
جلسه سیزده : بررسی کامل قضیه معدوله و تفاوت آن با محصله
این مجموعه جلسات، دورهای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیتالله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائهدهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثالهای عینی، نمودارهای تختهای، و پیوستهای فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روانشناسی توضیح میدهد. این مجموعه مقدمهای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.
برخی نکات مطرح شده در این جلسه
قضیه معدوله زمانی است که سلب در محمول نهفته باشد
تفاوت مهم میان "نادان است" (موجب معدوله) و "دانا نیست" (سالبه محصله)
سالبه نیازی به تحقق خارجی موضوع ندارد، ولی موجبه معدوله دارد
اگر ادات سلب در محمول باشد، معنا تفاوت میکند و قضیه معدوله میشود
موضوع در قضایای معدوله باید دارای ملکه باشد (قابلیت آن صفت را داشته باشد)
با تغییر محل سلب در جمله، معنای منطقی و حکمی قضیه تغییر میکند
در منطق فقط به معدولهالمحمول توجه میشود، نه معدولهالموضوع
سه راه برای تمایز سالبه و معدوله: قصد متکلم، نوع ادات سلب، ترتیب رابط
محمولات معدوله باید بر اموری مانند عدم ملکه دلالت کنند، نه مطلق سلب
فهم دقیق این تمایزات در استنباط فقهی و فتوا تأثیرگذار است
متن جلسه
‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم خب بحث ما تقسیم قضیه به اعتبار محمول میرسه گفتیم قضیه رو یک وقت به اعتبار موضوع ما تقسیم میکنیم که چهار حالت داشت قضیه شخصیه قضیه طبیعیه قضیه مهمله و قضیه محصوره یک وقتی به اعتبار محمول تقسیم میکنیم به اعتبار محمول دو تا حالت پیدا میکنه قضیه قضیه مایا میشه قضیه معدوله یمش قضیه محصل این محدوده و محصله رو عرض بکنیم بله جهتم عرض میکنیم موضوع چهار تا محمود دوتا جهتم دوتا بتوان نسبت نسبت موجه و اینها بله موجهه جهت نمیشه موجه اعتبار محمول قضیه یا معدول است یا محصل است قضیه معدوله پایتخت موضوع اولش قضیه معدوله است هر وقت ادات سلب جز موضوع باشه یا جز محمول باشه یا جز هر دوتا باشه اینو میگن معدوله اصلاً معدوله معدوله یعنی اینکه ما ادات سلب توی حکم توی نسبت حکمیه دیگه تو خودش میاری مثلاً به جای اینکه بگیم انسان دانا نیست میگیم انسان نادان است درست شد انسان نادا بله فقط چیه معدوله است یعنی محمود الان اینجا درش ادات سلب به کار رفته نادان روشنه مثلا انسان غیر عالم الانسان به عالم لیس الانسان به عالم الان ما اینجا موضوعمون چیه انسان عالم چیه محمول نسبت چیه لیسه موضوع محمولمون هر دوتا دست نخورده است سلبی نیست این میشه محصله ولی وقتی میگیم الانسان غیر عالم انسان غیر عالم است اینجا محمولمون چیه معدول است معدود امشب موجب است فیلم هندوستان عالم نیست انسان نادان است فرق میکنه اینجا با انسان عالم نیست تو اصول باهاش کار داریم اونجا صالبه محصله است اینجا موجبه معدوله است غیر عالم عید عالم است موجب است ولی چه نوع موجبهای است معدوله انسان عالم نیست این اصلاً دیگه موجبه نیست چیه سالم است چه نوع سالمی سالمه محصله میشه محدوده از کرامات شما چون جمله بعدی ایشون وجه تسمیه آن به معدوله آن است که حرف سلب از معنای موزون له خود عدول کرده است چون حرف نفی برای سلبه اگه سلب نکنه و برای چیزی ثابت بشه از معنای خودش عدول کرده اینجا نا آوردیم مثلاً غیر آوردیم ولی اینجا دیگه غیر اون معنای سلبی نداره غیر عالم است گی رو میارن که یه چیزی برداره ولی شما اینجا چیزی ثابت میکنی عدول کرد زید حالا ایشون عبارتش یه خورده ناجوره یه جوریه زید نیست کاتب است زید نیست کاتب زید نیست کاتب است یعنی زید غیر کاتب است در معنای این دو فرقه چون در دومین کتابت و از زید سلب کردیم در اولی نیست کاتب را برای زید ثابت کردیم درست شد نسکاته بینم غیر کاتب در صالبه وجود موضوع شرط نیست چه ممکنه موضوع وجود داشته باشه وجود نداشته باشه ولی در اولی چون نیست کاتب رو برای زید ثابت کردیم باید حتماً زید وجود داشته باشد پس فرق سالمه با معدوله چیه یه فرق خیلی مهمه بله میگیم یخ میگیم زید عالم نیست خیلی مهمه خیلی مهمه آفرین پدر عیسی کارگر نیست کارگر نیست نماز نمیخواند خوب ما اینجا صالح به انتفاع موضوع داریم ولی الان قضیه مشکل داره نخیر چون تو قضیه سالمه لازم نیست حتماً موضوع شما وجود داشته باشه ولی تو قضیه موجبه باید موضوع شما وجود داریم که معدوله است یعنی تو محمولش ما اعداد سلب داریم پدر عیسی نادان اسب این قضیه مشکل داره پدر عیسی دانا نیست ما با این مشکل نداریم روشن تفاوت صالبه محصله موجبه معدوله موجبه معدوله پدر پدر بله پدر عیسی دانا نیست مجری مردونه پدر عیسی نادان است ما اول نسبتو نگاه میکنیم تو یکی اصل تو یکی نیست اونی که هست بهش میگیم سال تو سالمه حالا اونجا موضوع محمود موضوع محمول اون چیه پدر عیسی موضوع دانا محمود وقتی قضیهمون سال حتماً نباید موضوع وجود داشته باشه الان اینجا وقتی میگیم پدر عیسی دانا نیست لزومی نداره پدر عیسی باشه سال بس ولی گفتیم پدر عیسی نادان است حالا اصلاً ما دیگه با این با محمول اصلاً اینجا فعلاً کاری نداریم با خود این قضیه مشکل داریم که شما یه قضیه موجبه آوردید که موضوعش محقق نشده آقا خیلی خب محقق نشده من تو محمول اومدم از دو تا سلب آوردم میگم به درد ما نمیخوره تو محم بله در اصل این موجبه نادان است معلول است دیگه معلول است سلب سر خود موضوع چرا چون عدد سر موضوع محمود نیومده مح در هر دوش محققه منتها اولی رو اگر سالمه باشه میتونه مشکل سالش این موجبه محدود است ما با کل قضیه یعنی با شکلش مشکل بله چون موجب است سالم شما دارید سلب میکنی خب داری سلب میکنی دیگه حالا موضوع میخواد باشه یا نباشه داری میگی حال بر فرضم که باشه ما که نمیخوایم بهش چیزی بدیم عدم که چیزی نمیدیم که ولی تو موجبه شما داری وجود میگی چون با وجود کار داری باید موجود باشه ولی اینجا میگه آقا یه چیزی که وجود نداره منم بهش وجود میدم پدر عیسی وجود نداره ولی من دارم بهش یه چیزی نسبت میدم سلب میکنی خوب نیست خود کسی که نیست سلب سلب از ادبیاته دیگه کسی که نیست یه چیزی هم ازش عدم توش گیری نداریم روشنه بله جزئی بودنش به اعتبار موضوع دیگه بله شخصیه کدوم نیست محسن و معدوله به اعتبار اینه که ادات سلب سر موضوع محمول اومده یا نیومده محصور است محصله نیست محصله موجبه معدوله مصاحبه محص مشهد از این باب که میگه پدر ایساش مثلاً شخصیه اعتبار موضوعش به اعتبار محمولش الان چیه معلول است یا محصل است چی شد نادان غذای معلوله است موجبه معدوله پس فرق دو قضیه بالا در معناست نه در لفظ بنابراین صالبه صدق میکنه هم با وجود موضوع هم با انتفاع موضوع در صورتی که در موجه باید موضوع وجود داشته باشه پس در معدوله باید موضوع موجود باشه در صورتی که در سال ممکنه موضوع محمول گاهی امر وجودی مثل زید نویسنده است گاهی امر عدمی مثل زید فقیر است حالا حالا پس محموله ما یه وقت وجودیه یه وقت عدمی خود محمود زید کاتب است زید فقیر است فقیر یه امر وجودی یا عدمیه عدم ثروته دیگه خودش یه چیزی ما اینجا داریم به اسم فقر ایشون یه چیزی داره به اسم فقر نه دیگه از باب ملکه آدم ملکه است بعضی اوقات برای محمول عدم لفظی بسیط است مثل فقیر و گاهی امری غیر بسیط است برای محموله عدم لفظی بسیط است مثل فقیر و گاهی امری غیر بسیط است مثل یه واژه میاریم برای اینکه عدمو برسونیم فقیر یه واژه است دیگه عدم ثروت را میرسونه گاهی دو تا واژه میاریم لاغنی لاغنی پس اگه حرف سلب جز محمول باشه اینو میگن معدوله المحمول از همین دو ترکیبیا دو حجاییها دو اپسیلونیا درست شد نادان این نادان دو تیکهایه معدوله میشه معدوله از همین دو تیکهایاست جز محموله معدوله المهمول مثلا میگیم زید غیر بصیر است زید لابصیر است حالا اگه حرف سلب جز موضوع باشه مثلاً میگیم لاحی مثلاً جماد است لا انسان مثلاً نبات است مثلاً خیلی هم مثالش دقیق نیست لافرشته مثلاً لاملک مثلاً حیوان است اینجا شما موضوع چیه معدوله است حالا اگه درصد سالم است پمپ محمود کاری نداریم کل لاهی جمادن هر لاحهای جماد موجب مثال لاانسان جماد است لاملک حیوان است من مثال نمی در مثال مناقشه نیست جواد است مثلاً حالا اگه حرف سلبمون جز هر دوتا باشه هم جز موضوع هم جز مدولت الطرفین بهش میگن کل لاهی لا عالم حالا برای اینکه منو عوض بشه این ادات سلبمون باید جزو موضوع باشه جز محمول باشه با کدومش منو عوض میشه با محمول عوض با محم با محمول برنامه مثلاً شما لا انسان که میگید این لا انسان چی چی هست مثلاً انسان عالم نیست یا عالم است مثلا لا انسان جاهل است انسان لا جاهل است انسان معنا با کدوم وقتی که شما سر محمول میاری خوب حرف سلب اگه جزء موضوع باشه معنا تفاوت نمیکنه اگه جز محمول باشه معنا تفاوت میکنه لذا معدولت بله جز موضوع باشه معنا تفاوت نمیکنه برای معدوله المحمول معتبر است با معدوله الموضو کاری نداریم اصلاً در تمام منطق کاری با معذورة الموضو نداریم همش کارمون با معذوره المحموله پس برای همین اومدیم گفتیم که به اعتبار محمول قضیه یا معدوله است یا محصله در حالی که معدل و محصله رو تو موضوع هم داشتیم میشد معدوله المضوع باشه محصلة المضوع باشه درسته ولی ما گفتیم به اعتبار محمول چرا به اعتبار محمول چون تو محموله که منو عوض میشه وقتی معدوله باشه یا محصله باشه تبصره اول در هر قضیه مثلاً زید نویسنده است مراد از موضوع محمول چیه از چهار حالت خارج نیست یا مراد از هر دو ذاته یعنی زید همان ذات کاتب است میگیم زید کاتب است زید کاتب اصل این چهار تا حالت داره یا منظور از هر دوتا ذاته منظور از زید و کاتب یعنی ذات زید و ذات ک یا مراد از هر دو مفهوم پس مشخص شدی یا هر دوتا ذات یا هر دوتا مفهوم مفهوم حالا یا موضوع زد ذات یا هر دو مفهوم وقتی میگیم یعنی نظر به چی داریم وجود خارجی خارجی ببینید یا هر دو ذاتن یا هر دو موضوع یا موضوع ذات محمول مفهومه یا هر دو مفهوم سومیش موضوع ذات محمول مفهوم چهارمیش موضوع مفهوم محمولزاد برعکس سومی میشه دیگه دکتر خارجی ذات یعنی مصداق خارجی در بیرون تحقق پیدا کرده مفاهیم کلی ممکنه در بیرون ما چیزی به عنوان ذات براش نداشته حالا از این چهار تا کدومش صحیحه فقط شق سوم صحیحه موضوع باید ذات باشه محمول مفهوم باشه درست شد انسان دانا است انسان دانا است موضوع چیه انسان انسان ذات یا مفهومه ذاته دانا است دانا محمول محمول مفهوم یا ذات مفهوم حالا عرض میکنیم چرا بقیهاش مشکله جان قسمت دیگه استفاده نوع اول چرا باطله هر دو ذات باشد بر خودش ذات بر ذا انسان بشر است تو تعریف تعریف شرحالاسمی میشه دیگه درخت درخت است بله حمل اول درخت درخت است درخت درخت است هیچ کارایی برای شما نداره مگر اینکه کسی شک داره که درختی مثلاً گوسفند باشد درخت درخت است درست شد ما توی چون با حمل اولیه کار نداریم حیوان ناطق اونجا یه تقایر مفهومی ما د تقایر مفهومی حیوان ناطق مفهومه ناطق زاد که نیست که انسان ذات حیوانات مفهومه حالا مشکل اینی که ما ذات و بر ذات حمل بکنیم چیه قضیه ممکنه را شما باید ضروریه کنید درخت درخت است غذای ممکن است ولی شما میخوای بگی به ضر حالا میرسیم بعداً که این به ضروره و لا ضروره و اینها بلامکان و اینها جان امکان آب امکان خاص خوب شما قضیه که ممکن است امکان دیگه توش ضروری کنیم بدیه البطلان نظرات ایشون رو داریم میخونیما توش مناقشه میشه بحث شده فعلاً همین قدر میگیریم پس ایشون میفرمایند که حمل ذات بر ذات حمل شی بر خودشه حمل شی بر خودشم یعنی یه قضیه ممکنه رو شما باید ضروری بکنید که یه چیزی به خودش بر خودش حمل کنیم اینم باطله دیگه پس شق اول باطل میایم شرک دوم حمل ذات بر خودش حمل شی بر خودش میشه و لازمش اینه که لازمش این است که قضیه ممکنه ضروریه بشه همون شق دوم شق دوم چرا باطله شق دوم چی بود مفهوم بر مفهوم بله زیدون مفهوم زید و مفهوم کاتب اینا رو بر هم حم بعد یکیش وجود خارجی داشته باشه بعد اون مفهوم براش بار تو ذهن شما یه چیزی میاد به اسم زید کاتب این اون سیمرغ حملش کار داریم به تصور خالی کار نداریم شما میگین یه زیدی تو ذهنت میاد یه کاتبی هم تو ذهنت میاد همون زیدی که تو همون زیدی که تو ذهنت میاد همون کاتبی که تو ذه نه نه ببینید نیستش که هرچی که ذات ما دیگه نمیتونیم ازش مفهوم برداشت کنیم ما الان یه وقت یه چیزی که وجود خارجی داره با وجود خارجیش کار با مفهومش کار داریم انسان وقتی شما با وجود خارجی کار داشته باشی میشه ذات درست شد الان ما میگیم آقا انسان کاتب است یعنی چی یعنی همون مفهومی که تو ذهنت میاد از انسان همون مفهومی که از کاتب تو ذهنت میاد واقعاً باطله دیگه واقعا همونه همونی که من از انسان تو ذهنم میاد همونی که از کاتل تو ذهنم میاد پس همون مفهوم به مفهوم حمل ذات به مفهوم چی میشه بله انسان کاتب است این انسان میبینی ذا همون مفهوم بود کاظم اون مفهوم کاتب اینه ولی این انسان هست مفهومشو بگیر یه چیزی تو ذهنت میاد از انسان یه چیزی هم تو ذهنت میاد از کاتب همون که تو ذهنت میاد از کاتب همین انسانیه که تو ذهنت میاد معلومه که باطله میون شرک چندم چهارم زیرا که موضوع بر ذاتی باشد که محمولی براش ثابت بشه شما وقتی اصلاً ذاتی نداری یه مفهومی داری که یه ذاتی داره براش حمل میشه یا الله دیگه چی میخواد بشه انسانی هست تو ذهنت یه کاسبی بیرون داریم این کاتبی که بیرون هست این همون انسانیه که تو ذهنته مفهوم ذات نداره پرنده اولا که این قضیه اینکه اولین قضیه چیه اینکه الان قضیه چیه موجب است در قضیه موجب و موضوع شما چی باشه محقق بشه الان ما اینجا موضوع محقق میتونی سالمه بیاری فال صالحیان در صال که ما چی داریم سلب الحمل درست شد ببینید سیمرغ پرنده است درسته اینجا الان موضوع ما وقتی قضیه موجب است و موضوع محقق بشه یا نباشه باید باشه وجود خارجی نداره وقتی وجود خارجی نداره موجود نیست قواعد شور در حالا میتونیم غذای سالم بیاریم سیمرغ پرنده نیست سالم انتفاع موضوعم که مشکلی نداره خب سیمرغ پرنده نیست این باز به درد ما نمیخوره نیست مفهوم و ذات چه شکلی بر هم حمل بکنیم نه اینکه چه شکلی از هم سلب بکنیم سلب که راحته که حملشو چه شکلیه مثلاً توی مفهوم ناظر بود یه چیزی بود متضا مفهومیه فقط تو ذهن ما اجتماع نقی این مفهومه دیگه حمل هم اجتماع نقیضین محال است موضوع محمولتون چیه اینجا موضوع اجتماع نقیضین ذات یا مفهوم محال ذات یا مفهوم جهات مفهوم حمل این سومیش همین بود دیگه سومین چی بود موضوع مفهوم محمول ذاته موضوع اجتماعی بود که موضوع ذات باشه محمول مفهوم باشه اجتماع نقیضین ذات داره یا نداره مفهوم میخوام بگم میشه مفهوم ذاتم نباشه تصور اینجا ما همین بحثو داریم اینجا یه کسی که پاورقی زده ایراد وارد کرده به کلام مول اختلافی بله ایشون اینجا آورده که اینجوری نیست که همیشه موضوع قضیه ذات باشه بلکه گاهی مفاهیم که موضوع قضیه یعنی با این حرف ما جور در میاد دیگه موضوعمون الان اشتباه نپذیره اجتماعی نقیضین محال است محالم زاد نیست دیگه مفهومه حمل مفهوم بر مفهوم کردیم درست شد ایشون گفتن که حمل مفهوم نداریم به یک معنا حمل مفهوم نداریم به یک معنا داریم اجتماع نقیضین محال است حمل مفهوم بر مفهوم یعنی میخوایم بگیم که این مصداق ندارد مصداق ندارد آرمیستا خارجی ولی اگه حمل مفهوم به مفهوم به نحوی باشه که بخوایم بگیم مصداق دارد الان در واقع بله الان در واقع محال هم یه واژه معدوله است یعنی غیر موجود ببینید ما وقتی تو قضیه محصله میخوایم دو تا چیزو به هم نسبت هر قضیه از چهار حالت خارج نیست بله خارج نیست کدوم قضیه تبصره اول ایشون نتیجه گیری بکنه این توضیحات ایشونو بیایم بعد ببینیم آخر میخوایم اون بحث برسیم چی میشه خوب پس در هر قضیه حملیه مقصود از موضوع ذات و مقصود از محمول مفهوم فقط ما شبکه سوم رو داریم ما هم فعلاً حرف ایشونو فقط بگیریم حالا اینجا یه انتقاداتی وارد شد اونا رو بذاریم کنار فعلاً با مطلب ایشون ببینیم چی میخوان بگن یعنی این ذاتی که بهش زید میگیم بهش کاتبم میگیم یا در کل انسان حیوان ذاتی حیوان ذاتیون که انسان برش صدق میکنه حیوان هم بر آن صدق میکند پس گفتیم کل جماد مقصود از لاهی ذاته مثل سنگ و یاق چه بگی سنگ جماد است چه بگی لاهی جماد است لا حی و سنگ یکی جفتش میشه ذات الله اکبر ذات داری یا نداره سنگ و حجرو شجر و فلان مفهوم رو براش حمل کرد موزون ذات بود محمولمونم پس حرف سلب که جز موضوع باشه تفاوتی نمیکنه الان شما چی بگی سنگ چه بگی لاهی اومدی حرف سلمو ببری سر موضوع عوض شد گفتی سنگ یا گفتی لاهل معنا تغییری کرد سنگ موجود است لاهی موجود است تفاوتی کرد نخیر ولی حالا این اداس رو شما بیاری سر محمول مثلاً بگید زیدون لیسه به کاتب یا بگی زیدون لا کاتب این دوتا تفاوت گفتیم سنگ جواد است لاهی جماد است اومدیم موضوع رو عوض کردیم ولی تغییر تو معنا ایجاد حالا محموله عوض کنیم زید کاتب است زید لاکاتب است عوض میشه نمیشه حتما عوض در محمول وقتی شما میای عوض میکنی زید کاتب نیست نه زید کاتب است زید لا کاتب است خب این تبصره تبصره دوم قضیه معدوله الموضوع و معدوله الطرفین با صالبه اشتباه نمیشه ولی قضیه معدوله المحمول با سالمه اشتباه میشه خوب مثالشو ببینیم میگیم زید لیث به کات زید لیث به کات خوب زید لیث به کاتب یعنی چی یعنی ز غیر کاتب اسب درسته زید لیث به کاتب یعنی زید غیر کاتب است بلک صالبه محصله باشه میگیم زید نویسنده نیست از سه طریق بین صالبه و معدوله فرق حالا فیلم فرقاشو ببینیم پس چی شد گفتیم زیدون لیث به کاتب زیدون غیر کاتب این دوتا شد دیگه بله زیدون قیراطب زیدون لیث به کاتب حالا فرق اینا با هم چیه اونجا گفتیم معدوله الموضو معدوله الطرفین با صالبه اشتباه نمیشه اشتباه میشه معدوله المحمول با صالبه اشتباه میشه یعنی زیدان غیر و کاتب با زیدون لیث به خاطر اشتباه میشه درسته در معنا تفاوت میکنه یعنی الان رنگ و بوی سالمه میده درسته قضیه موجب است زید غیر کاتب است ولی این الان اشتباه میشه با زیدون لیث به کاتب یعنی این دوتا یکی انگار فرض میشه ولی وقتی شما موضوع رو بیای معدوله بکنی یا موضوع محمول هر دوتا رو محدوده بکنی این دیگه مشکل تو معنا اشتباهی در معنا صورت مثل همون لاهی و سنگ سنگ جم جماد است برای شما با قضیه سالمه اشتباه میشه ولی وقتی محمول رو شما بیای معدوله بکنی این باساله اشتباه میشه این روشن شد مشکل نیست حالا بیایم تفاوتها رو ببینیم آها از سه طریق بین سالبه و معدوله از کجا بفهمیم سالم است از کجا بفهمیم معلول است قصد متکلم غرض متکلم چی بوده یعنی غرض متکلم یا سلب کتابت از زید میخواد کتابت رو از زید سلب بکند وقتی میگیم سلب بکنه یعنی قضیه میشه چی یا اثبات سلب کتابت برای زیده معدوله از سنخ موجب است اثبات سلب کتابت یه وقت من میخوام بگم ایشون کتابت ندارد ببینید این یه نکته رو از بنده داشته باشین یه وقت میخوام بگم یک نفر مجتهد نیست میخوام بگم یه نفر غیر مجتهد این دو تا تفاوتش چیه غرض من یه وقت میخوام سلب بکنم اشتهاد را یعنی من دیگه من فقط میدانم که اون مجتهد نیست دیگه سوادش نمیدونم در چه حدیه من اون نقطه اعلا رو دفع کردم این مراحل علمی ۱۰۰ درجه بود من میخوام بگم اون درجه ۱۰۰ نیست ۹۹ ممکنه باشه ۱۰۰ نیست مجتهد نیست ولی وقتی میگم غیر مجتهد است میخوام بگم او در درجه پایینه روشن شد قضیه موجبه معدوله و قضیه سالمه یکی از تفاوتهایی که داره اینه من یه وقت میام میگم مجتهد نیست مجتهد درجه چند علمیه ۱۰۰ میخوام بگم اون درجه ۱۰۰ نیست یعنی درجه ۹۹ میتونه باشه فقط ۱۰۰ نیست ولی وقتی میگم او غیر مجتهد است یعنی سلب اجتهاد رو برای او اثبات میکنم یعنی او در درجه پایین کلام ما لحنامون معمولاً این شکلیه دیگه لحنا تمسخرآمیز میشه کنایهای میشه تحقیر میشه روی این حساباست حالا این تو عربی یه خورده دقتها بیشتر و سختتره برای ما مثلاً عباراتش این آقا علیه السلام علیه السلام نیست یه وقت میگیم این فاسق است غیرعادل است مثلاً غیرعادل است با فاسق خیلی جالب نبود احمدی نژاد انتخاب شده بود اولش خیلی همه آقا نزدیکه انقدر این موضوع خطری پیدا کرد یه موقعی یه آقایی رو دیدیم که خیلی نزدیک به آقا بود مثلاً صحبت شد از ایشون نقل شد همچین گل و بلبلم نیست ردش نکرد همه گل و بلبل نیست همون حالت اوج رفع حالت اوج باریکلا یه وقت میگیم بلبل نیست یه وقت میگیم که این گل و بلبل نیست مساوی همون بیخود است است نه بیخود از قضیه موجبه گل و بلبل نیست قضیه سالبه محصل است تو سالمه محصله ما اینجا حالت اوج رو رفع میکنیم حالت پایین رو نسبت بدیم این مثال خوبی بود پس سه تا فرقش یکی این بود قصد مت دوم اگر اعداد سلب لیسه باشه سال بس حکم نسبت حکمی است دوم یه جمله است اگر ادات سلب لیث نباشه سالم است اگر لاو از کجا بفهمیم که این سالم است یا معدول است از کجا بفهمیم اگه صالح باشه لیسه میاد اگه معدود نباشه لا میاد غیر میاد ما میاد لم میاد لن میاد خب اینم یه تفاوت دیگه پس یه وقت از قصد متکلم میفهمیم که قصدش اینه که یه چیزیو سلب بکنه یا میخواد یه سلبی رو اثبات بکنه روشن شد یه وقت میخواد حالت خوب بودن را سلب بکنه یه وقت میخواد حالت بد بودن رو اثبات بکنه دو تا شد سلب خوب بودن اثبات بد بودن این دوتاست یکیش میشه معلوله یکی میشه سالمه این یه تفاوت سلب خوب بودن اثبات بد بودن این غرض متکلمه دیگه قصد متکلم قصد او چیه مشخصه الان از کلام شما قشنگ فهمیدیم این قضیه معد نیس قضیه سال بس درست شد حکم اگر که از تو بودن بود میشه ساده به اصطلاح اسمش تو فارسیش ساده است حالا تو عربی از کجا بفهمیم قصدش چیه چیو میخواد بگه یا باید از ادات سلبش بفهمیم سومیشم اینه که اگه رابط بر سلب مقدم باشه رابط بر سلب مقدم باشه مثل زیدان هو لیس به کاتب این باشه میشه چی معدوله اگر رابطه زیدون هو لیس به کاتب نمیگیم زید لیسه هو بکاته حرکات میشه چی صالبه اگه بگیم زیدون هو لیث به کاتب این میشه معدوله اگه کسی تونست تفاوت این دوتا رو بگه جایزه داره چرا این دوتا یکی سالم است یکی معلول است زیدون هو لیس به کاتب معدول است زید لیسه هو به کاتب سالم است تفاوت احسنتم جایزشم یه صلوات برای اموات کی بهتر از این مفته مجانی موضوع معدوله باید عدم ملکه باشه موضوع معدوله باید عدم ملکی باشه ببینید تو معدوله موضوع معدوله نه اینکه خود موضوع معدوله باشه ها موضوع معلوله آها احس یعنی موضوع محمولی که معدول است این باید عدم ملکه یعنی توان یه چیزیو داشته باشه قابلیت چی داشته باشه تو محمول اون قابلیت ازش مثلاً دیوار قابلیت بینایی داره پس شما نمیتونی بیای تو محمول شما نابیناست دیوار نابیناست سنگ نابیناست وقتی قابلیت نداره پس موضوع باید عدم مل عدم ملکه باشه یعنی ملکه رو ندارد میتواند داشته باشد ولی ندارد ما اومدیم اینو تو محمول سلبش کردیم ازش دیوار بینایی رو میتونه داشته باشه نه پس ما نمیتونیم بگیم دیوار نابینا است این قضیه معلوله ما درسته دیوار نابینا است نخیر چرا چون موضوعمون ملکه نیست وقتی کسی چیزی رو دارد و الان اینو ندارد اینو میگن آدم ملکه کسی قابلیت بینایی داره ولی الان بینایی نداره اینو میگن عدم ملکه بینایی را ولی الان ندارد احسنت این میشه ملکه دیوار عدم ملکه نیست دیگه ملکه وقتی که اینم داشته باشه هم قابلیت داره هم فعلی انسانی که بین ملکه انسان نابینا میشه عدم ملکه دیوار میگیم چیه دیوار نه ملکه است نه ملکه دیوار نه ملکه است نه ملکه وقتمونم گذشته حالا میخوایم بحث تموم بشه پس چی شد در قضیه معدوله باید موضوعمون چی باشه ملکه باشه مثلاً گرگ نابیناست درسته بله درسته چرا قابلیت بینایی و نابینایی رو داره و ما اینجا داریم عدم ملکه میکنیم روشنه حالا ولی به نحو ساده اگه بخوایم بگیم چی تو سالمه باید حتماً موضوع ما عدم ملکه باشه میخوام بگم دیوار نمیبیند سالم انتفاع موضوع گفتیم اصلاً صالبه موضوعش نباید محقق باشد پس دیوار نمیبیند قضیه درسته چرا چون سالم است ولی دیوار نابینا است غلط روشن شد تفاوتهای معنایی دیدین در صالبه و معدوله در سال و معدوله تفاوت معنایی داشتیم دیوار دیوار نمی سالمش درسته این دیوار اون یکی دیوار دیوار نابیناست کور است نابیناس همه بحث چی بود بحث سر این بود که شما محمول رو وقتی معدوله میکنی این ممکنه با سالبه اشتباه بشه از کجا بفهمیم که این معدول است یا سالم است سه تا راه داشت یا غرض متکلم یا با اعداد سلبش یا با رابطه بحث خوبی بود خیلی کاربردیه خیلی به درد میخوره خوب حالا دیگه یه توضیحاتی داره که انشالله جلسه بعد میریم بحث خیلی عالی توی اصول شما وقتی این جزئیات چقدر از توش مسئله در میاد بله فتوا در میاد از تو همین ریزه کاری
جلسات مرتبط

جلسه هشت : تقسیمبندی کامل عرضیات در منطق
منطق فاضل تونی

جلسه نه : نسبتهای مختلف کلیات با افراد
منطق فاضل تونی

جلسه ده : چگونه یک تعریف جامع و مانع ارائه کنیم؟
منطق فاضل تونی

جلسه یازده : انواع قضیه در منطق و تفاوتهای آنها
منطق فاضل تونی

جلسه دوازده : تقسیمبندی انواع قضیه از منظر موضوع
منطق فاضل تونی

جلسه چهارده : معنای نسبت حکمی و ماده قضیه
منطق فاضل تونی

جلسه پانزده : انواع ضرورت در منطق: از ازلی تا مشروطه
منطق فاضل تونی

جلسه شانزده : رابطه ضرورت، امکان و امتناع در قضایای موجهه
منطق فاضل تونی

جلسه هفده : بررسی دقیق تناقض منطقی و شرایط آن
منطق فاضل تونی

جلسه هجده : تفاوت عکس مستوی و عکس نقیض در منطق
منطق فاضل تونی
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

جلسه یک : چرا منطق را آلت قانونی مینامند؟
منطق فاضل تونی