‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
معانی باب مفاعله را باید عرض میکردیم. به معانی باب مفاعله میرسیم. در معانی باب مفاعله پنج معنا را در جزوه داریم، دو معنا را هم خودمان اضافه میکنیم و میشود هفت معنا.
معنای اول که معنای غالبی است، «مشارکت» است؛ یعنی هر دو در ماده فعل مشارکت دارند. هر دو منظورمان کیست؟ آفرین! فاعل و مفعول. هر دو در ماده فعل مشارکت دارند. مثلاً میگوییم – مثال را که در جزوه نوشتهاند – «ضاربَ زیدٌ بکرًا» یعنی زید و بکر هر دو در ماده «ضرب» مشارکت دارند. هم زید، هم بکر. «مذاکره»، بحث روز ما «مذاکره» است. «مذاکره» چیست؟ دو طرف در «ذِکر» مشارکت دارند. «مکالمه»، هر دو در «کلام» مشارکت دارند. «مکاتبه»، هر دو در «کتابت» مشارکت دارند. «مناظره»، هر دو در «نظر» مشارکت دارند. «منازعه» هر دو در «نزاع» مشارکت دارند. «مقاتله»، هر دو در «قتل» مشارکت دارند. نه «قتل او، او قتل این»؛ نه، هر دو با همدیگر دارند یکی دیگر را میکشند. «قاتَلَ فلانی فلانًا». نه اینکه «قاتَلَ زیدٌ بکرًا»؛ نه، یعنی زید با بکر میخواهند یکی دیگر را بکُشند. زید میخواهد بکر را بکُشد، بکر میخواهد زید را بکُشد. «مقاتله، قتال». «مقاتله، قتال»، یادتان است دیگر، گفتیم یکی از همین مصادر است که به آن «مشاوره» گفته میشود. «شاورَ علیٌ فاطمهَ»، علی با فاطمه مشاوره کرد. او نظر خودش را گفت، این نظر خودش را گفت. مشاوره یکنفر فقط بگوید، به آن «مشاوره» نمیگویند. مشاوره یعنی دو طرف، هر دو؛ فاعل و مفعول، هر دو با همدیگر «شور» بکنند. نکته مهمی است در معنایش.
** در محضر قرآن
ما بریم سراغ مثالهای قرآنی. سورۀ مبارکۀ انعام، آیۀ ۸۰. - من در محضر قرآن هستم، صفحۀ ۱۹۱- «قالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ»
** صرف فعل باب مفاعله
بفرمایید من بنویسم. «حاجَّ» و «یُحاجُّ» را با همدیگر صرف بکنیم. بعد بیاییم این «حاجَّ» را ببینیم. «قاتلَ» «قاتلَ» بهتر است؛ مثال قرآنی بزنیم. «قاتلَ» خوب است. ماضیاش را با هم صرف کنیم: «قاتلَ، قاتلا، قاتلوا، قاتَلَت، قاتَلَتا، قاتلنَ، قاتلتَ، قاتلتما، قاتلتم، قاتلتِ، قاتلتما، قاتلتن، قاتلتُ، قاتلنا». مضارع: «یُقاتلُ، یُقاتلانِ، یُقاتلونَ، تُقاتلُ، تُقاتلانِ، یُقاتلْنَ، تُقاتلُ، تُقاتلانِ، تُقاتلونَ، تُقاتلینَ، تُقاتلانِ، تُقاتلْنَ، أُقاتلُ، نُقاتلُ».
حالا «حاجَّ» را میخواهیم صرف کنیم: «حاجَّ، حاجّا، حاجُّوا، حاجّت، حاجّتا، حاجَجْنَ، حاجَجتَ، حاجَجتُما، حاجَجتُم، حاججتِ، حاججتُما، حاججتُنَّ، حاججتُ، حاججنا». مضارع: «یُحاجُّ، یُحاجّانِ، یُحاجّونَ، تُحاجُّ، تُحاجّانِ، یُحاجِجْنَ، تُحاجُّ، تُحاجّانِ، تُحاجّونَ، تُحاجِّینَ، تُحاجّانِ، تُحاجِجْنَ، أُحاجُّ، نُحاجُّ».
حالا این آیۀ کریمه: «قالَ أَتُحَاجُّونِّي». «تُحاجُّونِّی». ما الان اینجا چند کلمه داریم از باب مفاعله؟ آفرین! این «حاجَّه» و در واقع این «ه» که ضمیر مفعولی است، با اینش کار نداریم. «حاجَّهُ». «حاجَّ» صیغۀ چند است؟ آفرین! معنایش چیست؟ احتجاج. مشارکت در احتجاج؛ درگیر حجتآوردن. این حجت آورد، او حجت آورد. «حاجَّهُ قومُهُ». فاعل و مفعول. فاعلِ که، مفعول کیست؟ مفعول جناب، آها! آفرین! جناب ابراهیم. فاعلش قوم اوست. «حاجَّهُ قومُهُ» فاعل کیست؟ قوم ابراهیم. مفعول، حضرت ابراهیم. معنای مشارکت میدهد؛ یعنی چه؟ هر دو طرف، یعنی ابراهیم و قومش در ماده با همدیگر مشارکت دارند؛ یعنی حضرت ابراهیم حجت میآورد برای قومش و قومش حجت میآورند برای او. این میشود «حاجَّهُ قومُهُ». قرآن را تا حالا اینجوری خوانده بودید؟ این میشود قرآن خواندن، قرآن خواندن، ادبیات خواندن درستوحسابی. تفسیر سورۀ قصص، مشهد درس میدادیم آن جمعه، امسال بعد از بله، ۸۸ بعد از شش سال، به ما گفتند هنوز که هنوز است ما سورۀ قصص را که میخوانیم نکاتی که شما گفتی یادم میآید. سورۀ قصص را بدون ترجمه میخوانیم. قرآن این شکلی آدم یاد بگیرد. دیگر الان «حاجَّهُ» و اینها را دیگر شما یادتان نمیرود. انشاءالله. معنایش هم چی بود؟ مشارکت. «أَتُحَاجُّونِّيَ، أَتُحَاجُّونِّنِي». نون وقایه و یای متکلمین. دو تا نون دارد. «تُحاجُّونَ» با یک نونش ما کار نداریم. با یک نون دیگرش کار داریم. خوب، این یک نونی که ما با آن کار داریم میشود چه؟ «أَتُحاجُّونَّنِي»، درست است دیگر. نیش افتاد. «أَتُحاجُّونِّي» شده بود؛ چون به خاطر اینکه این تشدید داشت، نمیتوانستیم «تُحاجُّونِّي» بگوییم، باید میگفتیم «تُحاجُّونِّنِي». «تُحاجُّونَ» صیغۀ چند است؟ صیغۀ ۹. یعنی جمع مذکر مخاطب. معنایش چی میشود؟ رو حساب معنای مشارکتی؟ آفرین! مفعولش کیست؟ آفرین! «تُحاجُّونَ» شما احتجاج میکنید با من. یعنی حجتآوردن دو طرفه، مشارکت در حجت. شما برای من حجت میآورید. یکی باشد با جمع. یکی از نکات... یکی باشد با جمعی تو بحث حجتآوردن. بله. آن دیگر تو بحث فاعل و مفعول.
نكته قشنگش این است، در ترجمه و تفسیر و اینها یک وقتهایی گیر میافتند بعضیها، «تُحاجُّونِّي» یعنی چه؟ حضرت ابراهیم چه دارد میگوید؟ ادامه آیه: «وَقَدْ هَدَانِ وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ». آفرین! ببینید خیلی مهم است. معنای احتجاج؛ اگر فقط استدلالآوردن حضرت ابراهیم را بگیریم، این معنا را نمیدهد. مشارکت بگیریم، آیا جور در میآید؟ شما برای من حجت میآورید، من هم برای شما، در حالی که خدا مرا هدایت کرده. حالا اگر ما معنا را چه بگیریم؛ بگیریم استدلال من برای شما استدلال میآورم در حالی که خدا مرا هدایت کرده. ظرافت میافتد. شما دارید با مخاصمه میکنید، برخورد میکنید در حالی که خدا مرا هدایت کردید. این اصلاً ترجمه غلط میشود. ترجمه آنجا چی نوشته؟ حما ابراهیم با او در مقام خصومت گفت: آیا با من مهاجم میکنی، حال آنکه حقیقتاً خدا مرا هدایت... شما به عنوان یک فارسیزبان، وقتی این را خواندید مهاجر، فهمیدید چیست اصلاً؟ یا قبلش گفت خصومت میکنی. الان اصلاً خصومت معنا میدهد. چقدر ترجمه عوض شد تو آیۀ قرآن. شما برای من استدلال میآوردید، من هم برای شما استدلال میآورم. خدا مرا هدایت کرده. ببین چقدر ترجمه عوض شد! یک وقت میگویم آقا تو گوش من نزن، من پشتم به جای گرم است. یک وقت میگویم تو میخواهی بیایی من را با استدلال از راه به در کنی. من هم دارم برای تو استدلال میآورم. استدلال من را گوش بده. «من استدلال» به کجا گرم است؟ پشتش. این چقدر ترجمه فرق میکند. «حاجَّهُ، تُحاجُّونَ، تُحاجُّونِّي». شما برای من حجت میآورید، من هم برای شما حجت. خدا بعد شما میخواهید برای من حجت بیاورید برای اینکه من مشرک بشوم. «وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ» من از این حجتهای شما که میآورید برای شرک و اینها ترسی ندارم. هر چه میخواهید بیاورید. هر کاری میخواهید بکنید. این چقدر آیه ظرافت پیدا کرد! تو معنای مشارکت.
این معنای اول مفاعله بود. دومیش؟ دومیش پس این هم قالبی بود دیگر، غالباً برای مشارکت.
** تعدیه
دومین «تعدیه» است. تعدیه یعنی معنای افعال. یعنی من فعل لازم را متعدی میکنم؛ یعنی یک کاری میکنم که مفعول پیدا کند. از حد فاعلداشتن به این حد برسد که مفعول هم داشته باشد. اینجا دیگر ما فعلی که تو باب مفاعله آمده است، حق نداریم معنای مشارکت بگیریم. مثلاً کلمۀ «بَعُدَ». «بَعُدَ» یعنی چه؟ دور شد. دور است. تو دور شد. این را میخواهم من بکنم دور کرد. میگویم «باعَدَ». میآورم تو باب مفاعله. میگویم «باعَدَ». یک وقت میگویم دور شد فلانی از ما دور شد. ولی میخواهم بگویم من دورش کردم. مفعول ندارد. فاعل و فاعل میخواهم بگویم من او را دور کردم. اینجا میگویم درست شد «باعَدَ». اینجا نمیتوانم بگویم «باعَدَ» یعنی مشارکت، یعنی هر دو در «بُعد» شریکند. این نخیر، این تعدیه است. ابواب روایت را بنویسید. «قُلْتُ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قُلْتُ» این قدر این مثالهای قرآنی روایی که زده میشود را بدونید قیمتی است. «قُلْتُ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ مَا الَّذِی یُبَاعِدُ الشَّیْطَانَ» سؤال از امام صادق علیه السلام. «قَالَ الصَّوْمُ». وسائل جلد ۱۰ صفحۀ ۴۰۶. «قُلْتُ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ مَا الَّذِی یُبَاعِدُ الشَّیْطَانَ». صرف کنیم: «باعَدَ، باعَدا، باعَدُوا، باعَدَت، باعَدَتا، باعَدْنَ، تُباعِدُ، تُباعِدانِ، تُباعِدُونَ، باعَدَتِ، باعَدَنا، تُباعِدُ، یُباعِدُ، یُباعِدانِ، یُباعِدُونَ». روی معنایی که گفتیم یعنی چه؟ «یُباعِدُ» دور میکند. به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «مَا الَّذِی یُبَاعِدُ عَنَّا الشَّیْطَانَ» چه چیزی «یُبَاعِدُ» دور میکند از ما شیطان را؟ حضرت فرمودند: روزه. روزه شیطان را از انسان دور میکند. مبائده پس اینجا به معنای مشارکت نیست، به معنای تعدیه است. دور کردن، نه مشارکت در بعد. وسا... وسائل الشیعه.
مثال دیگر. میگوییم «عافاکَ اللهُ». «عافی، یُعافی، مُعافاة». بحث هلالیش را که نشده روش ها، توی هر بابی هلالهایی که دارد خصوص افطار... باب بعدی. الان قواعد خصوصی را تو همان جا گفتند. عمومی است دیگر. «عافَیتُ» شده، آه! البته از «عَفَوَ»، «عَفوَهُ» شده. «عافَ» بله. «یُعافی». «فیُو» بوده یا «اِفی» شده «مُعافاة». «عافاکَ اللهُ». خب، «مُعافاة»، «عَفو». «عافاکَ اللهُ» خدا تو را «عفو» کند. «عفو» کند نه «مُعافاة» یعنی «عفو» دو طرفه. «عفو» کردن. پس معنایش تعدیه است، معنایش مشارکت نیست. مرحوم رضی در شرح شافیه، این نکته را داشته باشید. شرح شافیه صفحه، جلد، صفحۀ ۹۹. مرحوم رضوی میفرمایند این «عافاکَ اللهُ» یعنی «جعلکَ اللهُ ذا عافیتٍ». خیلی نکته خوبی است. این را داشته باشید. «ذا عافیتٍ» معنای تعدیه را ایشان اینجوری میگیرد. خدا تو را صاحب عافیت قرار دهد. پس یکی از... مثلاً میگوییم آقا «قاتلَ اللهُ فلانًا». «قاتلَ اللهُ قومًا فلانَ». «قاتلَ اللهُ» یعنی خدا آنها را صاحب قتل. خیلی معنا نمیدهد. ولی حالا «فقرَ اللهُ» مثلاً خدا او را صاحب فقر قرار دهد. خیلی نفرینها و دعاها و اینها را این شکلی ما ممکن است بگویم. «شَافَاکَ اللهُ». «شَافَاکَ اللهُ» یعنی خدا به شما شفا. خوب «شَافَاکَ اللهُ» یعنی خدا «جعلکَ اللهُ شافیًا». خدا شما را صاحب شفا بگرداند. خب، این هم نکته خوبی بود.
** تکثیر
بریم سراغ معنای سوم. سومیش «تکثیر» است. معنای سوم باب مفاعله که همان معنای تفعیل را میدهد. معنای تفعیل تو تفعیل هم تکثیر داشتیم دیگر. مثلاً میگوید «نعَّمَ اللهُ فلانًا». قرآن. این سومی چرا الان مثال قرآن میزنیم. «نعَّمَ» یعنی خدا نعمت زیاد دهد. نعمت زیاد. سورۀ مبارکۀ آل عمران، آیۀ ۱۳۰. «لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً» بله، «مُضَاعَفَةً». «لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا» شاید مثالمان کجایش باشد. «مُضَاعَفَةً» مصدر معنای چی میدهد اینجا؟ تکثیر. «تضعیف». اتومات فارسی «تضعیف» به معنای ضعیف کردن. «تضعیف» یعنی چندبرابر شدن. «ضعف» یعنی دوبرابر. «تضعیف» یعنی چند تا دوبرابر. کثرت دوبرابری. از «اِضاعَف» «مضاعفه» یعنی خود آن از «اِضاعَف» «مضاعفه» باشد. شما بگیرین مثلاً بحث رباست دیگر. یک پولی را شما بگویید یک مثلاً سود ۱۰ درصد داشته باشد. بعد خود همین را «مضاعفهً» با کثرت انجام بدهید. یک پول به این بدهید، یک پول به او بدهید، یک پول به آن بدهید. هر کدام هم از «اِضاعَف». این ۱۰ درصد، آن ۱۰ درصد. این میشود «اضعافٌ مضاعفهٌ». توای این شکلی نخورید. فرق نمیکند بله، به یکی هم «اضعافٌ» هست. حالا اینجا قرآن دارد شدتش را میرساند. میگوید «اضعافٌ مضاعفهٌ». خواهش میکنم یارو با بازار... دوچرخه، آمپول نزول با دوچرخه. آنور که دیگر بدبختیش مال آنور است. اینور هم که هیچی ندارد. بله.
من یک آدرسی نوشتم مال سه چهار ماه پیش. نوشتم احتمالاً برای تمرین. حالا رویش کار میکنیم. «رَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ» یوسف. ولی من آدرس ندادم. حالا بله. «رَاوَدَتهُ» را بحث کردیم. «رَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي» این «راودَتْهُ» چیست؟ «رَاوَدَ، یُرَاوِدُ، مُرَاوَدَةً». «راودَتْهُ». این «ه»اش که ضمیر منصوبی است. «راودَتْ». «مراوده» باب چیست؟ مفاعله. کدام معنا را میدهد؟ تکثیر. کثرت. «رواد» یعنی خواستن. کثرت خواستن. «راودَتْهُ» یعنی زیاد خواست. چی خواست؟ آن زن. چه کسی را؟ یوسف را. توضیح میدهد. «رَاوَدَتْهُ الَّتِي». خیلی آیۀ جالبی است. «الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا». فاعلش کل «الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا» است که باز تو خودِ فاعلش «هُوَ» برمیگردد به مفعول. حالا این دیگر نکته دارد. خیلی. «التی» مراوده کرد. کی؟ همانی که او پسر تو خانهاش بود. با کی؟ با همان پسره. قرآن وقتی میخواهد یک ماجرای در حریم که باید در حریم باشد و جز مسائل عفاف و حیا و اینها ذکر بکند، خودش هم عباراتش در حریم است. «راودَتْه التی هو فی بیتها». آن خانومه که آن پسره تو خانهاش بود با همان پسره مراوده داشت. همهاش زمین پنهانی کنایه این است. قرآن ما، قرآن ما این است. معجزه است. «راودَتْه التی هو فی بیتها». این هم تکثیر میرساند.
** سورۀ مبارکه سبأ
خوب، سورۀ مبارکۀ سبأ، آیات ۱۷ تا ۱۹. سبأ و سورۀ مبارکۀ مجادله. این دو تا را تمرین کنیم. دوستانم نیامدند. امروز کمتر درس بدهیم که خیلی احساس مقبولیت نکنند. بعداً بیشتر تمرین خوب بود. درس که کم ندادیم. امروز برسیم وقت کنیم باز هم درس. سورۀ مبارکۀ سبأ، آیات ۱۷ تا ۱۹. صفحۀ ۶۱۰. «فَقَالُوا رَبَّنَا». حاج آقای کریمی، بفرمایید که مثال ما توی این آیات کدام است؟ «وَجَزَيْنَاهُمْ بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ». «نُجَازِی» چیست؟ جزء ۱۴. آفرین! معنایش چی میشود؟ اول کل بابش را بگویید. ماضی، مضارع. «جازَی، جازَوا، جازَیتُم، یُجازی». «یُجازِی»... «یُجازیَانِ». «یُجَازیانِ» میشود کدام؟ دو تا علت آن است مال ضمیرها. چرا؟ مواردی که قاعدۀ ۱۰ ارتفاع آن ضمیر را نگه میدارد. الان «یَهْدِیانِ» میگویند یا نمیگویند؟ «یَهْدِیانِ» میگویند یا نمیگویند؟ به نظرم «یُهْدِیانِ». «یُهْدِیانِ» قشنگ دارد. «یَبْقَیانِ». کریمی، سورۀ الرحمٰن قشنگ از اینها زیاد داریم. برای شما عرض میکنم. Ok.
فرمود سورۀ مبارکۀ الرحمٰن، «تَجْرِيَانِ» آیۀ ۵۰ سورۀ مبارمۀ الرحمٰن. این مثالی که فرمودند، حالا این حل بشود: «فِیهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ». «تَجْرِيَانِ». الرحمٰن آیۀ ۵۰. بله. حالا باز هم تو همین سورۀ مبارکۀ الرحمٰن به نظرم باز هم داشتیم از «یَطْفِیَانِ». این دیگر خیلی مثال خوب. آیۀ ۱۹. ادبیات قرآن این است، به درد آدم میخورد. «یَلْتَقِيَانِ» آیۀ ۱۹. ملاحظه بفرمایید. موارد «یَجْزِیَانِ». «یَجْزُونَ». کریمی، درمیانش به نظر با واو بوده. حالا الان یادم نیست ولی این دیگر فصیحش را دیدیم که «قَلَّ» شما دارید میگویید قرینه هم راجع به این. «قَلَّت» داخل بر این مطلب. «یَلْتَقِیَانِ» مثلاً چرا یکیش حذف نشده؟ تثنیهاش بلند است. عرب کلمه را بشکند، کوچک کند. چرا «یَلْتَقِیَانِ» کلمۀ دراز و کشیدهای میشود؟ یعنی از آن فصاحت کوچک بودنش در میآید. میتوانستند یا حذف جابجایی از اینجا الف مخفی که قبل از درست سنگین بشود. اینهایی که میخواستند جمع و جورش بکنند. یک قاعده روش در... خب، حالا از بحثهای درس خارج بیاییم بیرون. «یَجْزِي، یُجازی، یُجازیانِ، تُجادیانِ، تُجازی، تُجازیانِ، تُجازونُ، تُجازِینَ، تُجازیانِ، تُجازونَ، تُجازُ». خب، مصدرش «مُجَازاة». اینجا مصدر «مُجَازاة» کدامیک از این سه تا معنایی که تا حالا گفتگو دادیم؟ مشارکت اگر باشد یعنی چه؟ دو طرف چیکار کنند؟ دو طرف به هم جزا بدهند. مشارکت میدهد. باریکلا. بعد قبلش هم این را به صورت چی آورده؟ نه، «ذَلِكَ جَزَيْنَاهُمْ». ثلاثی مجرد، ثلاثی مزید نیست. صیغۀ ۱۴ مجردش. پس اینجا ما «نُجَازِی» را چی بگیریم؟ تعدیه بهتر نیست؟ یا تعدیه بگیریم یا تکثیر ولی تعدیه بهتر است. مگر متعدی نیست خودش؟ خوب پس وقتی که ما در مجردش متعدی داریم، چه وجهی دارد که ما بیاوریم تو فاعل؟ متعدی میخواهم حرفهای یاد بگیریم آیات را به ادبیات. این الان خودش یک وجهی نیست برای تضعیف قول اینکه این تعدیه باشد؟ شاید هم برای تاکید باشد. ما توی معانی بله، آفرین. یکی از معانی که داریم همین بحث تاکید است. تاکید ثلاثی مجرد. معنای پنجمی که حالا یا امروز میگوییم یا جلسۀ بعد. دو تا معنای دیگر مانده. یکی «صیرورت»، یکی معنی بود که نوشته بودم. یک عده آن را جدا کردند گفتند همین «صیرورت». ما گفتیم یک دانه تاکید میماند فقط. خوب، در تاکید. اگر اینجا «نُجَازِی» را تاکید همان ثلاثی مجرد، بحث سیاق خیلی مهم است. ببینیم سیاق چه را میرساند. آقا سعید، فامیل شریفشان من یادم میرود. آقای روحانی. بله. خدا حفظش میکند انشاءالله. سادات کلاً تاج سر. آیۀ ۱۸ را بفرمایید. کدام کلمهاش اینجا؟ بله، آیۀ ۱۸. «مَبَارِكَ». احسنت! احسنت! این مصدرش چی میشود؟ «مُبَارَکَه، مُبَارَکات». بعد ببینید دو تا مبارک داریم. این یک نکتۀ مهم. الان تو ذهنم آمد بگویم. یک وقت میگوییم «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ». «مُبَارَكَةً». یک «مُبَارَكَةً» است. یک وقت دیگر هم میگوییم «مُبَارَكَتًا». این «مُبَارَكَةً» فرقش با این «مُبَارَكَتًا» چیست؟ این همان «مُبَارَك» بوده تای تانیث بهش اضافه شده. این تای مصدری است. این کلاً یک کلمه است. این «مُبَارَك» بوده بهش اضافه شده. اشتباه نکنیم. این «لَیْلَةٍ مُبَارَكَةٍ»، نگوییم آقا «مُبَارَکَتٍ» مصدر چی اومده؟ وصفش مصدر اومده. نخیر وصف. «مُبَارَكَةٍ». «مُبَارَك» اسم مفعول است. بله. اشتباه نکنم. آیات اول سورۀ دخ، سورۀ مبارکۀ دخان پیدا کنیم. آیۀ سوم. «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ». پس دو تا «مُبَارَكَةٍ» داشتیم. این را دقت بفرمایید. «بارکنا». «بارکنا». پس مصدرش چیست؟ «مُبَارَکَةً، مُبَارَکات». بعد خدمت شما عرض کنم که مضارع. بعد صیغۀ چند؟ صیغۀ ۱۴. «بارَکَ، بارَکا، بارَکُوا، بارَکَت، بارَکَتا، بارَکْنَ، بارَکتَ». احسنت! مضارعش را بفرمایید. احسنت! «یُبَارِکُ». خوب، «یُبَارِکُ» اینها اینجا کدامیکی از این معانی که برای باب مفاعله گفتیم میدهد؟ تکثیر. آن تاکید را هم که میتوانیم بگیریم. تاکید بگیریم. تاکید در برکت. تکثیر نمیتوانیم بگیریم. کثرت در برکت نعمت گرفتیم، مضاعفه را گرفتیم، «راودَتْهُ» را گرفتیم. دقت خاص را. آها، آفرین! این خیلی نکتۀ مهمی است. باید ببینیم تو سیاق اول، یعنی ما قبل از ما یک گیری که داریم، اشکالی که داریم این است که اول میآییم معانی که تو خوندیم و تو ذهن میآوریم، بعد میخواهیم تطبیق بدهیم. در حالی که این غلط است. اول سیاق خودش چه میگوید؟ بعد ببینیم صرف هم یک همچین چیزی داشتیم یا نداشتیم. دقیقاً کاملاً متضاد. اول سیاق را باید دید.
پس ما تو معنا اول «مَا بَرَكَتْ». برکتی که معنایش را میدانیم چیست. «وَبَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَىٰ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا» ما تاکید در برکت کردیم؟ کثرت در برکت قرار دادیم؟ مشارکت در مشارکت در برکت معنا نمیدهد. یا تعدیه. تعدیه هم اینجا معنا نمیدهد. و عرض کنم که یا تاکید بگیریم یا تکثیر. بله. کثرت در برکت یا تاکید در برکت. کثرت بهتر باشد. تعدیه. ما فعل لازم را میآوریم تو باب مفاعله که متعدی بشود. مفعول میگیرد دیگر. یعنی اگر بخواهیم این را مثلاً تعدیه بگیریم باید دنبال مفعول بگردیم. خود این هم که مفعول را با چه میآوریم؟ با چه متعدی میشود؟ یک نکته میشود. با «فیها» متعدی گرفت. حالا باید ببینیم که این واقعاً همیشه همینجور هست یا نیست. اگر اینجوری نباشد که الان اینجا «بارکنا» اصلاً ما متعدی بله. تعدیه، تکثیر. «بارکنا فیها» ما در آن مبارکه قرار دادیم، برکت قرار دادیم، برکت زیاد. آن چه قریههایی بود؟ «قُرًی ظَاهِرَةً». یک قریههایی که ظاهرند. «وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ». ما سیر را در این قریهها مقدر کردیم. راحت. مسیر سهلالوصول بود. این قوم سبأ ماجراشان این است دیگر. که آیات در مورد اینهاست. ما به اینها یک منطقۀ آرامی داده بودیم که قشنگ چند تا روستا و چند تا قریه. از بحثهای مهم جامعهشناسی که آنی که مرکز قدرت یک جامعه میشود، این است که بین شهرها سهلالوصول باشد و این رابطهها برقرار بشود و این باعث قدرت باشد. وقتی یک کشور، شهرهایش به همدیگر ارتباط داشته باشد، ایالتها به هم متحد باشد، مردم راه ارتباطی با همدیگر داشته بتوانند به همدیگر کمک بکنند. آفرین. که وقتی از یک جا به یک جا حمله میشود، دشمن به یک دهی اگر حمله بکند، قریههای دیگر سریع میآیند به حمایتش. ولی وقتی یک جایی جدا از دیگران است، مثلاً شما الان کیش را فرض بکنید، دشمن اگر کیش را بخواهد تصرف بکند، مراتب برایش راحتتر است تا اهواز. چون کیش فاصله دارد. هلیبردش سختتر است. شما بخواهی نیرو اعزام بکنی از... با هواپیما باید بفرستی. این اعزام نیرو سختتر است. زمانبر است. لذا راحتتر تسخیر میشود. در مورد قوم که ما سه روز در اینها مقدمه. قرآن اینها، قرآن آدم لذتش را ببرد. مسیرها به نحوی که مقدر بود راحت بود. «نَافِيَةً السَّعَ» خودش قدرت داده بود به اینها. ما یکجور ساخت جغرافیایی اینها را قرار داده بودیم. ما این کار را کردیم. «وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ». بعد چی شد؟ گفتیم: «سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ». شب و روز با امنیت بروید و بیایید. امنیت هم ما دادیم بهشان.
حالا بعد چی شد؟ «فَقَالُوا»! خیلی قشنگ است. «رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا». خیلی آیات عجیبی است. خوب، حاج آقای کریمی، شاید مثالمان اینجا کدام است؟ «بَاعِدْ» چیست؟ «بَاعِدْ» امر. آفرین! صرف کنید کلش را صرف کنیم. کل این باب را. کل باب را «باعَدَ، یُبَاعِدُ، مُبَاعَدَةً». اول کل باب را باید اول بگوییم. بعد بله، اول ماضیاش: «باعَدَ، باعَدا، باعَدُوا، بَاعَدَتْ». اینها را که صرف کردیم. «باعَدْ» و «بَاعِدْ بَیْنَنَا»، «بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا». خب، «بَاعِدْ» صیغۀ هفتم. معنایش چی میشود؟ تقلب میشود کرد دیگر. ما این را گفتیم. چی بود؟ دور. آن مثالی که روایتی که گفتیم: تعدیه، ایجاد بعد. تعدیه گفتیم: «جعلکَ اللهُ ذا عافیتٍ». «بَاعِدْ» دیگر عرض کنم که بله دیگر. بله بله. «بَيْنَ أَسْفَارِنَا». یکی از جاهایی که مفعول جانشین مفعول داشتیم، ظرف است دیگر. ظرف جانشین مفعول میشد. اینجا الان ظرف مفعول میشود. فاعلش هم کیست؟ مخاطب کیست؟ خدای متعال. «رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا». ترجمه بفرمایید. باز آنها گفتند: بارالها، سفرهای ما را دور و دراز گردان. پس گفتند از آنها، گفتند خداوندا، دور کن بین سفرهایمان. سفرهای ما را. در حالی که به خودشان ما آنها را، ایشان را احادیث. یک اسمی از آنها. یک همچین قومی، یک همچین منطقۀ جغرافیایی. اینها «فَقَالُوا»! خیلی قشنگ است. اینها از حرفهایی که نزدند ولی زبان حالشان بود، زبان قالشان نبود. هیچکس برنمیگردد به خدا بگوید خدایا بین ما این شهرها را از هم جدا کن. ما ایالتهای دور از هم، جزیرههای جدا جدا قرار بده. من دیدم اینها استعداد استفاده از این نعمت را ندارند. زبان حالشان این است که خدای نعمت از... چقدر عجیب است آیه! یعنی یک وقتهایی آدم در اثر غفلت انگار دارد در از درونش به خدا میگوید: خدایا من این نعمت را عرضهاش را ندارم. این را از من بگیر. کدام موقعیتی که به من دادی من نمیخواهم. این را از من بگیر. دارد دعا میکند. زبان حالش دارد دعا میکند. اینها گفتند: «رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا». خدایا بین سفرهای ما فاصله بینداز. زبان حالشان این بود. «وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ». چرا؟ چون به خودشان ظلم کرده بودند. زبان حال باطنی که به خودش ظلم کرده اینجوری است. درخواست دارد. از درونش از خدا چیزی میخواهد که به ضررش است. خیلی از آیات سنگین و دقیق قرآن. بله. حال هم اگر نگیریم باز مشکلی تویش پیدا نمیشود. و اینها به خودشان ظلم کردند. یعنی با این خواستهای که داشتند از درون به خودشان ظلم کردند. پس ما اینها را کسانی قرار دادیم که ازشان یک اسمی فقط تو تاریخ ماند. احادیث قرار دادیم. «وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ». اینها را تیکه تیکه کردیم. «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ». این یک بخشی از آیات بود. وقتمان تمام شد. ساعت چند است؟ ۹:۲۲ تمامش کنیم؟ اگر میخواهید سورۀ مجادله را هم خیلی سریع یک اشارهای، اما آیات اولش را داشته باشیم، باز ادامهاش را میگذاریم جلسۀ بعد که دوستان دیگر هم باشند. مجادله بعد از سورۀ حدید. اول جزء ۲۸. ملکۀ مجادله. ما از این عبارات زیاد. اولش خودمان مجادله است اسم مجادله. اما از اولش میخواهم شروع بکنیم تا کلش این سوره را یک بررسی بکنیم توی بحث «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ». خوب، شاید مثالمان کدام کلمه؟ آقای آقا سعید، بفرمایید. اول بابش را صرف بفرمایید. «جَادَلَ»، «یُجَادِلُ». کل باب یعنی ماضی و مضارع و مصدر. با علی فاعل، مفاعله میشود صیغۀ «جَادَلَ، یُجَادِلُ، مُجَادَلَةً». کدامیک از این دو تا تو جدول میتواند باشد؟ «التی» آورده. خدا شنید قول آن زنی که مجادله میکرد. مجادله میکند با تو درباره همسرش «فِی زَوْجِهَا». خوب، مجادله را اینجا چه معنایی برایش بگیریم؟ احتمالاً مشارکت. مشارکت بگیریم. یعنی هم پیغمبر جدال میکرد هم این زن جدال میکرد. چی بگیریم؟ تعدیه. معنا میدهد؟ یا تاکید بگیریم؟ یا تعدیه؟ یا تکثیر؟ تعدیه که جدال درباره زن خودش، درباره شوهرش. یا به کثرت؛ یعنی چندین بار به شما مراجعه کرد برای جدال. یا به تاکید؛ یک بار مراجعه کرد خیلی شدید. یا تعدیه. تعدیه اینجا خیلی معنا نمیدهد. شما چیزی خیلی مهم است عبارتش. یعنی شما بگویید «جَعَلَتْ هَذِهِ الْمَرْأَةُ زَاجَدٌ» معنا نمیدهد. «صیرورتش» کردند. «جدا کردند». مثل جناب رضی گفتند که تعدیه یعنی همین «جَعَلَكَ اللَّهُ ذَا عافیةٍ». حالا ما عرض کنم که عبارت مرحوم رضی عبارت خوبی بود. به دردمان میخورد. در مورد تعدیه چیز خوبی است. تعدیه اینجا خیلی معنا نمیدهد. یا باید تکثیر بگیریم یا تاکید. حالا تکثیر هم. جفتش هم خوب است. حالا دیگر میشود جفتش. یک وقتی ممکن است دو تا معنا با هم بدهد، سه تا معنا با هم بدهد. «وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ». که حالا آیات بعدی هم ما با زهره کلماتی درباره باب مفاعله داریم. انشاءالله جلسۀ بعد در مورد اینها بحث میکنیم. اینجا داریم پایین صفحه هم دوباره چند تا یکی داریم. با صفحه بعد هم بله، صفحه بعد دیگر نداریم. همینجا ما دو سه تا دیگر تو همین صفحه. بله، صفحه بعدترش هم بله بله. صفحه سوم هم داریم. صفحه سوم هم داریم. آخر صفحه داریم. صفحه چهارم هم داریم. صفحه چهارم هم دو تا. خیلی جلسه بعد چهار پنج شش تا کلمه تو سورۀ مبارکۀ مجادله داریم که جلسۀ بعد بحث خواهیم کرد.
در حال بارگذاری نظرات...