یکی از جذابیتهای واقعی زمان ما
مقدمهای برای حرکت به سمت خدا
عبودیت خدا در بیان آیتالله بهجت (ره)
معصیت اعتقادی چیست؟
محتوای اصلی سورههای مسبحات
سندروم یهودی صفتی، ترسیدن از مرگ
امت بیوطن
مهمترین ویژگی یهودیان امت
تخصص یهود در مهندسی عملیات روانی
آیا جذابیت زنده بودن از با حسین ع بودن بیشتر است؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
یکی از عطشهای جدی و جذابیتهای بسیار مهم، یکی از جذابیتهای واقعی زمانه ما، علاقهای به معنویت، سیر و سلوک و بندگی خدای متعال است. عطش معنویتِ مردم عالم در عین حالی که بیدینی و مادیگرایی بیداد میکند، بازگشت به فطرت و بازگشت به واقعیت، یک اتفاق جدی در کل عالم است. لذا عرفان یکی از جذابیتهایی است که الان در دنیا بسیار در بورس است؛ حتی بین جماعتی که اعتقادی به چیزی هم ندارند. در فضاهای جوانانه ما مثل دانشگاه، حوزه و مدارس نیز این عطش معنویت و علاقه به سیر و سلوک خیلی زیاد دیده میشود.
ما به عنوان مبلغ که حالا برخی از افرادی را که در این وادی کار کردهاند میشناسیم، گاهی داستانی میگوییم، نکتهای میگوییم؛ میبینیم سیل این اشتیاق به سمت ما میآید: «آقا، استاد اخلاق معرفی کن! استاد عرفان معرفی کن! کسی مثل آقای بهجت اگر میشناسی، معرفی کن!» این اتفاقی بسیار فوقالعاده و بینظیر است. بنده نمیخواهم این اتفاق را کور کنم، ولی اشتباهی در این میان رخ میدهد.
مقدمهای در سیر و سلوک و معنویت و حرکت به سمت خدا هست. معمولاً این مقدمه گفته نمیشود و سپس پله بعدی مطرح میگردد. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت، انسان بسیار بسیار ویژهای بودند؛ یک عارف به تمام معنا و سیاس و کیسِ زیرک. ایشان همیشه دست میگذاشتند روی نکات کلیدی و اساسی. کلمات ایشان از این جهت بسیار عالی است. اگر کسی آثار و کلمات ایشان را مطالعه کند، همیشه مطالبی را فرمودهاند که کلیدی بوده و بعدها جامعه با این مسائلی که ایشان میفرمودند، مواجه میشد. چند سال بعد میفهمیدند آقای بهجت در مورد چه چیزی صحبت میکردند.
بندگی خدا و عبودیت وابسته به ذکر است؛ یعنی توجه. ذکر هم نیاز به ترک معصیت دارد. معصیت یک بخشش معصیت عملی است، یک بخشش معصیت اعتقادی. این معصیت اعتقادی واژهای بسیار مهم است. معصیت عملی کجاست؟ چیست؟ معصیت عملی را در رسالهها نوشتهاند؛ ولی مهمتر از معصیت عملی، معصیت اعتقادی است. معصیت اعتقادی را در رسانهها نمیبینیم. معصیت اعتقادی مثل چیست؟ تا کسی از این گناه عبور نکند، سیر و سلوکش همهاش توهم و خیال است.
دستورالعمل اولیه سیر و سلوک این است: «سحر و عزلت و ذکر به دوام، ناتمامان جهان را کند تمام.» این دستور اول نیست، این دستور سلوکی است. از روایات ما فهمیده میشود که دستور اول نیست. دستور اول چیست؟ «معصیت را ترک کن!» معصیت اعتقادی، معصیت عملی. معصیت عملی همینهایی است که در رساله است. برای معصیت اعتقادی هنوز کتاب نداریم. معصیت اعتقادی مثل چیست؟ مثل دل بستن به کفار. کفار در ذهن و فکر و قلب آدم بزرگ و مهماند. این معصیت اعتقادی است.
اگر بدون ترک این معصیت، چله میگیرد، روزه میگیرد، ذکر میگوید، سیر و سلوکش همین توهم است. شما دلبستگیات را از کفار بریدهای؟ خب پس برای چه داری ذکر میگویی؟ سامری، سامری چشم برزخی داشت؛ اما با این حال از کفار دل نکنده بود. به همین دلیل چشم معنویش درست کار نکرده بود. فرصت نیست برایتان توضیح بدهم. معصیت را ترک کن.
معصیت اعتقادی را به چه چیزی حواله میدهند؟ (چی میگویند؟ آیا میگویند «حواله به خرمن»؟) آقای بهجت در کلماتشان به این بحث اشاره میکنند. شاید وقتی دیگر، شبی اشاره کنم. ببینید چقدر ایشان در مورد محبت کفار حرف زدهاند. در سایت ایشان، اگر بخواهیم جمعآوری کنیم و پرینت بگیریم، شاید حولوحوش شصت، هفتاد صفحه شود؛ فقط ایشان در مورد یهود، نصارا و کفار سخن گفتهاند.
در نوجوانی علاقهمند شده بودیم به این وادی. کتاب «در محضر بهجت» را ایشان به ما معرفی کردند. کتاب را گرفتیم. ما هم نوجوان بودیم؛ فکر کردیم ایشان همینطور دستوری این کارها را گفتهاند. کتاب ایشان اینگونه است: کتاب «در محضر بهجت» را یادم هست، شاید سیزده سالم بود، چهارده سالم بود. کتاب را به خواندنش دست گرفتم و دیدم نوشته است: «انگلیسیها در مشروطه این کار را کردند، آن یکیها آن کار را کردند، آمریکاییها اینجور میکنند، مسیحیها آنجور میکنند.» اما به جای اینها، باید برو و به نسخه اصلی عمل کن؛ کار واقعی شروع اینجاست!
دستورالعمل سیر و سلوکی که پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمودند: «شبها هر شب قبل از خواب، سور مسبحات را بخوانید.» شش سوره در قرآن با تسبیح شروع میشود: سوره مبارکه حدید، سوره مبارکه حشر، سوره مبارکه صف، سوره مبارکه تغابن، سوره مبارکه جمعه، سوره مبارکه اعلی. شبها بخوانید. خود پیغمبر صلیالله علیه و آله هم همیشه این شش سوره را میخواندند. و هرکس این سورهها را بخواند، از دنیا نمیرود مگر اینکه مهدی ما را میبیند و از دنیا میرود که این خود یک منبر میخواهد که یعنی چه؛ و قبل از مرگش، بهشتش را هم به او نشان میدهند. این شش سوره بسیار مهم است.
از مرحوم علامه طباطبایی میپرسیدند: «چگونه یک جوان سیر و سلوک انجام دهد در مسیر بندگی خدا؟» ایشان فرمودند: «شبها محاسبه و مراقبه داشته باش. از سور مسبحات هر چقدر میتوانی بخوان. اگر نتوانستی بخوانی، لااقل سوره حشر را بخوان.» سوره حشر از اول تا آخرش آیات بسیار عجیب و غریبی دارد. دستورالعمل سیر و سلوکی بسیاری از بزرگان این بوده است. از این محرم لااقل سوره حشر را شبها بخوانیم. آرامآرام حالا در این محرم و صفر، و حشر و حدید را بیشتر بخوانیم. کمکم حالا پیادهروی اربعین و اینها که میرویم، بیشتر و بیشتر میخوانیم. دیگر برمیگردیم تا آخر ماه صفر این شش سوره را هم حفظ کنیم.
من از شما سوال بکنم: محتوای این شش سوره چیست؟ آیا آدم هر شب باید بخواند و یاد کند؟ پیغمبر صلیالله علیه و آله فرمود: «هر شب میخواهی بخوابی، چند نکته را باید در این شش سوره مرور کنی، بعد بخوابی.» محتوای اصلی این شش سوره میدانید چیست؟ این شش سوره، جدیترین سورههایی است که علیه یهودیها حرف زده است. خیلی جالب است؛ در این دستورالعمل سیر و سلوکی، هر شب قبل خواب یک دور این مطالب را مرور کن. خدا به یهودیها گفته: «کَمَثَلِ الْحِمَارِ...» تقریباً هفتاد درصد این شش سوره، در تقابل با اهل کتاب، یهودیها و کفار است. هر شب میخواهی بخوابی، مرور کنی که من با اینها امروز چند چند بودم؟ رفتم آنوری یا نرفتم؟ دوباره مرور کنیم تا یادمان نرود اینها. این مرور هم کمکم باعث میشود که خوابهای خاص میبینی.
حضرت استاد آیتالله جوادی آملی میفرمودند: «هرکس میخواهد خواب خوش ببیند، سور مسبحات را بخواند.» قبل از این، اگر دل از کفار بکنی، وارد عالم ملکوت میشوی. خیلی جالب است! فقط دل بکن، آدم باز میشود، اینقدر مسائل را میبیند، اینقدر مسائل را میفهمد! فقط دلت با اینها نباشد؛ آن وقت دل تو را به دست نمیآورند.
من برایتان اشارهای بکنم که محتوای کلی این شش سوره چیست؟ سوره مبارکه حشر را هر شب بخوان. ماجرایش، ماجرای جنگ پیغمبر صلیالله علیه و آله با یهودیها بود که یهودیها را بیرون کردند. ماجرای سوره حشر همین است؛ کل سوره یهودیهاست. آخرش میآید. بعد، اواسطش در مورد منافقین حرف میزند: «فَقالَ الَّذِينَ نافَقُوا لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا...» (میگوید: منافقها و برادران یهودیها یکسانند؛ اینها با هم برادرند.) در واقع، اینها یهودیان امت هستند. بعد از منافقین، خدا بد میگوید و حرف میزند. آخرش میفرماید: «وَ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ...» گویا کندمت از زمین، تا بریم تو آسمون! این است سوره مبارکه حشر.
سوره مبارکه حدید: در قیامت، منافقین با مؤمنین بحث میکنند. منافقین به مؤمنین میگویند: «ما که با هم بودیم در دنیا، چرا اینجا جدا شدیم؟» آنها میگویند: «نه، در دنیا شما دلتان با آنها بود.» سوره حدید را هر شب باید بخوانی: «مثل اهل کتاب نباشید.» بعد از کفار بد میگوید، بعد تهدیدشان میکند. هر شب این سوره را باید بخوانیم. این سوره مبارکه حدید است.
سوره مبارکه صف: قوم موسی، قوم عیسی، بنیاسرائیل... قوم موسی با موسی علیهالسلام چه کردند؟ قوم عیسی با عیسی علیهالسلام چه کردند؟ بعد میگوید: «جهاد کنید.»
سوره مبارکه تغابن: همان اول میگوید مخلوقات خدا دو دستهاند: کافر و مؤمن. دستور عرفانی برای کسانی است که (از اینها که دود میکنند و میروند هوا و احساس میکند زیر پایش دارد خالی میشود، فاصله گرفتهاند): «باید حواست به کفار باشد.» بعد از کفار بد میگوید. آخرش میگوید: «دل از تعلقات بکن.» جالب است که بخش زیادی از این سورههای مسبحات در مورد «قرض حسن» دو سه بار تکرار شده است. یعنی اول از کفار دل بکن، بعد مرحله بعد از پول دل بکن. دیگر سیر و سلوک تمام است.
سوره مبارکه اعلی در مورد دلبستگی به مادیات میگوید: «از مادیات دل بکن.» اگر دل نکنی، در دنیا چه میشود؟ در آخرت چه میشود؟
و سوره مبارکه جمعه. برسیم به این سوره. سوره مبارکه جمعه کولاک است؛ هر شب باید بخوانی. «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ...»
آیتالله بهجت همینگونه عمل میکردند. شبهای جمعه مستحب است آدم در نماز مغرب و عشا، رکعت اول سوره جمعه را بخواند و رکعت دوم سوره اعلی را بخواند. جالب اینجاست که بعد از آن، نماز جمعه سخت است، ولی خب، اگر باب شود، اتفاقات خوبی میافتد. نماز جمعه مستحب است که در نماز جمعه که دو رکعت است، امام جمعه رکعت اول حمد را با سوره جمعه بخواند و رکعت دوم حمد را با سوره منافقون بخواند. اگر سوره منافقون را بخوانی، و مشکلات مردم را در خطبهها مطرح کنی، مشکلات حل میشود. وگرنه دیگر فقط به گفتن «کفار بدترند» دل نمیبندی.
آقای بهجت شبهای جمعه سوره جمعه را میخواندند و زار میزدند. فایلهای صوتیاش حذف شده، فیلمش نیست. بگردید، پیدا میکنید. چرا زار میزدند؟ برای اینکه داری میگویی: «مثل اینها نباش.» یهودیها که جدا هستند. میدانی که اگر حواست را پرت کنی، میگیرند و میبرندت؛ «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ...»
«قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ.» وای که این آیه عجب حرفی است! یهودیها میگفتند ما دردونههای خداییم. خدا فرمود: «من یک علامت دارم که معلوم میشود کسی دردانه من است یا نه. هرکس که دردانه من است، عاشق ملاقات با من است. برای ملاقات من هم باید چهکار کند؟ از دنیا برود. هرکس که عاشق من است، عاشق مرگ است.» به یهودیان بگو: «اگر با من خیلی رفیقید، دوست دارید بیاییم همدیگر را بغل کنیم و ملاقات کنیم؟» و بعد میگوید: «وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ...» یعنی عمراً اینها مرگ را آرزو نمیکنند؛ اینها یهودیها هستند. سوره مبارکه جمعه میگوید یهودیها ولی من نیستند؛ ولی من اگر بودند، از مرگ خوششان میآمد. بزرگترین علامت یهودیها این است:
کمی طبی صحبت کنیم. چون در سوره مبارکه مائده که قبلاً خواندیم، فرمود: «فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ.» قرآن هم پزشکی صحبت کرده است؛ اینها دلشان مریض است. این چه بیماریای است؟ پزشکان میگویند ما یک اختلال داریم، یک سندروم داریم. سندروم نشانه اختلال است. مثلاً وقتی کلسیم کم است، رنگ پوست اینشکلی میشود. اختلال کمبود کلسیم دارد؛ سندروم مثلاً رنگ پوست زرد دارد. اصطلاح پزشکی برای اختلال دلبستگی به مادیات، سندرومش چیست؟ ترسیدن از مرگ. امشب کمی در مورد اصطلاحات پزشکی با هم صحبت میکنیم. نشانهاش چیست؟ به مادیات دل بسته و از مرگ میترسد. بعد میگوید: اختلالی که یهودی را یهودی کرده، مرض یهودی این است که دل به دنیا و مادیات بسته است. و این تا آخر میرود.
آخر سوره مبارکه جمعه میگوید یک وقت فکر نکنی یهودیها فقط همان بیرون از جامعه هستند؛ یهودی همینجاست. پیغمبر صلیالله علیه و آله در روز جمعه است و پیغمبر دارد خطبه میخواند. بیرون، یک نفر داد میزند و میگوید: «گوجه پانصد تومان!» وسط سخنرانی پیغمبر صلیالله علیه و آله، مردم فهمیدند بیرون جنس ارزان میدهند، دویدند و پا شدند. پیغمبر هنوز خطبه میخواند. بعضیها هم چقدر از اصحاب پیغمبر تعریف میکنند!
وسط سخنرانی، کلمات خیلی مهم است. ما امشب با این حرفها کار داریم. امشب مهمان خیلی عزیزی هم داریم؛ این حرفها خیلی به ایشان ربط دارد. یکی از اولیای خدا امشب میخواهند در مجلس ما حضور پیدا کنند؛ قدم روی چشم ما بگذارند. دلهایمان را آماده کنیم برای حضور این ولی خدا. ولی خدا کسی است که از مرگ نمیترسد. دقایق دیگری حضور پیدا میکنند در این جلسه. این عبارات را باید خیلی دقیق گوش دهیم.
مردم یک لحظه ماندند در دوگانه: بیرون دارد جنس ارزان میفروشد؛ در مسجد پیغمبر دارد خطبه میخواند. «جنس ارزان؟ خطبه؟ جنس ارزان؟ خطبه؟ جنس ارزان؟ خطبه؟ جنس ارزان؟ پیغمبر؟ جنس ارزان؟ پیغمبر؟ جنس ارزان؟» سر وقتش پیغمبر خطبه را ول کرد. دیگر کار به پیغمبر نداشتند، جنس ارزان را چسبیدند.
قرآن میخواهد بگوید این همان سندروم یهودیصفتی است. آیه قرآن نازل شد: «پیغمبر من! بس است دیگر! هرچه درس مفتی دادی. از این به بعد هرکس میخواهد پیغمبر را ببیند، باید پول بدهد. باید مجان نباشد، پولش را بدهد. ژتون (بلیط) بخر، بیا.» حالا اینهایی که صبح میآمدند، غروب باید با لانچیکو بیرونشان میکردند. دیگر هیچ خبری از هیچکس نشد. پولی شد. یک نفر میرفت صبح کارگری، غروب پول کارگری را برمیداشت و صدقه میداد و میگفت: «میروم خدمت پیغمبر.» آن کی بود؟ کی بود؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام!
لذا این آیه قرآن، تنها آیهای است که فقط در طول تاریخ از صدر عالم تا آخر عالم، یک نفر به این آیه عمل کرد: کسی که نفس پیغمبر بود و در دامن پیغمبر بزرگ شده بود. پولی شد. روز جمعه معلوم شد اختلال دنیا دوستی (سندروم ترس از مرگ)، اینها آدم را یهودیصفت میکند. یهودیصفتی از اینجاست؛ خیلی دور نیست. میبینی چقدر بیخ گوشمان است. برای یهودی شدن نمیخواهد بروی ثبت نام کنی و شناسنامه بگیری؛ همینکه از مرگ بترسی، یهودی میشوی. به شدت هم میترسی.
سوره مبارکه مائده، آیه ۲۰ تا ۲۶: حضرت موسی علیهالسلام فرعون را غرق کرد، بنیاسرائیل را آورد و به یک زندگی خوب رساند. و به آنها گفت: «آقا، اینجا یک عرض مقدس است. اینجا یک مشت آدم ناتو (ناتوان) تویش هستند. اگر برویم درگیر بشویم، آنجا را بگیریم، ما بر کل دنیا حکومت خواهیم کرد.» عاشق زمین و حکومت و اینها بودند. برگشتند به حضرت موسی علیهالسلام گفتند: «جبارین هستند؛ آنجا یک مشت آدم جانی هست.»
«بابا! وعده خدا را جدی بگیرید. اصلاً شما نمیخواهید که با آنها بجنگید.» اینجا اوج بیشعوری یهودیها را نشان میدهد. چقدر این جماعت، جماعتی پرمدعا و خدانشناس بودند! حضرت موسی علیهالسلام گله کرد و گفت: «خدایا! من دیگر کاری از دستم برنمیآید.» اینجا دیگر نگفت «دعا کرد و مستجاب شد» (دیشب یادتان هست گفتم دعا کرد و چهل سال بعد مستجاب شد)؛ اینجا گفت: «خدایا! من دیگر ازم کاری برنمیآید.»
«قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ...» خدا فرمود: «تا چهل سال اینها باید در همین بیابانها بمانند، سرگردان باشند در این زمین.» که آخر هم حضرت موسی علیهالسلام در همین چهل سال از دنیا رفت و اینها هم آواره ماندند که یک ماجرای خیلی قشنگی دارد. یهودیها شدند امت بیوطن. نمیدانم شبهای بعد فرصت میشود در مورد امت بیوطن صحبت کنیم. الان دنیا را امت بیوطن دارد اداره میکند. لوک خوششانس یادتان هست؟ آخر کارتون که میرفت، خانه نداشت؛ او نماد صهیونیستهاست. هرجا میرفت، آباد میکرد. شما فکر میکنید خوششانس بود؟ کارتون صهیونیستی مال کجاست؟ لوک خوششانس میخواهد بگوید این زمین و دنیا و اینها شانسی گیرشان آمد.
پس مهمترین ویژگیشان چه بود؟ ترس از مرگ. یهودیان امت، مهمترین ویژگیشان چیست؟ هم میترسند، هم میترسانند. سوره مبارکه احزاب در مورد اعدام شان میگوید. این ویژگی یهود امت است: میترسد و میترساند. میترساند، آن دشمن مینشیند بیرون؛ اینها در بین مردم میترسانند. ویژگی یهود امت، ترس است؛ هم میترسد، هم میترساند.
در وضعیت روانشناسی میگویند: رفتار، شخصیت را میسازد. شخصیت را چه چیزی میسازد؟ رفتار میسازد. از اول آدم یک رفتاری از خودش نشان میدهد، بعد این رفتار هی تکرار میشود، تبدیل به شخصیت میشود، و ملکه میشود. ما اگر یک رفتاری از خودمان نشان دادیم (این حقهبازی بود)، یک رفتاری از سر ترس نشان دادیم (ترساندیم)، این رفتار ما میشود یهودیصفتی. ولی هنوز آن «دوز بالا» را نداریمها! قاطی نکنید. مردم ایران، الحمدلله، عالیاند؛ مردم ایران محشرند. اما اگر بو میکشند، یعنی یک فرصت بهشان بدهیم، فرصت را به دشمن میدهم تا بترساند با دروغ گفتن.
یک اصطلاح خیلی قشنگ قدیمیها «ببو گلابی»، «پپه گلابی» بود که خیلی قشنگ بود. کلاً تکهوپارهاش هم رفته. یک محاسباتی داشته: «برگردم، همان کار را میکنم.» اگر ماجرا را پیاده کردی، دیگر محاسبه نیست. «اشتباه کردم.» انسان اگر طرف اش خورده زمین، تا خانه سینهخیز رفته، فینال برای او ضایع میشود؛ این رقیبمان میبرد. دنیا دوستی اینها را قدرت میکند؛ اینها یهودیان امت هستند.
چند شب پیش یادتان هست گفتم مردم شام یزید را دوست داشتند، ولی مردم کوفه یزید را دوست نداشتند؟ چه شد که مردم کوفه تن به قتل اباعبدالله علیهالسلام دادند؟ این دوگانهها را ببینید؛ این دوقطبیها را! چقدر قشنگ است! اینها را الان در علوم ارتباطات و در رسانه درس میدهند. اینها واحد درسی «مهندسی افکار عمومی» است. دوقطبیسازی یکی از راههای مهندسی افکار عمومی است که البته پدربزرگش هم از یهودیان بوده است. دیگر وقت نیست برایتان بگویم چه کسی؛ خواهرزاده فروید اوستای این کار بوده است. پدر علم ارتباطات، صهیونیستها هستند. چین و ارتباطات مال اینهاست. جک مارموزاین روش را یاد میدهد که چگونه ملت را فریب بدهی: «دوقطبی بساز! لشکر هیتلر را ریختند به هم؛ اینجور نباشد، آنجور میشود؛ اینها بیایند اینطور میشود، آنها بروند اینطور میشود.»
در مردم کوفه چو انداختند، قشنگ مهندسیشده گفتند: «ببینید، میخواهیم حسین بیاید حکومت کند. با حسین باشیم؟ (رأیتان با حسین است؟) یا حسین که منجر به مرگ میشود، یا زندگی؟ کدامیک را میخواهیم؟» مردم چه گفتند؟ (ببخشید!) «یا حسین و مرگ؟ یا زندگی؟ کدامیک را میخواهی؟ زندگی؟» شعار دادند: «البقیا! البقیا!» یعنی دوقطبیسازی کردند، با نبودِ متن واقعیت.
امام حسن علیهالسلام سخنرانی کردند و فرمودند: «مردم! یا باید با معاویه بیعت کنیم که به معنی ذلت است، یا باید بایستیم و بجنگیم.» مردم خواستند «البقیا!» گفتند: «میخواهم زنده بمانم. جنگ و مرگ اینها را نداریم.» اینها یهودیان امت بودند. پیغمبر صلیالله علیه و آله فرمود: «پسر مرا، حسن مرا، یهودیان امت کشتند؛ حسین مرا هم یهودیان امت کشتند.» آنها یهودیانی بودند که به ظاهر مسلمان بودند و از مرگ میترسیدند. اینها هم یهودیانی بودند که به ظاهر مسلمان بودند و از مرگ میترسیدند. گفتند: «ما نمیخواهیم بمیریم. یزید برای ما جذابیتی ندارد، ولی زندهماندن جذابیتش از با حسین بودن بیشتر است.» این فرمولیزه و روشمند و با قاعده است؛ حرفهای همیشه تاریخ: «یا حسین و زندگی؟»
قمر بنیهاشم علیهالسلام پا شد شب عاشورا گفت: «ای حسین! (ظهیر که دو روزه آمده در این دم و دستگاه) اگر هزار بار مرا بکشند، تکهتکه کنند، بسوزانند، خاکسترم را به باد دهند، دوباره بگیرند و از نو بسازند، من میگویم حسین.» و نکته جالبش این است: دشمن اول میترسد، ولی اگر همه مردم ایستادند و از مرگ نترسیدند، همه با هم ایستادند، آن دشمن عقبنشینی میکند.
دشمن دم در است. برو مثل سگ! سگ دیدی چهشکلی است؟ سگ وقتی میخواهد حمله بکند، پشت فرمان (گردن) تکان میدهد. سگِ درستحسابی (نه نَنهبابادارِ کوچولو!) آن سگِ درستحسابی اگر حمله بهت میکند، باید بایستی. یک قدم که وایمیستی، میآید سمتت. میبینی در نمیروی. یک قدم میروی سمتش، در میرود. فرمول مبارزه با سگ برعکس است: میآید سمتت، اگر یک قدم در بروی، سرعتش میشود دو برابر؛ تا نگیردَت ولت نمیکند. این ترسیدن نقطه ضعف نشان داد.
امام حسین علیهالسلام از خواب بیدار شد. امام حسین علیهالسلام فرمود: «در خواب دیدم 'کلابٌ تَنْحَشُنِی'؛ دیدم سگها مرا دارند تکهتکه میکنند و میکَنَند. 'أَشَدُّهَا عَلَيَّ كَلْبٌ أَبْقَعُ'؛ دیدم همه اینهایی که روبروی من ایستادهاند سگاند. یک سگی هست که پیسه است، او از همه آنها شدیدتر است.» این یعنی امروز چهره ملکوتی قاتلان خودش را حضرت به چه شکلی دید؟ به شکل سگ. امام حسین علیهالسلام اگر کشته نمیشد، هم خودشان کشته نمیشدند، هم یزید قدرتش در رفته بود. ترس از مرگ باعث شد که دستشان به خون اباعبدالله علیهالسلام آلوده شد. آخر هم پدر همهشان در آمد.
از مرگ نباید ترسید. میخواستم یک روایت دیگر برایتان بخوانم که این «گل بحث»مان است؛ این روایتی که دوستان ما از اول پیشنهاد دادهایم بالا بماند که همه عصاره حرف ما در این روایت امام حسین علیهالسلام است. امشب نمیرسیم بهش، امشب نمیرسیم. حضرت امام حسین علیهالسلام تحلیل کردند چرا اینها دارند مرا میکشند. این روایت است، این بالا باشد؛ انشاءالله اگر بشود فردا شب به آن اشاره بکنم. عرایضمان را امشب تمام کنیم.
از مرگ نترس. الان مملکت ما به واسطه چهکسانی آباد شده است؟ داعش را چهکسانی نابود کردند در دنیا؟ چهکسانی داعش را نابود کردند؟ بچههایی که از مرگ نترسیدند. اقتصاد ما را انشاءالله کسانی آباد میکنند بعد از این وضعیت که از مرگ نمیترسند، از دشمن نمیترسند، از سگ نمیترسند. سیاستمان آباد میشود، مدیریتمان آباد میشود، مملکتمان آباد میشود. اینها همه را آباد میکند. قرآن فرموده: «اینها اولیای خدا هستند.»
حضرت علیاکبر علیهالسلام دید که امام حسین علیهالسلام از خواب بیدار شدند. حضرت علیاکبر دید که امام حسین علیهالسلام ناراحت است. حضرت فرمود: «رَأَيتُ هاتِفًا يَقُولُ: أَنْتُمْ تَسْرِعُونَ وَالْمَنَايَا تَسْرَعُ بِكُمْ إِلَى الْجَنَّةِ.» فرمود: «الان که پلکم روی هم رفت، صدایی شنیدم. ملکی گفت: شما، این کاروانی که دارد میرود، همه به سمت مرگ دارند میروند؛ همه کشته خواهید شد.» علیاکبر گفت: «ببینید، حالا امام حسین علیهالسلام منکسر شدند، ناراحتند، احوالشان به هم خورده، به هم ریخته. ترس نداردها، دلش میسوزد دیگر.»
حضرت علیاکبر علیهالسلام به او گفت (ابن امام علی علیهالسلام)؛ جانم به علی! برگشت و گفت: «یا ابتاه! بابا! أَوَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ؟ مگر ما بر حق نیستیم؟» امام حسین علیهالسلام فرمود: «بَلَى يَا بُنَيَّ! چرا عزیزم! قسم به کسی که همه برگشتهاند به سمت اوست، ما برحقیم.» این ولی خداست. «أَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ»؛ کسی به پیغمبر شبیه است که از مرگ نترسد. علیاکبر نترسید.
مهمانی که امشب میخواهیم خدمتش باشیم، همسن علیاکبر علیهالسلام بوده است: شهید مهاجر. بعد از سی و شش سال دارد برمیگردد. از نوجوانی در لبنان بوده، کنار شهید چمران خدمت کرده است. ببین که نترس بوده است. مسئول شناسایی بوده. آنهایی که رزمنده بودند و جبهه دیدهاند، میدانند شناسایی یعنی چه؛ شناسایی یعنی جانت را کف دستت بگیری. جسد مطهر و پیکر مطهر ایشان را دیدم. مغز سر و جمجمه ایشان مورد اصابت قرار گرفته و شکافته شده بود؛ یعنی تکتیرانداز با تیر ایشان را زده بود، وقتی برای شناسایی رفته بود.
بچههایی در این مملکت بودند و هستند. امشب میخواهد بیاید به ما انرژی و امید بدهد. امشب دارد میآید تا ما را چک کند. شهدا با دنیا کار ندارند. شهدا از دنیا که میروند، دیگر با دنیا کار ندارند. فقط در مورد دنیا از یک چیزی سؤال دارند؛ همچنان که در سوره مبارکه آلعمران آیه ۱۷۰ آمده است: «يَسْتَبْشِرُونَ»؛ یعنی میگویند: «خدایا! فقط از دنیا به ما خبر بده چه کسانی راه ما را ادامه میدهند؛ آن وقت خوشحال میشویم.»
شهدا و هیئت رزمندگان: هیئتی بود که سراسر کشور، اول از مشهد راه افتاد. همین هیئت عزیز و محترم که بچههای رزمندهای که از جبهه برگشته بودند و بوی شهدا میدادند، هیئت را راه انداختند و به پا کردند. دهه هفتاد، هیئت رزمندگان. شهید آمده به رفقایش سر بزند، به رفقای نسل قبلش سر بزند، به رفقای نسل بعدش سر بزند، احوال بپرسد، آمار بگیرد. علیاکبر حسینی، امشب شبش است. علیاکبر مثل خمینی هم دارد وارد مجلس میشود. شهید امشب است که میگویند مثل امشب به دنیا آمده؛ مثل امشب یعنی در دهه محرم به دنیا آمد، شب تاسوعا به شهادت رسیده و شب تاسوعا هم دارند دفنش میکنند. بوی اباعبدالله علیهالسلام میدهد این ولی خدا. موقع شهادت، سرش در دامن اباعبدالله علیهالسلام بود.
عزیزان من اجازه بدهند؛ انشاءالله عرض ارادت میکنیم به شهید. فعلاً بنشینند همه عزیزان، فعلاً بنشینند. همرزم شهید متوسلیان بوده، با یتیمی هم بزرگ شده است. چند خطی روضه بخوانم. عزیزان، این شهید فیض ببرد و فیض بدهد به ما. امشب نظم جلسه را هم حفظ بکنیم. انشاءالله به همهمان نوبت میرسد. تبرک شهید نورانی بعد از سی و شش سال برگشت. مادر این شهید در قید حیات است. روضه بخوانم. اباعبدالله علیهالسلام فرمود: «هر وقت آب گوارایی نوشیدید (یا) «سَمِعْتُمْ بِشَهِيدٍ» (اسم شهید شنیدید)، «أَوْ فَقِيرٍ» (یا فقیر دیدید)، برای من گریه کنید. هر وقت اسم شهید شنیدید، برای من گریه کنید. هر وقت غریب دیدید، برای من گریه کنید.»
امشب ما میخواهیم شهید را بگذاریم کنارمان، با شهید روضه بخوانیم؛ شهید برایمان روضه بخواند. شهید مهاجر! ما میدانیم، لابد، حتماً وقتی مادرت خبر شهادتت را دادند، رفقایی که آمدند خبر بدهند، مقدمهچینی آرامآرام کردند. گفتند: «محسن تیر خورده، بیمارستان رفته، حالش خوب نیست.» مادر هی گفته: «بگو چه شده؟ بگو چه شده؟ بگو چه شده؟» الان هم که مادر را کنار جسد شما آوردند، زیر بغلهای مادر را گرفتند و آرام آوردند. آرامآرام هوای مادر را داشتند با او همراهی کردند. اینگونه بود ای شهید مهاجر! ولی کربلا، پدر شهید وقتی رفت بالای سر شهید (همسن تو بود)، دیگر نمیتوانست از جا بلند شود. زینب سلامالله علیها آمد توی میدان.
ای شهید مهاجر! هرکس اشک مادرت را دید، در بهشت دلداریاش داد. ولی کربلا هرکس اشک حسین علیهالسلام را دید، هلهله کرد، کف زد و خندید. ای شهید مهاجر! خواستی از در وارد بشوی، جماعت اجازه ندادند. وسط سخنرانی، تابوت تو را گرفتند. یک ثانیه هم تابوت تو اصلاً مهلت نداشت. ولی کربلا، ابیعبدالله علیهالسلام برگشت و خیمهها را صدا زد: «جوانان بنیهاشم! بیایید علی را بر در خیمه رسانید. خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم.» هرجا هستید، پنج بار بلند ناله بزنید: «یا حسین! یا حسین! یا حسین! یا حسین!»