تنها دستگیر انسان در عالم برزخ چیست؟
داستان مرحوم دشتی و ملاقات با امام زمان «عجل الله تعالی فرجه»
نحوه رفع بلای همه گیر وبا از جامعه شیعیان
اثر عجیب مداومت بر زیارت عاشورا در شب اول قبر
چکار کنیم امام حسین علیهالسلام در شب اول قبر به ملاقاتمان بیایند؟
ماجرای حالت روحی همسر آیت الله طباطبایی هنگام خواندن زیارت عاشوراء
سنت علما برای صدقه کنار گذاشتن در شب عاشورا برای امام زمان «عجل الله تعالی فرجه»
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
"رب اشرح لی صدری و یسرلی امری."
هدیه به ساحت مقدس آقا حضرت اباعبدالله الحسین، شهدا و اسرای کربلا صلوات بلندی هدیه کنید. (اللهم صل علی محمد و آل محمد)
این چند سال گذشته خدمت شما عزیزان بحثی که مطرح میشد درباره آثار و برکات توسل به اهل بیت بود. ماجراهای مختلفی و آثار و برکات گوناگونی نقل شد. امشب درباره نحوه خاصی از توسل میخواهیم صحبت بکنیم؛ نحوه خاصی از توسل به خدمت امام حسین (علیه السلام) و آن هم زیارت امام حسین (علیه السلام) است.
فرزند مرحوم علامه امینی، جناب آقای دکتر محمدهادی امینی نقل میکند: "چهار سال از رحلت پدرم گذشته بود. خواب ایشان را دیدم. شب جمعهای بود. خدمت ایشان رسیدم، دستش را بوسیدم، گفتم: پدر جان شما بالاخره خدمات زیادی داشتی. شخصیت فوقالعاده علامه امینی، شخصیت بینظیری بود. این همه آثار، این همه برکات، کتاب الغدیر شما، کتابخانه شما، بنیاد امیرالمؤمنین شما... چی؟ صدایت را نمیشنوم! دوباره بگو."
دوباره جلوتر رفتم و بلندتر عرض کردم همان را که گفتم. ایشان دوباره فرمودند: "متوجه نمیشوم چه میگویی؟" حکایت از این داشت که انگار علامه امینی در عالم بالا بسیار ارجمند است. اشاره به این دارد دیگر: این همه خدمات کسی که خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشته باشد، خیلی بالاست. بلندتر فریاد زدم تا صدایم به ایشان برسد. ایشان فرمودند: "خوب بود، الغدیر هم خوب بود." (الغدیر کتاب بزرگی است.) ایشان هم فرمودند: "چوب حراج زدم و ثوابش را هدیه میدهم به هر کس که در صلواتش و "عجل فرجهم" شریک باشد." (اللهم صل علی محمد و آل محمد)
"کتاب الغدیر هم خوب بود. کتابخانه هم خوب بود. اینها همه خوب بود؛ ولی پسرم، چیزی که اینجا دست ما را گرفت، زیارت کربلا، زیارت امام حسین (علیه السلام) بود."
ایشان در ادامه میگوید: "من آن موقع در ایران بودم که خواب مرحوم علامه امینی را دیدم. به ایشان عرض کردم: پدر جان، روابط ایران و عراق تیره و تار است، روابط خوبی نیست. کربلا نمیشود رفت، چه کنیم؟" ایشان فرمودند: "مجالس حسینی هم در آنجا ثواب کربلا را دارد؛ مجالس عزاداری."
بعد فرمودند: "پسرم، چقدر در دنیا بهت گفتم؟ باز هم به تو میگویم: زیارت عاشورا را از دست نده. این را هر روز داشته باش. زیارت عاشورا شاخه اتصالی و ۲۲۰ ولت برای اتصال به امام حسین (علیه السلام) است." مخصوصاً اگر هر روز، روزش باشد، دیگر از روز عاشورا تا اربعین بزرگان سفارش میکنند هر روز زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام بخوانید. حالا اگر کسی در طول سال بتواند این برنامه را داشته باشد که خیلی خوب است، ولی این چهل روز را اختصاصاً انجام دهد. حتماً زیارت عاشورا را بخوانید.
بهتر است بعد از آن دعای علقمه هم خوانده شود. برخی بزرگان دستورات خاصی هم برای حاجت گرفتن از زیارت عاشورا دادهاند. مرحوم شیخ عباس قمی (ره) داستانی را نقل میکند در مفاتیح الجنان، داستان سید احمد رشتی (ره). ایشان میگوید: "من از رشت آمدم به تبریز تا به حج بروم. رفتم منزل حاج صفرعلی، همچین کسی بود، آنجا در تبریز منزل ایشان ساکن شدم. وسیلهای نبود با آن به سمت حج راه بیفتم. صبر کردم تا حاج جبار سهدهی که آمد. او تعدادی مرکب داشت. من یکی از مرکبهایش را پول دادم و قرض گرفتم و همراه کاروانش راه افتادیم."
"منزل اول که رسیدیم، سه نفر شدیم. با هم رفیق بودیم. اسمهایشان را هم نقل کردند: حاج ملا محمدباقر تبریزی و سید حسین تبریزی. حاج علی ستاپ به ما ملحق شد. چهارتایی با هم یک اکیپ شدیم. قافله همه با هم بودیم، ما چهار نفر با هم کنار قافله میآمدیم. یک خورده جلوتر که رفتیم، حاج جبار، جلودار که راه را بلد بود، آمد به ما گفت: منزل بعدی، منزلی است که خیلیها در آنجا گم میشوند و خیلی هم خطرناک است."
"سحر بود. سه ساعت مانده به صبح راه افتادیم. خیلی هم حواسم بود که همراه قافله باشیم و جا نمانیم. همه هم به همدیگر نزدیک بودیم. یک خورده جلوتر که رفتیم، برف تندی گرفت. (انشاءالله این ایام برف و باران را بر این مملکت و بر این شهر نازل کنید.) هوا مه شد، تاریک شد. برف شدید داشت میآمد. سر و صورت را پوشاندیم و با همدیگر داشتیم میرفتیم."
"از رفقایم جا ماندم. خیلی مضطر شدم. نگاه کردم دیدم هوای هوای خاصی است و نمیشد در آن برف کسی را پیدا کرد. کنار جاده نشستم. خیلی مضطرب و وامانده و ناراحت بودم. اول درباره این راه فکر کردم که چگونه بروم. بعد پول من کفاف نمیدهد که بخواهم تنها بروم. گفتم همین جا مینشینم تا صبح شود. خب سحر بود تا صبح بالاخره خودم را نگه میدارم اینجا به هر وضعی که هست. هوا که روشن شد، این راهی را که آمدم برمیگردم و میروم شهر، چند نفر بلدم."
"همین فکر و خیال بودم. یک دفعه دیدم روبروم دری باز شد به یک باغی؛ یک باغ خیلی بزرگی. یک باغبانی هم بیل در دست داشت و برف را از روی درختان میتکاند. این باغبان رو به من کرد و گفت: شما کی هستی اینجا؟ گفتم: فلانیم، با کاروان میآمدیم، رفقایم رفتند، من جا ماندم. ایشان فرمود: نافله بخوان تا راه را پیدا کنیم. مشغول نافله شدم. خب سحر بود، وقت نماز شب. نافلهام تمام شد، نماز شبم تمام شد. ایشان گفت: هنوز که این جایی؟ گفتم: آقا نافلهام را خواندم، راه پیدا نکردم."
"ایشان فرمود: جامعه کبیره بخوان تا راه را پیدا کنی. بلد نبودم از حفظ بخوانم، اصلاً حفظ نبودم. شروع کردم مثل بلبل از حفظ خواندن بدون یک غلط تا آخر. جامعه کبیره هم تمام شد. گفت: "چیه؟ باز اینجا نشستی؟" گفتم: آقا هنوز راه پیدا نکردم. ایشان فرمود: عاشورا بخوان راه را پیدا کنی. خوب حفظ نبودم. شروع کردم از اول تا آخر از حفظ خواندم. دعای علقمه هم نشستم. گریه کردم. دیدم راه پیدا نشد."
"الاغی بود. خودش سوار شد. به من هم فرمود: پشت من بنشین و اثاثت را هم بگیر. دنبال من راه افتاد. اسبه نمیرفت، انگار قبول نمیکرد. سمت چپ دستش را انداخت روی افسار اسب. تا گرفتی اسب رام شد. حرکت کردیم. در راه ایشان چند بار روی پای من، زانوی من دست گذاشت و فرمود: سید احمد! نافله، نافله، نافله. بعد چند ثانیه فرمود: جامعه، جامعه، عاشورا، عاشورا. اینها را از خودت جدا نکن."
"مشغول همین حرفها بودیم. دیدیم حرکت ایشان حرکت دایرهای است. کاروانی که ما جا مانده بودیم نشسته بودند و مشغول وضو گرفتن بودند، میخواستند نماز صبح بخوانند. رفتم سمت رفقایم. با خودم گفتم این آقا کی بود؟ اینجا سرزمین ترکیه است که ما آمدیم، زبان فارسی بلد نیستند. این کی بود؟ من را میشناخت؟ زبان فارسی هم بلد بود؟ برگشتم ببینم این آقا کی بود؟"
(سفارش امام زمان (عج) زیارت عاشورا، برکات عجیبی دارد.)
یک حرکت دیگری از شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) است. ایشان میفرماید: "بچه بودیم، سامرا بودیم. سامرا وبا و طاعون شدیدی افتاد. خیلی تلفات داشت. منزل مرحوم فشارکی نشسته بودیم. امیر محمدتقی شیرازی منزل شدند. صحبت شد که آقا، وبای شدیدی آمده در سامرا، چه کار کنیم؟"
ایشان فرمودند: "حکم من را که نافذ میدانید. اگر حکم بدهم همه عمل میکنید؟" (مرجع تقلید بود.) "حکم میکنم تمام شیعیان سامرا ده روز زیارت عاشورا بخوانند و هدیه کنند به نرجس خاتون، مادر امام زمان (عج)."
فرمودند: "رفتیم ما این را اعلام کردیم. به روز ششم و هفتم رسید، دیگر دیدیم اصلاً تلفاتی از شیعیان نیست. هر چه جنازه میآوردند در سامرا برای غسل دادن و دفن کردن، همه مال اهل سنت بود. گفتم ماجرا اینجوری است؟ اهل سنت هم شروع کردند زیارت عاشورا خواندن. بعد چند روز کلاً دیگر وبا برطرف شد."
امشب خیلی معطلتان نکنم و اذییت نکنم. آثار عجیب زیارت عاشورا، حالا خیلی صحبت هست در مورد زیارت عاشورا و برکات زیارت.
داستان کفایت کند برامون. حاج حسین نظامالدینی اصفهانی. ایشان میگوید: "من اصرار دارم که این سندها و اسامی گفته شود که داستانها توهمی یا مثلاً تولید کرده کسی نباشند." ایشان میگوید: "منزل حاج عبدالغفور بودیم. این حاج عبدالغفور از دوستان آیتالله احمدآبادی، صاحب کتاب مکیال المکارم، بود. در منزل ایشان بودیم. یکی از دوستان ایشان، حاج سید یحیی پنبهکار، تعریف کرد و گفت: من چند روزی که از مرگ برادرم گذشته بود، خوابش را دیدم. برادر من خیلی اوضاع رو به راهی نداشت، میدانستیم چکار است. دیدم در عالم رؤیا خیلی وضع رو به راهی دارد، بانشاط، لباس خوب. "اوضاع چیه، چه خبر، در چه حالی؟" گفت: الحمدلله. گفتم: ما که تو را میشناسیم، چی شده؟ الان انقدر اوضاع رو به راهی داری؟"
"گفت: اینجا دیشب جنازهای آوردند؛ مادر قبرکن تخت فولاد. مادر قبرکن تخت فولاد را آوردند اینجا دفن کردند. این زن را که اینجا دفن کردند، شب اول قبرش امام حسین (علیه السلام) آمدند بالا سرش. به برکت قدوم امام حسین (علیه السلام) که آمدند در این قبرستان بالا سر این مادر قبرکن، به هر کدام از ما هدیهای دادند."
"به بیمارستانی بریم، عیادت کسی بریم، ببینیم که چند نفر کنار تخت این مریض ما نشستند، بالاخره به آن هم سری میزنیم، سلامی میدهیم. امام حسین (علیه السلام) یک هدیهای (کلاهی ظاهراً سرش بوده، لباس لباس خوب) فرمودند که به هر کدام از اهالی این قبرستان، به برکت این مادر قبرکن، لباس ما را دادند و حال ما عوض شده."
"میگوید من صبح پا شدم رفتم تخت فولاد سراغ قبرکنانی که بودند، با آن کسانی که جنازه بالاخره میآمد تلقین میگفت، قرآن میخواندم. گفتم: تازگی جنازه کی را دفن کردند اینجا در تخت فولاد؟ گفتند: دیشب یک خانمی را دفن کردند، مادر همین قبرکن تخت فولاد است. ساعتی که من خواب را دیدم، دقیقاً میشود بعد از آن وقتی که این مادر دفن شده است. پرسیدم: کجاست؟ رفتم تکیه مرحوم عبدالمعالی دنبالش، پیدا کردم. مادر شما را اینجا دفن کردند؟ بله. دیشب دفن کردند؟ بله. مادر شما اهل روضه بود؟ میگوید: نه، مادر ما خیلی روضه هم نمیرفت. مادر شما کربلا رفته بود؟ نه، کربلا هم نمیرفت. چه کاری بود؟ گفتم: چطور مگر؟ گفت: دیشب برایش یک همچین خوابی دیدم. گفت: مادر من زیارت عاشورایش ترک نمیشد. به برکت این زیارت عاشورا امام حسین (علیه السلام) آمده بودند شب اول قبرش."
بالاتر از همسر استاد اشرف آهنگر شهر یزد دفن است. همه اموات، خصوصاً آنهایی که اهل محبت امام حسین (علیه السلام) بودند، اهل زیارت عاشورا بودند. یک صلوات. (اللهم صل علی محمد و آل محمد)
یک آقایی به اسم ملا حسن یزدی این داستان را از همسر استاد اشرف آهنگر نقل میکند. میگوید که ایشان از حاج محمدعلی یزدی نقل میکند. میگوید: "حاج محمدعلی یزدی در یزد زندگی میکردند. میگوید: ما از دوران بچگی دوستی داشتیم با هم، خیلی هم دوست بودیم. در مدرسه بودیم، همکلاس بودیم با هم بزرگ شدیم. خطش از ما جدا شد. ما دنبال خط اهل بیت، دین و پیغمبر، او دیگر رفت دنبال کار، کارهای دولتی، خوب دولت آن زمان هم که با آن وضعیت. بعد مدتی از دنیا رفت. قبرستان نزدیک ما دفنش کردند. بعد از مرگش خوابش را دیدم."
"فلانی چه خبر از آن طرف؟ گفت: خیلی تحت فشار بودم. بالاخره وضع زندگیم وضعیت رو به راهی نبود، در سختی بودم تا اینکه یک شب جنازهای آوردند در این قبرستان، جوی هورهر هویزه . از وقتی که جنازه وارد این قبرستان شد در آن شب، سه بار امام حسین (علیه السلام) آمدند دیدن آن جنازهای که در این قبر قبلاً وارد شده بود. سه بار آمدند دیدنش. دفعه سوم که آمدند فرمودند: عذاب را از کل اهالی این قبرستان بردارید."
پرسیدم: "خانم کیه؟" گفت: "زن اوستا (استاد) اشرف آهنگر."
"ببین، خواب خیلی من را تحت تأثیر قرار داد. صبح پا شدم رفتم بازار آهنگران یزد. در به در از این ور و آن ور سؤال کردم: اوستا اشرف آهنگر کیه؟ با سختی آدرس گرفتم، زیاد به ما آدرسش را دادند. آهنگر را پیدا کردم. پرسیدم: شما همسری داشتی در فلان قبرستان دفن شده؟ بله. این خانم چکار میکرده؟ اهل چی بوده؟ اهل روضه بوده؟ اهل کربلا رفتن بوده؟ اهل چی بوده؟ گفت: آدم سادهای بود؛ ولی هر روز زیارت عاشورا را میخواند. گفتم: عجب! به برکت آن زیارت عاشورایش بوده، شب اول قبر امام حسین (علیه السلام) سه بار آمده بودند بازدید پس داده بودند."
آثار عجیبی دارد زیارت عاشورا. بعضیها یک خورده که بیشتر اهل باشند، اتفاقات دیگری هم برایشان میافتد در زیارت عاشورا. گاهی حتی مثلاً ممکن است پرواز معنوی، سیر معنوی. مرحوم علامه طباطبایی نقل کردند از همسرشان (رضوان خدا به هر دو ایشان).
ایشان فرمودند: "اول که ما از نجف برگشتیم تبریز، به خاطر مشکلات مالی که داشتند، مجبور شدیم که از نجف برگردیم تبریز. ایام محرم شد. عاشورا بود. عصر عاشورا برگشتم منزل دیدم همسرم خیلی منقلب، گریه میکند. با حالت گریه آمد به من گفت: سید محمدحسین، اتفاق عجیبی امروز افتاد، میخواهم برایت تعریف کنم. گفتم: چی شد؟ گفت: امروز ظهر عاشورا که شد، یک لحظه دلم گرفت. با خودم گفتم: یا امام حسین (علیه السلام)، ما بیست سال عراق زندگی میکردیم، هر سال عاشورا میآمدیم حرم شما عزاداری میکردیم، امسال بعد بیست سال از شما دور افتادیم. با همین حال شروع کردم زیارت عاشورا خواندن. وسطهای زیارت عاشورا بود، یک دفعه دیدم کنار ضریح، جمعیت کنار رفت، رفتم قشنگ به ضریح امام حسین (علیه السلام) چسبیدم، از نزدیک سلام دادم، زیارت برگشت." امام حسین (علیه السلام) برده بودنش وسط زیارت عاشورا به کربلا.
شب عاشوراست امشب. بخواهیم از امام حسین (علیه السلام) دل ما را به کربلا ببرد، زیارت بکنیم از این راه.
غوغایی است امشب کربلا. نقل کردند: شب عاشورا که میشده، هر چند دقیقه یک بار، ساعت یک بار، ایشان مقداری پول کنار گذاشته. "گفتم: برای چی؟" فرموده بود: "قلب امام زمان (عج) شب عاشورا زیر فشار است، دائماً صدقه کنار میگذارم قلب نازنین حجت بن الحسن (عج) از فشار بیرون بیاید، یک وقت بلایی، صدمهای به قلب نازنینش وارد نشود."
چه شبی است امشب؟ شب نه تنها دل امام زمان (عج) امشب در فشار است، دل زینب (سلام الله علیها) است. امشب همین که بعد نماز عشا، امشب امام حسین (علیه السلام) نشست در محراب خودش بود. یک وقت زینب (سلام الله علیها) دید حسین (علیه السلام) شروع کرد شعر خواندن: "یا دهر اف لک." ای روزگار! شروع کرد امام حسین (علیه السلام) در این شعر از تنهایی خودش نالیدن، از بیوفایی روزگار گفتن. زینب فهمید منظور حسین (علیه السلام) چیست. وسطهای این شعر بود، زینب شروع کرد گریه کردن. دیگر قشنگ مطمئن شد امام حسین (علیه السلام) دارد با این حرفها پیام میرساند که زینب امشب دیگر ....
امام سجاد (علیه السلام) میفرمایند: "دیدم عمه، حضرت زینب (سلام الله علیها) شیونی زد، از حال رفت." هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده. حسین (علیه السلام) دارد مقدمهسازی وداع میکند. امشب زینب سلام الله علیها از حال رفت. دارد آرام آرام از شب زینبش را آماده میکند؛ ولی زینب (سلام الله علیها) دوام نیاورد. همین سر شب شیون میزد از حال رفت.
امام سجاد (علیه السلام) میفرماید: "پدرم آمد زینب را در آغوش گرفت، به هوش آورد. شروع کرد آرام کردن: زینب جان! جد من رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از من بالاتر بود ولی از دنیا رفت. پدرمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) از من بهتر بود از دنیا رفت. مادرمان فاطمه (سلام الله علیها) از من بهتر بود از دنیا رفت. برادرمان امام حسن (علیه السلام) از من بهتر بود از دنیا رفت. من خواهرم! من طاقت ندارم."
شروع کرد آرام آرام مقدمهچینی کردن: عزیزم، این دشمنان اینجا را که محاصره کردند، با من کار دارند. اینها هجومشان، جنگشان، پیکارشان با من است. آرام آرام شروع کرد. دیگر زینبم شروع کرده به ناله کردن و شیون کردن و اشک. عزیزم، یک وقت بعد از من صدایتان را نامحرم نشنود. صدای شیون نامحرم نشنود. عزیزم، بعد از من شیطان صبرت را از تو نگیرد. زینب جان! همه این حرفها را آرام آرام به زینبش زد. دیگر زینب دارد آماده میشود برای اینکه با حسین (علیه السلام) وداع کند.
"برادر! یارانت را امتحان کردی؟" اینها مثل یاران برادرم امام حسن (علیه السلام)، مثل یاران پدرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) نباشند. پشت خیمهها خبر رسید به اصحاب. زینب بیقرار است. به اصحاب حسین (علیه السلام). تا اینها بیقراری زینب را دیدند، تک تک آمدند روی خیمهها ایستادند: "خانم جان! ما با همه وجود از حسین (علیه السلام) دفاع میکنیم." اصلاً کسی طاقت ندارد بیقراری زینب را ببیند. کسی طاقت ندارد زینب را ببیند. بیتابی زینب را ببیند.
الله اکبر. السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم.
السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین.
وای از آن دم که با تن تشنه لب، صورت خود، روی خاک کربلا گذاشت...
الله اکبر، الله اکبر، امان از دل زینب! عجب لحظه سختی، لحظه وداع حسین (علیه السلام) و زینب (سلام الله علیها). ولی از آن سختتر لحظهای بود که روی تَل زینبی ایستاد. همه صحنه را با چشم خودش دید. امام حسین (علیه السلام) خیمهها را روی بلندی زدند برای اینکه دشمن نتواند از پشت خیمهها حمله کند. پشت خیمهها، کنار خیمهها خندق بود، در این خندق آتش ریختند. یک وقت دشمن، یک دفعه حمله به خیمهها نکند.
همه هم و غمش به این بود زینب، خیمه آسیب نبیند، آب در دل زینب تکان نخورد. لذا چند بار خداحافظی ابی عبدالله طول کشید. هی میدان رفت، برگشت، خیمه. دوباره با خواهرش زینب نشست، دلداری داد، آرامش کرد. سخت است جدایی ای خواهر و برادر! وقتی عبدالله آمد خواستگاری زینب، ازدواج زینب این بود: "عبدالله، اگر میخواهی با من، دو تا شرط دارم. یکی اینکه هر کجا حسینم رفت، منم باید بروم. یکی اینکه بیشتر از سه روز طاقت جدایی ندارم. من با عشق حسین (علیه السلام) بزرگ شدم." حالا قرار است این خواهر و برادر از هم جدا شوند! دل نمیکنند، زینب نمیآورد. آخر آمد روی تل زینبیه.
الله اکبر. آمادهاید بگویم یا نه؟
از روی بلندی دید حسین (علیه السلام) افتاده. دور حسین (علیه السلام) شلوغ شده. "فضربوها" و دید شمشیردار با شمشیر، حسین نیزهدار با نیزه، خنجردار با خنجر، سنگانداز سنگ پرتاب کرد. یک دم با چوبها حسین را...
دست بر سر گذاشت، صدا زد: "یا محمد! یا جعفر! امشب به مدینه صدا زد: یا رسول الله! یا رسول الله! به خاک و خون افتادهام."
رحمت خدا به اینالهها. بخوانم یا نه؟ ولی هنوز زینب از حسین بریده نشده. کجا دل برید آن دم من از حسین، به مقتل سیاه او میبرید، میبرید او از حسین، من از حسین. حسین جان، حسین، حسین!
"وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون."
لعنت الله علی الظالمین.
"اللهم انی اسئلک باسمک العظیم الاعظم الاکرم و عظمتک یا الله یا رحمن و یا رحیم یا مقلب القلوب. الهی یا حمید و بحق محمد و آل محمد یا علی یا فاطمه یا محسن یا قدیم الاحسان بحق الحسین..."
خدایا، به حق دل داغدیده زینب، به حق تن چاکچاک ابی عبدالله (علیه السلام)، فرج آقامون امام زمان، قلب نازنینش را از ما راضی و خشنود بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران شهدا، فقها، همه محبین ابی عبدالله (علیه السلام) قرار بده. امشب شب عاشورا ما را در کربلا ابی عبدالله (علیه السلام) قرار بده. الهی شب اول با حسین (علیه السلام) فریادمان برسان. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. ارزانی اسلام بفرما. دشمنان دین، قرآن، انقلاب نابود بفرما. رهبر معظم انقلاب، مراجع عظام، علمای اعلام، مسئولین خدمتگزار، موید و منصور باشند.
هر آنچه گفتیم صلاح ما بود، آنچه نگفتیم و صلاح ما را رقم بزن.
نبی و آله رحم الله صلوات. (اللهم صل علی محمد و آل محمد).
در حال بارگذاری نظرات...