‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در معانی باب مفاعله، معنای اول «عرض» بود. معنای اول چه بود؟ مشارکت! هر شد که معنای قالبی باب مفاعله چیست؟ همین مشارکت. میرویم سراغ معنای دوم: تعدّیه. معنای دوم مفاعله تعدی است. تعدّیه.
نکتهی خیلی خوب از مرحوم رضیالدین استرآبادی، ایشان تعدّیه را اینجور ترجمه میکنند: «جعل و شیءٌ اصل». خیلی این عبارت ایشان قیمتی است. خیلی... حالا ننوشتم در شرح، در شرح کافی است، در شرح شافی است. بله، شافیه، کافیه، یکی شان در صرف، یکی در نحو. هر دو را مرحوم رضیالدین (شهر رضی) معروف شده. «جعل و شیءٌ را اصل».
ببینید، الان یک کلمه بفرمایید در باب مفاعله. جان مجاهده! احسنت. سوال خوبی است. مجاهده. مجاهده اصلش چیست؟ اصل میگوییم، منظور ریشه. «جعل و شیءٌ را اصل». الان معنای مجاهده اگر تعدیه باشد، گفتن و اینها... آره. توضیح مفصل دارد. البته بحثهای قرآنی باید بریم و آنجا عرض بکنیم.
ریشه نه، نه. این معانی که میگوییم فلان و فلان و فلان و فلان، اینها را توی بحثهای ادبیات قرآن اصلاً از یک کانال دیگر میرویم و به جوابهای دیگری میرسیم. بله، معانی کلاً عوض میشود. حالا آنها بخشش مفصل است. درس خارج است. نه، علم قرآن است. علم خاصی نیست؛ یعنی در خود قرآن وقتی کار شود از... بله، بله، احسنتم. بله، انشاءالله همین که عرض میشود، بله. ولی به اینها دل نبندید. هیچوقت این جمود بر این نداشته باشیم که حالا آدم محضر قرآن میرود به زور درآورد کدام یک از این پنج تا معناست. نه، قرآن را با خود قرآن بفهمید. لذا من دیروز هم عرض کردم عزیز من، گفتم تو بحثهای این شکلی اول باید ترجمه کرد، بعد آمد مراجعه به نحو کرد.
آیه شفاف است. برای آدم معنا را محصور بکنیم توی فضای ادبیات و مغنی چی گفته و کی چی گفته و کی چی گفته، بعضی ذهنها را میبندند. آقا احسن... خود سیاق دارد یک چیزی را میرساند. خب، آنهایی که مخاطب قرآن بودند، آنها که نحوی و اینها نبودند که. الان اعرابی که با قرآن مواجهاند... اعراب، اعراب مگر چقدر مغنی خواندند؟ چند تایشان مغنی بلد اند؟ قیل و قالهای نحوی را آنها بلد اند؟ به یک عرب یا نه؟ را میخوانی، یک عرب جاهلی، یک عرب بیسواد. یک سری کلمات برایش یک سری معانی دارد. آنی که اصل در قرآن، اصل، اصل، اصل، اصل است، آشنایی با لغت است، ترجمهی لغت. این را باید کار کرد که اصلاً جایگاه ندارد. لغت آن زمان که بحث لغت خیلی مهم است، خیلی، خیلی مهم است. اصلاً جایگاه ندارد. اینها دیگر میآید فرع بر بحث لغت میشود. آن وقت اینها همه، اینها که میگوییم اینها تو آیهی قرآن که نیامده که معنای تعدّیه و مشارکت و... آن نحوی آمده معنای لغت را میدانسته، قرآن را نگاه کرده، گفته اینجا پس این معنا را میدهد. این معنا را که میدهد پس این میشود قاعده. میفرمایید؟ ما چیزی نداشتیم در روایت که مثلاً پیغمبر اکرم فرمودند که برای باب مفاعله پنج تا معناست. بعد اینها آمدند تطبیق دادند. نخیر. اینها رفتند همان روایات را خواندند، گفتند آقا تو باب مفاعله که پنج مدل معنا میشود برداشت کرد، خب چرا ما نکنیم شش تا؟ چرا نکنیم هفت تا؟ چرا نکنیم یک دانه؟ بله. مشکل پیدا شده. آن قدر تفسیر به رایها... اصلاً اینها بعضی وقتها پشتش برنامهها بوده، توطئهها بوده. این اقوال زمینه را ایجاد میکند برای تفسیر به رای. راحت بچهها میگوید آقا «من کنت مولاه فعلی مولاه» میگوید هفتاد تا معنا دارد. «انا مدینه العلم و علی بابها» میگوید علی چند تا معنا دارد. علی یعنی بابش گنده است. علی باب... زمینه را برای در رفتن فراهم میکند. وگرنه کسی باشد ترجمه نداند، صفت مشبهه را نمیداند، بلد نیست اینها را نخوانده، بهش میگوید آقا «انا مدینه العلم و علی بابها.» این یعنی چی؟ صفت مشبهه است و... علم و منقول و... یک راهی بگرد پیدا کن آن وسط یک جا بزند تو خاکی. یا علی صفت مشبهه است. از علو. به معنای چیزی که بزرگ است. «علی» و صفت مشبهه است. فاعل میخواهد. «علی بابها» علی است، بابش، درش بزرگ است. اینها خیلیها یش را به خورد ما دادند از مشکلات نحو. بالاخره دیگران تا حد زیادی نوشتند و پیش بردند. در هر صورت، خیلی حالا نمیخواهم ذهن شما را خراب بکنم. همینی که گفته میشود. بله، آباد میشود. اگر آباد شود که بهتر است. تو الحمدلله اینها را حالا داشته باشیم ولی بدانیم رو اینها جمود نداشته باشیم. خدا خیرتان بدهد.
الحمدلله. خدا را... اصل ما تعدّیه میشود چی؟ ما یک چیزی را صاحب این اصل کنیم. «جعل و شیءٌ ذا اصل» برای معنای تعدّیه خیلی معنای خوبی است. «مجاهده» یعنی «جعل و شیءٌ ذا جهد». بله، قرار دادن چیزی صاحب تلاش. این میشود مجاهده. چیزی را صاحب تلاش کردن. مثلاً میگوییم آقا «با» یا «عافا». عافا، عاف. خیلی معنایش هم خوب است. «عافیت» که میگویند از عفو میآید: گذشتن، رد کردن. عفو یعنی رد کردن. عافیت یعنی رد کردن. سوال کردند که آقا شب قدر چه بخواهیم از خدا؟ فرمودند: عافیت؛ بلاها را خدای متعال رد کند از انسان، ضلالتها را خدای متعال رد کند از انسان، شرور را خدای متعال رد کند از انسان. همیشه عافیت.
عافا یُعافی مُعافاه. مُعافات. این الان معنایش تعدّیه است. تعدّیه یعنی شما چیزی را صاحب عفو کنی. قرار دادن چیزی صاحب عفو. عفو به معنای همین رد کردن، گذشتن. عفو. مرحوم رضی، حالا من اینجا بله، اینجا گفتم آدرس را ننوشتم. شرح شافیه ابن، جلد اول، صفحهی ۹۹. اینجاست آنی که عرض کردم. معنای تعدّیه. ایشان میفرماید که: «عافاک الله». «عافَاکَ الله». اینجا فعلمان چیست؟ «عافا». فاعل کیست؟ الله. مفعول کیست؟ کاف. ترجمه چه میشود؟ خدا به شما عافیت دهد. درست؟
«عافا یُعافی معافاه». باب مفاعله است. درست؟ مرحوم رضوی میفرماید که تعدیل... اینجا معنای تعدّیه میدهد. تعدّیه هم یعنی اینکه: «جعلک الله عافیت» خدا شما را صاحب عافیت قرار بدهد. همین «جعل و شیءٌ ذا اصل». اصل «معافاه»، «عافیت»، مصدر ثلاثی مجردش. خدا شما را صاحب این قرار دهد. قرار دادن چیزی صاحب امن داشته باشید همیشه. خیلی معنای خوبی است. «عافاک الله» خود «ذا» در واقع روی او این عملیات صورت میگیرد. بله، محمول میشود، معمول میشود. بله. اینجا «جعلک الله». خدا شما را... گاهی انسان است، گاهی چیست؟ گاهی چیست؟ چیزهای بله، بله، احسنت. اصلاً خود اینکه میگویی متعدی یعنی همین. متعدی که لازم است یا متعدی... همین. خیلی معنا، معنای خیلی به درد ما میخورد تو بحثهای تفسیری هم خیلی به درد ما میخورد این. حالا یک خرده نزدیک شدیم به آنی که ما هی میگوییم آقا اینها را چی و اینها... این از آن معانی است که یک خرده داریم نزدیک میشویم به آن معانی قرآنیاش. تعدّیه به این معنا خیلی معنای خوبی است، خیلی کاربردی است.
خب، پس ما در مفاعله گاهی تعدّیه داریم. تو باب مفاعله میآییم و متعدی میکنیم. فعل لازم را میآوریم تو مفاعله متعدی میشود. فعل یک مفعولی را میآییم تو باب مفاعله دو مفعولی میشود. اصلاً افعال را گفتیم معنای اصلیاش چیست؟ تعدی است. تعدّیه همین معناست. آنی که تو ادبیات قرآن ما میگیریم در معنای افعال همین است. معنای اولیهی افعال، تعدّیه به این معناست: «جعل و شیءٌ ذا اصل». و توی تفعیل هم دوباره همینو ما میگیریم ولی یک تفاوتی دارد. تو افعال اسناد بدهیم به فاعل؛ تو تفعیل اسناد به مفعول. تو فاعل ما مداومت را داریم. مثلاً: «بَعُدَ» لازم است. «بَعُد» و آدم معنایش چیست؟ این ظرافتهای کار اینجاست. «بَعُدَ» معنایش این است: دور، دور است. دور است. نه، دور شد. خیلی تفاوت دارد. لازم، متعدی. دور است چه چیزی را؟ پس لازم است. میخواهیم متعدیاش کنیم. میآییم تو باب مفاعله. میگوییم چی؟ «باعَدَ یُباعِدُ مُباعَدَةً». درست؟ «باعَدَ» معنایش چی میشود؟ «جعل و شیء ذا بعد». چیزی را صاحب دوری قرار دادن، یعنی تعدّیه. یک وقت چیزی خودش دور است، یک وقت چیزی دارد چیزی را دور میکند. «جعل و شیء ذا اصل». یک وقت چیزی خودش لازم است. یک چیزی را دارد اینگونه میکند. تعدّیه. درست؟ «مُباعَدَة» میشود دور داشتن. دور داشتن. ببینید چقدر اینها مهم است. الان من برایتان عبارت را مینویسم: روایت امام صادق علیه السلام. ببینیم که چقدر اینها خاصیت دارد. «باعَدَ یُباعِدُ مُباعَدَةً». «جعل و شیء ذا بعد». «مُباعِدَة» بله. یعنی چیزی را دور داشتن.
اذان صادق علیه السلام از پرسیدن اند: «مَلَذِی جان...» باعَدَ دور داشت. «یُباعِدُ». حالا الان توی روایت مشخص میشود. «مَلَذِی یُباعِدُ ان الشیطان». سوالی است. مای استفهامیه است. «مَلَذِی یُباعِدُ ان الشیطان». ترجمه بفرمایید: چه چیزی... آها. چه چیزی شیطان را از ما دور میگرداند؟ این میگرداند همان تعدی است. دور نگه داشتن، دور کردن. نه، همه تعدی است. اگر ما میخواستیم با مفاعل را نیاوریم: «بَعُدَ یَبعُدُ». اگر میگفتیم: اصلاً چه چیزی شیطان را از ما دور است؟ لازم است دیگر. چه چیزی شیطان را از ما دور است؟ چه چیزی شیطان را دور میکند؟ درست شد؟ حضرت فرمودند: «الصوم». روزه، روزه شیطان را از شما دور میگرداند. «مُباعده» میآورد. نه، چه چیزی را دیگر. نه دیگر. چه چیزی شیطان را از ما دور میگرداند؟ «یُباعِدُ» صیغهی چند است؟ یک. فاعلش چیست؟ اینجا «الشیء». الشیطان. فاعل «یُباعِدُ» نخیر. «ان الشیطان» این انا جار و مجرور است. وسط کاری ندارد. «انا» اندازه «الذی» که ما مای چیز میشود، مبتدا میشود، و وقتی که ما فاعلمان اسم ظاهر است، «ان الشیطان» یک لحظه. «یُباعِدُ ان الشیطان». بله، بله. شیطان کشش... شیطان را نذاشتم خودم. الشیطان هم که مفعولبه ماست. «یُباعِدُ... ؟ ما الذی یباع...» «ما الذی یُباعد الشیطان» «من الذی أَیْتمَنَنی علی ثغر» «من الذی» به جای «ما» «من» گذاشتیم. «ما» چه چیزی؟ «من» چه کسی؟ یک وقتهایی «ما» میآید که معنای «چه کسی» هم بدهد. این شد پس تعدّیه. «ربنا باعِد بیننا و بین اسفارنا». «باعِد» چیست؟ صیغهی امر است. هفت. ترجمه چه میشود با این حساب که گفتیم؟ دور گردان. دور بد.
بریم سراغ معنای سوم. سومین معنا تکثیر که معنای قالبی در کدام باب بود؟ تفعیل. خود تکثیر، تفعیل است دیگر. معنای قالبی تفعیل، تکثیر بود. تعدّیه و اولینش را تکثیر گفتیم. حالا اینجا هم ما تکثیر میگیریم؛ یعنی به معنای تفعیل میگیریم. بر وزن مفاعله میآید معنای تفعیل میدهد. مثلاً: «نَعَمَ». «نَعَمَ» مصدرش چیست؟ «نعومة». «نَعَمَ» به چه معناست؟ ما سریع ترجمه میکنیم. عربی به عربی ترجمه میکنیم. غلط هم میشود. «نعمت». خب، دور است دیگر. خب، «نعمت» چیست؟ «نعمت» درست باید معادلسازی دقیق بشود. «نعومة» به معنای موافق بودن و سازگاریست. «انعام» را بهشان میگویند «انعام». حیوانات چهارپایند که سازگار باشند. ببر و گرگ و اینها نمیگویند «انعام». به شتر و گوسفند و گاو و بز و به اینها میگویند «انعام». درست شد؟ یک سوره هم دارند دیگر تو قرآن. «نعومة». اینها حیواناتی که سازگارند، موافقاند. اهلاند، به قول ماها. «نعمت» سازگاری. به نعمت هم میگویند «نعمت» چون به طبع انسان سازگار است. «نَعَمَ» یعنی سازگار است. درست؟ حالا میخواهیم این را خیلی سازگار است بگوییم. تکثیرش کنیم. درست شد؟
تکثیر گفتیم با مبالغه تفاوتش چیست؟ تفاوت تکثیر با مبالغه. احسنت. مبالغه در کیفیت، تکثیر در کمیت. این در تعداد، مبالغه در شدت. درست شد؟ «نَعَمَ» را میخواهیم تکثیر بکنیم. ابعاد بیشتری. مثلاً اگر از یک جهت سازگار است، میخواهیم بگوییم از پنج جهت سازگار است. میرویم تو باب مفاعله. میگوییم چی؟ «ناعم یُناعم مناعمة». «ناعم الله فلان». معنای «نَعَمَ» است. «نعم الله فلان». خدا خیلی دیگر به این آقا نعمت داده. خیلی دیگر همه چیز باهاش جور است، سازگار است. چه تشکیل... جان فی... این تفسیر شبر را حتماً ملاحظه بفرمایید. حالا اینجا باید باشد. تفسیر شبر. همین مدلی تفسیر کرده. مثلاًای «نَعَمَ» کلمات عربی و عربی را ساده کردن، خیلی قشنگ است. آن کتاب مرحوم آقای مصطفوی، آن که کتاب تفسیر روشن و اینها. میفرمایید که عرض شد. بله. تو سایتشان تفسیر روشن. و از تحقیق ایشان، دو تا کتاب اینترنت باشد. تفسیر شبر خیلی تفسیر خوبی است، قابل استفاده است. و در منزل هست دیگر. اینجاش را... «وَ راوَدَتهُ التّی هُوَ فی بَیتِها». آیهای که رویش کار کردیم. «وَ راوَدَتهُ التّی هُوَ فی بَیتِها». «راوَدَتهُ». الان اینجا صیغهی چند است؟ پشت ضمیر منصوری.
اول از همه ضمایرهای منصوری را جدا کنید. همیشه عرضم شد که اول از همه ترجمه کنید. هرچی تو ذهن آمد تمرین کنیم. شما ترجمه کنید. اینجا صیغهی باب چیست؟ فلان است. این قوهی حدستان را توی ترجمه قوی کنید. حدسیات. دیگر آدم کلمه را که میبیند، عبارت را که میبیند ترجمه میکند، ناخودآگاه. علم لغت لازم دارد. ریشهاش چیست؟ «رود». رواد «روده». خواستن. خواستن. سخت است. «حالات فی بیتها یوسف». «هُوَ فی بیت» کی؟ زلیخا. زلیخا اصلش است. تو عبارت عبریاش. فاعل ماست. «وَ راوَدَتهُ التّی». فاعل ما «التی» حکم مفعول است. اشکال ندارد. هم فاعل است هم بله، هم اصول و... چرا «التی» خوابم گرفت؟ «هُو» مبتدا. دوباره «هو» مبتدا، «فی بیت» خبر. جملهی اسمیه آمده بعد «التی». هیچ گیری هم توش نیست. همهی دعوا سر همین است. مجرور متعلق به... اولاً اینجا «راودَ» باب چیست؟ باب مراوده. مفاعله. کدام یک از معانی مفاعله را دارد؟ اول از همه مشارکت. نخیر، یعنی خواستن دوطرفه بوده. دومین معنا تعدّیه. «جعل و شیءٌ ذا روَد». چیزی را خواستارکننده، یک کسی را خواستارکننده کرده. مثلاً به این معناست. مراوده. نه. سومینش تکثیر. زیاد خاص. «راودته التی کثرت» درخواستن. درست شد؟
آیات مشکلدار قرآن بالای ۱۸ سال. «وَ راوَدَتهُ التّی هُوَ فی بَیتِها» آن خانومی که (ببین چقدر قرآن پردههایی از حیا اینها را باز میکند) آن خانومی که آن آقاهه تو خانهاش بود، خیلی میخواست آن آقا را «عن نفسه». جنبههای بلاغت قرآن است که محشر است. سر به فلک میکشد. مال همینهاست. زیاد خاص. آن خانومه که آن آقاهه تو خانهاش بود، هی خودش را عرضه میکرد به آن آقاهه. تکثیر. کثرت خواستن. کثرت «روَد». «وَ راوَدَتهُ التّی». فاعلش «راودت حولتی». درست شد؟ «راودتهُ». چندین بار عرضه کرد. چندین بار خواستن. خودش را نشون داد. «التی هو فی بیتها». آن «التی» خانومه. «هو» آقایِ «فی بیتها» خانومه. جملهی اسمی از «ها» عائد «التی». بله، بله. دیگر انشاءالله، حالا، بله، بله. «فی بیتها»یی که بعد «التی» آمده، صلهی ماست. خودش جملهی اسمی است. خب. انشاءالله باید آدم به جایی برسد که دیگر تجزیه ترکیب نکند. بعد به اینجا برسیم؛ یعنی قوت پیدا کنیم. چون تجزیه ترکیب مانع بزرگی برای فهم عبارت است. این را داشته باشیم. اگر کسی تو تجزیه بماند تا آخر عمر هیچ وقت دیگر عربی نمیخواند. میترسد، تنش میلرزد. چون یک خط را میخواهد بخواند ۲۰ دقیقه طول میکشد. هی اینور تجزیه ترکیب چی شد؟ جملهی اسمیه، فلان. هیچ.
از عجایب مرحوم آقای محقق داماد این بود که غلط میخواند، غلط اعرابگذاری میکرد، درست ترجمه میکرد. هم ایشان، هم مرحوم الهی قمشهای بودند؛ زیاد بودند. ما هم دیدیم در بین اساتید ما هم بودند. هم غلط میخواندند، هم غلط اعرابگذاری میکردند، ولی درست ترجمه میکردند. چون اول ترجمه را میفهمند. همین هم درست است. درسته آقا؟ اینجا این فاعلش بود. شما الان خودتان هم ترجمه درست کردید، ولی چرا دارید منصوب میخوانید؟ فاعلش است، مرفوع بخوانید. بله، بله. مرفوعش “شیطان” . درست ترجمه کردیم، غلط گفتیم. بعد اینجوری باشد. اول از همه ترجمه بیاد تو ذهنمان. ذهن بسته شده باشد نسبت به ترجمه. ترجمه را بگیرد رو هوا. ترجمه کردن. میخواهم عرض بکنم که آنقدر آدم... بله. یعنی اگر قوی باشد آدم، تمرین، ممارست که زیاد باشد، اول از همه ترجمه را میفهمد. کتاب عربی را بخواهیم بخوانیم، این از مشکلات رایج بین طلبههاست که خیلی هم درس خارج است یا من کتاب عربی بگذارند جلویم، شبادراری میگیرد. میلرزد تنم. یعنی من باشم و کتاب لمعه، تنم میلرزد. باید یک کتاب فارسی، ترجمه، شرحی چیزی بغلش باشد. من نمیتوانم لمعه را بخوانم. درس خارج. درد از کجاست؟ پالما ؟ باید از اول طلبه بگوید: آنقدر هی لمعه را بردارد، بخواند که حفظ بشود. از اول طلبه ادبیات عربی را میخواند، که چیزی ندارد. لمعه، یکی دو جا مثلاً یک اصطلاح خاصی اگر داشته باشد، همهی عبارات ساده، شفاف. ترس دارد. وقتی آدم به زحمت میاندازد تو ترجمه خودش را، یک ترسی میآید تو وجودش. ترس که میآید، دور میکند. ترس را باید شکست. اینها را خوب باید یاد بگیریم. قواعد دستمان باشد. ولی توی ترجمه، اول قواعد نیاید تو ذهنمان. اول خودش را ببینیم چی میخواهد بگوید. شاید بفهمیم. درست. اول خود عبارت را بخوان. شاید بفهمیم. اصلاً کاری نداریم کدام باب است. اگر گیر کردیم، حالا مراجعه میکنیم به معلومات. اینجا فکر میشود. دیگر از مرحلهی حدس در میآییم. فکر میکنیم. فکر میکنیم که آقا این الان چی بود؟ کدام باب بود؟ آن باب چه معانیای داشت؟ چی شد؟ فلان. خیلی اینی که گفتم مهم است. خیلی، خیلی مهم است. خب، وقتمان هم گذشت.
«راودته التی هو فی بیتها». میخواستم حالا باب که هنوز مانده، دو تا معنای دیگر مانده. سورهی سبع و سورهی مجادله را میخواستیم. تمرین خودمان. بحثمان را قیچی میکنیم. این را یک خرده کار کنیم. حیف اینها دیگر بعداً این بحث را ممکن است فرصتش نباشد. مجادله را بیاورید. سورهی ۵۸، جزء ۲۸. اول جز ۲۸. مجادله. خود مجادله چه بابی است؟ از این سه تا معنایی که گفتیم. خانم، دوتا معنای بعدی هم که میخواهیم بگوییم خیلی اهمیتی ندارد. همین سه تا خیلی مهم است. مجادله باید باشد. اعرابگذاری. مجادله گفته مفاعله. فال مفاعل... محاسبه، مجاهده، مفاعلت. القاعده برای اینکه مفاعل باشد. ولی اینجا مفاعله. حالا در قرآن به نظر میآید که جاهای دیگر ما داشته باشیم. و «فاعله». «قد سمع الله قول التی تجادلک». «تجادلک» چیست؟ ترجمه بکنیم. اگر گیر کردیم جاییاش، بریم مراجعه. «قد سمع الله». بفرمایید ترجمه. همانا خدا شنید. «قول التی تجادلک فی زوجها». سخن آن خانمی که با تو مجادله میکرد دربارهی شوهرش و «تشتکی الی الله». و شکایت میکرد به سمت خدا. «والله یسمع تحاورکما». خدا این هوار، هوار است. حالا خود هور را هم میگویند از همین است. گفتگو. الان میگویند هوار. این شبکههای عربی را ببینید برنامه ای که گفتگو محور میگویند: هوار هوار با فلانی. تحاور تفاعلش. حالا تفاوت. «والله یسمع تحاورکما». خدا میشنود گفتگوی شما دو نفر. خداوند جان کجا پوریا... «ان الله سمیع بصیر». خدا، خداوند شنونده بیننده. ترجمه چقدر ساده بود. حالا میرویم تو کلمات گیر میافتیم. اگر میخواستیم ؟. یک دست و پایش میلرزید. مخاطبه ماضیه است. این چی، چی است؟ فاعلش چه کسی است؟ الان ترسم را میریزد. دو تا آیه، سه تا آیه، ده تا. چیزی ندارد. بخوانیم بریم. یک کوچولو یک جاهاییاش گیر دارد. کار میخواهد. اینی که دارم میگویم خیلی مهم است. از آن چیزهایی که خدا بیامرزی دارد انشاءالله. این روش اگر کار بکنید میبینید به سرعت ترستان از متن عربی میریزد. راحت میروید مواجه میشوید با متون عربی.
خب، «تجادلک»، ضمیر مفعولی و منصوری. «تجادل». «جادَ یُجادِلُ مُجادَلَةً». حالا ما دیگر اینجا مفاعله دیگر. میگوییم متناسب با همین مجادلهای که اولش گفته. فال مفاعله. حالا «جادَلَ یُجادِلُ مُجادَلَةً». «یُجادِلُ»، «یُجادلان»، «یُجادلون»... کجا؟ «جادلانه»، «تُجادلانه»، «یُجادلْنا». دوباره کجا؟ «تُجادلی»، «تُجادلون»، «تُجادلین». درست؟ دو تا صیغهی «تُجادلُ» داشتیم. چهار و هفت. معنی چهارش چی میشود؟ مجادله میکند آن خانم. هفت چی میشود؟ مجادله میکنی شما یک نفر مرد. «تجادلک» اگر صیغهی چهار باشد، یعنی آن خانم با شما مجادله میکند. آها. حالا مجادله چیست؟ مفاعله. کدام یک از معانی مفاعله را دارد؟ یک: مشارکت. جدل دوطرفه. دو: تعدّیه. «جعل الشیء ذا جدال». چیزی را صاحب جدال کردن که اینجا معنا نمیدهد. تکثیر. زیاد جدل میکند. تکثیر معنا پیدا کرد. مجادله، مجادله میکند آن خانم با شما دربارهی کی؟ «فی زوجها». دربارهی شوهرش. و «تشتکی» که بگذریم. «الذین» سورهی سوره مفاعله است. از اول همیجور رگباری مفاعله داریم. «یُظاهرونَه». «ظاهَرَ یُظاهِرُ مُظاهَرَةً». مفاعله دیگر. میگوییم دیگر رو حساب این آیات. فال مفاعله. «یُظاهِرونَه». «یُظاهِرانَ». «یُظهِرونَ». صیغهی سوم. اینجا کدام یک از معانی باب مفاعله است؟ «یُظاهِرونَه». «الظهار» میآید. ظهار یک عبارت فقهیه. حالا این هم از عبارت بالای ۱۸ سال است. ظهار این است که یک آقایی به خانمش بگوید: زهرا که... که... «زهارُ امی». کتب فقهی. یکی از کتابهای لمعه: ظهار است. ظهار چیست؟ پشت. پشت شما برای من دیگر مثل پشت مادرم است. کنایه از اینکه دیگر ما را با شما کاری نیست. این ظهار است و عواقبی برش بار میشود. حرمت ابدی میآید و چه و چه و چه مشکلاتی است. خلاصه کفاره دارد و چی میخواهد و چی میخواهد. «الذین یُظاهِرونَ منکم من نسائهم ما هن امهاتهم». بله، حالا یکی از چیزهایی که حرمت ابدی میآورند، حالا عربی باشد، فارسی باشد، صیغهی چی باشد، اینها مفصل است در مورد خدا. حرمت ابدیاش نام بحث.
خب، «یُظاهِرونَ منکم من نسائهم». کسانی که مظاهره میکنند. اینجا مظاهره چیست معنایش؟ «جعل و شیء ذا ظهار». معنای تعدّیه میدهیم. چیزی را صاحب ظهار کردن. خانمش را دارد صاحب ظهار میکند. درست شد؟ تعدّیه است. «یُظاهِرونَ منکم من نسائهم». از بین شما کسانی که نسبت به همسرانشان مظاهره میکنند. «ما هن امهاتهم». ترجمه بفرمایید: از مصدر خود چیست؟ خب همین دیگر. ما مصدر را استفادهای که از این باب دارد میشود. نمیآید ترجمه آنجا. «مجادله» یعنی کثرت جدل. «ثبت جدل». «مظاهره» یعنی تعدّیه، «زَحّال». ؟ مصدرش را بگوییم. فقط تو ذهنمان باشد که این مصدر کدام یک از معانی؟ «ما هن امهاتهم». آها، نیستند ایشان، یعنی آن همسرانشان، امهاتشان شبیه به «لیس» نافی است. «ان امهاتهم». دوباره «ان» هم شبیه «لیس» است. «ان امهاتهم الا اللَّائی». «اللَّائی» چیست؟ مثل «الاتی». محصولات «وَ لَدنهُم». مادرانشان نیستند. مادرانشان مگر همانهایی که اینها را... چرا به زنش میگوید: تو مثل مادر من؟ مادرش همانی که... «و انهم لیقولون منکرا من القول و زورا و ان الله غفور».
والذین «یظاهَ». باب مفاعله است. «ذٰلکم تُوعظون به». تا بید جلوتر. «ان الذین یُحادُّون الله و رسوله». آیهی پنجم. این چه جور مفاعله است؟ احسنت. «حَدَدَ». «حدیده». آهن میگویند «حدید». بصرک. «الیوم حدید». به هر چیز تیزی میگویند «حدید». آهن تیز است. شمشیر میگویند «حدید». چشم تیز. «فبصرک الیوم حدید». چشمی که خیلی دقیق است. ابعاد باطنی را میبیند، میگویند «حدید». حداد. حداد یکی از احکام فقهی زن در ایام عده باید حداد داشته باشد؛ یعنی نسبت به مردان دیگر تند و تیز باشد. هیچ مردی دل به او نبندد و جذبش نشود. آرایش نکند، چه نکند، چه نکند، چه نکند. احکامی که دارد. حداد میشود. خیلی معانی قشنگی است. این سوره را ببینید با این ظرائف کسی بخواهد کار بکند، چقدر معانی از توش در میآید.
«یُحادُّون الله». کسانی که با خدا و رسول محاجه میکنند. حالا باز آقای دکتر میگویند که باز دوباره معنا چی شد؟ مفاعله شد. خب، حالا اینجا مفاعله کدامش است؟ آها، کثرت آن حدت. کثرت حد یا بفرمایید مبالغه. حالا مبالغه معنای پنجم است که اینجا مبالغه هم میتواند باشد. مبالغه بهتر است. شدت در حد. آن کثرت نباشد. شدت باشد. و تعدّیه که نمیتواند باشد. مفاعل هم که نمیتواند باشد. تکثیر هم حالا بد نیست ولی مبالغه معنای بهتر است. شدت در حدت. در خیلی اینها دیگر تند و تیزند نسبت به خدا و پیغمبر. کثرت هم باشد. زیاد است. چون در ابعادش زیاد است. «یُحادُّون الله و رسوله». الله و رسول. چند بود؟ الله و رسول. الله فاعلش چیست؟ مفعولش کیست؟ الله! واو، واو عاطفهی رسوله عطف به الله. خوب است. «کُبِتوا» چیست؟ مجهول. احسنت. مجهول بازی. ثلاثی مجرد از «کَبَتَ». «کما کبت الذین من قبله». این له شدن و زیر پا افتادنها. «کبتوا کما کبت الذین من قبله و قد انزلنا آیات بینات و للکافرین عذاب مهین». دوباره میآییم صفحهی بعد. بله. شدت. ما ماده را میگیریم. ماده باید یک حرکتی صورت گرفته باشد. کدام یک از این پنج تا تناسب داشت؟ درهمکم الله. یا الله تا یکی دو بارش «یرحمکم الله» دارد. سومی دیگر «شفاکم الله» دارد. دیگر باید طلب سلامتی کرد. آیهی هشتم. «الم تَرَ الی الذین نُهُوا عن النجوى». مجهول. «نها». از نهی. «نهی» میکند. «نُهُوا». نهی نهی کردن. نهو نهی کردن. نهو نهی شدن. بله. «نهی یَنهی». که میشود «نُهی». «نُهیَتْ». «نُهُوا». «نُهُو». «نُهُوا». «نُهُو» «نُهی». «نُهی». «نُهَیوا». صیغهی سوم. ترجمه چی میشود؟ نهی شدند.
«و اذا جاءوک حیَّوک». کلمات سخت. اینجاها کسی اگر کار کند معلوم میشود که صیغهی «حیایه» ثلاثی مجرد، یعنی مزید نمیتواند باشد. «حیا یُحیی تحیت». درست شد؟ «حیا یحیی». «یحیی» باشد. «حی». «حیّ». «حیّ». «حیَّوا». استاد ظرافتها اینجاست. جان. حالا خیلی خیلی گوش نکنید. نه، این همان تحیت بهتر است. تف... «یُحَيّیکَ بِالله ويقولونَ». بله، مشخص است. قبول نداریم این کتاب را برای همین است. چون قرآنی نیست. بعضیهاشان یک دور هم قرآن نخواندند. «يقولونَ فی أنفُسِهِم لولا یُعَذّبُنا الله بما نقول». «یُعَذِّبُنا». میترسم دیگر از هرچی نحو و نحوی و اینهاست بدتان بیاید. آخر همه کتاب... بزن زدن برای ما. «یُعَذِّبُنا» تفعیل. خب، اینجا تفعیلش معنایش چی بود؟ تو آن تحیت تو این تعذیب. تفعیل چند تا معنا داشت؟ قالبیش تکثیر بود. اول تکثیر، بعد تعدّیه، نسبت بود. دیگر چی بود؟ تهیئت، نسبت. میتواند باشد. نسبت دادن حیات. تحیت. نسبت دادن حیات. یا مفعول را دارای صفتی یافتند. مثلاً سر... دیگر چی بود؟ ابداع. ایجاد. ایجاد حیات. اینجا معنا نمیدهد. خب، تکسیر، تکثیر حیات. همان نسبت بهتر است. تحیت نسبت دادن حیات. ثمرهی فقهی دارد. فراوان، فراوان. یکی از واجبات این است که وقتی کسی شما را تحیتتان کرد. به «احسن منها» و «ردّوها». اینجا تحیت چیست؟ معنای تحیت چیست؟ چقدر اختلاف. گفتند: هدیه اگر بهتان دادند، یک عده گفتند اگر بهتان سلام دادند، یکی گفتند اگر به شما احترام کردند. بانک. همه اینها با لغت حل میشود. تحیت، تفعیل نسبت دادن حیات. اگر نسبت باشد، اگر تعدّیه باشد، «جعل و شیءٌ ذا حیات». حالا حیات بگیریم به معنای اینکه مثلاً یک جایگاه ویژه و حیات به معنای اصلیش نه. کسی کسی را در یک جایگاه ویژهای قرار بدهد. هر آنچه که مصداقی باشد میشود تهیئت. هرکی شما را تهیئت کرد و تهیئتاش کن. «حیّاک الله». تهیئت فقط کافش، کاف منصوبی و تا هشت. اگر اجازه بفرمایید ما همین را کار کنیم. آن ساعت بعدیمان هم که بحث نهجالبلاغه است. یکی دو تا دیگر بخوانیم بریم صفحهی بعد. بریم.
«اذا ناجیتم الرسول». من میخواستم به عهدهی خودتان بگذارم خودتان پیدا کنید. ولی خب دیگر وقت گرفته میشود. جان. آیهی ۹. کدام کلمه؟ «تَناجیْتُم». تفاعل. «تناجی». این خیلی تنها. «جِتُم». یک ت فرق دارد. کلاً دو تا مسئله، دو تا باب دیگر است. آن تفاعل، این چیست؟ «ناجیتم» چیست؟ «ناجی یناجی مناجاة». «ناجی یناجیان یناجون». ؟ «تُناجی تان تُناجین تُناجی» ؟. «ناجی» یوا. «ناجی توم». «ناجیْتُم الرسول». الرسول چیست؟ مفعولبهاش است. مناجات. کدام یک از معانی را میدهد از باب مفاعله؟ مشارکت. نجوای دو طرفه. جدی احمد. «جَلِیس من ذکر». «فقدِّموا بین یدی نجواکم». «قدِّموا» باب تفعیل. تقدیم. اینجا معنایش چیست؟ تعدّیه. «جعل و شیءٌ ذا قُدُم». چیزی را پیش فرستادن. نمیدانم لذت میبرید از اینها یا نه. من که خودم به وجد میآیم، حالا شما را نمیدانم. «بین یدی نجواکم». نجوا چیست؟ شاید یکی دو بار تفسیر این سوره را گفتیم ولی هر بار که میخوانیم، کار میکنیم. تفکری. نجوا چیست؟ مصدر ثلاثی مجرد. صدقه. «ذٰلکم خیر لکم». «اَشفَقَتم». حدس زدن. درست است. از دیگر روشی که ما گفته بودیم دیگر فوق پیشرفته. نه، این مصدر ثلاثی مجردش «تَناجی» است. مصدرش میشود «مناجات». خب، «اَشفَقَتم». ببینم این را کسی بتواند بگوید، یک جایزهی نقدی دارد و جایزهی نقدیاش صلوات.
اول بگویم خیلی. آن «اَ» اولش چیست؟ احسنت. استفهام. چی؟ انکاری. «اَشفَقَتم». «اَشفَقَتم» شفق جان. بله. «اشفاق». حالا معنایش چیست؟ شفقت. خب شفقت آوردیم تو باب افعال. افعال چند تا معنا داشت؟ اولش تعدّیه. «جعل الشیء ذا شفقة». چیزی را شفقت بخشیدن. شفقت دادن. اینجا تعدّیه ظاهراً معنا نمیدهد دیگر. فاعل در زبان مکان رسیدن وقت ؟. تعریف. اینجا سلم خیلی قشنگ است. مطابقت. سلب شفقت. سلم معنای خوبی. خب دیگر. نه. سیرورت یعنی صاحب ماده بشود، ماده فعل. یعنی صاحب ماده شفقت بشوند. گشتن به ماده شفقت. ضد منی ؟. سیرت ضد معنای ثلاثی مجرد که از همه بهتر.
«اَشفَقَتم» ضد شفقت. شفقت دل سوزاندن. اشفاق سنگدلی. «اَشفَقَتم من تَقَدُّمِ بین یدی نجواکم صدقات». «تُقدِّمون» چیست؟ باب تفعیل. بله. «فأقیموا الصلاة و آتوا الزکاة». «الزکاة» چشممان را بسته ؟. کاری نداریم. حال دارید؟ ندارید؟ خسته. ثلاثیاش... یکی از نکات مهم این است که خیلی تو بعضی کلمات مخزن. مثلاً صیغهی یک باب مفاعله و باب افعال یک شکل میشود مثل همین «آتی». مثل «آتی». که «آتا». «آتا» هم صیغهی یک افعال، هم صیغهی یک مفاعله است. ولی مصدرش «إیتاء». نه «معاطات». پس میشود باب افعال. «الزکاة و أطیعوا الله». «أطیعوا الله» چیست؟ باب افعال. و معنایش تعدّیه. «جعل و شیء ذا طاعة». «الم تر الی الذین تَوَلَّوْا قوما». «تا عهد الله لهم اتخذ امانهم یحسبون». «اسْتَحْوِذَ». ؟ حالا این را باشد. برای «یُحادّونَه» را دوباره داریم. بله. «لا تجد قوما». یک وقت حضرت آقا یکی از سخنرانیهایش مال سال ۷۰. آن موقعها. خیلی جالب است. این قاری میآید قرآن میخواند و بعد همین آیه را میخواند. این آیه را میخواند و این... «علی ولیهم الاخر» که میرسد، وقف میکند: «بالله والیوم الاخر». بعد این تمام میشود. قاریاش. آقا میفرماید که: این توی مکتوبات سخنرانی این قاری افتضاح قرائت کرد. امروز من هرچی نشستم گوش دادم ببینم چیکار میخواهد بکند. هی به خودم پیچیدم که این چرا آنقدر دارد افتضاح آیه را خراب کردی شما به این نحوه خواندنات. «لا تَجد قوم». نمییابی قومی را که ایمان... جملهای که بعد از نکره بیاید، «الجمل بعد النکرات صفات و الجمل بعد المعارف احوال». جمله بعد از معرفه بیاید، جمله بعد از نکره بیاید صفت است. الان اینجا «یؤمنون بالله» جمله بعد از نکره آمده میشود چی؟ صفتش. قومی که ایمان به خدا در روز قیامت داشته باشد. نمییابی قومی که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد.
«یُوادُّونَ من حادَّ الله». دو تا کلمه باب. ده. «یُوادّوا». ماده «حَدَّ». «یُحَاذُّ». ؟ مُحاد. وداده. ریشهاش چیست؟ ودده. مودت. ود خوب. ود به چه معناست؟ دوست داشتن. دوست داشتن عمیق. ترجمههای غلطی است که شده. بحث لغت ما بحث کردیم. ود با حب تفاوتش: جان ودودم دلبر. تفاوتش حالا اینها بحثهای مفصلی دارد. باید اول بحثش را توضیح بدهیم. اشتباه دارد با همدیگر. اشتباه کبیر. بعد ود به معنای میخ است. میخی که فرو میرود. ودده. محبتی که سفت در دل فرو میرود. حالا تفاوتش با حب چیست؟ حب با حب اشتباه کبیر دارد. حب، دانه. یکی میکارند، رشد میکند. محبت آن علاقهای است که هی رشد میکند. بحث مفصل. باید ادبیات فقط قرآنی کار کرد. وگرنه ول معطلی. اینها جای دیگر نیست. فقط تو قرآن است. «یُوادُّونَ». کدام تو مودت و اینها بحثهای اینجوری هم گفتن مثلاً: تو حب یکطرفه است، تو ود دوطرفه. ولی خب خیلی حالا باید تو لغت بحث بشود.
«یُوادُّونَ». موده. اینجا کدام یک از معانی را دارای است؟ اینجا مبالغه را میرساند. خیلی مهم است. اگر «یُوادُّو» معنایش مبالغه باشد، یک چیز. معنایش تعدّیه باشد، یک چیز. کلاً فضای آیه عوض میشود. کاملاً عوض میشود. اصلاً یک چیز دیگر، یعنی دو تا حرف کاملاً در تضاد هم میشود. «من حادَّ الله و رسوله». احتمال احسنت. یعنی کسی که ایمان به خدا و پیغمبر دارد، یکم ودش به کفار اشکال ندارد. شدت ودش به کفار اشکال. آن دیگر مؤمن نیست. اگر معنا چی باشد؟ «یُوَادُّون» مبالغه باشد. جان. اگر مبالغه باشد، نه دیگر. اگر مبالغه باشد مفهومگیری میکنیم. تک میزند. «اولئک کتب». دیگر تمام شد.
در حال بارگذاری نظرات...