پرسش و پاسخ
محک و راستی آزمایی تجربه چگونه ممکن است؟
آیا بین سادات و غیر سادات در عملکرد شیاطین، تفاوت وجود دارد؟
فرق مثال متصل و منفصل
ارتباط بسیار شدید مثال متصل و منفصل
نگاه درست به خواب
خود ابلیس سر صراط ایستاده است.
شیاطین چگونه تمثل پیدا کردند؟
القای شیطان چگونه درک می شود؟
جلوات مختلف شیطان
شیطان از کجا وارد میشود؟
چرا برای بیان حقایق، از داستان استفاده می شود.
چرا شیطان را باور نمی کنیم؟
القائات شیاطین در تجربیات ملموس می شود.
رسالت آقا صادق؟
تعابیر مختلف و جذاب از القائات شیاطین در قرآن کریم.
هرکس از هرچه می ترسید، شیطان از آنجا وارد می شد.
شیطان چگونه افراد را هک می کند.
سرانجام وضعیت موجود
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمداللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن إلى قیام یوم الدین.
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت امیرالمؤمنین و الأئمة المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین. الحمدلله الذی اکمل الدین و اتم النعمه بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام.
تبریک عرض میکنیم روز عید سعید غدیر، این عید مبارک و بزرگ را خدمت برادران و خواهران عزیزمان در اقصی نقاط عالم. انشاءالله که اولاً در محضر امام زمان ارواحنا فداه مبارک باشه، قلب نازنین ایشون از ما راضی باشه و ثانیاً انشاءالله موجب برکات بر همه امت اسلام باشه، انشاءالله، انشاءالله.
جلسه پرسش و پاسخ مستند شنود رو، جلسه دومش رو برگزار میکنیم. حالا فعلاً جلسه پایانی در واقع به حساب میآید، چون دیگر بعدش محرم و صفر را داریم و حالا بعد از محرم و صفر اگر باز دوباره فرصتی پیش بیاید. پیامهای بسیار زیادی داشتیم. بخش عمدهای از پیام، تشکر و محبت دوستان بوده. البته ما و آقا صادق معمولاً چیزهاشو گفتیم که به ما بفرستند: چالشها، انتقادات و اینها. ما معمولاً انتقادات را میخوانیم ولی پیامهای تشکرآمیز و محبتآمیز خیلی زیاد است؛ یعنی شاید ۸۰ درصد پیامها تشکرآمیز است. آنها هم که سؤال دارند هم باز همراه با تشکر و محبت. مقداریش هم البته شبهات، برخیاش هم سؤالات، برخیاش هم انتقادات، یک کوچولو هم فحاشیهای داریم امروز. نمکشه که همین الان فرستادم براتون، نمیدانم خواندید یا نه. یکم شیرین، خیلی شیرین کرده بودید دیگر.
خب، ما از فرصت استفاده بکنیم. تقریباً آقا، موضوعبندی کردهاند، رفقا دستهبندی کردهاند سؤالات را. ۵۵ صفحه فرستادهاند برای ما و گفتند که سؤالها را سریع و جمعوجور جواب دهید، بریم بعدی، بپرس، برو.
نکاتی دارم. اساتید واژههای عمیقی گفتند که از فلانی توقع داشتیم که فلان مطلب را بگوید در این جلسات مستند و شنود. یکی از اساتید معظم که مایه افتخار است که ایشان وقت گذاشتهاند و بعضی جلسات شنود را گوش دادهاند، عرض کنم خدمتتان که ایشان کامل گوش نکرده بودند، دو جلسه، دو سه جلسه را گوش کرده بودند. آن مطلبی که ایشان به من تذکر گفته بودند، ما گفته بودیم، به نحوی در آن جلسات ابتدایی بحث بود، ولی چون تذکر دادند، جا دارد که در مورد آن نکته نکاتی گفته بشه انشاءالله.
نکته بعدی اینکه شما تجربه را محضر برخی از اساتید، علما، بزرگان مطرح کردید. یکی از این بزرگان، تولیت معظم مدرسه مروی، حضرت آیتالله تحریری بودند. ظاهراً سه چهار ساعت شما محضر ایشان تعریف کردید و متأثر شده بودند از این قضیه. بعضی جاها گریه کرده بودند، بعضی جاها متعجب شده بودند. بحث شیاطین خیلی برایشان جالب بوده است. ظاهراً شما تعریف کردید، خود ایشان هم که در درس اخلاق در دفتر رهبر معظم انقلاب در قم، دقایقی، چند دقیقهای همین بحث تجربه نزدیک به مرگ شما را بهعنوان تذکر اخلاقی در درس اخلاقشان مطرح کردند و دو سه بار این تعبیر «تجربه عجیبی بود» این تعبیر را دو سه بار آنجا به کار بردند. فرمودند: «تجربه عجیبی بود، نکات جالبی داشت.» در تفسیر یکی از آیات قرآن ایشان در بحث حسابرسی و کتاب انسان را که به انسان میدهند و خودش قضاوت میکند، ایشان استناد کردند به تجربه شما. فرمودند: «که این قضیه به این نحو بوده و ایشان اینطور نقل کرده.» به هر حال یک بخشی از این مسائل، بحث محکاش همینجور است؛ یعنی آیات قرآن تفسیر میشود.
بنده نمیدانم، برایم قابل هضم نیست چطور بعضی عزیزان نقد میکنند. نقد این شکلی که مثلاً اینها سند نداره، فلان. دست و پا زدن، اینها دست و پا زد.
یه عزیزی پرسید که شما این تجربیات را چه شکلی مثلاً باور میکنی؟ چه مبنایی؟ را به چه مبنایی باور بهش؟ گفتم که یه مثال میزنم، با این مثال شاید بحث برات حل بشه و حل شد. گفتم: «تو طلبهای، ادبیات عرب، زبان عربی بلد.» اگر یه کسی عربی صحبت بکند، از کجا میفهمی تسلط به زبان عربی داره یا نداره؟ از مراعات قواعد زبان. اگه کسی عربی حرف بزنه و من عربی بلد نباشم، از کجا میفهمم که این عربی درست حرف میزنه یا نه؟ حالا مثلاً فرض کن ما انگلیسی معمولاً بلد نیستیم دیگر. یکی انگلیسی صحبت میکنه، نمیفهمیم این کلماتو درست میگه، غلط میگه، لهجهاش خوبه، لهجهاش بده، کلمات درست حسابی استفاده میکنه، شکسته بسته است، داره به هم ور میکنه؟ مثلاً فرض بفرمایید بنده بخواهم عربی صحبت بکنم. بنده خدا بگم آقا: «هاذا المکان مازا ما خواهر لَا مادر.» یه "لا" داره و یه "الف و لام" داره و "مازا" داره... و اونی که عربی بلده، میفهمه این داره به هم ور میکنه. اونی که عربی بلد نیست... بعد اونی که عربی بلده، میتونه محک بزنه: «این کلمه رو حفظ کرده، از جایی شنیده؟ یا نه، عربی بلده؟» دو تا سؤال که بکنه، دو تا کلمه رو جابهجا که بکنه، به چالش که بکشه، یه کلمه لغتشو میپرسه، اون یکیو میگه: «این ترجمهاش چی میشه؟» یه کلمه سخت میگه، یا آسان میگه، دو بار که بالا پایین میکنه، میفهمه این عربی بلده یا نه.
گفتم که: «گفتم من استاد این قضایا نیستم، بلد نیستم.» اونایی که استاد این قضایا هستند، مثل همین استاد بزرگواری که اسمشان را آوردیم، استاد، مثل همون استاد زبان عربی میماند. وقتی کسی باهاش عربی صحبت میکنه، میفهمه که داره درست حسابی حرف میزنه. اونی که مسلطه به قرآن، مسلطه به سنته، خودش اهل یه مکاشفات. بلکه همه اینها را عبور کرده، از این مکاشفات صوری عبور کرده، شیطان را میشناسه، نفس را میشناسه، تسهیلات نفس را میشناسه، دستبرد نفس و قوه خیال را میشناسه، معرفت نفس یعنی اینها دیگر. وقتی برایش تعریف میکنی، اون استاد میفهمه.
همین استاد معظمی که اسم ایشان آورده شد، خدمتشان یه خوابی نقل شد. چندین سال پیش ایشان اردبیل میخواستند بروند. گوینده بهشان گفته بود که: «من خواب دیدم مثلاً تو اردبیلم، تو دریا دارم با شما، توی استخر دارم با شما شنا.» بعد: «اجازه میدهید ما ماه رمضان با شما بیایم اردبیل؟» ایشان گفت: «نه، اینو خودت برای خودت ساختی، تو خواب، تو فکر کرده بودی به این قضیه، که من دارم اردبیل میرم تو خواب این شکلی.» در خدمتشان عرض شد که: «من اونقدری فکر نکرده بودم، من فقط اردبیل میری.» چون لازم نیست اونقدری فکر کنید! این استاد ماهر این قضایا اینشکلیه، میفهمه که داره میسازه. از جنس قضیه، کیفیت قضیه معلوم میشه که این حاوی چه محتوایی، چقدر کیفیت داشته. فقط اردبیل و فلان، یه وقت یه پیامی داره، یه نکتهای داره، زوایای پنهانی تو قضیه.
غرضم اینه که یه استاد بزرگواری مثل ایشان این قضیه شما را نهتنها تأیید کردن، بلکه در درس اخلاق در معتبرترین جایی که میشه درس اخلاق، در دفتر رهبر معظم انقلاب در قم، که ایشونم درس اخلاقشان بعد از رحلت مرحوم آیتالله مصباح رحمتالله علیه، بعد از ایشان دارند آنجا درس اخلاق میگویند. در معتبرترین جا، در جمع مرکز علم و فقاهت و علما و جایی که درس اخلاق است که بعضی وقتها میدیدیم مرحوم آیتالله امینی میآمد درس اخلاق مینشست، برخی آقایون مراجع قم میآمدند درس اخلاق مینشستند. ایشان تو اون درس اخلاق در همچین جایی، این تجربه را بهعنوان تذکرات اخلاقی نقل کردند. با دو سه بار تأکید بر اینکه: «این تجربه عجیبی بود، مطلب عجیبی است.» کار میفهمه. حالا یه طلبه کمسوادی هم مثل من میآید میگوید که: «اینها چیه؟ دست و پا زدنه، دست و پا زدن.» این نکتهاش اینه.
حالا نکات دیگری هم هستش در مورد این قضایا که میشه مطرح کرد ولی بیشتر افراد دوست دارند که واکاوی بکنند تجربه شما را، ببینند بعضی چیزها شاید از قلم افتاده باشه. در اثر سؤال کشف بشه، بیشتر این برایشان مهمه. جا دارد که این بحثها تحلیل بشه. تحلیلش رو تو این جلسه سعی میکنیم خیلی انجام ندیم. جلسات دیگری اگر لازم بود، بر اساس نکاتی که علما فرمودند _ما که چیزی بلد نیستیم_ بر اساس نکاتی که علما فرمودند: «تحلیل بکنیم شیطان رو، تحلیل بکنیم اخلاص رو، بحث صورتبندی این مکاشفات که چرا این شکلی میشه، صورتها مثلاً تمسلات چه قواعد و مبانی داره؟» اینها رو باید بحث کرد. من انشاءالله سر وقت، جای خودش باید گفتگو بشه ولی بیشتر این جلسه رو انشاءالله میگذاریم برای طرح سؤالاتی که پرسیدند و مطالب.
**سؤال اول:** بسم الله الرحمن الرحیم. آیا راوی مستند شنود در مدتی که قادر به درک عوالم دیگر بودند، فرقی میان سادات و غیر سادات، چه در نحوه عمل شیاطین و چه موارد دیگر مشاهده کردند؟
**بسم الله الرحمن الرحیم**
بنده تبریک میگویم. اعیاد گذشته رو. خوشحالم که رسیدگی تو بحث رفع شبهات و سؤال جواب دادن به سؤالات. الحمدلله خیلی من نگران حاج، چندین بار به خدمت حاج آقا عرض کردم. گفتم: «خیلی نگران شبهات و سؤالایی هستم که مستند پخش میشه.»
آیه ۳۸ سوره مدثر میگه: «مردم در گرو عملشون.» منم خودمو در گرو حرفها میبینم که زدم. مسیرشم الان حس میکنم یه جوری باید پاسخگو باشم. اول اینکه خب، خیلیا استناد مکاشفه یا هر چی اسمشو بذاریم، استنادش برای خود من یه مقداری قطعی هیچوقت برای افراد دیگه حجیت ندارد. که من بگم: «نه، چون که من اینو دیدم، این ماجرا بوده، دیگرانم طبق این باید چیز باشن.» هیچوقت همچین ادعایی ندارم، نه همچین نه. آقای عمادی اتفاق اول کتابشونو این صحبتو متن و گنجوندن که: «آقا این مطالب تجربیات نزدیک به مرگ حجیت اینجوری نداره که بشه بهش سد، چرا؟ چون یه سرش به عالم غیبه که هیچجور نمیشه استنادش کرد، یه سرش به حافظه انسانی که من چی چی دیدم و چی یادم مونده و چی چی میتونم بیان کنم از اون چیزی که من تو وضعیت بیماری.» حالا مطالبی که من خدمت شما دارم میگم، مطالبی است که از ۹۳ تا الان تو ذهن من بارها و بارها مرور شده پیش خودم. بنا به اتفاقایی که جلو چشمم میافتاده، هی دائم جلو چشم مرور میکردم وقایع مختلف رو. و اونهایی که تو ذهن من مونده رو دارم بیان میکنم.
گفتم توی همین امسال ماه رمضون جریان زندگی پس از زندگی رو که میدیدم. حاج آقا، خیلیا از اتفاقاتی که برام افتاده بود، تازه یادم میآمد. یکی از مرورگران میگفت: «منو از طبقات آسمان رد میکردند دست به دست.» من یادم اومد همچین جریانی بودم ولی دیگه مابقی شدنم نیومد چه اتفاقی برام افتاد. ولی اونهایی که یادم موندو گفتم و از خدا میخوام اگر کم و زیادی گفتم، اگر کلمه بالا پایین شده، خدا اینو به فضل و کرم ببخش و خطا به من نگیره که فردا از من حساب کتاب بکشه. چون واقعاً رو حافظه انسان نمیشه اتکا کرد. این یک دونه که خب به هر ترتیب گفتم، این برای خود من حجته. و من چون که برای بار دوم اتفاق برام افتاد، حس کردم من باید اینو بگم. تو یکی از سؤالها گفته بودن: «این از کجا فکر میکرده رسالت داره فلان داره؟» گفتم: «هیچوقت همچین ادعایی نکردم که من رسالت دارم فلان. ولی حس من بر اینه که با بیان این مطالب، علاوه بر خودم میتونم یه سری مطالب انتقال بدم که شاید بعضی از افراد حالا برداشت خودشون از این جلسات بکنند و مثبت باشه توی زندگی.» امیدوارم اینجوری باشد. اینکه من هیچ ادعایی ندارم، نداشتم و نخواهم داشت و به شدت از این جریان فراریم.
جواب سؤالی که فرمودید: بحث سادات، یقیناً سادات فضای خاصی داشتن. من یک شخصی رو دیدم که ایشون کارش گیر بود. گفتم تو اداره، تو اون اداره، اون شخصی کارش گیر بود، از سادات. کارشناس اون شخصی که داشت باید گردشگری رو تنظیم میکرد، صورت وضعیتی را تنظیم میکرد و گزارش صورت وضعیت. الیالابد، نُه معطل کرده بودیم جریان رو. اصلاً به شکل خیلی خاص و ویژه داشتم باهاش حساب و کتاب. البته این بحث سادات تو یک سری جاها به چشم میآد، ولی تو یه سری جاها مثلاً تو سری از حالا اتفاقای عادی، من خب نمیتونستم. من هیچ سیدی رو ندیدم توی این ماجرا که بدونم از کسی، مثلاً من پشت پرده کسی یا نیت کسی. همه افراد عادی، بسیار احترام اینها، آبروی اینها خاصه واجبه. حالا چجوری بود، نمیتونم تفاوت الان بگم که نه ایشون بود، نه ایشون نبود، نمیتونم تشخیص بدهم. نکته این بود که سادات من دیدم، اون شخصی که سید بود، خیلی سفت و سخت داشتن حساب و کتاب. شخصی که حق سید رو پامال کرده بود، شاید تمام اعمال مقبولشو گرفتن برای اون روزهایی که ایشون معطل شده، سیستم درست بشه. بقیه سؤالها رو عرض بکنم که فعلاً عرض نمیکنم. بقیه سؤالا رو بخون.
یکمی پیش بریم، خسته شدیم. یکمی خستگیتون در بره، نه! ببینید، یه نکته جالبی در مورد این تمسلات، من دیدم. مثال متصل و مثال منفصل یک بحث بسیار پیچیده و مفصلی است. یه مثالی عرض میکنم، برای این بحث خیلی انشاءالله کمک خواهد کرد. خیلی کمک، در واقع جمعبندی نسبت به تمام تحلیل کلانی میده نسبت به هم تجربه شما، هم بقیه.
ببینید، وقتی کسی براش تجربه این شکلی حاصل میشه، داره ورود به یک عالمی پیدا میکنه که مثال متصل و مثال منفصل رو داره دریافت. عالم مثال و عالم برزخ و عالم مثال. ما یک مثال متصل داریم، یک مثال منفصل. مثال متصل: فضای ذهنی خودم، ادراکات ذهنی. مثال منفصل: این صوَر است که من میبینم؛ درخت میبینم، آب میبینم، گرز آتشین میبینم، سنگ میبینم، فلان و اینها. همزمان با همدیگه داره کار میکنه و بسیار بسیار مثال متصل من در مثال منفصل اثرگذار است. ادراکات من در صورتهایی که میبینم، حتی گاهی ممکنه که اساساً بابت ادراکاتی که دارم، اون چیزی که میبینم یه چیز دیگه میفهمم. شاهد مثالشم تو روایات داریم: طرف خواب دیده بود، قاتلان حضرت زهرا سلامالله علیها رو ملائکه از آسمان آمدند، یه شیشه عطر سرخی که به کعبه میمالیدند، این دو نفر رو از قبل بیرون کشیدن، این شیشه عطر رو درآوردن، به اینها مالیدن، گذاشتن تو _از یاران امام صادق علیهالسلام بود_ گفت که: «عجب! اینها اینقدر مقدسند که به اینها عطر کعبه میمالند!» یه مدتی لحن رو ول کرد، رفت خدمت امام صادق علیهالسلام. حضرت یه نگاه بهش کردن، لبخند زدن. فرمودند که: «لبخندش یادم رها کردی یه چندوقتی؟» گفت: «بله آقا جان.» حضرت فرمودند که: «خیلی.» حضرت فرمودند که: «درست دیدی، ولی اون شیشه عطری که تو فکر کردی شیشه عطره، اون شیشه عطر نبود. اون خون هر مظلومی است که هر جای عالم کشته میشه. اینها چون جریان غدیر رو معکوس کردند، در خون تمام مظلومین عالم شریکند و قطراتی از اونها رو به اینها میمالند که روز قیامت با این محشور بشن. اون شیشه عطری که تو دیدی، شیشه عطر نبود، شیشه خون بود.» چون اون حرمت شیشه به خاطر مظلومش بوده که تو شیشه عطر کعبه باشه. این مثال متصل رو مثال منفصل اثر داره. این چون تو ذهنش نمیدونست خون و شیشه خون و فلان اینها ندیده بوده. تا حالا تو مثال منفصل و دیده، درست هم دیده. مثال متصلش دخالت کرده، در مثال منفصل یه چیز دیگه میبینه، یه چیز دیگه نقل میکنه.
آدم بخواد خواب تعریف بکنه، چی میگه؟ خود آقا خواب اصلاً یه عالمی است، فهمیدنش، کشفش، دیدنش اصلاً خیلی قواعد داره، خیلی عجیب غریبه. تجربه از بعضیا که صاف میآیند، یه جمله شما برای بنده گفتی، خیلی برای من گفتی که قرآن داستان حضرت یوسف که نقل میکنه، میگه: «حضرت یوسف بر اساس خوابی که یکی دیگه دیده بود، مملکتداریشو عوض کرد.» هشت سال سیلو زدن، اینها فقط گندم جمع میکرد به خاطر خوابی که هفت سال، هشت سال چقدر. خیلی برای من جالب بود این تحلیلی که شما کردید و نکتهای که گفتید. حضرت یوسف نیامد بگه: «مردم، من به خواب چیکار دارم؟ مگه خواب؟ من خودم پیغمبرم، وحی.» فرمود: «بر اساس این خوابی که این دیده و تعبیرش این است، این کار را بکنید.» مملکتداری بر اساس خواب میکرد. اون هم هفت سال فقط گندم جمع بکنی آخه. حاج آقا، برگشتم تو یکی از همین نقدها به من گفته بودن که: «کجاست زیر اهل بیت و خدا و پیامبر این بوده که بر اساس مثلاً مشاهدات بخوان مثلاً همچین جریانی رو مثلاً حجت قرار بدن؟» البته من اصراری ندارم ولی چون برای خودم حجت بود، اینو تو ذهنم همون روز که اینو گفتی گوش دادم، این تو ذهنم تو ذهنم اومد جریان حضرت یوسف. یکی بحث مسجد جمکران بر چه اساسی ساخته شده؟ خواب بوده دیگه. بیدارش میکنند، میره تو مکاشفات و خواب.
من نیستم که مثال متصل و منفصل. الان بنده میگم: «شما کلمه شیر رو به ذهنت بیار.» به ذهن آوردی؟ الان همه تو ذهنتون شیره دیگر. شما مخاطبینم شیر رو تو ذهن بیار. شیر الان تو ذهن شما هست یا نیست؟ کاملاً. من نسبت به کلمه شیر احاطه دارم، تو ذهنم دارم میبینمش، دارم میبینمش. این کلمه شیری که تو ذهن تو بودی، چه شکلیه؟ به تعبیر امروزی فونتش چیه؟ آقا «میترا بولد»، «زر مریم»، «آریال»، انگلیسی، فارسی، عربی؟ درسته؟ هر فونتی براش بخوام بدم، میدم. بعد کلمه شیر توی یه لول کلمه شیر را درک میکنیم؛ یعنی این شیری که آوردیم، همین شیر فارسی رو تو ذهن معمولاً ما میآریم، اگه کلمش رو بخوایم تو ذهنمون. نه شیر واقعی، شیر انگلیسی رو تو ذهن نیاورد. کلمه اسد رو به ذهن نیاورد که معادل عرب شیر. کلمه شیر رو به ذهن. سه تا دندونه داره، یه یا، یه ر کشیده. این رسمالخطهایی تو حرم امام رضا اینها رو دیدید. شیر به اون شکل تو ذهن شما اومد. درسته؟ انس با اون شیر. بله. شیر با زبان میخی، خط میخی هم تو ذهن شما نیامد چون اونم باهاش انس شما. شیر رو دریافت کردی. بستر ذهنت یعنی مثال متصلت بر اساس انسی که با این شیر داره بدون فلز، صورت خاصیها، سطحبندیشو میخوام بگم. باز دوباره خود همون صورت، صورتبندی میشه کرد. باز همون صورت ممکنه یه کسی یه فونت تو عمرش بیشتر ندیده. طراح، شیر رو الان ۵۰ مدل میتونه تو ذهنش بیاره. درسته؟ اینها همش دخالتهای مثال متصله در دریافت مثال منفصل.
اون قضایای شیاطین که شما دیدید، ترکیبی است از مثال منفصل و مثال متصل. شیاطین قطعاً هستند، قطعاً خرابکاری میکنند، قطعاً وسوسه میکنند، قطعاً القاء میکنند. به تعبیر قرآن، احتناک دارند؛ یعنی پس کله نشستهاند. ولی این پسگردن اولاً که این شیاطین اینها تمثلش بوده که شما دیدید. از اولشم اشاره کردم، همون بحث بزرگراه که شما گفتید، همونجا ما عرض کردیم تمثل بوده. یعنی نه اینکه شما رفتی بالای تهران و همین تهران، مثلاً تو خیابون همین همین خیابون دیدید. یا در مورد کربلا شما گفتید تمثل بوده که گفتم عرض کردم خدمت شما که مثلاً اگه کسی از اقوام شما اونجا بود، شما میدیدید؟ شما گفتید: «نه.» گفتم: «خب، این توسل، توسل کربلا یعنی چی؟ یعنی خیال بوده؟ خیالات بوده؟» الان شما شیر رو که تصور میکنید، یعنی خیالاته؟ شیر واقعیت نداره؟ شیر کجاست؟ میگه: «تو خیال منه.» میگم: «پس خیالاته؟» آقا تو خیال منه، آقا تو خیال منه. یک واقعیتی تو خیال منه، یک واقعیتی تو ظرف ادراک من ریخته شده که ما به ازای واقعی دارد. ظرف ادراک من بر اساس میزان ظرفیت من داره اینو دریافت میکنه. اینها بحثهای مهم و مفصلی است. یک بخشش بحثهای معرفت نفس، شناخت قوه خیال، بحثهای معرفتشناسی، علوم مختلفی است که بحث ذهنشناسی یک مقداریش برمیگرده به نورولوژی و عصبشناسی و اینها که اونها باید بیان وارد کار بشن و کار بکنند. بحثهای خوبی پس چی شد آقا؟ این مثال متصل و منفصل.
یعنی لزوماً اینجوری نیست که شیطان اگه بخواد القاء بکنه، دهنشو میآره میذاره در گوش شما. اولاً که اون توسلش بوده. یعنی یه جن مادی پس کله ما نشسته که مثلاً یه ۵۰ گرم وزنش باشه. این توسل تو عالم مثال راه دارد. تو ملکوت ملکوتشون ملکوت سفلاست، ملکوت اولیا نمیرسند. تجرد دارند، تجرد برزخیه، به تجرد بالاتر از برزخی نمیرسند و تجردشون هم فقط در ظلماته. تو آلودگی و سیاهی، هرچی هم قویتر میشه، تجردشون هم قویتر میشه. یعنی شما تو مرز عالم عقل اگه قرار بگیرید، اونجا قویترین شیاطین اونجا وایسادن که میگه من سر صراط مستقیم. چون صراط از اونجا شروع میشه. طرف از قوه خیال و عالم مثال رد میشه، تجرد عقلی پیدا میکنه، از تجرد برزخی عبور میکنه، اونجا دیگه شیطان سر اونجا وایساده. خود ابلیس اونجا وایساده، قویترینشون، چون شدیدترین تجرد خود او داره دیگر. تجرد برزخی داره ولی تجرد برزخی سیاه داره به تعبیر حالا ما در ملکوت سفلا. داره. اینها تو عالم مثالن. برزخ همینه. آیتالله جوادی یه بحثی دارن توی جلد فکر میکنم ۳ تسنیم، بحث خوب و تازگی هم میدیدم که شیطان بعد از مرگ ما تو برزخ ما راه ندارد. ولی همین الان تو برزخ ماست. هر کاری که داره میکنه که یه وقتی اشاره به این مطلب توی جلسهای از برزخ بیرون کردن دیگر، از برزخم که بیرون کردن، نه اینکه خودشون هم دیگر برزخ نیستند، به برزخ دسترسی ندارند. هستند تو برزخ، دارن کار میکنن. همه کاری هم که رو ما میکنن تو فضای ذهن ما، تو برزخ ما، قوه خیال ماست دیگر. قوه خیال مجرد، خیال ما، عالم مثال ما، شیاطین تو عالم مثال. پس شما اینها را در عالم مثال دیدید. صورت مثالی دیدید، شیاطین مثالی دیدید، حقیقتی را در عالم مثال دیدید ولی و مثال منفصل دیدید. مثال منفصل هم دیدید. یعنی اینی که دیدی که مثلاً اینها این مدلی بودن: شبیه این کوچولو بود، پس گردن بود، شبیه فلان میمون بود، اون یکی فلان. چطور بود؟ بدنش مثلاً گوشت بود، مو نداشت. اینها که همه نام با تعابیر قرآنی سازگار است. شیطان مرید میگه، مرید یکی از معانیش بیمو، لخت، هیچی ندارد، نه لباس دارد، نه هیچ پوششی ندارد، گوشت تنش معلومه، هیچ پوششی نداشت. این قشنگ شیطان مریده دیگر. تعبیر اون یکی شیطان رجیم، اون یکی شیطان فلان. این فلان. تعابیر قرآن. این احتناکه. پس مثال منفصلش هم درسته. شما این القاء او را به چه شکلی دریافت کردی؟ به شکل در گوش حرف زدن. لزوماً القائات شیطانی در گوش حرف زدنه؟ نه. شما انست برای دریافت مفهوم القاء، انس به در گوشی حرف زدنه. روشن است؟ تو اون جلسه کمی بیشتر توضیح میدم. ممکنه اینو یه ولی خدایی در یک مرتبه بالاتری از اخلاص، خلوص و معنویت و اینها ببینه، اون القائات شیطانی یه جور دیگه ببینه کما اینکه تو روایت داریم مثل خون جاری شیطان ممکنه این جاری بودن شیطان و حضور شیطان در نفس، درگیر کردن نفس اینو انسان به شکل خون ببینه. مثلاً گاهی به شکل دشمن میبینیم، به شکل سگ میبینه. این صحبت بر اساس انس ذهنی خودشها. او دیگه دریافت اوست. بسیار مفصلی است که چکیدهاش رو عرض کردم برای اینکه کلیت قضیه روشن باشه و اون تذکری که اون استاد بزرگوار در مورد این توضیح داده بشه. نمیخوایم بگیم قروقاطی شد. بابا پس الان هر چی ایشون دیده، خودش دیده. نخیر. ایشون اصل قضیه رو دیده، مثال منفصل دیده، یه حقیقتی رو دیده. اصلاً به شما چیکار داریم؟
قرآن مهمترین حرفی که بنده تو این جلسات زدم این بود که تجربه شما برای بنده مفاد نیست. خدا خیرت بده که اینو گفتی. تجربه شما نمیگیرم. بلند بگو همه بشنوند. احسنت. این بندم دیگر، منی که از اول تا آخر این جلسات با شما بودم. آخه خیلی چیزها به ما چسبوندن. یکی گفته که این بی تقواها و بیفکریها، واقعاً در تعجب. منو موعظه میکردی حرف تو دهنت بزنم که یه چیزی بگی. بنده دارم به شما میگم که: «آقا این تجربیات شما فقط انقدرش برای من ارزش داره که تذکر میدهد.» اون امور حقیقی معنوی کلام قرآن رو. هم تجربه شما اینه، هم خوابهایی که آدم میشنوه، همش همین. همش از باب تذکر، از باب تلنگر، از باب اینکه شاهد داره، پشتیبانهای از حقیقت داره. همش از این برای انسان تذکرآمیزه. نمیگیم من حجتم، تذکره. اینها همش تذکره. اینها بشرا است، اینها مبشرات. پیغمبر اکرم صبحها بعد نماز، آیتالله جوادی میفرمودند توی کتابهاشون هم هست، بعد از نماز پیغمبر اکرم رو میکردند به مردم، فرمودند: «هل من مبشرات؟» _کسی خواب جدید، چیزی ندیده؟_ کجا اهل بیت اعجاب این چیزها رو دادن؟ صبح به صبح. این کلام آیتالله جوادی روایت صبح به صبح. پیغمبر رو میکردند به اصحاب. بعضی روزها کسی خوابی نداشت، خود پیغمبر خواب تعریف میکرد که این روایت معروف مال همین قضیه است که فرمودند: «دیشب من خواب دیدم، عموم حمزه و پسر عموم جعفر، جعفر طیار زمینهای طبقی جلوشونه، دست میبرند انگور میشه، نمیدونم چی میشه، خرما میشه، فلان میشه.» اینها بهشون گفتم که: «از کجا به اینجا رسیدید؟» ربط به عید غدیرم داره. یکیش آب دادن تشنه. یکیش حب علی بن ابیطالب و یکی صلوات بر تو. اللهم صل علی. این خوابی بود که پیغمبر. خواب نمیخواد دیگر. شما چرا مردم ارجاعی به خواب میدهید؟ اینها همش تلنگره، اینها همش تذکره، همش حقیقته نامش پشتیبانش وحیه. از باب اینکه ما انسمون با این خوابها و این مسائل ملموس، محسوس، مصور صورتها رو بیشتر دریافت میکنیم، همون که عرض کردم. ماها معمولاً قصه دوست داریم. مطلب یکم که انتزاعی و عقلی میشه، خود بنده خوابم میگیره. همین که یه داستان توش میآد، همون مطلب عقلی رو تو داستان که میگن، خدای متعال داستانهای قرآن برای این گفته دیگر. قصصش للعمام. همون حقایق عالی رو تو قصه گفته که مردم انسشون به صورته. میگه: «این بلقیس آمد، اینجوری کردن، تختش اینجوری شد.» شفاف و فکر میکرد آبه. قدرت حضرت سلیمان اونجاها میفهمیم. معصوم از عالم امر ما را هدایت میکند. حضرت سلیمان سوار قالیچه میشد، باد تو فرمانش بود، به باد میگفت برو اونور. اینو میفهمی. همونها رو خدا تو عالم پایینتر تنزل داده. تو قوه خیال ما تنزل داره. تو عالم مثال کنار دریافت بکنیم. این قضایا از همین باب است. اینها حقایقی را ممتثل میکنه.
همه ما شیطان رو میشناسیم. همه ما از شیطان بدمون میآد. همه میدونیم چه موجود خبیثی است ولی باورمون نمیآد. چرا؟ چون محسوس و ملموس نیست. یک امر معقول، امر مغفول. فهمیدنش سخته. وقتی محسوس شد، وقتی مصور شد، وقتی گفتن پس کلت نشسته، وقتی گفتن این جمله از شیطانه شما یه چیزی به بنده گفتی، خیلی رو من اثرگذار بود. صحبت میکردیم، شما یه چیزی گفتی، جدی صحبت میکردیم. بعد یهو گفتم: «یاد یه جوکی افتادم.» گفتی که: «من اونجا دیدم که همینی که یکی یه جمله جدی میگه، بعد تو یهو یاد جوک میافتی، همینم القای شیطانه.»
اصلش حرف معقولی بود، اصلاً روشنه. ولی اینجوری وقتی محسوس و ملموس تو یه مورد عینی مصداقی این شکلی میگه، آدم اصلاً سازمان فکریش میریزه. از اون روز دیگه هر وقت وسط یه حرف جدی جوک یادم میآد، میگم: «این کار شیطانه.» خیلی فرق میکنه. هممون میدونیم که شیطان داره کار میکنه ولی نمیدونیم دقیقاً داره چیکار میکنه. میدونیم شیطان خیلی به قول مشیها کوخ میریزه ولی نمیدونیم این چیه دقیقاً. اینها محسوسش میکنه. این قضیه شما و تجربیات شما همینه. ما نمیخوایم با تجربیات شما باور به شیطان پیدا کنیم، نمیخوایم باور به غیب پیدا کنیم، از شما بگیریم. نمیخوایم بر اساس تفسیر و تحلیل شما باورمند بشیم، اعتقاد پیدا کنیم. ما اصلاً کاری به شما و شخص شما و تجربیات شما نداریم. ما قرآن داریم، ما اهل بیت داریم. شما یک مذکری. رسالتی هم که میگی و اینها همینه: «میخوام تذکر بدم. من متذکر شدم، یه حقیقتی برام مکشوف شده، میخوام شماها هم باخبر بشید.» «یعلمون بما غفر لي ربي و جعلني من المکرمين.» این مؤمن آل فرعون وقتی شهید کردند. چقدر اوضاع خوبه. ای کاش دهانی داشتم گفتگو میکردم، از مقام شهید به اینها میگفتم. این حرف خداست، این قرآنه. سوره یاسین. یعنی شهیدشم بعد از مرگ دوست داره: «ای کاش میتونستم میآمدم به این مردم یه چیزی میگفتم از اوضاع خوب خودم.» خب او که دست ندارد، پا ندارد، زبان ندارد برگرده بگه. آرزوش داره. شما که برگشتی، دیدی پا داری، زبان داری. شما آرزوش نداری؟ شما دوست نداری بگی؟ شما احساس رسالت نمیکنی؟ به این معنا این رسالت مشترک لفظیه. بعضی دوستان مغالطه میکنند باهاش. رسالت با اون رسالت. بر میدان رسالت هم تو تهران داریم، حمید رسالت. با هم قاطی کرده. این رسالت چه خبره؟
تذکراتی بود که بنده میخواستم یه فایل صوتی جدایی ضبط بکنم اینها رو بگم دیدم که تو گفتگو بگیم بهتره. چون همه داره یکسان شنیده میشه، ملحق میشه به اون جلسات قبلی. اینجا بگم که همش شنیده بشه. یکمی دیگه طول و تفسیرم داده شد، ببخشید.
پس اصل قضیه اینه. شما القائات شیطان را این شکلی دیدی که انگار در گوش داره میگه. در گوش نگه، یه چیزی بندازه تو وجودت، یهو یه خطوری بندازه تو ذهنت، یهو یه حس، یه شهوتی یهو تحریک میشه؟ قرآنم تعابیرش خیلی مختلف و جذابه. میگه: «نزغه.» یه جاهایی سیخت میده، هلت میدهد، تحریکت میکنه، نیشگونت میگیره. نیشگونم همینه دیگر. من گاهی شما رو میخوام متذکر به این قضیه بکنم با پام میزنم به پات. مثلاً الان به شما بگم آقای عمادی من این حرفو که زدم به من گفت نگو. تو ذهنت چه شکلی تصویرسازی میکنی؟ تصویرسازی میکنی که آقا عمادی گفت منم شنیدم. در حالی اومدی فقط با پا جور زد به من. ولی شما تصویرسازی من میگم آقای عمادی به من گفت نگو. شما چی تصویر برداشت میکنید؟ در حالی گفتنش منحصر کلام و زبان نیست اصلاً. منحصر در این نیست. خیلی تو رو به طرق مختلف، گاهی ممکنه با چشم. صمیمیتی داشته باشیم، نوع نگاه عمادی و دیدم که مثلاً چششو برگردوند فهمیدم که یعنی داره به من میگه نگو. لذا هر چقدر این قدرت انسان قویتر میشه، تازه با یک ابعاد جدیدی از شیاطین و القائاتشون مواجه میشه. تمسلات انبیا متفاوت بوده. حضرت یحیی شیطان به یک صورت دیده، حضرت ابراهیم به یک صورت دیده. تو روایاتمون مختلفه. گاهی صور خیلی ترتمیز و جذاب، گاهی صورت بسیار کثیف. تمسلات داشتن. قنبر میبینه کنار امیرالمؤمنین مجسم میبینه شیطان رو. امیرالمؤمنین با شیطان گفتگو میکنه. بعد قنبر میپرسه این کی بود؟ حضرت: «نشناختی؟» مجسم. خیلی بحث مفصل دهها جلسه در مورد اینها گفتگو بشه. بابی ست، باید در موردش صحبت بشه. غرض اصلی این بود. یعنی اینها مسائلی است که یک مثال متصلی با یک مثال منفصلی تلفیق شده. اصراری ما آن چیزی که شما در مثال متصل خودت دریافت کردی رو بگیم که این همین است و جز این نیست. اصراری نداریم بگیم شیطان لزوماً مثلاً شیطان پس کله است و مثلاً نیم وجب.
۱۶ جلسه خدمت شما گفتم، گفتم تو بیمارستان بار دوم سراغ این مریضها، سراغ هر شخص با یک چهره میآمدند. هرکس هر چیزی که از آن میترسید. من یه موقع از خرس نمیترسم ولی از یک موش، از یک کرم میترسم. سراغ اون بنده خدا با اون کرمه. به خاطر اینکه فهم من از کرم نمیترسم. من از آبروم میترسم. نقطه ضعف طرف، از نقطه ضعف دقیقاً همه لب. به همه بحث شیطان، دقیقاً به همون میآید. دقیقاً اون شکلشو جوری خودشو نشون میده که شما توجه شما را جلب کنه، شما را از اون کاری که میخواست انجام بدی، انجام ندی یا اتفاق انجام بدی. شما یه مثال دیگه زدی که این از اون تجربیاتی که گفتی برای من باارزشتر بود. همه اینها رو اون صوَر مخصوصی که داری میسازی جذابش میکنه دیگر. شما یه مثالی گفتی: «آقا ما هکرها وقتی میخوایم هک بکنیم، میفرستیم براش و میبینیم که تشخیص میده این گزاره غلطه یا نه.» این از همه تجربیاتی که شما گفتی برای من مهمتر و جذابتر، مؤثر گریه حقیقت و مؤثر کردی. گاهی رفتی دیدی در عالم مثال منفصل، گاهی در مثال متصل خودت حقیقت رو آوردی، نازلش کردی. جفت اینها مثال. جفت اینها برزخه. جفت اینها کشف برزخی است. جفت اینها مکاشفه است. امر معقولی صورت پیدا کرده. شما الان این صورتی با اون صورت هیچ فرقی نمیکنه. جفتش پشت بندش چیه؟ آقا، برهان، استدلال، حق، قرآن، وحی. درسته؟ مبین. یعنی چی؟ دشمنه. میخواهد خرابکاری کنه. میخواهد به هم بریزه. «لا یفتننکم الشیطان.» فتنه کنه. فتّانی. شما هکری، فتّانی. میخوای ادوات دشمنی خلع سلاحش کنی. میخوای اطلاعاتشو بگیری. میخوای سرمایهشو بگیری. باهاش دشمنی داری. باهاش خصومت داری. از کجا وارد میشی با دشمنت؟ از نقاط ضعفش. از جاهایی که اونجا رو مسدود نکرده. نبسته. جندی نداره. خیال نقاط ضعف. از اونجا وارد میشی. اطلاعاتی. شیطان رو خوب میشناسیم. یکی گفته بود که سنگین. منظور همین است دیگر. شما شیاطین انس را باهاشون درگیر فوت و فناشون رو خوب میشناسید. شیطان رو خوب میشناسید دیگر. به این معنا ما میدونیم که از کجا وارد میشه. منظورتان هم این بود دیگر. منظورمان که بخوان یه کیسی رو بخوان شکار بکنند. گاهی بعضی از این برخوردهای بعضیها منصفانه نیست، خارج از دایره تقواست، برادرانه نیست، دلسوزانه نیست و اینها ارزش گفتار خود شخص رو پایین میآره. وقتی کلامی منصفانه نیست، آدم احساس میکنه بر اساس یک بغضی نشسته، منطق ساخته، جمله بافی کرده. کسی البته مشکل نداریم به عنوان شبهه بهش میپردازیم ولی خب اون ارزش کلام پایینه. خب ادامه بدهیم.
من سؤال بعدی رو بپرسم. چیزی از اثرات موسیقیهای رایج ندیدیم. دیگر اینها رو سریع. آقا کوتاه و مختصر. موسیقی شاید یکی از بیشترین سؤالها در مورد سرانجام وضعیت موجوده که سؤال بنده هم هست. وضعیت موجود جامعه مثالی همیشه تو ذهنم میآد. برای خودمم باز هم بگم. گفتم که الان بعضیا توقع داشتن مثلاً با اومدن مثلاً آقای رئیسی خب همین مشکلات حل بشه.
در حال بارگذاری نظرات...