ویژگی مشترک افرادی از جنس یزید
ضرر چه افرادی از سپاه یزید بیشتر است؟
مدل تربیتی بنیامیه
مقابله دشمن با انقلاب
تبارشناسی بنیامیه
معنای جنگ نرم
شکست انقلاب مصر در جنگ نرم
مدل حکمرانی یزیدی
سرگرمی و جذابیت، بزرگترین تقدس زمانه ما
آیا بیگانه فقط بدی دارد؟
یکسان بودن باطن جاهلیت و تمدن غرب
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
وجود نازنین اباعبدالله الحسین (ع) فرمود: «مثلی لا یبایع مثله. مثل منی با مثل یزید بیعت نمیکند.» نفرمود نباید بیعت بکند، گزارش دادند و تعیین تکلیف نکرده است. اگر کسی از جنس امام حسین (ع) بود، هیچوقت زیر بار کسی از جنس یزید نمیرود؛ نه اینکه نباید برود، خودش نمیرود زیر بار همچین کسی. اصلاً اینها حسابشان از همدیگر جداست، ربطی به هم ندارند. دو نقطهٔ کاملاً متناقض و متضادند؛ مثل نور و ظلمت میمانند. نور هیچوقت زیر بار ظلمت نمیرود. نه اینکه کسی برایش تعیین تکلیف بکند و بگوید: «جنابِ نور، لطفاً زیر بار ظلمت نروید یا بروید.» معنا ندارد. نور و ظلمت دو جنسِ کاملاً متناقضاند. همانجور که یزید و حسین (ع) دو جنسِ کاملاً متناقضاند و هر کس از جنس اینها باشد، هر کس از قبیل اینها باشد، هر کس شیعیان و طرفداران اینها باشد، جنس اینها با همدیگر کاملاً متضاد است.
خب، مگر جنس یزید چه جنسی است؟ امام حسین (ع) دارند یک راهبرد تاریخی میدهند تا ابد حواسها جمع باشد. البته ما شخصی مثل یزید بعداً در طول تاریخ نداشتیم؛ یعنی هیچ آدمی اینقدر فاسد و اهل فساد عریان و آشکار نبود، ولی جنس یزید در طول تاریخ حفظ شد. بعضی از روایات ما، روایات عجیبی است. در روایت وجود نازنین امام عسکری (ع) فرمود: «اگر کسی عالم سوء باشد، دانشمندی باشد که علمش به درد مردم نمیخورد، مردم را رشد نمیدهد، بلکه علمش مردم را در تور میاندازد (حالا یا سر کیسهشان میکند، میچاپد، منحرف میکند)،» حضرت فرمودند: «ضرر اینها اَزَرُ مِن جیش یزید؛ ضرر این سپاه یزید بیشتر است.» معلوم میشود یزید یک فرد نیست که ما بگوییم خب مثل اینکه دیگر نیست. یک جریان در طول تاریخ است. باید آدمهایی از این جنس را گشت و پیدا کرد و حذفشان کرد، یکییکی باید طردشان کرد.
جنس یزید چه جنسی است؟ شبهای قبل اشاراتی کردیم، ویژگیهایی گفتیم. خلاصۀ آن و عصارۀ آن در یک جمله و یک کلمه این میشود: آدمی که بیگانه است. این از جنس یزید است. همۀ ویژگیهای یزید در همین یک دانه خلاصه میشود. دلش با بیگانههاست، دلش با غریبههاست، دلش برای آنوریها پر میزند. هر وقت غش میکند، آنوری میافتد.
میگفتند: «بابا، روضه میخواند. آن ماجرای معروفی که حالا نمیدانم طنز است یا واقعیت، داستان چیست؟ پرده بود، خانمها آنور پرده بودند، آقایان اینور پرده بودند. این هر شب روضه میخواند، هر شب هم غش میکرد، هر شب هم میافتاد. بخش خواهران گفتند: «آخه شما هر شب غش میکنی، چرا آنوری میافتی؟ یک بار هم اینور بیفت!» میگفت: «دست خودم نیست، آنوری میافتم.»» آدمهایی از جنس یزید اینشکلیاند. در هر موقعیتی میخواهند چیزی را انتخاب کنند، یکجوری خوششان میآید. هر توپی که گل میکنند، آخر رفت در گل خودمان، از دستمان در رفت. چرا اینجوری؟ هرچه گل میزنند، گل به خودی است. اینها آدمهای از جنس یزیدند. هرچه آدم تربیت میکنند، تهش از تو اینها نوکر درمیآید، مزدور درمیآید. مدام از اطراف اینها جاسوس درمیآید. به طرز عجیبی هرچه جاسوس از آسمان (یا یک دریچه در محل کار اینها)، هرچه آدم فاسد دور اینها را میگیرد، چون جنس اینها این شکلی است.
حضرت امام (ره) میفرمود: «خیلی جملات امام زیباست و چقدر حیف است که این امام خمینی بین ما اینقدر غریبه است! همه میشناسیمش ولی نمیشناسیمش.» معروفترین جملۀ امام بین ماها این است: «انقلاب ما انفجار نور بود» که اصلاً این جمله مال امام خمینی (ره) نیست، مال یاسر عرفات است. وقتی آمد دیدار امام، او برگشت این جمله را گفت. همۀ خیابانها این جمله را زدند. بعد این همه جمله در امام خمینی (ره)، خیلی اصلاً نمیشناسند، نمیدانند. یکی از جملات بسیار زیبای امام این بود. میفرمود: «این محمدرضا پهلوی اینقدر خبیث است که اگر پنج میلیون آدم خبیث در کل این سی میلیون جمعیت ایران (که آن موقع جمعیت ایران تقریباً سی میلیون بود، بیست، سی میلیون) وجود داشته باشد، این پیدایشان میکند، میآورد و به آنها مسئولیت میدهد.» محمدرضا پهلوی جنسش اینجوری بود. هرچه آدم خبیث است، دورش را میگیرد. هرچه آدم خبیث در تورش میافتد، چون جنسش این است. جنس یزیدیها این است. به طرز عجیبی هرچه فاسدتر و کثیفتر، یزیدیاند. این جنس یزید است.
همیشه یکجوری آنوریها، آن بیگانه، آن دشمن، آن غریبه، این تیرهایی که این میاندازد، هیچوقت به آن نمیخورد، هیچوقت آسیب نمیبیند. او همیشه سالم میماند، همیشه در هر و خوشبهحال او میشود. از خدا و پیغمبر هم که حرف میزند، یکجوری است، باز به آن تیر نمیخورد. بعضیها آیه قرآن هم که میخوانند، تاریخ اهل بیت هم که نقل میکنند، احساس میکنم باز ما داریم میخوریم! یعنی تاریخ اهل بیت (ع) نقل میکنند، باز بیبیسی برمیدارد تیترش میکند. روضه برای امام حسین (ع) هم که بخوانند، باز بیبیسی تیترش میکند. آخه چطور میشود آدم برای امام حسین (ع) روضه بخواند بعد بیبیسی پخش کند؟ تعجب کنید، بگویید: «آقا، این حرفها از کجا دارد درمیآید؟» بنده روایاتش را برایتان میخوانم.
غریب است. در آموزش و پرورش ما مدل یزیدی چه مدلی میشود؟ در دانشگاه ما مدل یزیدی چه مدلی میشود؟ در رسانۀ ما مدل یزیدی چه مدلی میشود؟ اینجا عرض کردم، ما یک برنامهای (البته قبل از محرم عرض کردم) برای تلویزیون کار میکردیم. ترسی هم نداریم نقد تلویزیون بکنیم. بنده یک وقتی نقد رئیس صدا و سیما کردم و همان موقع برنامه را (همان موقع نقد را) نوشتم. ترس نداریم که بخواهند آنتن را بگیرند یا بیرونمان بکنند. برای بیشتر از اینها، برای کشته شدن در این مسیر باید آماده باشیم. اینها که چیزی نیست.
در برنامۀ تلویزیونی میگفتند: «آقا، یک سری کلمات ممنوعه، قدغن است برای بچهها؛ کلماتی مثل "دشمن"، "جهنم"، "کافر" و اینجور کلمات ممنوع است. از "مهربانی"، "دوستی"، "خوبی"، "بهشت" از اینها بگویید.» خب، روایت بخوانم برایتان. امام صادق (ع) فرمودند: «مدل تربیتی بنیامیه (که یزید جزو بنیامیه بود)، مدل آموزش و پرورش بنیامیه، مدل رسانۀ بنیامیه چه شکلی بود؟ "ان بنی امیه اطلقوا تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الکفر." هر کس میخواست در مورد ایمان حرف بزند، آزاد بود در بنیامیه. بنیامیه اجازه میدادند به او. هر کس میخواست در مورد کفر حرف بزند، ممنوع بود. نباید به مردم یاد بدهی مردم چه شکلی کافر میشوند. خدا خوب است، همین. اینکه چه کار بکنی دشمن خدا میشوی؟ ببین، دیگر واژۀ "دشمن" و اینها دیگر هست. بگو مردم خدا را دوست داشته باشید، خدا مهربان است، دوستداشتنی است، از این حرفها. جایز نیست تعلیم کفر. چرا؟» حضرت توضیح میدهند: «"لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوا." تا هر وقت اینها خودشان مردم را به سمت کفر بردند، مردم نفهمند.»
صدا و سیما مشکل دارد. بالاخره خیلیها که یک جاهایی کارهایی دستشان است، ما که آدم از تو آسمان که نمیتوانیم دربیاوریم، از تو زمین هم که نمیجوشد. خیلیها کار دستشان است. اینها آدمهاییاند که دلشان به یک جای دیگر بند است، حواسشان، هوش و گوششان یک جای دیگر است. بعد، انسان تربیت بشود! دیگر مشکل جدی ما این است که تربیت انسانمان ضعیف و کم است. مشکل ما اینجاست: تربیت نیرو. مدل کار بنیامیه این شکلی بود: از ایمان میگفتند، از کفر ممنوع، از شرک ممنوع، حرف از دشمن ممنوع! از اینها چیزی نبود. در مورد یهود و نصارا و «حق ما را میخورند و به ما ظلم کردند» و اینها ممنوع! چیزهای دیگر بگو: دشمن انبیا و روشهای حضرت موسی (ع). بگو در مورد فرعون حق نداری حرف بزنی. قرآن اینقدر که آیه در مورد فرعون دارد، در مورد موسی (ع) شاید نداشته باشد. همۀ حرفهای قرآن در مورد فرعون و اینهاست؛ دشمنان خدا و پیغمبر (ص). بحث «دشمن» خیلی بحث مهمی است. بدان کیست و چه کار میکند. مشکل یزید چیست؟ آدمهای از جنس یزید دل به اینها بستهاند، دل به دشمن بستهاند.
وقتی که دشمن میخواهد یک انقلابی را از بین ببرد، خب اولین کاری که میکند جنگ نظامی راهاندازی میکند، قلع و قمع میکند. اگر موفق شد که هیچ، اگر موفق نشد، چه کار میکند؟ یک سری آدم در آستین دارد، در آبنمک دارد. اینها را از قبل برای روز مبادا گذاشته است. همین که اوضاع به هم میریزد، این آدمها را میدهد. ویژگیشان چیست؟ ویژگیشان این است که دشمن اینها را تربیت کرده، یک ظاهر موجهی دارند. اکثر مردم که نگاه میکنند، فکر میکنند (ولی کامل این را ساختند). این در ماجرای بنیامیه هم بود.
ببینید، اولاً خود بنیامیه؛ نسل اینها برمیگردد به امیه. امیه (حالا کمی کوچک را بگویم که در بحث تاریخیاش اذیت نشوید، حوصلهتان هم سر نرود. زود از آن رد میشوم. فقط ببینیم ماجرا از کجا آب میخورد؟). امیه پسر عبد شمس بود. عبد شمس برادر دوقلوی هاشم بود. اینها به هم چسبیده بودند. وقتی به دنیا آمدند با شمشیر از هم جداشان کردند. هاشم جد بنیهاشم. برادرش کی بود؟ عبد شمس. پسر عبد شمس کی بود؟ بله، امیه. حالا امیه را گفتند پسر واقعیاش هم نبود. این یک غلام رومی بود. عبد شمس این را خرید به عنوان پسرخانه. آن موقع در اعراب جاهلیت رسم بود. یکی را میگرفتند به عنوان بچه. بچه واقعیاش هم نبود. یک غلام رومی بود، اصلاً غربی بود. امیه را از غرب آورده بودندش.
بعد دیگر همۀ ماجرا برمیگردد به بنیامیه؛ یعنی بچههای امیه همهشان. یکی از آدمهای این نسل کیست؟ ابوسفیان. جنگ احد و بدر و اینها را چه کسی علیه پیغمبر (ص) راهاندازی کرد؟ ابوسفیان. انقلاب پیغمبر (ص) که آمد شکل بگیرد، آنی که حمله کرد به پیغمبر (ص) و جنگ نظامی راهاندازی کرد، ابوسفیان بود. فرماندهاش که بود؟ معاویه. خیلی جالب است.
بعد پیغمبر (ص) مکه را فتح کردند. اینها دیدند که یا باید اسلام بیاورند یا اعدام میشوند. افتادند دست و پای پیغمبر (ص)، اسلام آوردند. تا دیروز جنگ نظامی، از امروز جنگ نرم. جنگ نرم یعنی چه؟ یعنی من دیگر به ظاهر شاخ و شانه نمیکشم، شمشیر نمیکشم، کتککاری نمیکنم. جنگ نرم یعنی نرمافزاری. خیلی نرم. او یک جاهایی را دست میگذارد، آنجاها دست میگیرد. آنجاها را اگر دست گرفت، انقلاب تو را نابود میکند. بنیامیه وارد فاز دوم شد. بعد از فتح مکه رفت در فاز جنگ نرم.
بعد دیگر آقای معاویه اینقدر آدم حزباللهی شد، رفت پایگاه بسیج محلشان ثبتنام کرد. آنجا کاتب وحی میشناختندش. روایت از پیغمبر (ص) میگفت و آیه قرآن میخواند. و بعد دیگر کمکم، یک کم که گذشت، به طرز عجیبی دیدند که این آقا دیگر خیلی آدم خوبی است و خیلی خوب شده و اینها. گفتند: «شام برای شما.» دیگر شام را دادند. آنجا رفت کشورگشایی کرد و کلی جاهایی که نقطۀ اصلی (چون شام اصل جایی بود که اقتصاد کلاً آنجا بود، گذرگاهی بود که رفتوآمد تجاری صورت میگرفت، هم جای سرسبزی بود هم موقعیت استراتژیک اقتصادی داشت)، اینجاها را دادند دست معاویه.
بعد دیگر این آقا کلاً همهچیز را دست گرفت و پسرش را به عنوان ولیعهد (بعضیها تعبیر خوبی به کار بردند، گفتند پیغمبر اکرم (ص) امیرالمؤمنین (ع) را به عنوان امام معرفی کردند، یعنی نظام امامت. خلفایی که حق امیرالمؤمنین (ع) را خوردند، امامت را تبدیل کردند به خلافت. معاویه خلافت را تبدیل کرد به سلطنت. اصلاً دیگر کسی به ایشان نمیگفت «خلیفۀ رسولالله»، میگفتند «پادشاه اسلام». پادشاه. اصلاً نظام هم شد شاهنشاهی. به یزید هم میگفتند «ولیعهد پادشاه».) خیلی با اسلام هم کار نداشت. یک امپراتوری روم بود. اینور امپراتوری ایران و اینها از بین رفته بود، امپراتوری اسلام شکل گرفت. رسماً دیکتاتوری. فکر مردم کار میکرد؛ همین که عرض کردم، ایمان را یاد میداد، کفر یاد نمیداد. این را بهش میگویند جنگ نرم.
یک آقایی به اسم جوزف نای، متخصص علوم سیاسی و اینهاست. قشنگترین تعبیر و تعریف را ایشان در مورد جنگ نرم کرده است. میگوید: «جنگ نرم یعنی توانایی شکلدهی به ترجیحات دیگران.» یعنی یک سری آدم تربیت میکنند، دشمن تربیت میکند، سر بزنگاه میفرستد. این به فکر مردم جهت میدهد. یزید را از بچگی بزرگ کردند، دشمنان پیغمبر (ص) نگهش داشتند، سر وقت فرستاد. قشنگ حرفهایی زد که کلاً هیچی از اسلام و مسلمین و دین و پیغمبر و خدا و هیچی نمیماند. یک روشی است که پیاده شده است.
حضرت امام (ره) بعد از اینکه لانۀ جاسوسی را بچههای ما گرفتند (که آمریکا تهدید میکرد: «من جنگ نظامی میکنم.»)، حضرت امام فرمود: «آمریکا در این مملکت سرباز نمیفرستد، جنگ نظامی نمیکند.» بعد خیلی جالب است، این تکۀ دومش خیلی قشنگ است. ایشان فرمود: «آنها هیچوقت سرباز نمیفرستند، مزدور به دست میفرستند. نیازی ندارد. الکی میدانی جنگ چقدر هزینه دارد برایش؟ برای چه سپاه بفرستد و جنگ راهاندازی کند، موشک بزند و بعد چقدر کشته بدهد و چقدر خرج بکند؟ چهار تا آدم دستنشانده میفرستد. همان حرفها را این بزند. آدم موجه و موقر و باسابقه. ملت نگاه میکنند، کف هم میزنند.»
انقلاب مصر را یادتان هست؟ در همین سالهای اخیر. خیلی ماجرای سیاست، ماجرای پیچیدهای است. خیلی پیچیدگیها دارد. اگر مردم این پیچیدگیها را نبینند و درک نکنند، آن وقت ولی خدا، امام بر حق، مظلوم میشود؛ چون نمیتواند حرفش را (پیچیدگیها را باید مردم خودشان بگیرند). مردم مصر ریختند در خیابان: «حسنی مبارک را نمیخواهیم!» چه غوغایی شد! ایام دهۀ فجر نبود، اگر یادتان باشد، سال ۸۹. کشت و کشتاری شد. دیدند نمیتواند. مردم گفتند: «ما انتخابات میخواهیم.» مردم گفتند: «ما میخواهیم رئیسجمهورمان از اخوانالمسلمین باشد.» بعد یک نفر معرفی کردند که سابقه زندان زیاد داشت. اینها گفتند: «این را ما نمیگذاریم باشد.» آن محمد مرسی که این هم مال اخوانالمسلمین است، «این را میگذاریم باشد.» انتخابات برگزار شد. مرسی شاید بیش از هفتاد درصد رأی داشت. هی رأیش را شکستند، شکستند، تقلب. مرز پنجاه درصد. گفتند: «حالا رئیسجمهور.» فرمولهایی که اینها نگه میدارند و پیاده میکنند چه شکلی است؟
یک رئیسجمهور فوقالعاده ضعیفی از این آقای مرسی تربیت شده (آنور بود). مردم به اسم اینکه یک انقلابی، شکنجهدیده، مبارز است، رأی دادند. اولین کاری که کرد بعد چندین سال اخوانالمسلمین (موزه این شکلی نداشت)؛ اول یک سفیر برای اسرائیل فرستاد. بعد برای شیمون پرز نوشت که: «برادر عزیز من، این نمایندۀ من است و من به تو علاقه دارم.» و بعد سفیر آنور آمد و اینها نشستند با هم، یک پیک عرق هم خوردند! و بعد کمکم آمد گفت: «من اصلاً شیعه را از یهود خطرناکتر میدانم. جنگ اصلی ما با شیعه است، نه با صهیونیستها.» آرامآرامآرام. بعد دیگر دیدند خوب فکر مردم را توانسته جهت بدهد. خودش را برداشتند، انداختندش زندان. بعد یک ژنرال نظامی را توی انتخابات فرمالیته، کشکی، کردند رئیسجمهور. اوضاع هزار مرتبه بدتر از دوران حسنی مبارک. مردم هم خوشحال: «ما انقلاب کردیم، انقلاب را به نتیجه رساندیم!» بعد حسنی مبارک اول گفته بودند حبس ابد، آزادش کردند. محمد مرسی را حکم اعدام برایش صادر کرده بودند که قرار بود حکم اعدامش صادر بشود، که چند وقت قبل، چند ماه پیش در دادگاه سکته کرد و از دنیا رفت.
مدل کار این شکلی است: آدم دستنشانده را میفرستد این کارش را بکند، بعد سر وقتش هم حذفش میکند. هر وقتی که کارش را انجام داد، راحت. جنگ نرم. جنگ نرم یعنی چه؟ یعنی ترجیحات مردم را مدیریت کنیم. یکجوری به ذهن مردم جهت بدهی، مردم در هر انتخابی ترجیح بدهند این را به آن. از اینها بیشتر خوششان بیاید یا از آنها بیشتر خوششان بیاید.
یک شعری را دیشب از یزید خواندم برایتان. عرض کردم یزید شاعر قوی در زبان عرب بود. وقتی به او گفتند: «آقا، پاشو، وقت نماز است!» چه گفت؟ یادتان هست؟ دیشب عرض کردم. گفت: «خدا در قرآن گفته "ویل للمصلین"، ولی [اینجا] نگفته "وای بر عرقخورها". ولی گفته "وای بر نمازگزاران".» این را بهش میگویند جهت دادن ترجیحات مردم؛ یعنی عرقخوری ترجیح دارد به نماز.
از این کارها زیاد میکنند. دیگر تا یک منکر یا خلاف یا اشتباهی را میخواهی بگویی این بدتر است یا فلان؛ «آقا، هر گناهی حتی خودش را دارد. این پوشش را نداشته باش، این فرم را نداشته باش. بروم اختلاس بکنم؟ خوب است. برو به آن که اختلاس کرده.» دوقطبی درست میکنی. کار امثال یزید این است: مدام در جامعه دوقطبی درست میکند، مدام جناحبندی میکند. بعد مدام همیشه یکی بدتر است. یعنی خوب تخریبش میکنند، نابودش میکنند. به مردم میگویند: «اینها نباشند، آنها میشوند؛ آنها نباشند، اینها میشوند. پس به آنها رأی بدهید. اینها نباشند.» این دوقطبیهای مدل یزید است. بیگانه تمام میشود.
یزید یک شاعر بزرگی داشت که این هم از شعرای معروف عرب بود به اسم «اَخْطَل». این دسته (اخطَل) که معلم و مربی یزید هم همین آقا بود، به این پول میداد. یزیدی که وقتی خلیفه شد، سپاه اسلام پشت یونان بود. دستور داد: «برگردیم. ما جنگ با اینها نداریم.» در طول سه سال و اندی که حکومت کرده، یک دانه جنگ بیرون با خارجیها نداشت، یک دانه تجاوز هم نکرده بود بیرون. همۀ سه سال گذشته قلع و قمع داخلیها بود. مدل یزید این است دیگر: با بیرونیها کار ندارد، با داخلیها. برای اینهاست هرچه لبخند عشقولانه و لاف ترکاندن، برای آنهاست. یزید هم بود دیگر. گفتم رفت دست پادشاه روم را بوسید. بعد به اخطل میگفت: «من به تو پول میدهم علیه انصار.» انصار که یک جناح انقلابی در مردم بود، «علیه اینها شعر بگو.»
سلبریتیبازی؛ استفاده از سلبریتیها. در بین مردم عرب، شعر بهترین هنر بوده در آن دوران. معلقات سبعه داشتند، به کعبه هفت تا شعر آویزان میکردند. بهترین شعرهای اینها بوده. مضامینش هم عمدتاً مضامین جنسی بوده. اخطل یکی از شاعران بزرگشان بوده، یعنی سلبریتی به حساب. سلبریتی که این میگویند «سلبریتی»، سلبریتی یعنی آدمهای مشهوری که جذاباند برای مردم. پشتوانۀ جذابیتی که برای مردم دارند، اعتبار دارند بین مردم. مردم چون خاطرات خوب با اینها دارند (قهرمان المپیک، آن بازیگر فلان نقش، آن فلان سریال بازی کرده). بعد یک موضع سیاسی که میگیرد، مردم خوششان میآید. بازیگر فلان سریال، این قهرمان فلان جاست. چون یک جذابیتی دارد، به پشتوانۀ آن جذابیت ده تا چیز دیگر هم به مردم یاد میدهد و میگوید. سلبریتیها. دوران یزید هم از این سلبریتیها استفاده میکرد. یکیاش اخطل بود. یکی دیگر رقاصهها بودند، آوازخوانها بودند، ورزشکاران آن موقع بودند، آنهایی که مثلاً بین مردم شناخته شده بودند. ابزارهای سرگرمی را استفاده میکند برای اینکه کار فرهنگی کند با آن، به ذهن مردم جهت بدهد.
الان در دنیای غرب این شکلی است. حرفهای خودشان را با سلبریتیها میزنند، سبک زندگی را با سلبریتیها منتقل میکنند. یک لیونل مسی در دنیا پیدا میشود، آدم جذابی است. تو دیگر لازم نیست کتاب دینی بنویسی برای مردم دنیا. مردم دنیا! بیایید سگ داشته باشید. دو تا عکس از این دربیاید با پنجاه تا سگ. همۀ دنیا عاشق سگ میشوند. بعد طرف جشن تولد مسی را گرفته. تصویر مسی را روی... حالا اسم اینها را واقعاً آدم شرمش میآید ولی در منبر بیاید، دیگر چه کار بکنیم؟ دیگر اینها پیغمبرهای زمان ما هستند، بتهای زمان ما هستند، واقعاً بتاند اینها. الان سلبریتیها واقعاً الان بتاند. دوران اعراب جاهلیت بت بودند. استفاده میکردند. عکس این را درست میکند توی فضای مجازی و اینترنت و اینها. فیلمش هست. کیک درست کرده برای تولد مسی. توی دهانش عکس مسی. بعد با عکسش سلفی میگیرند، گریه میکنند. فلان بازیگر هالیوود یک مادهای را میخورد، مدفوع وقتی بیرون میآید تبدیل به طلا میشود. بعد آن طلا را به قیمت نجومی در مزایده میفروشند. نام مقدسات زمانۀ ماست. چرا؟ چون بزرگترین تقدس در زمانۀ ما سرگرمی است. سرگرمی، سرگرمی.
الکس فرگوسن، مربی سابق منچستریونایتد. در بازی که دارد مربیگری میکند برای منچستر... چقدر بد است که من این اسامی را میگویم. واقعاً خوشم نمیآید، چارهای نیست. آدامس. یک آدامس خاصی میاندازد در دهانش. مسابقه که تمام میشود، میآیند آدامس را بستهبندی میکنند، در ظرف بلورین میگذارند، میبرند در موزه. در مزایده میگذارند، میفروشند هر مسابقه. اینها بتهای زمان ما هستند. اینها بتهای زمانۀ جاهلیتاند. چون باطن جفت اینها یکی است. باطن جاهلیت با باطن تمدن غرب یکی است. هیچ! همین الان هم رقاصهها مهمترین آدمهای دنیا هستند. همین الان هم. آن موقع «ذوات الاعلام» بودند. خدا شاهد است من بدم میآید این حرفها را بزنم. چه باید کرد؟ اینها زندگی ما را گرفته، همۀ دنیا را. آن موقع ستارههای دوران جاهلیت یک سری زن فاسد بودند. به اینها میگفتند «ذوات الاعلام». سر خانهاش پرچم میزد. الان اسمش را میگذارند «پورن استار»، ستارههای فیلمهای مبتذل. مبتذل. ستاره. ستاره فیلم مبتذل. شخصیتهای برجستۀ دنیا. همه. الان شما در مدارس ما، مدارس دبیرستان، راهنمایی، اسم اینها را میآوری، همه میشناسند. اینها ستارههای فیلمهای پورن، اینها ذوات الاعلاماند. خیلی جالب است. با اینها به ذهن و فکر و قلب مردم جهت میدهند.
بعد شما دیگر اسم آمریکا که میشنوی (شما که نه، آن جوان بندۀ خدای مظلوم ما)، تا اسم آمریکا را میشنود: «آزادی، وای، لب ساحل، کیف!» در آن جریان مذاکرات ما، یکی از این جوانها در تهران فیلمش معروف شد. پشت ماشینش جمله نوشته بود. نوشته بود که (من نمیخواهم بگویم که بعضیها هم باز بروند سرچ بکنند، باز از آنجا غذای دیگر سرچ بکنند، هزار تا مشکل و مصیبت پیش بیاید). نوشته بود که: «فلانی، تو که مذاکره کردی، فلان بازیگر مشهور فیلمهای پورن را وردار بیاور.» یعنی اصلاً خیلیها خوشحال بودند ما رابطهمان دارد با اینها خوب میشود، از این باب بود: «در ایران ارتباطمان با اینها برقرار میشود!» آن که این آدمها را برجسته میکند به خاطر همین است که شما اسم آمریکا را که میشنوی، دیگر یاد قتلعام ویتنام نمیافتی، یاد فیلمهای پورن میافتی. ببین چقدر قشنگ مدیریت میکند ذهن مردم را. این کاری بود که یزید میکرد، جهت میداد به ذهن مردم. بعد در هر اتفاقی بیگانه را سمبل میکرد، علم میکرد. بیگانه میشد محبوب. مثلاً بنیامیه آمد اسم گذاشت روی انقلابیهای جانبازی که رفتند جبهه، کشته دادند، شعب ابیطالب را تحمل کردند، سختی کشیدند، مصیبت دیدند. چی؟ رافضی. همین الان هم میبینی به شیعه میگویند «رافضی». معادل امروزی فارسی چی میشود؟ مثلاً تندروها، گروه فشار، لباسشخصیها. اینها را در جامعه ذلیل میکنند، خوارشان میکنند. بعد آن چشمآبیهای غریبه را هی روزبهروز میبرند بالا، احترامشان را آن بالا بالاها مینشانند. یک کلمه هم نمیتوانی بهش چیزی بگویی. این بیگانهپرستی، حالت عشق به بیگانه است. این حال، حالا آدمهای یزیدی است. ذهن مردم را مدیریت میکند. اول یک کاری میکند که در جامعه کافرها محبوبتر از مؤمنین باشند. بعد کمکم که رشد کرد، کف محبوبتر از ایمان میشود. مدام تعریف میکند از بیگانه.
ببینید عزیزان من، من نمیخواهم بگویم بیگانه هیچ محاسنی ندارد، هیچ خوبی ندارد. چرا، خیلی وقتها بیگانه خوبیهایی دارد. پیغمبر اکرم (ص) در جنگ احزاب... این (اینی که دارم میگویم) را داشته باشید، خیلی کلیدی است. پیغمبر اکرم (ص) در جنگ احزاب دنبال یک طرح نظامی بودند برای اینکه مقابله کنند. حضرت سلمان (س) به پیغمبر اکرم (ص) گفت: «یا رسولالله، من در ایران دیدم.» خب ایران آن موقع مگر چه بود؟ آتشپرست بودند، امپراتوری شرق بود. حالا الان میگوییم شرقی و غربی. آن موقع شرق ایران بود. الان دیگر همهچیز است دیگر. الان شرق و غرب معنا ندارد. تا چند سال پیش شوروی بود و کمونیسم بود، شرق و غرب بود. الان دیگر خود روسیه را هم فکر غربی برداشته، ژاپن هم فکر غربی برداشته. غرب یک موقعیت جغرافیایی نیست، یک فرهنگ است. هر جایی میتواند غرب باشد که من در مورد آن انشاءالله بیشتر صحبت میکنم. ممکن است یک آدمی الان اینجا نشسته باشد ولی غربی باشد، در حالی که شناسنامهاش ایرانی، اسماً شیعه است. غربی بودن یعنی کسی که دلش با اینهاست. حالا فردا شب آیهاش را میخوانم برایتان که آیه عجیبغریبی است. یکی از عجیبترین آیات قرآن است. فردا شب انشاءالله میخوانم برایتان.
سلمان فارسی که البته با سلمان فارسی ما میگوییم فارسی نباید بگوییم؛ حضرت سلمان (س). به پیغمبر اکرم (ص) گفت: «یا رسولالله، من در ایران دیدم آتشپرستها یک طرحی را اجرا میکنند: خندق میکنند.» پیغمبر اکرم (ص) نفرمود: «این مال کفار است، ما به این حرفها عمل نمیکنیم.» چه جالب! «بیا اجراش کنیم.» هرچه بیگانه میگوید بد باشد، یک تجربهای دارد، به یک مدلی رسیدهاند. خیلی خوب است. الان بنده اینجا عرض میکنم غربیها. حالا جالب هم هست که اتفاقاً اینهایی که واقعاً برای غربیها «پوئن» محسوب میشود، غربزدهها اینجا نمیگذارند این طرحها پیاده بشود. غرب مالیات میگیرد. اینجا هیچ غربزدهای نمیآید بحث مالیات را علم بکند. خیلی جالب است! اینجا میشود بهشت کسانی که اختلاس و دزدی میکنند و میخورند و میبرند. بعد در غرب بدانی چند درصد مالیات میگیرد!
در غرب برای مبارزه با فساد یک طرحی دارند: «ویسلبلاور» (Whistleblower). «ویسل» یعنی سوت، «بلاور» (blower) دمیدن در آن. کسی که سوت میدمد. ماجرا چیست؟ پلیس انگلیس در قرن نوزدهم وقتی میخواست کسی را دستگیر بکند، به محض اینکه دزد را میدید، آدم فاسد را میدید، سوت میزد، همۀ همکاران میریختند سرش. میگوید: «شما هر جا فساد را دیدی، سوت بزن.» اصلاً آرم بینالمللیاش هم با سوت است. بعد جالبش این است. میگوید: «شما هر جا فساد دیدی، سوت بزن. مثلاً اگر طرف دارد پنج میلیارد اختلاس میکند، تو که سوت بزنی، ده درصدش را میدهم به تو. تشویق میکنم حرفی که فساد را داد بزند.» کم میگذارند. مدل قشنگ غربی است. پیاده بشوی (توضیحات دارد) چرا نمیگذارند؟ خود غربیها نمیگذارند اینجا پیاده بشود. جالب است، برایتان میگویم انشاءالله یک شب چرا نمیگذارند.
شما مدل خوب غربی را بگیر، کارهای خوبشان را یاد بگیر. در ژاپن ما یک وقتی یک مدرسهای میخواستیم در قم تأسیس بکنیم. مطالعه کردم، مفصل. مدلهای آموزشی در ژاپن، هلند، فرانسه، آلمان. خیلی تکنیکهای جالبی دارند. در ژاپن میگوید: «در مدرسه فراش نداریم، آشپز نداریم، سرویس بهداشتی را. بچهها را تقسیمبندی میکنند نوبتی. هر روزی تعدادی از بچهها سرویس بهداشتی را بشویند. نگهبان هم با خودشان است. آشپزی هم با خودشان است.» مدارس ما! این را راهاندازی بکن. آن پدر و مادری که دارند مدرسه غیرانتفاعی پول میدهد بهش، بگو: «با عرض معذرت، پسر شما، دختر شما هفتهای دو سرویس بهداشتی را بشوید.» قفل! کند. الکی تعریفهای دروغ، حرفهای شاخدار. این دل چون با آنهاست، بیگانهپرستی.
من یک روایتی امشب برایتان بخوانم و با همین روایت عرضم را تمام کنم. یک کلیدواژهای در این روایت است. به قول امروزیها، به قول این جوانها، یک هشتگی دارد در این روایت که این هشتگ، هشتگ فوقالعاده و سنگ سرنخ تاریخی است. پیغمبر اکرم (ص) تحلیل کردند قتل امام حسین (ع) را. بعد فرمودند: «این کار یک گروهی بود، کار یک طیفی بود.» ببینید که ماجرا سر چیست؟ قاتل امام حسین (ع) یک آدمی بود که در طول تاریخ سال ۶۰ هجری، ۶۱ هجری آمد و بعد چند سال مرد و تمام؟ یا نه، یک جریان و یک نهضت و یک ماجرای ادامهدار است؟
پیغمبر اکرم (ص) فرمودند. آیه از قرآن را خواندند در مورد یهودیها، فرمودند: «أَفَلَا أُنَبِّئُکُمْ بِمَن یُضَاهِیهِم مِّن یَهُودِ هَٰذِهِ الْأُمَّةِ؟» (مردم، میخواهید برایتان یهودیهای امت خودم را معرفی کنم؟) مردم گفتند: «یا رسولالله! شما تهمت یهودی دارید؟» (آدمهایی که دلبسته به یهودیان هستند، مدل کارشان مدل یهودیهاست. فقط بدون تابلو، بدون پوشش، چراغ خاموش کار میکنند. هیچ کس هم نمیفهمد این کار یهودیها بوده. اصلاً بهترین مدل برای یهودیها و دشمن همین است دیگر. کارش را انجام... هیچ ردپایی هم ازش نماند. بکشد از این ابزارها، یک آدمهایی استفاده بکند که اصلاً هیچ ردپایی از این نماند. اعدامش کند. خیلی چیز خوبی است دیگر. خیلی بیدرد و بیدردسر.)
حضرت فرمودند: «میخواهید من یهودیهای امتم را بهتان معرفی کنم؟» مردم گفتند: «قالوا: بلی یا رسولالله!» (بله، آقا جان). این روایت را مرحوم فیض کاشانی در کتاب شریف «تفسیر صافی» نقل کرده است. فیض کاشانی یکی از بزرگترین علما و محدثین ماست. حضرت فرمودند: «قَومٌ مِن اُمَّتی یَنْتَحلُونَ اَنَّهُم مِن اَهلِ مِلَّتی...» (این واژۀ «یهودیان امت» واژهای است که در چندین روایت به کار رفته است. فردا شب انشاءالله در مورد این بیشتر صحبت میکنم که اصلاً یک آیهای در قرآن دارد در مورد یهودیان امت. به مردم در آخرین سورهای که بر پیغمبر اکرم (ص) نازل شده، هشدار داده. مردم، بعد پیغمبر گرفتار یهودیهای بیرون و یهودیهای تو، یهودیهای امت، حواستان بهشان باشد.) یهودیهای امت.
پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: «یهودیهای امت کسانیاند که اینها ادعایشان گوش فلک را کر کرده. همهجا داد میزنند، میگویند: "ما طرفدار پیغمبریم، مسلمان، علاقه به پیغمبر داریم." "یَقْتُلُونَ اَفْضَلَ ذُرِّیَتِی..." (بعد بچههای من را میگیرند، میکشند، حذف میکنند. جریانهای سیاسی اینها را حذفشان میکند). "وَ یُطَاءُونَ اَرُومَتِی..." (و دین من را عوض میکنند). "وَ یُبَدِّلُونَ شَرِیعَتِی وَ سُنَّتِی..." (و سنت من را جابهجا میکنند). "وَ یَقْتُلُونَ وَلَدِیَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ." (یهودیان امت من، حسن (ع) و حسین (ع) را میکشند.)» یهودیان امت. ببینی چقدر جالب شد، رد پای بیرون. اینکه من هی چند شبه عرض میکنم، اینها مهره بودند، آدم یک جریان دیگری بودند، یهودیهای امت. یکی دیگر فکر اینها را ساخته، یکی دیگر اینها را تربیت کرده. «کَمَا قَتَلَ اَسْلَافُ الْیَهُودِ زَکَرِیَّا وَ یَحْیَى.» (همانجوری که یهودیهای قدیمی زکریا و یحیی (ع) را کشتند.)
«اَلَا وَ اِنَّ اللهَ یَلْعَنُهُمْ کَمَا لَعَنَهُمْ.» (خدا اینها را لعنت کند، همانجور که آن یهودیهای قبلی را لعنت کرد.) حالا ادامهاش: «وَ یَبْعَثُ عَلَى بَقَایَا ذَرَارِیِّهِمْ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَهْدِیٌّ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ.» (مهدی من میآید، از نسل حسین (ع). بچهها و نسل یهودیان امت، یعنی ادامه دارد این تا آخر. مهدی من میآید با این یهودیهای امت درگیر میشود.) میخواهی برای امام زمان (عج) کار کنی، منتظر باشی؟ برو یهودیهای امت را بشناس. اینها را رصد کن. اینها را بگذار جلوی تیربار. آماده باش برای زدن. پیغمبر (ص) دارند خط میدهند به ما. ادامه روایت (که روایت مفصلی است): «اِنَّهُمْ یُحْرِقُهُمْ بِسُیُوفِ اَوْلِیَائِی اِلَى نَارِ جَهَنَّمَ.» (خدا اینها را با شمشیر اولیای خودش به آتش جهنم میسوزاند.) «اَلَا وَ لَعَنَ اللهُ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ وَ مُحِبِّیهِمْ وَ نَاصِرِیهِمْ.» (خدا لعنت کند قاتلان حسین (ع) را و دوستدارانشان را و یاریکنندگانشان را.) «وَ سَاکِتِینَ.» (خدا لعنت کند هر کس که از لعن اینها... چقدر روایت عجیب است!) و این تکۀ روایت را دیگر همۀ ماها بلدیم و شنیدهایم: «اَلَا وَ صَلَّى اللهُ عَلَى الْبَاکِینَ عَلَى الْحُسَیْنِ.» (اینجا پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: «درود خدا بر کسانی که برای حسین (ع) گریه کنند.») بعد دیگر ادامه روایت در مورد ملائکه فرمود که: «بر حسین (ع) گریه میکنند، اشک اینها چشمههایی در بهشت میشود و چه اتفاقی میافتد، و خوشحالی قاتلان حسین (ع) عذابی در جهنم میشود و چه اتفاقی میافتد.» این ماجرای یهودیهای امت.
بگذار من امشب روایت بخوانم و با همین روضه بگویم و عرضم تمام. شب چهارم معمولاً رسم روضۀ فرزندان حضرت زینب (س) را میخواند. بنده کمی دلهای شما را ببرم به سمت حضرت زینب (س) عزیز دلمان. انشاءالله روضۀ فرزندان حضرت زینب (س) را بخوانند.
غروب عاشورا. یهودیان امت را بشناس. دشمن را بشناس. جذابیت دشمن نگیرد. واقعیت ماجرا را ببین. دو روز بعد خواستند این خانواده را از کربلا ببرند. دو روز نگه داشتند خانوادۀ ابیعبدالله (ع) را. گفتند: «ما باید همۀ جنازههای خودمان را دفن کنیم، بعد شما را ببریم.» وقتی خواستند اینها را ببرند، عمر سعد ملعون دستور داد، گفت: «این زن و بچه را اول ببرید دور گودی قتلگاه، این بدنهای پارهپاره را ببینند.» مرحوم سید بن طاووس نقل کرده است، دیگران هم نقل کردهاند. به محض اینکه چشم امام سجاد (ع) افتاد به این بدنهای پارهپاره (به حسب ظاهر حضرت چند روزی است در خیمه و بیرون نیامده، به حسب ظاهر از متن میدان حضرت خبر ندارد)، روایت این است: به محض اینکه چشم امام سجاد (ع) افتاد به این بدنهای پارهپاره، بدن حضرت شروع کرد به لرزیدن و یک بغض فروخوردهای در گلوی امام سجاد (ع) افتاد. دیدند حضرت دارد جان میدهد.
زینب کبری (س) آمد سمت امام سجاد (ع). عرض کرد: «عزیز برادر، ما لی أراک تجود بِنَفسِک؟» (چیه عزیزم؟ میبینم داری جان میدهی. چرا اینقدر بیقراری، بیتابی؟) گفت: «عمه جان، نگاه کن! همۀ جنازههای خودشان را دفن کردهاند، جنازۀ اولیای خدا، جسد اولیای خدا، بدن پسر پیغمبر (ص) را روی زمین پارهپاره رها کردهاند.» اذیتتان نکنم، طولش ندهم. مختصر عرضم را تمام کنم. زینب کبری (س) به امام سجاد (ع) عرض کرد: «عزیز من، یک عهدی از خدا به پیغمبر (ص)، از پیغمبر (ص) به پدرم امیرالمؤمنین (ع)، از پدرم به من رسیده است. این لحظه میخواهم به تو بگویم: تو به این بدنهای پارهپاره در این گودی قتلگاه نگاه نکن. یک طایفه، یک جماعتی میآیند "یَنْصِبُونَ لَهُ عَلَمًا" (اینجا در این گودی قتلگاه حرم میسازند، گنبد میسازند، ضریح میسازند). جماعتی در طول تاریخ، "اِلَی مَرُّورِ الْاَیَّامِ" (روزبهروز، هفتهبههفته، سالبهسال) پیاده، سواره خودشان را به این قبر میرسانند. اینجا زیارت میکنند. فرعونهای زمین به خون اینها تشنهاند، دنبال اینها میگردند، ولی ملائکۀ آسمان از اینها حفاظت میکنند. اینها اینقدر برای پدر تو گریه بکنند، اینقدر عزاداری بکنند، دین پدر تو را نگه میدارند، اسم پدر تو را نگه میدارند.»
مردم عزیزان من، گریهکنهای اباعبدالله (ع)! امام سجاد (ع) یک بار داشت جان میداد. زینب کبری (س) بشارت دادند. شماها میآیید برای حسین (ع) گریه میکنید. امام سجاد (ع) زنده مانده، روایتی از این زینب، این زینب، این زینبی است که وقتی بهش خبر دادند بچههایش را به شهادت رساندند، از خیمه بیرون نیامد. کوه صبر، کوه استقامت است. روضۀ من این باشد. میخواهم بگویم اگر میبینی زینب بیتاب شده، فکر نکنی عواطف زنانه و حس خواهری و مادری و اینها. یک جاهای دیگر اینقدر غربت و مظلومیت حق را دید، غربت و مظلومیت حقانیت را دید، نتوانست تحمل بکند. بگویم یا نه؟ آمادهاید اشک بریزید، ناله بزنید؟ بسمالله.
یک وقت نگاه کرد به گودی قتلگاه، روی تل زینبیه ایستاده. جماعت حمله میکند. نیزهدار با نیزه میزند، شمشیردار با شمشیر میزند. بعضیها با عصا میزنند، بعضیها با سنگ میزنند. اینجا بیتابیاش برای برادر نبود. اگر قرار بود اینجا بیتاب بشود، وقتی خبر بچههایش را دادند، بی... رو کرد سمت مدینه، گفت: «یا رسولالله، هذا حسینُک.» (نگفت: «هذا حسینی»، حسین من است.) گفت: «آقا جان، این حسین شماست. باور میکنید؟ سینۀ شما بود، یک روز پشت شما بود.» ببینید چطور زیر سُم...
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائه علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام.