پرسش و پاسخ
آیا همه مشکلات ما، اقتصادی است؟
در مسیریم یا در مقصد؟
در مورد دشمنان هم انصاف داشته باشید.
سنگین ترین تهدید قرآن خطاب به کیست؟
مبنای کار ما حجت است.
اقسام صدقه
بلاهای معلق و بلاهایی که برای ما نوشتند.
همه اتفاقاتی که برایم افتاد، تفسیر آیات قرآن بود.
ادراکاتی که پیوست دیدن ها می شود.
تنوع فهم یک حقیقیت
صورت ها، رهزن نباشد.
جز خدا نباید چشمت را پر کند
عامل چشم زخم؟
نعماتی را که خدا داده در چشم دیگران فرو نکن.
اثرات حج حتی برای دشمنان اهل بیت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الان بعضیها توقع داشتند مثلاً با آمدن آقای رئیسی، خب، همین مشکلات حل بشود. مثلاً یک بنده خدایی گفتم: «یعنی چه؟ اگر الان مثلاً آقای رئیسی آمد، مرغ شد ۵ هزار تومان، برنج شد ۱۰ هزار تومان، تو راضی هستی؟ همه مشکلاتت حل شد؟» آن گفتم: «پس چه مشکلی؟ آیا واقعاً وضعیت همه چیز حل شد؟ منتظر چه اتفاقی، چه اتفاقی باید بیفتد که همه مشکلات حل بشود؟ آیا با پایین آمدن قیمتها، مادیات و فلان، همه مشکلات حل میشود؟»
در ذهن خودم میآید؛ حاج آقا اتفاقاً خدا خیلی وقتها نمیگذارد ما راحت باشیم. ماهایی که (این یک واقعیت است) دنیا هیچ جا بدون مشکل نیست. هیچکس، هیچ کشوری، هیچ مملکتی بدون مشکل نیست. الان در خود آمریکا، همه جای نفت عربستان و خودش و همه دست خودش و دلار دارد و همه چیز دست خودش است، باز هم پر از مشکل است. چه برسد به ما که وضعیتمان این همه از همه طرف دارد فشار میآید. پس این نیست که بگوییم: «نه! مشکل تحریم است. نه! با اسرائیل مشکل دارد. نه! فلان.» نه عزیزان توجه داشته باشند، چه اتفاقی باید بیفتد که همه مشکلات حل بشود؟
ما مملکتی هستیم که مملکت امام زمان است. یقیناً خود خدا—من این حسم است، باز گیر ندهید که چه میگویی—این حسم است که هیچ وقت نمیگذارد ما به وضع موجود قانع بشویم و عادت کنیم. شما در مسیر نجف به کربلا هستید. هدفت کربلاست؛ گرچه در مسیرت همه چیز برایت مهیاست. موکب به موکب جای استراحت هست، غذایت را میدهند، همه چیز هست، اما اگر یک موکب دو ساعت بیشتر بمانی، این مسیر کربلاست. مقصد کربلاست. در این موکب دو روز بمانی؟ خلاصه یک شب ماندی، صبح، دو شب دیگر. بار جمع کن، برو، راه بیفت! صاحب موکب نمیگذارد بمانی که فکر نکنی اینجا هدف است. اینجا مسیر را باید طی کنی. تو در مسیر دائماً باید بروی تا برسی به مقصد. اینکه من بیایم بگویم: «خیلی خوب، من از اینجا میخواستم بروم کربلا، مثلاً ظهور [امام زمان] ... الان خوب رسیدیم به آقای رئیسی! خب الان همه چیز حل میشود! سفره بیندازیم همینجا، در همین وضعیت بمانیم! اینجا مرغ میدهند، اینجا کباب میدهند!» بله، کباب میدهند. برای یک بار بخور و راه بیفت! اینکه من بخواهم بگویم اینجا سایهبانِ کولر گازی دارد، کباب هم میدهند، همینجا بمانیم تا آخر عمر، [خیر!] یک ساعت دیگر جمع میکنند. اینجا جای ماندن نیست، جای اخت شدن نیست، بنشینی به آن عادت بکنی نیست. این در ذهنمان باشد. قرار نیست همه چیز حل بشود.
در این مسیر، اصلاً اسمش مسیر است؛ باید خودمان را به آن مقصد برسانیم. قرار نیست همه چیز در مسیر به ما بدهند، قرار نیست همه چیز در مسیر مهیا بشود. ما باید حواسمان باشد: یک، هستهای به نام کربلا، یک شخصی میآید که تا او نیاید، حل نمیشود. الان ما در مسیریم. دولتها میآیند و میروند و میآیند و میروند. قرار نیست همه چیز روبهراه باشد. باید بزنیم راه... ببخشید، خدا حفظت کند.
البته این بحث مفصلی است. بنده کمی پرهیز دارم از اینکه وارد این بحث بشویم؛ چون خیلی ابعاد دارد. غذای چند متغیره! قضایایی است که ورود در آن، بحث وضعیت موجود، گرفتاریهایی که ما الان داریم، چند بُعد دارد. این باید به تک تک اینها مفصلاً بپردازیم. یک بخشیش بعضی خیانتها و خباثتهای داخلی و خارجی در مسئولین است. مفصل باید به آن... چه کار میکنند؟ چه کار باید بکنیم؟
حاج آقا، این همه جا هست. یعنی هیچ وقت نمیتوانی بگویی: «نه! این چون آقای رئیسی آمده، نباید باشد.» نیست! نه در دوره حضرت علی (ع) هم... نمیتوانی بگویی! ساختار دنیاست. خدای متعال روایت دارد: «مَا جَعَلَ اللَّهُ الرَّاحَةَ فِی الدُّنْیَا» یعنی خدا راحتی را در دنیا قرار نداد. دنیا جایی نیست که درش راحتی پیدا کنی. میگوید: «مردم چند تا چیز را در چند تا چیز طلب میکنند، در حالی که خدا قرار نداده.» راحتی را در دنیا طلب میکنند، در حالی که خدا راحتی را در بهشت قرار داد. دیگری در «جَعَلَ الرَّاحَةَ فِی الرِّضَا وَ الْیَقِینِ» یعنی راحتی را در رضایت و یقین قرار داد. یعنی در این ساختار دنیا با این ادراکات دنیایی، کسی به راحتی نمیرسد، به آرامش نمیرسد. اینها تحرک میخواهد، حرکت میخواهد، سلوک، تلاش.
این یک متغیرش است. یک متغیر دیگرش بحث آخرالزمان است. یک متغیر دیگرش ابتلائات الهی و قواعد و سنن الهی است. یک متغیر دیگرش نقش مردم، جایگاه مردم، کارکرد مردم. اگر ما بخواهیم این سؤال را جواب بدهیم، باید همه اینها را اول، به قول معروف، مفردات قضیه را تک تک بنشینیم و گفتگو بکنیم، بعد به نتیجه جواب برسیم. این طرح این سؤال و این شبهه، به هر حال مردم خستهاند. حق هم دارند، خستهایم. همهمان خستهایم. یعنی وضعیت اقتصادی کلافه کرده. وقتی که تو... ما یک پولی جمع کردیم—خودم را دارم عرض میکنم دیگر—یک پولی جمع کردیم بریم اجاره کنیم. ۳۰ میلیون پول داشتیم که بریم یک جایی اجاره بکنیم. دیدیم اجاره هم نمیتوانیم بکنیم. میتوانیم با آن - یعنی پول پیش که نمیتوانیم بدهیم - میتوانیم با آن اجاره بدهیم خانه بخریم؟ بعد دیدیم که چند سال بعد دیدیم که خانه نمیشود خرید. تا جمع کردیم، خانه نمیشود خرید. بعد گفتیم با آن برویم اجاره کنیم. دیدیم ذخیره اش بکنیم. با این پول جاتون خالی ما رفتیم کتابخانه خریدیم. یعنی آخر یک خانهای خریدیم ولی کتابخانه خریدیم. چند تا قفسه کتابخانه رسید. پول کلافه میکند. یعنی تو وقتی میبینی پول را با چه بدبختی جمع میکنی، وقتی جمع میکنی، میشود یک دهم [آنچه میخواستی]، خسته میشوی، بدت میآید از این شرایط موجود. از هر که دستت برسد میزنی اش. خسته میشوی. این تجربه خود من است دیگر. شما هم که الحمدلله از حکومت به تو رسیده. من آمدم دیدم دیگر از حکومت چقدر به تو رسیده؟ روی تپهها، خلاصه ته تهران یک خانه توانستی اجاره بکنی. الحمدلله جا دارد که اینجا بیاید انقدر تعریف بکند. حکومت، رهبری و خلاصه به من و شما که خیلی رسیده الحمدلله! یعنی من الان میتوانم با پولم کتابخانه بخرم. شما پول جمع کنید بروید تپهها یک جا اجاره کنید. از ما بهتر!
همه کلافه اند، همه خسته اند. وقتی میگویی آقا مثلاً رهبری کذا، امام خمینی فلان، سپاه پاسداران آنجور، چه میدانم مثلاً جمهوری اسلامی فلان، آن خستگیها میآید، اعصاب خردیها میآید. جیبش را نگاه میکند، پولش را نگاه میکند. دو تا مسئول خائن میبیند. شیطان هم که الحمدلله فعال است دیگر. همه صحبت میکنیم. شیطون که مرخصی نمیگیرد! مستند تموم شد! (شروع شد ما یک ماه برویم مرخصی!) مستند که شروع میشود میگوید: «بچهها بریزید! مثلاً شنود میشود، پس کله تک تک تو [مینشیند].» تو پلی میکنی گوش بدهی، ۵۰ تاشون میآیند. کلمه به کلمهاش را تحریکت میکند: «آنجور شد! این چرا اینجوری گفت؟» شیطان دارد کار میکند.
این بحثها بیشتر... من باید پاسخی که عرض میکنم این است که مردم دلخورند و حق دارند. اینها را باید تفکیک کرد از یک سری قضایای حقیقیِ واقعی که آن باید با شاخصها و پارامترهای خودش فهمیده بشود. قرآن اصلاً یک انصافهای عجیب و غریبی دارد. صبح بود، کی بود؟ من یک آیهای میخواندم، اصلاً متحیر ماندم در این آیه. (محمد جواد حافظ قرآن) در مورد اهل کتاب: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» (اگر اشتباه نکنم آیهاش همین است) آیه آخر است دیگر. کدام سوره است یادم نیست بخوانم. میگوید: «یهودیها و نصرانیان، اینها اگر اقامه میکردند [تورات را] و "مَا أُنزِلَ إِلَیْهِمْ" اینها برکات پیدا میکردند. دنیاشان آباد میشد.» اگر به تورات عمل میکردند، یهودیها به تورات عمل میکردند، مسیحیها به انجیل عمل میکردند، دنیاشان آباد میشد. همین الان هم، اگر آدم بشوند، برگردند به همین تورات و انجیل عمل کنند، دنیاشان آباد میشود. نسبت به یهودیان و نصرانیان، خود قرآن چه تصوری [دارد]؟ خیلی منفی است دیگر. یهودیها اهل کتاب یعنی کیا؟ یک بخش یهودیها. البته بعضی هایشان معتدلند. تعداد زیادشان را دارم صحبت میکنم. قرآن انقدر منصف است در مورد یهودیان که صحبت خیلی سخت است. قضیه حقیقی را بدون این عینک حب و بغض دیدن خیلی سخت است.
ما نمیتوانیم. نه، نمیشود. قرآن در مورد یهودیان که صحبت میکند، در مورد مسیحیان که صحبت میکند میگوید: «مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ». قاطی نکنی ها! درشان خوب هم هست. آقا یهودی است، در یهودیها هم خوب داریم. آقا مسیحی است، در آن ها هم خوب داریم. «وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ» یعنی تعداد زیادشان خرابکارند. تعداد زیاد. اینی که من دارم میگویم قاطی نکنی. الان از دَم بیفتی همه یهودی ها را بگویی فلان. ولی تو وسواس داشته باش. اصل بر این است که با یهودی ارتباط نگیر، رفاقت پیدا نکن، محبت نداشته باش. آیات قبلش میگوید که: «اینها را به عنوان اولیا نگیرید.» «لَا تَتَّخِذُوا...» سوره مائده است. آیه ۶۶. آقا، آخر صفحه، آخر سوره مائده. آیه ۶۶. خیلی عجیب است. نظر بدهیم در مورد یهودی، در مورد بهاییها مثلاً ... میخواهم نظر [بدهم]. یکی آمده گفته که: «آقا صادق گفته که من رفیق میلیاردر دارم.» از این حرفها تعجب میکند. بعضاً اهل علم هم هستند، میگوید که: «مگر ما در این دور و زمانه یک دانه میلیاردر حلالخور میتوانیم پیدا بکنیم که تو آمدی گفتی من رفیق میلیاردر دارم؟! این که اصلاً خودش مایه رسوایی تو است مثلاً این حرفی که زدی! تو افتخار هم میکنی!»
قرآن در مورد یهودیها صحبت میکند، میگوید: «مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ». بعد با همان ذهنیت خامت میخواهی بنشینی تحلیل هم بکنی. اصل حقیقت روشن است. او را سفت بگیر. لذا ما الان پارامترهای خودش را داریم. بحث انقلاب، حکومت، ولایت فقیه، اینها پارامترهای خودش را دارد. با آیات قرآن، با روایات، شاخصهای صلاحیت، شاخصهای حقانیت خودش. در جزئیات و افراد و مصادیق و اینها واقعاً ما نمیتوانیم محکم حرفی بزنیم و قرص یا دفاع کنیم یا رد بکنیم. ما باید خبر شویم. ما باید حجت داشته باشیم در رد و در اثبات. شما هم صرفاً چیزهایی که دیدی را گفتی. حرفی ندارم. بعضی از حرفها، بعضی از کلماتی که شما میگفتید، بنده خودم شخصاً منتقد بودم، این را هم بگویم. ولی حرفی نمیزدم (نه، میخواستم ببینم) باور پیدا کنم. نه، میخواهم بگویم که عقل خودمان را که نباید از کار بیندازیم. که چون این بزرگوار نشسته، دیگر اینکه پلی میکند از اول تا آخر، من باید قبول کنم. کی گفته به شما؟ آیه نازل شده که «مَا آتَاکُمْ الصَّادِقُ...» نه، «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا». میگوید: «هرچه رسول گفت، هرچه پیغمبر گفت قبول کن.» نگفته: «هرچه آقا صادق (شنود) گفت.» نگفته: «هرچه امین خان گفت.» نگفته: «هرچه در کانال، هرچه مدرسه تعالی گذاشت.» عقل داری خودت! تازه آن پیغمبر هم چون عقل کل است، میگوید: «هرچه گفت قبول کن.» نه چون ایشان آدم خوبی است، من دوستش دارم! به همان هم میگوید: «یک کلمه را جابجا کنی، گردنت را میزنم!» سنگینترین تهدید قرآن خطاب به پیامبر اکرم (ص). هیچ کس مثل پیامبر تهدید نشد. یک کلمه جابجا کنی، نابودت میکنم. تعارف ندارد. ما حجت برایمان ملاک است. این و آن و این گفته و آن گفته. عقل داریم، شرع داریم، قرآن داریم، روایات داریم. با اینها باید تطبیق. هرچه که شما شنیدید در مورد مسئولین، در مورد این بابا، در مورد آن بابا، در مورد گذشته، آینده، الان، فلان، از علما... قرآن بخوانید، بروید نهج البلاغه. این همه حرف. خب این دیگر یک جنس از سؤالات است. چون از اینها بود، این پاسخ کلام را دادیم که از این جنس تعداد زیادی از سؤالات عبور بکنیم، برویم وارد یک سری سؤالات دیگر.
آیا ایشان در عالم غیب چنین مسئلهای را درباره آن بیمار سرطانی که برای پاک شدنش دچار سرطان شده بود، ندیدند؟ اینکه مثلاً میتوانست این بلا را با انفاق بسیار یا حل مشکل مردم از خود رفع کند؟ این دیگر تقدیر خداست. یعنی شما نمیتوانی بگویی مثلاً من بیایم مثلاً فلان مشکلی که مثلاً ایجاد کردم... این دیگر خدا تصمیم میگیرد چه اتفاقی برای شما بیفتد. این نیست که تصمیم شما باشد. نه! بگویند: «من مریضی را مثلاً قبول نمیکنم.» این را قبول میکند. باز هم به نفع پولدارها میشود. همه، هر غلطی میکنند، تهش با پول همه را میخرند دیگر. چیزی که خدا میچشاند به آدمها، حتی به پولدارشان درد و مریضی میدهد. اگر قرار باشد همه چیز را با پول و صدقه و اینها حل کند که خب عدالتِ خدا! درد و مریضیها میشود برای فقیر و فقرا، پولدار. صادق البته صدقه هم اقسامی دارد دیگر. «تبسمک فی وجه أخیک صدقةٌ» تو در چهره برادر مؤمنت هم که لبخند بزنی صدقه است. مادی [هم داریم]. ولی اینکه به قول معروف، تصمیم بگیرد چه بر سر من بیاید، چه بر سر من نیاید. بلاها هم بعضی هایش معلق است. قابلیت جابجایی دارد. مثل الان میگویند چی؟ حبس تعلیقی تعزیری فلان. بعد هم نه، این نوشتن... دیگر چی؟ آقا، آیه قرآنش که: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا» سوره حدید. چیزهایی که حفظم را وقتی میخواهم بخوانم، [میگردم] سوره انسان، آیهاش را بخوانم.
هر بلایی که به شما میرسد، این قبلاً نوشته شده است. عبیدالله بن زیاد متلک انداخت به اهل بیت (ع). گفت: «مگر قرآن نگفته هر بلایی که سرتان بیاید از گناهتان است؟ پس این هم که شما اسیر شدید و فلان شدید و اینها، اثر گناهتان است.» حضرت فرمودند: «نه! مگر قرآن نخواندهای که هر بلایی سرتان بیاید، ما نوشتیم از اول. این امر مکتوب ما بود. این بابت گناه نبوده.» تفکیک کرد از هم. بعضی بلاها چوب گناه است. باید یک کارهای دیگر رفع [بشود]. کار معصوم است، کار خداست. بعضی بلاها نه، این شما، پیغمبر هم که انگشتر عقیق دستت کن، بلا نمیبینی. حرز امام جواد (ع) بینداز، فلان نمیشود. خود امام جواد (ع) چون حرز امام جواد میاندازی دیگر میخواهی بلا نبینی! «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ».
بعضی وقتها نه، یک گناهی کردی. آنجا به صورت تعلیقی نوشتم: «اگر این کار را کرد، سرطان.» بعد باز اگر سرطان گرفت: «اگر این کار را کرد، رفع بشود، کم بشود. اگر آن کار را کرد، زیادتر.» ثابت نوشته. بالا بروی، پایین بیایی، این دوره را باید طی کنی. این دیگر تکون ...
سؤال بنده این است که آیا تجربهگر این قضیه از قرآن و تأثیراتش بر عالم چیزی به خاطر دارد؟ اصلاً تمام اتفاقاتی که آنجا میافتاد یک جوری تفسیر آیات قرآن بود. یک جوری... شاید من خیلی هایش را دقیقاً همین کلام شما بود که فرمودید. خیلی از این تمثلات یعنی در ذهن من شاید نبود اصلاً. بعضی [چیزها] را من آمدم فهمیدم این چیزی که دیدم عین آیه قرآن [است]. وسواس و شیطانی را که میدیدم پشت سر افراد. حالا شما گفتید این تمثلات. منتها من یاد جریان حضرت علی (ع) افتادم در مسجد کوفه و آن جنی که وارد شد. آب و صابون (استعاره از چیزی واضح). خب، همه آن افرادی که پای منبر نشسته بودند، آن جن را دیدند. تمثلات نیست. هر کس به شکل... قاطی نشود. مثال منفصل داریم یک مثال متصل. ببینید مثال منفصل.
اولاً که اینجا حضرت حقیقت برزخی را نشان دادند به همه. یا خودش تجسم پیدا کرده. حالا یا خودش تجسم پیدا کرد یا حضرت تجسم دادند. یعنی اصلاً آمده صورت مادی گرفته. یا پرده کنار زدهاند، همه آن حقیقت مثالی او را دیدند. یا عصای حضرت موسی که تبدیل شد به اژدها. این را همه دیدند. مسائل... شاید بنده نمیگویم. هر که اندازه خودش دیده است که همه چیز قاطی... ببینید الان اینجا شیرینی داریم و مثلاً شلیل. این شلیلها شلیل است دیگر. من و شما که اشتباه نمیکنیم در دیدنش؟ مخاطبین ما یک تصوری از شلیل دارند. شلیل را که با خربزه اشتباه نمیگیرند. در این [نکته] هیچ بحثی نیست. شلیل، شلیل است. ولی بنده که میآیم اینجا [این] مثال متصل من با این حقیقت بیرونی است. من تصویر را که میگیرم، تصویر مثال متصل من همراه این دادههایی به من میدهد، میگوید: «آقای عمادی از ما پذیرایی کرد. این شیرینی عید غدیر است.» شیرینیش که شیرینی است. آخ جون، پذیرایی! آخ جون، شیرینی! ولی من که برمیدارم [و] خرج افتاده است، من میدانم شیرینی کیلویی چند است. بچه که نمیداند! روشن [است] عرض من؟ شیرینیش که فرقی نمیکند. بچه هم شیرینی میخورد، من هم شیرینی میخورم. مزهاش هم فرق نمیکند. من یک ادراکات دیگری دارم در مثال متصل خودم. این همراه من [است].
پیوستهاش دیدن چندین نکته است. اولاً که مثال منفصلش. مثال منفصله. شیطان. این شیطان، شیطان است. چند تا حالت میتواند داشته باشد: یا مجسم شده، یا حقیقت مثالیاش را نشان دادهاند. به هر حال یک حقیقت را نشان دادهاند، همه دیدند. یا همه اژدها را... عصای حضرت موسی (ع) اژدها شد. ادراکات افراد اینجا مختلف است. برداشتهای ذهنی مختلف است. مراتب معرفتی [مختلف است]. یک کسی فعل خداست. درسته. یک کسی خدا را در این فعل میبیند. یک کسی هم میشود فرعون. میگوید که: «این رئیستان است. اصلاً رئیس ساحرها این است. این هم سحر است.» یعنی در ظرف ادراکی کثیف فرعون، این چه تلقی میشود؟ سحر تلقی میشود. برای معجزه سر در نمیآورد. معجزه حالیش نمیشود. در ظرف ادراکی آن ساحر که میفهمد سحر تا چه حدی است، او میفهمد که دیگر این سحر نیست. اینها همهشان پیوستهاست در مثال متصل افراد. لذا یک حقیقت افراد متنوع میفهمند. حالا اگر نکتهای دارید بفرمایید.
سؤالش این بود که قرآن و تأثیراتش بر عالم... بحث این بود. بحث وسواس اینجا مثال متصل شما بهت یاری میکرد که اینی که میبینی فلان آیه است، فلان روایت است. وقتی من میدیدم پشت سر آن کارشناس، پشت سر فرشید یا پشت سر خانمش، پشت سر آن امام جماعت خودمان، پشت سر آن بنده نشسته بود، مهمان ما بود. این دائم حرف میزد. خب این همان وسوسه است و داغون. وسواس خن که دائم بد. هیچ راه فراری ازش نداشتیم. ولی او دائم در حال القائات بود بهش. آیا القائات یا من بیشتر حس میکنم چندین نوع چیزی که شما فرمودید؟ اصلاً یک سری جاها مثل اینکه فرمون این طرف گرفته. تمام عین آیات قرآنی که میگوید: «گوشش میشود زبان شیطان، میشود چشم شیطان.» کلام من ابهام.
ببینید شما میگفتی که من میفهمیدم از راست حمله میکند، از چپ حمله میکند. از راستش بیاید، از چپش بیاید. این مطلب خیلی مطلب درستی است. یعنی چی میخواستم بگویم؟ شما مثلاً میگفتی که ملائکه را میدیدم. من گفتم: «چه شکلی؟» شما گفتی: «شکلش شکل نداشت. شکلش یادم نمیآید.» شیر در ذهن تو است. میگویی: «آره.» میگویم: «شیر چه شکلی است؟» "نوشته میشود دندوناش کشیده است" یا مثلاً "اینجوری سه تا دندونه دارد یا کشیده؟" شما میگویی: «سه تا دندونه دارد.» دروغ میگویی! ما شیری هم که دندونش کشیده باشد داریم. دروغ میگویی! "ندارد که!" شیر به چندین صورت نوشته میشود. "بیا با دندونه نوشته میشود یا یک سره نوشته میشود؟" به نستعلیق نوشته میشود، به ثلث نوشته میشود، به خط تحریری نوشته میشود، به فونتهای مختلف نوشته میشود. ما قسم حضرت عباس که نمیتوانیم بخوریم که آقا، شیر یعنی حتماً همانی که با فونت زر نوشتهاند! عرض من این است: آنی که شما هرچی شیر دیدی با فونت زرد دیدی، آن یکی با فونت مریم دیده، آن یکی با فونت میترا دیده. شیر با فونت میترا نیست. شیر، شیر است. شیطان، شیطان است. شیطان وسوسه میکند، شیطان ولت نمیکند. شیطان قسم خورده. شیطان دائماً روت سوار است. شیطان دائماً القائات دارد، شیطان وَرّاج است، شیطان حسود است. شیطان بدش میآید از تو، میخواهد زمینت بزند. به نقاط ضعفت کار دارد. به نقاط ضعفت کار دارد! بخواهد صورت پیدا کند، میشود صورت. مثلاً به فرشید میگوید: «به آن دختره نگاه کن.» آنجا میشود آن صورت. میشود آن صورت.
شما در یک سطحی این صورتها را دیدی. یکی در یک سطح پایینتر میبیند. یکی در یک صورت بالاتر. روشن شد؟ میخواهم بگویم قسم سر صورتش نمیخواهیم بخوریم که الا و لابد همه را به همین صورت باشد. آقا، شیطان را اگر کسی دیگر به هر صورت دیگری دید، دیگر شیطان نیستا! پس کلهات کشیده باشد! یکی از حرفهای جدی که ما در این تجربیات نزدیک به مرگ داشتیم و نقد داشتیم نسبت به آن برنامه، همینها بود که تو در یک صورت دیدی، نگو چیز دیگر نیست. میگوید: «من آنجا گرز آتشین ندیدم.» خب، تو ندیدی. نگو نیست! به صورت عذاب وجدان دیدم. بابا، هزار مدل دارد!
من یک چیزی امروز صبح فکر میکردم، خیلی جالب بود. شما میگویی که صورتهای مختلف. شاید جالب [است]. قضیه چقدر صورت دارد؟ این بچه میگوید که: «بابا، آن مثلاً آبجی کوچکم دارد من را اذیت میکند.» ما معمولاً چه تصوری در ذهنمان میآید از اذیت؟ هزار مدل اذیت داریم. بعضی چیزها هم هستش که به ظاهر اذیت نیستا! قلقلک. جالب و بامزهایه ولی اذیت [کننده]. خب، من اصلاً تا حالا با همچین چیزی مواجه نشدم که کسی برای اذیت من قلقلک بدهد! این شکنجههای "گوانتانامو" را دیدید چه شکلی است؟ "ابوغریب" را دیدی چه شکلی است؟ شکنجه. تصور بکنیم که همچین شکنجههایی! مگر داریم؟ به من میگویند شکنجه، میگویم آقا شکنجه یعنی تو زندان انداختن، قفس شیر، شلاق! اینها همهاش ظرف ذهن من، مثال متصل. لذا هرچه ما بگوییم فرمود: «هرچه در مورد بهشت و جهنم بشنوید، عیانش اعظم از سماعه (دیدنش با شنیدنش فرق میکند).» امیرالمؤمنین فرمود: «دیدنش با شنیدنش فرق میکند. هیچ وقت با شنیدن نمیفهمی چیست. باید بروی ببینی.» دنیا: شنیدنش از دیدنش [متفاوت است]. این کلام امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه است. خیلی مطلب فوقالعاده [ای است]. دنیا: شنیدنش از دیدنش جذابتر است. قیامت، عالم مثال، برزخ، بهشت، جهنم، نمیشود تصورش کرد. به تصور نمیآید. دیدنش فرق میکند. چرا؟ برای اینکه آن حقیقت را باید با علم حضوری دریافت بکنی. هرچه هم که بگوییم، آخر تو [میبینی] در این صورتها هزار و... میخواهم بگویم این صورتها رهزنی نکند. عرض من همهاش همین است. این جمعبندی همه این تجربیات شما و همه تجربههاست. ممکنه اصلاً یکی را با سیخ عذاب نکند. امروز من روایتی میشنوم از یکی از علما. ایشان میفرمود که: «آنهایی که در دنیا مسخره میکردند [دیگران را]». [در] روایت [آمده است که] روز قیامت اینها را میآورند: «فُتِحَ لَهُمْ بَابٌ مِّنَ الْجَنَّةِ» یک دری میگوید: «خیلی هم خسته است، حالش بد است. جهنمی است دیگر.» یک در از بهشت به رویش باز میشود. خوشحال، شادان میرود سمتش. میرسد، در بسته میشود. چون در دنیا کارش «سرکار گذاشتن» بود. «سرکارش» شنیدیم. فکر میکنم دیگر سرکار گذاشتنهای در قیامت فقط این شکلی: در باز میکنند. مگر در دنیا سرکار گذاشتن فقط مثلاً اینجوری است؟ هزار مدل میشود آدم را سرکار گذاشت. دنیا که انقدر محدود است، هزار مدل صورت دارد برای سرکار گذاشتن. آخرت دیگر چیست؟ آخرت میلیارد مدل دارد. یک مدل سر کارش میگذارند. یک مدل دیگر برای مدل دیگر. تو در صورت نمان که آقا این شیطان حتماً این صورتی است.
بله، ما این فیلمهایش را منتشر کردیم. از شما پرسیدیم برای اینکه محسوس بشود، بتوانیم قشنگ تصورش بکنیم. فکر نکنی شیطان حتماً همین است. بله، همین است. ایشان همین را دیده. این شاهد صدق مشاهده شماست. برای من اثبات میشود که شما دیدی. مبهم نبوده. تصویر دیدی، صورت دیدی. از خودت نساختی. این است شاهد صدق کلام شما. خوب است. دچار توهم بشوم که پس شیطان این شکلی است. لزوماً برزخه، برزخی دارد. آن هم مگر دست و پایش بسته است؟ برای حضرت آدم (ع) به شکل مار جلوه کرد. اصلاً گاهی از یک چهرههایی جلوه میکنی که باورت نیاید. اهل بیت (ع) نمیتوانند. «لَا يَتَمَثَّلُ بِي» (به شکل من) و به شکل اهل بیت پیامبر (ص) فرمود: «نمی تواند متوسل پیدا کند.» آن دیگر منطقه ممنوعه است. ولی به شکل عالم نمیتواند متوسل پیدا کند؟ به شکل شهید؟ به شکل شهیدها؟ «فلان شهید، فلان عالم». مگر ماهایی که در این لباسیم، کم از این لباس سوءاستفاده میکنیم؟! بنده خودم [میگویم] و آن را به شکل در سیمای علما درمیآورم. ممکن است از هر فاسقی، فاسقتر باشد. اینکه عالم ماده است! من میتوانم اینجوری فریب بدهم. آن متوسل نمیتواند پیدا کند. عرض ما این است. صورتها... عمامه دارد یعنی خوب؟ هرکه مثلاً هرکه کراوات دارد یعنی بد؟ بابا، گاهی کراوات دارد حق میگوید. گاهی عمامه دارد دروغ میگوید. گاهی فلان. تو در صورتها نمان. معقولش را بگیر. همه حرف ما این است. این صورتهایی که شما میگویی قوه مثال متصل شماست. در دریافت صورتها دخیل است. قوه متصل خودم هم در دریافت صورتها دخیل است. میفهمم. تو در جهنم که میروی بغل فلان فاسقی، طرف میگوید: «آخ جون، آنجا پس هر شب کنسرت داریم!» کنار مثلاً فلان رقاصه و فلان عرقخور و فلان زناکار؟ بغل اینها یک چیز دیگر میفهمی. نمیفهمد یعنی چه بدبختی گیرش میآید. مثل دنیاست که مثلاً یعنی شب یک کنسرتی همه با همدیگر مثلاً دبی جمعیم. کنار امام حسین (ع) مثلاً در بهشت. اینجا تصور از «کنار» چیست؟ مثلاً نشستیم شب مراسم داریم، سفره چلوکباب. آنجا "هر شب چلوکباب هستیم سر...!" بابا، کنار اصلاً یک چیز دیگر است. صورتها را نگذار رهزنی بکند. «کنار» خیلی معنای عمیقی دارد. معیت خیلی عمیق. طولانی شد ولی دیگر اینها گردن من بود دیگر. شما گفتی شبهه نماند. اینها را مگر من نمیگفتم؟ دیگر آن استاد بزرگوار گفته که چرا اینها را نگفته!
عرض کنم که میخواستم ببینم به لحاظ اینکه گفتهاند چشم زخم حقیقت دارد، ایشان چیزی در این مورد دیدهاند یا خیر؟ مصداق خدمت شما گفتم. گفتم چشم زخم. اینکه وقتی یک شخصی، یک جوری یک چیزی را – حالا خواسته یا ناخواسته – به چشم بقیه میآید. تو [در] جریان [یک] مسلمان، آن زن که مسلمان بود. که خودش... اجازه نداری اگر زیبا هستی، جوری خودت را آرایش کنی که کسی که ندارد، به چشمش [برسد]. خواسته ناخواسته دیدن شخص یقیناً تبعاتی برایش خواهد داشت. یعنی آن اتفاقاتی که سر فرشید افتاد. حقالناسی که حقالناس است. اینها ظلم به فرشید بود. از خدا ظلم. [خدا] در همین دنیا پاسخ میدهد و چه بسا جواب ظلم را در همین دنیا بهش بدهند و آن زیبایی را ازش بگیرند و اتفاقی برایش بیفتد. نتیجه یعنی من به نظرم میآید بحث اینی که آدم داشتههای خودش را جوری به چشم بقیه... آفرین! یک نکته بسیار مهمش این است: این را هم میخواستم.
خدا اصلاً اینها همهاش هیچ! خارج از دایره قواعد و سنن الهی نیست. تو همه حرفهایت را باید پای خدا را وسط بکشیم. بعضی وقتها بنده و امثال بنده یک جوری حرف میزنیم، یک جوری فکر میکنیم که انگار خدا یک گوشهای ایستاده. همه چیز به بابا! خدا دارد یک کاری [میکند]. خدا اثری به چشم زخم داده است. خدا دارد یک کاری میکند. همهاش هم بر اساس مصالح و قواعد و حکمت و عدالت است. یک بخشی از مصالح و قواعد و حکمت و عدالتش چیست؟ خدا غیور است. یکی از اسماء الله این است: غیور. غیرتش چیست؟ غیرتش این است که نمیگذارد کسی غیر از خودش عرض اندام کند. با هر عرض اندامی غیر از خودش برخورد [میکند]. روی طرف را کم میکند، دماغش را به خاک میمالد. اگر ببیند کسی دارد جلوهگری میکند یا او دارد برای من جلوهگری میکند یا من دارد در چشمم جلوه میکند.
یکی از قواعد، یکی از علل چشم زخم این است. خدا میریزد به هم. از چشم میاندازد. یا از چشم خودت میاندازد، از چشم او میاندازد. یا یک کاری میکند دیگر تو در چشم کسی فرو نکنی. یک ماشینی خریدی، خیلی در چشم خودت است. یا خیلی دوست داری در چشم بقیه فرو کنی. تصادف میکنی! این میشود چشم زخم. حق، چشم حق است. ما اصلاً تعبیر چشم زخم نداریم. «لِیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ» تعبیر قرآن [صحیحتر و به جای آن] «زَلَقَ» است. که حالا آن باید رویش بحث بشود. یعنی کلمه «إِزْلَاق» با تعبیر قرآنی چشم توضیحات دارد. آخر سوره قلم. درسته؟ سوره قلم. آیه آخرش اگر اشتباه نکنم. و «چشم به چشم و چشمت را پر کرده.» خدا نمیگذارد چیزی جز خودش چشم کسی را پر کند. معبودت نباید باشد. خدا بت شکن است. ابراهیمش بت شکن است، چه برسد به خدا. بزرگ جلوه. یکی از وجوه چشم زخم این است. فرمودید همین جهت پیدا میکند دیگر. یعنی این خانم آمده: «اصلاً چشم خوردیم، چشم زد.» از چیزی ترسیدی که مثلاً چشم بخوری، این ذکر را بگو: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ مَا شَاءَ اللَّهُ». «مَا شَاءَ اللَّهُ» یعنی چی؟ هیچ حول و قوهای جز تو نیست. از چشمم میاندازم. تو در چشم من بزرگی. یا نمیگذارم تو در چشم کسی بزرگ بشوی. خدا را در چشمش بزرگ. درست شد. خب این هم از یک سؤال.
الان نقداً رسیده: «چرا چشم [زدن] قاعده عامی ندارد؟ خیلیها هرطور که دوست دارند زندگی میکنند و اتفاقی برایشان نمیافتد؛ اما برخی با کوچکترین اتفاق، چشم [میخورند].» خب من بعضی وقتها حالا این را پیش خودم میگویم. میگویم که باز هم برمیگردد به همان میلیاردر. بعضیها انقدر بزرگند که نیازی ندارند اینجا که خودشان را در چشم بقیه بیاورند. این بنده خدا یک لباس کاملاً ساده، بلکه نعل وارونه میزند. اصلاً یک جوری که اتفاقاً با موتور میروند. مردم مثلاً یک جوری. اصلاً برایش مهم نیست که بخواهد داراییهایش را به چشم بقیه... به خدا! چون که صحبت شما همان «منیت» به من میگویم. «روحش بزرگ است. ظرفیتش بزرگ است. کدام بزرگی را بهش دادهاند که نخواهد مثلاً مثل من کم ظرفیت یک بار چشمش باز بشود، بیاید بگوید آقا چشم باز شده، دائم مکاشفه! هیچ کس هم نمی... به همه زمین و زمان پر!» بعضی وقتها آدم ظرف خدا را بزرگ میکند. اصلاً این در ذهنش نیست که بخواهد مثلاً داشتههایش را به رخ بقیه بیاورد. به قول معروف حس غیرت خدا را قلقلک بدهد. آقا، هرچی این بنده خدا واقعاً همین جور است. نزدیک ده هزار نفر، ۱۵ هزار نفر زیر دستش دارند روزی میخورند. به خدا اتفاقاً هوای همچین بنده خود، شخصیت [را دارد]. خودم خیلی حواسم [هست]. اتفاقاً آدم خیلی روبهراهی است. دوستش ... پسر خیلی خوبی است. فقط رفاقت! ولی کلاً اینکه شما وقتی یک چیز کوچک خدا بهت میدهد، میبری همان جوری گفتیم در چشم بقیه میآوری. یک حلقه طلا خریدیم. میآوری انقدر نشان! دستت را بالا پایین میکنی و النگوییت را نشان میدهی که خدا یک کاری میکند که دستت درد بگیرد، نمیدانم فلان دیگر دستت را نتوانی بیاوری. در صورتی که آن طرف میلیارد میلیارد سرمایهاش، ولی هیچ وقت همچین قصدی ندارد. همچین فضایی در ذهنش هم نمیگذرد. روحش، عقلش بزرگ است. و اگر آدم عاقل باشد، هیچ وقت داشتههایش را... چشم بندههای خدا اگر عقلش کامل. باز هم حالا بنده نکته به ذهنم برسد، اشکال ندارد بگویم؟ چون به خودمان تذکر میدهند. آقا صادق صحبت بکند، قبل جلسه تذکر به ما دادند که شما [در مورد] «کار میکند که بعضی جهات مبهم بماند.» لذا باید حرف زد که بعضی جهات روشن بشود. شبهه در قضیه من، خود من، نه، ممکن است گاهی به این مطلب توجه نداشته باشم و دچار تصورات دیگری در مورد این غیور بودن خدای متعال [شوم]. گفتیم یکی از وجوه بحث چشم زخم، غذاهای دیگر هم باشد. بله، بله. و یک بخش دیگرش این است که خدای متعال نسبت به کیا غیور است؟ نسبت به کسی که دوستش دارد. شما نسبت به همسرت غیوری. نسبت به عذر میخواهم، نسبت به زن خیابانی هم غیرت داری؟ کسی که خودش اصرار بر این دارد که آلوده باشد، غیرت نشان بدهی؟ البته آدم دوست ندارد که او هم آلوده بشود. به یک معنا غیرت دارد، بدش میآید از کار او. ولی اعمال غیرت برایش نمیکند. او از دیگر از دایره اعمال غیرت من خارج است. خودش خودش را خارج کرده. چون تذکر بدهم، به قول شما من را میگیرد، میکشد.
یک جایی بود رفتیم. یک بنده خدایی را داشتند اذیت میکردند. نجات [ش دادم]. کریم دارم به ز... داشت میکشاند، میکشاند. پرایدی بود، دو تا جوان پیاده شده بودند. دو تا دختر داشتند به زور میبردند سمت ماشینشان که ببرند. من با خانمم بودم. خانم پیاده شدم. با موتور نجاتش بدهم. وصل کردند، چاقو کردند سمت من که من را بزن. «تو چه کار داری؟» بعد من را زدند، خوردم زمین. کاپشن [م]-پ خودم زمین. خیلی قشنگ. بعضی مواقع هر چقدر ... بدن. فرمود: «که یک عده را من ول کردم دیگر. من اینها را ول کردم. هرچه میخواهند مال جمع بکنند، هرچه میخواهند فکر نکنی اینی که من بهشان میدهم خیر برایشان است.» آقا محمد جواد! «قُلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُ» «لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا» خیال نکن اینهایی که بهشان از دنیا داری. بعضیها را «إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا». ولش کردم که همین جوری برای خودش جمع کند. میخواهم سر وقتش بزنم. بعضی کیسهایی که دارید، مدارک. آقا میخواهم همه ارتباطاتش کشف بشود، اعدامش کنم. عنصر کثیفی است. خیال نکن که اینها برایشان خیلی چشم نمیخورند. جهتشم همین است. برای اینکه خدا گذاشته. خب در دنیا کرده. خدا در همین دنیا، آن دنیا جوابش را [میدهد]. جواب خوبیات را در همین دنیا با تصویر در مورد الان ایام حج دیگر. خیلی از اینها که میروند حج ناصبیاند دیگر. طرف حافظ قرآن، قاری قرآن، میرود یمن طواف. میرود لبیک اللهم ... چی میشود؟ هم هر سال حج و عمره و فلان. و فرمود اونی که ناصبیه، دشمن اهل بیت. ولی همینی که میآید طواف میکند، مال بهش. دنیاش را آباد میکند.
در حال بارگذاری نظرات...