش شده است. باور درستی است، باور خوبی است. این باور را ما لازم داریم. باور را میخواهیم، از خدا باید بگیریم. ادعیه و اذکار شب قدر برای محور دعاهای دیگری است که دارد.
مثلاً دعای فرج را خوب است که آدم از سر شب تا صبح هر چقدر میتواند مشغول [خواندن] "اللهم کن لولیک..." باشد. اینها ایجاد استعداد میکند، استعداد معنوی میآورد. توسل به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، نماز استغاثه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)؛ یک نماز دو رکعتی است که شبهای قبل خواندید: یک حمد، دو "هفت قل هو الله"، هفتاد تا استغفار. فضائل عجیبوغریبی برای آن گفتهاند. اینجور اعمال، سوره روم، سوره عنکبوت و سوره دخان – قرائتش را سفارش کردهاند. اینها زمینهساز است. به قول بزرگان، استعداد میآورد. خود توسل به قرآن و عترت در شب قدر، آن چیزی که کلیدی و حیاتی است، یقین است؛ باور است.
از خدا باید یقین بخواهیم. حال آدم عوض میشود. بعد [از کسب] یقین، همه عالم جمع شوند، چیزی را بگویند، آدم مثل روز دیگر برایش روشن است. میگفت...
به آن آقا گفتند: «آقا، قبله یکم متمایل به راست است.» ایشان گفتند: «نه، همینجوری [درست است].» [دوباره] گفتند: «آقا، قبله متمایل به راست است.» [گفت:] «کعبه را میبینم. محاسبات ریاضی [به چه کار میآید؟] بگردید [تا کسی را که نیاز به محاسبات دارد] پیدایش بکنیم.»
سید بن طاووس میفرمود که: «من شبهای اول و آخر ماه را از رؤیت هلال کشف نمیکنم.» (حالا این دستور عمومی نیست که همه همینجوری باشند.) فرمود: «من نگاه به رؤیت نمیکنم. من رؤیت هلال ندارم، نگاه نمیکنم به هلال. من [با آمدن] ملائکه ماه مبارک که میآیند، [و با رفتن] ملائکه ماه شعبان که میروند، باخبر [از اول ماه] میشوم. [در مورد] آخر ماه هم [با آمدن] ملائکه ماه شوال که میآید، [و رفتن] ملائکه ماه مبارک که میروند، باخبر میشوم. شب قدر را هم محاسبه نمیکنم. شب قدر را از رفتوآمد ملائکه میفهمم. اذان صبح را هم از رفتوآمد ملائکه میفهمم. ملائکهاش عوض شد، ملائکه نماز صبح آمدند.»
خود این فینفسه مهم نیست. آن باور مهم است، آن یقین مهم است. به پیغمبر اکرم گفتند – روایت عجیبی است ها – گفتند: «آقا، عیسی مسیح روی آب راه میرفت.» حضرت نمیخواستند مقام عیسی را پایین بیاورند، میخواستند مقام یقین را بالا ببرند. [دوباره] گفتند: «آقا، عیسی مسیح روی آب راه میرفت.» حضرت فرمودند که: «اگر یقینش بیشتر بود، در هوا هم راه میرفت؛ در هوا همراه عیسی [میشد].»
الان [ایشان] چندین سال است که زنده است. [یقینش] خیلی بالا رفته، افزایش پیدا میکند. از اصحاب سرّ امام زمان هم هستند و انشاءالله به زودی شاهد ظهور ایشان هم باشیم. خلاصه، اگر یقین افزایش پیدا کرد، آنوقت همه [که یقین ندارند] میلنگند. در آخرالزمان، قیمتیترین چیز یقین است. دیگر همه سست میشوند و میلغزند و میافتند. آنکه یقین دارد، سفت وامیایستد. اصحاب امام زمان هم آدمهایی هستند که اهل یقیناند؛ اهل یقیناند. یقین خیلی [مهم است]. امشب از خدا یقین بخواهید.
همه اعمال را بر محور یقین انجام بدهیم. از توسل هم غافل نشویم، خصوصاً حرم امام رضا (علیهالسلام). ما که از این حرفها اینجا چندتایی گفتیم، [بعضی] مسلمانی را به باد دادیم. این هم نمیدانم حالا بگویم یا نگویم.
یکی از بزرگان میفرمود که حرم – حالا شاید بعضی وقتها باشد، شاید همیشه باشد – شبهای بیستوسوم ماه مبارک، عدهای از کسانی که شبزندهداری میکنند، در حرم، یک رزق ویژهای دارند برای ملاقات امام زمان. در طول [سالها] مقید بودند هر جا بودند خودشان را شب بیستوسوم [به مکان] مقدس – حالا خصوصاً امام رضا (علیهالسلام) – میرساندند. خبرهایی است دیگر در این عالم. خبرهای غوغایی است.
بخشی از آن را اینجا خواندیم که واقعاً هم چیزهای سادهای بود. در بعضیاش، مثلاً داستان سوم، خیلی مطالب عجیبوغریب نداشت. حالا در آن اولین و دومی، یک کمی شگفتانگیزتر بود. ماجرا، ماجرای یقین است.
این آقا میگوید که: «خدا از شما راضی باشد. ممنون که گوش دادید. ممنون که چندین ساعت من را تحمل کردید. حقیقتش [این است که] من قادر نیستم [این] داستان [را]. نمیتوانم حتی یکی از مواردی را که به شما گفتم، به بعضی از آدمها بگویم. ظرفیتش نیست، تحملش نیست. مسخره میکند. در مورد عمل قلب باز [به یک بچه] سهساله توضیح دهید. مثلاً دارد با توپ بازی میکند. به این [بچه] بگویید، چه میفهمد؟ اسباببازیها و وسایلش را میخواهد تطبیق بدهد.»
بعضیهایش هم جور در میآید؛ [یعنی] در سیر معنوی [اگر کسی] یقین داشته باشد. پیامبر اکرم اوصاف برخی از گذشتگان را گفتند. گفتند که فلانی – به نظرم حضرت ایوب و حضرت زکریا را گفتند – برخی انبیا و اولیا را اسم آوردند: «هشتاد سال عبادت کردند، همه اعمالشان عبادت بود. یک چشم به هم زدن غافل نشدند.» اصحاب پیغمبر [به شور] آمدند که: «آقا، کی میتواند این کارها را بکند؟» جبرئیل نازل شد، گفت: «یا رسولالله، بشارت بده به امتت: لیلةالقدر، راه هشتاد ساله ایوب و زکریا را خدا برای امت تو در یک شب قدر طی میکند.» همه خوشحال شدند.
یک شب قدر، آدم راه هشتاد ساله را میتواند برود؛ هشتادوسه سال راه را میتواند برود. آدم قدر بداند. آدم عبادت میکند که چه چیزی گیرش بیاید؟ یقین. آن یقینِ هشتاد ساله را در یک شب قدر به آدم [میدهند]. چیزهایی میشود، اتفاقاتی میافتد، خوابی، بیداری، مسائلی از این قبیل. جذبهای که این جذبه خیلی مهم است و بزرگان خیلی به آن نظر دارند.
_«الهی، لحظةٌ مِن لحظاتِک تو بازی عبادت الثقل...»_ ظاهراً روایت و دعاست. مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شریف "لب اللباب" اوایل کتاب این را نقل میکنند: _«خدایا، یک جذبه از طرف تو [برابر است] با عبادت جن و انس.»_ همه جن و انس جمع بشوند، یک جذبه اگر از خدا آدم را بگیرد، این از همه اینها بالاتر [است].
یک لحظه، گاهی یک ثانیه جذبه، آنقدر آدم را پیش میاندازد که صد سال عبادت [هم او را] پیش نمیاندازد. یعنی چه؟ یعنی چه میشود؟ یعنی یقین، یعنی باور. مثل روز برایش روشن است. همه عالم جمع میشوند [و بگویند چیزی را]. شما چطور خودتان برای خودتان واضحید؟ الان یکی بیاید بگوید: «آقا، تو امینیخان نیستی.» [بگویی:] «دلیلت چیست؟ ادلهات را بیاور. بینه بیاور تا من حالا بررسی کنم.» امشب [چه حالی] افتادم. میشود آدم نسبت به این شک بکند؟ علم حضوری است دیگر. همه این حقایق برای آدم میشود علم حضوری. شب قدر، یک همچین شبی است. [آن آقا گفت:] «نمیتوانم برای هر کسی ماجرایم را بگویم.»
بعد از آن تجربه، قادر به برقراری ارتباط با برخی از افراد نیستم. وقتی با آنها روبهرو میشوم، حتی کلمهای از دهانم بیرون نمیآید. [به خاطر] شاکله [است]. انشاءالله بعداً صحبت خواهیم کرد. شاکلهها وقتی ریخته باشد به هم... شب قدر به این آیه فکر میکردم: _«و تجعلون رزقکم انکم تکذبون.»_ شما رزقتان را این [گونه] قرار دادهاید که تکذیب کنید. [یعنی] رزقِ تو [را تکذیب] قرار دادهای. خدا [با] یک چیزهایی به ذهنت میآید [که] به ذهن هیچ بنیبشری نمیآید. رزق توست این. این هم شب قدر به تو میدهند. این مال این شاکله است.
بعضیها رزق تکذیب دارند. رزق انکارشان خوب است. رزق گناهشان خوب است. رزق فسقشان خوب است. بعضی [وقتی] حرم که میروند، پلنگها را شکار میکنند. بعضیها هم اولیای خدا را شکار میکنند. پلنگی به چشم این میآید، [اما] ولی خداست به چشم آن [دیگری] میآید. شاکله صحنهسازی میکند برایت. ضمیر ناخودآگاه اینهاست دیگر. ضمیر ناخودآگاه بخشی از شاکله است. شاکله صحنهسازی میکند برایت. قبل از اینکه حواست باشد، صحنهسازی میکند، تحویلت میدهد.
یک وقتی گفتم دیگر: آدم قبل از اینکه نگاه کند، [شاکلهاش] نگاه [میکند]. اگر کسی روی خودش کار کرد، نفس او قوی میشود. دیگر [حتی] ندیدن او، این چیزها را ندیدنش، میشود [قسمت] ناخودآگاه. دیگر دست خودش نیست. نفس، [در] مدیریت، کف ماجراست. خیلی بالاتر از اینها، حرف این شاکله است.
شاکله وقتی خراب باشد، آدم از [دیدن یا بهرهمندی] محروم میشود. یک وقتی مثلاً یک جایی امام عصر حضور دارند و آدم محروم [میماند]. بعد یکی دیگر میآید و بهش میگوید: «یک آقایی بود، خدا رحمتش کند، اهل تهران، روحانی برجسته و شخصیت ممتازی بود. ماجراهایی هم داشت که یک عنایتی به او شده بود. شبهای چهارشنبه جمکران میآمد. چه چیزهایی میدید و چه چیزهایی میگفت و انسان خاصی [بود].» یک جوانی آمده بود کنار ایشان. [گفت:] «این پسر چهل هفته است میآید جمکران [و] میخواهد امام زمان را ببیند. شب جمعه هفته پیش مشهد بوده، حرم امام رضا (علیهالسلام)، بالای سر نماز میخوانده. حضرت کنارش وایسادهاند [و] نماز خواندهاند.» [اما این پسر هنوز ایشان را ندیده است.] جمکران [است]. اینها مال چیست؟ مال شاکله است. [شاکلهام خراب است.] محضر امام زمان [هم که هستم] محروم میبینم [و] دهنم قفل میشود. چرا؟ به خاطر شاکله خراب. رزق بسته میشود.
عشق بعضیها نیست. ما هم جلسه اول با اینکه همه عزیزان ما اینجا عزیز ما، نور چشم ما هستند و همه را دوست داریم، خواهش کردیم، گفتیم واقعاً اگر بعضیها میبینند که زمینه نیست، نیایند. این بحث، بحث همهگیری نیست که همه بتوانند با آن ارتباط برقرار بکنند. ولی خب، الحمدلله، ارتباط دوستان و اُنس دوستان با این بحث برای خود من فوق انتظار بود. واقعاً یعنی فکر نمیکردم که خودم خیلی نگران بودم که «آقا، میافتیم به وادی توهم و تخیل و اینها.» دیدم نه، الحمدلله، تک و توکی از اینور و آنور فقط صدا شنیده شد. [یعنی] در قالب جلسه، همه دل دادند و آمدند و کتاب "روشن نفهم" را خواندم. الحمدلله، خیلی استقبال خوبی از این کتاب شد. انشاءالله که بشود ما هم اهل این مسائل بشویم. حالا نه آنجوری که برویم توی کما و پرت بشویم و اینها، [بلکه] قلب ما [حقایق را] بتاباند، مثل روز برایمان روشن باشد.
مرحوم آیتالله شاهآبادی به حضرت امام فرموده بود که: «شما انقلابی در پیش دارید.» [او] مسائل [زندگی] تا آخر عمر ایشان [را به امام] گفته بود. از این بزرگان زیاد بودند. مرحوم آیتالله سید حسین قاضی بود. شوخی میکرد. سید حسین قاضی سال ۵۱ از دنیا رفته [است]؛ شش سال قبل [از] انقلاب. ایشان با امام شوخی میکرد [و میگفت]: «یک روزی میآید [که] عکس تو را روی پولها چاپ میکنند.» در طول تاریخ اسلام و شیعه، تنها مرجع تقلیدی که عکسش روی پول بوده و هست و احتمالاً خواهد بود، حضرت امام بوده؛ نه قبل امام، نه بعد امام. [ایشان به امام گفته بود:] «دستخط به من بده، بعداً که تو از آن کاغذهایی که عکسش روی آن است، چند دانه از آنها را به من بدهی.» اینها خاصیت اهل یقین شدن است.
مرحوم علامه طباطبایی در المیزان میفرمایند که کرامات محصول یقین است. _«وکَذلِکَ نُری إبراهیمَ مَلَکوتَ السماواتِ و الأرضِ وَ لِیکونَ مِنَ الموقِنین.»_ [این] مال یقین است. کسی که به یقین رسید، این حقایق برایش مثل روز روشن است. مثل روز روشن [است]. به اینها بگو [که] یکی از همسایهها مشکل پیدا میکند اگر ازدواجشان آن شکلی بگیرند. این [از] کرامت [ما بود که] ما گفتیم که اینها اگر ازدواجشان این مدلی بگیرد، بعداً بچهشان مشکلدار [میشود]. گوش نکردند. بچه اول باردار شدند و بچه قلب نداشت، انداختندش. حالا جالبش این است که آن آقا دیگر سمت ما نمیآمد. میگفت: «من از این میترسم، آن حرفی که زده [بودید].» حالا حرفم مال ما نبود، [این مسئله] با [سفر به] کربلا رفع میشود. بچه دوم را باردار شدند. سالم بود و موقع زایمان از دست پرستار افتاد [و] دنیا رفت. و بچه سوم فعلاً هست. آقا گفتش که: «اینجوری میشود.» [بله،] اینجوری است دیگر. عالم، عالم حسابوکتاب و ضابطه است.
خلاصه، میگوید که: «اینها چه شکلیاند؟ اینهایی که میگویی من حالم بد میشود.» خیلی سریع بخوانم چند خط [از کتاب را]: «ببینید: ظاهرشان مشکلی ندارد. چهبسا از ظاهری پاک و مشروع برخوردارند. [اما] میدانید، با حضورشان ناگهان فضا بر من تنگ میشود، احساس خفقان میکنم، زبانم من را برای حرف زدن یاری نمیدهد. هرگز درک نخواهید کرد که چقدر عذاب میکشم. خوشحالم که شما از آن دسته آدمها نیستید، در نتیجه توانستم خاطراتم را تعریف کنم.»
میپرسند که: «شما بعد از اینکه برگشتید، خطاها را جبران کردی؟» گفت: «مسلماً همهاش را نه. تا حدی که میشد سعی کردم، تا حدی که میشود سعی میکنم. من رضایت عدهای از کسانی که در موردشان ظلم کردم را به دست آوردم. اما رضایت [گرفتن از همه] مسئله این نیست. مشکل این است که بعضیهایشان مردهاند، بعضی را هنوز نتوانستم پیدا کنم. من تا اندازهای که بتوانم به نیابت از آنها به مردم کمک میکنم. امیدوارم خدمات ناچیزم باعث بشود که در دنیای دیگر مورد بخشش قرار بگیرم. از جانب من ستم دیدند. از اینها گذشته، به خاطر گناهان [خودم] به خدا پناه بردم. ازش میخواهم خودش ستمدیدگانی را که در دسترسم نیستند، راضی کند. بله. اما در مورد گناهانی که فقط خدا [باید ببخشد] – این قاعدهاش خیلی قشنگ است – در مورد گناههایی که فقط خدا باید ببخشد نه دیگران، لازم نیست تا قیامت منتظر ماند. در همین دنیا میشود فهمید که آیا [بخشیده شدهایم یا خیر].»
میگوید: «چطوری میشود فهمید؟ کافی است مدتی پس از توبه، آن گناه را به یاد بیاوریم. اگر ما به یاد آوردنش، لذت ناشی از گناه را در وجودمان احساس کردیم، بخشیده نشدهایم. اگر تلخی گناه را احساس کردیم، به این معناست که بخشیده شدهایم.» جالبه! تاکنون نشنیده بودم.
«آقای دکتر، نیابتاً به مردم کمک میکنید؟ چگونه؟ مثلاً بخشی از درآمدتان را به فقرا میدهید؟» [جواب:] «جواب سؤالتان را بدون اینکه وارد جزئیات بشوم، میدهم. امیدوارم اعتراض نداشته باشید. ببینید: برای کمک کردن، لازم نیست کنار پیادهرو بر تهیدستان پول بپاشی. میتوانی بین دو نفر که مشغول دعوا هستند، صلح برقرار کنی؛ [شیئی را] که بین راه افتاده، برداری. با دقت و حوصله غریبهای را که [راه گم کرده یا نیاز به کمک دارد، راهنمایی کنی]. همیشه و در هر جا میشود راهی برای خدمت به دیگران پیدا کرد.»
«دکتر، اگر بپرسم الان چقدر زندگی را دوست داری، جواب میدهید که...» این جملهاش خیلی قشنگ است که این [جمله را] بغل کتاب، حاشیه کتاب هم چاپ کردهاند. میگوید: «جواب میدهم که خیلیخیلی بیشتر از سابق دوست دارم. حقیقتاً با توجه به آن تجربه مرگ، این جمله طلایی را داشته باشید: "من شیفته دنیای خاکی نیستم، شیفته زندگی هستم، شیفته زندگی جاوید. برای رسیدن به هدف نهایی باید از گذرگاه دنیا عبور کنم. اگر زندگی در دنیای مادی را تحمل نکنم، سهمی از زندگی جاوید نخواهم داشت. دنیا یک رود باریک و دراز است که به یک دریای بزرگ و ابدی میریزد. من میخواهم به دریا برسم. برای رسیدن به آن، مجبورم مسیر رود را طی کنم. با توکل به خدا، سراسر رود را پارو میزنم و سعی میکنم که خودم را سالم نگه دارم. به علاوه، سعی میکنم از زیباییهای رود و کرانه رود لذت ببرم، البته تا حدی که مشروع است."»
و [مصاحبه] رسیدن به هدف تقریباً تمام شد. «فقط چیزی که در پایان مصاحبه میپرسم این است که مطلبی مانده که نگفته باشید؟» میگوید که: «من مایلم بر توبه به عنوان یکی از بزرگترین نشانههای رحمت خدا تأکید کنم. توبه مؤثرترین وسیله برای خنثی کردن فتوحات شیطان و مطمئنترین شوینده ارواح انسانی است. نعمتی است که با تطهیر انسان، مقدمه اتصال او را به خدا فراهم میکند. متأسفانه ما از ارزش این نعمت عظیم غافلیم. میدانید، گناهان تلمبار، مزمن و عفونی میشوند اگر با آب توبه [آنها را] نشوییم. ما یاد گرفتیم که هر روز چندین بار [یک] دستگاه چرکین را بشوییم، اما روح کثیف شده از گناهانمان را دیر به دیر یا حتی ممکن است هرگز [نشوییم].»
موتورسیکلتی آمد و با صدای خیلی زیاد دیدیم که درِ ویلا انگار دارد کنده میشود و یک سنگی از زیر چرخ موتور پرت شد به سمت در. لحظه بعد دیدیم که موتورسیکلت در پایین شیب [منتهی به] دریاچه توقف کرد. مرد درشتهیکلی که سوارش بود، پیاده شد تا از شیب بالا برود. حسین با صدای ضعیف غرید: «گوسفند ابله! نمیتوانستی آهستهتر برانی؟»
به همان دم، حالت چهرهاش تغییر کرد. شبیه دروازهبانی شد که به خودش گل زده باشد. لب گناهکارش را گاز گرفت و نالید: «خدایا! من چه گفتم؟» فوراً به سمت پلههایی که به پایین منتهی میشد، دوید. داد زدم: «کجا میروی؟» صدای دورشوندهاش از بین راه پله جواب داد: «به او فحش دادم، میروم راضیش کنم.» آمدم بلند شوم که دکتر بازویم را گرفت. [گفت:] «بگذار برود. این بهترین کاری است که میتواند بکند. او هنوز تمام نشده، هنوز زنده است و وقت دارد.» روی صندلی بیحرکت ماندم. دعا کردم که حسین سالم و خوشنود برگردد. لکههای کبود زیر چشمانش... دکتر بهرامی گفت: «امیدوارم که [آن مرد] دوستمان را ببخشد. به هر حال، همه ما مرتکب خطا میشویم و لزوماً نیازمند بخشش دیگرانیم. اگر میخواهیم روزی [بخشیده شویم،] باید ببخشیم.»
این کتاب بعد از سی و خردهای جلسه به اتمام رسید. الحمدلله. اگر حیاتی بود و شب قدر برای ما نوشتند که باز هم مزاحم عزیزان باشیم. امشب اگر رزق اینجوری داشتیم – اگر رزق شهادت ننویسند – باز [هم] خدمت عزیزان هستیم. انشاءالله دو سه هفته دیگر دیگر بحث ما فعلاً تمام است. دو سه هفته [بعد] زیارتتان میکنیم با یک بحث ظاهراً جدید، ولی تم و ریشهاش همین مباحثه است. حالا باید فکر بکنیم ببینیم حالا امشب چه مینویسند برایمان. فکر بکنیم که چه بحثی داشته باشیم. قاعدتاً بحثهای تابستانمان تخصصیتر میشود دیگر. چون در محضر همه دوستان نیستیم، [و] با جمع خاصی هستیم، قاعدتاً یک بحث – شاید همین مباحث را یک کمی – مباحث فلسفی و عرفانیاش را تمرکز بیشتری داشته باشیم و کلمات بزرگان و آیات و روایاتش را بیشتر بخوانیم. احتمالاً همین بحث اینشکلی را داشته باشیم.
از دوستان میخواهیم که ما را حلال بکنند. اگر دیر آمدیم، اگر نمیدانم چیزی گفتیم [و] ناراحت شدید، صدایمان اذیتتان کرد، خواب بودید [و] با صدای ما پریدید. هرچه، هرچه که میشود از آن حلالیت طلبید، ما از آن حلالیت میطلبیم. دوستان ما را حلال کنند. انشاءالله که عاقبتمان به خیر بشود و انشاءالله که امسال سال فرج باشد برای ارباب و مولایمان حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه).
خدایا، در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی [باشد]. درک شب قدر در امشب را – به گُل روی آقایمان امام زمان، به خون شهید این ایام امیرالمؤمنین – نصیب همه ما بفرما.