آیا ارواح هم دارای همسر هستند؟
معاشقه ارواح؟!
ارسال امواج مثالی برای یکدیگر
در برزخ چون ماده نیست، لذت بدون دردسر است
لذت همسر بدون تبعات مادی اش
ماجرای آدم و حوا در بهشت
چرا حضرت آدم از میوه درخت خورد؟
کیفیت بقا در عالم ماده
همسر، جلوه حس بقا طلبی
زن، مظهر اسم هو القریب خدا
همسر، سکینه ای که بهشت را قابل سکونت می کند
هر روح فقط یک همسر بهشتی دارد
زوجیت حقیقی
قواعد تزویج در برزخ
تجلی همسران ارواح با صور گوناگون و جدید
تفاوت همسر و حوری
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در اواخر کتاب «آن سوی مرگ» هستیم و اواخر داستان سوم؛ آخرین چیزهایی که این آقای دکتر در حضور برزخیاش دیده است: در برزخ مادر و اتفاقاتی که میافتد و از دوستانش چیزهایی که میبیند و میشنود. نکاتی در مورد جهنم برزخی بود که گفتند و گفتیم.
میگوید که: «فکر میکنم تا حدی که لازم بود، در مورد جهنم حرف زدم. مهم این است که جهنم و عذاب جهنم را جدی بگیریم.»
امروزه افرادی اصرار دارند به دیگران – من دیگر از رو میخوانم، دیگر! حالا شما اگر احساس میکنید حرف آخوندیه، مال ایشان است؛ به من ربطی ندارد. من خیلی حرف آخوندی بلد نیستم – بقبولانند که خداوند کسی را به جهنم نمیبرد. دلیلشان این است که خدا خیلی مهربان و راضی است و مجازات بندگانش نمیشود؛ همانگونه که یک پدر حاضر نخواهد شد فرزندش را به سختی مجازات کند، هر قدر هم که آن فرزند بد باشد.
این حرف، نوعی مغلطه است، نوعی سفسطه است. تفسیر شیطنتآمیز یا لااقل سادهلوحانه از مهربانی خداست. البته که خداوند بسیار مهربان است، بیش از آنچه من و شما تصور میکنیم؛ مهربان است. اما نباید فراموش کرد که خدا به همان اندازه عادل است. عدالت خدا ایجاب میکند که افراد بد مجازات شوند. مگر میشود خدا کسی را که آدم میکشد، مجازات را رها کند؟ یا کسی را که دزدی میکند؟ یا کسی را که باعث ریختن آبروی مردم میشود؟ کسی را که به ظالم خدمت میکند؟ امکان ندارد؛ مگر اینکه آن شخص بدکار حقیقتاً توبه کند.
وارد بحث بسیار جذاب و شیرینی میشویم. اینجایش را یکی از دوستان به من گفت: «اینجاها را هم میخواهی بخوانی؟» گفتم که: «ما با مردم محرمانه نداریم؛ هرچه در کتاب نوشته شده، میخوانیم.»
میگوید که: دیگر حالا شب عید هم هست یا روز عید است؟ بنا بر نظر برخی مراجع، امروز روز عید است؛ بنا بر نظر برخی دیگر، فردا روز عید است. ما هم که کلاً یک چیز هچلهفتی است؛ معلوم نیست با خودش چند چند است. شب اول خودش را نشان نمیدهد، یکهو شب دوم، شب سوم نشان میدهد. حالا اگر روز عید هم باشد، دیگر اینها عیدیتان باشد. میدانم خیلی کیف میکنید با این داستان. این بخش، دیگر آخرای کتاب، پایان خوشی دارد؛ پایان باز ندارد، پایان بسته و خوشی دارد.
بهشت برزخی جایی است که پر از نعمت است: مسکن خوب، پوشاک خوب، غذای خوب.
آه! به من بگویید آیا ارواح دارای همسر خوب و زیبا هم هستند؟
پاسخ: هستند.
چهره حسین شکفته شد؛ دستهایش را به هم مالید و گفت: «به بهترین قسمت داستان رسیدیم. در این مورد حرف بزنید؛ تا شب حرف بزنید!»
پاسخ: «من در این باره خیلی کم میدانم. آنها به من گفتند که هر زن و مردی دارای همسر است.»
پاسخ کوتاه و تقریباً تکراری دکتر، لحن حسین را زمخت کرد: «فقط همین؟ به جای شیرین قصه که رسیدید، فقط همین را میگویید؟ خودتان خوب میدانید که هیچکس به این جواب مختصر راضی نمیشود. حالا که ما را تا لب چشمه بردید، لطفاً تشنه برنگردانید!»
«خب، من دانستم که هر کدام از آنها همسری دارد. فرهاد، مجید، آرمین، همه دارای همسر بودند.»
حسین پرسید: «و مادرتان؟»
لبخندزنان گفتم: «تو چهکار به مادر دکتر داری؟ سؤالت را به صورت کلی مطرح کن.»
دکتر: «مادرم هم مجرد نبود.»
«این را به پدرتان گفتید؟»
«هنوز جرئت نکردم. اگر بشنود، دود میشود. البته خیال دارم روزی در موقعیت مناسب قضیه را به او بگویم.»
در ذهنم صدای پدر دکتر را وقتی از ماجرا باخبر میشد، شنیدم: «و تو پسر بیخاصیت، بیغیرت! وقتی فهمیدی ننت شوهر کرده، معترض نشدی؟ همانجا مثل چوب خشک ساکت ماندی و چیزی به او نگفتی؟»
حسین از دکتر پرسید: «ارواح به چه صورت معاشقه میکنند؟ به صورتی که در دنیای مادی؟»
پاسخ: «نه، آنطور که شنیدم، از طریق ارسال امواج اَثیری به یکدیگر. امواج میفرستند برای هم. امتزاج یا به عبارتی سادهتر، تداخل این امواج باعث میشود که حداکثر لذت را ببرند. آن نوع لذت مطلقاً با لذت جنسی دنیوی قابل مقایسه نیست؛ خیلی عالیتر، عمیقتر و گستردهتر است.»
«در مورد این توضیح بدهم؟ بله، ما در عالم ماده هر لذتی را به شکل کثیف و فوقالعاده بیخاصیت و بیخودش داریم. لذتهای مادی همه با دردسر و مصیبت و بدبختی است. آدم میخواهد یکم لذت چشیدن و خوردن ببرد، کلی نجاست را باید حمل کند: مشکلات معده، زخم معده، صد تا مصیبت دارد. هضم؟ بعد تازه خودِ خوردن؟ تازه کسب غذا صد تا ماجرا دارد که آدم سه ثانیه این تو یک چیزی بچرخد، یک لذتی ببرد. این لذت مادی!
در عالم برزخ، تازه برزخ قبل قیامت است؛ قیامت که غوغاست، قیامت، قیامت است! در عالم برزخ چون ماده نداریم، لذت را دارد بدون دردسر. غذا را میخورد، لذت چشیدن را هم پنجاه هزار برابر اینجا دارد. لذت چشایی را مقیاس پنجاه هزار برابر بود، دیگر؟ پنجاه هزار برابر اینجا دارد، ولی معده ندارد، دستگاه گوارشی ندارد، سوءهاضمه ندارد و قس علی هذا.
لذت جنسی آن طرف... چون بحثهایی که کمتر شنیده شده و جنجال هم زیاد است، میگویند که نصف قرآن را آیات پـورن پر کرده؛ بهشت این شکلی است! خواستند یک جذابیت ایجاد کنند. قرآن گفتند، دیگر! دین فلان و خشونت... حرف یکی زیاد آدم میشنود، نفهمی است دیگر. خوبش این است، حسن ظنش این است که از نفهمی است. این از بالاترین لذتهاست در بهشت. لذت همسر؛ مسئله این است که همسر هست و هر لذتی که از همسر میشود برد، هست؛ بدون این تبعات مادیاش. این دستگاه تناسلی نیست، نطفهای تولید نمیشود، بارداری ندارد، خونی نیست، اذیت و آزاری نیست، صد تا مشکل و مصیبتی که اینجا هست، آنجا نیست.
یک نکته بگویم؛ خیلی جالب است: حضرت آدم و حضرت حوا، اول زوج بودند در بهشت. اکثراً شنیدیم، ولی شاید توجه نکرده باشیم وقتی از درخت خوردند، چهاتفاقی افتاد: "فَأَکَلَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا". وقتی از آن درخت خوردند، دستگاه تناسلی پیدا کردند. معلوم میشود تا آن لحظه همسر بودند. ببین! به این نکته توجه نداشتیم: تا آن لحظه همسر بودند، با هم زندگی میکردند، دستگاه تناسلی نداشتند. یعنی چه؟ همسر بودن، دستگاه تناسلی نداشتند؟ خیلی لطیف است این ماجرا؛ خیلی ماجرا دارد.
قرار نبود اولاد داشته باشند؟ قرار نبوده در عالم برزخ نزولی اولاد داشته باشند؟ آنجا عالم برزخ نزولی بوده؛ برزخ، برزخ صعودی. در برزخ نزولی قرار نبود بچه داشته باشند. چرا در عالم ماده بچه داشتند؟ چه شد که آدم از درخت خورد؟ البته این ماجرایش مفصل است. حضرت آدم هیچ معصیتی انجام نداد. تکوین بر این بود، قاعده بر این بود، اراده خدا بر این بود که از این درخت بخورد و بیاید. فقط خدای متعال چون میدانست که عالم مثال نسبت به عالم مادهاش، از باب اینکه هیچ حکیمی حاضر نمیشود یک چیزی بهتر را رها کند و برود سراغ پایینتر، به او گفت: "از این نخور." وگرنه میدانست که باید بیاید، از این مجرا رد شود. دیگر!
چکیده گفتم. پنجاه صفحه مطالب علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بحث میکرد. سنگینترین مباحث قرآنی، بحث هبوط حضرت آدم؛ خیلی چکیده و شستهرفته گفتم. واقعه هفتاد، هشتاد جلسه بحث میبرد. بحثهای کلاسیک میخواهد که این اصلاً ماجراست. خدای متعال میخواست که آدم به دنیا بیاید؛ باید هم میآمد. رشدش به این است. درخت نخور! حالا تویش نکته لطیف اینجاست: چرا حضرت آدم از آن درخت خورد؟ میخواست باقی بماند، میخواست به بقا برسد، درست است؟ به محض اینکه از درخت خورد، چه اتفاقی افتاد؟ دستگاه تناسلی پیدا کرد. خدای متعال به او فهماند که بقای تو از این راه است؛ میخواهد باقی بمانی. این سیستمی که من قرار دادهام، برای باقی ماندن است؛ نسل به نسل. بقا در عالم ماده این شکلی است.
همسر، جلوه... دقت بکنید! خیلی مطالب نابی است. همسر، جلوه حس بقاطلبی ماست. ببینید همسر یک بخشش این لذتهای مادی است که پستترینش است. تمدن غرب بلایی که سر ما آورده، همین بوده که زن را فقط در همین حد دیدیم. بعد جالب است که اسمشان هم مدافع حقوق زن است! این خیلی خندهدار است. زن را فقط در حد ماده، در حد کالا؛ در مغازه بخری، بفروشی، اِتیکت رویش بزنی! واقعاً عجیب است.
زن، زن چیست؟ چرا پیغمبر فرمود: "من از دنیای شما زنها را دوست دارم، عطر را دوست دارم، نماز را دوست دارم." این سه تا از یک جنس است؛ از جنس قُرب. مقاربه قُرب! قُرب در عالم ماده این اقتضائات را دارد، دیگر. قُرب است، آلودگی ندارد، کثافتکاری ندارد، دردسر ندارد، دنگ و فنگ ندارد. لذت قُرب! تو از همسر چه میخواهی؟ قُرب میخواهد. چرا پیغمبر زنها را دوست دارد؟ زنها نماد اسم "هو الغریب"اند. غریب با قاف. "هوالود"اند. مظهر اسم خداست. اسم غریب خدا را شما در همسر مییابی، احساس میکنی با یکی، یکی شدی. همسر این است دیگر؛ آدم یکی را میخواهد که با او یکی بشود. البته یکی شدن، بروز مادیاش میشود بالاخره همان مسائل. آنها جلوه حقیقت بالاتری است.
مثل خوردن. خوردن قوت، درست است؟ مظهر اسم "هو القوی" است. آن "هو الغریب"، این "هو القوی". ما میخوریم تا قوی شویم؛ نیاز به قوت داریم، درست است؟ قوی شدن در عالم ماده سوخت و سوز دارد. بعد انرژی بگیری، انرژیات از بین میرود و تولید کنی. این قوت در عالم برزخ، قوتش هست، نجاستش نیست، تبدیل انرژیاش نیست.
همسر، قُرب است و باقی مسائل در عالم ماده؛ در عالم مثال قُربش هست، باقی مسائلش نیست. همسری که حضرت آدم در بهشت داشت، چه بود؟ "اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلَا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمَا رَغَدًا." دستگاه تناسلی هم نیست. سکونت داشته باش با همسر در بهشت. بهشت خودش مسکن است. آنی که این مسکن را قابل سکونت میکند، همسر است. "سکینه"، آرامش؛ خدا قرار داده، چون عالم را ازواج آفریده: زمین و آسمان، روز و شب، زن و شوهر از این جنسها. ما در عالم برزخ روز و شب داریم، زمین و آسمان هم داریم. زمین و آسمانش با اینجا فرق میکند. زمین زلزله نمیآید، تغییر و تحول ندارد، خرابی ندارد، ولی زمین است و آسمان. "همه عالم ز جفت نفوس زوجت." همه عالم در قیام، تزویج، زوج زوج محشور میشود. همه عالم ازواج آفریده خدا. زمین بدون آسمان معنا ندارد. زمین و آسمان در عالم ماده یک جورند، در عالم مثال یک جور دیگر.
گفت: «باران میآید.» از آسمان باران میآمد، هم برای بهشتیان. زن نماد آسمان و زمین است. زن نماد زمین است، مرد نماد آسمان؛ از یک حیثیتهای دیگر، از جهت دیگر، مثل شب و روز است؛ حیثیتهای مختلف، مثل خورشید و ماه. هرچه که زوجه در این عالم نیاز دارند به زوجشان، خورشید به قمر نیاز دارد، قمر به خورشید نیاز دارد. نیاز زن و شوهر، نیاز حقیقیشان به هم، از جنس نیاز خورشید و ماه به هم است؛ از جنس نیاز، نه اینکه فقط در سطح غریزه و حیوانات بیاوریم مسئله را توی سطح بسیار پایینی. همهچیز هم در همان حد بفهمیم. بهشت هم انگار مال همین کارهاست!
در دنیا اینها پول نداشتند نایتکلاب راه بیندازند، تصورشان این است. عشق و حالی است. و خواب رضاشاه را دیدند، گفتند که: «اوضاع چطور است؟» گفته که: «ساختند، دیگر!» گفته که: «ما یک حوری را میخواهیم صیغه کنیم، دنبال آخوند میگردیم. در بهشت پیدا نمیکنیم.» خبر را خلاصه حلوفصل کرده بودیم، پیدا نمیکنیم. بهشت این است، خلاصه! آپشن آن طرف فعال میشود، اینجوری نیست. از یک جنس دیگر است. حالا بیشترش را ببینیم.
میگوید: چشمان حسین درخشید. سپس پرسید: «هر روح فقط یک همسر دارد؟ آیا میتواند چند همسر اختیار کند؟» ولکن نبود.
پاسخ: «فقط یک همسر.»
تو بهشتیای؟ (خطاب به مخاطب)
همسر (فردی) پرسید: «یا رسولالله، اگر خانمی در دنیا یک شوهری داشته، از دنیا رفته، دوباره شوهر دیگر... آن طرف همسر کدامشان میشود؟ دعوا میشود؟ مثلاً نصفش میکند؟ قرعهکشی؟»
حضرت فرمودند: «هر کدامشان خوشاخلاقتر باشد، این همسر او میشود.» خیلی روایت قشنگ است. «هر کدام خوشاخلاقتر باشد، این همسر او میشود.» نه اینکه همسر او میشود تشریعاً، همسر آن میشود تکویناً. نه اینکه بین این و آن! حالا میگویند: «خب آن بهتر!» نه، اینها زوجیتشان با هم قویتر بود. وقتی خوشاخلاقتر بود، معلوم است که بیشتر با هم زوج بودند. زوجیت واقعیت است؛ هیچ مجاز و اعتباری نیست که آقا اعتباراً ما آنجا یک دو روزی با هم بودیم. اگر حقیقتاً با هم یکی شدید...
«حالا اگر مجرد بوده چی؟ اگر مجرد بوده، دیگر روضه شماها را دارم میخوانم: علی مجرد بوده. آن نفسی که بیشترین تشابه را با این دارد، آنجا با هم جفت میشوند. حضرت معصومه سلاماللهعلیها، وضعیت عیسی علیهالسلام... این دو تا با هم؟ دوران ظهور حضرت که میآیند، در رجعت این دو بزرگوار با هم... ما قمیها با اروپاییها فامیل میشویم دیگر! کجایید؟ مملکت عروسشان است که دیگر ول کنم؟ خلاصه، این نشان میدهد که این دو تا با هم تناسب دارند. حضرت نوح با همسرش تناسب نداشته، اینها زوج نبودند با هم. آسیه هم با فرعون تناسب نداشته، اینها با هم زوج نبودند. آسیه در بهشت همسر کسی دیگری است. مثلاً به نظرم حضرت ایوب را گفتند. در روایات هست که اینها در بهشت با هم چهشکلی جفت میشوند و در رأس هم که امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلاماللهعلیها: "مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ... فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ." این دو تا اصل زوجیت در عالم است. این زوجیت است: زوجیت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا در عالم.»
بعد میگوید که: «فقط یک همسر.»
صورت حسین چروکید. دکتر او را دلداری داد: «ناراحت نباشید؛ اصلاً ناراحت نباشید. همسران ارواح میتوانند در هر ملاقات با قیافه جدیدی نمایان شوند.»
این سریال یوسف که پخش میشد، آن قسمتی که از یوسف، زلیخا را قیافهاش را عوض کرد... هر هفته اساماسی تولید میشد. وقتی پخش میشد، در آن ایام، این قسمتش که پخش شد، این اساماس تولید شده بود: «انستیتو زیبایی یوزارسیف: لولو بیار، هلو ببر!» زلیخا آنجا، خلاصه هی هلویی است که به هلو تغییر شکل میدهد. هیچ لولویی خبری نیست! هر جلوهای که تو بخواهی، عجیب است دیگر. هر جلوهای که تو بخواهی. تو دوست داری در کدام چهره؟ باب مفصلی است که همانجور که میگفت، مثلاً دوچرخهسوار میشوند. آرزو داشته در دنیا دوچرخهسوار شود، میگوید: «هر چهره زیبایی را که میبینی، به خاطر خدا صرف نظر میکنی، خدا همسرت را در آن جلوه به تو نشان میدهد در بهشت.»
بله. «حالا همسر با حوری تفاوت دارد؟ تفاوت اینها باز با هم چیست؟ "كَوَاعِبَ أَتْرَابًا..." آیات قرآن محشر است. چهترجمههایی که نکردند! بحث مفصلی دارد که یعنی چه. ما فقط فکر کردیم اینجا این ستارهها و بازیگرها و اینها را میبینیم، آن هم یکی مثل این است. قابل قیاس نیست با هم. عالم ماده و عالم مثال اصلاً با هم قابل قیاس نیست.»
حسین متأثر از این جمله، روانگردان فریاد کشید: «عالیست! خیالم را راحت کردی.» سرش را به سمت من چرخاند و متوجه شد که بدجوری به او زل زدهام. پرسید: «چرا اینطوری به من نگاه میکنی؟» جواب دادم: «به صدای تمایلات نفسانیات گوش میدهم. شما راحت باش، ادامه بده. تا میتوانی عقدههای فروخوردهات را بیرون بریز.»
برآشفت: «تو چرا فکر میکنی پرداختن به مطالب زشت است؟ اگر زشت بود که خدا تمایل جنسی را در ذات بشر قرار نمیداد!» و دوباره به سمت دکتر چرخید.
«آقای دکتر، آیا مادرتان...؟»
میان حرفش پریدم: «به خاطر خدا، حسین! دور مادر دکتر!»
با مهربانی به او گفتم: «متأسفم که ناامیدتان میکنم. من درباره موضوع زناشویی هرچه را که شنیدم به شما گفتم.»
ناهار میخورند، نماز میخوانند و بعد ادامه ماجرا که در مورد آینده و دوران ظهور که فردا انشاءالله برایتان میخوانم. میگوید: «از مادرم در مورد ظهور چیزهایی شنیدم که خاورمیانه چه وضعیتی پیدا میکند قبل از ظهور و چه اتفاقاتی میافتد که انشاءالله فردا برایتان خواهم خواند.» انشاءالله. و نکات جالبی دارد. دیگر آخرش است، دیگر آخر کتاب. امروز یکی آمد یک کتاب دیگر معرفی کرد. حال دیگری است، برادر! بیا کتاب...
خدایا، در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلیالله علی سیدنا محمد.