منطق فاضل تونی

جلسه هجده : تفاوت عکس مستوی و عکس نقیض در منطق

00:37:05
167

این مجموعه جلسات، دوره‌ای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیت‌الله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائه‌دهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثال‌های عینی، نمودارهای تخته‌ای، و پیوست‌های فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روان‌شناسی توضیح می‌دهد. این مجموعه مقدمه‌ای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

فرق «عکس» با «نقیض»؛ اشتباهی رایج در منطق

چرا نمی‌توان از «برخی قضایا» عکس گرفت؟

رابطه اعم و اخص؛ کلید درک عکس منطقی

مفهوم‌گیری در فقه؛ استنباط حکم از ساختار جمله

چطور از «هرکه حج رود مؤمن است» مفهوم بگیریم؟

عکس مستوی؛ پایه تحلیل جملات شرطی در اصول

با منطق بفهمیم که کدام احکام زکات دارند

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم بحثمون به عکس می‌رسه عکسم دو قسمت عکس مستطیل عکس نقیض از جمله احکام قضایا عکس یعنی قضیه عکسبردار میشه یک قضیه رو معکوس کرد عکس مسعود کیان موسوی یا نقیض عکس موسوی به این نحوه که شما دو طرف قضیه رو عوض می‌کنید در حالی که هم صدقش باقیست هم کیفش پس چی شد در عکس مستوی شما دو طرف قضیه رو تبدیل می‌کنید با بقاء صدق و کیف در واقع شما تو عکس مستوی جز اول قضیه رو می‌کنه جز دوم جزء دوم رو می‌کنیم جز اول پس از اینجا معلوم میشه که برای تحقق عکس قضیه دو چیز لازمه یکی عکس در کیف یکی عکس در صدق عکس در صدق حالا نگیم بهتره عکس در کیف یعنی در ایجاب و سلب مثل اصل خودش باشه در صدقش هم صادر میشه یعنی همونجور که قضیه صادقه عکسشم صادق باشه عکسش به معنای نقیضش نیست دو تا چیزه یه وقت میگیم نقیض یه وقت میگیم عکس نقی صادق نیست نمیشه من هم طلبه باشم هم طلبه نباشم درست شد ولی در عکس صادقه نقی صادق نیست عکس صادقه می‌شود که هر طلبه‌ای مثلاً مسلمان باشد برخی مسلمانها طلبه نباشد این عکسشه صادق هر طلبه مسلمان است برخی مسلمانها طلبه نیستند امشب عکسش بحث عکس خیلی بحث مهمیه این مباحث کلاً مهمه مخصوصاً در اصول و فقه و اینا خیلی کاربرد داره عکس مستویست مثالی که زدم برخی مسلمانان اون عکس نقیض ظاهرا عکس موسوی نباشه عکس مصاحبه عکس نقیض عکس نقیض غیر از نقیضه‌ها عکس حالا مثال بررسی بشه که از کدوم مثال عکس مثال عکس بله مثال عکس پس یه نقیض داریم یه عکس داریم یه عکس نقیض نقیض غیر از عکس نقیض نقیض همون متناقضانه که تو بحث قبلی عرض شد به قضیه با نقیض خودش تناقض بشه ولی که گفتیم نه جمع میشن نه رفع میشن خوب پس به مواجه به شرط نخست عکس قضیه موجبه موجب است شرط نخستش چی بود عکس در کیف در کیف عکسش باشه پس عکس قضیه موجبه میشه موجبه عکس سالمه میشه سالمه به حسب شرط دوم اصل اگر صادق بود عکسشم باید صادق باشه من که حالا خود اصل صادق نباشه هر طلبه‌ای مسلمان است نخیر بعضی طلبه‌ها جاسوسن جاسوس انگلیسی اونجا در صدق اصل قضیه اگه اثبات شد که صادق نیست لزومی نداره که عکسش هم صادق باشه ولی حالا اگه اصل کاذب باشه لزومی ندارم که کاذب هم باشه اصل اگر کاذبو لزوم نداره که عکس هم کاذب باشه اگر اصل صادق بود عکس باید صادق باشه ولی اگر اصل کاذب بود لزومی نداره عکس کاذب باشه کلاً توی صدقش اصله دیگه چون شرط اصلی عکس موسوی صدقه اینا رو تو صدق باید لحاظ که خب در کمیت شرطه کمیت نه لازم نیست که عکس در کمیت مساوی باشه با اصل در کیفیت باید مساوی باشه نکته خیلی مهم پس ایجاب و سلبش اون اگه موجب است اینم موجب سالم سالمه باشه اون اگه صادقه اینم صادق باشه اینا شرط اصلیشه حالا ما اگه کم ما می‌تونیم جابجا بکنیم نحوه که صادق باشه باید حتما همین کار رو بکنیم پس چهار تا میشه عکس موجبه کلیه عکس موجبه جزئیه عکس سالمه کلی عکس سالمه جزئی عکس موجبه کلیه موجب کلیه رو یه مثال بفهمم قضیه کاذبه نداری برای قضیه کاذبه نه اینکه اصل مستقیم نداریم اگر اصل صادق باشد عکس باید صادق باشد در مورد شرط عکس داریم بحث می‌کنیم بر سر این نیستش که ما اول قضیه رو نگاه کنیم ببینیم صادقه یا کاذبه نه برای عکس گرفتن ما کاری نداریم که صادق کاذ برای عکس گرفتن عکس گرفتن به این کار داریم که قضیه اگر صادقه باید به نحوی عکس را درآورد که اینم صادق باشه اگه کاذبو لزومی نداره لزومی بین صدق و کذبش نیست کاذبه دیگه اصلش کاذبه مهم اینه که در عکسگیری موافقت با صدق بکنه همین صادق در یعنی شرطمون برداشته میشه خلاصه بحث سر شرطه در عکس شرط اینه که در صدق مطابقت با اصل داشته باشه در صد خب اگه شما قضیه اصلش کاذب نبود دیگه اصلاً شرط منتفی است بله نه نه موضوع این نیستش که باید عکسمون همیشه برای عکس باید صادق باشد صادق از اصل صادق پس به یک اعتبار لازمه که اصل صادق باشه برای عکس نه اینکه نمیشه از کاذب عکس گرفت میشه ازش عکس گرفت بله دو تا میشه ولی ما با اون کار نداریم یعنی اون اصلا محل بحث ما نیست اینی که ما الان داریم شرایطو مطرح می‌کنیم که مثلاً موجب کلیه عکسش چی میشه اینا همه فرض بر اینه که اون موجب کلیه صادق باشه تیکه پاره نمی‌کنیم که اینو چجوری درش بیاریم که صادق بشه خب موجب کلیه کم و کیف کیف تو ایجاب و سلب کم توی کلیت و جزئیات تو کیفت با همدیگه مساوی باشن تو کم نه تو عکس مستوی مستوی یعنی چی یعنی کیفشون با همدیگه مساویست کم که اگه اختلاف نداشته باشه که عکس در نمیاد عکس نقیض تو کیفم اختلاف بله دیگه واسه سالبه کلیه کم میشم موجب کلیه مثال بزنیم حالا مثال‌های بهتره حزب‌اللهی بزنیم کل شارب الخمره فاسق عکس موجب کلیه چی میشه اولاً من اینجا باید ایجاب و سلب حفظ کنم اینجا ایجابه یا سلبه ایجاب بعد باید صدقش رو هم حفظ بکنم چیکار می کنم خوب جای موضوع محمول را عوض می‌کنیم و اینجا میام چیکار می‌کنیم کم رو هم عوض می‌کنه میشه چی میشه بعض فاصله شارب الخمر پس عکس مستوی موجب کلیه میشه موجبه جزئیه اینا تو بحث‌های اصولی بحث مفهوم مفهوم گیری خیلی اینا کاربرد داره توی کتاب رسائل شیخ اعظم این مبحث انشالله مطرح میشه وقتی می‌بینید که چقدر ظرافت از تو این در میاد دومی نه نکته مهمیه ها اینم بگم تو قضیه غالباً محمول اعم از موضوعه غالباً این شکلیه تو هر قضیه‌ای محمول اعم از موضوع معمولا به این نحوه عموماً این شکلی لذا تو عکس شما موضوع محمودی که می‌خوای جابجا بکنی اگه بعض رو بیاری درست در میاد یعنی الان ببینید فاسق دایره‌اش گسترده‌تره یا شخم پاس محمول اعم از موضوع درسته لذا وقتی بعضش می‌کنی درست میشه دومی موجبه جزئیه اینا تکرار بحث‌های قبلی که شما داشتید مام داریم با سرعت رد میشیم و اینو که تموم بکنیم دو صفحه رو که بگیم دیگه میریم تو مباحثی که شما نداشتی عرض کنم که اختلال استثنایی و اینها رو آخرش آخرین بحث که نخوندی قیاس استثنایی رو کلشو خوندین بله کم کم می‌رسیم به همون صنعت خمس و اینا یه مقدار دیگه بگذره خوب موجب جزئی عکسش چی میشه میشه مثلاً بگیم بعض عالم فاسق عکس این باید به چه نحوی باشه بعض و فاسقین سوم سالبه کلیه کل عاقلن لیسه معنی مثالی دارم ولی مثالم می‌ترسم توش گیر بیفتید مثال خوبی هم هست اتفاق کل عاقلن لیس به عاصن مثالش عاقلی گنهکار نیست مثالش یه خورده ممکنه عاقل اینجا منظور عقل عملی لاشیء به فلان به فلان به فلان لا شیء به لاشیء من العاقل چی ل*** لا عاقلن لااقل که معنا نمیده لا شیء من العاقل مثالی خودم مثال سخته حالا کل حجره همین مثال‌های خودمونو بزنیم لیسه به شجر کل حجرن لیسه به شجر موضوع محمول برعکس میشه در سال‌های کلی عکس موسوی چی میشه سالم کلیه دوباره کل شجرن لیسه به حج سالبه کلیه سال‌های کلیه سال‌های کلیه میشه سال جزئی هم که عکس موسوی نداره چهارمین سالمه طلبه‌های وحشت گفته بودند تشریف میان اینجا با هم عکس بندازیم که سال به جز یه عکس نداره عکس ندارد یکی از رفقام می‌گفت که این طلبه و زرنگی می‌کرد می‌گفتن که عکس مستقیم نداره عکس چرا عکس نداره سالم جزئیه مثال بزنیم برای جزئی لیس بعض عالم به عادل اینجا چیکار بکنیم اینجا نمی‌تونیم بگیم لیس الان اینجا لیس بعض عالم به عادل موضوع محمود و جابجا بشه دیگه عرض کنم که صدق نداره بله صدقش نمیشه به نحوی درآورد که صادق باشه شما نمی‌تونین بگین که بعض عادلن لیس به عالم درست بعض و عالم لیس به عادل بعضی عالمان عادل نیستند خب بعضی عادلان عالم نیستند میشه بعضی عادلان عالم نیستند مثال بهتر همین مثال انسان و حیوان بعض و حیوانن ببین اینجا در واقع تو قضیه صالبه جزئیه مشکلمون چیه که نمیشه ازش عکس درآورد گفتیم اونور محمول تو قضیه چون اعم از موضوع بود عکس می‌گرفتیم تو میومدیم اونی که امن بود رو موضوع می‌کردیم اخص رو محمول می‌کردیم درست مرغ قضیه که داریم موضوع محمول موضوع محمود این اعم شد دیگه اعم می‌شد رضا وقتی برعکس می‌کردیم جزیه می‌کردیم هم درست در میومد انسان و حیوان بعد می‌گفتیم بعض و حیوان انسان توی سال به جز یه مشکلمون اینه که موضوع اعم از محموله تو سال جزئی بعض هیوانه لیس به انسان الان اینجا موضوع از چیه محموله لذا شما وقتی می‌خوای عکسش بکنید باید حمل اخص نمی‌تونی بگی که بعض انسانه لیس به حیوان جابجا بشه دیگه وقتی جابجا میشه حمل اخص بر اعم میشه لذا هیچ گونه حملی نمیشه کرد حمله اخص بر امرو حیوان اعم شما حمل اعم برخص در واقع محمولمون حیوان حمل اعم برخص نمیشه کرد لذا هیچ گونه قضیه درست در نمیاد نه شما می‌تونید اینو مطالعه کنید نه می‌تونین موجب کن نمی‌تونی بگی بعض الانسان لیث به حیوان انسانه حیوان وضع الانسان حیوان نداریم کل انسان حیوان درسته اصل مبحث و نکته کلیدیش همینه که محمول باید اعم از موضوع باشه کلا تو عمق قضایا این شکلی این است که محمول اعم از موضوع باشه لذا وقتی این باشه عکسم میشه ازش گرفت وقتی نباشه یه عکس نمیشه گرفت وقتی میخوای که اخص رو اعمرو برعکس تو اولین آهنگ مشکل توی همون اصلشه چون شما تو اصلش داری اخص رو بر هم حمل می‌کنی عکس ازش نمیشه درآورد بعض الحیوانه لیس به انسان البته حمل شما اینجا حمل سالم است اگه حملتون موجب باشه میشه همونو دوباره موجب کرد اگر شما اخص رو بر اعم به نحو موجبه بله ولی وقتی که داری سلب می‌کنید اخص رو از اعم دیگه نمیشه باز شما بیای مثلاً اعم را از اخذ سلب بکنی نمیشه سلب کلی از جزئی به علی چیزی که جزئی است شعبه کردی را از این سلب دیگه انسان حیوان نیست انسان یکی از جزئی در برابر حیوان نمیشه اینو همون بحث اخصه دیگه لب مطلب اینه که توی منطقم به نظرم این نکته نبود درسته بود توی منطقه مظفر و اینها این‌ها اصل مبحث توی مفهوم گیری حالا مفهوم گیری انشالله بهش می‌رسیم تو اصول شما وقتی یه جمله رو کسی میگه مفهوم‌گیری می‌خواید بکنید مثلا من به شما میگم که ساعت ۱۰ تا ۱۱ تماس بگیرید جوابتون رو میدم یعنی چی ۱۱:۲ دقیقه زنگ زدی جواب از کجاش درآوردی شما مفهوم‌گیری کردید مفهوم گیری یعنی چی یعنی موضوع محمول حکم رو میارید نقیض می‌گیرید عکس عکس و نقیض و اینها نقیض به معنای متناقضاان نیست اینجا منظور همون عکس اگر ساعت فلان بیایید ساعت فلان تا فلان زنگ بزنید جواب خواهم داد یعنی چی یعنی چی دیگه خودتون درآوردید یعنی اگر بعد از این ساعت و قبل از این ساعت تماس بگیرید جواب نخواهم داد میگم مفهوم گیری مفهوم شرط شرط مفهوم داره جمله شرطی مفهوم داره حالا مثلاً بعضی جملات هم مفهوم وصف برخی گفتن مفهوم داره مثلاً گوسفند صائمه زکات دارد خوب یعنی اگر گوسفند صائمه نباشد زکات ندارد گفتم بله عکس عکسش اینجا معنا نداره همه اون بحث‌های عکس و فلان و اینها اینجا که داریم اونجا بحث میشه و ازش فتوا در همین بحث گوسفند صائمه و این‌ها فتواست یه عده از همین روایت الغنم السائمه یجب علی القلم السائم زکات یه دست همین برداشت کردن که پس بر قلم غیر صائم زکاتی نیست یه عده دیگه گفتن نخیر مفهوم نداره معلوم نیست خب از کجا در میاد از همین که این عکس داره یا نداره عکس موسوی عکس نقیض میشه عکس گرفت نمیشه گرفت خب تو عکس شما باید چیکار بکنید یکی از مباحث اینه که باید حمل اصلاً کلاً قضیه باید حمل چی به چی بشه اعم به اخص باشه شما امر و حمل بر اخص بکنید وقتی اخص رو بیارید حمله بر اعم بکنید این مشکلاتی پیش میاد سرش سالمه وقتی صالح باشه دیگه تو مفهوم بریم سراغ غذای شرطی عکس در غذای شرطی قضیه شرطیه عکس موسوی موجب کلیه غذای شرطیه موجبه کلیه هر وقت آفتاب طلوع کند نماز غذاست قضیه شرطی چه مدلیه غذای شرطی خودش دو تا قضیه توشه دوتا قضیه به هم ربط دارند هر وقت آفتاب طلوع کند این یه قضیه خودش موضوع محمول داره آفتاب طلوع کنم دوباره قضیه دوم نماز صبح غذا است موضوع محمول دو تا قضیه بر هم حمل شده خب اینجا حملشون هم به نحو موجب است و به نحو کلیه است هر وقت این هر وقت که شما دارید میشه کلیه از اونورم حمل این بر اون به چه نحوی است داری شما ایجاب می‌کنید یک قضیه رو بر قضیه دیگه موجبه کلیه خوب نکته مهمیست که ما قضیه شرطیه رو یعنی چی قضیه شرطی موجب کلیه است یا سالم است یا جزئی است خب عکسش چی میشه عکسش خب موجبه کلیه عکسش چی میشد پس در غذای شرطی هم موجب کلیه فروش موجبی جزئی الان عکس بگیرید از این جمله‌ای که من عرض کردم نماز صبح قضا اول گاهی نماز صبح غذا است هرگاه بعضی اوقات که نماز صبح قضاست آفتاب طلوع کرده است یه وقتی است که بعضی اوقات که نماز صبح قضاست آفتاب طلوع کرده است بعضی اوقات ما الان این بعضش صادقه یا نیست مفهوم چرا بعضی اوقات که نماز صبح قضاست مفهوم نداره بعضی اوقات که اینجوری نیست اینجوری نیست بعضی اوقات که نماز صبح غذاست آفتاب طلوع کرده درسته همیشه همینطور درست ولی الان تو بعضیاشم صادقه یا نیست همه پنیرها از شیر گرفته شده است بعضی شیرها ازش پنیر گرفته میشه درسته بله مثال شرعی حالا از جهت شرعی شما یعنی شما یه پیش فرض شرعی دارید رو همون حساب دارید محاسبه می‌کنه حالا مثال عرفیش کنید هر وقت آفتاب طلوع کند گرما موجود است بعضی اوقات که گرما موجود است آفتاب طلوع کرده است خوب پس موجبه کلی عکس مساویش میشه موجبه جزئی دوباره در قضیه شرطی سالبه کلیه این عکسش میشه سالمه کلیه مثال اینگونه نیست که هر کس حج رود مومن باشد درست اینگونه نیست که هرکس حج رود مومن باشد عکسش اینگونه نیست هر کس مومن باشد حج رود درسته آره این مثال‌های شرعی که میشه یه خورده گیر توش پیدا میشه حالا اینو به عنوان یه مثال داشته باشین قاعده کلی همون آفتاب و گرما بگیریم اینگونه نیست که هر وقت آفتاب موجود باشد تاریکی موجود است عکسش چی میشه اینگونه نیست نیست که هر وقت تاریکی موجود باشد آفتاب موجود است اینگونه نیست که هر وقت آفتاب موجود باشد تاریکی موجود باشد عکسش اینگونه نیست که هر وقت تاریکی موجود باشد آفتاب موجود باشد حله بریم سراغ موجبه جزئی گاهی می‌باشد حالا این عکسش چی میشه موجب جزئی موجب جزئیه گاهی می‌باشد که برف موجود است ولی هوا سرد نیست عکسش گاهی می‌باشد که هوا سرد است ولی برف موجود مثال عرف مثال شرعی چی واسش بزنیم گاهی می‌شود که انسان عمل خوبی می‌کند و بلایی از او دفع می‌شود گاهی می‌شود که بلایی از انسان دفع می‌شود عمل خوبی می‌کند درست شد اینم از این بریم سراغ سالبه جزئی هم که گفتیم عکس نداره ممکنه که تالی اعم از مقدم باشه مثل بگیم گاهی نمیشه که هر وقت شی حیوان باشه انسانه خوب در نقیض چی بگیم در عکسش این گاهی نمیشه که هر وقت شی انسان باشه حیوانه خب این نمیشه حالا از لحاظ جهت چی بود اونی که علت بر ماده داره ماده هم چیا بود ضرورت و امتناع و امکان از جهت جهت هم باید قضیه رو در عکس درست درآورد صادق درآورد خوب ضروریه و دائمه به مطلقه عامه عکسش میشه مطلقه عامه پس ضروریه و دائ عکسش میشه مطلقه عکس مستوی الان جهت در عکس مستوی در عکس مستوی وقتی شما قضیه‌ای داری که اصلش قضیه موجه است در در عکسشم باید چیکار کنید باید جهتش رو بیاری خب حالا اگه ما جهتمون به ضروره بود میگه انسان حیوان است با ضروره الان قضیه چیه موجبه کلی عکسش چی میشه موجبه جزئیه باید چی بگیم بعضی حیوان انسان است خب چی به ضرورت نه چی گفتیم میشه مطلقه عامه باید بگیم بالفعل بعضی حیوان انسان است بالفعل از جهتشم عکس میشه خب یه نکته خیلی مهم اینجا داشته باشین گیرتون نمیاد جایی کلاً عکس ضروری و دائمیه میشه مطلقه عامه نکته‌ای که گیرتون نمیاد عقیده ابن سینا اینه که ممکنه عامه و ممکنه خاصه عکس نداره ایشون میگه ممکنه ممکنه خواسته یادتونه دیگه دو طرفش کامل براش یکسان باشه میشه امکان امکان بحث امکان یادتونه امکان عمومی ما از طرف مقابل سلب ضرورت می‌کنیم یعنی چی میگیم میگیم به شرط شی به شرط لا لا به شرط این به شرط خاصیت مرکب بود خاصه مرکب احسنت یعنی دو تا قضیه از توش در میومد امکان عام یه قضیه بله تو امکان خواسته دو تا قضیه است تو امتحان عامه یه قضیه سلب ضرورت می‌کنه تو امکان خواسته هم ضرورت رو هم عدم ضرورت جفتشو ابن سینا قائل به اینه که ممکنه عامه ممکنه خواسته عکس نداره و ممکنه خاص عکس نداره شما عکس نمی‌تونید بگیرید از ممکنه عامه انسان زید دانا است بالامکان زید دانا است بالامکان الخاص در نظر ابن سینا این دوتا عکس نداره چرا چون امکان داره که صفتی برای دو حقیقت ممکن باشه اما بالفعل برای یکی ثابت باشه برای دیگری ممکن باشه می‌خوایم بنویسیم وقتمون البته گذشته امکان داره که صفتی برای دو حقیقت ممکن باشه صفتی برای دو حقیقت ممکن باشه یعنی دانا بودن هم برای مثلاً بچه بودیم کتاب چی بهمون گفتن جغد دانا جغد دانا بله برای دو حقیقت ثابت بشه الان صفت دانایی برای دو حقیقت هم برای انسان هم برای جغد به هر دوتا ثابت عمو فلفلش برای کیه برای انسان برای جغدش چیه ممکن ممکنه ما ۵۰ سال دیگه جغدی داشته باشیم که استاد دانشگاه است ورزش که محال نیست ممکن باشه اما برای یکی بلفعل ثابت باشه برای دیگری ممکن باشه خب مثلاً اینکه زید راکب است راکب بودن هم می‌تونه راکب فرس باشه هم می‌تونه راکب حمار باشه ممکن پس راکبیت زید اینکه زید راکبه همینطور راکبه فرس باشه راکب حمار باشه هم می‌تونه راکب شتر باشه ماشین باشه یه حقیقتی که برای همه این‌ها مرکوبیت برای این‌ها ثابت درسته راکبیت زید در برابرش زید راجع به چی باشه راکب بودن زید میتونه بر شتر باشه بر فرس باشه بر حمار باشه ولی مثلاً برای فرس بلفله برای حمار بالامکانه خب اینجا شما عکس دیگه نمی‌تونید بگیرید دیگه بله حالا ببینم حالا باید بیشتر مسائل فلسفی زید هم برای فرس ممکنه هم برای حمار مثلا میتونیم بگیم کل حمارن مرکوب و زیدن کل حمار مرطوب هر الاغی مرطوب زید بل امکان امکان یعنی ممکنه امکان عام درش امکان عام داره که هر الاغی مرطوب زید باشه درسته عکس بگیرین ازش کل و حمارن مرکوب و زیدن کل مرکوب زیدن همارو کل حمار مرکوب و زیدن بالامکان العام ببین ما اصلاً این منطقه شروع کردیم داریم میگیم به خاطر همین مثال مسئله فلسفیشه منطق فلسفی منطق منطقه صدرایی منطقه حکمت متعالی است کل حمارن مرکوب و زیدن بالامکان درست عکسش چی میشه بعض و مرکوب و زیدن حمارون بالامکان بعض و مرکوب و زیدن حمارون بالامکان بلامکان یعنی چی به امکان خاص بز و مرکوبه مرکوب زیدن حمارون بالام ببینید این الان بریم مثال خوب دقت بفرمایید الان آقای زید سوار فرسه درست الان سوار فرس بلفعل امکان عام دارد که سوار همه حمارهای عالم بشود حالا من میگم هر آنچه حمار است در عالم به امکان عام چیه مرکوب زید عکس می‌خوام بگیرم از میگم بعضی مرکوب زید حمار بالامکان در حالی که الان سوار چیه عکسش صادق نیست این نظر کیه ابن سینا ولی یا به قول فلاسفه شیخ فلاسفه به بوعلی میگن شیخ اصولیون به شیخ انصاری میگن شیخ ربات به شیخ طوسی میگن شیخ فقها به شیخ طوسی میگن شیخ پس شیخ در هرجا معنای خودش رو داره اگه فقیه میگه متاخرین وقتی میگن حاج شیخ منظور شیخ عبدالکریم حائری یزدی زمان حاج شیخ تو فکر میگن شیخ اینجور گفته شیخ کیه شیخ طوسی تو اصول میگن شیخ اینجوری گفته شیخ که شیخ انصاری تو فلسفه میگن شیخ اینجوری گفته شیخ بازم داره جاهای دیگه بگردیم پیدا پس مرطوب زید الان فعلاً حمار نیست مرکب بلفعل فرس و نمیشه فرس بالامکان حمار باشه بلکه هیچ فرسی به ضروره مار نیست حالا چرا بوعلی گفته که ممکنه عکس نداره این یه بحث سنگینی داره فردا انشالله واردش میشیم نظر فارابی بله منطق درس خارجی نمی‌خواستیم بگیم دیگه حالا یه تیکه‌اش داره درس خارجی میشه همینم هست بعد دیگه دوباره میریم قوت انشالله ادامه خواهیم داد و الحمدلله رب العالمین

محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00