راه برطرف شدن مشکل رزق در زندگی
عوض شدن قواعد زندگی در دستگاه امام حسین علیه السلام
از امام حسین علیه السلام چه طلب کنیم؟
چرا اهلبیت علیهمالسلام به ما حاجت میدهند؟!
ماجرای رسول ترک
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
درباره رزق، شبهای قبل صحبتی مطرح شد و اینکه بسیاری از ما، یکی از دغدغههای جدی که در زندگی داریم، در همین مجالِ مجالس امام حسین علیهالسلام، مسئله رزقمونه. خیلی از نذرها، خیلی از خرج دادنها، اینها به خاطر اینه که بالاخره ما مشکلی در بحث رزق داریم؛ میخواهیم برطرف بشه. طبیعتِ ماجرا هم همینه، حقیقت هم همینه، راهش هم همینه. خود اهل بیت این راه رو نشان دادند. هیچ اشکالی هم نداره، خیلی هم خوبه؛ اصلاً خدا همینجوری نگه داشته ماجرا رو.
ماجرا مهندسی خیلی پیچیدهای داره. خدا رحمت کنه مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت. ایشون فرمودند که جاهایی که اهل بیت باید دیده بشن، اصطلاحاً شعائر باید حفظ بشه، حاجت بیشتر میده. عجیبهها! حاجت میدن مردم به بهانه حاجت. بیان خرج بکنن. خرج که میکنند، این دم و دستگاه بیشتر رسانه [میشود]. امام حسین ۱۴ قرنه اینجوری نگه داشته؛ بودجه نداره کی بخواد نگه داره ماجرا رو؟
کسی که فقط در دوره متوکل ۱۷ بار قبر امام حسین را خراب کردند. در دوره متوکل، متوکل به تنهایی ۱۷ بار قبر امام حسین را آب بست، مزرعه راه انداخت، مزار امام حسین هم زیر آب کشاورزی میکردند! با کدوم بودجه بخواد امام حسین ۱۴ قرن این حرف رو برسونه؟ همون زمان مردم اومدن زیارت. چرا؟ چون حاجت میگرفتند. از پشت مزرعه وایمیایستاد، میگفت: "سلامتو بده، حاجتو بگیر برو." سلام میداد، حاجت میگرفت، میرفت. گفت: "سال بعد رفقا منو میآرن."
اربعین چطور شد؟ ۲۵ میلیون آدم بیان تو کربلا، هیچکی بیجا نمونه، بیخوراک! فرض کن اینو برداریم ما یک تکستی بکنیم توی رسانههای خبری اروپا و آمریکا منتشر بکنیم، بگیم یه جایی تو دنیا هست محرممون هم میشه، یه جایی تو دنیا هست، یه شهری هست ۱۰ روز مردم غذای گرم میخورند، کسی گرسنه نمیمونه، هیچکس هم بابت غذایی که میخوره پول خرج نمیکنه. همه هم خوشحالند از اینکه دارن اینو خرج میکنند، هیچکس ناراحت نیست؛ با افتخار هم خرج میکنند. سؤال بیشتر میشه: کجاست؟ چیه ماجرا؟ دلبری دارن اینها رو. اسم امام حسین اومده، ماجرا رو داره جمع میکنه.
اربعین که خیلی عجیبتر [است]. حج دو میلیون سه میلیون آدم میره. فقط تو این ۲۰ سال اخیر حول و حوش ۴ میلیون، ۵ میلیون کشته داده! فضای باز. شما رفتید، بعضیهاتون صحرای عرفات رو دیدید، منا رو دیدید. نمیتونن جمع کنن! چقدر مردم تشنه میمونن؟ من دیده بودم که در صحرای عرفات، دستگاهی که تعبیه میکردند برای اینکه آب برسونن، معلوم نمیشد، نمیرسید؛ مردم تشنه میمونن. حاجی تشنه، گرسنه میمونن، خسته میشن، بیجا میمونن. چقدر آتیشسوزی میشه تو این خیمهها، تو منا؟ سرمایشی تأمین نمیشه، گرمایشی تأمین نمیشه؛ هزارویک مشکل.
بعد کربلایی که همینجوری خودبهخود، اتومات، هیچی نداره. به قول یکی از رفقا، از بچههای صداوسیما، که میشناسید، خیلی معروفه، همه میشناسنش. وقتی سفر کربلا با هم رفته بودیم، پاسپورتش دفتر نقاشی بس که مهر خورده بود. "همه دنیا رو رفتم گشتم، اولین کربلایم بود که اومده بود." با هم رفتیم رادیو جوان ساخت [و ازش] پرسیدم که چطور بود اینجا؟ گفتش که: "تو عمرم داغونتر از اینجا هیچجا رو [ندیدم]." گفت: "خیابون و کوچه و جادهش یکیه. الان از کوچه وارد خیابون میشی، هیچ فرقی نمیبینی." گفت: "ولی خداوکیلی هیچجا باصفاتر از اینجا!" شهری که هیچی نداره. اهمیت داره؟ نه هوایی، نه هیچ جذابیت توریستی نداره، جذابیت اقتصادی نداره؛ ۲۵ میلیون نفر!
طرف میگه: "من تو هلند یک سال کار کردم پول دربیارم برم اربعین." دیدید دیگه، مستند برای چی؟ ما هی مستند... چند تا مستند اربعین کار کردیم، بعضیهاش پخش شد. رفتیم یه شهرهایی رفتیم کسی نرفته بود. میگفتن: "اینجا ایرانی نیومده تا حالا!" شهر سماوه مثلاً ما رفتیم جنوب عراق. اینجا ایرانی نیست اصلاً تو خیابونا بین مردم و اینها. از عجایبی میدیدیم؛ خیلی عجیب!
با یکیشون صحبت میکردیم، گفتیم: "بابا! شما خسته نمیشین؟ اون زنهاتون خسته نمیشن تو این وضعیت؟ نمیخواد خرج کنی!" حالا یکیشون حرفی زد، خیلی عجیب بود؛ اینو پخش کردیم. گفتش که: "ما زنهامون اگه ببینن پول نداریم، گوشوارههاشونو در میارن میگن: 'تا خرج نکردی برای امام حسین، دستت میگیری، میری یه چیزی میگیری تو جاده پخش میکنی برای مشات الحسین، پیادهها.'" برای چی؟ گفت: "ما یک قرون میدیم، صد برابر برمیگرده. زندگیمون نمیچرخه اگه اربعین خرج نکنیم!"
حسابکتاب امام حسین راه انداخته، سیستم بچرخه. درگیر اینم نیست، کاری ندارم چیکارهس؛ ارمنی، فارسی، ترکی، مسلمون... سیستم باید بچرخه. خرج کنی، برمیگردونه، برمیگردونه! دیدیم دیگه تو زندگیمون. منکرش، هرکس انکار بکنه... خود امام حسین میچرخونه، قدم به قدم. جنوب اسرائیل؟ بعضیها نمیدن؟ غیر از اینه؟ چه خبر میشه؟ یه دفعه شب اول محرم عوض شد، انگار سیستم عوض شد؛ کشور دیگه، جمعیت دیگه. سر دو قرون گاهی دعواست؛ اینجا هیئت خونه بغلی، اونجا دیگه نه. "من جدا میخوام خرج بدم، این خرج منه." چطور ایام عید مهمونی که بود، میگفت: "یه بار همدیگه رو دیدیم دیگه، یا علی!" دیگه سفره پهن نمیکرد. محرم که میشه، میگه: "بابا! من خونه فلانی غذا، اینجا یه هیئت اینجا داره، یه هیئت اونور داره، خانمش خرج، بچهاش خرج."
رزقمون دست امام حسینه، شک! حالا چی بخوایم؟ مسئله اینه. سفره که پهنه، چی برداریم از این سفره؟ این اون حرفی بود که ما چند شب درگیرش بودیم. ما هنوزم کار داریم باهاش. اول اینو مطرح کردیم: همراهی با امام حسین، خودشو بخواد.
پرسیده بود از اون بزرگ، از اون عارف؛ گفته بود: "آقا شنیدم زیارت اول سه تا حاجت مستجابه؛ چه کربلا، چه مشهد، مکه، مدینه." "نگاه اول که بیفته، سه تا حاجت مستجابه. چیا بخوام؟ شما بگو من لیست کنم." "برو تو حرم که رسیدی، برو بگو: تو را خواهم، تو را خواهم، تو را."
گر فر آید در منزل جانانه مهمانت کنند
گول نعمت را مخور، مشغول صاحبخانه شو
بهونهس. تو مراسم خواستگاری چایی بهونهس، غیر از اینه؟ دختره چایی رو میاره برای چی؟ خودشو ببینی. سفره پهن کرده، خودشو ببینی. اصل ماجرا پس چی؟ خودش.
گرفتیم بریم مشکلمون حل شد، بریم؟ از بعضیا میپرسی: "آخرین باری که جمکران رفتی کی بود؟" "کی بود؟ قبل از اینکه بچهام به دنیا بیاد." بچه رو گرفت، رفت. بابا! اینو داد که تازه رفیق بشیم! این طرفا بیا پیش ما، بیا! حاجت میده یعنی این [را] کن، این کفترها رو.
استاد ما میفرمود: چند سال پیش هیئتی رفته بودیم. دیدم که اولش که سخنرانی بود، خلوت بود؛ موقع روضه شلوغ شد؛ موقع شام دیگه غلغله. از کسی نقل میکرد از اهل دلی. اون اهل دل با خودش گفته بود که: "اینم که به خاطر شکم میاد مجلس!" یه تنه تو دلش به اینها زده. به گوشم رسید، خواب امام حسین... حضرت فرموده بود: "من سفره پهن میکنم، دون میریزم کفتر جلب کنم. به تو چه؟ من دارم سفره میذارم، غذا میدم، چهار نفر بیان جذب من! تو چرا به جوش میآیی که چرا برای شام میاد؟ من دارم، من دارم میارم! با شام دارم میارم. نباشه اینها رو، همه بیچارهایم."
چاییهای سر خیابون نباشه، بعضیها همه رزقشون از امام حسین همینه؛ یه چاییه تو خیابون. همین نجاتش میده. لا اله الا الله. بعضی داستانها یادم میاد، نمیدونم الان بگم، شب عاشورا بگم، وسط روضه...
یه شاعر معروفی داره عراق به اسم خلیعی موسلی، اهل موصل. موصل هم که معروفه دیگه. موصل منطقهای که نسلاندرنسل سنی و وهابی و اینا در اومده. الانم که پایتخت داعش بود تو نماز جمعههای ابوبکر البغدادی در اونجا. اهل موصل بود. پدر و مادرش بچهدار نمیشدند. نذر کردن. نذر کرد مادره: "اگه خدا به من بچه بده، بچهمو میبرم، میکنم راهزن زائرای حسین. بره تو مسیر راه بزنه اموال اینا رو." زد و بچهدار شد. بچه رو بزرگ کرد. لباس خوبی تنش کرد. آورد سر پل موصل، مسیری که مردم مثلاً از شام میومدن برن دوراهی میشد که میخورد به سمت کربلا. این بچه رو سر راه گذاشت. این نشست که مثلاً کاروان بیاد و چاقو بکشه، قمه بکشه.
این کاروان بعد چند ساعت [آمد و رفت]. مادره دید این داره میدوئه، برمیگرده، گریه میکنه، زار میزنه، فریاد میزنه. گفتم: "من سر راه خوابم برد، کاروان اومد و رفت." گفتم: "خب این گریه نداره." گفت: "نه آخه یه خوابی دیدم." خواب چی بود؟ "خواب دیدم تا خوابم برد، منو برداشتن، بردن. قیامت شد. موقع حسابکتاب شد. دیدم پرونده منو زدن گفتن: 'این جهنمیه. اومده به نیت غارت کاروان حسین!'" گفت: "منو برداشتن ببرن جهنم. دیدم یه کسی داره دواندوان میاد. گفت: 'آزادش کنین! دستور اومده آزاد.' گفتم: 'برای چی؟' گفتن: 'این سر راه که خوابیده بود، کاروان که اومد رد بشه، گرد این کاروان بلند شد. این دهنش باز بود، یه گرد رفت تو حلقش. آتش جهنم بعدش حرام شد!'" شد شاعر حسین. اشعار خلیعی موسوی معروفه تو عراق.
حسین، گرد هم نیاز نداره. دستگاهی است محتاج هیچکدوممون هم نیست. خودش بلده. بخواد آدم میاره، آدم میبره. از یه جاهایی آدم داره، از یه جاهایی اومدن التماسش کردن. جنازه ظهر عاشورا میگه: "من به شما احتیاج ندارم." گفتن: "پس میشینیم برات جار میزنیم تا قیام." "خوب، بشین، روضه بگیر." اینها اومدن مجلسگرمکنهای حسین شدن. جا که روضه باشه، این جوانها میرن کمک میکنن، خادمی میکنن، علم به پا میکنه.
دیروز اونجا گفتم نزدیک بود برق [بره]. بابا! انقدر آدم داره امام حسین تو این مجالس! بفرسته آدم داره، جن داره. خودش میچرخونه، اداره میکنه، به من و تو نیاز نداره. میخواد یه چیزی گیر من و تو بیاد. سفره پهن کرده من و تو رو جلب کنه. اصل ماجرا اینه، بقیهاش حاشیه است.
دست دراز کرده رفیق بشیم. به کی نیاز داره اباعبدالله؟ اونایی که رفیقای فابریکش بودن، شب عاشورا فرمود: "پاشید برید!" به عباس گفت: "پاشو برو!" عباس صمیمیتر بود. "پاشو کجا برم؟ من باید دنبال راه بیفتم، اجازه بدی فدات بشم. تو که به من نیاز نداری، من به تو نیاز دارم." راست میگفت عباس، حسین نیاز داره به عباس؟ حسین به هیشکی نیاز نداره، به عباس هم نیاز نداره. دست دراز کرده، دست برای کمک نمیخواد. "دستتو بده ببرمت بالا، من نجاتت بدم."
ما چه میتوانیم کار امام حسین را راه بندازیم؟ امام حسین داره کار ما رو راه میندازه. محرم راه انداخته. یه قطره اشک برایش بریز، بهت واجب بشه. یه درهم خرج کن، صد برابر. ماجرای رزق حسینی اینه. رزق از امام حسین، از همچین کسی؛ دستش پره. عالم دارد. خدا همه چیو داد بهش. آخه شوخی که نیست؟
میگه طرف از زیارت حسین برگشته، روایت: چشمش خورده به ضریح حسین، به مزار حسین. این تا وقتی گناه نکرده، وقتی برمیگرده، چشمش به هرکی بخوره، او بخشیده میشه. خودش که هیچ! چه مغناطیسی تو این وجوده! این نگاهش خورده به ضریح، الان خورد به یکی دیگه. چه دستگاهی! دستگاه عظیمیه. برای او سجده شکر میکنیم: "اللهم لک الحمد حمد شاکرین." بابا! دمت گرم رو راه دادی. ما یه چیزی گیرمون اومد. درو نبستی، یه دونه کردی. امید دارد. دستمو گرفتی. دست دراز کرده. همین که امسال محرم اینجا دست دراز کردی، دست دراز کرده که ما رو بکشه.
چند تا از خودشم ازش نخواه. خودشو. پولم اگه میخوایم، برای خودش بخوایم. "حسین جان! پول بده میخوام راه برم بیام کربلا. پول بده برای روضهات خرج کنم، خرج زن و بچه آدم." آدم گندم وقتی میکاره، علف هرز که نیتش نیستش که. گندم میکاره برای گندم، علف هرز هم کنارش درمیاد، علفهای خودرو. ما میریم سر کار پول دربیاریم خرج امام حسین کنیم، بغل دستش شکم زن و بچهمون هم سیر میشه. اینجوری تو با حسین باش. سر کار رفتن هم به خاطر اونه. هستن! عاشقای اینجوری هستن.
دیوونه امام حسین میگه: "روز قیامت وقتی وارد بهشت میشم، رو صحنههای قیامت، اون عرصه سخت گذشته؛ حالا وارد بهشت، امام حسین رو میبینم." چه گروهیه دور حسین! شروع میکنن گپ زدن و حرف زدن. به اینها میگن: "خُدّام الحسین." "ما اهل حدیث با حسینیم. گپ میزنیم با حسین! روایت..." ملائکه بهشتی اینها میان میگن: "بابا! ما طبقههای غذا واستون آماده کردیم، قصر و تزئینات، بساط راه انداختیم، کی میاین؟" "ما کجا بیایم؟ ما این همه حسین، خودشو میخوان!" امام حسین تو این محرم یه دفعه رزقشونو، خود حسین رو میگیره.
زینب، رسول عرقخورده بود، رفته بود. "من هر کار بکنم هیئتم..." عجیبهها! اون طرف همه رقم گناه میکنه. شبکههای مجازی یه چیزایی دیدم، چیزهایی نقل کردن. طرف مثلاً مدیر فلان کانال گفته: "من روز تاسوعا عاشورا مراعات میکنم." مثلاً کاریش میکنه، دست خالی نمیذاره. "من همه کار میکنم، محرم همه جا میرم، حسینگِری هستم."
عرق خورده بود، مست بود. مسئول جلسه گفت: "بابا! جلسه امام حسین حرمت داره. پاشو برو بیرون! این بوی بد اومده تو جلسه." نشسته، درو بوسیده و گفته بود: "آقا باشه." نوه مسئول جلسه اهل تهران هستند. گفته بود که مسئول جلسه خواب دیده بود: "منو دارن میبرن کربلا، برم سمت خیمه اباعبدالله. یه سگیه اونور، راهو نشون بده، ببره." تنش، تن سگه؛ سرش، سر رسول ترک. پا شد اومد در خونه رسول ترک در زد: "آقا رسول! من یه همچین خوابی دیدیم. پس من هم سگ قبولم داره!"
آقا کارش بیخ پیدا کرد. رفقاش مجلس گرفته بودن، اون موقع ابزار اطلاعرسانی نبود. میخواستن به حاج رسول خبر بدن، کسی پیدا نکرده بود. گفتم: "خب امشب جلسه میگیریم بدون رسول." وسط مجلس دیدن که با همون لهجه آذری اومده تو مجلس. "مادر جان کجایی؟ مادر جان کجایی؟" گفتن: "چیه چته؟" گفت: "هیئت گرفتیم، به من خبر ندادی!" گفتم: "تو از کجا فهمیدی؟" "فاطمه زهرا امشب روضه داریم، رسول فلانجاست، آدرسو به من داد. پا میشیم میایم." عاشق اشکش شده بود، عاشق گریهاش شده بود که: "بیا مجلسمونو گرم کن."
یه رفیقی باهاش خوب نبود، به هم خورده بود. چند وقت بود این از رسول خبری نداشت، ولش کرده بود. موقع تشییع جنازه دیدن رفیقش اومده تشییع جنازه، زار زار گریه میکنه، هایهای ناله میکنه. "دیشب خواب دیدم رسول از دنیا رفته. فردا تو فلان خیابون تشییع جنازهشه. زیر تابوت زینب کبری وایساده. جنازه مال ماست، خودمون باید دفنش کنیم." گفته بودن: "کی از دنیا میری؟" گفته بود: "یه ساعت خاصی داره، یه علامت خاصی داره." گفته بودن: "چیه؟" بیهوش بود، غش کرده بود، تو کما بود. یه دفعه دیدن چشاشو باز کرد. از جا بلند شد، گفت: "آقام گلی! آقام گلی! آقا اومد! آقا اومد! آقا جان!" انگار ۱۰۰ ساله از دنیا رفته. "حسین جان! حسین جان!"
بعضیها بچه بزرگ میکنند برای اینکه خرج حسین کنن، نه اینکه بره کار کنه، خرج حسین کنه. بچهدار شده هستند بعضیها. میره گوش بچه رو سوراخ میکنه، گوشواره میزنه. میگه این چیه؟ میگه این یعنی: برده، غلام حسین، نوکر حسین. برای شهدای خودمون میگفت: "من شیرش دادم بزرگ بشه بره برای حسین بجنگه." [کسی] با مادرش صحبت کرده بود. "کار عجیبی نبوده، یه مادر اون [را] بزرگش کردم برای زینب، بزرگش کردم برای حسین." وقتی مادرهای شهدای ما ایناند، زینب چیست؟
شک نکن زینب اگه بچه بزرگ کرده، به عشق این بزرگ کرده یه روز زره تنش کنه، شمشیر دستش بده، جلو حسین تو میدون بره بجنگه، از حسین دفاع کنه. لا اله الا الله. خودش که نمیتونه بجنگه. انقدر دوست داشت خودش رو فدای حسین میکرد. جلو پای حسین مثل عباس قربانی میشد. نمیشه. عوضش دوتا پسر خدا بهش داده. قد رعنا، رشید. آقا مجهز کرد، مسلح کرد. عزیزانم، تا تیکهتیکه نشد این...
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم.
این سلام و این سلام را از حرم زینب بهش بده. از دمشق، از سوریه، از بالا زینب [بگو]:
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
مدعی را گو مزن بیهوده لاف عاشقی
این حسین تنها یک عاشق دارد: زینبم
راوی میگه: "بچه بود زینب، سهچهار سالم بود. دیدم نشسته کنار حسین، مات و مبهوت حسین نگاه میکنه. اصلاً انگار از همه دنیا فارغه، فقط [چشمش به] حسین [است]." زهرای اطهر نگاه کرد به حال زینب، رو به پیغمبر. "بابا جان! این چه حالیه این دختر داره؟ همش نگاهش به برادر." شب است، حسین غذا میخوره، حسین نگاه میکنه. آب مینوشد؟
[پیغمبر] فرمود: "دختر! یه روزی میاد همش به حسین نگاه میکنه ولی از روی بلندی، زل زده به ابیعبدالله، قتلگاه." تا جایی که تونست نگاه کرد، دور حسین رو دیگه نتونست نگاه کنه. رو کرد سمت محمد: "یا حسین!"