‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث ما در ابواب ثلاثی مزید به باب مفاعله رسیدیم و نکاتی در مورد باب مفاعله عرض شد. سه نکته را اضافه بر مباحث جزوه عرض کردیم.
* * *
**نکتهی چهارم:** فعلهای مضاعف در باب مفاعله ادغام میشوند.
خب، یک فعل مضاعف برای بنده بفرمایید؟ «مدح» دیگر؟ ببریم؟ صدای حاضرین: «آخری» دیگر، حالا «حجّج» را بیاوریم. حالا بخواهد برود چه میشود؟ «حجّ جو» صورت بگیرد، ادغام میشود. «حاج یُحاجّ محاجّه».
سورهی مبارکهی بقره، آیهی ۲۵۸ میفرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ؟» «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ؟» شاهد مثالمان کدام است؟ «حاجّ». صیغهاش چندم است؟ اول از ماضی.
خب، آیهی بعدی، سورهی شوری، آیهی شانزدهم. این کلمهی «شورا» درست است یا «شاور» درست است؟ «شاور». چرا؟ خودش چیست؟ این فعل امر است. از چه بابی؟ «شاور یُشاوِر مشاوره». صدای حاضرین: «یُشاوِر» فعل امرش... بله. خب، آن «شورا» قابل تفاعل. فعل باب «شاور»، آن «شورا» بله. باب تفاعل میشود «تشاور».
آیهی شانزدهم سورهی مبارکهی شورا. خود کلمهی «شورا» کدام آیه بود؟ «وَ أَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ».
حالا این آیهی شانزدهم میفرماید که: «وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ». چیست؟ «حاجَ، یُحاجُّ، محاجّه». جانم؟ «تُحاجُّ، تُحاجّانِ، یُحاجّونَ» و دوباره «تُحاجُّ، تُحاجّانِ، یُحاجّونَ». خب اینجا پس دیدیم که ادغام جاری است.
* * *
**نکتهی پنجم:** هر وقت فعلهای مضاعف را به باب مفاعله ببریم، ماضی و امر حاضر آن در لفظ مشترک و در تقدیر مختلف میباشند.
اما کلمهی همین «حجّج» یا باب مفاعله «ضارّ یُضارّ». صدای حاضرین: «مضارع». «ضارّ یُضارّ». مضارع، ماضی و امر حاضر آن در لفظ مشترک و در تقدیر/معنا مختلف میباشند.
این را صرف بکنیم: «ضارّ، ضارّا، ضارّوا، ضارّت، ضارّتا، ضارَرْنَ، ضارَرْتَ، ضارَرْتُما، ضارَرْتُمْ، ضارَرْتِ، ضارَرْتُما، ضارَرْتُنَّ، ضارَرْتُ، ضارَرْنا».
حالا میآییم توی مضارعش. بفرمایید: «یُضارُّ، یُضارّانِ، یُضارُّونَ، تُضارُّ، تُضارّانِ، یُضارِرْنَ، تُضارُّ، تُضارّانِ، تُضارُّونَ، تُضارِّینَ، تُضارّانِ، تُضارِرْنَ، أُضارُّ، نُضارُّ».
بریم سراغ امرش: «ضارّ» یا «لِیُضارّ، لِیُضارّا، لِیُضارّوا، لِتُضارّ، لِتُضارّا، لِیُضارِرْنَ».
حالا امر حاضر شد. کدام صیغه؟ یک، ماضی. «ضارّ، ضارّا». کدام صیغه؟ دو ماضی. «ضارّوا». این لفظش یکی است، بله. ولی تو معنا باید تشخیص بدهیم، سیاق کلام. «ضارّ، ضارّا، ضارّوا». بله. «ضاری، ضارّا، وارِنَهْ لِضارّ، لِنُضارّ». بله، آن که اصلاً همین است دیگر قاعدهاش. تو فعل امرش و اینها. صدای حاضرین: «۱ تا ۵». خب، این از «ضارّ».
آیهی ۲۸۲ سورهی بقره، بلندترین آیهی قرآن میفرماید: «وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ». خب، شاهد ما کدام است؟ «یُضارّ». «لَا یُضارّ» چه جور فعلی است؟ باب مفاعله است. نهی. بلنفی؟ اینجا در سیاق امر است. نباید ضرر برساند، کاتب و نه آن کسی که شاهد است. تو بحث اینکه شما معامله انجام میدهید، یک نفر بنویسد و چه کنید و اینها. قاعدهی خودمان. کاتب باید کی باشد و چیکار بکند و فلان و اینها. بعد باید آنهم که کاتب است، بعداً ضرر بهش نرسد. «لَا یُضارّ». ضرر نرساند. بله. «لَا یُضارٌّ کاتبٌ».
مجهول نیست دیگر. بله، معلوم. «لَا یُضارٌّ کاتبٌ». نباید ضرر برساند. کاتب و نام کسی که شاهد است. نباید نویس. گواه. یعنی اینو نفی گرفته؟ نهی گرفته؟ صدای حاضرین: نهی مجهول گرفته. ها؟ نهیش رو در بیاوریم. از «یُضارُّ»، از «یُضارُّ». «لَا یُضارّ، لَا یُضارّا، لَا یُضارّوا، لَا تُضارّ، لَا تُضارّا، لَا یُضارِرْنَ» دوباره «لَا تُضارّ، لَا تُضارّا، لَا تُضارّوا، لَا تُضارّی، لَا تُضارّا، لَا تُضارِرْنَ، لَا أُضارّ، لَا نُضارّ».
الان «لا» صیغهی اول منع نهی دیگر. نباید. نفیش که همین میشه دوباره. صدای حاضرین: بله. «کتوس» بقیهی صیغهها فقط فرق میکند که جزم ندارد دیگر. سلام. اگر اینجا نهی باشد، میشود «لَا یُضارّا». اگر نفی باشد، میشود «لَا یُضارّانِ». درست شد؟ حالا ما اینجا باید ببینیم که نفی است یا نهی است. «لَا یُضارَّ کاتبٌ». اگر ما بخواهیم نفی بگیریم، باید کاتب رو مفعال بگیریم و «یُضارّ» رو هم فعل مجهول بگیریم که اینجا فعل مجهول نیست، ولی معلومه. پس باید اینو نهی ترجمه کرد. صدای حاضرین: ترجمه، ترجمه. ترجمه نوشته است بده. باید مجهول بگیریم. «لَا یُضارّ» مجهول نیست؟ حالا مجهولش چیست؟ صدای حاضرین: توضیح دارد. نهی گرفته، ولی نباید ضرر رسانده شود. نباید! آها! نباید خود کاتب ضرر برساند. خود کاتب فاعل. نهی این کاتب. نباید ضرر برساند. فاعل میشود. به این کاتب نباید... نه! الان برای اینکه آن معنایی که ما میخواهیم، باید معلوم باشد، لزوماً. حالا مجهولش که توی معناش فاعل است. «یُضارُّ، لَا یُضارّ». مجهول باشد. «لَا یُضارّ» مجهول اینجا «لَا یُضارّ» به نظر نمیآید مجهول بشود، چون مجهولش «ضارّ، ضارّرَ» میشود «ضُرّ». بله، بله، بله. اول. حالا «ضارّر» رو بگیریم. «ضارّر». مجهولش باید چیکار کنیم؟ صدای حاضرین: «ضُرّ رَ». احسنت! «ضُرّ». «ضُرّ، ضُرّا، ضُرّوا». همینطور جلو.
«لَا یُضارُّ». «یُضارُّ». مجهول چی میشه؟ «لَا یُضارُّ». اصلش «یُضارُّ» و «یُضارُّ» رو مجهولش «یُضازَرُ» صدای حاضرین: «یُضارَرُ». که دوباره باز اینجا ادغام میشه، میشه «یُضارُّ». «یُضارُّ». مجهولش میشه «یُضارُّ». حالا مجهولش رو اگر بخواهیم نفی بگیریم، میشه «لَا یُضارّ». همین که گفته شد. نفی باشد یا نهی باشد. اگر نفی باشد و مجهولش «لا یُضارُّ». اگر نهی باشد و بشه «لَا یُضارّ». حالا اینجا «لَا یُضارّ» دوباره توضیح بخوام بدم خیلی طولانی میشود. نهیش، مجهول نهیش رو بگیریم باز ببینیم که آنجا چی میشود. در هر صورت ترجمه درسته. چی میخواد؟ بفهمه. بله، مجهول نمیتونه باشه.
۲۸۲ میفرماید که: «وَ لَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ». «وَلْيُمْلِلْ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ». ببینید: «وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً». نباید کوتاهی بکند. کی؟ آن کاتب. از آن چیزی را. بیا جلوتر. «فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ» اینها. «وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا». آنهم که شاهدند، ابا نکنند از اینکه شهادت بدهند وقتی دعوت میشوند. بعد: «وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ». یعنی اینجا اگر کاتب گرفتید، کاتب ضرر نبیند. یا اگر کاتب گرفتیم، کاتب ضرر نرساند. عبارت خیلی رسا میشود توی «نرساند». یعنی توی نرساند هیچ گیری نداریم. ولی اگر «نبیند»، باید مجهول بگیریم. اینجا یک خُرده معونه میبرد. صدای حاضرین: انجام میدهند دیگر. این کار رو انجام بدهید، یعنی چی؟ یعنی آنها ضرر ببینند. «فَإِن تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ». بله. یعنی ضرر مضارع رو انجام بدهید، این فسوقی برای شما.
حالا اصلاً خود معنای مفاعله که مشارکت است، حالا عرض میکنیم با آن بحث که هر دو طرف میشود. کاتب مضارع نداشته باشد. یعنی ضرر برساند، ضرر ببیند. آن که اصلاً دیگر گیرمان هم برطرف میشود. «أَشْهِدُوا» از باب افعال «إِشهاَد» شاهد گرفتن. بله. فعل امر باب... تو بحث «یُضارّ» که تو آیه داشتیم، «یُضارّ» هم میشود گفت و «یُضارّ» هم میشود گفت. هر سه تاش درسته. بله.
* * *
دیگر از این بحث بریم سراغ معانی باب مفاعله.
**معنای اول و قالبی، معنای مشارکت.**
«ضارَبَ زيدٌ بَكرًا». مثال همه توی ضرب و زید و بکر و اینهاست دیگر. «ضارَبَ یُضارِبُ مُضارَبَةً». زد و خورد. «شارَكَ یُشارِكُ مُشارَكَةً». «ذاكَرَ یُذاكِرُ مُذاكَرَةً». خدا تمومش بکنه، انشاءالله. «كالَمَ یُكالِمُ مُكالَمَةً». «كاتَبَ یُكاتِبُ مُكاتَبَةً». «ناظَرَ یُناظِرُ مُناظَرَةً». اینها همه معنایش مشارکت. دو طرف با هم مادهی فعل را انجام بدهند. «نازَعَ یُنازِعُ مُنازَعَةً». «قاتَلَ یُقاتِلُ مُقاتَلَةً». «شاوَرَ یُشاوِرُ مُشاوَرَةً». «حاجَّ یُحاجُّ مُحاجَّةً» که خود «مُحاجّه» احتجاج دوطرفه، حجت آوردن دوطرفه.
خب، سورهی مبارکهی انعام، آیهی ۸۰: «وَ حَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانِ (بِهَذَا)» آوردن آقایون؟ آیهی ۸۰ سورهی مبارکهی انعام. «حاجَّهُ...». علامهی طباطبایی میفرمایند که سورهی مبارکهی انعام سورهی محاجّه و سورهی بحث و جدل. خلاصه، «اِنْ قُلْتُ» و اینها توی قرآن سورهی انعام است. از اول تا آخر کل سورهی انعام، سورهی احتجاج.
خب، «حاجَّ قَوْمُهُ». عجیبهم هست وقتی که این سوره نازل شد، ۴۰۰۰ فرشته با این سوره نازل شدند. روایت. روایت عجیبی است. نداریم مثل اینها. ۴۰۰۰ فرشته با این سوره نازل شدند. رفتند تو قلب پیغمبر. بعد دیگر چی شد؟ هیچکی خبر نداره! ۴۰۰۰ رفتند تو قلب پیغمبر. نازل شدند. رفتند تو قلب پیغمبر. خیلی روایت، روایت عجیبی است.
«حاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ». دو تا شاهد مثال داریم. «حاجَّهُ قومُهُ». ترکیبش چی میشود؟ «قومُه» میشود فاعل «حاجَّه». این «هُ» هم ضمیر مفعولی منصوبی. محاجّه کرد او را قومش. درست شد؟ ابراهیم. برمیگردد. این ضمیر مضافالیه برمیگردد به ابراهیم. بله، مجبوریم. خب، «حاجَّ یُحاجُّ». صیغه یک ماضی.
حالا اینجا تو ترجمه باید چه جور ترجمه بکنیم؟ مشارکت. چه جوری باید ترجمه بکنیم؟ هر دو طرف با هم دخیلاند توی مادهی فعل. ببینید، وقتی میگوییم که «ناظَرَ مثلاً زیدٌ عمرًا»، یعنی زید با عمر مناظره کرد. درست؟ یعنی هم زید نظرش رو گفت، هم عمر نظرش رو گفت. هر دو تا مشارکت دارند تو مادهی فعل. هر دو تا با هم. حالا اینجا نکتهی بحث تو اینها زیاده که حالا بعداً یک توضیحاتی میدهیم که اینجا میگن که از این باب یکی رو فاعل، یکی رو مفعول، و فرقش با باب تفاعل این است که اینجا زید شروع میکند و عمر در پاسخ او مثلاً میآید. حالا اینو بعداً انشاءالله عرض میکنم.
خب، «حاجَّهُ قومُه». قوم مفعولش کیست؟ اصل ابراهیم. پس اینجا «حاجَّهُ قومُ ابراهیمَ». ابراهیم. کُلش فاعل ابراهیم. اینهم مفعول. حجت آوردند دو طرف. که فاعل قوم ابراهیم با ابراهیم اینها محاجّه کردند. خب، «أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ». «تُحَاجُّونِّي» این چی میشود؟ «حاجَ، یُحاجُّ». این «نّی» که چیست؟ «یای»، «یا»ی ضمیر منصوبی مفعولی. «نُونَ»اش هم که «نُون» وقایه است. یک دانه «نُونَ» وقایه است. آن «نون» مشدد، دو تا «نون» است دیگر. «تُحاجُّونَ» بوده شده «تُحاجُّونِّي». درست شد؟ صدای حاضرین: «جو نّی». اینو کردیم یکی. مشدّدش کردیم. «تُحاجُّونَ». البته اینجا دیگر «تُحاجُّونِّی» نمیگویند، «تُحاجُّونِّي» فکر کنم متن گذاشتن است. «تُحاجُّونِّي». خب، گیری توش نیست.
این «تُحاجُّونَ» صیغهی چند است؟ صدای حاضرین: جان. «تُحاجُّونَ، تُحاجّانِ، یُحاجّونَ». صیغه نه. یعنی شما چند نفره مذکر محاجّه میکنید با کی؟ با من. حرف. بله. این از این کلمه.
عرض شد که مشارکت هم معنای قالبی باب مفاعله است. وقتمان... بقیهاش انشاءالله باشد فردا. اگر عمری بود و توفیقی بود انشاءالله عرض خواهیم کرد. و الحمدلله.
در حال بارگذاری نظرات...