مروری بر نکات جلسه یازدهم:
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله و صلی علی سیدنا و نبینا اباالقاسم المصطفی محمد و آل و الاطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری.
گاهی آدم برای راه بندگی، معنویت و اینها حس و حال خوبی پیدا میکند، دنبال راهکاری میگردد، دستورالعملی میگردد. یا گاهی آدم در بنبستهایی قرار میگیرد، در زندگیاش بحرانهایی ایجاد میشود، میخواهد که از این تنگنا بیرون بیاید. برای هر دوی اینها، مهمترین و کاربردیترین دستوری که همیشه هست، مال همه و مال همیشه: «ترک گناه».
این دستور، دستوری دائمی است و مال یک روز و دو روز هم نیست. اثرش هم یقینی است، هم تدریجی. یعنی هم یقیناً اثر دارد. ممکن است دعایی باشد که اثر داشته باشد، آن اثر مطلوبی که ما میخواهیم، داشته باشد یا نداشته باشد؛ ولی ترک معصیت همیشه آن اثر مطلوب انسان را در پی دارد، ولی بهآرامآرام. مهمترین اثرش هم این است که خود انسان، اول از همه، ساخته میشود.
فلسفه آمدن ما در این دنیا، ساخته شدن ماست. فلسفه همه مشکلات هم ساخته شدن ماست. گفت: «به آن آقا رفت، گفتش که آقا، من دربدر دنبال خانه میگردم. خانه خوب گیرم نمیآید. چند جفت کفش پاره کردیم. ما اینقدر خانه. چهکار کنیم؟» بزرگوار فرموده بود که «مشکلت این است که نمیدانی. تو میخواهی خانه بسازی، ولی خدا میخواهد تو را بسازد.»
فلسفه همه این بگیر و ببند، و برو و بیا، و درگیریها و مشکلات، و اعصابخوردیها و زد و خوردها، همه این تقدیرات و بالا و پایین شدنهای زندگی، فلسفه همهاش، کلید اصلی ساخته شدن ما، "ترک گناه" است. گاهی به برخی آدم این را میگوید، طرف احساس میکند که مثلاً داری از سر وا میکنی، شما یک چیز جدید بگو! نمیدانی که واقعاً کلید همین است.
خب من مثلاً گرسنهام، نان جلویم است، نخورم؟ همه بهم میگویند: «خب از همین نان بخور.» میگویم: «اینه که همه میگن، یک چیز جدید بگو بخورم. من دارم از گرسنگی میمیرم.» راه منحصرش همین است. هیچ راهی غیر از این نیست. گاهی آدم چلهها برمیدارد، ذکرها میگوید، دعاها میگوید، توسلات دارد، ختمات دارد؛ خوب اثر هم نمیبیند، آن اثر مطلوب را نمیبیند. گاهی آدم البته باید حسن ظن داشته باشد به خدای متعال و بگوید: «خدایا، دارد بهتر از این را برایش ذخیره میکند.» ولی مانع اصلی که سر راه آدم است برای اینکه این توسلات، این ذکرها، این برنامهها اثر نداشته باشد، گناه است. یک جایی، یک گناهی، یک چیزی دارد. خلاصه اولین کار، فکر دفع موش است. اول باید آدم موش را از این انبار بیرون کند، آذوقه این انبار را بگذارد. و خلاصه وقتی موش هست، اثری نیست. آدم عبادت انجام میدهد، زیارت هم میرود؛ ولی خوب با گناه دارد اینها را نابود میکند.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله خوشبخت را. انسان عجیبی بود. رضوان الله علیه. همه دستورات و حرفهای ایشان پیرامون این بود که آدم باید گناه ترک کند. هر کس هر جا سوال میکرد، آن یکی میگفتش که: «آقا فلان کتاب، رساله را گناه نکن.» اولین مطلب "گناه نکن". کتاب «مفتاح القلوب» مثلاً خوب است. ایشان گفت: «مفتاح الرساله را برو اول بخوان، بعد مفتاح القلوب.»
خیلی دیگر آنقدر ایشان گفته بود که دیگر فضا، فضای شوخی و خنده و اینها شده بود. هر کس هر سوالی میپرسید، ایشان ختم به ترک گناه میکرد، از هر جایی میپرسید. گاهی خدمت ایشان بودیم. خدا رحمتشان کند. یک نکتهای در ذهنم خیلی خوب ماند، خیلی شیرین بود. حالا از لابلای این حرفهایی که ایشان میزد، درباره ترک گناه. یک بار کسی پرسید: «آقا، من کمتحملم، حوصلهام کم است. دیگران را نمیتوانم تحمل کنم، کارهاشان و رفتارهاشان و برخورد.» بعد ایشان فرمودند: «گناه نکن.» باز همه مثلاً خندیدند که آقا! «ایشون اینکه میگویم گناه نکن، جواب سوالت است. چون اگر گناه نکنی، ایمانت میرود بالا. ایمانت برود بالا، تحملت میرود بالا. بعد مشکلات راحت.» واقعاً همه چیز به گناه بستگی دارد، به معصیت.
این هم یک ذره دو ذره نیست. یکی دو تا نیست که آدم فکر کند این است و آن و آن. خب همین سه تاست دیگر ما که دیگر... پس گناه خیلی دایرهاش گسترده است. این بحث چندین جلسه ما در مورد صله رحم، همه در مورد یکی از واجبات، و در مورد یکی از محرمات بود. چهقدر ظرایف دارد. آدم چهکار بکند که قطع رحم نشده باشد، چهکار بکند که صله رحم شده باشد؟ اینها همه حول یک واجب است. این همه برکات.
ترک گناه. فرمود: «یک دانه ترک گناه معادل با ۲۰۰۰ سال عبادت پشت سر هم است.» این هم ۲۰۰۰ سال نماز. اثرش بیشتر از هر جا بخواهد بیاید. همین حرام مالی ما. ریزهکاریهایی که فقهای بزرگ زحمت کشیدند. اونی که اهل فن است، اهل کار است، اونی که اهل در توی درس و بحث و اینهاست. به دوستان طلبه عرض میکنم، میگویم ببین چهقدر ما داریم زحمت میکشیم که یک دانه ۱۰-۱۵ سال آدم باید مقدماتش را بخواند، درس خارج. برای یک مسئله فقهی که مثلاً آخر وقت نماز عشا کی است، سه ماه، چهار ماه وقت گذاشتم که آخر فهمیدیم که مثلاً این وقتش تا این موقع است، توی یک کلام فتوا میشود. مرجع تقلید میدهد به مقلّد. با خودم گفتم چهقدر کفران نعمت میکند اونی که رساله را نمیخواند. روز قیامت تکتک این علما خیرش را میگیرند. این همه زحمت کشیدیم. عمرم را گذاشتیم. شریفترین عمرهای عالم، مال اینهاست. بهجت ۷۰، ۸۰ سال عمرش را گذاشته برای فقه. شده محصولش این رساله عملیه، شده محصولش این استفتائات ایشون. آدم نخواند اینها را، بیمحلی کند، بعد دنبال یک چیز دیگر بگردد.
«مقامات را از خدا بدزدند.» دزدی کند. از کانالش نمیخواهد برود. میخواهد برود از یک جاهایی بدزدد. دور بزند. نمیخواهد از فرمول خودش برود. باید به این رساله عمل کرد. قاعدهاش این است. خب من نمیخواهم به این عمل کنم. یک ذکر میگویم دور بزنم. دور خودت میزنی. آدم اصلا نمیبیند، بعد از دین زده میشود. خیلی جالب است.
بله! نفس کی بخواند، چه جور بخواند. یک دانه صلوات برای باز شدن گره آدم بس است. یک دانه صلوات. اساتید گفتند: «آقا، خانواده ما فلان مریضی، فلان مشکلی برایش هست. یک دانه نفس، اگر حق باشد، یک دانه سوره حمد کفایت میکند. یک دانه صلوات کفایت میکند. یک قطره اشک زهرا کفایت میکند.» ولی وقتی آدم درگیر گناه است، قیر روی خودش جمع کرده. صد سالم اینجور باشد، مشکل آدم را... صد سال اهل روضه است، هنوز بلد نیست با زنش صحبت کند، با بچهاش صحبت کند، پدر و مادری صحبت کند، هنوز بلد نیست. مشکل دارم.
مسئله ترک غیبت باید قبل از بلوغ حل بشود. از بچگی یاد بگیرد که عمر میکند، هنوز نمیتواند از فحش رکیک زبانش را نگه دارد. راه همین است. راه بندگی این است: «ترک معصیت.» لذا برای صله رحم، مغزش فقط همین است: «ترک معصیت.» صله رحم تا اونجایی سفارش شده که شما به گناه نیفتی. حد و مرزش تا اونجایی است که به گناه نیفتی. رابطهای با هر کسی داری که به گناه میافتی، اونجا دیگر صله رحم نیست. صله رحم نکن. یعنی صله رحم هست، ولی شما انجام نده. اصلاً اونجا دیگر صله رحم نیست. به خاطر دید و بازدید با خالهام مجبور بشوم بنشینم با دخترخالههای مثلاً بدحجاب، برفرض لاابالی، معصیت است.
من چند تا روایت برای شما بخوانم. خیلی این روایات جذاب است. این را برای جلسه آخر گذاشتم. مهمترین بخش حرفمان را برای این جلسه. امام رضا علیهالسلام که توفیق داریم زیر سایهشان، سایه لطف امام رضا علیهالسلام بر سر ماست. ایشان خب در صله رحم، دستورات که جلسات قبل مفصل گفتیم، دستورات اهل بیت، سفارشات. یک فرمایشی دارند به برخی از اقوامشان. فرمودند: «فلا والله لا أعده مواساتی.» «به خدا قسم، نسبت به شما خانوادهام هیچوقت اهمالکاری نمیکنم، سستی نمیکنم نسبت به اینکه بخواهم حق و حقوقتان را ندهم و بهتان نیکی.» «ما أصبحت و أمشی علی ظهر الأرض.» تا وقتی زندهام، تا وقتی روی این کره زمین راه میروم، هرچی میخواهید از من بگیرید. نسبت به اقوامشان فرمودند. بعضی از این اقوام شروع کردند متلک انداختن و اینها. حضرت فرمودند که: «آبروی من و شما یکیه. اللهم اصلحهم و اصلح بهم و اخواننا و انا و عنهم الشیء.» حضرت دعاشان کردند. این روش امام رضا علیهالسلام است در ارتباط با ارحام. یعنی هم رسیدگی میکنند، هم تازه وقتی متلک بیندازند، حضرت دعاشان میکنند.
حالا این امام رضایی که آنقدر مهربانند، چند جا به خاطر معصیت از برخی از اقوامشان بریدند، قطع رابطه کردند. من بعضی مواردش را عرض میکنم خدمتتان. یکیش عموی خودشان بود، محمد بن جعفر فرزند امام صادق علیهالسلام، عموی امام رضا. آیا حمیر بن یزید میگوید: «من خدمت امام رضا بودم، اسم محمد بن جعفر آمد، عموی امام رضا.» من با خودم قرار گذاشتم هیچ جا با این آقایی که اسمش را آوردی زیر یک سقف نباشم. این همه ما را سفارش میکنند به اینکه شما اهل نیکی باشید، اهل صله باشید، حسن ظن داشته باشید. سفارش میکنند به اینکه به فامیلهاتان برسید و خوب باشید. بعد میگوید: «من یک جا با تو.» دلم گفتم. حضرت یک نگاهی به من کردند. فرمودند که: «هذا من البر والصله. اینی که من گفتم خودش جز صله رحم است. متى یأتینی؟» این آقا افکار منحرف دارد. اگر بیاید پیش من، مردم ببینند این با من رفت و آمد دارد، بعداً هرچی بگوید، میگویند: «آقا، این دیگر با امام رضاست. این دسترس به امام رضاست. این افکار شهید شده است. این هفته یک بار پیش امام رضا میرود.» امام رضا از همه چی خبر دارند. آقا سکوت نمیکند. من گفتم این بابا هیچ جا با من زیر این سقف نباشد که بعداً نتواند برود به ما اهل بیت تهمت بزند. ظرافتها را. معصیت فکری هم از همه نوع معصیت، گناهش بیشتر است. گناه فکری.
طرف مشکل اعتقادی دارد، مشکل روسری بدتر از مشکل روسری است. حواسمان نیست. فکر فاسدی است. من فراوان دیدهام طرف چادری، محجبه است، ریشو، چهمیدانم ظاهرش، ظاهر روبهراهی است؛ ولی از صد تا بدحجاب و بینجابت، توی فکرش است. عرقخوره، بیحجاب؛ ولی آنقدر باطنش پیش معارف اهل بیت نرم است، در ارتباطات. اونی که از همه مهمتره اینه که طرف معصیت فکری نداشته باشد. گاهی میبینی نسبت به علما ذهنیتهای خاصی دارد، نسبت به ولایت فقیه ذهنیت خاصی دارد. من این را به شما بگویم: «زاویه داشته باشد.» گناهان فکری چه بسا آنجوری که بنده برداشت میکنم، حساب مطالعه و برداشت و اینها دارم عرض میکنم، آنجا که بنده برداشت میکنم از مشکل بدحجابی و صد تا چیز دیگر هم بدتر بشود. ممکن است که هیئت هم ترک نشود، نماز شب هم ترک نشود. خب شوخی نیست. یک نفر با کسی که حالا به قول خودش نایب عام امام زمان، این مشکل فکری. البته اینها هم باعث نمیشود قطع رحم کنیم، صله رحم کنیم. میگویم نوع صله رحم را باید عوض کرد. حالا میخوانم خدمتتان برخی چیزها را.
اینجا یک مورد بود. امام رضا فرمودند: «این عموی من مشکل فکری دارد. من اگر باهاش...» یک مورد دیگر: یکی از اصحاب میگوید: «خدمت امام رضا علیهالسلام دیدم حضرت تب دارند، صورتشان را به دیوار گذاشتند. شروع کردند برخی از فامیلها را اسم آوردن، بدگویی کردن.» از حجت خداست. امام رضا است. صحبت. بله! آن حرفهایی که شنیدی از ما اهل بیت که گفتیم به فامیلهاتان برسید، هوای فامیلها را داشته باشید، نیکی کنید و مال وقتی است که من اگر کمکی بکنم یک نوع کمکی بکنم که آن طرف گناهش تأیید بشود، فساد فکریش تأیید بشود. این دیگر بر نیست، این دیگر صله رحم. باید یک مدلی برخورد کرد که قطع رابطه نشود، ولی تأیید کار طرف هم نشود. نه. طوری برخورد کنیم که قطع رابطه نباشد، دلیل بیمبالاتیاش هم نباشد. «فامیلیم، این حرفها را نداریم.» آدم باید تذکر بدهد. اگر گاهی نرفتن من باعث تذکر به طرف میشود، بعد اگر دید طرف عمل نمیکند، خود نرفتن. اگر آدم نمیرود غیرواقعی، خواستن این است. خیر ظاهری این است که من خیلی این را میخواهم که شکمش پر بشود. زندگی ظاهر. نابودیاش از عاقبتبهخیریاش، از بدبختیش خیلی خوب است. این اصل کار است.
اصحاب امام رضا علیهالسلام این ماجراها همه از امام رضا بود. بکر بن محمد از جناب جعفری نقل کرده. جعفری میگوید: «من خدمت امام رضا علیهالسلام بودم. حضرت فرمودند که: «من میبینم با عبدالرحمان بن یعقوب ارتباط داری؟» دایی من است. بالاخره دایی است، صله رحم است. باید برویم سر بزنیم.» «فساد فکری دارد. عظیم است. نسبت به خدا مشکل دارد. این اصلاً تصوراتی دارد نسبت به خدا. مشکلات فکری دارد، انحرافات فکری دارد.» «ویژگیها را ندارد. داشته باشیم.» گفتم: «قبول کنم.» عجیب است. این روایت مال کافی هم هست. سندش هم سند خوبی است. امام رضا علیهالسلام: «فَتُوصِیْکُمْ جَمِیعاً بِلَا.» بهش برساند، «همهتان نابود بشوید. در معرض بلاست. در معرض نابودی.» یکی از اصحاب حضرت موسی بود. پدرش از اصحاب فرعون بود. وقتی که سپاه فرعون به موسی رسید، این تخلف کرد. این پسر یک خرده فاصله گرفت، رفت باباش را موعظه کند. بالا زده بودند. این پسر یک خرده از کاروان حضرت موسی فاصله گرفت. گفت: «من بروم بابام توی کاروان فرعون است. بروم این را نصیحتش کنم.» رفتن همانا، غرق شدن همانا. با این جور آدمها رابطه ظاهری، نشست و برخاست رفت و آمدی، آدم را قطع میکند ولی صله. عروسی میبیند، جایی میبیند، تلفن میزند، هدیه میفرستد، دعوت میکند، توی حرم قرار بگذاریم همدیگر را ببینیم. گاهی برای من مشکلی دارد. من دخترهای این آدم برایم نامحرم است. یک شیرینی بگیرند، گلی بگیرند، چیزی بگیرند، بروند سلام. قطع رحم نباید کرد. نشستن و خوردن و ریختن و اینها نیست. قبول نیست. قبول نیست. باید بیایی بنشینی، بروی، بیایی. گاهی نشستن توی یک جلسه دین طرف را به باد میدهد. ما فراوان دیدیم اینها را. عقاید طرف عوض میشود، افکار طرف عوض میشود.
«توی روایت فرمود: «در مجلسی بنشیند که خدا دارد توی آن مجلس گناه میشود نسبت به خدای متعال، دارد گناه میشود.» خبر ندارد. میروی عروسی. بهش گفتند آقا، حزباللهی است. مینشیند. بعد میبیند نه، مثل اینکه دنبال بونگبونگ هم شروع شد. اول تذکر. آقا، قطعش کن. «جهنم از دوست داشتن فامیلمان.» چه دوست داشتنی؟ من بین خدا و مخلوقش، مخلوق انتخاب میکند آدم. یک تذکر نرم با محبت. آقا، «این بر اساس مسئله ۱۵۶۸ رساله عملیه مشکل منکراتی دارد. این را قطع کنید وگرنه با لگد میشوتیدمش.» آقا، این چه طرز حرف زدن است؟ درست با محبت، با تدبیر. «آقا، من پول این ارکستر را میدهم، بروم.» نمیشود. «من میروم. با اجازهتان، هدیه ما خوشحال شدیم. دفعه بعد هم اگر مجلسی باشد این جوری باشد، من شرکت نمیکنم.»
بهشدت مهمتر از صله رحم، بهشدت مهمتر از صله رحم و قطع رحم، ترک نهی از منکر گناهش بهشدت بیشتر از قطع رحم است. ۱۴ جلسه صحبت کردیم. امر معروف مهمتر از صله رحم، نهی از منکر ترکش بدتر از قطع رحم. امیرالمومنین فرمود: «اگر همه فضایل و خوبیها جمع بشود، جمع بشود.» دریاست. حملهای خوبیها مثل آب روی دهان تف است. تفاوت. «آدم نهی از منکر نمیکند، یک وقت ناراحت نشوم فامیلهامو. قطع رحم نشود.» شیطان برود بسوزد، برود جهنم. راحت. «برادر شکایت کرد، داداش تو گناه. هیچ توجیه.» بیان: «گناهش را ندید بگیر، استغفار کن، اگر بهت ظلمی کرده به خاطر خدا بگذر.» خب این امام رضا که اینها را فرمودند، با برادر، برادر خودشان قهر کردند. هزار تا کار با دین و خدا و پیغمبر داشته باشد. یعنی آدم اگر هزار تا حرف به خودش گفتم، اگر به من طلبه، به شخص بنده دارند تیکه میاندازند، متلک میاندازند، دست میاندازند، حرف میزنند و تحمل کند، به لباس من. نه این بحث دین است. به عقاید من اگر دارد توهین میشود، برخورد کنم. با اهل بیت دارد بازی میشود. توی مجلس نشستند و شروع میکنند از علمای بزرگ. الان هم که دیگر رایج است. عکس میسازند، فیلم میسازند، مسخره میکنند. فلان دارد. اینها خوشگذرانی مجلس ما مشکلی نیست. یک کلمه به من اگر بخواهد حرف ناجور بزند، اگر با شما مشکل دارد، بگذر. به شما تیکه از حد خودش بیشتر دراز میکند نسبت به دین. تذکر میدهد. آقا اصلاح کن. اگر نشد. بله!
زید بن موسی، برادر امام رضا علیهالسلام. گاهی برخی از این سوالها. من نمیخواهم ذهنیتتان را خراب کنم، ولی برخی از این سادات. من که میگویند آقا، چهقدر امام کاظم بچه دارند. خراب بشود. همه سادات. اصل بر این است که محترمند. اگر قبلشان هست، میرویم زیارت میکنیم؛ ولی گاهگداری این جوری هم توشان پیدا میشود. مثل این آقای زید بن موسی. این آقا خروج کرد، رفت بصره. بعد رفت خانههای عباسیها را آتش زد. سال ۱۹۹ هجری. اسمش را گذاشتند زید نار، زید آتش. خانههای عباسیان را آتش زد. مأمون این را گرفت و آوردند پیش مأمون. مأمون بهش گفتش که: «آقای زید. حالا دیگر خروج میکنی، میروی بصره. بنی امیه و بنی ثقیف و بنی غنی و بنی باهله و بنی آل زیان، اینها را ول کردی. فقط عباسیون را آتش زدی. خانههای پسرعموهات.» حرف بزن. خدا لع... «فقط بنی عباس.» زید بن موسی خیلی شوخ بود. برگشت گفتش که: «یا امیرالمومنین. من کُل جهة. من به خاطر گل روی امام رضا از تو گذشتم. این را ببرید.» ببینید امام رضا خدمت امام رضا آوردند. خدمت امام رضا. امام رضا بهشدت باهاش برخورد تند کردند. برادری که گفتی آقا، «برادرت اگر ظلم کرد، بگذر. ببخش. اشکال ندارد.» این هم داداش مملکت شیعه را ریخته به هم. افراطی آن دوره بوده. «بزنیم برویم دوره حکومت. دیگر دستمان باز است. برویم جلو.» حضرت بهشدت باهاش برخورد کردند و خلاص. کار ندارم. قسم خورد تا وقتی من زندهام با این برادرم حرف نمیزنم. درباره قطع رحم. قسم. تا وقتی من زندهام. وقتی این زنده است. «زنده به چه حقی پا شده رفته.» مسئله دین شوخی نیست. «روابط فامیلیمو بگیم آقا، دیگه حالا فامیلیم دیگه حالا. خیلی اشکالی ندارد.» بحث صله رحم سر جای خودش است. بحث تذکر هم سر گناه نکردنم سر جای خودش است. قاطی نکنید.
من برخی از این استفتائاتی که از مراجع کردند. فکر نکن این حرفها را از خودم درآوردم. برخیها را بخوانم برایتان. مطالب جالبی است. همه اینهایی که ما توی این چند جلسه عرض کردیم. همه اینها توی رسالههای مراجع هست. هیچکدام از جیب مبارک در نیاوردیم. همه حرف مراجع، حرف علم. من وقتی سوالات، استفتائاتی که از مراجع شده، عرض بکنم. از حضرت امام (رضوانالله علیه) سوال پرسیده. «نظر خودتان راجع به رفت و آمد و سایر ارتباطات مثل گفتگو، دست دادن، صله رحم، صرف غذاشون، نماز خواندن در منزلشون، هدیه دادن و گرفتن با خانوادهها یا افرادی که میگوییم با این خانوادهها، با این افراد ارتباط داشتن چه حکمی دارد؟» «افرادی که مخالف نظام جمهوری اسلامی، رعایت حجاب و اصول اسلامی نمیکنند، چه کلی چه جزئی. یا وضع کسب و درآمدشون از نظر شرعی مشکوک است یا حرام است یا مخلوط است.» «حرام است.» جواب: «گفتگو و رفت و آمد با آنان اشکال به خصوص اگر موجب هدایت آنها شود؛ ولی تصرف در اموال آنها در صورتی جایز است که علم به وجود مال حرام در آنچه مورد تصرف است، باشد.» اگر شما یقین داری این آقا قاچاقچی است، جز پول قاچاق هم هیچی توی خانهاش نمیآید. یقین. بله! یقین یعنی یقین. من میدانم آقا، این فقط توی خانه. هرچی که هست درآمدش خرجش. میروم سر میزنم، زنگ میزنم، اگر مشکوک شد که خب اونجا اشکال ندارد. تازه به فتوای مقام معظم رهبری حتی اگر یقین هم دارم به این خمس تعلق گرفته و خمسش را نداده، چون خمس به خود مال تعلق نمیگیرد، به ذمه تعلق میگیرد. طبق فتوای ایشان. یعنی به عهدهاش آمده. یک پولی را بدهد خمس بدهد. یک چیزی به عهدهاش آمده. خیلی ساده میشود بحث خمس. پس باید یقین باشد. مال شبههناک و فلان و اینها. زود حزباللهی نشویم. آقا، این الان شبههناک است، این فلان است. بعد آدم یقین داشته باشد این مال حرام است. فتوای حضرت امام (ره): «میدانید که اجمالاً توی این مالها بالاخره این آقا دزد است. لابلای اینها میآید یک چیزی.» برخی مشاغل که توشان ممکن است نصف مثلاً زیاد بشود. بر فرض. هدیه ما چی شد؟ «کیسه را داده به طرف گفته که خب، این عیدی ما را توش بگذار و بیا.» رفت و آمد مشکل میشود دیگر. مال شبههناک. آدمی که راحت رشوه میگیرد، نزول میگیرد. اینجا آدم اگر یقین دارد توی این چند تا چیزی که بالاخره برایش آوردند از آن پول رشوهای هم هست، ولی قطع رابطه باز نمیکند.
سوال بعدی: «آقا، صله رحم با فامیلی که کافر است یا مرتد است، صله رحم مطلقاً واجب است.» مرتد، کافر. ولی به شرط اینکه آن قیدی را که عرض کردم، رفت و آمد به نحوی نباشد که فکر طرف تأیید بشود. رفت و آمد بکند، هیچ تأیید کار طرف نشود. طرف هم بفهمد که «این من سر فلان ماجرا باهاش مشکل دارم.» امام پرسیدند: «برای صله رحم میخواهد به خواهرش سر بزند، شوهر خواهرش کارمند جزء است و قبل مستقیم رشوه میگرفته یا بالاخره از پول رشوه و اینها بهش حقوق میداد. خانه ساخته، درختکاری کرده.» «اگر یقین به غصب بودن اشکال ندارد.» شما یقین داری که این خانه ساخته شده.
نماز آقای بهجت. برخی سوال کردند: «اگر امر به معروف نهی از منکر مستلزم قطع رابطه با خویشاوندان باشد، کدام مقدم است؟» من نهی از منکر کنم یا قطع رابطه؟ با قطع رابطه. من الان گیر کردم. باید بروم یا نروم؟ نرفتن هم میشود امر به معروف نهی از منکر. کدامش را انجام بدهم؟ ایشان فرمودند: «شما به طور کلی قطع رابطه نکنید، هرچند آنها هم قطع کنند.» آن ها هم اگر از یک راهی، یک نوعی آدم ارتباطش را داشته باشد. «اگر در صله رحم و دید و بازدید محرم و نامحرم رعایت نمیشود، نوارهای مبتذل پخش میشود، وظیفه ما چیست؟» «نهی از منکر کند. اگر تأثیر نکرد، باید مجالسشان را از...» یک کانال دیگر صله رحم بکند. گفته: «یک خالهای دارم، خواهر ناتنی مادرم است. همه کس و کارش از دنیا رفتند. این خاله ما تک و تنها مانده. آیا خواهر تنیاش وظیفه مادر ما چیست؟» خواهر ناتنیاش. «نگهداری به معنای خدمتکاری در مراتب صله رحم داخل است.» نگهداری جز صله رحم است. اول خانه سالمندان. صله سالمندان، صله... «در چه صورتی قطع رحم تا وقتی که مسلمانند ...» به طور کلی جایز نیست. معلوم شد امام میگویند حتی اگر کافر و مرتد هم باشد، باید صله رحم کرد. مشکلی ندارد. در غیر این صورت باید به هر نحوی شده باهاش ارتباط برقرار بشود.
برخی از سوالات دیگر هم بپرسم. اصل مطلب دیگر به نحوی جا افتاد. سوالات جالبی که برای خود من در استخدام جالب بود. گفته بود که مثلاً طرف سهم ارث بقیه برادر و خواهرها و اینها را نداده و دست خودش نگه داشته. بچهها را نداده. با این مکه میرود، کربلا میرود. چهمیدانم صله رحم میکند. باید با خود این آدم صله رحم چه حکمی دارد؟ گفتند که آیتالله العظمی مکارم شیرازی: «اگر صله رحم با این اشخاص سبب جرأت و جسارت آنها بر مشکل است، اینجا نباید صله رحم.» این است که اسلام آنقدر قاعدهمند است. همه اینقدر جزئیات.
یکی پرسیده که «برخی جاها در منطقه جنوب، رسم است که زن عمو دست پسر برادر شوهر خودش را میگیرد، دست پسر جاری. مشکل ندارد. زن عمو میآید با پسر جاریش دست میدهد، روبوسی میکنند. زن برادر و خواهر شوهر، شوهر خواهر محرم حساب میکند.» شوهر خواهر که محرم نیست. زن داداش که محرم است. این که از آبجی خودشان است. اصلاً بچگی بهش میگفتیم آبجی. آدم گاهی میشنود. میگفتش که طرف نشسته بود داشت کباب درست میکرد. یک گربه آمد. گربه واسه اینکه هوس کباب نکند، شروع کرد داد زدن آی شیر بلال، شیر بلال. دست دادن خصوصاً بوسیدن سر و دست از سفر که میآیند، ایام عید دید و بازدید. اگر توی جنوب کشور بهشدت هم ناراحت میشوند. «کارها حرام و خلاف شرع است و نتیجه ناآگاهی بعضی از مردم است.» کنید.
«اگر صله رحم بدون آن میسر نیست، پیامک و زنگ، دیدن اینور اونور، آدم اکتفا میکند. اگر صله رحم موجب ضرر باشد.» مواردش است. «موردی که آدم میبیند این جوری به فاصله رحم بکند ضرر میافتد، به مشقت میافتد، اینجا این مورد را ترک میکند.»
«اشکال صله رحم با غیبت باشد.» آدم میبیند با این فامیل بخواهد بنشیند، به محض اینکه بنشیند، یک غیبتی هست، تمسخری هست، فحشی هست. این هم حرام است. «ندارید و خوف آلودگی خودتان به آن گناه را هم دارید، میتوانید رفت و آمد نکنید.»
ولی سن و سال شرط نیست. بچه ۵ ساله میتواند پیرمرد ۹۵ ساله را نهی از منکر کند، بلکه واجب است. بچه ۱۵ ساله که بالغ شده، پیرمرد ۸۰ ساله را میبیند که دارد یک گناهی انجام میدهد، واجب است نهی از منکرش کند. با زبان خوب. نه خیلی حسابشده. آقا، رسم است که طرف شوهرش که میمیرد دیگر اصلاً خانه را جارو نمیکند، دیگر چهمیدانم آرایش نمیکند. البته در مورد عده یک سری شرایطی دارد. «توی این چهار ماه و ده روز داشته باشد، زن آرایش نباید بکند، به سر و وضعش نباید برسد، با نامحرم نباید صحبت بکنیم.» که حالا قبلاً نباید صحبت. سختگیریهایی دارد توی این ایام عدهای که شوهر مرده. یک سری رعایت نمیکنند و کلاً دیگر اصلاً حرام است ترک صله رحم به خاطر من. «شوهرم مرده، حرام.» باز از آنورش. این هم جالب است. فتنهای درست بکنیم با این حرفمان.
یکی از جاهایی که زن بدون اجازه شوهر میتواند بیرون برود برای صله رحم واجب است. از حضرت امام پرسیده بود: «کسی پدرم گفته که حق نداری در منزل من نماز بخوانی. حکم نماز خواندن من در خانه پدر چیست؟» حضرت امام نوشته بودند با خط مبارک: «غلط کرده است. باید نمازش را در آن خانه بخواند.» آنجا دیگر حرف او نیست. فلانی گفت آقا، زن است، میرود بیرون و... آقا، اگر صله رحم واجب است، واجب را به دست بیاورد. با هماهنگی یک سری کارها را گفتند: «اشکال ندارد.» «بدون اجازه شوهر خروج از منزل برای انجام واجبات، رأیگیری، راهپیمایی اینها واجب است. تشرف به حج واجب، مراجعه به دکتر. دکتر لازم دارم، دکتر نامحرم باشم. صله رحم به مقدار لازم. بقیه شرکت در جلسات در مواردی که اگر مجال تعالیم لازمه اسلامی را فرا نمیگیرد، اخلاق اسلامی را ترک میکند یا در آن ضعیف میشود، منوط به اجازه شوهر نیست، بلکه شرکت در این مجالس برای بانوان مانعی ندارد، هرچند شوهر راضی نباشد.» این هم باز در مورد صله رحم.
خب، عرض ما تمام شد در مورد خویشاوندی. فقط این نکته را عرض بکنم. کفاف در هر صورت مصالح دین نسبت به مصالح خانوادگی ترجیح دارد. این قاعده کلی. یک جا من گیر کردم بین اینکه دینم را نگه دارم یا خانوادهام را نگه دارم و کدام طرف را بگیرم. ظرافت میخواهد، هنر. «در راه خدا از قید همه کس را زدهام. دیگر با کسی کار ندارم.» «باران با دیگران کاری نیست.» «در این راه خستهایم.» نمیدانم. «به خاطر خدا بار خود را بستهایم.» و نمیدانم، بینمازان هم داشته باشد، بیدینها هم داشته باشد. آنهایی هم که خیلی خطشان کج و موجه. بالاخره به درد یک روزی میخورند. گفت: «هرچی که آرایید روزی به کار آید.» بالاخره ولی اینها بفهمند که بر این آقا اثر ندارند.
میگویم توی جنگ صفین دو تا پسرعمو بودند؛ ابونوح و ذوالکلاع. این دو تا پسرعمو بودند. ابونوح با لشکر امیرالمومنین بود، ذوالکلاع با لشکر معاویه بود. حالا اینها یک گفتگوی خیلی مفصلی دارند. ابونوح آمد به اینها گفتش که: «من دوست دارم ای کاش شما همه این سپاه معاویه یک نفر بودید. سر و با ما ما با هم فامیلیم، رفیقیم، این حرفها چیست میزنیم؟» شاگرد امیرالمومنین گفت: «ان الله قطع بالاسلام ارحام غریبه و وصل.» خدا با اسلام آمد. یک سری فامیلیهای نزدیک را از بین برد. یک سری فامیلیهای دور را نزدیک کرد. یعنی پسرعمو با پسرعمو به خاطر اینکه او دشمن امیرالمومنین است. اینجا باید ای سر از تنمان جدا کند. بجنگد، بکشد. غریب است به خاطر اینکه یار امیرالمومنین است. باید وایستد، جانش را هم در راه فدا کند. ظرافتها را ببین. مصالح دین نسبت به مصالح خانوادگی و فامیلی در هر صورت ترجیح دارد. حضرت میفرماید که: «ما در رأس اسلام پیغمبر که بودیم با باباهامون میجنگیدیم، باباهامونو میکشتیم. حرف دین، حرف خداست. و ابناءنا، بچههامونو میکشتیم. اخواننا، برادرهامون. اعمام، عموهامون. ما یزیدنا ذالک الا ایمان و تسلیما.» هرچی هم بیشتر میجنگیدیم، ایمانمان تقویت میشد.
جمع فامیلی دور هم جمع شدیم. این هم دیگر به هم نخورده. حالا دیگر چیزی سخت نیست نسبت به خدا. همیشه کلاً ما حراجی داریم. تهران چند روز ماشین آمد بغل ما. توی ترافیک بودیم سر تونل رسالت. «توی جیب ما را نزن. تو با خدا و اهل بیت مشکل داری. به من بزن. تو با امام حسین خوب باش.»
با امام حسین. وابستگی حد و مرزش این است. آدم وابستگی با افراد نداشته باشد. برو، دلش را از خدا جدا نکند. این خوب است. تا جایی که آدم از وظیفهاش نمونه. من اگر زنم، بچهام، خانوادهام را دوست دارم، مانع وظیفهام نشود. این خوب است. هرجا بخواهد مانع وظیفه بشود، این دیگر معلوم شده نه. آخرین جملهای که ما در این سلسله مباحث عرض کردیم، همین جمله مغز وابستگی دل این است. آدم در دل دوست دارد، قبول دارد، علاقه دارد، دعا. وقتی که از وظیفهاش نمونه، به گناه وادار نشود، نسبت به دین خدا و پیغمبر و اهل بیت وظایف ترجیح پیدا نکند.
یکی از اساتید ما نقل میکرد، گفتند که: «یک طلبهای میخواست برود تبلیغ.» خب بالاخره طلبهها برایشان تبلیغ واجب است. ایام محرم بود ظاهراً. بعد ایشون جمع کرد وسایلش را، آمد برود. دختر کوچکش آمد: «بابا، من دوست ندارم. دلم برایت تنگ میشود.» مهربان بود. بالاخره دخترمان است. زنگ زد گفت: «آقا، ما سفرمان را بهزحمت کنسل کنیم. دختر ما گفته من طاقت ندارم.» هیچی. فردا دختر بچه از مدرسه برمیگشت. «اینها ما خیلی شسته و...» وقتی وظیفه، تکلیف وظیفه است. درباره شما یک چیزی فرض شده، واجب شده. «این دلم نمیآید، آن ناراحت نشود.» اینها اینها ندارد. آدم باید صاف وایستد بگوید. البته باز دارم تأکید میکنم با ظرافت، با لطافت، با عقلانیت. تندروی، پرخاشگری، بیعقلی. اینها همهاش نهی شده. به خاطر میکنی هر وقت لازم شد، تازه اونم با ظرافت.
پسر متوکل آمد خدمت امام هادی علیهالسلام. گفت: «بابا، من از دست این بابام دیگر خسته شدم. خیلی به اهل بیت توهین میکند. میخواهم بکشمش.» موبایل. حضرت فرمودند که: «خونش مباح است، حقش هم کشته شدن هست؛ ولی شما نکش، عمرت کم میشود.» گفت: «آقا، من دیگر تحمل ندارم.» ماجرای عجیب. آمد چند نفر دوستاش را جمع کرد. متوکل ملعون خواب بود. شبانه ریختند حرمسرای متوکل. توی تاریکی چندین ضربه زدند. و پسر متوکل گفت: «بس است. پدرم.» گفت: «خدا را شاهد میگیرم و قسم میخورم ضرباتی که بر بدنش وارد شده ۱۸.» روشن کردند، شمردند. «آیا ۱۸؟» از کجا میدانی؟ دیشب که قصد این کار را داشتم. امیرالمومنین علیهالسلام را دیدم. حضرت فرمود: «پدر تو به من علی توهین کرد، هیچی. دلقک به شکل امیرالمومنین درست میکرد، بالش توی شکمش میگذاشت، موهای سرش را میتراشید، میآمد شروع میکرد امیرالمومنین، ادای امیرالمومنین در امیرالمومنین.» فرمود: «این پدر تو به من هرچی دلش خواست توهین کرد، من کاریش نداشتم. ولی دیگر تازگی به همسرم فاطمه زهرا توهین میکند. این را دیگر طاقت نمیآورم. فردا شب شما میریزید سرش، میکشیدش با ۱۸ ضربه از دنیا.» به نیت این وابستگی امیرالمومنین به فاطمه.
لذا فرمود پیغمبر وقتی داشت از دنیا میرفت به امیرالمومنین فرمود: «اُوصِیکَ بِرَکْنَینِ مِنَ آلِ علی.» جان تو را سفارش میکنم بهریحانه «رکنای تو. تو دو تا رکن داری، دو تا پایه داری. بهزودی جفت این پایههای تو فرو میریزد.» رکن اول وقتی از دنیا رفت پیغمبر اکرم. امیرالمومنین فرمود: «هذا احد.» این رکن اول از دنیا رفت و فروپاشید. وقتی فاطمه زهرا از دنیا رفت: «فلما ماتت فاطمه قال علی هذا هو رکن ال.» این ستون دومم. این وابستگی امیرالمومنین به فاطمه زهرا است. با رفتن فاطمه زهرا کمر امیرالمومنین شکست. زندگی امیرالمومنین فروپاشید.
از گسست غروب جمعه است. این ذکر مصیبتی داشته باشیم. قلب نازنین امام زمان هم از این ذکر مصیبت خوشنود بشود. جلسه آخر ما است. عنایتی بود که شکست از اهل بیت، رکن امیرالمومنین، شهادت فاطمه. یک نکته دیگر هم از اهل او. وقتی امام حسین علیهالسلام کنار بدن برادر. نگاه به این دستان بریده. که نگاه به این بدن پاره پاره. «الان انکسرت.» الان پشت و پناه.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و اصحاب الحسین.
دلداده ذریه زهرا. جلسه آخر قمر بنی هاشم میگیریم. روضه فاطمه زهرا را با روضه عباس تمام میکنند. «جدول کف میدان عاشوراست، باب الکرم، باب الولا، باب الحیا، باب الحسین.» و کعبه دلهاست «عباس». زخم تنش آیات عیسی است. شهادت قرآن. «ز پا تا سر ز سر تا پاست.» عالم به سویش میبرد دست تب. با آنکه خون در علقمه تنهاست. شیر حسین بن علی شمشیر حیدر است. مراعات یاس. مظهر عباس، فرمانده بیلشکر و سردار بیدست. «جان بر لب دریاست.» یک آسمان غیرت، هزارانش ستاره نقش زمین در دامن صحراست. «عباس سوزی که هر کس هست حشرش با امام گوید ثاراللهیان ما را. روز تا دست خلایق را دستش به دست حضرت زهرا است.» عباس تنها نه در دنیا بود باب الحوائج. باب المراد در عباس حتی دشمن خود در او نبندد. غیرمسلمانها هر وقت حاجت دارند، هر وقت زوتر از همه دست به دامن عباس میشوند. روی دشمن خود در را نبند. از بس کرامت دارد و آغاز عباس. «در عین بیدستی علمدار ولایت در قحط آب، آبآور و سقاست.» عباس امالبنین در دست حیدر است. ریحانه انسیتالحوراست. زخم پیکرش را زخم شمال گل در تن عباس.
یک بچه میآوردند برای یزید ملعون. یزید گذاشتند. «این جزو غنائم جنگی کربلا آوردیم.» نگاه کرد. تعجب کرد. گفت: «نگاه کنید، همه این علم چه باران شده. فقط یک جای دست روی این علم سالم مانده.» این علم. علم را رها نکرده. گفتند: «این علم علمدار است. علم عباس است.» گفت: «خوش به حال حسین. عباس داشته.» الکی نبود. کم. الان کمر زهری. فرمود: «عباس دیگر کمرم شکست. دیگر فکرم ازکارافتاده. دیگر زبان دشمن به من باز شد. دشمن به من باز شد. آره دیگر روی دشمن باز شد.» تا چشمم باز بود، رو دور دیدم هر کاری دل. آقا جان امام سجاد، «دشمنان به خیمه حمله ور شدند، آتش زدند. این زن و بچه بین نامحرم گرفتار شدند.» شما میفرمایید چه فرمود. «علیکم بگو هرکی فرار کنه تو این بیابون، دیگه فکر نجاتش بده. شاید دوباره کسی نیست بخواهد هوای بچهها را داشته باشد.»
حسین! ای جان حسین. حسین. «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.» لعنت الله علی القوم الظالمین.
غروب جمعه سخت. صداقت دعاست. جلسه آخر با توجه. انشاءالله همه اموات، همه عزیزان، همه ذویالحقوق و الارحام، همه را به فکر داشته باشیم، در ذهن داشته باشیم. همه حاجات، همه مشکلات، همه گرفتاریها. در رأسش حاجات آقامون امام زمان.
اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله. یا رحمان و یا رحیم. یا مقلب القلوب انک علی کل شیء الهی آمین. و بَحقِ محمدٍ، یا علی. فاطمه، یا محسن. بَحقِ الحسَن و بَحقِ الحسین. یا قدیم الاحسان. اللهم عجل لولیک الفرج. خدایا به غربت و عصمت فاطمه زهرا فرج منتقمش امام زمان را برسان. قلب نازنینش از ما راضی و خوشنود بفرما. عمر ما را نوکری قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. شهدا، فقها، امام راحل، سر سفره قمر بنی هاشم مهمان بفرما. شب اول قبر اولاد علی به فریادمان برسان. مرزهای اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجتروا بفرما. دشمن انقلاب و ولایت را اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. انقلاب، مراجع عظام، علمای اعلام، مسئولین خدمت را در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما. آنچه گفتی و صلاح ما بود و نگفتیم و صلاح ما را میدانی، رقم بزنی و اله رحم الله. صلوات.
در حال بارگذاری نظرات...