به عزاداریهای خود مغرور نشویم
حق امام حسین ع را نمی توانیم ادا کنیم
از حضرت مسلم ع این درس را بیاموزیم
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد. و آله الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری، واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.**
نکتهای که امشب، شب اول محرم و اولین شب این جلسه، لازم است به آن توجه داشته باشیم، این است که به این عزاداری مغرورانه فکر نکنیم؛ (اینکه) خودمان را مقایسه نکنیم با آنهایی که در دستگاه امام حسین (علیهالسلام) نیستند، پس (فکر نکنیم که) خیلی کار کردهایم! خیلیها همینش را هم نمیآیند، خیلیها همینش را هم نیستند. بله، خیلیها در باغ نیستند. خیلیها دارند الان کپشن مینویسند که: «برای چی اصلاً عزاداری کنیم؟ دو تا عرب به قول خودشان!» — به من و تو چه که بخواهیم تو سرمان بزنیم؟ کمپینهایی الان فعالاند، آدمهایی فعالاند. من گاهی سرم درد میکند برای اینجور مباحث، میروم دنبالشان.
یکی از رفقایم گفت: «من در تلگرام بیشتر در کانالهای کفرم. بیا فلان کانال.» گفتم: «من کانالهای اسلام نمیروم. کانال کفر؟ کفر و کفریات، سردرد میشود.» وقتی (آدم) میرود، میبیند چه خبر است؛ چقدر دارند دست و پا میزنند. (در برابر) امام حسین (علیهالسلام) فعالاند! چه دست و پایی میزند! بعد آدم مثلاً در این فضاها باشد، (اگر) برای امام حسین (علیهالسلام) کاری بکند، خیلی به چشمش میآید؛ دیگر احساس میکند خیلی کار گندهای کرده، خیلی کسی هستی! جایی که هیشکی نیامد، جایی که (دیگران) نشسته بودند بد و بیراه میگفتند، ما رفتیم یک عَلَم بلند کردیم، با خرجی سینه زدیم، سروصدا کردیم. در خیابان رفتیم، وقت گذاشتیم. وقت گذاشتیم، (مگر) ناسا را که ول نکردیم بیاییم اینجا بنشینیم؟ کار بزرگ (زندگیمان را) رها کردهایم، باز در خانهمان نشستیم، میخواستیم الان پای تلویزیون بادمان را بگیریم؟
هیچ هنری نکردیم، هیچ زحمتی نکشیدیم، هیچ کاری نکردیم؛ هیچِ هیچ! خیالتان را راحت کنیم: ما برای امام حسین (علیهالسلام) هیچ کاری نکردیم؛ واقعاً همینطور است. ما نمیتوانیم برای امام حسین (علیهالسلام) کاری کنیم. امام حسین (علیهالسلام) کسی است که خدا دیه اوست. خدا دیه اوست. (خدا) فرمود: «من وقتی که عاشق کسی بشوم، خدای متعال کششی میاندازم، میکشانم سمت خودم، میآورم، میآورم، میآورم تا جانش را برای خودم بگیرم. (این است) فضای «قَتَلْتُهُ» و «فَأَنَا دِیَتُهُ»؛ و من دیهاش هستم. وقتی که جانش را بگیرم، خودم دیهاش میشوم، خودم دیهاش را میدهم.» پرداخت (حق) امام حسین (علیهالسلام) با این کارها نیست؛ کار آسانی نیست.
مختار خوب فهمید. وقتی که قاتلان امام حسین (علیهالسلام) را — سی هزار نفر از آنهایی که در کربلا آمده و به امام حسین (علیهالسلام) آدم کشته بودند — (مختار) سی هزار نفر را به درک واصل کرد. آخر از همه سر عبیدالله بن زیاد را آوردند برای مختار؛ سر سفره ناهار، با غذا. سر عبیدالله را جلویش انداختند. وسط غذا پا شد رفت، با کفشش پایش را گذاشت روی صورت عبیدالله؛ (سری که) برداشته بود. بعد گفتش که: «ببرین سر را پرت کنید!» غلامش گفت: «این را هم ببر یک گوشهای بینداز، کفشم نجس شده به صورت عبیدالله!» بعد (مختار) گفت: «این همه کشتیم، سی هزار نفر، جزای بند کفش حسین (علیهالسلام) نشد!» یعنی اگر یک بند از کفش حسین (علیهالسلام) را میگرفتند، (لازم بود) جای (دیه) سی هزار نفر را بکشیم! حالا که با او اینطور کردند، چه؟ ما که بخواهیم برای امام حسین (علیهالسلام) کاری کنیم؟ همهشان همینطورند؛ نه امام حسین (علیهالسلام)، (بلکه) شهدای کربلا.
مسلم بن عقیل وقتی که حکم اعدامش صادر شد توسط همین عبیدالله ملعون در دارالعماره، عبیدالله بهش گفت: «وصیتت را بکن، کارت تمام است.» مسلم در درگیری که روز قبل پیدا شده بود، یک ضربهای زده بود، کسی سرش زخمی شده بود. (عبیدالله به آن شخص گفت): «فلانی! تو مجروح شدی به دست مسلم. تو بیا، برو سر از تن مسلم جدا کن!» وقتی رفت، برگشت. عبیدالله گفت: «چی (گفت)؟» (او) گفت: «مسلم یک نگاهی به من کرد، گفت: "بچه! همهتان جمع شوید، باز هم ارزش خون من را ندارید!"» عبیدالله گفت: «موقع جان دادن و رجزخوانی فیگور نمیآمد، کلاس نگذاشت.» (این) خداست (که) جزا میدهد. این را نگوییم آقا! (که) یک نفر را (اگر) یک نفر کشتند، (ما هم) یک نفر بکشیم.
امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) وقتی تشریف میآورند، فرمود: «آنهایی که هنوز راضیاند به کشته شدن امام حسین (علیهالسلام)، از این نسل افتخار میکنند.» هنوز که هنوز است، در عربستان، اردن، جاهای دیگر، همه عروسیها را میگذارند دهه اول محرم. امشب شب عروسی است! شما بروید ببینید در ریاض، امان و اینجور شهرها، حتی یک جاهایی از دمشق چه خبر است؟ (تا جایی که) اوج عروسی (آنها) روز عاشورا است. روزه شکر میگرفتند، خرید سالشان را روز عاشورا میکردند (تا) برکت کند برایشان؛ «تبرّکاً ببنی امیه و فَرَحاً بآل زیاد». و امام عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) وقتی تشریف میآورند، اینها را میفرماید که حکمشان مشخص است. اینها قاتل حسین (علیهالسلام) هستند. هر چه از اینها بَرَند، باز دیه خون امام حسین (علیهالسلام) نمیشود. شوخی نیست. ما نفهمیدیم جایگاه امام حسین (علیهالسلام) را.
فقط همین قدر بگویم: امام حسین (علیهالسلام) کسی است که زیارت عاشورایش را شما میتوانی اینجوری شروع کنی: «قال الله تبارک و تعالی: السلام علیک یا اباعبدالله...» زیارت عاشورا مال زبان من و شما نوعی نیست! زیارت عاشورا را خدا گفته، حدیث قدسی است؛ زیارت عاشورا از خداست. خدا گفته: «سلام علیک یا...» خدایا، ما آمدهایم یکخورده ادای تو را در بیاوریم. همان کاری که در صلوات میکنیم دیگر: «صلی الله علیه و سلم...» تسلیم! «اللهم صل علی محمد... اللهم صل علی... اللهم صل علی...» یعنی آقا جان، صلوات کار خداست، کار ملائکه است. (پس) صلوات فرستادی، کاری کردی؟ صلوات کار خداست! زیارت امام حسین (علیهالسلام)، نوحه برای امام حسین (علیهالسلام)، ماتم برای امام حسین (علیهالسلام) کار خداست و کار ملائکه است. ما باشیم و نباشیم، مجلس عزا به پا هست. در عالم بالا خدا برایش روضه میخواند، ملائکه هم ناله میزنند. «وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ». فرمود: «حوریهای بهشتی با سیلی به صورت میزنند در عزای سیدالشهدا (علیهالسلام) و میزنند.» روز عاشورا که امشب (است)، «بَکَتْ عَلَیْهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ»؛ آسمانها و زمین گریه میکند. ما فقط آمدهایم بگوییم: «ما را هم بنویسید، ما هم کار خدا را کردیم!» یک گوشه، یک چیزی. کار ما این است: در گوشه (لیست) سواد (خدام) بنویس (ما را) هر زمان تمام (شد).
خیلی معطلتان نکنم. امشب بدانیم که هیچ کاری نکردیم. بدانیم که خیلی برایمان کار کردند؛ (یا) بدون امام حسین (علیهالسلام) خیلی برای ما کار (کردند). خیلی مدیونش هستیم. (انسان) نمیفهمد خودش را. فقط همین قدر بگویم: «لا اله الا الله». بعضی از (نصیب) خودمان بماند. بعضی مصیبتها و بلاهایی که امام حسین (علیهالسلام) در کربلا کشید، دیگر اینها اضافه بر سازمان بود، قرار نبود. روایاتش هم هست. از فلان موقع عاشورا، ملائکه آمدند، گفتند که: «آقا جان، شما هر وقت بفرمایید برای انتقال شما از این دنیا به آن طرف، ما آمادهایم.» ملائکه آمدند برای منتقل کردن شما. جد شما، رسولالله (صلّیاللهعلیهوآله)، تشریف آوردند. مادرتان، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، تشریف آوردند. امیرالمومنین (علیهالسلام) تشریف آوردند. (اما امام حسین گفت): «الان نمیخواهم بیایم؛ باز کار دارم. یک قرارارهایی با خدا دارم. یک چیزهای دیگری باید بدهم، یک چیزهای دیگر میخواهم.» لذا گفتند بعد از این بود که علیاصغر را دست گرفت. بنا نبود علیاصغر کشته بشود؛ خدا نخواسته بود ازش. همین قدر (بود که) خواسته (که) با خودشان چند تا مرد (داشته باشند)، آن هم برای اینکه (حال) را زنده کنند، یکی اضافهتر آورد.
آیتالله گلپایگانی میفرمود که در گودی قتلگاه... (من ندیدم این روایت را از ایشان؛ ایشان بالاخره عالم بسیار بزرگی (بودند).) این حرف را از امام حسین (علیهالسلام) نقل میکند. لحظات آخر امام حسین (علیهالسلام) عرضه داشت: «خدایا، پای قرار وایستادم، پای قرار وایستادم. میدانم پای قرار هستی. همهچیز را دادم، همهچیز را میخواهم. نه برای خودم شور میخواهم ایجاد کنم.» (درباره) خاک محمد (صلیاللهعلیهوآله) (فرمودند): «اندازه سر سوزنی (اگر) بخوری، انگار گوشت تن حضرت آدم را خوردی؛ حرمت شدید (دارد).» ولی اگر خاک حسین (علیهالسلام) باشد، نه تنها حرمت ندارد، (بلکه) میرود بخشی از وجودت میشود. هرچه درد در تنت است، در نسلت است، ازت میکشد بیرون. (خاک حسین) همهچیز را عوض کرده. بدانیم برایش (چه) کاری (کردیم). همه غصهمان هم همین باشد: برای امام حسین (علیهالسلام) بدویم. از مسلم (بن عقیل) هم یاد بگیریم: هیچ (کاری) برای خودش (نکرد).
بیشترین شهید را در کربلا خاندان عقیل دادند. بچههای مسلم هم در کربلا خیلی کشته شدند، هم بعد کربلا. قبل کربلا (و) بعد کربلا (نیز) ماجرا (ادامه یافت). یک ماه قبل کربلا این خاندان شهید دادن را شروع کردند تا یک ماه بعد عاشورا که طفلان مسلم شهید شدند. چی داشت (که) گذاشت برای امام حسین (علیهالسلام)؟ فقط یک غصه دارم: حسین (علیهالسلام) میخواهد چهکار کند؟ سهم ما یادت نرود. صحنه چه میشود؟ (در) عزاداری فکر سهممان باشیم؟ فکر حاجت باشیم؟ مدرسه امام حسین (علیهالسلام) که برای حاجت نیست. حاجتی که میدهند، قبل اینکه بیایی، قبل اینکه راه بیفتی، حاجت را میدهند. بساط هم کردی که حاجت بدهد؟ اول کار، حاجتی که اول ماجرا میدهد (را نمیخواهیم). (میخواهیم) دنبال چیز دیگر باشیم؛ خودش را بخواهیم.
این را عرض بکنم؛ ببخشید وقت گذشت. همین مدخلی باشد برای ورودمان به محرم، انشاءالله. شهر یزد، در قبرستان «جوی هرهر»، چند باری توفیق داشتیم ما رفتیم. همسر استاد اشرف آهنگر... ماجرایش را شیخ عباس قمی در «مفاتیحالجنان» نقل میکند. یک آقایی بود، این از دنیا رفت. بعد از چند وقت، رفیقی داشت، همدوره او بود، میشناخت. بعد چندین (سال) خوابش را دید. (در خواب به او گفت): «فلانی! حالت چطور است؟ اوضاعت چطور است؟» گفت: «خوبم، الحمدلله.» گفت: «بابا! تو که خیلی باید خراب باشی، چطور وضعت خوب است؟» مدتها وضعش همینطوری بود. گذشت تا اینکه یک خانمی را در قبرستان ما دفن کردند. این خانم که در قبرستان ما دفن شد، شبی که دفن شد، سه بار در آن شب امام حسین (علیهالسلام) به دیدارش آمد. دفعه اول که آمد، بخشی از عذاب قبرستان را برداشت. دفعه دوم بخش دیگر، دفعه سوم عذاب را از کل قبرستان برداشت. تعجب کردم، گفتم: «این خانم کیست؟» گفت: «زن اوستا اشرف آهنگر.» (پرسیدم): «کجا پیدایش کنم در این شهر یزد به این درازا؟» صبح زدم بیرون، رفتم سراغ بازار آهنگران. رفتم بازار، پیدایش کردم. گفتم: «آقا اوستا اشرف کجاست؟» بعضی میدانستند، بعضی جسته و گریخته آدرس دادند. رفتم پیدایش کردم. رسیدم، دیدم یک پیرمردی (است). گفتم که: «حاجی، همسر شما از دنیا رفته؟» جا خورد. گفت: «بله، چطور؟» گفتم که: «ماجرایی (است). من تو را نمیشناختم، یک همچین خوابی دیدم. همسر تو در قبرستان فلانجا دفن است؟» گفت: «بله، از کجا میدانی؟» (گفتم): «اینجور به من گفتند. خانمت چهکار میکرده؟ اهل کاری نبود، خیلی زن معمولی (بود).» گفت: «هیچی!» (گفتم): «چرا! روزی یک بار میرفت پشتبام یک زیارت عاشورا برای امام حسین (علیهالسلام) میخواند، یک سلام دور میداد.» گفتم: «حاجی، بهت بگویم: این خانم (چنان ارزشی داشت که) شب اول قبر، سه بار ابیعبدالله (علیهالسلام) (به دیدارش آمد). (اینها) سهم نمیخورند، خیالت راحت باشد.»
شب اول محرم آمدی هیئت. من اگر روضه داشتی، میرفتی. کسی پرسید: «کجا میروی؟» نگو: «روضه میروم.» بگو: «دارم میروم کربلا.» چه مفت و مجانی کربلایش را برداشت آورد در محلهمان، در خانهمان! در خانهمان ملائکه (آمدند)، نظر لطف خدا (بود). ببخشید این همه سر سفره نشستم... چیزی دیگر میآید، میآید. انشاءالله لحظه آخرمان هم میآید.
من از شما میپرسم: این آقایی که برای زنی، یک خانمی که هر روز میرفت زیارت عاشورا میخواند، سه بار آمد بعد از رحلتش، (برای) مسلم چهکار کرد؟ موقع جان دادن؟ چرا این آقا اینقدر کریم است؟ همان موقع جان دادن مسلم (علیهالسلام)، (امام حسین) رفت، هم یک مجلس روضه در بیابانها برای مسلم (علیهالسلام) به پا کرد تا خبر شهادت مسلم (علیهالسلام) را شنید. همه را جمع کرد. هم این آقا یادش نمیرود، هم لحظه آخر وقتی از خیمه آمد بیرون، یک نگاه کرد به لشکر دشمن (به سمت) شمال، یک نگاه به سمت راست کرد، یک نگاه به سمت چپ. (دید) اصحاب همه رفتند، تک و تنها مانده بود و دشمن. شروع کرد اصحابش را یاد (آوردن)؛ یکییکی صدا زد: «یا مسلم بن عقیل! یا هانی بن عروه!» اول هم از مسلم (علیهالسلام) شروع کرد: «مسلم، یادم نرفته. یک ماه گذشته، ولی یادم نرفته. یادش نمیرود.»
بله، برای ما یادمان میرود. بیست سال پیش یک گوشه، یک جایی یک کار کوچکی برای امام حسین (علیهالسلام) (کردیم)، (ولی او) حساب همه را دارد، حساب همه را دارد. انشاءالله که دستمان را رها نکند آقا. مهم این است که امام حسین (علیهالسلام) خوشش بیاید از ما. از یکی خوشش بیاید، تمام است. «به دلم نشست، خوشش بیاید.» خدا کند که در این محرم، جوری باشیم، جوری بشویم که بپسندد از ما، خوشش بیاید. یک کاری بکنیم، یک چیزی... نمیدانم. «دلم نشست، این کار دلم نشست، خوشم آمد.» معطلتان نکنم، وقت گذشته. شب اول بود. ما عرض روضهمان هم همین بود. روضه خوانده شد، گریه کردید. انشاءالله سر این سفره باشیم، از این سفره خودمان بلند نشویم، کسی بلند نمیکند.
**خدایا، به حق ابیعبدالله (علیهالسلام)، عاقبت ما را ختم به خیر بفرما. خدایا، نسل ما، بچههای ما را تا قیامت همه را نوکر و شیفته امام حسین (علیهالسلام) قرار بده.**