زنده ماندن جریان عاشورا با جمله طلایی از امام حسین ع
امام حسین ع و یزید نماینده دو جریان
چرا مردم علیه یزید قیام نکردند؟
یکی از مدلهای امتحان خدا
چه کسانی واقعیت و باطن جبهه کفر را تشخیص میدهند؟
شهید مبارزه با غرب
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی ام و احلل عقدة من لسانی یفقهوا.
جملهای از امام حسین علیه السلام، جمله بسیار کلیدی و معروفی است که میتواند کلید باشد برای کشف واقعه عاشورا و درس مهمی باشد برای امتداد این جریان پرتپش. امام حسین علیه السلام وقتی تحت فشار قرار گرفتند در مدینه از طرف ولید که میخواست بیعت بگیرد برای یزید، جملهای فوقالعاده کلیدی فرمودند: «مثلی لا یبایع مثله.» (مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند.) خیلی این جمله، جمله عجیبی است. نفرمودند: «من با یزید بیعت نمیکنم.» نفرمودند: «بنیهاشم با بنیامیه بیعت نمیکند.» فرمودند: «مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند.»
جای دیگر فرمودند که: «و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براعٍ مثل یزید.» (فاتحه اسلام را باید خواند هر وقت یک مدیر، یک مسئول، یک حاکم، یک رئیس مثل یزید پیدا بکند.) امام حسین علیه السلام تأکیدشان روی این است: «مثل یزید.» یزید یک نمونه است، یک مشت نمونه خروار. نه اینکه یک شخصیتی است در طول تاریخ؛ حالا این آدم آمد و ما دیگر با هم سر سازش نداشتیم و دعوایمان شد، سرشاخ شدیم، دیگر نتوانستیم با هم کنار بیاییم؛ تمام. مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند.
یک جمله قشنگی شهید در جلد سوم مجموعه آثارشان مطرح میکنند، میفرمایند: «حکومت یزید سمبل جریانی بود که میخواست فکر اسلامی را از بین ببرد و امام حسین برای احیای فکر اسلامی جنگید.» یزید یک سمبل است، یک نمونه است، یک تندیس است. حالا به عنوان تندیس هم از سرش زیاد است، ولی دیگر مجبوریم، چاره نداریم؛ یک نمونه شاخص و الگو. امام حسین علیه السلام دعوا سر افراد و سر انتخابات و سر این ماجراها ندارند. دو گفتمان، دو جریان. امام حسین نماینده یک جریان، یزید نماینده جریان دیگری است.
خیلی معطلتان نکنم؛ چون میخواهم یکی دو سه شبی معطلتان بکنم، میخواهم اولش خیلی معطلتان نکنم. اول حرف بزنیم، کمی اصل موضوع را برایتان بگویم، بعد یکی دو سه شبی از اصل موضوع فاصله بگیریم. از شب سوم و چهارم دوباره برگردیم به اصل موضوع. همه حرفی که ما در این ده شب میخواهیم بزنیم – که الان خلاصهای از شش جلسه قبل را تحمل کردید و گوش دادید – همه حرف این است: امام حسین علیه السلام و یزید (لعنت الله علیه) نماینده دو جریان هستند. امام حسین علیه السلام نماینده و شاخص و نمونه و الگویی از کسانی است که دنبال حقیقتاند، دنبال واقعیتاند؛ با واقعیتها و حقیقت زندگی. یزید نمونه و الگو و سمبل آدمها و تیپی است که دنبال جذابیتاند، به واقعیت هم کار ندارند، فقط جذابیت. این چکیده حرف ماست.
البته یزید برای یک تیپی از آدمها جذاب است. سبک زندگی یزید هم برای تیپی از آدمها جذاب است. اگر جذاب نبود که از همان اول نمیگذاشتند یزید حکومت بکند. تازه این را هم به شما بگویم، خیالتان را راحت کنم، خلاصهتان کنم: یزید بعد از امام حسین هم آنقدر حکومت کرد که خودش مرد. شما فکر نکنید مردم انقلاب کردند و حکومت یزید را به هم ریختند؛ نه، یزید سه سال یا چهار سال حکومت کرد. عجیبترین کارها را در این چند سال انجام داد که یک فقرهاش قتل امام حسین بود، یکی دیگرش قتل عام مردم مدینه بود در واقعه حره که حالا فردا شب یک اشاره به آن میکنم، یکی دیگر به توپ بستن کعبه بود. ولی باز هم مردم دست برنداشتند از یزید؛ آنقدر که خودش مرد.
در مکه و مدینه کمی شلوغ شد، سروصدا شد؛ ولی یزید آنقدر زنده ماند که خودش مرد. آنقدر بدمستی کرد که آخر یک شبی پایش به جایی گرفت و خورد و ضربه مغزی شده، به درک واصل شد. چرا اینجوری بود؟ به خاطر اینکه یزید برای یک تیپی، برای یک طیفی از آدمها جذاب بود. سبک زندگی یزید برای یک تیپی از آدمها جذاب بود. یک عدهای از آدمها از همان دوران پیغمبر نقشه و طراحی داشتند؛ یک روزی یک رئیسی مثل یزید حاکم بشود.
حرفهای عجیبی است ها! این شبها کلاً حرف عجیب زیاد داریم. کمی بازی را میخواهیم عمیقتر ببینیم؛ فقط یک شخص یزید و یک عبیدالله و یک شمر و اینها نیست. خیلی ماجرا دارد؛ تا جاهایی میخواهیم برویم که معمولاً کمتر میروند. کمی میخواهیم برویم آنور آب. شبهای بعد، امشب هم کمی سراغ غربیها میخواهیم برویم. از همان اول که اصلاً یزید یک مهره بود.
یک تعبیر قشنگی از یکی از بزرگان دیدم. خیلی این تعبیر به من چسبید و خیلی این تعبیر جای تحلیل دارد. همه حرفمان در این شبها با این تعبیر و با این تحلیل شروع میشود. ایشان فرموده بود که: «ما اگر بخواهیم واقعه عاشورا و یزید را تحلیل بکنیم، یزید یک کسی بود مثل صدام در جنگ هشت ساله ما.» صدام فقط یک مهره بود. صدام یک عمله بود. صدام کارهای نبود. به او گفتند: «باید بروی به ایران حمله کنی.» آفرین! چقدر جالب!
بعد، یزید یک مهره است. خیلی جالب شد! به یزید گفتند: «چه بکنی؟» و نکته جالب این است که شما الان در مورد صدام خیلی شفاف و راحت و رک و پوستکنده نمیتوانی بگویی که آقا، آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و اینها همهکاره بودند؛ چون ردپا معمولاً اینها به جا نمیگذارند. در مورد یزید هم اینطوری است؛ یک آدمهایی پشت پردهاند که ردپا به جا نگذاشتند. آنها همهکاره بودند. این عروسک را بازی دادند؛ این عروسک خیمهشببازی.
یزید یک مهره از تربیتشده فرهنگی است که ما اسمش را میگذاریم «فرهنگ غرب». حرف، حرف عجیبی است ها! اگر ما آن جلسات قبل را صحبت نکرده بودیم و اگر اینجا هیئت رزمندگان اسلام نبود، من پنج شش جلسه مقدمه میرفتم تا به این حرف برسم. ولی الحمدلله فضا آماده است، میشود از شب اول وارد این حرف شد. امام حسین با یزید درگیر نشد؛ امام حسین با فرهنگ غرب درگیر شد. یزید کیست؟ یزید چکاره است؟
امام حسین با عرقخوری یزید مشکل داشت؟ شما بفرمایید در روایات فرموده است: امام حسین فرمود که یزید چون عرقخور است من با او بیعت نمیکنم؟ چون قمار (البته «قِمار» کلمه غلطی است، «قُمار» درست است؛ فارسی حرف میزنیم میگوییم: «قُمار»)، سگبازی میکرد، میمون داشت. یزید یک چیز عجیبوغریبی بود. حالا من شبهای بعد بیشتر در موردش توضیح میدهم. لباس حریر تن میمونش میکرد، در مجلسی که رؤسای مملکت و سران حکومت نشسته بودند، میآورد بالای سر مجلس، بغل خودش مینشاند. یک جورایی انگار معاون اول من این است. و این را هم بدانید که همین هم برای مردم، برای یک تعدادی جذاب بود. شما تعجب میکنید؛ برای اینکه یزید دعوت میکرد به یک فرهنگی، فرهنگ آنور آب.
الان فقط شب اول میدانم تعجب میکنید از این حرفها. من از امشب تا یکی دو سه شب باید فقط هی به شما اسناد تاریخی را بگویم که جایی گفته نمیشود. یزید تربیتشده مسیحیها بود؛ در کلیسا بزرگش کرده بودند. مسیحی هم نه، مسیحی واقعی عاشق حضرت عیسی و این حرفها؛ [بلکه] مسیحی لااُبالی. یزید نماینده یک جریان؛ کدام جریان؟ جریان بیقید و لااُبالی. این جریان.
امام حسین فرمود: «مثلی لا یبایع مثله.» (مثل من با مثل یزید). مگر یزید کیست که مثل یزید؟ چه ویژگیهایی دارد که مثل یزید؟ و امام حسین میفهمند. ویژگیهای یزید این است: عرقخوری خالی؟ یزید به کسی کار ندارد. من میخواهم حرفهای عجیبوغریب بزنم ها! ببینید، جلسه اولی است که خیالمان و خودمان را راحت کنیم؛ اگر یکباره یک حرفی میشنویم، تعجب نکنیم، نگوییم: «چه حاج بیدینی آمده اینجا دارد منبر میرود!» کمی حرفها ممکن است متفاوت باشد.
ما در فرهنگ اهل بیت گاهی میبینیم یک آقایی بود مثل سید حمیری. ایشان عرقخور بود. سید هم سید اسماعیل و سید محمد و اینها. سید اسمش بود، سید نبود؛ اسمش سید. این آقا عرقخور بود. خیلی وقتها مست بود. هی به امام صادق علیه السلام میگفتند که: «آقا، این آقا عرقخور است.» حضرت میفرمودند که: «کارش بد است ولی آخر میرود بهشت.» چقدر جالب! آقا عرق میخورد! حضرت فرمودند: «دو پا دارد؛ یک پایش را لب جهنم گذاشته، پایش را تو بهشت گذاشته است.» عرق میخورد، ولی با ماست. دلش با ماست. چون شعر میگفت در وصف اهل بیت، دفاع میکرد از اهل بیت، عاشق اهل بیت بود. پس اهل بیت، کسانی که عرقخور بودند را هم حمایت میکردند.
آقا جان، یا امام حسین، پس چرا به خاطر این عرقخوری یزید آمدی روبرویش ایستادی، میجنگیدی تا جایی که کشته بشوی؟ عرض من روشن است. مشکل امام حسین فقط با عرقخوری یزید بود؟ اگر فقط با عرقخوری یزید مشکل داشتند که امام صادق هم باید با عرقخوری سید حمیری مشکل میداشتند. بله، این یک نمونه بود ها! دهها نمونه داریم. در همین اواخر این دوران معاصر خودمان، رسول ترک بود. مست آمده بود تو روضه نشسته بود، بیرونش کردند. مسئول هیئت میگوید: «شب رفتم خواب دیدم امام حسین مرا راه ندادند و آمدم.» (که ماجرا مفصل است) «در خانه رسول ترک را زدم و به او التماس توبه کردم.» این همه عرقخور را امام حسین توبه داد؛ از طیب حاج رضایی و رسول ترک و اینقدر عرقخورها بودند، محبوب اهل بیت بودند.
بنده یک جلسه منبر رفتم در مورد عرقخورهای محبوب اهل بیت، کنار هم لیست کردم و اسم آوردم. مسئله فقط عرقخوری نیست؛ مسئله این است که این آقا دارد یک سبک زندگی، یک فرمی را تبلیغ میکند، جا میاندازد، به اسم خدا و پیغمبر. یک فرهنگی را دارد ترویج میکند. فرهنگ مال کیست؟ مال غرب؟ مال یهود و نصارا. حالا ما تعبیر «یهود و نصارا» را بیشتر در روایاتمان داریم؛ چون «غرب» نداریم. «یهود و نصارا»؛ میخواهم مفصل صحبت بکنم.
من میخواهم بگویم خدای متعال یکی از بلاهای بزرگی که سر ما آورده – این فایل را گوش دادید، دیگر دیدید – در جلسات قبل عرض کرده بودیم: خدای متعال بلا سر ما میآورد، ابتلا سر ما در میآورد. یکی از ابتلاآتش این است: جذابیت را نشان میدهد، آدم گول میخورد. کاری که با ابلیس کرد: واقعیت حضرت آدم را مخفی کرد، جذابیتها را هم مخفی کرد، فقط گلش را نشان داد. مدل امتحان کردن خداست.
یکی از مدلهایی که خدا ما را امتحان میکند این است: خدا کفار را، ظاهرشان را، ظاهر شیک و باکلاس و پرقدرت و پرثروت قرار داده است. همیشه در طول تاریخ میگوید: «تازه به شما رحم کردم؛ میخواستم بیشتر از اینها بگیرم، دیدم دیگر از تو مؤمن در نمیآید.» زخرف آیه قرآن است: «لَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً» (دیگر آن لب به لب گرفتم، یک چهار تا مسلمان در بیایند) وگرنه من زندگی یهود و نصارا را آنقدر جذاب قرار دادم، همه میروند سمت اینها.
یزید جذاب است. چرا؟ چون دارد دعوت میکند (به) فرهنگ زندگی یهود و نصارا: «مسجدت را هم برو، نمازت را هم بخوان، حجت را هم برو، عرقت را هم بخور، قمارت را هم بازی کن، سگت را هم داشته باش، راحت!» الان یک مسئولی بیاید بگوید: «آقا، جوانها، حرم امام رضا بروید، بغل حرم هم کاباره میزنیم برایتان!» در انتخابات رأی نمیآورد. (اما) کنسرت را میگویند ممکن است بیاورد، خانمها بروند استادیوم، رأی فلانی. یک آیه قرآن را خوانده، ماه رمضان پخش بشود؛ کفار و یهود و نصارا با هم دل و قلوه میگیرند، عکس میگیرند، ایمیل میدهند عکس نوههایشان را. رأی! بدون ننه بزرگش را با شلاق میزند، میبرد پای صندوق.
خدا جذابیتی قرار داده است (در کفار). فقط آدمهای باهوش، عاقل، هوشمند و باشعور – به تعبیر رهبر معظم انقلاب – فقط آدمهای باشعورند که واقعیت کفار را میبینند و میفهمند. آدمهای نفهم، مثل مردم شام، همیشه در طول تاریخ بوده است. مثل مردم [که میگفتند:] «یزید خوب است.» یزید آنقدر روابط دارد. حالا میگویم برایتان. شبهای بعد نمونههایش را میگویم. چیزهای عجیبوغریبی دارد از روابط یزید. یک سفر یزید و امام حسن با هم بودند، رفتند روم. حالا فردا شب میگویم برایتان. فقط دارم الان آنونسش را – به قول این رسانهایها – میگویم که فردا شب ادامه بحث را با هم داشته باشیم.
یک اتفاق خیلی جالبی افتاد آنجا وقتی یزید رفت. فردا شب عرض میکنم در برابر یهود و نصارا و کفار و غرب، زندگی اینها را میآورم. خب، البته مردم کمی وجداندرد میشوند، اذیت میشوند. میگوید: «یعنی من کل خدا، پیغمبر و دین و حج و نماز و اینها را بدهم؟» [طرف مقابل] میگوید: «نه، تو نمازت را هم بخوان.»
الان کشور سعودی را ببینید. کمی داشت اوضاع هادی میشد. این سلمان گوربهگور که هیچیش به سلمان نمیخورد، آمد یک سری اصلاحات در این کشور انجام داد؛ یک سری آزادی برای زنها آورد، کابارهها را توسعه داد، کنسرت فلان خوانندههای زن معروف عرب. صدا خوابید. یک فیلمی را من دیدم؛ لابد شما ندیدید، حالا شاید هم بعضیهایتان دیده باشید. از صحرای عرفات و منا و اینها فیلم منتشر شده بود؛ حاجیهای کشورهای عربی دور هم نشسته بودند، با لباس احرام ورقبازی میکردند. با لباس احرام! بزرگترین کازینوهای ورق و ورقبازی در مکه و مدینه و اینها راه افتاد. بعد آنجا هتلها را دادند انگلیسیها ساختند، گیتهای امنیتی را دادند صهیونیستها ساختند. خیلی فضا خوب است! چه بهتر از این؟ ما قرآنمان را هم میخوانیم، نمازمان را هم میخوانیم. با اینها رابطهمان خوب است؛ میآیند و میروند با ما، تکنولوژی میدهند، زندگی میدهند.
من حرفهای آخرم را شب اول زدم؛ تقریباً همین، با همین دستفرمان میخواهیم برویم. چون بعضی ممکن است بگویند: «آقا، حرفهای امشب خیلی تند بود.» عزیز من، امشب ملایمترین حرفهای بنده بود؛ چون از شبهای بعد میخواهم فقط آیه و روایت برایتان بخوانم؛ ببینم آیات و روایات چه میگوید. میگوید رفاقت با یهود و نصارا داشته باشی، خوشت بیاید؟ روایت عجیبوغریبی است.
صفوان جمال، آدمحسابی، کاردرست، شتردار بود. در کوفه، در بغداد، در بغداد شتردار بود. به قول امروزیها، آژانس مسافرتی داشت. شتر زیادی داشت، کرایه میداد. شیعه خالص و شیرین موسی بن جعفر، خیلی آدم کاردرست و تمیز. امام کاظم علیه السلام به او فرمودند که: «ما از همه کارهایت خوشمان میآید، غیر از یک کار.» حضرت فرمودند که: «شترهایت را کرایه میدهی به هارون؟» (صفوان پاسخ داد:) «هارون با شترهای تو میرود مکه. کرایه میدهم، میرود مکه؛ برای عرقخوری که کرایه نمیدهم. خودم با او نمیروم، کارواندار میفرستم.» جمله حضرت را داشته باشیم. ببینید چقدر اینها از فرهنگ ما دور است. اینها فرهنگ امام حسین علیه السلام است. حضرت فرمودند که: «آقای صفوان، دوست داری هارونالرشید که میرود مکه، میرود حج، برگردد، بیاید کرایه تو را حساب کند؟» (صفوان) گفت: «آقا، بالاخره دارم کرایه میدهم، زندگیام از این راه تأمین میشود.» (امام کاظم فرمودند:) «همین دو روزی که دوست داری زنده بماند و برگردد کرایه تو را حساب کند، (به این معناست که) تو دوست داری ظالم دو روز زنده بماند؟» «من احب بقاء الظالمین فهو منهم.» (هر که دوست داشته باشد ظالم زنده باشد، با ظالمین محشور میشود.)
چرا دوست داری ظالم دو روز اضافه زنده بماند؟ خیاطی میکنی، دوست داری دست کند؟ (در یک روایت دیگر: «دوست داری دست کند تو کیسه پولت را در بیاورد؟») این تو کیسه چند ثانیه وقت میبرد؟ همینقدر دوست داری زنده بماند؟ خیلی مسئله، مسئله حیاتیای است. علاقهای به جبهه کفر، به جبهه شرک (که) خوب پول دارد. مدرک تحصیلیاش را شما با اینجا مقایسه میکنی؟ نظم زندگی اینها، موقعیت اجتماعی زندگی اینها... مفصل صحبت میکنم جلسات بعد، انشاءالله.
یزید تربیتشده غرب است، تربیتشده یهود و نصاراست. اصلاً کلاس دارد، مدرک دکترا از فلان دانشگاه آمریکا دارد. مسجدی هم برود و نماز هم بخواند، دیگر حل است. از اول انقلاب بازرگان و بنیصدر و اینها را داشتیم، دیگر همینجور جلو آمدیم. یک جذابیت عجیبی است. خیلی کار سخت است. گاهی فقط باید خون آدم ریخته بشود که آدم واقعیت اینها را نشان بدهد. مظلومیت است که واقعیت اینها را نشان میدهد. بنیصدر را کی فکر میکردی همیشه آدمی باشد؟ فرصت نیست بگویم. حالا جوانها الحمدلله در جلسهمان زیاد است. عزیزانی که پیرغلامند و محاسن سفید [دارند]، الحمدلله در جلسه زیادند. جوانترها را بپرسند.
پدرش مجتهد بود، پدرش صاحب کرامت بود. در همدان از سادات موقر و معروفاند. اینها، با دل بسته به غرب... کی باورش میشد این آقا آخرش با لباس زنانه سوار شود، برود فرانسه؟ چه چیزی باطن اینها را رو کرد؟ خون شهید بهشتی. شهید بهشتی میگفت: «این آدمها فاسدند.» چقدر تهمت زدند، چقدر فحش دادند به شهید بهشتی! در پایگاه بسیج ما شعار طراحی میکردند، میآمدند تو خیابان شعار میدادند علیه شهید بهشتی. بعد که کشتندش، این ماجراها پیش آمد. آن وقت تازه خیلیها دوزاریشان افتاد: «آقا، ماجرا این است.»
اینها یک جذابیتی دارند. معطلتان نکنم. امشب کمتر میخواهم صحبت کنم؛ فردا شب وارد اصل بحث بشویم. خدا جذابیتی را قرار داده است. تو این کفار، تو این مشرکها نگاه میکنی، ظاهراً خیلی خوشسرحالاند، کیفورند، غم ندارند. اینطوری نیست آقا! این دوربین مخفی که ازشان نشان میدهند، جلو چشمش زمین و زمان را به هم میدوزند و هزار تا مثبت. سرش را هم همین آخر میخندد، میرود بیخیال، راحت. چه آرامشی! چقدر شادند! چقدر بانشاطاند! دموکراسی، حقوق مردم، حقوق شهروندی، اقتصاد، رفاه، امنیت، بهداشت، سلامت، آموزش... همه چیز عالی! صحبت خواهم کرد.
یک سری واقعیتها را خدا از اینها نشان نمیدهد. بعد، یک سری آدم فهیم آن واقعیتها را میفهمند، (اما مردم) قبول نمیکنند. مثل حضرت مسلم. حضرت مسلم [به] مردم کوفه گفت: «اینها به صغیر و کبیرتان رحم نمیکنند ها!» [مردم به او گفتند:] «نه آقا، مذاکره میکنیم، درست میشود؛ کمی گفتگو میکنیم.» سپاه را انداخت [و] حضرت مسلم تا پشت کاخ دارالعماره عبیدالله [رفت]. بعد همانجا ولوله شد. [مردم به او] گفتند: «آقا، بیا برو، کوتاه بیا.» [و با خود گفتند:] «بابا، اینها رحم نمیکنند! چرا؟»
من به شما این را هم بگویم: طرح قتل حضرت مسلم را شما میدانید که... (یعنی احتمالاً نمیدانید، کمتر گفته شده است). این بازی پشت پرده از که بود؟ یزید از که دستور گرفت؟ جزو آن شخصیتهای پنهان و مرموزی است که اسمش نیست، صدایی ازش نیست، خیلی ردپای نامحسوسی دارد. سرجون یهودی یا سرجون مسیحی، که البته مرحوم شیخ مفید و علامه مجلسی اسمش را «سرحون» [نوشتهاند]، ولی معروفترش و انگلیسیاش «سرجون» است. سرجون این مشاور معاویه بود و مشاور یزید بود.
یزید تا دید که مسلم آمده کوفه، دست به دامن سرجون شد. [یزید به سرجون] گفت: «آقا، چیکار کنم؟» [سرجون پرسید:] «میخواهی قائله بخوابد؟» [یزید گفت:] «آره.» [سرجون گفت:] «عبیدالله را بفرست کوفه.» [اینچنین بود که] عبیدالله بن زیاد [به کوفه رفت]. طرح [کار] مال اینها بود؛ غربیهای پشت پرده که تربیت کرده بودند و خط میدادند به یزید و شیک بودند. هیچ وقت هم صدایشان در نمیآمد.
شما داعش را ببینید. داعش را چه کسانی ساختند؟ چه کسانی راه انداختند؟ پس شما خاورمیانه را نگاه میکنی، میبینی که یک مشت مسلمان مثل حیوانات وحشی دارند همدیگر را تکهپاره میکنند. بعد این غربیهایی که اینها را ساختند، مینشینند با ادکلن و کتوشلوار لبخند میزنند. ما باید تروری؟ الان که این همه رسانه [و] امکانات این است، دوره امام حسین چه بوده؟ خیلی مرموزند.
من این حرف را به شما بزنم: حضرت مسلم را دیگر از این به بعد نگویید «شهید مبارزه با عبیدالله»، حتی نگویید «شهید مبارزه با یزید»؛ بگویید «شهید مبارزه با غرب». حضرت مسلم را یهود و نصارا کشتند. حضرت مسلم را کشتند. فقط حرفهای میکشند؛ هیچ وقت ردپا به جا نمیگذارند. بالاتر از این بگویید: «امام حسین علیه السلام شهید مبارزه با غرب.»
این را بگویم، عرضم تمام. روضه را بخوانم، برویم. کمی هم طنزآلود است؛ واقعیت، ولی طنزآلود. یکی از دوستانی که در تبلیغ بینالمللی کار کرده بود، به عنوان تجربه میگفت: «آقایان، اگر محرم رفتید کشورهای غربی، یک وقت شروع نکنید از اوصاف یزید بگویید. عجیب است.» شما را الان بفرستند، مثلاً آمریکا، بفرستند کانادا، بفرستند، چه میدانم، هلند، جاهای دیگر. شما میخواهید برای غربیها صحبت بکنید. به آنها بگویید که: «امام حسین را کشتند.» خب، برای چه امام حسین را کشتند؟ خیلی این مطلب، مطلب جالب و عجیبی است. تجربه دارم.
شما میخواهی برای... به نظرم از اسکاتلند تعریف میکرد. میگفت: «آنجا من میخواستم برای اینها توضیح بدهم که برای چه امام حسین را کشتند. میخواستم از بدیهای یزید بگویم: «خیلی یزید بد بود، امام حسین علیهش قیام کرد.» (آنها) گفتند: «عجب! خب مگر بدی گفت؟» [من گفتم:] «یزید عرق میخورد، سگبازی میکرد، زنا میکرد.» [آنها گفتند:] «ما هم عرق میخوریم، سگبازی میکنیم، زنا میکنیم!» تازه فهمیدم یزید یکی از اینها بود. برای که آمدم توضیح بدهم؟ اصلاً یزید چون جزو شماها بود بد بود؟ امام حسین کی این را می[گفت؟] یزید یکی از اینها بود.» فرهنگ آنها را به اسم خدا و پیغمبر و قرآن و اهل بیت و این حرفها آمده بود، تزریق میکرد. درد اینجا: چهار تا آدم فهمیده پیدا میشدند، بفهمند ماجرا چیست.
حالا من فردا شب عرض میکنم: بعد از امام حسین، کمکم بعضیها دوزاریشان افتاد. بعضیها تازه دوزاریشان افتاد، فهمیدند امام حسین چه میگفت. بعضیها ۲۰۱۶. این راز مظلومیت، حقیقت را خدا میپوشاند، جذابیت را نشان میدهد. جذابیتی هم که نشان میدهد، جذابیت واقعی نیست. بعد آدمهایی که در طلب واقعیتاند، [همینطور هستند.] به حرف از واقعیت مظلوم واقع میشود. کسی نمیفهمد اینها چه میگویند. مثل انبیا؛ باید چقدر مصیبتها و ظلمها و اینها بشود تا معلوم بشود اینها چه را میگفتند.
حضرت مسلم علیه السلام چه غربتی تحمل کرد! روز عرفه بخشی از روضه را خواندم برایتان. یک بخش دیگر را بخوانم و عرضم را تمام کنم. حضرت مسلم علیه السلام در آن جمعیت سی هزار نفره که بیعت کرده بودند، نمیفهمیدند مسلم چه میگوید. دلشان خوش بود به اینکه: «آقا، یک گفتگویی میشود، مذاکره میشود، حرفی میشود، تمام میشود.» یکباره دیدند مردم کوفه، سر مسلم بن عقیل بالای دارالعماره آویزان شد. تازه باز هم روشن و توجیه نشدند. گفتند: «مسلم حالا از دست در رفت. امام حسین را دیگر با مذاکره راضیش میکنند.» چون تجربه نشان داده بود: «امیرالمؤمنین مذاکره کردند، کوتاه آمدند؛ امام حسن مذاکره کردند، کوتاه آمدند.» مردم کوفه گفتند: «آقا، دو تا قبلی مذاکره کردند، کوتاه [آمدند]؛ [پس] امام حسین [هم] مذاکره میکنند، کوتاه میآیند.»
یکباره دیدند در شهر کوفه سر بریده اباعبدالله را آوردند. زینب کبری [و] بچههای پیغمبر با رخت اسیر باشند؟ مردم کوفه باورشان نمیشد. این را هم به شما بگویم: بعضی از این حرفهایی که گفته میشود، حرفهای دقیقی نیست، حرفهای غلطی است. میگویند: «مردم کوفه سنگباران کردند.» ابداً اینطور نبود؛ مال شام بود. مردم کوفه سنگباران نکردند؛ مردم کوفه جا خوردند. سر و صورت لطمه زدند. تعبیر روایت این است: «لتمت وجوههن.» زنهای کوفه وقتی دیدند وضعیت اسرای کربلا را، به سر و صورت میزدند، داد میزدند، گفتند: «به خدا ما فکر نمیکردیم اینطور بشود!»
مظلومیت مال این وقت است. لا اله الا الله، لا اله الا الله. اباعبدالله الحسین در راه کربلا بود؛ یک پیکی دارد رد میشود. آماده شوید، شب اول محرم است؛ با این روضه شروع کنیم. عاشقهای اباعبدالله که دلتان تنگ شده بود برای محرم، درسته محرم که میآید غم تو دلمان میآید، ولی خوشحال میشویم، میگوییم: «خدایا شکرت! ما باز هم محرم را دیدیم؛ باز هم میتوانی مشکی بپوشی.»
اباعبدالله دیدند پیکی دارد رد میشود. صدایش زدند، آمد. حضرت فرمودند: «از کوفه چه خبر؟» (پیک) گفت: «آقا جان، نپرسید! «قلوبهم معک و سیوفهم علیک.» دلها با شما، ولی شمشیرها را بر شما کشیدهاند.» حضرت فرمودند: «از مسلم چه خبر؟» پیک ناراحت شد، سرش را پایین انداخت. گفت: «آقا، استشهاد شد، مسلم را کشتند.» (راوی) میگوید دیدم اباعبدالله به پهنای صورت گریه کرد. «بعد از مسلم در این زندگی خیری نیست.» خیلی گریه کرد امام حسین. رو کرد به کاروان، به لشکر فرمود: «بچههای مسلم را بیاورید.» یتیمهای مسلم را آوردند. یتیمهای مسلم را پا گذاشت، بدون اینکه چیزی بگوید. ببینید آداب یتیمداری، آداب خبر دادن به یتیم این است: شروع کرد نوازش کردن. فرمود: «عزیزان، از این به بعد من به جای پدرتان، زینب هم به جای مادرتان، بچههای من به جای خواهر و برادر (تان). احساس غربت نکنید، احساس دلتنگی نکنید.» این بچهها تازه فهمیدند آقا دارد چه میگوید. «آقا، نکند پدرمان به شهادت رسیده؟»
لا اله الا الله! اینجور خبر میکنند یتیم را! نه اینکه از خیمه بدود، بیاید بیرون، بیاید ببیند اسب آمده است، یا ببیند اسب شیه میکشد، زینش واژگون شده. السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابدا. ما بی تو و بقیع اللیل و النه. ولا جعله الله آخر عهد من نی لزیارت. السلام علی...