
جلسه دوم ، پرسش و پاسخ
کتاب آن سوی مرگ کوششی کمسابقه برای به تصویر کشیدن عالم پس از مرگ است. ✔ نویسنده ی این کتاب کوشیده است تا با بهرهگیری از گفتههای افرادی که پیش از این تجربهای نزدیک به مرگ را داشتهاند، تصویری واقعی از عالم پس از مرگ به تصویر بکشد. ✔ مطالب این کتاب بر اساس آیات قرآن کریم، روایات اهل بیت (ع) و نکات عقلی و فلسفی ، طی ۳۹ جلسه در دانشگاه فردوسی مشهد، شرح و تبیین شده است. ✔ این مطالب در ادامه بخش سوم از مباحث تأثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت / نظام تقدیم، بیان گردیده است. ✔ پس از اتمام شرح کتاب طی دو جلسه در تهران به پرسش و پاسخ پیرامون مباحث مطرح شده پرداخته شده است.
آگاهی از انتخابات های دنیوی در عالم ذر
آگاهی از رویدادهای دنیا به صورت کلی و اجمالی در عالم ذر
برزخ نزولی و صعودی
عالم، دورانی هست
عالم دنیا، عالم قوا و استعداد
استعداد ویژه انسان، دریافت و تجلی اسماء الله
تفاوت بین خدا و اهل بیت ؟!
ارتقای رتبه وجودی در عالم ماده
صورت کمالات و اعمال در برزخ
"هیولای اولی"، قوه محض
ویژگی مقام مخلَصین
صورت ملکوتی طلا و نقره !
درجات عوالم بعدی، به میزان درجات علم و یقین
اثر ملکوتی مطالعات ضالّه
تاثیر امام خمینی ( ره) از ملاصدرا
تعریف ملاصدرا از عالَم، بی نظیر است
تمثیل "وحدت وجود " برای کودکان
هر چیزی که در مسیر فعلیّت است، به استعداد شدن بر نمی گردد
راهکار های جبران حق الناس
قدرت شگفت انگیز اشک بر امام حسین علیه السلام
حکمت غیبت امام زمان علیه السلام چیست؟
فرج چند نوع است؟
اضطرار، باب اتصال به امام زمان در فرج شخصی
اضطرار جامعه، باب ظهور امام زمان
چرا در برزخ برخی روی انگشتان پا راه حرکت می کنند؟
آیا مزاج خوب و بد داریم؟
احوال مسئولین در برزخ
آیا چشم برزخی با ستاریّت خدا منافات دارد ؟
شرط بهره بردن از رازقیّت خدا
عبدالله، جلوه ی الله
فرق بین حجت و کاشف
باران های برزخی برای بی وارثان
فضیلت توسعه دادن نیّت در صدقه
آیا نباید پشت سر اموات حرف زد ؟
همه عالم در اختیار امام زمان علیه السلام
امر فرج و ظهور کی محقق می شود ؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمداللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فعال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
سلام، خسته نباشید خدمت شما عزیزان، زحمتکشان، افتخارآفرینان، بدون اغراق بابت کارهای بزرگی که انجام میدهید و همهٔ ملت کشور عزتمند ما مدیون شماها و زحمتی است که میکشید. خدا انشاءالله کمکتان بکند. انشاءالله کسانی که مانع تراشی کرده و اذیت میکنند و سنگ سر چرخ شما میگذارند به آبروی این ایام و ایام فاطمیه، انشاءالله بعد از رسوایی نابود بشوند.
و خوشحالم که همچین روزی خدمت عزیزان هستیم. در این حالوهوای خوب تهران. تهران ما کم دیده میشود این شکلی باشد. عرض کردم خدمت عزیزان: «ایکاش همیشه تهران به این دلیل، برج میلاد دیده نشود.» یعنی وقتی برف میآید برج میلاد را نمیبینیم. به خاطر این برف خیلی زیبا و دوستداشتنی، ما برعکس مردم دنیا هستیم. مردم دنیا با برف حالشان بد میشود، خصوصاً اروپاییها سرما و تاریکی و برف و اینها... سه روز آفتابی همه جشن میگیرند. وقتی آفتاب بیرون میزند، خلاصه همه بیرون میریزند و خوشحال میشوند. ما ایرانیها برعکسیم. روزی که برف میآید همه بیرون میریزیم، آدمبرفی درست میکنیم، جشن میگیریم. خدا انشاءالله به این حال خوبی که مردم در این برف دارند، حال همه دلها را خوب بکند و اتفاقات خوبی رقم بخورد و خبرهای خوبی را پشت سر هم انشاءالله بشنویم و داشته باشیم.
خدمت عزیزان هستیم. این یک ساعت و ربعی که بناست اینجا محضرتان باشیم، طبعاً بحثمان مثل همهجا، این چند وقت، تحت تأثیر مباحث «آنسوی مرگ» است. رفقا شوخی میکردند، میگفتیم که ما اگر یک بحثمان را در عمرمان هیچ حسابی رویش نمیکردیم که این را اصلاً کسی گوش بدهد و معروف بشود و اینها، همین بحث بود. کتاب دست همه دنیا را گرفته و ما روزی چندین، هر روز در مورد این کتاب و واکنشهای عجیب و غریب از کسانی که اعتیاد داشتند و ترک کردند، خودکشی میخواستند بکنند و دست برداشتند، طلاق میخواستند بگیرند و خیلی ماجراهای دیگری که از کمترینهایشان ترک نماز است، طرفها مشغول نماز شدند. زندگیهایی، خانوادههایی... بنده رسماً و صریح اعلام میکنم من هیچ کارهام. من این وسط هیچ نقشی ندارم و هر چه که بوده لطف امام رضا علیهالسلام بود و عنایت امام رضا علیهالسلام که ما را از این تهران و کرج و قم و اینها برداشتند بردند این حرفها را بزنیم و خودشان هم این حرفها را پخش بکنند و فراگیر بشود.
به هر حال، خب نکاتی آنجا گفته شده، هرچند خیلیهایش سربسته و مجمل و جمعوجور بوده و دوستان هم نسبت به آن مطالبی که آنجا مطرح شده سؤالاتی دارند. البته ما جلساتی را داریم در مشهد که برخی دوستان خبر دارند از «سهدقیقه در قیامت»، آنجا یکسری مباحث را داریم. یک کمی طول میدهیم، هرچند بعضی خوششان نمیآید، ضربتی و رگباری باید باشد از دست در رفت، اگر ما میدانستیم حجم زیادی از مطالب هی گفته بشود و هیچ، در واقع حقش ادا نشود، بعد مطالب یکی یکی قشنگ رویش کار بشود، فهمیده بشود، توضیح داده بشود. حالا آنجا داریم یکسری مباحث را با دوستان مطرح میکنیم. البته آنقدر که من فهمیدم مخاطبین تهرانی ما از همه شهرها مخاطبش در واقع بیشتر است و حتی نسبت به خود مشهد، آنقدر که ما همشهریان تهرانیمان پیگیر مباحث هستند و حالا محبتی هم که دارند، شاید ما در خود مشهد نداشته باشیم. ما هفتهای نیست که در مشهد حرم امام رضا علیهالسلام چند نفری از تهران نداشته باشیم که محبت میکنند و خیلی شرمنده میکنند ما را.
البته یک جلسهای با هوافضا داشتیم پنجشنبه صبح، آنجا دو ساعت پرسشوپاسخ بود در مورد همین مباحث. نکاتی را عرض کردیم. حالا فایلش را انشاءالله اگر بدهند، منتشر میکنیم. خیلی از سؤالات اصلی آنجا جواب داده شده. ولی باز هم طبعاً سؤالاتی در ذهن دوستان هست. ما هم دوست داریم که فضای جلسه به همین سؤالات و مطالب پیرامون آن کتاب بگذشته بشود. اگر مطلبی، نکتهای، سؤال یا چیزی هست، با خدمتتان هستیم. هوای برفی که باعث خوابآلودگی شده، یک کم انشاءالله سرحال میشویم.
خب خدمتتان هستیم. خدمتتان عرض کنم که حالا بحث عالم ذره از آن بحثهایی است که من خیلی میترسم در آن وارد بشویم. یک دعوای جدی و اساسی و علمی بین علامه طباطبایی رضوانالله علیه و حضرت آیتالله جوادی آملی در این بحث هست. آیتالله جوادی، آیتالله سبحانی. این مخالفاند در این بحث با علامه. علامه نظر خاصی دارند. حالا در مورد عالم ذره، آنقدرش که گفتنش شبههای ایجاد نمیشود، چون بعداً این عوالم مفصل توضیح داده بشود. یعنی یکی دو کلمه آدم بگوید، بیشتر ماجرا کج میشود. باید کامل حقش ادا بشود. ولی حالا مختصراً... همه چیز معلوم شده. یعنی در اینکه آقا بریدند و دوختند و نوشتند و دیگر ما یک ماشینی فقط دیتایی که ثبت کردند و نوشتند، آن نرمافزار را فقط اجرا میکنیم، بدون اینکه بخواهیم این است یا نه؟ ما در عالم ذره از انتخابهایی که در دنیا خواهیم کرد، باخبر بودیم. تمام، داستان مولوی هم همین را میگوید. میگوید: «من فهمیدم کدام شهر زندگی میکنم، شغلم چه میشود، با کی ازدواج میکنم، بچههایم چیست.» حالا بچه خوب، دیگر خیلی انتخاب نیست. ولی نسبت به مابقیاش، طرف از رویدادهای آینده که خودش دخالت دارد در اتفاقش، از اینها باخبر است.
اساس مثالش مثل این است که شما در جوانی، مثلاً خواب میبینید که با فلان خانم ازدواج کردید. خواب میبینید بچهتان کیست. بعضاً خواب میبیند. آیتالله بهجت رضوانالله علیه در مورد پدرشان، ایشان فرمودند که: «پدر ما وقتی داشت از دنیا میرفت، در جوانی ملائکه را دیده بود. گفته بودند که ایشان را برگردانید. این پدر محمدتقی است. برش گردانید دنیا.» یعنی باید بیاید دنیا که محمدتقی به دنیا بیاید. ایشان فرمودند که: «البته ما یک برادر کوچکی داشتیم به اسم محمدتقی در کودکی از دنیا رفت. شاید منظور همان بوده.» تقاضای ایشان، بچه کوچک است و شما هیچ. تواضع عجیب ایشان.
به هر حال، خب آن پدر خبر داشته که یک پسری به اسم محمدتقی بهش میدهند که خیلی خاص است. اختیار و انتخابی ندارد. لذا عالم ذره یک بخشش همین است. بخش اصلیاش این است که ما از رویدادهای دنیا به نحو اجمالی و کلی باخبریم. حالا عالم ذره چی بوده؟ کجا بوده؟ مقیاسش چیست؟ موقعیتش چی بوده؟ چه ویژگیهایی داشته؟ و اینها، این دیگر بحث بسیار مفصلی را میخواهد. چندین جلسه باید در موردش صحبت کرد.
برخی قائلاند که ما قبل از این دنیا در عالم برزخ بودیم. برزخ، برزخ نزولی. یک برزخ نزولی داریم، یک برزخ صعودی برمیگردیم. «انا لله اشکال (؟) انا لله و انا الیه راجعون.» ما برمیگردیم. یعنی ما یک مسیر خطی نداریم. عوالم، عوالم خطی نیست. عوالم، عوالم دورانی است. یک جایی بودیم، آمدیم در دنیا. از این دنیا دوباره برمیگردیم به همانجا. حالا اینها را اگر دوستان خواستند بیشترش را در یک جلسهای در بحث سورهٔ مبارکهٔ طه، این را مفصل یک اشارهای به این بحث کردیم. مفصلش هم باز مجمل است. یعنی از آن مفصلی ۱۰۰ تا سؤال دارد درمیآید. ولی خب تا حالا آنقدر مفصل روی این بحث، آخرین جلسه که الآن موجود است از سورهٔ مبارکهٔ طه، حضرت آدم و بهشت حضرت آدم، حسن ماجرای هبوط حضرت آدم و اینها، آنجا عرض کردیم و اینکه اصلاً حضرت آدم گناهی مرتکب شد یا نه؟ باید میآمد به دنیا. خدا اراده کرده بود او به دنیا بیاید. پس این درخت چی بوده؟ خروج از بهشتی بوده؟ گول زدن شیطان در بهشت چی؟ عالم برزخ بعدی دیگر شیطونی نداریم. از بهشت رانده نمیشود کسی. امتحان، اصلاً کسی... این مال برزخ قبلی است. برزخ قبلی بهش میگویند برزخ نزولی.
بوران و سرما و اینها... در مورد دلار و ارز و اینها صحبت کنیم که همه قشنگ سرحال شویم. عرض کنم خدمتتان که پس ما از عالم برزخ آمدیم. برزخی که بودیم توانمندی نداشتیم. هیچ قوهای از ما بالفعل نشد. ببینید کلاً عالم دنیا، عالم ماده، عالم قواست. ماده دنیا یعنی عالم استعداد، استعداد خالی. این استعداد را فعالش کرد. حالا استعداد که میگوییم یاد مسابقهٔ عصر جدید میافتیم که مثلاً استعداد دارد که با هشت تا سوراخ دماغش مثلاً ۱۰ تا نی را نگه دارد. چرا این کار را میکند؟ این تعداد استعدادیابی نه، استعداد اصل استعداد... استعداد دریافت و تجلی اسمالله. حالا من مباحثی از ملاصدرا آوردهام که حالا شاید وقت نشود برایتان بخوانم. یک بحث خیلی قشنگی جناب ملاصدرا در همین بحث دارد که: «همه عالم تجلی اسمالله است.» ما آمدیم، ما انسان موجودی است که استعداد دارد همهٔ اسمالله را در خودش بروز بدهد. جلو این استعداد هیچ موجودی ندارد. نه ملائکه دارد، نه حیوانات. استعداد ویژهٔ انسان. دنیا برای این است. ما آمدیم این امکان فوقالعادهای که خدا به ما داده را فعالش بکنیم. همهٔ اسماء و صفات خدا را تجلی بدهیم. میشود کی؟ میشود امیرالمؤمنین.
در دعای ماه رجب که این دعا از ناحیهٔ مقدسه است، دعای ماه رجب، آن دعاهای هر روز اینها، ۸۰ درصدش از امام زمان علیهالسلام است. لذا خیلی دعاهای خاصی است. خدمتتان عرض کنم که آنجا در دعا عرض میکنیم که: «لافَرَقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فِي نُسْخَةٍ بَيْنَهُمْ فِي نُسْخَةٍ بَيْنَها.» بین تو و اهلبیت. خدایا بین تو و اهلبیت فرقی نیست. «إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ.» مگر اینکه اینها بندهٔ تو هستند. یک تفاوت بین خدا و پیغمبر اکرم و اهلبیت. تنها تفاوت. بوشهر معروف که میگوید: «ز احمد تا احد یک میم فرق است / جهانی اندر این یک میم غرق.» خب ظاهرش چیست؟ احد میم ندارد، احمد میم دارد. تفاوت ظاهریاش. تفاوت باطنی شعر. برخی از اهل ذوق و بزرگان گفتند تفاوت باطنیاش به این است که احمد آن میمی که دارد، میم ممکنالوجود است. هیچ تفاوتی با احد ندارد غیر از اینکه این ممکنالوجود است. هر چه دارد، او بهش داد. این استعداد انسانی که شب معراج جایی میرود که جبرئیل میگوید: «من بالاتر اگر بیایم، پروبالم میسوزد.» یادم نیست کجا، تازگی آنقدر ماشاءالله پرت و پلا صحبت میکنیم اینور و آنور و جاهای مختلف و اینها، یادمان نمیماند چه چیزی را کجا گفتیم. این را تازگی یک جایی بحث کردیم. تفاوت پیغمبر با جبرئیل در این مسئله چی بود که او نمیتوانست بالاتر بیاید. بند انگشت مگر دارد؟ بالا بند انگشت. مثال. یعنی من رتبهٔ وجودیام آنقدر است. از اینجا دیگر بالاتر اگر بروم، دیگر کل وجودم را از دست میدهم.
اونی که ظرفیت دارد رتبهٔ وجودیاش را تا آخر وسعت بدهد، انسان است. انسان هیچ حد یَقِفی ندارد. بگویی: «من تا اینجا رتبهٔ وجودیام، بالاتر از این نمیتوانم بروم.» و هر آنچه که خدا دارد، دیگر حالا سادهاش این میشود، لوریکاش این است. هر چه خدا دارد، هرچی دارد، این میتواند بگیرد. هرچه اسماء و صفات و تجلیات و کمالات، هرچه در خدای تبارک و تعالی است، این میتواند. آمدیم در دنیا برای اینکه اینجوری برگردیم.
پس یک برزخی بودیم. این امکانات را نداشتیم. بالفعل نبودیم. فقط مجرد بودیم. یک مجرد، مجرد. یا مجرد از ماده، ماده نداشتیم. ولی امکانات و امتیاز و فضیلت و کمالی هم نداشتیم. خدا لطف کرد به ما. ما را در این دنیا آورد. البته از حیث رتبهٔ وجودی از همه عوالم پایینتر است. چون ماده استعداد محض، استعداد خالی. که مفت نمیارزد. شما یک چوب دارید. تازه چوب هم باز شاید اینجوری خیلی نباشد. چوبی که از جنگل بردارید، بیاورید. این الآن استعداد، خود چوب خاصیت نداشته. خود چوب خاصیت نشسته. سایه میتواند درست بکند. بالاخره یک خاصیتی دارد. استعداد محض نیست. بالاخره یک چیز بالفعلی دارد دیگر. یک سایه میتواند داشته باشد. یک سواری میتواند به شما بدهد. حالا فرض کنید این تیکه چوب استعداد خالی باشد. استعداد این را دارد در بشود. استعداد این را دارد پنجره بشود. استعداد این را دارد میز بشود. کمد بشود. تخت بشود. استعداد خالی است. خب تا وقتی استعدادِ خالی است، مفت نمیارزد. البته ارزش دارد. ارزش دارد برای اینکه باید بالفعل بشود.
الحمدلله جمع، جمع فرهیختهای است و مطلب [کامل] میشود. استعداد بالفعل شدن دارد. رتبهٔ وجودیمان را تعیین بکنیم، ارتقا بدهیم، تکمیل بکنیم. این کار ماست. در بعد از این، حالا آن عالم زیر ماده، بعد از این میشود عالم برزخ. عالم برزخ چیست؟ کمالات ما صورت دارد در عالم برزخ. صورت برزخی. کمالات به صورت برزخی. اعمال، اعمال بفرمایید همانهایی که بالفعل کردیم. همان کارهایی که انجام دادیم روی سرمایه، روی این استعداد... اشکال ندارد یک کم فلسفیاش کنم، باز برگردم. خسته اید؟ استعداد خالی را در فلسفه بهش میگویند هیولای اولی. هیولایی که همه هیولای هیولای اولی یعنی قوه، استعداد اولی که نفس اولش هیولای اولاست. استعداد محض. به بدن تعلق میگیرد. به ماده تعلق میگیرد. با ماده هی شکل میگیرد. این نفس مفصل… عمدهٔ معارج، زبادهٔ حقایق دین همینجاست. دیگر اینجاهاش است که آدم دیوانه میشود.
کمبود امکانات. ولی اصل مطالبی که هیچ جای عالم گیر نمیآید، اینها. خدمتتان عرض کنم که پس ما هیولای اولی. تعلق گرفت به ماده. با این ماده هی به این فرم در عوالم بعدی. فرمی که به نفس دادیم و میبینیم در عالم برزخ بیشتر فرمی که در اعمال و افعالمان بوده، نوعاً اینطور. البته مراتب، اینجوری نیست که مثلاً بسته باشد. نه. همین دنیا هم کسی میتواند چیزهایی را ببیند که در قیامت نوع مردم نمیبینند و نمیفهمند. امیرالمؤمنین چیزهایی میدانند. کتاب بهشت تا آن رتبهٔ آخر بهشت را خلقالله بروند، نمیفهمند که امیرالمؤمنین چی [میفهمند]. همه پردهها کنار برود. «لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ لَمْ ازْدَدْ יَقِیناً.» من به یقینم افزوده [نمیشود]. امیرالمؤمنین دیگر در قلهٔ عالم بشری، اهلبیت. پس آن رتبهای است که ما در برزخ هم نمیفهمیم آنها چی میفهمند. در قیامت هم نمیفهمیم. در بهشت هم نمیفهمیم. در آن آخر بهشت هم نمیفهمیم. علامه طباطبایی هم ممکن است اینطور [باشند]. اینها به درجاتی رسیدند که خیلی از مردم در قیامت هم نمیفهمند اینها چی میدانند. کفریات در قرآن است. مخلصین سورهٔ مبارکهٔ صافات چند تا ویژگی برایشان میگوید.
یکیاش این است: «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ.» خدا میگوید: «من هیچ وصفی را در مورد خودم به رسمیت نمیشناسم. هر کس در مورد من حرف بزند، من میگویم: «سبحانالله. سبحانالله. من اینجوری [نیستم].» فقط مخلص اگر در مورد من حرف زد، من قبول ندارم. چرا مخلص اینطوری است؟ گفتند: «چون مخلص آنقدر مخلص است، آنقدر آینهٔ خدا شده که دیگر هیچ چیزی از او نیست.» اگر دارد توصیف میکند خدا را، خدا دارد خودش را توصیف میکند. مخلص. اگر بزرگان... برف و سرما و اینها. یکی از بزرگان به بنده میفرمود که: «ما داشتیم نجف میرفتیم.» یکی از بزرگانی که فرمودند که: «حرم امیرالمؤمنین که رفتید، بگویید که آقا به وعده وفا. من یک شب ۱۳ رجب امیرالمؤمنین علیهالسلام را دیدم. حضرت به من فرمودند: «أَنْتَ مِنْ شِيعَتِنَا الْمُخْلِصِينَ.» عمل کنید. دیگر آقا نگفتند که بد میشوید. گفتند: «هستید. مخلص.» خب از این مخلصین داریم. از اینها استفاده کنید.
استفاده هم به دیدن و تماس و تلفن و اینها نیست. اتفاقاً گاهی آدم به اینها تماس میگیرد، حرف میزند، میرود، میآید، بیشتر اینها اذیتشان میکند. نه. رتبهٔ وجودی آدم باید ارتقا پیدا کند. از اینها میتواند استفاده کند. بیشترش هم همین کتابها و مطالب و سخنرانی. آدم اگر در همین زوم بکند و کار بکند و پیش برود، بیشتر لازم باشد از آن بزرگان استفاده بکند، خودش استفاده کند.
سؤال آمد. پس چی شد؟ مخلصین اینطور. مخلصین دیگر از صورت درآمدهاند. مخلصین از صورت در حالی که بهشت برزخی صورت اعمال ما صله رحم کرده است. مثلاً خود رحم را گفتند: «یک چیزی به عرش متصل است.» و هر کس صله رحم کرده، این مثلاً اعمالی که ما داریم، صدقات. این صدقههایی که دادیم، پولی که دادیم، طلا و نقره است. دیگر طلا و نقره و تبدیل به طلا و نقره. سورهٔ مبارکهٔ انسان اشارهای کردیم در تفسیر سورهٔ مبارکهٔ انسان هم این را مفصلتر بحث «قَدَّرُوها تَقْدِيرًا» میگوید: «این ظرفهای بهشتی که اینها دارند، طلا و نقره است.» اینها را خودشان در دنیا درست کردند، آن نقرههایی که داد. چون پول کاغذی، اعتباری است. کاغذ که چیزی نیست که. الآن در ایران ارزشش کمتر از کاغذ است. اسکناس ۵۰۰ تومانی که چاپ میکنند، تقریباً ۲۰۰۰ تومان پول خودمان. اسکناس ۵۰۰ تومانی [کاغذش] یعنی پول کاغذیاش ۲۰۰۰ تومان ارزش ندارد. طلا و نقرهای که بانک مرکزی داده است را در مردم پخش کردند. بزرگواران که فلج کردند کار را نداریم. این طلا و نقرهای که آنجاست، آن اعتبار این پول است. لذا اصل پول طلا و نقره است. ما در عالم برزخ طلا و نقرهای که خرج کردیم را میبینیم. این میشود صورت. حالا اونی که برزخی است، صورت میبیند. اونی که قیامتی است، عمیقتر. خود نفس را باهاش [درک میکند]. اونی که بالاتر از این حرفهاست، او دیگر فقط خدا را میبیند. مخلص. آن الآن در دنیا هم نان نمیبیند، آب نمیبیند. در قیامت، در دنیا. همین علامه طباطبایی شب میخواست از منزل بیاید بیرون. کی بودند، چی بودند؟ واقعاً شب تاریک است. الآن برف است دیگر. برنامه. طباطبایی گفته بودند: «آقا شب تاریک ممکن است زمین بخورید.» مگر روز که بیرون میرویم و راه میرویم، به نور خورشید میرویم. «روز به نور خدا میرویم، شب هم به نور خدا میرویم.» میخواهد بگوید: «من در روز هم خورشید نمیبینم. خورشید و نور خورشید را نور خدا میبینم. او دارد نور به من میدهد.»
ارزان روشن است. حوصلهام که سر نرفته. پس چی شد؟ اینها میشوند مخلصین. این را بگویم و برویم سؤال بعدی. عوالم دیگر این شکلی است. عوالم بعدی به میزان درجات اخلاص، به میزان درجات یقین، به میزان درجات علم و معرفت، اینها درجهبندی میکند. آسمان. اگر گوش داده باشید از زمین تا آسمان، آسمان هفتگانه را [میگویند]. هر آنچه که با چشم مادی دیده میشود، میشود آسمان دنیا. آسمانهای دیگر به چشم مادی نیست. آن دیگر به میزان درجات و رتبهها و اینها. بله.
مثلاً بعضیها هستند آسمان چهارمیاند، بعضی آسمان دومیاند، آسمان سومیاند. خود درجات شهدا متفاوت. درجات اعمال. مصطفی ردانیپور. این را بگویم. حالا شهید مصطفی احمدیروشن هم که به این مجموعه مرتب است، انشاءالله ایشان هم سر سفرهٔ اهلبیت باشند و یک کسی از ایشان بعد از شهادتش خواب خوبی دیده بود. «احمدیروشن بهشت عجیبوغریبی. امکانات، موقعیت. خیلی. شما در مسیر ایشانید و همکار ایشانید. انشاءالله شماها، ما و شما انشاءالله همه با هم شهید بشویم.» هر چه برای خودت میپسندی، برای بقیه بپسندی. ما برای خودمان شهادت. نگفتم، بازی سه چهار ماه قبل این ماجرا باخبر شدیم. مگر طرق غیرمعمول اطلاعاتی فهمیدیم که اسممان در لیست ترور منافقین [است]. خیلی خوشحال شدیم. یک خبر خوب عمرمان همین است. به قول شهید حاجقاسم سلیمانی: «انتخابات بعدی دنبال قاتلم میگردم.» تهران و کرج و قم، مشهد و اینها، دنبال آن قاتل میگردیم. پیدا زهرا؟ که انشاءالله با خسارت از دنیا نرویم. مرگ خالی و مفت مردن اینها. شهادت اینها خوب است. انشاءالله خدا نصیب منِ اول و شما [بکند].
اگر شهادت شهید ردانیپور را ایشان فرموده بود که: «ببینید آثار اعمال چقدر عجیبوغریب است.» خیلی. یک کلمه. گاهی با یک کلمه. شهید ردانیپور دو تا رفیق داشت. از قدیم باهاش بودند. این سه تا همیشه با هم بودند. ۱۰-۱۵ سال. نوع از اوایل طلبه بودن معروف است دیگر. خب اصفهان، شهید حجتالاسلام مصطفی، عرض کنم که بعد از شهادت خواب دیده بودند. شهید [ردانی]پور. «شهدا؟ دو تا رفیقها چه خبر؟» «آنها که [میگفتند] اینها با من نیستند.» گفتند که: «خب شما که در همه دنیا همه با هم بودید. پس چطور با هم نیستید؟» گفت: «اینها حالا اسم آورده بودند.» من اسم نمیآورم. درخواست هم نکنید، چون قطعاً اسم [نمیآورم]. گفته بودند که: «اینها یک دو ماهی شروع کردند آثار فلانی را خواندن. یک آقایی را اسم بردند که مثلاً یک انحرافاتی دارد. فکر او. یک دو ماهی شروع کردند آثار او را خواندن. بعداً هم زود متنبه شده بودند و ول کرده بودند. بالاخره یک دو ماهی خوانده بودند. آن دو ماهی که مشغول آن کتاب شدند، باعث شد چندین منزل ما از هم جدا شویم، چندین منزل عقب بیفتند.» شتاب میرفته، آن یک دو ماهی آرام شده بودند. یک کتابهای دیگر میخواند. چندین منزل از من. صورت است دیگر. صورت اعمال، صورت مطالعه است، صورت فکر است، صورت خطورات است. اونی که میآید در قلب، یک چیزی میشود و میرود. آدم یک لحظه یک جزم قلبی پیدا میکند. ایکاش مثلاً این کار را میکردم. این خودش یک غوغایی میکند در عالم ملأالعلی. عمق دارد. حالا مخلصین که خب خیلی بالا [هستند]. ولی امثال ولی مثلاً خوبان معمولی، اینها بعداً که از دنیا میروند، صورت عمل را میبینند.
رتبههای بالاتر در آن جلسهٔ هوافضا از ما پرسیدند نسبت به کلاسهای برزخی. آنجا جواب میدادم. انشاءالله فایلش منتشر بشود اگر حوصله کردید گوش دادید که کلاسهای برزخی چه مدلی است. چی درس میدهند. رتبهبندی بر اساس چیست؟ برای اولین بار آنجا گفتیم که اگر باز اینجا فرصت شد، یک اشارهای در مورد عظمت ملاصدرا. همین قدر بهتان بگویم: ملاصدرا بالاخره خیلیها سعی کردند از طرق مختلف آسیب بهش بزنند و محوش بکنند. در عظمت ملاصدرا همین یک خط کفایت میکند.
به امام در فرانسه پرسیدند که شما بیشتر تحت تأثیر چی هستید از بین علما و شخصیتها؟ خب امام شاگرد آقای شاهآبادی بود. فقیه بود. [شاگرد آیتالله] بروجردی بود. شیخ حائری یزدی را درک کرده بود. خیلی بزرگان را دیده بود. آقای قاضی را درک کرده بود. آدم کم ندیده بود. خودش هم مدرس را دیده. خیلی تحت تأثیر خیلیها بود. پدر ایشان شهید بود و همینجور دیگر، همینجور هی بنشینید رویش فکر بکنید. ببینید امام یک معجونی از شخصیتهای مختلف است. برای من خیلی جالب بود. امام نفرمودند مثلاً من خیلی تحت تأثیر شیخ انصاریام. فقهی که او آورد، [این] بانک فقه امام، فقه شیخ [است]. من تحت تأثیر آیتالله شاهآبادیام. با اینکه کلاً سیستم اداری و نظام سیاسی که امام چیده، کلاً نظام سیاسی آقای شهابآبادی است. کتاب «شجرات المعارف» امام [را در] مشهد داریم مقایسه میکنیم. همین است. یعنی کل حرفهای امام از شجرات المعارف در یکیاش «حضرات المعارف» یکی از «شهت البحر». مبانی انسانشناسی امام، بحث فطرت آنجا بحث میکند. ساختار اداری و کادرسازی و تربیت نیرو و کار سیاسی و اینها میشود کتاب «شجرات المعارف».
امام نه میگویند شیخ انصاری، نه میگویند آقای شهابآبادی. اینها میگویند: «مدرس.» بدونم سؤال پرسیده. یکهو از امام میپرسد که شما تحت تأثیر کی هستید؟ امام هیچکدام از اینها را نگفتند. یکهو میپرسد: «آقا شما تحت تأثیر کی بودید؟» پاسخ امام مشخص است. یک مثلاً یک تمرکزی میکنند، میفهمند. خب البته خیلیها الآن اگر بخواهم بهتان [بگویم]، الآن من آمادگی ندارم اینها مثلاً اینجوری [جواب بدهند]. امام جواب دادند: «اگر بخواهم الآن بهتان بگویم از بین کتابها «اصول کافی»، از بین شخصیتها «ملاصدرا».» به نظرم کفایت میکند برای عظمت ملاصدرا همین یک کلمه. در بین شخصیتها ملاصدرا. یعنی این خمینی را ملاصدرا خمینی قبول ندارند. درگیری است از نزدیک. ملاصدرا [نه] آبادی، نه شیخ انصاری، نه حائری یزدی، این همه آدم، نه مدرس. با همه اینها در ارتباط بوده. محصول مکتبشان بوده اند یا شاگردشان بوده. میگوید ملاصدرا. این عظمت ملاصدراست. البته قطعاً شما وارد فضای علمی که میشوید، به هر کسی نقد و [اشکال میکنید]. برای من جالب بود این کتاب «غنا»ی رهبر معظم انقلاب که میخواندم. بحثهای خب شما واقعاً هیچ شخصیتی را که اینقدر در امام ذوب باشد مثل آقا پیدا نمیکنید. از آیتالله رسول محلاتی که تازگی به رحمت خدا رفتند پرسیده بودند: «شما با هر دو نفر کار کردید. اصل مایه یکی است. امام و آقا یکی. شاکلهٔ شخصیتی یکی است.» رسانهای نشد، نمیدانم چرا. ایشان گفت: «من در سازوکار اداری و اقتصادی رهبری هم، چون آقای رسول محلاتی هم با امام بحثهای اقتصادی را داشتند هم با رهبری، ایشان فرموده بودند که من خبر دارم که زندگی رهبری ممکن است من و شما بگوییم: «آقا دروغ است.» مثلاً شرور. این. من خبر دارم زندگیشان با قرض اداره میشود. گاهی آقای حجازی که مسئول کارهای رهبری است، میآید به من میگوید: «قرض رهبری خیلی بالا رفته. چکار کنیم؟»» خیلی مغروز.
به هر حال، برای من جالب بود که رهبری میفرمودند در آن بحثها، بحث غنایی که مطرح کردم، با اینکه امام خودشان یک نظر ممتاز در بحث غنا و موسیقی دادند اواخر عمر، بالاخره موسیقی تلویزیون اینها خیلیهایش مشکلش حل شد. با اینکه امام اول اعتقاد بهش [اینگونه نداشتند]. «جلسهای که امام ما را دعوت کردند سران مملکت را که بحث بحث مهمی بود. بعد ابلاغ میشد صدا و سیما، جاهای مختلف و اینها که از این به بعد با این متد کار بکنند. آقا میفرمودند: «من همان موقع هم نسبت به نظر امام اشکال فقهی داشتم.»» یعنی به نظر من مسئلهٔ غنا خیلی جلوتر از اینهاش جایز است. بنده در تاریخ فتواهای که در بحث غنا دادند، بینظیر. آن کتاب غنایی که من میخواندم، شاید ۱۰-۲۰ تا اشکال فنی فقهی درستودرمان ایشان به امام داشتند. آیتاللهالعظمی حکیمی امام بودند. ما به امام به امام میگفتیم ما هر آنچه در مورد علامه، این بزرگان که در طول تاریخ شنیده بودیم، در شما دیدیم. اگر شما را ندیده بودیم، آنها را باورمان نمیشد. ۱۰ تا اشکال جدی علمی درستوحسابی به امام میکند. یکهو امام این را گفته؟! آقا اینجور نقد میکند. آن صلابت، آن ارادت سر جای خودش است. ما نسبت به ملاصدرا ارادت شدیدی داریم. البته انتقاد شدید. درس اسفار که میرفتیم! همین استاد بزرگواری، یک اشاره بهشان کردم. درس ایشان میرفتیم. اسفار سنگینترین کتاب فلسفی حوزه است و قویترین اثر ملاصدرا. ۱۵ سال طول [کشید].
عرض کنم خدمتتان که ما درس اسفار را که میرفتیم، بعضی از مطالبی که جناب ملاصدرا میفرمودند، ما سر کلاس به استاد خیلی بدون ملاحظه گفتیم: «آقا این مطلب با فلان آیه جور درنمیآید.» در بحثهای علمی باید جدا کنیم. ملاصدرا چهارچوبی که نسبت به عالم و تعریفی که نسبت به عالم دارد، بینظیر است. یعنی شما در هیچ، در فلسفهٔ غرب و مکاتب مختلف غرب و شرق و اینها ابداً یک همچین مطالبی [پیدا نمیکنید]. میآید اینجا خدمت علامه، وقتی برمیگردد، میگوید: «شما نمیدانید اینجا چه خبر است.» این طباطبایی مطهری چی میگویند؟ اگر حرف طباطبایی به زبان مطهری دنیا بفهمد، شیعه میشود! تسلیم میشود. مکتبه مکتب کوربن است در مال سوربون فرانسه. کی تقیه میکرده؟ البته معارف شیعه را میگوید، ولی ابراز تشیع نمیکند. هانری کوربن میآید اینجا زانو میزند وقتی حرفهای علامه را میشنود نسبت به ملاصدرا که غرق میشود. حالا او بیشتر تمایل به اشراق و اینها داشته قبل از [این]. خلاصه به نظرم حق ملاصدرا خیلی جفا شده. ایکاش امکاناتی داشتیم، میتوانستیم معارف [او را منتشر کنیم].
حالا من یک کتابی هم داشتم در ماشین «فلسفهٔ صدرا» آمدند خراب کردند. به زبان بچهها «وحدت وجود». خمیر آوردند. به بچه میگویند که با این خمیر یکی اسب درست کند، یکی قورباغه درست کند، یکی خانه درست کند، یکی چی درست کند. هرکی یک چیزی درست میکند. بعد آخر به اینها میگویند: «بچهها اینها همه چیزهای مختلف [است]. ولی آخر همه اینها چیست؟ خمیر.» خیلی قشنگ. دمشون گرم. من چند روز داشتم این کتاب را میخواندم. به وجد آمدم. خیلی خوشحال شدم. قشنگ همه را طراحی کردند. یکی یکی مقولات عشر را بچهها [چگونه بفهمند]. حرکت جوهری را به بچه چه شکلی یاد بدهیم؟ همه را با مثالهای با بازی. خیلی شاهکار است. مدرسهٔ ما در سر کلاس، سر درس تعقل وقتی فعال بشود، بچهها ما میفهمیم. ۵ ساله. بچهٔ ۵ ساله شبهاتی دارد. ۱۴-۱۵ سال پیش این بزرگراه چمران را با یکی از رفقا داشتیم میرفتیم برای نمایشگاه سر پل مدیریت. یک خانواده سوار تاکسی شدند و بچهٔ ۵ سالهای بود. تقریباً این بحث تناسخ را داشت مطرح میکرد. خیلی فلسفه خوان بود آن دوره به نسبت بیشتر بود. فلسفه را شروع کرده رنگش پریده پاسخ داده است. پاسخ ساده است: «آقا هر چیزی که در مسیر فعلیت است، دیگر هیچ وقت فعلیت برنمیگردد استعداد بشود.» هیچ وقت سیب برنمیگردد هسته بشود. بله در فرایند دیگری ممکن است در مسیر پیشرفت جلو میآید. هسته بعدی میشود برای درخت بعدی. اشتباه نشود. خودش مسیر خودش را برنمیگردد. یک مسیر کلانی را طی میکند برای درخت. هستهای که قبل بود بشود. این یک پاسخ ساده. این هم جواب از ملاصدرا هم تناسخ یکی از ده پاسخ. هیچ وقت فعل برنمیگردد قوه بشود. الآن این صوت من برنمیگردد دوباره قوه بشود. مسیر قهقرایی ما نداریم در عالم. هیچ چیزی بازگشت قهقرایی [ندارد]. پاسخ تناسخ [هم همین است]. ظرفیت فلسفی و فکری مردم به شدت بالا [است].
مایعی نیست کلاسهای درسی، کتابهای درسی. آن که خوب است. در جلسات دانشگاهی، دانشگاهها. دانشجوی فلسفه از ارشد، دکترا و اینها به ما پیام میدادند: «ما آمدیم فلسفه خواندیم اینها را یاد بگیریم.» ما واکنشهای عجیبوغریب. دکترای نانو در مسکو به ما پیام داده: «میخواهم برگردم ایران، دکترای نانو مسکو.» از این قبیل پیامها عجیبوغریب داشتیم که یعنی آقا این حرفها. احساس بچههایی که در آن جلسات بودند، درس ما بودند و مهندسهای خیلی خوب بودند. جلسه را بودند. بعضی از اینها رفتند طلبه شدند. گفتند که: «آقا ما دنبال این حرفها بودیم. اصلاً این همه علم و اینها میخواستیم. ولی در حوزه میگفتند: «آقا این طهارت است، این نجاست است.» اینجور صحبت بکنیم. عزیزان شکی بین دو و سه مثلاً این است. مسئلهای بگوییم و برویم. خیلی هم قداست دارد مسئلهٔ ما. اشکال میکردند ما در فضای حوزه، چون یکی از اشکالات این بود که تو چرا در سخنرانی مسئله نیست. مسئلهٔ فقهی نیست. مسئلهٔ فکری است. در هر سخنرانی ۱۰۰ تا مسئلهٔ فکری حل میشود. اینها مانع است. البته نسل جدیدی از صلوات در راه است. انشاءالله یک تکانی میدهند به خب این کلیات در مورد چرا ملاصدرا که چون خیلیها هم پرسیده بودند و سال نوی هم بود، خدا خیرتان بدهد.
یک جواب برای جبران حق الناس افرادی که دیگر از آنها [خبری] نداریم چه باید کرد؟ مثلاً حقالناسی که در کودکی و نوجوانی صورت گرفته است. و ما یک سری بحثها داشتیم. این را هم حالا عرض بکنم. اگر حال و حوصلهای داشتید گوش بدهید. «شرح رسالهٔ حقوق امام سجاد». البته تازه شروع شده. داریم ادامه [میدهیم]. شنبهای که میآید دوباره ما یک ۶ شب همین بحث را ادامهٔ مشهد عرض کنم خدمتتان که حق الناس خوب صحبت شده. یک کلیاتی و داریم واردش میشویم. جزئیات حق افراد مختلف و اینها که در یکی از تهران، یک روز پا شده بود آمده بود. بنده خدا آمده بود ببیند ما را. یعنی حالا بحث زیارتش جدا. زیارت این جلسه را شرکت کنم برگردم و گفتش که: «آن اول که ما وارد مسجد صدیقیان شدیم، گفتش که: «تو در آن صحبتهایت گفتی که مؤذنی که در رادیو اذان میگوید حق به گردنت دارد.» آمدم فقط اینجا بهت بگویم حق [تو را حلال کردم].» عرض کنم خدمتتان که خود حقوق ناشناخته است. ما مثلاً فقط تهش این است که یک لاستیکی را پنچر کردیم و شیشهای را شکستیم. اینها به ذهنمان میآید. حقوق خیلی وسیع است. حق معلم، حق اینها که کار میکنند، خدمات میرسانند، اینها حق دارند به گردن ما. یک داستانی را در ماجرا از گفتم دیگر که همه بلند میشدی [میگفتند]: «جلو پای من بلند نمیشدی. یک ختم قرآن بده راضی بشوم.» این است که ما دیگر پدرم درآمده کار میکنم.
راه حلم این است که اولاً آنهایی که میشناسیم، حقشان را میدانیم. خود صاحب حق هم میشنوند: «همچین آسیبی به تو زدم.» به یک نحوی برای جبران بکنیم. یک هدیهای میخریم، میبریم. یک کاری برایش میکنیم. یک سری حقوق را نه خود حق را میشناسیم، نه صاحب حق را میشناسیم. خیلی خوب به گردن ما حق دارند. یک سری کارها بکنیم به گردنشان حق پیدا کنیم. این خیلی جواب ساده و شستهورفته است. چکار میکند آدم حق پیدا میکند؟ شما همین دعایی که برای مؤمنین میکنی، به گردن همهٔ مؤمنین حق پیدا [میکنی]. «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ.» صدقه بدهید به نیت مؤمنین و مسلمین از صدر عالم تا ته عالم. در آن بحثها هم گفتیم دیگر. صدقه بدهی خود صدقه محدود نمیشود. خودش وسعت پیدا میکند. کپی میشود. نیت وسیع، توسعه در نیت آدم داشته باشد. «خدایا من هر کار ثواب مستحبی، هر کاری که واجباتم نیست انجام میدهم، همهٔ مؤمنین مسلمین، همهٔ کسانی که حق به گردن من دارند ازش بهره ببرند. مقداری که حق هست که میبرم، که نیست میماند برای خودمان.» دیگر خود این حق ایجاد میکند به گردن دیگران. استغفار کنیم به نیت اینها. مثلاً در روایت دارد: «اگر غیبت کسی را کردی، در دسترست نیست بروی حلالیت بطلبی.» عجیب است. کفارهاش این است که: «أَنْتَسْتَغْفِرُ لِهِ كُلَّ مَا ذَكَرْته.» هر وقت به یادش افتادی باید برایش استغفار کنی. عجیبوغریب است. اگر غیبتش را کردی، یا اگر آبروی کسی را آدم برده، بهش آبرو بده. یک بار به آبروی او آسیب زدیم. حالا یک کار بکن با آبرو. ارتقا بدهیم راه بسته نیست. هیچ کس «حقد یأس» ناامیدی. اینها حقالله است که هیچ، حقالناس هم همینطور.
در حقالناس بالاخره ما با خدا طرفیم. خود این آقا گریهای بر امام حسین و این رحمتها و این کارهایی که آدم در مسیر امام حسین، دستگاه امام حسین انجام میدهد که واقعاً هیچ جا مثل اینجا امیدبخش نیست. آیتالله اسدالله زنجانی خدمت ایشان بودیم. این داستان را نقل کردند از مرحوم شیخ جعفر شوشتری. حسابوکتاب کرده که: «من اگر از دنیا رفتم چی دارم؟» گفته بود: «نماز صبح، نماز من که خیلی مشکلات دارد. هیچ. روزه، آن هم روزهاش که خدا میخواست. نه. حق الناس و اینها هم که هیچ.» میگفت: «دیگر جعفر شوشتری از دنیا رفت.» تناسخ نجوم شد. یعنی دیدند ستارهها دارد میریزد. چون گفته بود که: «هر چی حسابوکتاب کردم دیدم رفتم تا مرز یزد [...].» ما که بدبختیم. کارمان [به اینجا] کشیده. گفت: «یکهو گفتم که: «تو اشکی برای امام حسین مگر نداری؟»» گفت: «خیلی دلم گرم شد. کلاً امیدوار شدم.» بعد هر چی حساب کردم دیدم که اشکی برای امام حسین آنقدر قدرتمند است که باهاش از پس هر حقالناسی میشود برآمد. البته نه اینکه آدم جرئت پیدا کند. آدم دلش گرم میشود به اینکه آقا یک چیزی هم اگر بخواهد به داد آدم برسد همین است که: «خدایا امام حسین در مکاشفه آقا فرموده بودند که: «به هر به هر موجی اینجا به نظر قطره آنجا به نظر دریا» اشک بر امام حسین هر قطرهاش این طرف در [...].» به هر موجی فوجی از خلایق بخشند. به هر موجی فوجی از خلایق. آدم نیت بکند: «خدایا در این اشکی اینها که بالاخره خیلی عمل قیمتش بالاست که وحشت [کردهام].» میفرماید هر یک قطرهای را مثل دُر نقد میکنند در قیامت و میبینید علی قطره چقدر ارزش دارد. آسیب کسی نداشته.
در مورد اتفاقات قبل ظهور و زمان ظهور. زمان ظهور را که خب ما نمیدانیم. ولی اتفاقات قبل از ظهور یک بحثهایی در موردش داشتیم. کلیتش این است که باید به اضطرار برسیم. اصل ما اضطرار است. همین شرطش. حکمت غیبت امام زمان، اضطرار است. درایت هم فرمود: «بنیاسرائیل تا به اضطرار نرسیدند، خدایا آنها را از شهر فرعون خلاص نکرد.» و ۴۰ روز آمدند ناله زدند، ضجه زدند و کوبکوبان، گریه، شیون کردند، ناله زدند، فریاد زدند. دیگر بریدند از همه چیز. خدا ۱۷۰ سال مرگ فرعون را جلو، هلاکت فرعون [انداخت]. فرمود که: «شما هم اگر اینطور باشید، ظهور جلو میافتد. اینطور نباشید عقب [میافتد].» اگر دلمان خوش بشود به اینکه آقا انشاءالله مجلس بعدی و نمیدانم دولت بعدی و انتخابات و فلان و اینها. البته [باید] آدم [راضی باشد]. ولی دلبستگی به اینها اگر باشد که آقا اینها وضعیت مملکت را درست میکند و اینها شرایط را حل میکند. اگر به اضطرار رسیدیم. البته فرج دو نوع است. این اضطرار یک وقت فرج شخصی حاصل میکنیم. فرج نوعی. این هم دو [نوع]. هر کسی میتواند به فرج شخصی برسد. اگر بنده به اضطرار رسیدم، باب اتصال با امام زمان برای من باز میشود. اگر جامعه به اضطرار رسید، و بهرهبردن از امام زمان برای همهٔ جامعه. فعلاً فرج شخصیاش برای ما میتواند حاصل بشود. شخصی را داشته باشید که اگر فرج نوعی حاصل نشد، شما آسیب نبینید. یک جوری من را قرار بده در آن دعای مفصلی است، آن سه خط اولش: «تَأخیرَ ما عَجّلتَ وَ لا تَعجیلَ ما أخّرتَ.» زمان تعیین نکنم برای تو. اینجور آدم آماده و قبراق و خلاصه رهیده باشد از این مشکلات فرج. اصل ماجرا این است. قلوب بیشتر متوجه امام زمان باشد. معرفت رشد پیدا [کند]. ادراک قوی بشود. بالاخره شرایط برای ظهور امام زمان یکی از بزرگانی که خیلی اتصال عجیبوغریبی دارد. برای ظهور چکار کنیم؟ ایشان فرمود: «هر آن کس از جهل درآمد، سببی شد برای اینکه در جامعه موجی [ایجاد شود].» یعنی اگر شما میخواهید در جامعه یک موجی بیفتد، این فکر را بگیرد، این گفتمان ایجاد بشود، آدم باید از جهل در بیاید. جهل هم لزوماً سواد و علم و اینها نیست ها! قلبی است. ذهن نیست. آیتاللهالعظمی بودند. یعنی در ذهنشان همه چیز را بلد بودند. آخر هم رفتند جهنم. در جهنم یک بخش مخصوص علما [دارد]. «این ما بهش علم داده بودیم. علم داده بودیم، رفت ته جهنم.» عالم، این شکلی را تشبیه کرده به سگ. «کِ مَثَلِ سَگ پارس میکند.» این هم هست. این «ال» نیست. حیات قلبی است. قلب زنده میشود. مثلاً آدم سال پیش اگر میآمدی میدیدی که لاستیکت را یکی پنچر کرده، چقدر آدم عصبانی میشد، چقدر فحش نثار فکوفامیل و خلاصه اقوام پدری، خصوصاً اقوام نزدیک پدری. «نه ماه درد حاملگی را تحمل کند، درد زایمان هم تحمل کند، آخر بچه شبیه عمهاش بشود.» اوج درد و مصیبت این است. همه این اقوام را یک کاسه میکند. لاستیک را عوض میکند. الآن چه جور شده؟ این قلب ارتقا پیدا کرده. اطلاعات قلب را تحویل گرفتی. «لاستیک امروز پنچر شد. چه بلایی را با این دفع کردی که من لاستیک عوض کنم؟ یک بلای بزرگی میخواستی از من دفع کنی.» یک سؤال عجیبی: «تصادف کنم؟ الآن باید عقب میافتادم؟ نباید نیم ساعت میرفتم؟» قلبی که علم پیدا کرده و قطعاً نزدیک میشود به امام زمان، نزدیک شدن به امام زمان، ارتقای قلبی و وجودی است. خوراک قلب [عوض میشود]. «ایماندرمانی» بحث کردیم. نشانه در مباحث ادامه در داستان اول کتاب «آنسوی مرگ» در عالم برزخ یک سری آدمها بر روی انگشتان حرکت میکنند که گفتید: «بعداً توضیح میدهم.» که تا آخر مباحث خیلی پرسیده بودند.
این حالت اضطرار. ببینید آن طرف همه دست و پا و چشم و دهن و اینها حکایت از یک حقیقتی است. مثلاً به مرد میگویند چی؟ رِجال از رَجول میآید، پا. به زن میگویند چی؟ نُساء یا میگویند مرءَة. مرءَة از مِری میآید، مهری [یعنی] وقتی یک لقمه در گلویش میافتد، بیدردسر میرود. پذیرش. انسان کاری که میخواهد انجام دهد، اقدام کند. اقدام اصلاً قدم. اقدام کند. از کجا فهمیده میشود؟ از پا. اونی که میخواهد دریافت کند، از چی فهمیده میشود؟ از مِری، گلو. لذا مرد نماد پا است، زن نماد مِری است. این نماد فاعلیت و نماد قابلیّت است. یک گوشه یک جایی تفسیر المیزان، علامه یک اشارهٔ سریعی ذیل آیهٔ «إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا إِنَاثًا» یک اشارهٔ یک خطی به این مطلب. تفسیر المیزان را باید یک خط خواند، یک سال مباحثه کرد. دریا دریا معارف این کتاب [هست].
پس مرد نماد البته در عالم مادهها. نه اینکه آقا پس زنها کلاً دیگر میشوند جنس درجهٔ دو. نه. ما یک بحثی هم باز داشتیم «مصرف شوندگی زن»، آنجا همین را توضیح دادیم. نفس ما مرد و زن ندارد. ما روح مرد نداریم. روح زن نداریم. ابزار که تن مردانه زنانه دارد. ابزار متفاوت. تفاوت بین مرد و زن نیست. باز بدن مثالی چرا. بدن مثالی هم توضیح دادیم. بدن مثالی که صورت دارد، مرد و زن دارد. نفس مرد و زن ندارد. نفس مجرد هیچ چی. ماده ندارد. نه مرد دارد نه [زن]. حالا در عالم ماده که آمدیم، این روابط، این تنظیمات، این اقتضائات یک جوری شده که آقا با همدیگر استعدادهای متفاوت. استعدادها [در کنار هم] میآیند. استعدادها متفاوت است. امکانات مادیمان متفاوت است. یکی قدرت خلاقیت، قدرت عمل بالایی دارد. یکی قدرت خلاقیت پایینتری دارد. خود بحث مزاجها اینجا مطرح میشود. یکی به ما پیام داده بود که: «تو مزاج بلغمیها را خیلی تحقیر کردی در صحبتهایت.» سیبزمینی. من یادم نمیآید. بلغمیا اصلاً مزاج خوب و بد ندارد. آخه بعضیها میگویند: «آقا مزاج دم خوب است.» مثلاً مزاج سودا سرد. البته خیلی آسیبپذیری مادیاش بالاست. بیشتر مریضیها به خاطر مزاجهای سرد میگیرند و چه میدانم بسیاری از این مسائل مال سردی است. خصوصاً بین خانمها. اماس مثلاً با مزاجهای سرد. «مریضی خوشگلهاست.» اماس مریضی خوشگلهاست. معمولاً آدمهای مثلاً سفید و زیر پوستشان آب هست. حالا خانمها مزاجشان نوعاً به نسبت آقایون که خب سردتر [است]. خانمهای زیبارو که مثلاً سفیدترند و مثلاً یک کمی لپی و صورت برجستهای و اینها، اینها میشوند مزاج بلغم. مزاج سرد. اماس [فقط] مزاج بیشتر مریضی مال مزاج سرد. البته مریضی میزند بالا. خون میزند بالا و کلاً سیستم تعطیل [میشود]. خون جلو چشمانش را میگیرد و این حرفها.
خدمتتان عرض کنم که امکانات. یک مثال قبلاً عرض کردم به یکی دوچرخه. آقا چند نفر میخواهند یک جایی بروند، مسئولیتی دارند. الآن شما در همین شرکت نمازخانه، فلانی سوئیچ تراکتور مال شما. شما مثلاً این سوئیچ ون مال شما. اون یکی سوئیچ کامیون. اون یکی سوئیچ مال قفل دوچرخه. اون بنده خدا که دوچرخه بهش افتاد خوشحال میشود یا ناراحت میشود؟ دوچرخه دارد خوشحال میشود. اونی که بهش تراکتور و کامیون میدادند، بنده خدا تنش میلرزید: «من چی میخواهند؟ که من کامیون [برانم؟]» روشن است. یعنی آخر هم همه کارمند یک [اداره] دارند. در حقوقشان هم فرض بر این است که تفاوتی نیست. در حقوقشان هم تفاوتی نیست. به یکی امکانات مادی بیشتر دادند. باهوشتر. استعداد بیشتر. قدرت فرماندهی دارد. خب هیچ چیز. پدرش درآمده. فرمانده میشود. حساب یک میلیون آدم ازش میکشند. شهید رجایی میفهمید. میفرمود: «جهنم یک جایی دارد، مسعود ۳۶ میلیون نسبت به این ۳۶ میلیون تکتک باید حساب پس بدهد. تو رئیس جمهور ۳۶ میلیون بودی.» من در بعضی از مسئولین، در به در تکتک ۸۰ میلیون را میخواستند بروند. راه تئاتری میسازند برای ماه مبارک. عرض کنم که از این تئاترهای میدانی چندوجهی، چندبعدی. حالا از حسن ظنشان به ما گفتند کارشناسش [هستیم]. من یکی از نکاتی که گفتم، گفتم این صحنه را حتماً [نشان دهید] در که مثلاً طرف نماینده مجلس است، به پای تکتک اینها افتاده، تکتک میخواهد حلالیت بطلبد. حال اینهاست. حال مسئولین. دلم دوست دارد که یک چیزهایی بگویم. خلاص. آقا جان این میشود بحث مزاج.
حالا وقتی به این سؤال چی بود؟ پا و مِری. پا صورت برزخی است. پا یعنی اقدام. اینها که روی پا بودند این پایی است که دوست دارد اقدام بکند. ولی کف پا نمیآید. سرپنجه که هست. آدم وقتی شوق یک چیزی را دارد ولی هنوز اقدام نکرده، این روی سرپنجه. روشن شد؟ اینها حسشان حس برگشت به دنیاست. یعنی آمادگی کامل دارند که خدا اجازه بدهد برگردند. کف پا روی زمین نمیآید که بخواهد برگردد. صورت تصویر قشنگ حس را منتقل میکند. آماده است که درِ [جهنم] برود. برگردد. وقت اقدام گذشت. قدمی دیگر نیست. فقط قصهٔ حس اینکه میخواهد تلاش کند. حسی که میخواهد کار کند، این حس را دارد. این عذاب هم همینهاست. حس را دارد ولی اقدامی [ندارد].
آیا این مباحث و چشمی با سطح بودن خدا منافاتی ندارد؟ ماده نسبت به عوالم بالاتر. ببینید هر آنچه که ما اینجا داریم، مفت بهمان دادند. هر چی در عوالم بعدی داریم، زحمت کشیدهایم. کلیت بحث تفاوت دنیا و برزخ خدمتتان. ستارالعیوب بودن خدا در دنیا مفت است. ستارالعیوب بودن خدا در عوالم بعد، آدم برای اگر آبرو حفظ کرد، آبرو حفظ میشود. به کسی آبرو داد، بهش آبرو میدهند. ساتر بود؟ ساتر میشوند. بقیهاش دیگر این شکلی است. پس اصل فقر با رزاقیت خدا منافات ندارد؟ خب خدا رزاق است. همه هست. بعضی از آن رزقی که برایشان نوشته شده، استفاده نمیکند. اینها بحث مهمی است دیگر. جنبهٔ سیاسی دارد. نوشته. بعد گفته که: «ببین تو مسئولی که باید انتخاب بکنی حواست باشد با هوای نفس رأی ندهی. ظالمپ [نباشی]. رازقیت نداشته [باشی؟]» چرا رازقیت داشته؟ گفته حواست باشد انگلیسیها نبرند منابعت را. شجاع باش. وایسا. بجنگ. زیر پای اینها را خالی میکنند. میبرند. این بدبخت روی زمین نشسته، هیچ چیز هم ندارد. سنگ لیس میزند. خدا ندارد. این مجموعه از رزقهای خدا کنار هم جفت نشده. یک رزق عقل بهش داده. یک رزق توان بهش داده. یک رزق منابع زیرزمینی داده. گفته همه اینها را کنار هم بچین. بردار محصول را. این نشسته [تا] منابع زیرزمینی در بیاید، بیاید در دهانش. تعبیر قشنگی گفت. حضرت مریم آوردند تا دم درخت. زایمان کرده. موقع زایمانش هم ملائکه کمکش. وضعیت راه بردن. رفته به درخت نخل رسیده: «نَخْلٌ تُسِقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِیّاً.» دست دراز کن. یک تکانی بده. به حساب همه مردم اتیوپی و اینور اونور به حسابها ریخته. در حساب انگلیسیها فرانسویها دارند میخورند. خیلی خب. این مسئله همینه دیگر. امیر حق مسلّمی که تا چند وقت پیش حق مسلّم بود و اینها زحمت میکشید. خلاص. همین هم همین است. یعنی مفت و مجّانی دادیم رفت. هیچ چیز هم غیر از چند تا تحریم جایش نیامد. ثمرات و برکاتش چیست؟
پس همانجور که خدا رزاقیتش شرط دارد، بهرهبردن از رزاقیت خدا، بهرهبردن از ستارالعیوب بودن کدام [بیشتر است؟]. ببینید بحث خواب را. ببینید اسمالله مجموعه همه اسماء است. وقتی یک جا میخواهیم لحاظ بکنیم، عبدالله. عبدالله. بله. همهٔ اسمالله است. جدید آفرین. ولی به چه معنا؟ به معنای اینکه در آینهٔ وجود اینها میافتد. تشعشع پیدا میکند. در عالم خودش: «مُلْتَفِّينَ بِطَيْرٍ بِإِذنِ اللَّهِ.» من خلق میکنم. خلق میکرد دیگر. گفت من از گل میگیرم پرنده خلق میکنم. ولی چی؟ «بِإِذنِ اللَّهِ». «بِإِذنِ اللَّهِ» یعنی او دارد خلاقیت، او دارد در من جلو [میافتد]. در این آینه دارد اسم خالق میدرخشد.
در خواب حجت نیست. ببینید بین حجت و بین کاشف. باید حجت یعنی شما بخواهی این را بگیرید بر مبنای این عمل و حجت دیگری هم نداشته باشید. هیچ نه عالمی، هیچ عاقلی شما پیدا نمیکنی که بگویی خواب حجت است. یعنی شما الآن عقلت را بگذار کنار، وحی را بگذار کنار، خواب دیدی عمل کن. خواب کاشف است. یعنی چی؟ کاشف است. یعنی خدا به واسطه [خواب] فرمود: «۷۰ جزء نبوت ۷۰ جزء دارد. یکیاش خواب و رویاست.» و آن ۶۹ تا بسته شده در زمان شما هم یکی باب ارتباط ما با ملکوت و عوالم غیب از راه خواب است. اول از خواب است. بعد کمکم خواب اختیاری میشود. اول آدم میرود به خواب چیزهایی را میبیند. کمکم که قویتر شد، خودش را به خواب میبرد و چیزهایی را میبیند. کمکم که قویتر شد، دیگر اصلاً لازم نیست که به خواب برود. ارتقای وجودی پیدا کرده که از این ماده و مادیات [منفصل شود]. عرض کنم خدمتتان که خواب برای ما ملاک از این جهت حجت نیست. ما با خواب نمیخواهیم تشخیص بدهیم. الآن این احمدالحسن و این سیستم یمانی و اینها همه مبنایشان خواب است. بین خواب و خواب، خوابی حجت است که پشتوانه عقلی و وحیانیاش درست باشد. لذا شما اگر خوابی دیدید که با مبانی جور درنمیآید، خوابتان را بزنید به دیوار. نه. روایت را اگر دیدید اینجوری باید بزنید به دیوار. «روایتی از ما به شما رسید با قرآن جور درنمیآید، بزنیم به دیوار.»
علامه حلی معروف است دیگر. ایشان شب خواب دید که: «فردا صبح اولین کسی که وارد مسجد شد، احترامش کن. این مثلاً جزء اولیای خداست.» و چیزی گیرتان [نیامد]. اذیت. ایشان انداختش بیرون. خواب دیده بود. شب دوباره خواب دید. بهش گفتند: «آقا فردا اولین کسی که وارد شد این کار را کن.» روز سوم این کار را کرد. شبش خواب امیرالمؤمنین: «أَنْتَ الْعَلَامَةُ.» حق. تو واقعاً بزرگان در خواب هم حتی کار مکروه انجام نمیدهند. مکروه. ملاک فقهیاش در دستش است. حواسش هست. در خواب هم حواسش هست که شیطان اینجا به اسم یک کار خوبی، [میگوید]: «آقا اینجا مسجد است. این افشاگری است. این فلانه. این به خاطر نماز جمعه است.» این اشکال ندارد. چطور از این، از این فریبها هست. نباید آدم گول بخورد. البته خواب برای کشف حقایق عالی است. بسیاری از حقایق در خواب کشف [میشود]. ملکوت سفلی است. یک بخشیش تلقین است. آنها البته در خوابشان میآیند. آن یک بحث است که حالا نمیخواهم وارد آن بشوم و پشتوانهٔ روایی و عقلی و وحیانی ندارد. یعنی یک کلمه از اینهایی که آقا فقاهت خوابش را ببینم. خود قرآن میگوید: «آقا من متشابهاتی دارم. دنبال اینها راه بیفتی از راه بدر میشوی.» پس قرآن دیگر اصلاً دنبال قرآن [نیستم]. «متشابهاتی دارم من دنبال این راهها بیافتم.» مغالطات را بله.
خواب ملاک، مثلاً بزرگان میفرمایند: «کسی استادش را میتواند بفهمد که یکی از راه خواب، یکی از مثلاً راههایش این است.» از راه خواب تحقیق میکند. بررسی میکند. با عقلش تطبیق میدهد. با شرع تطبیق میدهد. اینها هیچ مبنای این شکلی ندارند. صرفاً همین بحث خواب است. و خب این هم کاری ندارد که: «نیت میکنم شب بیایم در خوابشان.» بودند بعضی اساتید و شاگردانشان. کناف با تماس و اینها، با هم در ارتباط نبودند. این میگفت: «آقا هر وقت خواستی من را ببینی مثلاً حرف شمس قبل از خواب بخوان. فقط قبل قبلش به من سپرده باش سهشنبه خوابت را ببینم.» سهشنبه قبلش من هم سهشنبه ۷ تا شمس میخوانم و میخوابم. اصل ارتباط اساتید با شاگردانشان این شکلی بوده. ولی بستگی دارد کی چی؟ اینها.
این هم سؤال آخر: چطور میشود به ارواح بدوارث و بیوارث ثواب رساند؟ نماز شب یکی از آنهاست. ثواب نمازهای مستحب را هدیه کرد. بیمارستان. بیمارستان چیزی نمیرسد. بندگان خدا این باران برزخیها همینه. در ماجرا باران میآید. گاهی در برزخ. این دعاهای شماهاست که این شکلی مثلاً یکهو همگانی دعا میکنید. مثلاً برای فرج. که برای مؤمنین و مسلمین دعا کنید. اینها باران برزخی گیرشان میآید. چیز خاصی فرستاده نمیشود.
شهید ادواردو آنیلی، انشاءالله خدا بالاتر ببرد. همسر و فرزند که نداشت. پدرش هم که قاتل خودش [بود]. شرکت فیات، یوونتوس و اینها. در مقبرهٔ خانوادگی، بندگان خدا بندهٔ خدا در مقبرهٔ خانوادگی هم دفن کردن. معلوم نیست با احکام ملائکه نقاله جابجا [شده]. عرض کنم خدمتتان که [نه] وارثی دارد، نه کسی برایش عملی انجام میدهد. شهید به این درجه؟ خب این شهید آثار عمل خودش که هست. بحث شهادت و اینها. شما هر خدمتی در این مملکت انجام بدهید، اول میرود در پروندهٔ امام و شهدا. نماز جمعه درس اول برای امام شهداست. بعد برای این خون شهید است. شهید پروندهاش این شکلی باز [میشود].
خدمتتان عرض کنم که ولی مثلاً طرف آدم خوبی بوده. مؤمن بوده. کسی را نداشته. هدیهٔ خاص این شکلی برایش نمیآید. خدا فرمود: «اگر میخواهی من را پیدا کنی که اینجور [جاها] غریبهها [هستند]، قلُوبَهُمُ الْمُنْكَسِرَةَ، وَ جَدِّدْ قُبُورَهُمُ الْمُنْدَرِسَةَ.» خیلی تا [آنجا]. من در دلهای شکستم. یکی دومیش چیست؟ کنار قبرهای مخروبه. آنجا من را پیدا میکنی. خدا و امام زمان نظر دارند به اینها. آن هدایای خاص نمیرسد. ما هدیههای عام بدهیم که به آن برسد. توسعه بدهیم آقا صدقه داریم میدهیم به نیت همه مؤمنین و مسلمین. محدودش نکنید خودم و بچهها. اینها تنگهٔ قبر میآورد. چون حکایت سنگینی قلب است.
اگر کسی پشت فردی که از دنیا رفته حرف بزند، آن فرد در هر لحظه و زمان روحش متوجه خواهد شد یا خیر؟ بله دیگر متوجه میشود. اعمال خوب شما رفته در پروندهٔ غیبت که میکند. حسنات و امید تو پروندهٔ کسی که غیبتش شده، صیاد پرونده یکهو میبیند آقا یک دری باز شد. میگوید: «کسی غیبت امام حسین علیهالسلام کرده بود. روای، حضرت برایش هدیه فرستاده: «لطف بزرگی در حق من کردی.»» اعمال [راجع به او] متنبه شده. خلاصه این از این جهت میفهمد. ولی اینکه مثلاً پشت سر مرده حرف نزنید، این اصل ماجرا از معاویه است: «پشت سر مرده حرف نزنید.» و اینها. یا طرف در دنیا که بود، میشد در موردش حرف زد یا نمیشد. مرده و زنده هم ندارد. خدا پشت سر کلی مرده حرف زده در قرآن. در مورد فرعون حرف زده. در مورد هارون حرف زده. سامری چه میدانم. بلعم باعورا. همین که گفته: «مثل سگ است.» من هم فحشش را پشت سر مرده [میدهم]. مردهها. خدا در قرآن حرف زده در مورد زلیخا اینها. بدبخت رفت در خلوّت یک کاری انجام بده خدا حیثیت برایش نگذاشت. خلوت میخواست یوسف را گول بزند. مجازی. این حرفها ملاک است. مهم این است یا طرف در ستر باید پوشیده بشود. چه در دنیا چه در برزخ. رفتم ایران دیدم هیچ زندهٔ خوب و هیچ مردهٔ بدی در این کشور نیست. با همه زندهها بدند. همه مردهها هم خوبند. تختها زنده است. ماستها و قیمهها و اینها بدجوری با هم قاطی [شده]. فرمایشی چیزی هست؟ خدمتتان.
جلسه خیلی خوبی بود. ما با افتخار از کرج حول و حوش ۸۰ دقیقه صفا کردیم. ۹۶ که آمد کل ایران یخبندان اینها شد. مشهد برف نیامد. روزی که داشتم از مشهد راه میافتادم مشهد برف شد. تا آمدیم همه چیز صاف. تهران قشنگ عادی. کرج عادی. خلاصه این هم لطف خداست. یکی از اساتید چند سال پیش یک ماجرایی برایشان پیش آمده بود. یک برفی. بعد چند سال. سال ۹۰ اینها بود. سحر یکی از بزرگان رفاقت کردیم. عرض کنم خدمتتان که خواب دیده بود امام زمان علیهالسلام اروحنا فدا. میگوید حضرت جایی در زمستانه ما آنجا تابستان بود. حضرت داشتند گیلاس میخوردند. تابستان. حالا نمیدانم مثلاً آمریکای جنوبی میشود. کجا میشود. زمستان استرالیا میشود. بعد تعدادی هم دور و بر حضرت بودند و میگوید دیدم سر مبارک حضرت هم موهای سفید پراکنده دارد. موهای سفید پراکنده علامت پیری نیست. پیری گولهگوله است. موهای سفید پراکنده مال حرصوجوش است در سیمای چهل سالان. ولی موهای سفید این شکلی را دارد. پراکنده است. خیلی راحت زندگیشان را میکنند. خوش و خرم و نه مشکل بنزین ۳ تومانی دارند نه دلار نه اینها. این نیست که آقا یک شیعه وقتی متعلم میشود، اول درد به او میرسد. بعد به خود این شیعه. تازه آنقدر یکیاش ماجرای شهادت حاج قاسم بود که اینجور مملکت را ریخت به [هم]. همه مردم غصهدار شدند. یک نمونه از میلیونها میلیارد [نمونه]. به من رو کردند. لبخندی زدند.
جوکی یادم آمد. فرمودند که: «همه عالم در اختیار من است.» این یادم آمد. این تیکه آخرش این ۸ سال بود. یادم. الحمدلله. روزی حضرت فرمودند که: «همه عالم در اختیار من است. اراده کنم باران میآید. اراده کنم [میگوید انگشتم را اینجوری کردم.] اراده کنم.» همه چیز در اختیار من است. «الا یک چیز که خدا این را در اختیار من قرار نداده و آن امر فرج من است که در اختیار شماست.» یعنی این را خدا واگذار کرده به ارادهٔ شما. انالله. همه چیز به ارادهٔ امام زمان است. الا ظهور حضرت که به ارادهٔ شماست. البته ارادهٔ شما باز به ارادهٔ اوست. قاطی نکنیم. این با تو است. این کارش با تو است. خدا انشاءالله به حق این ایام، به حق این خونهای پاک. برخی مجاهدتها خصوصاً زحمتهایی که شما عزیزان میکشید و خیلی کار پاک و خوبی هم دارید. این هم دیگر وقت گذشته بود. بحث ظهور [را] پرسیدی بالا، یک لحظه یادم افتاد. میخواستم بگویم. یادم وقت گذشته. پرسیده بود که آقا امر فرج و ظهور کی محقق میشود؟ چیز عجیبی است. خوشبخت خیلی انسان است. ممت. امر فرج در گرو کاری است که شما میکنید. بحث انرژی هستهای. امر فرج به ماجرا گره خورده است. ایرانیها سه بار برای گرفتن حقشان قیام میکنند و طرف اسم بیرونی نمیدهد. دفعه آخر دیگر کار به جنگ کشیده میشود.
در روایت همین حق هستهای ماست که الآن هم دیگر ماجرا مکانیزم ماشه و اینها اثرات. یک جوری مذاکره کردند که صدایت در بیاید میزننت. خلاصه مرتبط است امر فرج با موجب کارهایی که شما دارید میکنید. کاری که داری تو میکنی. با این چشم کار انجام بدهید. خدا انشاءالله کمکتان بکند. ما را هم دعا بکنید و همه را هم شریک کنیم در این فعالیتهایی که انجام میدهید که خیلی کار مقدس و نورانی است. به امام زمان حتماً نظر دارند این مجموعه فعالیتها. انشاءالله خدا در فرج آقایمان تعجیل [کند]. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. هر آنچه از ادعیهٔ زاکیه و صالحه [که] در مصلحت میبینی و در آن خیر میبینی را برای ما رقم بزن. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
جلسات مرتبط

جلسه سی و شش : آینده جهان در حکومت عدل جهانی
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و هفت : جلوهای از نور اعظم و تجربه لقاءالله
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و هشت : امتحانات ویژه مقربان
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و نه : مسیر اتصال انسان به خدا
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه اول ، پرسش و پاسخ
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه دوم ، پرسش و پاسخ
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه اول ، پرسش و پاسخ
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و هشت : امتحانات ویژه مقربان
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و نه : مسیر اتصال انسان به خدا
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و پنج : نگاه برزخی به همسر، عشق و بقا
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و شش : آینده جهان در حکومت عدل جهانی
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و هفت : جلوهای از نور اعظم و تجربه لقاءالله
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و دو : چهرههای مثالی و امکان تغییر صورت
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و چهار : کودکان در بهشت؛ از تربیت تا جایگاه ابدی
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و پنج : لذتهای مادی بدون نقص در عالم برزخ
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ