مشاغل مختلف ارواح در برزخ
شغل بهشتی مادر دکتر
چگونگی برزخ بچههای نابالغ فوت شده ؟
اثر مغناطیس مجلس روضه اهل بیت
لطف ویژه خدا برای والدین فرزند از دست داده
معرفی کتاب مسکن الفوائد
چگونگی در خواب اموات را دیدن
تغییر شغل در بهشت؟
نگهبانی ارواح بهشتی از مردم دنیا
عظمت شهید حججی
شرکت ارواح در آموزشگاه های بهشتی
معاشرت ارواح با همدیگر
تفاوت پاداش ها در بهشت برزخی با بهشت اخروی
وادی های مختلف جهنم برزخی
سخت ترین عذاب برزخی چیست؟
عرضه شدن گناهکاران بر جهنم
چه کسانی در جهنم اخروی ابدی هستند؟
در بهشت همه چیز بر محور اراده
آیا جهنمیان فاقد اراده اند؟
عذاب های روحی در جهنم
عذاب الیم چیست؟
محروم ماندن گناهکاران از محبت الهی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در ادامۀ داستان این آقای دکتر که لحظاتی از بدن جدا شد و وارد عالم برزخ خودش شد، میخواست برگردد. لحظاتی را هم مهمان مادرش شد در عالم برزخ و اتفاقاتی که دیده بود را نقل کرد تا اینکه سه تا دوستی که در سابق داشت را ملاقات کرد و این دوستان نکاتی را به این آقا گفتند.
برخی، عرض کردیم، به اینجا میرسد: در بهشت برزخی هر گروه از ارواح دارای حرفه مشخصی است. من دیدم این بود که در عالم برزخ، ارواح مشاغل مختلف داشتند؛ مشغولیتها و حرفههای مختلفی داشتند. عدهای به نقاشی مشغول هستند، عدهای به باغبانی – اینها شغلهای بهشتیاند – عدهای به هنر موسیقی، عدهای به آنچه صنایع دستی مینامیمش و غیره. در حقیقت، اغلب ارواح به کاری مشغول میشوند که در دنیای زمینی دوست داشتند. البته برخی دیگر، بنا به صلاحدید خداوند، به حرفههای خاص میپردازند.
این بخشش برمیگردد به ملکات آدم. چون آدم ملکات خودش را میبرد دیگر؛ ملکات ما باهامان هست. برخی از اینها مفید است. بالاخره یک جنبهای از یک جلوهای از قدرت خدا، آن لطافت الهی، هنر الهی را دارد. مثلاً خطاطی از اینهاست، صوت خوش از اینهاست. حضرت داوود در عالم برزخ نغمهسرایی میکنند، قاری قرآناند. بالاخره یک هنری است دیگر.
مشغلۀ آنجا مثل اینجا نیست که طرف پول دربیاورد، یعنی نیازی بخواهد برطرف بشود. اینجا مشاغل بر آدم است، یک سری کار انجام میدهد، بقیه به کار او نیاز دارند؛ کسی که به این پول میدهد. آنجا این شکلی نیست که مثلاً یک کسی گاوداری میکند، یک کسی هم باغبانی میکند. اینجوری نیست. مشاغل آن طرف، بروز یک سری ملکات است؛ ملکاتی که آدم کسب کرده. آن طرف هرچی که هست، از جنس نور و معرفت است. این مشاغل هم آن طرف همین شکلی است؛ یک بروزی از رحمت خداست، یک بروزی از معرفت است، یک بروزی از نور.
مشاغل آن طرف این شکلی است. ما بیکار نیستیم تو بهشت. علاف نیستیم صبح بخوابیم و ساعت دوازده و یک باشیم، زنگ بزنیم پیک موتوری دو تا بلبک بیاره و چرتی بزنیم. بهشت، برنامۀ نود تعطیل کرده؛ هیچی دیگر. اینجوری نیست. بهشت، تلویزیون و فیلم و سینما و آخر هفته ندارد. مثلاً، جنس معرفت و نور است. جلوههایی از رحمت خداست. خدا بینهایت جلوه از رحمت خودش دارد. سیاق مشاغل و حرفهها بروز پیدا میکند: یکی معلم، یکی خطاط، یکی باغبان. باید رفت و دید؛ خیلی برای ما فعلاً اینجا قابل فرض نیست.
بد نیست بدانی که مادرم در آنجا آموزشدهندۀ گروهی از بچههاست. مادر این آقا، معلم مهد آن طرف است. منظورم ارواح کسانی است که در کودکی از دنیا رفتند. بچههایی که از دنیا میروند، مراتب مختلفی دارند. این یک بحثی است و سؤالی است که این بچهها چی میشوند؟ بچهها قبل از بلوغ، خب، جهنم نمیروند. بهشتشان هم به این نحو نیست؛ البته بحث مفصلی است که بهشت اینها چه شکلی است.
برخی آیات و روایات میگوید که این بچهها "الحقناهم بآبائهم"؛ این بچهها را ملحق به پدرانشان میکنیم. چون بچه تا وقتی بالغ نشده، عمل منفصل پدر و مادر به حساب میآید. اینها را داشته باشید! این تعابیر صد بار اینترنت سرچ بکنید، بعضی از این کلمات پیدا نمیشود.
پدر و مادر یک عمل متصل دارند، یک عمل منفصل. میگوید: بچه نماز که میخواند، میرود تو پرونده پدر و مادرش. کار خوب که انجام میدهد، میرود تو پرونده پدر و مادرش. البته برای خودش هم یک شأنیت و صلاحیتی شکل میگیرد، ولی چون تکلیف ندارد، مکتوب نمیشود. این به عنوان یک عمل برایش یک لطافتهایی میآید که بعداً، بعد از بلوغ، از این لطافتها استفاده میکند.
تو بچگی اگر بچه تو مجلس روضه، تو مجلس ذکر اهل بیت(ع) حضور داشته باشد، آن مغناطیس جلسه – تعبیر ایشان مغناطیس جلسه است – باعث میشود که بعداً یک زمینههای خیلی مستعدی را در خودش میبیند. بعضی چیزها را در خودش استعداد فراوانی میبیند. "نمیتونم این کارو باید انجام ندم"؛ یک زمینهای رو قبلاً روایت هم داره. میشود و گفته نمیشود. متأسفانه اتفاقات بد میافتد. دین بالاخره باید چیزها را گفت.
تو روایت دارد که اگر پدر و مادر بالاخره در آن لحظات خاص، صدایی از اینها به بچه نوزاد، ولو صدای نفسشان، برسد؛ اگر این بچه بعدها اهل فحشا شد، اینها هیچکسی غیر از خودشان را ملامت نکنند. این هم مغناطیسی است که زمینه را، نه اینکه حتماً این بچه خرابکار میشود و بزهکار، زمینهها را. بلوغ میرسد، زمینههایی را دارد کسب میکند. ولی عمل منفصل پدر و مادر به حساب میآید.
پس بچهها در واقع عمل پدر و مادر، و ملحق به پدر و مادر میشوند. خب، حالا اگر پدر و مادر کافر بودند، چی؟ اینجا بحثهای دیگر گفته شده. حالا درجۀ کفر پدر و مادر چیست؟ عنادشان در چه حدی است؟ خود بچه تو کودکی چه وضعیتی داشته؟ دوباره امتحان میگیرند. برخی دارد که اینها تربیت میشوند. مربیهای اینها فرق میکند. تو یک روایت دارد: "تربیتهم فاطمه سلام الله علیها". بعضی از این بچهها تحت تربیت حضرت زهرا(س) قرار میگیرند. یک روایت دیگر دارد که تحت تربیت حضرت ابراهیم و ساره قرار میگیرند. تو این داستان میگوید که تحت تربیت این خانم هستند.
بچهها مراتب دارند. مهدکودکهای بهشت هم مثل اینجاست؛ بالا شهر و پایین شهر دارد. مهدکودکهای بالا شهری مال حضرت زهرا(س) است دیگر؛ بچۀ پولدارها و بچههای مسئولین و اینها. آنجا مامان ما معمولیا، بچههامون تهش برن همین این خانم. این خانم معلم دولتی احتمالاً اینها. آنها غیرانتفاعیاند. خلاصه بستگی به آن درجۀ معرفتی خودمان و شخص دارد. حالا عوامل فراوانی هست که چرا این بچه پیش این میرود و پیش آن نمیرود. دیگر حسابوکتاب ویژه است. باید برویم بهشت انشاءالله ببینیم چه خبر است. اینجا فقط داریم یک روزنههایی را از دور بررسی میکنیم.
او در آن عالم مشغول حرفهای است که در زندگی دنیویاش دوست داشت. جالب است ها! دوست داشته باشد و خدا نسبت به آن رضایت داشته باشد. این از دنیا نمیرود؛ مگر اینکه خدا بهش میدهد. از دنیا نمیرود برای اینکه خدا بهش میدهد. یعنی یا تو همین دنیا میدهد یا از دنیا نمیرود، مگر اینکه خدا برای آن طرف بهش میدهد، یعنی میخواهد وارد بشود، بهش میدهد. یک کسی یک شغلی را دوست داشته، رضایت خدا هم درش بوده، نشده به هر دلیل. خانم، مادر این آقا، مادر آقای دکتر، مربی بچههاست. دوست داشت این طرف مربی بچهها باشد، آن طرف مربی بچهها شد.
به من گفت که وظیفۀ آموزش چهل کودک را به عهده دارد. اینجا خیلی نکته دارد. او اذعان کرد که گاهی ارواح کودکان را با خود به زمین میبرد. برای چی؟ برای اینکه آنچه را ندیدهاند ببینند. بچهها را میآورند اینجا. یک سیری، ماجراهایی دارد.
اگر مؤمنی بچه را از دست بدهد، این بچه میرود جلو در بهشت وامیایستد [تا] پدر و مادرش هم بیایند. از الطافی که خدا در حق یک نفر میکند، این است که یک بچهای را تو سنین خردسالی از او بگیرد. لطف خداست ها! یک پوئن مثبتی است که خدا دارد به این میدهد؛ آن طرف میگذارد برایش کنار. از الطاف شهید ثانی – بچههایشان را از دست دادند، خیلی بهشان سخت گذشت – ایشان یک کتابی مینویسد: "مسکن الفؤاد"، "تسکیندهندۀ قلب". ایشان مینشیند برای خودش نگاه میکند، جمع میکند روایتهایی که آرامشبخش است برای تسلیتبخشیدن تو از دست دادن عزیز. در بین اقوام و دوستان و آشنایان و اینها، کسی هست که عزیز را از دست داده؟ به نظرم ترجمه شده؛ حالا من خودم... خیلی قشنگ است. روایتهایی که در این زمینه است که این بچهها مثلاً بچه اگر از دنیا رفت چی میشود؟ بزرگ اگر از دنیا رفت چی میشود؟ شما اگر صبر کنی چی میشود؟ خیلی روایتهای بچههایی که میروند، وضعشان خیلی خوب است، خیلی خوب است. مراتب بهشت متفاوت است، ولی بالاخره در نعمت و شرایط خوبیاند.
تو دنیا که چی بشود؟ میآیند تو دنیا اهل دنیا را بهشان نشان بدهند. او بعضی وقتها روح کودکان را به خواب مادرشان میبرد. بچهها را میآورد تو دنیا، بعضی وقتها میبرد تو خواب مادرشان. این هم حسابوکتاب دارد دیگر؛ خواب دیدن پدر و مادر و بچه و اینها.
سفر اخیری که مشرف بودیم عتبات، نجف بودیم. یکی از این دوستان پدرش از دنیا رفته بود. گفتم: "این پدرت اگر خوب بوده، انشاءالله اینجا، وادیالسلام، اینجا ساکن است دیگر." این هم گیر داده بود که "من میخواهم خواب پدرم را ببینم. اگر اینجاست، انجام بده." شاید انجام داد و خلاصه صبح پا شد، گفت که: "آقا، من خواب ندیدم." خلاصه گاهی تناسبات این شکلی برقرار میشود که آنها میآیند تو خواب. گرفتارند واقعاً! بعد بندگان خدا گاهی شرایطش نیست؛ گاهی شرایط از طرف آن بهشتی نیست، گاهی شرایط از طرف این دنیایی است و نیست. اینکه تو دنیاست، موقعیت... بالاخره اینها حسابوکتاب خاصی دارد.
این بچهها انگار زمانبندی شده که کی بیایند به خواب مادرشان. تازه هر سری هم که میآیند، شاید با یک چهره متفاوتی باشد، با وضعیت متفاوتی باشد. شاید مادره تشخیص بدهد که این بچهاش است، شاید تشخیص ندهد که این بچهاش است. هر کدام حسابوکتاب عجیب و غریبی دارد. عالم دنیا که این است که ماها مینشینیم همه درس میخوانیم و این همه فرمول و قاعده و ریاضی و فیزیک و این همه درس عالم ماده است که پستترین عوالم وجود است، این همه حسابوکتاب و ضابطه و قانون دارد. عوالم بالا چه خبر است؟ آنجا چقدر ضابطه دارد؟ همه چیز هم روی حساب است؛ همه چیز روی حساب که این طرف کی بیاید چی بگوید تو خواب.
اگر مردهای را دیدید، این یکی از ضوابط است: یک انگشت سبابۀ او را اگر بگیرید، جواب میدهد. نمیدانم چه حسابوکتابی دارد. میگوید: اگر تو بینالطلوعین رفتی زیارت قبر اموات، سؤال اگر بپرسی، جواب میدهند. بعد طلوع آفتاب اگر رفتی، سؤالت را جواب نمیدهند، ولی باهات انس میگیرند. چه حسابوکتابی که تو آن ساعت جواب میدهند؟ بعد کی میفهمد من با چه شرایطی باشم که این جواب را بگیرم؟
خلاصه میگوید که در این مواقع معمولاً ارواح کودکان با مادر خود صحبت میکنند. حتی گاهی محل اقامتشان را به آنها نشان میدهند. این میتواند عامل مؤثری در تسکین مادران داغدیده باشد.
سؤال میکند: "ارواح در عالم برزخ اجازه دارند که شغلشان را تغییر بدهند؟"
پاسخ: "به مصلحت خداوند و در مرحله بعد به خواست روح بستگی دارد."
"مادرم قبل از انتخاب شغل معلمی، به عنوان روح نگهبان فعالیت میکرده است. او نگهبان یک زن بوده؛ به زمین میآمده و به اذن خدا آن زن را در برابر برخی حوادث محافظت میکرده است."
حسابوکتاب... دوست که نمیشود گفت، برادر دانشجویی، یک وقتی با یک کاروانی آمده بودند. از تهران آمده بودند مشهد. برای اینها سخنرانی داشتیم. صحبت بکنم. "خیلی کارم گیر است و سؤالی دارم. بچه بودیم، ساده بودیم. طلبه بشم یا نه؟ خودت حسابوکتاب به من بگو تا آخر خط چی میشود؟" فایل صوتی این گفتگو را داشتم تا چند سال. خیلی جالب بود آن گفتگو. ایشان که زنگ میزد به آن بزرگوار: "وضعیتم این شکلی است، این جوری است." آن آقا گفتش که: "گفت: من یک ضمانتی میخواهم برای طلبه. عاقبتبخیر میشوند؟" ضمانت میدهد تو دانشگاه؟ مگر ضمانت میدهد که عاقبتبخیر حوزه نیامد تو دانشگاه میماند؟ خیلی اصرار کرد. چی شد که جواب داد؟ به ایشان فرمود: "بنده نمیبینم در اینکه شما مشکلی برایت پیش بیاید، اگر طلبه بشوی." بعد یک جملهای گفت، این رفیق منقلب شد. گفت: "یک روح پاکی هم در بهشت مراقب شماست." "پدرم است که شهید شده." من شاید نمیدانستم، یادم نیست، ولی من خودم جا خوردم که آن آقا داشت میگفت. به نظرم میآید که من خبر نداشتم تا آن لحظه که پدر امام [ناواضح] شهید شده. گفت: "یک روح پاکی تو بهشت حواسش بهت هست و برایت دعا میکند. با دعای او هم انشاءالله موفق میشوی." که این طرز فکرش هم دوست نداشتم، جوابش که غلط بود، طرز فکرش هم دوست نداشتم.
خلاصه اینها اینجوری نیست که بگویی از اهل زمین فارغاند. چند سال است چقدر عجیب و غریب. این بچه شهید، شهید استثناییها. یکی از جملاتی که به بچهاش میگوید تو وصیت، این است. میگوید: "بابا! اگر ماندم که خودم کنارت هستم، بزرگت میکنم. اگر شهید شدم، از آن طرف حواسم بهت هست، بزرگت میکنم. غصه نخور. انشاءالله با چیز، با فرج رجعت میکنیم." بعد به خانمش میگوید که: "مرا میگیرند، اسیر میکنند. انگشتر بخریم که من دست داعشیها اسیر شدم، با این انگشترم پدر اینها را درآوردم." در مشهد رفته بود بازار رضا انگشتر خریده بود، گفته بود رویش هم "یا زهرا" بنویسند. بعد همسر ایشان میگفت: "من خیلی سوختم، آن دستی که این انگشتر بوده..." از کجا خبر دارد؟ دادن معمولی، به ظاهر معمولی. اینها یک ماجرای دیگری است. دیگر از یک زوایای دیگری در به روی آدم باز میشود.
خلاصه میگوید که: حقیقتاً ارواح در عالم دیگر به قدر کافی مشغولاند. میگوید: "مشغولاند. اینطور نیست که زندگی یکنواخت و کسلکننده [باشد]."
سؤال: "فهمیدم که مراکز آموزشی در شهرهای روحی قرار دارند. پس ارواحی که دور از شهرها زندگی میکنند، برای آموختن باید به شهر روح بروند؟"
پاسخ: "هرجایی که باشد، میتواند از موهبت آموزش برخوردار بشود. همزمان در خانهاش باشد و در آموزشگاه یا هر جای دیگری که مربیهاش اعلام کنند، در دورههای غیرحضوری شرکت کند."
چگونه خودش را به صورت بسیط درمیآورد؟ بس میگوید از این مبحث گذشت و به شاخۀ دیگری پرید. بالاخره رد میشود. واقعاً دیگر... دیگر بسیج میشود، میآید درس گوش میدهد. خدایی سخت است.
یادم هست که از فرهاد در مورد معاشرت ارواح سؤال کردم. گفت: "یک روح هر وقت اراده کند، میتواند روحهای دیگر را دور خودش گرد بیاورد. آنها کنار هم مینشینند و با هم حرف میزنند. اما نه حرفهای بیهوده و حرفهایی که به غیبت، تهمت و دروغ آلوده باشد."
با فرشتهها معاشرت میکند. یکهو دریافتم که صدای کوبش باران را نمیشنوم. نگاهی به نردهها... این داستانها، یعنی نویسنده... نبض طبیعت به کندی میزد. با مجهولات فراوانی به گفتگو برگشتند.
"دکتر، آیا ارواحی که در بهشت هستند، میتوانند ساکنین جهنم را ببینند؟"
اینجایش هم جالب است. جالب که نیست، ولی خب. پاسخ: "گستاخی است اگر اول ناگفتهای را خدمتتان عرض کنم و بعد سراغ پرسشتان بروم. نه، اصلاً. پس تقاضا میکنم بشنوید. پاداشها در بهشت برزخی با پاداشها در بهشت اخروی تفاوت دارد. این تازه اشانتیونی از بهشت برزخی است؛ بهشت نیست که بهشت [کامل] باشد. همچنین جزاها در جهنم برزخی با جزاها در جهنم اخروی متفاوت است. عذابها در برزخ جسمانی نیست، بلکه صرفاً روحی است. اما در جهنم اخروی هم جسمانی است، هم روحی. جسم نداریم، فقط بدن مثالیه بدن داریم. بدن مادی نداریم که چندین بار این را گفتیم. ماده ندارد، ولی بدن است. اما در جهنم اخروی هم جسمانی، هم روحی. حالا جواب سؤالتان: گاهی، تأکید میکنم گاهی، ارواحی که در بهشت برزخی هستند، میتوانند جهنمیها را ببینند و برعکس، جهنمیها میتوانند بهشتیها را."
من حال یکی از اقوامم را که فوت کرده بود، از مادرم پرسیدم. مادرم ابروهایش را در هم کشید و گفت: "او اینجا نیست." برگشت؛ چنان بود که داشت به دوردست نگاه میکرد. سؤال کردم: "او کجاست؟" جواب داد: "جایی که اصلاً خوب نیست، در جهنم برزخی." پرسیدم: "شما میتوانید او را ببینید؟" گفت: "دارم میبینمش." گفتم: "پس چرا من نمیبینمش؟" جواب داد: "چون تو حقیقت، حقیقتاً نمردی، متعلق به اینجا نیستی." اضافه کرد: "اما او دارد تو را میبیند؛ هم تو را، هم من و دوستان تو را."
پرسیدم: "جایی که او به سر میبرد، به بدی مکانی که من دیدم – یعنی آن وادی حقالناس، منظورم وادی ترسناک بود – [هست؟]"
مادرم به جای جواب سؤالم گفت: "در جهنم وادیهای زیادی وجود دارد. وادی مخصوص مشرکین، وادی کفار، وادی منافقین، وادی متکبرین و غیره. ساکنین هر کدام از اینها دچار عذابی خاصاند."
سؤال کردم: "مخوفترین عذاب در جهنم برزخی کدام است؟"
پاسخ این پرسشم را مجید داد. به پاهایش خیره شد و مضطربانه لبهایش را به هم دوخت. "دکتر، سختترین عذاب برزخی چیست؟" سکوت دکتر. من منتظر جواب شمام. انگشتانش را در گوشت بازوهایش فروبرد و سکوتش را شکست.
"در برزخ هرچندگاه، گروههای مختلف گناهکاران را به سمت جهنم اخروی فرامیخوانند. این جالب که میگویم جالب نیست، عجیب است. گناهکاران دستهدسته به آن سمت میروند. داخل جهنم نمیشوند. نه، کسی آنها را داخل جهنم اخروی نمیبرد. گناهکاران فقط اطرافش جمع میشوند در حالی که بدنهای اصیلشان تا گردن در سیاهی سیال و غلیظ فرو رفته. آنها همانجا بر جهنم عرضه میشوند." "علی النار یعرضون"؛ قرآن میگوید: "علی النار یعرضون"، بر آتش عرضه میشوند. دقیقاً همین.
سؤال: "فکر میکنم باید جملۀ آخری را برایم ترجمه کنید. منظورتان چیست که بر جهنم عرضه میشوند؟"
پاسخ: "منظورم این است که اهل جهنم اخروی را به گناهکاران نشان میدهند بدون اینکه هیچکدام وارد جهنم شوند. گناهکاران با دیدن جهنم جیغ میکشند، ضجه میزنند، دعا میکنند که هرچه زودتر آنها را از جهنم دور کنند."
سؤال: "خودشان نمیتوانند از سیاهی غلیظ و سیال بیرون بیایند و فرار کنند؟"
پاسخ: "سؤال خوبی است. گوش بدهید! در عالم روحی اولین چیزی که از گناهکاران گرفته میشود، ارادۀ آنهاست. برعکس بهشت، همه چیز بر محور اراده داده میشود. تو جهنم اراده را میگیرند. همه چیز دیدن جز انسانیت. گناهکاران مانند گوسفندانی کمعقل و مطیع به سمت انواع شکنجهها میروند. میدانم که آن شکنجهها چقدر باعث رنجشان میشود. با وجود این، با پای خودشان به سمتش میروند. در حقیقت این اراده را ندارند که از رفتن امتناع کنند یا وقتی رفتند، اراده را ندارند که فرار کنند. نه تنها در برزخ، در جهنم اخروی هم گناهکاران فاقد ارادهاند. میدانم که اگر به سمت آتش بروند، میسوزند. میدانند که اگر به سمت افعیها بروند، گزیده میشوند. با وجود همۀ اینها، میروند."
برای فرستادن هوای بیشتری به ریههایش درنگ کرد. فوراً مطلبی را که کمی پیش در مغزم وول میخورد، بر زبان آوردم.
سؤال: "قبلاً به من گفتید که از ارتفاع زیاد سیاهی غلیظی را مشاهده کردید؛ ظلمت روندهای که اطراف یک عظیم را فر ا گرفته بوده. آیا سیاهی پرمایهای که اکنون ازش حرف زدید، همان است؟"
پاسخ: "مجید کرد، گفت: «نه، این، نه این! آن مکان تاریکی که تو دیدی نیست. جایی که دیدی ابتدا یکی از وادیهایی است که در مسیر جهنم اخروی قرار دارد. میتوانم بگویم بهشت یا تفرجگاه جهنمیهاست. تفرجگاه جهنمیان بود! تفریح کنند؟! آنقدر که آنجا اوضاع خوب است... به خدا پناه میبرم. تفرجگاه آن اقیانوس سیاهی تفرجگاه جهنمیهاست. آن گودال مرطوبکنندهای که تمام منظومه شمسی را به راحتی در معدهاش جا میدهد."
پس از لحظاتی تحمل، گفتم: "در عالم برزخ گناهکاران جهنم اخروی را میبینند. دقیقاً چی میبینند؟ در این مورد فرهاد قدری برایم توضیح داد. به من هم بگویید جهنم اخروی چگونه است؟"
پاسخ: "پر از دودهای غلیظ، بادهای داغ و آتش سیاه و پرفروغ است. گدازهها دائماً فوران میکند و هر لحظه انفجاراتی عظیم ستونهای جهنم را میلرزاند. جهنم دارای هفت طبقه وسیع است؛ به قدری وسیع که اگر تمام عوالم مادی را در یک طبقهاش بگذارند، گم میشوند؛ آنچنان که یک دانه نخود در اقیانوسی بزرگ ناپدید میشود. در جهنم اخروی رودخانهای از فلزات و سنگهای مذاب وجود دارد."
امثال من که میخوانیم، اگر انکار نکنیم، در دلمان نخندیم، میگوییم: "حالا ما که نمیریم." امام رضا(ع) که قرآن میخواندند، گریه میکردند، پیراهنشان خیس میشد. باور دارد. مشروط نشوم. ترس من از این است: حسّی، عکس، خیالی، درسهای عقلی دارند؛ از خیلی چیزهای دیگر، بالاتر، از این میترسد. بعد جالب است که من که از مشروطی میترسم، به اینها که میرسم میگویم: "خدا کریم است! اینها... اینها محشر است!" بامزگیاش به همینجاهاست. از صدای گریۀ فلز مذاب و اینها که جالب است در نوع خودش.
وقتی بدکاران نزدیک چشمهها بشوند، بر اثر حرارت گوشتهای صورتشان فرومیریزد. اگر یک جرعه از آب چشمهای بنوشند، آنچه در شکمهایشان هست، ذوب میشود. فقط... تع! اما خزندگان زشت، خطرناک و غولپیکر هم هستند. از جمله مارها و عقربها و سوسمارها. هر کدام به اندازۀ یک کشتی عظیم.
این هم جلوۀ اعمال ماست. سوسمار و اینها خود حیوانش را تو جهنم نداریم. بروز اعمال ماست. نیش میزدیم؟ نیش میزدی؟ اینجا این نیشمان چطور بود؟ میبلعیدیم یک نفر را؟ حیثیت برایش قائل نبودی؟ لهش میکردیم؟ جلوهای از یک سوسمار، تمساح بود دیگر. یکی را بلعیدیم؟ یک بروز تمساحگون از من بود. آن طرف تمساح خودم را به خودم نشان میدهد تا ابد. چیزی نیست. آن طرف حیوان تو جهنم نکاشته. بخوانم و بحث جهنمش را تمام کنیم.
توی روزهای خوب، به میلاد امام مجتبی(ع) نزدیک میشویم، حال و هوامون خوب است. هر کدام به اندازه کشتی عظیم در جهنم گناهکاران با لباسهایی از آتش پوشانده میشوند. آنها بیاراده از غذاهای ناخوشایند میخورند. در نهایت داغی و تلخی، این میوه مثل فلز گداخته در شکمهایشان میجوشد. آنها بعد از خوردن میوه به سمت آب جوشان میدوند و از آن مینوشند. کثافت! تو روایت کامل توضیح دادند اینها از کجاست؛ ایشان نگفت.
یکی از عذابهای سخت جهنم باران بسیار داغ است؛ بارانی که تار و پود دوزخیان را میسوزاند. خلاصه این بلاها و بیشتر از این بلاها را میشود در جهنم دید. یا چیزهایی که بیان کردید، عذابهای جسمانی بود. اما عذابهای روحی چی؟
پریشانحال گفت: "نمونه عذابهای روحی در جهنم اینهاست: حسرت زیاد، غم شدید، همدم شدن با شیاطین و ارواح خبیث و ترسناک. پنج تا زامبی به آدم بیفتند و ول نکنند. بعد همنشینش بشوی. نه که حمله کنند ها، همنشینش!"
حضرت سلیمان(ع) فرمود – که خیلی روایت زیباست – فرمود که: "این هدهد کو؟" آیه قرآن است دیگر. "هدهد کو؟" میآید به من میگوید دلیل اینکه غایب است چیست؟ "شدیداً یا سرش را میبرم، [یا] عذاب شدید میکنم، یا باید توجیه قانعکننده بیاورد." "سرش را میبرم" از "عذاب شدید" از "عذاب علیم" جداست. این عذاب علیم چیست؟ حضرت فرمودند که: "هدهد را با باز شکاری تو یک قفس انداخت." "صحبت ناجنس عذابی است علیمی." صحبت ناجنس! هدهد با باز! پدر آدم درمیآید. دَمَوی بخورد به تور سودایی. عذاب علیم صفرایی بخورد به تور بَلغَمی. "صحبت ناجنس عذابی است علیم."
عذابهای بزرگ جهنم این است: اینجوری نیست. همدم شدن با شیاطین و ارواح خبیث و ترسناک، مورد تحقیر و سرزنش دیگران قرار گرفتن. اما سختترین عذاب اخروی محروم ماندن گناهکاران از محبت الهی است.
بعد میپرسد که: "گناهکاران برای همیشه در جهنم میمانند؟" واضح است که منظورتان جهنم برزخی نیست، چون جهنم برزخی در روز قیامت نابود میشود؛ همانطور که بهشت برزخی. پس از آن نیکوکاران به بهشت اخروی و گناهکاران به جهنم اخروی میروند.
جواب سؤالتان را با استفاده از صحبتهای مادرم میدهم: عدهای از مردم به خاطر معصیتهایشان در همین دنیای خاکی دچار عذاب میشوند؛ خواب ترسناک میبینی، کفاره گناه است؛ یک خار تو دست میرود، کفاره گناه است. بسیاری از گناهان بخشیده میشود. آنها بعد از تحمل رنجهای ریز و درشت با روح پاک از دنیا میروند. گروهی از مردم که گناهشان بیشتر است، باید طعم عذاب را در برزخ هم [بچشند]. دستهای که با عذابهای برزخ شسته و پاک میشوند. دستهای که با عذابهای برزخ کیفرشان تمام نمیشود، این دسته را در قیامت به جهنم اخروی منتقل میکنند. البته اینها هم دو دستهاند: عدهای باید تا مدتی معلوم در جهنم بمانند و بعد از پالایش راهی بهشت بشوند. عدهای به خاطر گناهان نابخشودنیشان مجبورند تا ابد در جهنم به سر ببرند که قبلاً این را یک توضیح دادیم. گفتیم جهنم فعل، جهنم صفات، جهنم ذات. جهنم فعل هم احتمالاً تو دنیا با خیلی از این ابتلائات پاک میشود. پاک نشدند، تو برزخ پاک میشوند. پاک نشدند، تو قیامت پاک میشوند. جهنم صفات تو قیامت پاک میشود. جهنم ذات هم پاک شد تو عین نجاست. پاکشدنی نیست.
خدایا، در فرج امام عصر(عج) تعجیل بفرما و قلب نازنینش را [شاد] بفرما.