ارزش نماز خواندن با تربت امام حسین علیهالسلام
اهمیت احترام به تربت امام حسین علیهالسلام
گرهگشا و شفابخش بودن تربت امام حسین علیهالسلام
ماجرای دفن زن فاجره
حکایت آرام شدن دریای طوفانی با تربت امام حسین علیهالسلام
داستان شیعه شدن شریف مکه
ماجرای عنایت خاص اباعبدالله به امیرکبیر بعد از مرگ
آیت اله مرعشی چگونه از امام زمان «عجل الله تعالی فرجه» تربت گرفتند؟
تاثیر گرد و غبار پای زائران امام حسین علیهالسلام بر خاموشی عذاب جهنم
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. ما در طیبین و الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. هدیه به ساحت منوّر حضرت اباعبدالله الحسین، شهدا و اسرای کربلا صلواتی هدیه کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
یکی از چیزهایی که ما شیعیان و محبین اهل بیت همیشه باید به آن توجه داشته باشیم، بین یادبودهای اهل بیت به آن احترام بگذاریم، آن چیزهایی که نماد اهل بیت است، شعاری برای اهل بیت دارد، رنگ و بویی از اهل بیت دارد، همین هیئات، تکیهها، این پرچمها، باید به اینها احترام گذاشت. احترام به اینها احترام به خود امام حسین (علیه السلام) است.
یکی از چیزهایی که ما دائم الحمدلله خدا را شکر با آن ارتباط داریم، این مهرههای تربت، مهر کربلا است. احترام بگذاریم، قدرش را بدانیم. آدم میبیند که بیاحترامی زیاد میشود به مهر کربلا. حتماً همه نمازها را با مهر تربت بخوانیم. حجابهای هفتگانه را در روایت دارد برطرف میکند، بین خدا و بنده هفت تا حجاب است، کسی با مهر تربت اگر نماز بخواند حجابهای هفتگانهاش برداشته میشود. همچنین اثر نماز با سه تا چیز قبول است. اول: حضور قلب نداری. نافله نداری. مهر تربت امام خیلی دست ماست. تربت اصل نیست، این خاکها حالا معلوم نیست بعضی وقتها که از بغداد میآورند، از بغداد میروند تو حرم تر(بت) ولی ما همین قدر که اسم تربت امام حسین دارد باید بهش احترام بگذاریم.
محدث نوری، استاد شیخ عباس قمی، در حرم امیرالمؤمنین دفن است. میگوید: "من به یکی از برادرانم در جیب قبایش مهر امام حسین (علیه السلام) را دیدم. (لباسهای بلند روحانیت، توی جیب قبا، مهر امام حسین). مادرم بهش گفتش که این را تو جیبت نگذار، وقتی مینشینی ممکن است زیرت قرار بگیره، بیاحترامی بشه، توهین بشه، بشکنه. گفت: آره، من دوبار اتفاقاً نشستم روی مهرم تو جیبم بوده، شکسته." بعد از مدتی حاجی نوری تعریف میکند. میگوید: "مادر ما یک شب خواب امام حسین (علیه السلام) را دید. حضرت وارد منزل ما شدند، توی کتابخانه منزل وارد شدند، به مادر ما نگاه کریمانهای، عنایتی داشتند. امام حسین (علیه السلام) فرمودند: بگو بچهها بیایند. ۵ تا پسر. مادر تک تک صدا زد. دیدیم لباسهای خیلی زیبای امام حسین همراه آوردند، انگار برای ما هدیه (است). تک تک به بچهها این جایزهها را دادند. آن برادر ما که تو جیب قبایش مهر امام حسین را میگذاشت و دوبار مهر شکسته بود، حضرت به او از این لباسها ندادند، با این نگاه غضبآلودی بهش نگاه کردند: دو بار تا حالا مهر من را شکوندی! نگاه غضبآلودی نگاه کردند. آخر یک قاب شیشهای از ترمه انداختند بیرون اتاق: گفتند این هم جایزه تو، برو برش دار. خوشحال بودیم که امام حسین یک هدیهای بهش دادند، ولی به خاطر این بیاحترامی که به مهر امام حسین داشت، محروم (شد)."
مهر امام حسین، تربت امام حسین خیلی ارزش دارد، خیلی هم راهگشاست. روایت کتاب شریف کامل الزیارات، مرحوم مجلسی هم نقل کرده: "کسی میگوید امام رضا (علیه السلام) برای من لباسی فرستادند. لباس رزم بود (آقای ما علی بن موسی الرضا، صاحب این شهر، ولی نعمت کشور ما)." هدیه به ساحت ایشان صلوات بفرستیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد. "این پیراهنی که حضرت فرستاده بودند، باز کردم دیدم حضرت وسط این پیراهن مقداری تربت امام حسین گذاشتند. تعجب کردم. بعد مدتی خدمت امام رضا (علیه السلام) بودم پرسیدم: آقا داستان چی بود؟ حضرت فرمودند: من هر چیزی که میخواهم از دست دشمنان نگه دارم، دست دشمن نیفتد، یک خورده تربت لاش میگذارم، خدا این را در امان نگه میدارد. هرچیزی را میخواهیم دشمن بهش ضرر نرساند، یک مقدار تربت امام حسین بگذارید، در امان بماند."
تربت امام حسین (علیه السلام) شفای همه دردهاست. خاک خوردنش حرام است، حرام شدیدی هم هست. مثل خوردن گوشت خوک میماند. در برخی روایات دارد کسی خاک بخورد انگار گوشت حضرت آدم خورده. خوردن خاک حرام است، ولی خاک امام حسین (علیه السلام) تنها خاکی است که خوردنش حلال است بلکه شفاء است از همه دردها. خاک تربت گرهگشاست، گرههایی را باز میکند.
سید نعمت الله جزایری، این عالم مشهور، ایشان در کتاب خودش نقل میکند، میگوید: "من یک مدتی مشکل بینایی داشتم، چشمم ضعیف شده بود، حالا آب مروارید بوده یا هرچی، خوب نمیتوانستم ببینم. رفتم کربلا. از پایین پای امام حسین (علیه السلام) یک مقدار خاک برداشتم، به چشمم مالیدم، خوب شد. من رفتم کربلا چشم بیناییش ضعیف شده بود، به سختی میدیدم. تو حرم بودیم این خادمها آمدند برای جارو کردن حرم. جارو کردن، گرد و خاک بلند شد. میگوید: من و دوستم گفتیم که چشممان را باز بگذاریم گرد و خاک برود تو چشم." از روز اولی که بینایی کامل داشتند گرد و خاک حرم امام حسین تو چشمشان دردهای لاعلاجی را دوا کردند با این تربت سیدالشهدا.
یک زنی بود تو مدینه، پناه بر (خدا)، زن زناکار، شغل زناکاری بود. بعد هر بچهای که از این راه به دنیا میآورد تو آتش میانداخت، میسوزاند. بعد مدتی از دنیا رفت. بردند قبرستان مسلمانان دفنش کنند. تو قبر گذاشتن (مجلسی، جلد ۴۵ بحارالانوار نقل کرده)، تو قبر گذاشتند دیدن جنازه تو قبر نمیرود. هر کار میکنند جنازه تو قبر نمیرود. پس بردند قبرستان یهودیها، تو قبر گذاشتند. پس سه بار این کار را کردند، این طرف و آن طرف قبر قبول نمیکند، زمین جنازه زن را نمیپذیرد. آمدند خدمت امام صادق (علیه السلام): "آقا جان مشکلی داریم. چیست؟ یک زن زناکار این جوری (است)، جنازه اش را قبول نمیکند." حضرت فرمودند که سوزاندن با آتش مخصوص خداست. خدا اگر ببیند کسی با بندگانش این کار را میکند شدید (عصبانی میشود). گفتیم آقا جان دستمان به دامنتان، حالا چیکار بکنیم؟ این جنازه مانده نميشود دفنش کرد. حضرت فرمودند: "مقداری تربت جدم سیدالشهدا بگذارید روی کفنش." یک مقداری تربت گذاشتند تا گذاشتنش تو قبر رفت.
قبل تربت امام (علیه السلام)، داستانهای متعددی نقل کردهاند. یکی از علما میفرمود: "ما مسافرتی میرفتیم. این هم فرهاد میرزا، جناب فرهاد میرزا صاحب کتاب غمگام ذخار، میگوید: دریا طوفان شد، طوفان شدید (است)، الان است که دیگر ما را از پا در بیاورد. میگوید: کسی همراه ما بود مقداری تربت داشت. انداختیم تو آب، صاف شد." این کشتیبان ما مسیحی بود. گفت: "مسیحی برگشت گفت: نمیدانم خدا چه خاصیتی به این خاک داده، هر وقت ما تو راه میرویم طوفان شدید میشود، این خاک را تو آب میاندازیم، آب از طوفان (میافتد)."
خاصیت تربت سیدالشهدا. یک زن پلیدی در شهر قم بود چندین سال قبل. آمده بود تو حرم حضرت معصومه. یک زن مؤمنی را میخواست از راه به در بکند. خودش اهل فحشا بود. صحبتهایش را با این زن کرد، (میخواست او را) مبتلا به فحشا بکند. آخر کار آمد یک دستی به ضریح حضرت معصومه (سلام الله علیها) زد. (اما) حرکت، دستش کنده نشد. افتادند دنبال علما، این ور و آن ور. کسی بیاید (برای) درمان. مرحوم آیت الله حجت (رضوان الله علیه)، مدرسه حجتیه نزدیک حرم معصومه که قبر ایشان هم آنجاست، الان رفتند در خانه مرحوم آیت الله حجت (آیات ثلاث میگفتند آن موقع): "لطفاً آقا چیکار کنیم؟ این زن پلید آمده تو حرم، دستش به ضریح گیر کرده." (فرمودند:) "مقدار تربت سیدالشهدا بردارید و به دستش بمالید." دستش آزاد شد. ولی از آنجایی که دیگر چوب خدا به سر این آدم خورده بود، عقلش را از دست داده بود. بعد چند وقت زیر ماشین رفت. زندگی نکبتبارش (پایان یافت). تربت امام حسین عجیب است، کارهای عجیبی میکند.
ماجرایی نقل کردهاند مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، برای همه علما، همه علمایی که به گردن ما حق دارند، همه بزرگان خصوصاً مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، چون از ایشان یک داستان دیگر هم میخواهم بگویم. بر روی همه بزرگان یک صلوات هدیه (کنید). اللهم صل علی محمد و آل محمد.
مرحوم آیت الله مرعشی نجفی نقل میکردند: "دوران ناصرالدین شاه قاجار، شریف مکه آمد ایران. این شریف مکه با اینکه حاکم بود، سید، سید حسنی بود ولی سنی مذهب. (اما) حاکمهای آل سعود نبود، مثل اینها این قدر خبیث نبود، پست نبود. خدا ان شاء الله ریشهشان را بکند." آمد ایران، مهمان امیرکبیر. رحمت خدا بر امیرکبیر، شخص بزرگ. خواب امیرکبیر را دیدند. (اسم امیرکبیر آمد، خواب امیرکبیر را دیدم.) پرسیدند: "آن ور چه خبر؟" گفت: "خیلی اوضاعم خوب است." گفتند: "چرا؟" گفت: "وقتی رگَم را زدند در حمام فین تو شهر کاشان، بنده چندین بار رفتم تو این حمام، دیدم محلی رگ امیرکبیر را زدند. اگر من را زدند خون از بدنم زیاد رفت. موقع جان دادن خیلی تشنه شدم. لحظه آخر گفتم به قربان تشنگی تو یا حسین!" (تشنگی اش) تحویل گرفت چون یک لحظه به یاد تشنگی (حسین) افتاد.
میگوید: "شریف مکه مهمان امیرکبیر بود. غذای خوبی گذاشتند جلوی شریف مکه دیدن نمیخورد. امیرکبیر گفت: "آقای شریف." گفت: "ما یک رسمی داریم. اگر مهمان برود خانه صاحبخانه، درخواستی از صاحبخانه داشته باشد، تا وقتی صاحبخانه درخواستش را اجابت نکند از غذایش نمیخورد." گفت: "بله، درخواستت چیست؟" گفت: "این غذا مشخص است خیلی خوشمزه است. یک آشپز ازت میخواهم غذای این جوری برایم درست کند." (امیرکبیر در دل گفت:) "شما یک همچین درخواستی داری بعد میگویی تا درخواستت را اجابت نکنی غذا نمیخورم! مجبورم اجابت کنم." آمدند تو آشپزخانه. گفتند: "یکی از این خانمهایی که آشپزی میکرد هدیه کنید به شریف مکه." گفت: "بالاخره شما، امیرکبیر دستور داده که شما را با شریف مکه راهی کنیم مکه، زندگی کنم. اینها سنیان، زندگی با اینها سخت است." این زن را راهی کردند با شریف مکه. حرکت کرد مکه. مدتی با شریف مکه زندگی کرد. شریف مکه چشم درد شدیدی (گرفت). هرچی دعا و نذر و نیاز و اینا (کرد نشد)، آخرش گفت: "بگذار از این آشپزه بپرسم شاید دوایی داشته باشد." گفت: "آشپز چشمم خیلی درد میکند، دارم کور میشوم، مشکل دارم، درمانی، دوایی، چیزی داری من چشمم خوب بشود؟" گفت: "بله، دارم." یک مقدار تربت سیدالشهدا داد به شریف مکه. به چشمش مالید، خوب شد. گفت: "آره." گفت: "جانم در امان است." گفت: "این تربت سیدالشهداست. ما شیعیان هر وقت مشکلی برایمان پیدا میشود، مریضی داریم، مشکلی داریم، از تربت سیدالشهدا (استمداد میکنیم)." شریف مکه شیعه شد.
بعضی از دوستان بنده که مسئولیتی دارند در کشور خصوصاً ایام حج، بالاخره کاری دارند و زیاد رفت و آمد دارند و اینها، اینها نقل میکردند، میگفتند: "هنوز که هنوزه توی حکام عربستان وقتی برایشان مشکلی پیدا میشود، با اینکه خیلیهایشان اصلاً قبول ندارند، وهابیاند، تربت اصل میآورند." تربت همین آیت الله مرعشی نجفی که اسمشان را آوردیم، ایشان کسی است که از امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) تربت گرفته. از امام زمان تربت اصل گرفته. ماجرای مفصلی داریم: خدمت امام زمان میرسد، انگشتر عقیق میگیرد از حضرت. تربت اصل میگیرد از حضرت. خاصیت تربت اصل عاشورا ازش خون بیرون (میآید).
این آثار تربت امام حسین (علیه السلام) بود. تربت امام حسین که سر جای خود، گرد و غبار کربلا، گرد و غبار حرمش، زوارش (هم) اثر (دارد). یک آقایی بوده به اسم جمال الدین خلیعی. این داستان را مرحوم قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین نقل میکند. میگوید: "این جمال الدین پدرش حاکم موصل بود، ناصبی بود، دشمن اهل بیت، دشمن سرسخت اهل بیت. مادرش هم ناصبی، دشمن سرسخت اهل بیت. اینها سالیان سال بچهدار نمیشدند. این قدر دشمنی اهل بیت را داشتند، نذر کردند اگر خدا به ما بچه بدهد نذر میکنیم این بچهمان را ببریم تو راه کربلا، زائرای امام حسین را غارت کنیم، زیارت امام حسین، بچهمان اگر خدا به ما بچه بدهد، بچهمان را میبریم آن جا تربیتش کنیم، زیارت برود اینها را غارت کند، اموالشان را بدزدد."
بچهدار میشوند. چندین سال میگذرد. جمال الدین بزرگ میشود. همراه مادرش راه میافتند به سمت منطقه از موصل رد میشوند به سمت منطقه مسیب (طفلان مسلم در مسیّب دفن اند). به آن منطقه که میرسند آماده میشوند برای اینکه راهزنی کنند. کاروان زائران امام حسین تازه رد شدند از پل رد شدند، دیگر نمیشود. باید صبر کنند کاروان بعدی. جناب جمال الدین نقل میکند: "خسته بودیم نشستیم. من خوابم برد. تو عالم رؤیا دیدم قیامت شده. ملائکه آمدند من را بردند انداختند تو جهنم. تو جهنم انداختند ولی آتش من را نمیسوزاند." ملائکه جهنم خطاب به آتش جهنم (چون آتش جهنم عقل دارد، موجود باشعور است. صدا دارد: سَمِعَتْ لَهَا تَزْقَرٌ وَ شَهیقٌ آیه قرآن است). جهنمیان وقتی جهنم میخواهند ببرند صدای نعره آتش جهنم، صدای فریاد آتش جهنم را میشنوند. میگوید: "این ملائکه خطاب کردند به آتش جهنم: چرا این جمال الدین را نمیسوزانی؟" گفت: "شرمندهام، مقداری گرد و غبار پای زائران امام حسین روی تنش است." ملائکه بدنمان را شستند. دوباره آوردند تو آتش جهنم انداختند. (آتش جهنم گفت): "چرا حالا نمیسوزانی؟" (گفت:) "یک مقدار گرد و غبار از حلقش پایین رفته، تو تنش نشسته، نمیتوانم بسوزانم."
یک (لحظه) از خواب پریدم. جمال الدین خلینی میگوید: "این خواب را که دیدم شیعه شدم. مُحب امیرالمؤمنین میشود. میآید کربلا ساکن میشود." این شعر را میگوید: "اِذا شئتَ النجاةَ فزُر حسیناً، فانَّ النارَ لیستْ تَمَسُّ جسماً، علیه غبارُ زُوّارِ الحسینِ." (اگر میخواهی نجات پیدا کنی برو زیارت حسین تا خدا را سرچشمه (شاد) ملاقات کنی. آتش جهنم (آن) جسمی که بر او غبار زوار حسین بر آن جسم بنشیند، آتش جهنم نمیسوزاند.)
داستان دیگری را هاتاج الدین حسن سلطان محمد در کتاب تحفه المجالس نقل میکند. این هم داستان عجیبی است. مردی بود در شهر بغداد، آدم فاسدی بود، ولی علاقه داشت به اهل بیت. هرچه نجات (داشت) تو همین علاقه به اهل (بیت بود). علاقه به امیرالمؤمنین، علاقه به امام حسین. این مرد وصیت کرد وقتی من از دنیا رفتم من را ببرید نجف کنار امیرالمؤمنین دفن کنید. شاید شفاعت امیرالمؤمنین به من برسد، من هم بخشیده (شوم). غسلش دادند. جنازه را آماده کردند ببرند شهر نجف. شب گذاشتند که فردا حرکت کنند. یکی از خدام حرم امیرالمؤمنین میگوید: "من شبش خواب دیدم امیرالمؤمنین به من فرمودند: میروی دروازه شهر میایستی، جنازه با این نشانی میآورند. این مرد، مرد فاسقی است. اجازه ندهید کنار حرم من دفن بشود." شبش رفتیم. شب که خواب دیدیم، فردا رفتیم هرچی ایستادیم یک همچین جنازهای نیامد. فردا شب دوباره من خواب امیرالمؤمنین را دیدم. حضرت فرمودند: "میروی دروازه شهر میایستی، جنازهای با همان نشانهای که دیشب گفتم میآید. با احترام میآوری کنار خودم دفنش میکنی." (تعجب کردم، گفتم:) "جنازه را اجازه ندهیم کنار شما دفن بشود؟ دیشب گفتم اجازه ندهید." (فرمودند): "ولی اینها دیروز که راه افتادند جنازه را بیاورند نجف، راه را اشتباه رفتند، رفتند کربلا. راه کربلا که رفتند گرد و غبار حرم پسرم حسین روی این جسد، این جنازه آمد. این گرد و غبار که روی تن این نشست، خدا دیگر از سر تقصیراتش گذشت. اجازه دادند بیاوریدش کنار من دفنش کنید."
خدا ان شاء الله روزی همه مان کند زیارت کربلا، زیارت امام حسین. از پایین پای امام حسین وارد بشویم. اول (به) علی اکبر (عرض ادب کنیم). زیارت کنیم. یکی از بزرگان میفرمود: "تو حرم امام حسین دفتردار حرم علی اکبر." حاجات را باید از علی اکبر بگیری. از (طرف) سامی (اسم) میکند. هرکی میخواهد اسمی تو دفتر حسین داشته باشد باید برود خدمت علی اکبر.
یکی دیگر از بزرگانی که ساکن مشهد هستند، کسای دیگر نقل کردند: "در عالم معنا امام حسین (علیه السلام) را دیدیم. دیدیم جسد مطهرش سراسر پر از زخم است. دستمالی در دست دارد. امام حسین به تنش میمالد (و) زخمها خوب میشود. ولی دو تا زخم عمیق." سؤال کردم: "یا اباعبدالله، آقا جان این چه ماجرایی است؟ چه داستانی است؟" فرمودند: "این زخمهایی که میبینی، زخمهایی که روز عاشورا به تنم بارید. این دستمالی که میبینی اشک گریه کنهای من است، وقتی اینها برای من گریه میکنند زخمهای تنم خوب میشود." گفتم: "آقا جان این دو تا زخم عمیق چیست؟ که هیچ وقت خوب نمیشود." فرمودند: "این دو تا زخم عمیق یکی زخم برادرم قمر بنی هاشم، یکی زخم پسرم علی اکبر. این را با هیچ دارویی خوب نمیشود تا خدا را ملاقات کنم در قیام!"
چه زخم عمیقی بود زخم شهادت علی اکبر! السلام علیک یا اباعبدالله. ارواحنا لک الفداء. سلام الله ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لاجعله الله آخر العهد من زیارتی و علی اولادک و علی اصحابک. داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت، جز خالق اکبر ز دل او که جان آخر که بریدن سرش او دیده حسرت به جسم پسر، قربان مظلومیت یا اباعبدالله. الله اکبر، الله اکبر. اگر یک پدری جوان از دست بدهد، همه جمع میشوند زیر بال و پر بابا را خاطر (جمع) میدهند، آرامش میکنند. ولی کربلا، حسین کنار علی اکبر گریه میکند، شروع کردند کف زدن، هلهله کردن! صدا زد: "بلندی علی!"
نمیدانم تو مجلس پدر شهید، مادر شهید هست، جوان از دست داده داریم یا نه. حتماً ایام دوران جنگ چه جور میآمدند به یک خانواده خبر (میدادند) جوانشان شهید شده. ولی اینجا ابی (عبدالله) از کجا فهمید علی اکبر شهید شده؟ از بدن پاره پاره علی اکبر، تا رسید سر علی اکبر را دیدیم با ضرب شمشیر پاره پاره شده. الله اکبر! آمادهاید بگویم یا نه؟ شب هشتم است. چیزی نمانده. همین که میدان رفت اکبر، جنگ نمایانی کرد. تشنگیشو (به خاطر شدت عطش) برید. برگشت عرض کرد: "بابا جان تشنگیمان ما را بریده، جنگیدن ندارم." فرمود: "عزیزم زبان بیرون بیاور." زبان علی را در دهان گذاشت (همین که) تشنگی بابا را که دید سرش را کنده (کرد)، پایین انداخت. برگشت میدان. منقذ (ابن مره عبدی) ملعون با ضرب شمشیر فرق علی (اکبر را شکافت)، خون علی اکبر جاری شد. روی اسب افتاد. اسب علی اکبر، اسب تربیت شده است. میداند وقتی صاحب زخمی میشود باید برگردد سمت خیمهها. لا اله الا الله. ولی خون سر علی اکبر جلوی (راه) اسب را گرفت. جای اینکه برگردد سمت خیمهها، رفت تو دل دشمن. همه شمشیرها بالا آوردند، به بدن نازنین علی اکبر فرو کردند. فقط شمشیرها زدند، اعضای بدن از هم باز (شد). صدا زد: "یا بابا جان به فریادم (برسید)!"
وقتی ابی عبدالله آمدند دیدند بدن پاره پاره (است). آنجا بود! صدا زد: "جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر (دل) خیمه (ببرید)." خدا (میداند) که من طاقت ندارم علی (را) در خیمه (ببرم). رسالت (علی این است). آخه هر طرف (بدن)، طرف دیگر بدن از دستش در میرفت. بدن پاره پاره. ای جان حسین، ای حسین، حسین. واسه یعلم دلمو منقلب (کرد). ینقلون علی القوم الظالمین.
اللهم و ندعوک یا الله یا رحمن و یا رحیم یا مقلب القلوب انک علی کل شیء (ٍ) قدیر و حمیدُ (و) بحق محمد و (آل) علی و بحق یا فاطمه یا محسن و یا قدیم الاحسان. بحق الحسین، خدایا به حق این اشکها و نالهها، به حق خون مظلومانه علی اکبر، به حق اشکهای اباعبدالله، فرج آقامون امام زمان برسان. وجود نازنینش را از ما راضی و خشنود بفرما. عمر ما (را در) نوکری حضرتش، نسل ما (را از) نوکران حضرتش قرار بده. سر سفره با برکت علی اکبر مهمان بفرما. الهی شب اول قبر علی و اولاد علی به فریادمان (برسند). در دنیا زیارت، در آخرت شفاعتشان نصیب ما بفرما. دشمنان قرآن، انقلاب و ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. رهبر معظم انقلاب، مراجع عظام، علمای اعلام، مسئولین (را) منصور بدار. الهی هر آنچه گفتیم، آنچه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. نبی (اکرم و اهل بیت او بر محمد و آل محمد صلوات).
در حال بارگذاری نظرات...