مروری بر نکات جلسه چهارم:
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد)، راه الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام الدین. رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی.
گاهی اهل بیت، در رأسشان پیغمبر اکرم، برای امّتشان احساس خطرهایی میکردند، نگرانیهایی. حالا جدای از اینکه حاکی از مهم بودن این مسئله است، این را هم میرساند که انگار ماها تو این زمینهها بیشتر میلمان به سستی است. انگار آدمها، انگار امّت پیغمبر تو این مسائل کشششان به سمت سستی است تا به سمت جدی گرفتن کار.
یکی از نگرانیهایی که پیغمبر اکرم داشتند (که در روایتی از ایشان نقل شده) فرمودند: «آنِی أخَافُ عَلَیْکُمْ اسْتِخْفَافًا بِدینِ»؛ من نگرانم که بعداً مردم دین را دست کم بگیرند. این یک مشکلی است، یک معضلی. خب، تو ماجرای حضرت زهرا سلام الله علیها هم، آنی که صدای حضرت زهرا را بلند کرد همین بود: «چرا شما دین را دست کم میگیرید؟ چرا یک دفعه همهچیز یادتان رفت؟ چرا یک دفعه ورق برگشت؟ چرا اوضاع عوض شد؟ چرا شما جدی نمیگیرید؟ چرا حکم خدا را جدی نمیگیرید؟ چرا همهچیز را بازی گرفتید؟ چرا فکر میکنید که حالا او هم یک رأی است، این هم یک رأی است؟ او هم یک کاندیداست، این هم یک کاندیداست؟»
یکی از خطرات بزرگ همینها است. خیلی وقتها ماها بین خدا و غیر خدا که گیر میکنیم، این واقعاً از عمق وجودم من احساس درد میکنم نسبت به این مسئله. ممکن است طنزآمیز باشد این حرفی که میخواهم بگویم، ولی واقعاً تو وجودم این مسئله هر وقت بهش فکر میکنم دردم میآید. نیست؟ فوتبال زیاد دیدیم، انگار دینداریمان هم فوتبالی شده. این جریان حق است، آن جریان باطل است. طرف نه اینکه فوتبال زیاد دیده است، فکر میکنی این مثلاً مثل استقلال و پرسپولیس است؟ ما استقلالی، شما پرسپولیسی. حالا، خیلی حالا، این آمریکا را دوست دارد، شما دوست نداری. خب، خیلی سختش نکن دیگر. مهم این است که... خیلی سختش نکن. خیلی مسئله مهم است. حالا شما امام زمانی، حالا امام زمانی نیست. حالا شما امام حسینی، امام حسینی نیست. مهم این است که با هم باشید، دور هم باشیم. بابا! این خط و آن خط آخه پرسپولیس و استقلال که نیستش، بگه حالا یکی طبعش کشیده پرسپولیسی است، یکی طبعش کشیده استقلالی. مسئله حق و باطل است، جهنم. حالا خیلی سخت... مگر میشود خیلی سخت نگیریم؟ استخفاف به دین است؛ یعنی دین را دست کم گرفتی. مواردش را بخواهم مثال بزنم، مثال زیاد دارم.
من دیدم، خودم مثلاً از بچه تعریف میکند؛ میگه: «باریکالله به این میگن بچه خوب، بچه نمازخوان هیئتی.» حالا این نمازخوان، آن یکی نمازخوان نیست. هردوتاشون خوبن. این استخفاف دین است. نگرانی پیغمبر است که دین را دست کم میگیرد. حالا این هیئتی، آن هیئتی نیست. آقا! خیلی مهم است. این اهل بیتی، آن اهل بیتی نیست. تو خواستگاریها و موارد مشاورهای اینجوری که میان، میبینی اتفاقاً نسبت به هرچه سؤال الکی حساسیت دارند، نسبت به اینجور سؤالات جدی حساسیت ندارند: «شما درآمد در ماه دقیقاً چقدر است برای من بگویی؟» ولی «نمازت...» حالا خیلی مهم نیست الان سؤالی اهمیتی ندارد که میخوانی یا نمیخوانی؟ و چند... «شغل تو الان چه جوریه؟ این ضمانت پشتش چیست؟ قراردادی، شرکتی، چه مدلی؟ این چند وقت است بیمه دارد، ندارد؟» سر هرچی چیز چرت است گیر میدهد، سر اصل ماجرا را ول کرده. ما خیلی کارت درست نیست. این استخفاف دین است.
این «دین را دست کم گرفتی»، اهمیت ندارد. یک نگرانی پیغمبر اکرم و «بیعُ الحَکَمِ» یکی دیگر از نگرانیهای پیغمبر، پولکی شدن مردم است. مردم پولکی بشوند، هر چیزی را با پول بخرند. حتی قضاوت قاضی را، حکم قاضی را. هرکی بیشتر پول دارد، هرکی سیبیل قاضی را چربتر کند، رأی مال اوست.
یکی از نگرانیهای پیغمبر اکرم، نگرانی سوم پیغمبر، چه بود؟ «وَ قَطِیعَةُ الرَّحِمِ». من نگرانم شما قطع رحم کنید. این چقدر مسئله مهم است! بعد از دست کم گرفتن دین و پولکی شدن مردم، میآید سراغ قطع رحم. اینها همه به هم ربط دارد. چند شب دیگر بهش میپردازیم. مردم هرچه مادیتر بشوند، صله رحم جایگاهش بین مردم کمارزشتر میشود. اینی که الان بین ما هست، تقریباً چیزی از صله رحم نیست ها! صله رحم نیست. اینها دید و بازدید است، بیشتر دورهمی؛ خوش باشیم، بگیم بخندیم. یه شمال بریم حال کنیم، یه کبابی بزنیم، سر حال بیایم. اینها صله رحم نیست. صله رحم، حالا من برخی داستانهاش، مثالهاش را میگویم. صله رحم یعنی چه؟
قطع رحم، قطره رحم، گناه کبیره است. دیشب آخرای بحث اشاره کردم پیغمبر اکرم لعن کرده آدمی که قطع رحم کند. ملعون پیغمبره. مینشینیم لعن میکنیم، زیارت عاشورا میخوانیم، لعن میکنیم. تو هیئت لعن میکنیم. مواظب باشیم اینها، خودمان هم ملعون نباشیم. فرمود در عجب روایتی، من تنم میلرزد. بحارالانوار، جلد ۷۳، صفحه ۳۵۵. چند سری آدم ملعون به پیغمبر ذکر کرده. بعد میآید کسانی که به دخترش فاطمه زهرا ظلم کردند و حقش را غصب کردند را لعن میکند. بعدش میآید بلافاصله کسی که قطع رحم کند را لعن میکند. بغل اینها ملعون. «ملعونٌ مَن یَظْلِمَ بَعدِی فَاطِمَةَ اِبنَتِی وَ یَقْصِبَهَا حَقَّهَا». کسی بعد از من به دخترم ظلم کند، حقش را غصب کند، ملعون است. خب، نفر بعد کیست؟ یا رسولالله! «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ قَاطِعُ رَحِمِهِ». کسی قطع رحم کند، ملعون است. دوباره ملعون. دنیا ملعون است، یک بار توی آخرت. مسئله را جدی بگیرید. بحث صله رحم، قطع رحم، مسئله مهمی است و حساس باشیم بهش.
فرمود: «اِنَّ الرَّحْمَةَ لا تَنزِلُ عَلی قَومٍ فیهم قاطعُ رَحِمٍ». گناه، گناه شخصی نیست. گناه، گناه اجتماعی است. نسبت به گناه اجتماعی باید بیشتر حساس بود. یه آدمی یه سری مسائل شخصی خودش را رعایت نمیکند، مربوط به خودش است. ظلمی هم که وارد میشود به خودش وارد میشود. خب، این را هم باید حساسیت آدم داشته باشد، مسئله مهمی است. ولی یک وقت هست دودش است، چرا تو چشم بقیه میرود؟ دارد به بقیه ظلم میکند. گناه اجتماعی، قطع رحم، گناه اجتماعی است. ضررهایش هم اجتماعی است. دودش فقط تو چشم این آقا نمیرود. فرمود: تو یک امتی، اگر یک دانه قاطع باشد، کسی قطع رحم کرده باشد (پیغمبر فرمود: تو قم، تو فامیل، تو کشور، تو یک ملت)، یک نفر قطع رحم کرده باشد، خدا نظر رحمتش را از همه اینها برمیدارد. تذکر بدهم، آقا! با برادرت قهر هستی، برو ببینم! بدو بدو. حساسیتهای پرسپولیس و استقلالی؛ گفتم چقدر ساده گرفته؟ بابات میخواهد برود جهنم. جهنم قسطی شده انگار. بهشت تعارفی شده. تو را خدا بیا برو! «نه، حال ندارم!» تو را خدا، زورکی! جهنم.
فرمود: من روایت زیاد آوردم، شاید بخوانم. روایت اشکال ندارد. امام باقر علیه السلام فرمود: «اقل متراً من ثنیه.» امسال با یکی از مشکلاتی که مواجه بودیم، سال ۹۳، فردا شب شب آخرش است. یکی از مشکلاتی که خدا انشاءالله از سر این کشور بردارد، مشکل خشکسالی، بیآبی. سال بعد هم بیشتر باهاش مواجهیم، احتمال خیلی زیاد تابستان ما بحث سهمیهبندی آب و اینها را... این روایت دوای درد ماست. امام باقر فرمود: «خدا تو هیچ سالی باران رو کم نمیکنه.» هیچ سالی باران کم نمیشود. امسال باران کم آمد نسبت به سال قبل. سهمیه باران عالم مشخص است. هیچ وقت هم کم نمیشود. مردم وقتی گناه میکنند (خدا توی بیابونها و کوهها و دشتها و جاهایی که پخش و پلا بشه...) «وَ لَکِنَّ اللَّهَ ...» مردم وقتی گناه میکنند سهمیه باران عوض نمیشود، سهمیه باران کم نمیشود. خشکسالی یعنی باران نیامد؟ نخیر. تو یک کاری کردی، باران رفت حرام شد. چکار کردی؟ خیلی جالب است. خیلی از خدا رو میگیریم. اول از همه... روایت: «الا غیر و الی الفیافی و البِحارِ وَ الجِبَالِ». بارانها میرود تو دریا، میرود تو کوه، میرود تو درهها.
خب، آقا جان، یا امام باقر. دو سه تا از این گناهها را اسم آوردند از زبان پیغمبر. فرمودند: «وقتی که زنا زیاد بشه، مرگ ناگهانی زیاد میشه.» وقتی کمفروشی زیاد بشه، فشار اقتصادی زیاد میشه. وقتی زکات داده نشه، برکت زمین میره. بعد تکتک گفتم. بعد آمدند: «جُعِلَتِ الْأَمْوَالُ فِی أَیْدِ الْأَشْرَارِ.» قطع رحم که بکنید، مال را میدهم دست آدم بدا، حق شما رو بخورن. مرحله بالاتر بعدش حضرت فرمود: «اگه قطع رحم بکنید، مال رو میدهم دست اشرار. امر به معروف نهی از منکر نکنی، خودتو میدهم دست اشرار. قطع رحم کنی پول ما دست آمریکاییهاست، باید بریم التماس کنیم سر بمالونیم، پوزه بخوابونیم. پول بدین! پولمون دست نامردای عالمه.» گفت: «خدا آدمی رو دست جلو نامرد هیچ وقت دراز نکنه.» الان دستمون جلو نامرد دراز شده. بعضیها هم چقدر خوشحالند که دستمون جلو آنها مذاکره میکنیم. زار بزنیم. چکار کردیم؟ پولمون افتاده تو دست اینها. «جُعِلَتِ الْأَمْوَالُ فِی أَیْدِ الْأَشْرَارِ.» قطع رحم که بکنی، وقتی شماها هوای همدیگر را نداشته باشین، یک کاری میکنم دست به التماس آن وقت اشرار بکنید. همدیگر را تحویل نگیرید. باشه، قطع رحم را جدی بگیریم.
تعقیب طوقی میخوره، برادر با برادر قهر میکنه، پسرخالهها با هم قهرن، پسرعموها با هم قهرن. بترسید! مسئله جدیهها. از جاریش خوشش نمیآید، یک کار میکند برادر با برادر قهر کند. از باجناقش خوشش نمیآید، کاری میکند خواهر با خواهر سال به سال همدیگر را نبینند. خدا دارد برات. حالا هی برو زار بزن چرا کارم گیر افتاده! میخوانم برات روایتش را و داستانش را هم میگویم همین امشب انشاءالله. گیرمان بفهمیم کجاست. این خیلی خوب است. این حرفهای من امشب خیلی انشاءالله حرفهای خوبی است. انشاءالله کجاست گیرمان را بفهمیم کجاست. یه خورده ممکن است تلخ باشد این حرفها. البته ما این حرفها را با شما اینجوری راحتیم ها. این مدل صحبت من فقط اینجا دارم. بالاخره این الان امسال سال ششم هفتم چندم است؟ ما اینجا، مسجد شروع شد موقع سال تحویل تو همین مسجد بودیم. بالاخره جمع، جمع رفاقتی و دوستانه و قدیمی، دیگر بالاخره چند سالی است که همه با ما آشنا، با رفقا آشنایی صمیمانهای. موضوعاتی هم که اینجا صحبت میکنم جای دیگر صحبت نمیکنم. جاهای دیگر خوب صحبت اصلیتر نسبت به اینکه بالاخره طرف تو سال میخواهد دوبار سخنرانی گوش بدهد میخواهیم دو تا حرف با او بزنیم. حرفهای اینجا جزئیات، مینشینیم خورد خورد. هنوز ادامه هم دارد انشاءالله اگه عمری باشد حیاتی باشد، این رزق فاطمیه ما قطع نشه انشاءالله. سال به سال دور هم باشیم. فاطمیهها حرف زیاد است. بحث صله رحم تموم بشه و بریم سراغ بحث پدر و مادر، بعد سراغ آدم مهمانی، بعد بریم تکتک هی موضوعات معاشرتی. یک دهه در مورد غیبت باید صحبت بکنیم. یک دهه در مورد دروغ، در مورد تمسخر باید صحبت بکنیم. یک چهل پنجاه سالی طول میکشد انشاءالله. بحث زیاد است با جزئیات خورد خورد.
حرف زیاد است. فرمود: «شب نوزدهم ماه رمضون که میشه...» آن گیر اینجاست. حرف تلخ میخواهم بزنم ولی خب خوب است دیگر. شب نوزدهم ماه رمضون که میشود، مرحوم سید بن طاووس در اقبال الاعمال نقل میکند. کتاب به شدت معتبر. مؤلف کتاب به شدت معتبر. روایتم به شدت معتبر. «اُنْزِلَتْ صِكَاكُ الْحَاجِ». شب صلوات بفرست. اللهم صل علی محمد و ... شب نوزدهم ماه رمضون که میشود خدا فیش حج را تقسیم میکند. فیش حج. کسی حج میخواهد برود، حج گیرش بیاید. صکاک الح... صکاک... فیش... رسید... فیش حاجیها. رسید حج شب نوزدهم ماه رمضون تقسیم میشود و «كُتِبَتِ الْآجَالُ». اجل شب نوزدهم ماه رمضون نوشته میشود. کی چقدر عمر کند؟ عمر کم بشود، زیاد بشود. در مورد این فردا شب مفصل صحبت میکنیم. صله رحم عمر را کم و زیاد میکند. و الارزاق. رزق شما امسال چی گیرت بیاید، چی گیرت نیاید. چکار بکنی؟ زن و بچهات، همه اینها با جزئیات شب نوزدهم ماه رمضون نوشته. و «طَلَعَ اللهُ اِلَی خَلْقِهِ فَیَغْفِرُ لِکُلِّ مُؤمِنٍ». خدا یک نگاه عام به مخلوقاتش میکند. همه مؤمنان را یک جا میبخشد. شب نوزدهم ماه رمضون، بدون توبه. شب نوزدهم ماه رمضون خدا همه مؤمنان را یک جا میبخشد. فقط دو نفر را نمیبخشد؛ «مُخَلَّ الشَارِبِ مُذَكِّرِهِ». نمیبخشد. «والقاطعُ لِرَحْمٍ مَن هُوَ مُؤمِنٌ». کسی هم که قطع رحم با خویشاوند درجه یکش است. یک نگاه میکند، میگوید: «عرقخورها و قطع رحمکنان کنار. همه رو ببخشید.» شب نوزدهم ما. گیر کار کجاست؟ شب نوزدهم ماه رمضون که میخواهد بارمان سبک بشود، یک قلمبهای بهمان چسبیده، نمیگذارد. امسال با برادرش، با عموش، با خواهرش. هیچی. این کنار است. اهل صله رحم؛ یعنی رحم، اهل رحم نباشد، چه جور توقع دارد خدا بهش رحم کند؟ «اِرحمْ تُرحمْ.» رحم کن، رحم ببین. عین خیالت نیست خواهرت، برادرت، عمو، پسرعمو، پدربزرگت، مادربزرگت، تو چه وضعی دارد زندگی میکند. خب، چرا توقع داری خدا عین خیالش باشد؟ که یکی از چیزایی که باعث میشود دعا مستجاب نشود این است که قطع رحم کردید. بفرما! بسمالله! بفرما! چی میخواهی؟ دستت را بگیرم؟ یک کاری بکن خدا رحمتش را ازت برمیدارد. اوج رحمت خدا هم آنجایی که ضیافتخانه رحمت خداست، بهشت است. کسی اگر صله رحم نباشد، خدایی نکرده قطع رحم بکند، بهشت خبری نیست. التماس دعا.
وای! این روایت اولش اینقدر خوشمزه است، اینقدر خوشمزه است. بعد آخرهاش همچین سنگین میشود. تلخ نمیشود ها! تلخیش به خاطر ماست، ذائقه ماست. پیغمبر فرمود که: «اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمَّا خَلَقَ الْجَنَّةَ خَلَقَهَا لِبِنْتَینِ». بهشت از دو تا خشت آفریده شده. یک خشت طلا، یک خشت نقره. کُل بهشت با خشت طلا و نقره است. کُل بهشت مصالحش طلا و نقره. خدا روزی بکند انشاءالله. به به! وقتی یکی از کلاسها توی قم خواندم اصلاً داشتم مست میشدم خودم. «وَ جَعَهَلَ هَیْتَانَ حِلٌ یَاقُوتَ». دیوار این بهشت را با چی درست کردند؟ شهرکسازی مسکن مهر ساخت؟ خدا تو بهشت مصالح آجر خشتش طلا و نقره است. دیوارها چیست؟ یاقوت. «وَ سَقْفُ الزَّبَرْجَدِ». سقفش چیست؟ زبرجد. «وَ حَصَابَهَا لُولو». این سنگریزههایی که رو زمین هست مروارید است. زعفران، خاکش، گرد و خاک میشود. خاک مینشیند رو لباست، خاکش زعفران است. کیلو چند است الان؟ چند میلیون است؟ چهار میلیون و خردهای. قیمت روز بازار. چهار میلیون و ششصد. زعفران خاک به... «وَ الْمِسْکُ الْأَصْفَرُ». خاکش زعفران و مشک. مشک اصل گیرت بیاید، بو میکنی، میروی فضا. «فَقَال لَهَا تَتَکَلَّمی». خدا وقتی بهشت را آفرید این شکلی بهش گفت: «حالا یک حرفی بزن ببینم!» حرف بهشت خودش حرف میزند. خانه باید حرف بزند. «لا اِلهَ إِلّا أَنْتَ الْحَیُّ الْقَیُّوم.» خدایا! غیر از تویی که حی و قیومی، خدایی نیست. «قَدْ سَعِدَ مَنْ یُدْخِلُنِی». خوشبخت کسی است که داخل بر من (بهشت) بشود. بعد خدای متعال فرمود: «به عزتم، عظمتم، جلالم و ارتفاعم، چند دسته را نمیگذارم وارد توی بهشت بشوند.» اول از همه فرمود آدمی که قطع رحم بکند از اینجا محروم است. گفت: «خوشبخت کسی است که داخل بر من میشود.» اینها بدبخت. آدم بیغیرت و سخنچین و چند تا زیاد است. آدمی که پول زور میگیرد و اینها. هفت هشت ده موردی را اسم آوردند. بالاتر از این در مورد کسی که قطع رحم کند گفتند بوی بهشتم بهش نمیرسد. خودش که هیچی بوش. فرمود: «بوی بهشت من مِسِیرُةُ ألفی عامٍ». یک جایی با یک جایی هزار سال فاصله داشته باشد. الان جایی داریم به جای هزار سال فاصله؟ یک جایی با یک جایی هزار سال فاصله داشته باشد، بوی بهشت به این فاصله هزار ساله میآید. هزار سال بوی بهشت. اینها که دارند میروند سمت بهشت بوش. پیادهروی کربلا اگه رفته باشی اربعین آخرای مسیر دیگر بوی کربلا میآید. بو میزند دیگر آدم را بیچاره میکند. هرکی میآید خسته و کوفته تا آن ستون ۸۰۰، ۷۰۰، ۸۰۰ که میآید، میرود یک بوی زرد. بوی بهشت به چند دسته نمیرسد. فاصله هزار سال. «مَا یَجِدُهَا عَاقِلٌ». کسی که پدر مادر ازش ناراضی است. اول رحمم. آقا! سخته امشب داریم حرف میزنیم. حرفا سخته. مسئولیت میآورد ها! اشکال ندارد این حرفها را بزنیم. پیغمبر اکرم فرمودند: «من رفتم معراج دیدم یک رحمی داره گله میکنه پیش خدا.» میگه: «خدایا! من حقم ادا نشده.» گفتم: «خدایا!» پیغمبر فرمودند: «گفتم خدایا بین این و آن کسی که حق اینو ادا نمیکنه، کم بینِکَ و بینها؟» چند نفر فاصله؟ «فَقَالَ نَلْتَقِی فِی أَرْبَعِینَ أَبَا». چهل جد فاصله است. جد چهلمش داشته گله میکرد ازش. جد چهلم. چند بار برای پدرانمان، اجدادمان حالا برای آدم و حوا که یک شب گفتیم انجام دادی یا نه؟ حرم رفتید دیشب محض ... پشت پنجره فولاد رفتم برای آدم و حوا دعا کردم. پدر و مادرم دعا بکنند. کارمان درست است انشاءالله. راه برای اجداد. تازه چند بار دعا کردی؟ «خدایا! به آبروی حضرت زهرا، اجداد ما از پدرمان تا حضرت آدم تا حوا (از مادرمان تا حوا) همه پدرها و مادرای ما همین الان تو بهشت مهمون حضرت زهرا قرار بده.» این خودش یک صله است. نفرین آن رحم چهلمیه را برداشت.
یکی از کارهایی که واسه صله... دعای کمیل خواندید؟ امشب تو دعای کمیل یک سری گناهان را پشت سر هم ذکر میکند: «اللهم انی...» گناهانی که میگوید، زنبن چی... بله. تکتک اینها را اسم میآورد. میفرماید که: «وَ کُلَّ...» میگه که تحت کلسم چیچی به ترتیب میآورد پشت سر هم. ته دعاست پشت سر هم میآورد. هر گناهی یک سری اثر دارد. امیرالمؤمنین فرمود: «یک سری گناهان هست عمر را کم میکند، مرگ را جلو میاندازد.» ابن کوّاب منافق بود پا شد، گفتش که: «آقا! گناهی هم مگر داریم؟» بله. قطع رحم عمر را کم میکند. گاهی یک خانواده آدمهایش آدمهای خوبین ولی چون به همدیگه نمیرسند خدا عمر آنها را کم میکند. یک خانواده آدمهایش آدمهای بدیاند ولی هوای همدیگر را دارند. خدا عمر اینها را زیاد میکند.
دو سه تا داستان بگویم، هلو، قشنگ لذت ببرید. یک آقایی به اسم شعیب اقرقوفی. این تو دوره امام کاظم علیه السلام بود. میگه: «آمدم خدمت امام کاظم علیه السلام. حضرت به من فرمودند شعیب! (قَدْمُ یُلْفَی رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْمَغْرِبِ.) از مغرب، کشور مغرب، یک آقایی فردا میآید پیشت. با شما کار دارم، سراغ منو میگیره. من حدیث را دیگر متن عربیشو نمیخوانم که قشنگ متنش جا بیفتد.» شعیب اقرقوفی: «فردا یک آقایی میآید پیش شما، سراغ من (امام کاظم) را میگیرد. وقتی آمد بگو آقا بله امام کاظم علیه السلام امام حق است و خلاصه امامی که امام صادق معین کردند.» گفتم: «آقا جان!» شعیب میگه: «گفتم امام جان! این آقایی که میآید چه شکلیه؟ نشانش را به ما بدین فردا میآید ما بشناسیمش.» حضرت فرمودند که: «این طویل جسیم است. قد بلندی دارد. خیلی هم هیکلی، درشت.» یک آقایی میآید درشت، قد بلند. فرداش رفتم. «شما بهش جواب نده، فقط صاف بیارش پیش من.» من فردا رفتم داشتم طواف میکردم. دیدم یک آقایی آمد خیلی درشت، اصلاً من آدم اینقدر درشت تا حالا ندیده بودم. برگشت به من گفتش که: «من میخواهم از شما چند تا سؤال بپرسم، از صاحبت.» گفتم: «شما کی هستی؟» گفت: «من یعقوبم.» گفتم: «از کجا آمدی؟» گفت: «از مغرب.» گفتم: «شما چه جوری سراغ من؟» گفت: «من دیشب خواب شما را دیدم. تو خواب به من گفتن هرچی سؤال داری فردا میروی آقا را پیدا میکنی. اسمتم به من گفتن آقای شعیب. آمدم اینجا سراغتو گرفتم گفتن طواف میکنه.» میگه: «دست آقا را گرفتم، برداشتم آوردم پیش امام کاظم علیه السلام. تا نشستیم حضرت فرمودند که: یا یعقوب! قدمَتَ انسی.» حضرت فرمودند که: «آقای یعقوب! دیروز رسیدی اینجا؟ خوش آمدی. تو راه که میآمدی با برادرت دعوات شد؟ جر و بحث کردیم با همدیگه قهر کردیم؟ درسته؟» گفت: «بله آقا جان.» حضرت فرمودند که: «این قهری که کردی، دوتایی با همدیگه، مرگ هردوتاتونو نزدیک کرد. برادرید؟ که مرد؟» «سری بهش بزنم.» «وقتی صله رحم با عمت کردی، خدا بیست سال به عمرت اضافه کرد بابت همین صله رحم. ولی برادرت که مرد بابت همون گفتوگو، جر و بحثی که با همدیگه کردیم، مرگتان جلو...» یعقوب میگه: «اومدم سراغ گرفتم گفتن آره برادر ما از اون منطقه به خونش نرسیده تو راه برگشت مرده.»
دیگه روایاتش زیاده. میخواهم بخوانم دیگه. خیلی فقر میآورد، خرابی میآورد، نازایی میآورد. فردا شب اشاره بکنم یکی از گناهانی که آدم نمیمیرد تا اثرش را ببیند، چوبش را بخورد، تو همین دنیا بعد برود و مبتلا به بلا. حالا آن چند تایی که گفتم بعداً انشاءالله روایتهاش را میخوانم.
این یکی هم بگویم، عرض من تمام. فرمود: «کسی قبض رحم بکند بلا میبیند، مصیبت سرش میآید.» خدمت امام صادق علیه السلام آمد، گفت: «آقا جان! من خواهر و برادران و عموزادگانم.» «ان اخوتی و بنی قِوا علیه.» ما یک خانه داریم، این خانههای بزرگ قدیمی که دیوار داشت، تو حیاط داشت و باغ داشت و اینها. خانه داریم. این برادرها و عموها و عموزادهها و اینها جای ما را کوچیک کردند. هی ساختند، اتاق اضافه کردند. جای ما کوچیک شده. برق به خودشان قانع نیستند. میتوانم بروم به زور حقم را از اینها بگیرم؟ باهاشان جر و بحث بکنم، بروم بگیرم؟ «اینها بابت این ظلمی که دارند به رحمشان میکنند خدا عمرشان را کوتاه کرده.» میگه سال ۱۳۱ هجری قمری و بابیوم، همه اینها از دم مردند. فقط من زنده آمدم خدمت امام صادق علیه السلام. حضرت فرمودند که: «ما حال و اهل بیتک؟» از فامیلت چه خبر؟ «همه مردن.» حضرت فرمودند که: «آها، حقوقم ایاک و قطع رحم بیت و با تو قطع رحم کردند. خدا دمشون را چید. سریع خلاص میخوردند.»
ساخت و ساز همین. یک آقایی تو اداره کار میکرد. یک پرونده خیلی مهمی زیر دستش بود. این پرونده را گم میکند. رئیسش بهش میگه که: «آقا! این پرونده را به من برسون.» گشت. این زونها و پروندهها و اینها را پیدا نمیکند. ناامید میشود. میآید پیش یک آقای دیگر: «چکار کنم؟» ایشون میگه که: «من یک مرد اهل باطنی میشناسم. این میتواند راهنمایی کند شما را. اگر میخواهی برو با این آقا صحبت کن. این بهت بگه که چکار کنیم.» گفتم که: «خب، این آقا کیست؟» گفت: «شیخ رجب علی خیاط رحمت الله.» این مرد، مرد خداست. مرد باطن است. یک نگاه که بهت بکند میفهمد مشکلت از کجاست. دویدم آمدم سمت رجب علی خیاط، گفتم که: «آشیخ! بیچاره شدم، به دادم برس.» گفت: «چی شده؟ لابد پرونده را میخواهی؟» میگه: «آره.» عجب آدمایی. آره. چکار کنم؟ گفت: «مرد حسابی! تو چند وقت است داداشت مرده؟ یک سر نمیروی به این یتیمای داداشت بزنی؟ با اینها قطع رحم کردی؟» تا آمدم حرف بزنم بگویم آخه، ماخه. «نداره. الان میروی میوه میخری، شیرینی میخری، خوشحالشان میکنی. زن برادرت را یک چیزی براش هدیه میخری. قشنگ میروی دلداری، تسلی، چیزی به اینها میدهی. به اینها رسیدگی میکنی.»
بعد وقتی میوه و شیرینی خریدیم، آمدیم در زدیم. خانم برادر آمد خوشحال شد. بچههای برادر، یتیمهای برادر آمدند. به اینها میوه و شیرینی را دادیم. برگشتیم اداره. اتاق را باز کردیم. رفتم جلوی زونِ پروندهها. همین جلوی زون که رفتم دیدم پرونده جلوم است.
پرونده گشتم حساب کتاب، بله بله. خیلی یک مرحله بالاتر از قطع رحم با آدمهای عادی. برادر، خواهر، اینها. یک مرحله بدتر از این قطع رحم با اهل بیت. بله. یک سری حقوق واجب اهل بیت به گردن ما دارند. ادا نمیکنی، قطع رحم است. مثل چی؟ مثل همین زیارت که باید برویم. کسی تو مشهد باشد، هفته به هفته نروی سر بزند، نروی زیارت، قطع رحم با امام رضاست. چوب دارد میخورد. چوبش را شک نکن. مرحوم آیتالله کشمیری رضوان الله علیه از نجف که میآیند قم، یک چند وقتی توی قم بودند. ایشون مشکل قلبی پیدا میکند. توی خانه میافتد. دیگه از منزل بیرون نمیرفت، کم بیرون میرفت. مرحوم آیتالله العظمی بهجت خدا رحمتشان کند. ایشون یک روز میآیند سر بزنند، عیادت آیتالله کشمیری. کسی علیالظاهر با آقای بهجت نگفته بود که ایشون تو منزل نشسته و چند وقتی جایی نمیرود. به آیتالله کشمیری گفتند که: «آی کشمیری! عمه جانتون از شما دلخورند. حضرت معصومه از شما دلگیرند که چرا کم میروید زیارت ایشان؟» آیتالله گفتند که: «آقا! من مشکل قلبی دارم. تو خانه افتادم. خیلی جایی نمیروم.» این حرفها ندارد. قطع رحم با اهل بیت.
در مورد اینکه اهل بیت ما با اهل بیت رحم داریم، یک شب صحبت میکنم، چند شب باید صحبت بکنم انشاءالله. جزو حقوقشان زیارت است. یکی از حقوقی که اهل بیت به گردن ما دارند زیارت است. وای وای از این روایاتی که من اصلاً از سر شب. این نه سر شب. امشب. یک دو شبی است. این اولین باری که این روایت را دیدم اصلاً یعنی از جا پریدم. میخواستم بروم تو آسمون. «مَنْ عَتَى قَبْرَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ». میخواهی با اهل بیت صله رحم کنی، صله رحم با اهل بیت. امام صادق فرمود: «هرکی میخواهد با ما اهل بیت صله رحم کند، بیاید زیارت قبر جدم سیدالشهدا امام حسین علیه السلام.» کسی کربلا بیاید با پیغمبر صله رحم کرده، با حضرت زهرا صله رحم کرده، با امیرالمؤمنین صله رحم کرده، با خدا صله کرده. به خدا وصل شده. بعد فرمود: «هرکی بیاید کربلا حرام است غیبتش را دیگر کسی حق ندارد بکند.» و «حَرَّمَ لُحُومَهُ عَلَی النَّارِ». گوشتش به آتش حرام میشود. «وَعَطَاهُ اللَّهِ بِکُلِّ دِرْهَمٍ اَنْفَقَه عَشْرَتَ أَلْفَ مَدینَةٍ لَهُ فِي کِتَابٍ مُحْکَمٍ». به یک درهمی که برای زیارت امام حسین خرج کند، خدا براش ده هزار شهر بهشتی میدهد. «وکان الله من ورائه حوائجه». خدا راه میافتد دنبال حاجتهای این. «وَ حَافَظَ فِي كُلِّ مَا خَلَقَ». هرچی به جا بگذارد خدا حفظش میکند وقتی دارد میرود زیارت.
یا دیر یا زود کربلا. صله رحم، زیارت امام حسین، صله رحم با اهل بیت. باز هم باید بخوانم. من اینجور آروم نمیشوم. یک چند تا روایت مشتی باید امشب بخوانم تا یک خورده آروم بشوم. امام صادق علیه السلام. این کتاب کامل الزیاره را بخوانید آقا! تو را به خدا این کتاب را بخوانید. کتاب فوقالعاده. من شاید دوبار خواندم این کتاب را. کتاب قطور که الان چاپ شده، شاید ۸۰۰، ۹۰۰ صفحهای میشود. خیلی قشنگ، خیلی قشنگ. یکی از معتبرترین کتابهای شیعه است. جامع زیارت اهل بیت، همه اهل بیت برای امام حسین که دیگر کولاک کرده. قمی، استاد پدر شیخ صدوق، توی این کتاب. آخ از این روایتها. فرمود: امام صادق علیه السلام به علی سائق از اصحابشان فرمودند: «یا علی! بلغنی ان قوما من شیعتنا یمر بهم السنه و السنت...» فردا شب شب آخر سال. «علی سائق! من از امام صادق شنیدم برخی شیعیان ما یک سال برشان میگذرد، دو سال برشان میگذرد، زیارت امام حسین نمیروند. درسته؟» گفت: «آقا جان! فداتون بشم من خیلیها را میشناسم اینجوریاند. یک سال، دو سال میگذرد کربلا نمیروند.» حضرت فرمودند: «اما والله لحدهم اختهنّ.» «اینها بهره خوب ول و عنصباب الله زاغو و عن جوار محمد. اللهم.» «اینایی که یک سال، دوسال برشان میگذرد کربلا نمیروند از آستانه اهل بیت دارند دور میشوند.»
امام صادق فرمودند: «گفتم آقا! فیکَمِت زیاره؟ آقا! اینجوری که شما گفتید کار سخت شد. چند وقت به چند وقت باید بریم زیارت کربلا؟» فرمود: «ان تُزَورَهُ فِي کُلِّ شهرٍ فَفَعَلَ.» «اگه هر ماه میتونی بری برو. هر ماه.» گفتم: «آقا! من کارمندم، مسئولیت دارم. امور مردم دست من است. نمیتوانم غیبت کنم. مرخصی بهم نمیدهند. من نمیتوانم زود به زود برم کربلا.» «وَمَنْ کَانَ یَعْمَلُ بَیَدِه.» «هرکی که اینجوریه کار مردم دستشه، نمیتواند غیبت کند، نمیتواند مرخصی طولانی مدت بگیرد، اینها عذر دارند. ولی ای کسی که میتونه، میتونه بره کربلا! اگر خرج فی کل جمعههان ذالک علیه.» «اگه میتونه بره، هر هفته بره کربلا.» گفتم: «آقا! حالا اگه من کسی را جای خودم بفرستم کربلا، پول بدهم من نمیتوانم برم، پول بدهم کسی جای من بره قبوله؟ درسته؟ خوبه؟» حضرت فرمودند که بله. «وَلَکِنَّ خُرُوجَ بِهِ أَبَعْظِمُ أَجْرًا.» «خودت بری» «عِنْدِ رَبِّي یَرَاهُ رَبُّهُ سَاحِرَ اللَّیْلِ لَهُُو تَعَبَ النَّهَارِ.» «تو این مسیر که میروی، شبها که خسته میشوی، روزها خسته میشوی. آخه این یعنی مال همان پیادهروی اربعین است ها. این مسیری که میروی کربلا با این خستگی که میروی، خستگی که رو تنت میماند.» «یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ نَظْرَةً تُوجِبُ لَهُ الْفِرْدَوْسَ الْأَعْلَى». «خدا یه نگاه خاصی بهت میکنه که با اون نگاه خاص فردوس اعلا برت واجب میشه.» «فردوس اعلا کجاست؟ من محمد جایی که» «فَفَنَافِسُوا فِی ذَالِکَ وَ تُونُوا.» فرمود: «کسی اگه پول داره از شیعیان ما، سالی دوبار بره کربلا. اگه نداره، فقیره، سالی یه بار بره. تهیهی سریال جمع کن برو جنس. نرفتن سال تموم شد! سال جدید میخواد بیاید و ما کربلا نریم؟»
وای از این روایتها که من دلم چاک چاک میشه. خیلی هم هست. دوست دارم همه اینها را بخوانم. «زِیَارَة مِنَ الْخِیَرِ وَ یَعْلَمُ ذَالِکَ النَّاسُ لَغَاتِلُونَا عَلَی زِیَارَتِهِ.» «اگه مردم میدونستن تو زیارت امام حسین چقدر خیره، میدونستند تو زیارت امام حسین چه خبره، با شمشیر به جون هم میافتادن که برن کربلا. کربلا!» «وَاِنَّ فَاطِمَةَ إِذَا نَظَرَتْ إِلَیْهِمْ وَ مَعَهَا أَلْفَ نَبِيٍّ». «وقتی هم فاطمه نگاه کنه، کنارش هزار تا پیغمبره. هزار تا صدیقه، هزار تا شهید و صد هزار کروبین یساعدونها علی البکاء.» «اینها تو کربلا این پیغمبران و صدیقین و شهدا و کروبیین فاطمه زهرا را برای گریه کردن بر حسین کمک میکنند. و انها لتَشَحَّقُ شَهْوَةً.» «فاطمه زهرا تو کربلا گریانه.» این دیگر روایت مال شب جمعه هم نیست، مال همیشه است. میگه: «هرکی بره کربلا، میره اونجا ساعد کربلا.» «هر وقتی که بری صدای گریه فاطمه زهرا هست.» اون هم چه تِشَحَّق و شَهْوَت. این بچهها را دیدید! گریه زیاد میکنند، گریهشان که تموم میشود، نفسشان بریده بریده. گریه تموم شده ولی نفسش هنوز در نمیآید. «فَلَا طَبَقَ فِي السَّمَاوَاتِ مَلًا إِلَّا بِکاءً رَحْمَةً.» «همه ملائکه آسمون از ناله حزین فاطمه گریهشون.» «وَمَا تُسَکُّنُ حَتَّی یَأْتِيَ النَّبِيُّ.» «فاطمه زهرا وقتی گریه کنه برای امام حسین، گریهاش دیگه آروم نمیشه تا پیغمبر بیاد آرومش کنه.» «فَیَقُولُ یَا بُنَیَّ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ.» «دخترم! اهل آسمون را به گریه انداختی. اینها کارشون تقدیس و تسبیح است. شما اینها را به گریه وادار کردی. اینها از تقدیس و تسبیح افتادند.»
یا صاحبالزمان! اینقدر این عبارت جیگر من را پاره پاره کرد، اینقدر جیگر من را سوزاند. امشب من دیدم وقتی پیغمبر به حضرت زهرا میگویند: «دخترم آروم باش». فاطمه زهرا آروم میشود. آروم میشود، چکار میکند؟ «لِتَنْظُرَ إِلَی مَنْ حَضَرَ مِنْکُمْ.» «چشم زیارت حسین، چشم به راه زائران، چشم به راه زائرای حسین.» «فَتَسْأَلَ اللَّهَ لَهُمْ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ». «فاطمه زهرا دیگه وقتی آروم میشه فقط برای کربلاییها و عاشقای کربلا.» فقط. کیا دوست دارند امشب دعای فاطمه زهرا را داشته باشند؟ بعد از ظهری یکی از رفقای کربلا به من در تماس شد. صدا و سیما فردا شب، پس فردا شب برنامه دارد صحبت کربلا. گفتم که: «یک حرف من باهات دارم. امشب میروی حرم امام حسین. سید میروی تو حرم به حضرت زهرا. فقط هم کربلا سیدی. بالاخره شب جمعه، شب جمعه است.»
یک شب جمعه کربلا نزدیک حرم بالای مسجدی نشسته بودیم همین چند وقت پیش. بعضی از دوستان گفتم: «آسمون را نگاه کن.» نگاه کرد. «من تو این آسمون موندم. زمین کربلا کار دارم. من با آسمونش کار دارم. آخه چه آسمونیه که خون ازش بالا بره پایین نیاورد؟ خون امام حسین. آخه چه آسمونی که صدای فاطمه ...»
امشب بچهها، شما را به خدا اگه حال ندارید، من روضه نخوانم. میخواهم امشب روضه شب جمعه است. امشب میخواهم روضه بخونم. میخواهم امشب قواعد کربلا، گرماتون به هم بخوره، گریه کرد. وقتی روضه است بعد دور هم نشست. امشب میخواهم قواعد کربلا. نمیخواهم امشب فاطمه زهرا برای امام حسین روضه بخوانه. امشب میخواهم بریم کربلا با امام، امام حسین برای فاطمه زهرا. مردش هستی؟
مرحوم شیخ عبدالزهرا کعبی، روضهخوان کربلا. پیام فاطمیه و کربلا. منبر میرفت. چند شب گذشت (روضه حضرت زهرا میخواند). یک شب آمد بالای منبر گریه کرد، گفت: «مردم! دیشب خواب دیدم. یک خوابی دیدم، میخواهم براتون تعریف کنم.» دو تا آقازاده را من دیشب تو خواب دیدم. «فاطمیه فقط روضه مادرمون را میخواند. گفتم روضه شما چیست؟ شما کی هستید؟ گفتند حسن و حسین. مادرمون را میزند.» جانم به این نالهها. امشب میخواهم دهان امام حسین، مادرمون به فکر رفتن. یک گوشه میکند به یاد. «با من و با برادرم دیگه کمتر برای حرف با اون دلای ما از اون روزی که دشمننا خونمونو آ... جلوی چشم بچه به پهلویش نیش زدن. خونه را گرفته بود آتش. زبونم ناقص. چشمهای تاریک.»
«که که نالهای داره به گوشم میرسد، صدای تو میآمد، انگاری بینفس.» «شنیدم دیدم صدای مادر.» «گفتم خدایا نکنه مادرم من پشت در خونه. خونه به سوی آتش دویدم.» «یک دیدم که من از دیدنش میلرزید. یک وقت دیدم که دشمننا تو خونه.» «خدا کنه که مادرم به پشت درب مونده.» ببخشید.
«شنیدم میگفت وا محمداً! چشمهایم را وا کردم، صدا زدم بابا بیا.» «چشمهایم دیگه سیاهی میرود.» یا امام رضا «چشمهایم دیگه سیاهم.» «یک میخ داغونم کرد. از دیدن درد. یکی فشار داد مادر را. جانی نمانده بود. پیکر و جانی نمانده بود. زدم. دستهای بابا با یک طنابی بسته بود.» «بابا را گرفت با اینکه خسته بود.» «یک وقت دیدم دوید مادرم. شمشیر را از کمر بالا کشید.» «آنقدر بر سینه زد.» «پا زدم بازوی مادرم شکست.» «کوچه مادرم از شدت ناله نشست.» «مادر! مادر!» «باز هم بزن! باز هم بزن! باز هم کم است.» «از این کارت علی توی پر از غمت ولی غیرتی ما میشکنیم. دلش میسوزد میبینه همسر دوست داری.» «من زودتر تمومش کنم.» «اشکال ندارد. امشب یه جور بزن.» «چند وقت دیگه بمیره که داغ مرگ جون علی رو.» «یکی میگفت درد دلت رو بغض تو از زدن به زهرا. یکی میگفت نزن، شاید بهشتمم نداشته باشم.» «یکی میگفت با این زدن بچههاش هم دق میکنند.» «گفت که حاجت روا میشه.» «فاطمه، کشتی دلم از غم از یکی نبود.» «از اون میون به مادرم.»
روضه تو پرانتز. کنار امام حسن وقتی لحظه آخر نشست امام حسین، امام حسین. «نمیدانم کتک زدن دوید دوباره دل دنبال محمد تو در مسجد که رسید یک شمشیر برهنهای رو سر با این چند بیت سینهاش کشید که نفرین بکند شکایت امت و آن به احمد.» «خدا کنه ولی بابام گفت که نکن نفرین کنی عذاب خودت میدونی که بلا بابات مسلم نمیخوام مادر. دست ما را گرفت و تو خونه. از اون روز تا حالا چشم هوای محرمم کرده. مگه نه؟ هوای کربلا. آخر سالم هم که هست. شب سالمونم هم که تموم شد.» «نوشته گریه کنه همیشه همه جایی روضهاش فاطمه حسینم.» «این همه بر سینه آذر نزنی حسین ایران.» «سینه نزنید. نمک به زخ دلم درد پر نداری.» «نزنی در این مدینه همینجا زن مرا ببر.» «چرا آخه چی شده مگه اینجوری میگی؟» «جان! در این مدینه اینجا مرا بمانی؟» «به بازوی مادرم یا زهرا.»
در حال بارگذاری نظرات...