‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث «من هوْت» را مطرح کردیم و یک تتمه عرض کردیم که در این بحث هست و باید به آن اشاره کرد. اینجا باید بگوییم که همان بحث در واقع به یک تقریر دیگر و به یک بیان دیگر مطرح میشود که فعل از اسمها گاهی ساخته میشود؛ یعنی از مصدر نیست، از اسم دیگری غیر مصدر.
خوب، اینها را ما سه بخش میکنیم:
**اول:** اسم جامد. اسم جامد سه نوع است:
**اولین:** اسم عدد. مثل «واحد»، «اثنین»، «ثلاثه». «واحد»، ازش فعل میسازیم، میشود «وحّدَ» یا «أحَدَ». «وحّدَ» بیشتر بهکاررفته است. خوب، «وحّدَ» یعنی چه؟ وحدت بفرمایید. یکی بودن. «وحدت» مصدر است، دیگر از غیر مصدر نیست. یکی بودن. به نظر میرسد که خوب میآید، ولی مثلاً ما «توحید» را وقتی میخواهیم «توحید» بگیریم، از مصدر اگر بخواهیم بگوییم، آن یکی بودنِ... دیگر جای ندارد. خود یک جای دارد، «یک دانستن» یا «یکی دانستن». دیگر آن «یکی بودن»ِ "به حباب تفعیل"ی که میرود، مصدر ثلاثی مجرد باید یک چیزی به آن اضافه بشود؛ «یکی بودن» و «یکی دانستن» "وَحَّدَهو". بله، وحدت.
سراغ جَعلی (جَعَلنا) برویم. «ثلاثه»، میگوییم «ثلّثَ». این در روایت هم داریم. این تعابیر را. روایت معروفی که طرف میآید خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و سُنّت وصل و فلان و فلان. دختر خانمی بود. دوباره پرسید. سه باره پرسید. حالا اینها هم خیلی در فهم سنّت است، یعنی سؤال دوم را پرسید یا همان سؤال دوباره پرسید؟ به نظر میآید که دوباره باشد.
دوباره، سه باره، ده بار سؤالش را مطرح کرد. خیلی دیگر شرمنده شد. به حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرض کرد که: فُنا هو... از همین. «دوباره پرسید»، کارش را دوباره انجام داد، دوباره انجام داد. یا برای بار دوم، همان بار دوم میشود دیگر. اینجا در این روایت که حداقل معنایش همان برای بار دوم پرسید، برای بار دوم پرسید، برای بار سوم پرسید تا ده بار. بعد خیلی شرمنده شد، خجالت کشید. حضرت زهرا عرض کرد که: «خانم! مزاحم شما شدم، ببخشید.» حضرت فرمودند که: «بابت هر سؤال تو، به من آنقدری ثواب دادند که اگر بین زمین تا عرش را پر از طلا بکنند، معادل ثواب من نمیشود، یک جوابی که به تو دادم.» در ضمن ده تا سؤالی که ده بار پرسیدی، هر یکیاش آنقدر ثواب دارد. هر یک سؤالی که از این ده تا، هر یک باری که جواب دادم، اینقدر... یک سؤال ده بار. هی دوباره، ۴۳ بار.
**دومین:** اسم زمان است. اسم زمان مثل «الخریف». «الخریف» یعنی چه؟ پاییز. میگوییم «أخْرَفَ» یعنی پاییز شد. «الصیف»؛ «صیف» چیست؟ تابستان. میگوییم «أصافَ» تابستان شد. میگوییم «اللیل»؛ «لیل» چیست؟ میگوییم «ألالَ». از استعمالات کمی نسبت به... ظاهراً اینجا بیشتر فعل در زبان عربی گفتند تقریباً از همه اسمهای زمان مشتق شده است. پس از هر اسم زمانی ما میتوانیم فعل بسازیم؛ استعمال شده و دیده میشود از آن.
**سومی:** اسمهایی که شامل اعضای بدن و غیر آن میشود. مثلاً «ید» میشود «یَدَّیتَهُ». «یَدَّیتَهُ» یعنی: ضربتُ یدَه. زدم روی دستش. وضعیت دستم. اسلحه نیست. هیچ معنای مصدری را نمیشود گرفت. «زدم روی دستش». توی انگلیسی خیلی وقتها این شکلی میشود. کلمه را که معنای اسم میزنم روی دستش. توی انگلیسی هم خیلی وقتها از اسم فعل میسازد. «شانه»، «شانه» خودش میشود فعل «شانه کردن». مثلاً «ید» میشود «یَدَّیتُ». «العین» میشود «عَنَّ الرجلُ». «عَنَّ الرجلُ» یعنی «أصابه بالعین»، چشم زد. مرد. «چشم»، خود کلمه «عین»، «چشم زدن»ی که ما میگوییم. این تعبیر روایی هم هست دیگر. تعبیر عربی «امام زمان»: «العینُ حَقٌّ»، چشم حق است. چشم حق. چشم زدن حق است. «العین» چشم زدن ۷۰ تا معنی دارد. یکیاش این است. «عَنَّ الرجلُ» یعنی: مرد چشم زد. خود ممکن است معنی مصدری هم تویش باشد. توی این ۷۰ تا رتبه یکی بوده. ایشان میگوید یک وجه جامع در همهاش هست، ولی ابتدا آمده هر کدام یک قیدی اضافه شده. «الرکبه» میشود «رکَّبتُه». زانو. «رُکبَة ». «تحریر الوسیله» بین «رکبة» و سُرّه. «رکبه» نفوذ. زانو مستحب است اینجا پوشانده بشود. وَ لو ستْر عورت که واجب است، خود عورت است، ولی آن مقدار مستحبّی ستاریه بین سُرّه و رُکبه است.
از اصطلاحات معروف فقهی و «رکبه» توی بحث کتاب طهارت، بحث مجامعت با حائض هم مطرح میشود که آن بخشی که حرام است که خوب خود بحث دخول و مجامعت و اینهاست، ولی برخی فقها فتوا دادهاند که در ایام حیض هرگونه تمتع از مابین سُرّه تا رُکبه حرام است. اختلافی است الان، فکر نمیکنم. یعنی «عصبتُ رکْبتَهُ». «عصبتُ رکْبتَهُ» یعنی: زدم روی زانویش. یا با زانویش برخورد کردم. با زانویش برخورد کردم. عص... گفتیم اسمهایی که شامل اعضای بدن و غیر آن. این مثال زدیم برای اعضای بدن بود. برای غیر اعضای بدن مثل اینها؛ مثل «الإِبط»، گَزَش. ما فعل میسازیم، میگوییم «أبَّبتُه». یعنی چه؟ یعنی «سَرَّبتُ إبْطَه». «أبَّبتُ سَرَّبتُ إبْطَه» یعنی چه؟ بابا شدم. «سَرَّبتُ» از «ابْر» ساخت. یعنی پدر.
از «إبط»، «الْإِبط». زیر بغل که إزاله شعر ابْط از مستحبات است. زدن موی زیر بغل. تَشَرُّفٌ تَعَبَّتَ. یعنی چه؟ زیر بغلش. زیر بغل گذاشت. از «إبل». از «إبل» میگوییم «أَبلَ». مثل شتر شد مثلاً. یا شتر شد؟ شتر شد. شتردار شد، یا شتر. «الأسد». «الأسد» یعنی چه؟ شیر. میگوییم «أسَّدَ» یا «اسْتَأْسَدَ». «اسَّدَ» یعنی: مثل شیر شد. طرف شیر شده. شیر شده. این اولش پس اسم جامد بود. اسم جامد سه قسم بود. این سه قسمش بود.
**دومی:** اسم گفتار. «أبَّیتُه». گفته شده «عباد» «عباطو» که جَزْف نیست. «أبُوّه» ملعون در این ناقصه. اینجا انتقال ساکنین میشود.
**دومین:** اسم صوت. اسم صوت مثل «صهیل». «صهیل» به چه معناست؟ بله. شیهه اسب. مسخره نیست دیگر. اسب که بستن نیست. اسم جامد هم که نیست. «صهیل» یعنی: شیهه کشید. از آن فعل میسازیم.
**سومی:** هم از حرف. از حروف فعل میسازیم. مثلاً از «لولا»، «لولا» میآییم میگوییم «لَوْلَيْتُه». «لَوْلَيْتُه» یعنی چه؟ یعنی «قلتُ لَوْلا». شما به من «لولا» گفتید. تو به من «لولا» گفتی. «لَوْلَيْتُه»، یک «لولا» گفتی. «لولا» یعنی «لولا» که معنایش مشخص است. «لولا علیٌّ لَهَلَكْتُ». اگر نباشد... یعنی مشروط کردن به چیزی. مشروط به عدم چیزی. اگر این نبود اینجوری میشد. «لولا» گفتی.
دومی بیشتر صوفه است. این خیلی استعمال میشود. «صوفه». میگوییم «تَصْویف». «فلسفیف» خیلی شنیدید دیگر. «تَصْنیف» از «صوفه» ساختیم که حرف مصدر ندارد. تصنیف مادر. این هم از این.
خوب بود این بحث. الحمدلله. اینها باب در ثلاثی مزید معمولاً استعمال شده است. اینهایی که میآورند غیر مسخره.
در حال بارگذاری نظرات...