بایستههای اجتماع مؤمنین
خراب کردن طرح و برنامه شیطان => راه زمینهسازی برای ظهور امام زمان (علیهالسلام) [03:10]
هدف و غرض از گردهمایی مؤمنین چیست؟ [05:39]
تقویت ایمان؛ خروجی ارتباط مؤمنین با یکدیگر [06:25]
اهمیت تنظیم 'روابط' برای تنظیم 'دلمشغولیها' [13:47]
ترک مجالس علما؛ علت از بین رفتن حال خوبِ معنوی در بیان امام سجاد (علیهالسلام) [18:23]
اندر حکایت بازی خوردن از شیطان به اسم جذب به دین [22:02]
ماجرای حضور امام باقر (علیهالسلام) در مجلس لهوِ هشامبنحکم و تیراندازی ایشان [25:23]
آیه ۵۵ سوره مبارکه قصص=> اعراض بندگان خوب خدا از مجلس لغو و بیهوده [31:02]
رازِ رسیدن به خشوع قلب در نماز => اعراض از لغو [32:10]
سیره مؤمنانه => ترک معاشرت و مجالست با جاهلان [37:00]
کدام مجلس موجب حسرت و وزر و وبال قیامتی میشود؟ [39:33]
ادعیه وارد شده از پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله) برای مجالس [42:27]
بیانات فوقالعاده سیدبنطاووس (ره) در نامه به فرزندش [43:41]
مشغولیت بیش از حد به مقابله با شیطان؛ یکی از ترفندهای شیطان برای مشغول شدن از یاد خدا [44:24]
نسبت به هتک حرمت خودت فریاد میزنی، اما نسبت به هتک حریم الهی سکوت میکنی؟! [58:53]
مقام شفاعت مؤمن حتی نسبت به همسایهای که ذرهای حسنه ندارد! [01:04:04]
آیتاللهقاضی (ره): روضه هفتگی هر چند دو سه نفر باشند، اسباب گشایش امور است [01:06:51]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آل محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
جلسات گذشته مطلبی که محضر عزیزان عرض میشد، این بود که در تقابل با شیطان و در مسیر بندگی خدای متعال، آن چیزی که ما را به پیروزی میرساند و باعث میشود که بتوانیم حرکت بکنیم، این است که باید مؤمنین به همدیگر زنجیر باشند، پیوست داشته باشند، اتصال داشته باشند؛ هم در مسیر معنویت این شکلی است، هم در مسیر ظاهری این شکلی است. از پس شیطان ما بهتنهایی بر نمیآییم، قدرت غلبه نداریم؛ باید با همدیگر همراه باشیم، باید به همدیگر کمک بکنیم. «تعاونوا علی البر و التقوا». مسیر تقوا مسیری است که کمک میخواهد، معاونت میخواهد، تعاون میخواهد. باید به همدیگر یاری برسانیم. شیطان رهزنی است که کمین کرده در مسیر بندگی خدای متعال، قسم هم خورده، گفته: من نمیگذارم کسی رد بشود، نمیگذارم کسی به صراط مستقیم برسد. حیلهها و ترفندهایی که به کار میبرد را گفته و قرآن نقل کرده. آن چیزی که ما را غلبه میدهد بر شیاطین، خصوصاً این شیاطین ظاهری، خوب، خیلی معلوم است دیگر. این است که مؤمنین با همدیگر متصل باشند، سر چیزهای الکی از همدیگر جدا نشوند. فاصلهگذاری با همدیگر، این فاصلهها را شیطان پر میکند، این فاصلهها را شیطان میاندازد. شیطان چشم ندارد ببیند مؤمنین با هماند، دستشان توی دست هم است، یک تیماند، به هم رغبت دارند، به هم علاقه دارند، به هم کمک میکنند. کار او پیش نمیرود، به هدفش نمیرسد، اختلال ایجاد میکند.
این نکتهای بود که جلسات قبل به آن اشاره شد و گفتیم مقدمهسازی ظهور امام زمان از این جهت است که حضرت ظهور میکنند برای اینکه همه را در مسیر بندگی قرار بدهند، همه را در مسیر بندگی رشد بدهند. زمینهسازی ظهور حضرت یعنی اینکه این طرح و برنامه شیاطین را آدم خراب بکند، نگذارد اینها به نتیجه برسند، به هدف برسند که راهش این است: «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا». همه اتصال و اعتصامتان به حبلالله باشد. آن ریسمانی که شما را به همدیگر پیوند میدهد ولی سر این ریسمان به آسمان، به خدا اتصال دارد. این میتواند بکشد شما را، این میتواند شما را محکم نگه دارد، این پاره نمیشود، لَنف پاره نمیشود، ترک بر نمیدارد، رشتهرشته نمیشود. هم شما را به همدیگر متصل نگه میدارد، همچون سرش در آسمان است شما را با همدیگر به بالا میکشد. حبلالله این است. «ولا تفرقوا»، فرقهفرقه نشوید، جداجدا نیایید. همه با هم باشید، کنار هم باشیم، دستتان توی دست هم باشد. این شبهای عملیات، بچههای رزمنده وقتی شب تاریک بود و دشمن کمین کرده بود و آتش سنگین بود، اینها بازوهایشان را در هم میانداختند، همه با هم میرفتند چون یک لحظه اگر کسی بازویش جدا میشد، در آن تاریکی ممکن بود یک قدم کج برود. یک قدم کج میرفت، تمام بود، از کل این کاروان جدا میافتاد، در تیررس دشمن قرار میگرفت. مسیر بندگی این شکلی است. همه باید با همدیگر زنجیروار حرکت بکنند.
این نکته اول.
نکته دوم این است که اگر گفته میشود ارتباط داشته باشند مؤمنین با همدیگر، با همدیگر خوب باشند، این نکته دارد. این عرایض بنده را خوب دقت بفرمایید. از این جلسه مطالب مهمتری، حالا هر جلسه مطالب مهمی هست، همهاش آیات و روایات است، ولی مطالب کاربردیتر و دقیقتر میشود، انشاءالله.
بعضی وقتها ما فکر میکنیم آقا نفس دور هم بودن موضوعیت دارد. مراسمهایی میگیرند، گاهی به اسم کار فرهنگی هم میگیرند، بعد یکی را دعوت میکنند، میآید استندآپ میکند، جوک میگوید و یکی دیگر میآید شعبدهبازی میکند و الحمدلله مراسم جشن عید غدیر بود، خیلی جشن مفرحی بود، خیلی جلسه خوبی بود. چند هزار نفر در استادیوم جمع شدند. خوب این الان خروجیاش چیست؟ همین دور هم بودیم. چند هزار تا آدم برای عید غدیر دور هم جمع شدند. حالا البته خوب است که برای عید غدیر دور هم جمع شدند ولی به همین که نباید اکتفا کرد. صرف اینکه همه یک جا جمع بشوند که این کار تمام نمیشود که. یک محوری دارد، یک جهتی دارد، یک غرضی دارد. به فکر آن باید باشید. این دور هم جمع شدن، این اتصال، هدفش این است که شما در ارتباط با همدیگر تقویت بشوید، باورتان محکم بشود.
امام صادق علیه السلام فرمود: «تزاوروا وتلاقوا». بروید به همدیگر سر بزنید، با هم ملاقات داشته باشید، خانه همدیگر بروید، زیارت بروید. خیلی جالب است. زیارت فقط زیارت اهل بیت نیست، زیارت امامزادهها نیست. یکی از اقسام زیارت، زیارت مؤمنین است، زیارت علما. این هم زیارت است. «آمدیم برای زیارت شما». این یک واژه تشریفاتی و مبالغهآمیز نیست، این واقعاً روایت است. مؤمن، مؤمن را زیارت میکند. بعد در روایت دارد وقتی شما برای زیارت مؤمن میروی، خدای متعال میفرماید: تو زیارت من آمدی، من باید اکرامت کنم، پاداشت و آن محصولی که در این زیارت باید حاصل بشود را من میدهم. تو زیارت من آمدی. اصلاً در بعضی روایات دارد که از خانه مثلاً شما همین آداب زیارتی که مثلاً غسل بکند، لباس خوب بپوشید و اینها که مثلاً حرم مشرف میخواهید بشوید، در مورد دیدار مؤمن هم اینها را گفتهاند. شما این شکلی بروید. خوب چند بار ما تاکنون زیارت مؤمن رفتهایم؟ از خانه راه افتادیم به نیت زیارت مؤمن؟ نه، میرویم، حالا مثلاً یک شب یک دورهمی هستیم دیگر. حالا مهمانی است دیگر، دورهمی است دیگر. نه، زیارت است. شما حرم امام رضا میرسید، زیارت است. این زیارت یک فرهنگی دارد، یک محتوایی دارد. قرار داریم با رفقا کجا؟ مثلاً صحن آزادی امام رضا. خوب چکار میکنی؟ هیچی، یکی جوک میگوید، یکی خاطره میگوید. آقا اینجا زیارت حرم است. هر کاری هم آنجا دور هم میخواهیم بکنیم باید مرتبط با امام رضا و حرم باشد.
ملاقات مؤمنین را با همدیگر حضرت فرمود: «تزاوروا وتلاقوا». این ملاقات، زیارت است، زیارت همدیگر بروید. بعد فرمود در این زیارتی که میروید، امر ما احیا میشود، روایاتمان زنده میشود، حرف ما زنده میشود. محور در ارتباط و رفاقت و ملاقات مؤمنین با همدیگر این است. برای ما خیلی پیش میآید، خوب الحمدلله، خدای متعال آدمهای خوب و مؤمن سر راه ما زیاد قرار داده است. یک عزیزی مثلاً به کرات برای بنده پیش آمده، یعنی غالباً این شکلی است، یک عزیزی مثلاً منزلشان دعوت میکنند، بعد میرویم، حالا پذیرایی میکنند، میوهای، چایی، غذایی ولی آن چیزی که خیلی مهم است این است که وقتی مینشینیم، این شروع میکند مثلاً میگوید: من شاگرد آقای فلانی بودم. عزیزانی که در همین جلسه خیلیهایشان هستند، تشریف میآورند. آدم میرود، قشنگ یک ساعت دو ساعت واقعاً استفاده میکند، یعنی برای بنده خیلی مسئله پیش میآید، یعنی واقعاً روزی از جانب خدای متعال است. میگوید مثلاً من با آقای فلانی در ارتباط بودم، چندین سال شاگرد آقای فلانی بودم یا فلان مجموعه مؤمن و فرهنگی مثلاً کار میکردم. تجربیاتی دارند، مطالبی دارند، مطالب مفیدی دارند، خیلی به درد آدم میخورد. اینها همان چیزی است که مؤمنین را راه میاندازد، اینها آن کمک مؤمنین به همدیگر است، اینها آنی است که کار شیطان را خراب میکند. میگوید: آقا من فلان جا ۲۰ سال کار کردم، من تجربیاتی در این مسیر دارم، بگذار بهت بگویم. آن یکی میگوید مثلاً من خاطراتی از فلانی دارم، او از یک شهیدی برایت میگوید، او یک روایتی خوانده برایت میگوید، یک داستانی خوانده، زندگینامهای خوانده برایت میگوید.
فرمود: ارتباط مؤمنین با همدیگر این شکلی باید باشد. این رابطه اینطور باید ایمانتان را تقویت کند. رابطه مؤمنین با همدیگر باید دنبال این خروجی باشد. الان شما جشن عید غدیر برگزار کردید، جشن نیمه شعبان برگزار کردید. فلان مجموعهای که متولی فلانقدر بودجه هنگفت است، هزینه این جلسه که خوب الان این چند هزار نفری که در این جلسه شرکت کردند، چقدر ایمانشان نسبت به امام زمان افزایش پیدا کرد؟ چقدر شبهات فکری و اختلالات شناختیشان نسبت به امام زمان کم شد؟ آهنگ گذاشتیم و یکی هم آمد جوک گفت و یک بازیگر هم در نیمه شعبان تلویزیون بازیگرها را دعوت میکنند، مثلاً ربطش چیست؟ مثلاً شادیایم. مگر قرار است شاد باشیم؟ مگر قرار است الکی شاد باشیم؟
این نکته مهمی استها، گاهی توجه به آن نمیکنیم. میگوید: نه، ببین آقا، داریم کار فرهنگی، جذب میکنیم. خوب چکار میکنی؟ کوه میرویم، استخر میرویم، فوتبال بازی میکنیم. خیلی خوب است، آفرین! خوب خروجیاش چیست؟ فوتبالیست پیدا میشود در اینها؟ با بودجه فلان مجموعه کار فرهنگی بکنیم که مثلاً ۴ تا فوتبالیست رشد بکند؟ ایمان چقدر تقویت میشود در این ارتباط؟ طرف باید میلش به گناه کم بشود، میلش به طاعت افزایش پیدا کند، شوقش به خدا و عالم آخرت افزایش پیدا کند. «یرغبکم فی الاخرت». تعابیری که در روایت داریم: با کسی مجالست کن، کارهایش را که میبینی، رغبتت را نسبت به آخرت افزایش دهد، نه نسبت به دنیا. بعضی از این جلساتی که با بودجههای فرهنگی و اینها اداره میشود، همه علاقهمند میشوند من بروم پس بازیگر بشوم. چه جالب! جشن امام زمان گرفتی، بازیگری را بولد کنی! بازیگر که باشی همه جا دعوتت میکنند، هم کنسرت میروی، هم اینجا میروی، هم جشن امام زمان میروی، بعد با چه پولهایی، با چه پولهای عجیب و غریبی. ما تجربه داشتیم این بچههای فلان جا، شما یک وجههای داری، آبرویی داری، میآیی مثلاً در جلسه ۱۰ دقیقه شرکت کنی؟ میگوید: پنج تا سکه تمام، اگر تقبل میفرمایید من ۱۰ دقیقه در جلسات شرکت میکنم. بعد میآیم به اسم جشن امام زمان بودجههای مندرآوردی بعضی جاها باید هزینه بشود دیگر. و یک گزارشی بدهند دیگر. «ما اینقدر هزینه کردیم». یک هزینه درست حسابی بعد خروجیاش چیست؟ این الان باید یک اعتقاد و باوری شکل بگیرد، اعتقاد محکم بشود. قرار نیست ما یک جمع مؤمن دور هم باشیم ولی یک کار لغوی انجام بدهیم، یک کار بیخودی انجام بدهیم. گاهی ارتباط مؤمنین با همدیگر هست ولی تضعیف باور است، تضعیف اعتقاد است. برای همین قرار نیست رخ بدهد در ارتباط؛ رشد بکنیم.
من چند تا آیه و روایت برایتان بخوانم، مطالب جالبی است. ببینید دو تا چیز باید اصل باشد در ارتباطاتمان. دو تا غرض جدی داریم که یکیاش را این جلسه میپردازم، یکیاش را انشاءالله هفتههای بعدی به آن بیشتر میپردازیم. ارتباط مؤمنین با همدیگر باید تأثیر داشته باشد در دلمشغولیهای اینها. خوب دقت کنید، باید دلمشغولیهای خوبت را افزایش بدهد، دلمشغولیهای بدت را کاهش. این یک قاعده است، خیلی هم مهم است. اصل شما در رابطهها و رفت و آمدها و همه اینهایی که گفتیم، صله رحم، هیئت، مسجد، همه اینها، همهاش قاعدهاش این است، همهاش ضابطهاش این است: دلت متوجه خدا بشود. جلسات قبلم خواندیم آیهاش را. فرمود: شیطان میخواهد شما با همدیگر دشمن بشوید. چند تا طرح دارد و میخواهد «یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوة». اول شما را مشغول خودتان کند، درگیر کند. دلمشغولی نسبت به ذکر خدا و نماز و اینها را کم کند. مدیریت شیطان، دلمشغولیها را میخواهد مهندسی کند، دلمشغولیهای الکی ایجاد کند، دلمشغولیهای اصلی را میخواهد کاهش دهد.
گاهی ارتباط مؤمنین با همدیگر از آدمهای خوب است ولی همهاش حرف از وام و سود و دلار کجا، خانه ارزانتر است و اجاره خانهها چقدر شده و... حالا اشکال ندارد دو کلمه هم در این زمینه حرف بزنی. یک مشکلی اگر مؤمنی حل بکنی، غرضت خوب باشد، یک گرهی باز بکنی، راهکار میخواهی بدهی، میخواهی بگویی آقا خانه میخواهی فلان جا بگیری؟ پولت نمیرسد؟ غصه نخور، برو آنجا پولت میرسد. داری دلمشغولی او را کاهش میدهی. قاعده را، نکته را دیدید؟ یک جوری حرف بزن، یک چیزی بگو دلمشغولیاش را کاهش بدهی، نه اینکه این بدبخت آمده همینجور معمولی نشسته هی به شور میآوری: «میدونی اجاره خانهها چقدر رفته بالا؟» به آب و تاب میافتد: «وای، الان من چکار کنم؟» هیچی آقا، همه بدبختیم، داریم بیچاره میشویم. خوشحالم الحمدلله ما مؤمنین با همدیگر در ارتباطیم، هیئت مثلاً میرویم، صله رحم میرویم. مگر قرار شد صله رحم این باشد؟
دلمشغولیهای خوب را باید افزایش دهد، دلمشغولیهای بد را باید کاهش دهد. باید با چهار تا مؤمنی بچرخی وقتی رفتی بگوید: «آقا ماه رجب استها، میدونی چقدر اعمال دارد؟ میدونی چه ماهی است؟ میدونی چقدر فضیلت دارد؟ میدونی ماه رجب و شعبان و رمضان مهمترین ماههای سال است؟ میدونی هرچی در ماه رمضان قرار است نصیب آدم بشود، حرکت اصلیاش باید از رجب شروع بشود؟» دعای شبها را، نماز روزها را میخوانی؟ صدقه هر روز را میدهی؟ ذکرها را خبر داری؟ دعاها را بلدی؟ دعای بعد نماز را میخوانی؟ یعنی جلسه که پا میشود به استرس میافتد: «وای خدایا، من چقدر عقبم!» در چی عقبم؟ در معنویت عقبم، در طاعت عقبم. نه اینکه با چهار نفر مینشینی اذان شده، هیچکس هیچی به هیچی. نه ذکری، نه دعایی. ماه رجب است، انگار نه انگار. همه مشغول فیلماند، فقط دلمشغولی به این میشود که این سریال ۲۰۰ قسمتی را چرا من تا حالا اسمش را نشنیده بودم؟ عاشق ما عقبیم واقعاً اصلاً به من میگویند آدم اینقدر اُمُل؟! خیلی واقعاً فاجعه است. اصلاً من هیچی حالیم نمیشود. واقعاً برعکس. میگوید آقا ما همهاش درگیر سریالها و فیلمها و اینها بودیم. اسکار را به کی دادند؟ فلان چیز و کی دادند؟ اینها کجایند؟ این درگیریاش به چیست؟ ذهن من درگیر ترجمه فلان آیه است. یک روایتی خواندم یک هفته از ذهنم درگیر یک عبرتی در آن است، یک نکتهای در آن است، یک شور و حرکتی در آن است. ارتباط مؤمنین با همدیگر این شکلی است، راه میاندازد. برای این گفته رفاقت کن. خیلی فرق میکند. بعد ما خیلی وقتها احساس میکنیم خوب ما الحمدلله اینجا نمرهمان خوب است، ما رفت و آمدهایمان خوب است. رفت و آمد الکی که نمیخواهد که. حالا بنده برایتان جملات سید بن طاووس را میخوانم، خیلی جملات عجیب و غریبی است. ذهنیتمان نسبت به این قضیه عوض میشود، انشاءالله. آنی که مهم است راه افتادن، تکان دادن است.
بعد میگوید با مؤمنین اگر ارتباطت کم بشود، قساوت قلب میگیری. ارتباطت حضور قلب برایت میآورد. از این مجالس علما فاصله نگیر. امام سجاد در دعای ابوحمزه عرض میکند به خدای متعال هشت، نه تا دلیل تقریباً میگویند که خدایا چرا من هر وقت یک کمی دارد حال معنویم خوب میشود، احساس میکنم که شرایط دارد بهبود پیدا میکند، اوضاع دارد در روال میافتد، نمازهایم دارد اول وقت میشود، حالی دارم پیدا میکنم سحرها بیدار شوم، حال استغفار پیدا میکنم، یک برنامه ثابتی میچینم حرم بروم، زیارت بروم، ذکر بگویم، چرا من یک کمی احساس میکنم حالم دارد خوب میشود، یکهو ازَت بلی! یکهو یک چیزی میافتد، همهچیز را به باد میدهد. یکهو یک طوفانی میشود. یک مدت طولانی آدم مقید به اینکه مکروه انجام ندهد، یکهو یک طوفانی میشود، ۱۰ تا گناه انجام میدهد. چرا اینجوری میشود؟ بعد خود حضرت تحلیل میکند چند تا عامل میگوید. دو تا از عواملش را بهتان میگویم خیلی جالب است. یکیاش این است: «لعلک عن مجالس العلماء فاقصتنی». من خودم احتمالات میکنم خدایا، یکی از همین چند تاست. امام سجاد عرض میکند یکی از همین چند تاست. یکیاش این است: تو دیدی من ارتباطم با علما کم شده، فاصله انداختی. من با علما فاصله انداختم، تو هم با خود من فاصله انداختی. و «لعلک فی مجالس البطالین وجدتنی». یا از علما فاصله گرفتم یا با بطّالین (= بیهودهکاران) رفت و آمد دارم. همهاش بطالت. با اینها دیدی من سر و کار دارم. این زمینه این شده که حال معنویم از دست میرود. حال معنوی که قرار نیست بماند. میرویم اربعین کربلا، یک حال خوشی، یک صفایی است، طهارتی، یک لطافتی. ماه مبارک رمضان هرچه جلوتر میرود، آدم میبیند حالش بهتر است، سبکتر است. ذیالحجه، دهه اول ذیالحجه، دعای عرفه، آدم یک حال خوبی دارد پیدا میکند، یکهو بد میبیند رفت. یک بخشش اینهاست. رابطههایت را پیدا کن. با کیا رفت و آمد داری؟ با کیا نشست و برخاست داری؟ در مغازه با کیا مینشینی گپ میزنی؟ مغازه کیا میروی مینشینی حرف میزنی؟ این گروههایی که در گوشیت داری، مینشینی با همدیگر گفتگو میکنی، اینها چیست؟
یکی از دوستان پریروز با بنده تماس گرفت، گفت: آقا یک گروه کارشناسی نمیدانم طلبگی فلان است، خیلی بحثهای اعتقادی میکنند و اینها، شما بیا مثلاً آنجا دعوا که میشود تو هم یک چیزی بگو، کار حضور داشته باش. ما را عضو کرد همین دو سه روز پیش. همه هم کارشناس و باسواد و استاد. این استاد فلان قبرستان، آن هم فلان گورستان. وجنات علمی با اصطلاح قلمبه، همهاش. همهاش تحقیر میکردند، توهین میکرد. کاری هم که از من بر نمیآمد، حرفی هم که نمیتوانم بنشینم یک نگاه کنم. این یک مؤمن را لگد میکند، آن یک مؤمن دیگر را لگد میکند. ثمرش الان برای من چیست؟ نه، بودن اینجور جاها. کی گفته من برای چی باید اینجا باشم؟ این کدام دلمشغولی بد من را دارد کم میکند؟ کدام دلمشغولی خوب من را دارد افزایش میدهد؟ این فقط دارد شک و شبهه میاندازد. تازه اینی که گفتم گروه طلبگی خوب بود که گفتم. دیگر شما گروههایی که رقص و آواز دائم میآید و میرود و اینها، دیگر خودتان آمار دارید دیگر، چی دارم عرض میکنم. نه، خوب است آقا، اصلاً ما باید با هم در ارتباط باشیم، بالاخره گروه خانوادگی است. خوب کی گفته این را؟ از کجا در آوردی؟ بالاخره خانواده با هم باشیم. خوب چکار کنیم با همدیگر گناه کنیم؟ نگاه کنی کدام دینی بهت این را گفته؟ کی بهتان یاد داده؟ کدام بیسواد این حرفها را بهت زده؟ بازیهای شیطان است اینها. عبارات سید بن طاووس اینها که دارم عرض میکنم و میخوانم برایتان، فرصت بشود، انشاءالله. بازی نخوریا! فکر کنی که آقا ما باید برویم در ارتباط باشیم، فلان باشیم. ما باید در جمع اینها باشیم. چقدر نقش داری تأثیری روی این داری؟ او چه تأثیری روی تو دارد؟ او دارد تو را جذب میکند یا تو داری او را جذب میکنی؟ معمولاً برعکس. خیالات برایمان میگذارد: نه، ببین ما با اینها ورزشگاه میرویم، بعد اثر دارد. خوب اثرش چی بود؟ اثرش این است که دیگر یک مسجدی میرفتی که دیگر همانم نمیروی! آنها که نمازخوان نشدند، تو فقط از مسجد افتادی. نه، باید برویم. آخه کی گفته باید بروی؟ آخه در کجا در میآوری؟ آخه کدام دلمشغولی بدت کم میشود؟ چقدر ذکر است، چقدر توجه، چقدر ایمان است، چقدر باور و محکم میشود؟ از این فرصتها استفاده کن. بنده نمیگویم استفاده نکنیم. خود اهل بیت «اوستای» این کارها بودند. خود اهل بیت اصلاً در همین مهارتها درجه یک بودند.
امام باقر علیه السلام که امشب شب میلادشان است، که ما در دعای ماه رجب که از چند ساعت دیگر ماه رجب شروع میشود، الحمدلله این باران رحمتم که در این ساعات بارش گرفته دیگر رحمت را خدا الحمدلله بر ما تمام کرده، روز جمعه و باران و ورود به ماه. انشاءالله این آغاز رحمتهای بیکران باشد و رحمتهای بزرگتر انشاءالله نابودی شیاطین باشد و این باران رحمت اینجا انشاءالله مقارن بشود با باران عذاب بر سر این صهیونیستها و انشاءالله خدا ریشهشان را بکند. شما در دعای ماه رجب: «اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فى رَجَب» محمّد بن علی الثانی و بنه علی بن محمد المنتجب. هر روز در دعای ماه رجب، خیلی عبارت عجیبی استها. توجه داشته باشید، هر روز در دعای ماه رجب شما خدا را قسم میدهید به دو تا مولود اصلی که حالا اسمی از امیرالمؤمنین نمیآید. به دو تا مولود ماه رجب، یکیاش امام باقر علیه السلام است، روز اول ماه رجب میلاد ایشان است ولی شما تا آخر ماه رجب: «خدایا ماهی است که امام باقر در آن به دنیا آمده استها». درخواست دارم به برکت این آقایی که در این ماه، حالا ماه رجب خودش اینقدر عظمت دارد، ماه رجب امیرالمؤمنین دارد. امام باقری که در این ماه به دنیا آمده، قسم میدهم. قدر بدانیم امشب شب اول ماه رجب، شب میلاد امام باقر علیه السلام خیلی با فضیلت است.
بعد شما میبینید این امام باقر در مجلسی که دعوت کردند. هشام میگوید که حضرت میخواهد مشغول کند به یک هرزگیهایی که خودشان دارند. «ما اهل این کارها نیستیم». آخرش میگوید که یک تیر باید بیندازی دیگر، تیر را دیگر من از آن کوتاه نمیآیم. تا اینجا آمدی، مجلس، مجلس لهو و لعب بوده دیگر؛ آنجا دَم و دستگاهی، سیبلی، تیر بینداز. حضرت فرمودند: نه ما اهل این کارها نیستیم. بعد تهدید کرد، گفت: «یا میاندازی یا نمیگذارم بروی بیرون.» حضرت دیدند که باید اینچنین انگار همراهی بکند. میگوید حضرت تیر اول انداختند، نشست وسط این هدف. تیر دوم انداختند، تیر اول را شکافت، رفت وسط. تیر سوم، تیر دوم را شکافت، رفت وسط. تیر چهارم، تیر سوم را شکافت، رفت وسط. تا ۹ تا تیر زدند. «آن به اصطلاح ماهیت دست به تیر بشویم، تیراندازیمان این است. از پشت کوه آمدیم، هیچی سر در نمیآوریم. دست به شمشیر بشویم، شمشیر زدنم آن است. ولی این کارها برای من جهت دارد، هدف دارد. من که قرار نیست تیرانداز باشم که، مربی تیراندازی که نیستم که. من امامم. من بنده خدا هستم». البته اینها یک فرصتهایی میتواند در آن باشد. جهتها، ببینید این بحث جهتها خیلی مهم است، جهت دادن به این کارها خیلی مهم است. تیراندازی سفارش شده است. پیغمبر اکرم خودشان در مسابقات تیراندازی شرکت میکردند، به عنوان داور شرکت میکردند. شما کدام مرجع تقلید را تا حالا داور مسابقات تیراندازی دیدهاید؟! پیغمبر به عنوان داور مسابقات... مسابقات تیراندازی داریم اینجا، داورش پیغمبر اکرم است. اینقدر مهم است. چرا؟ چون اینجا دستت قدرت پیدا میکند، در جنگ کاربرد دارد. «ترهبون بهی عدو الله».
من که نمیخواهم اینجا تیرانداز راه بیندازم که. این یک خاصیتی آنجا برایت دارد. شنا در جنگ به درد میخورد. سوارکاری در جنگ به درد میخورد. الان ما کلی بازیهایی داریم که در جنگ کاربرد دارد. بازیهای امروزی و به روز. اینها را یاد بگیرید، ترویج بکنیم ولی با این جهت. جهت این باشد: رهبر انقلاب چقدر قشنگ زاویه میدهد به بحث پرچم جمهوری اسلامی میرود بالا. آن «الله» میرود بالا. قهرمان دنیا که میشوی، بعد آن پوشش خوبی که این خانم دارد، آن چادری که دارد. اینها آن ارزش کار است. مدال که خودش بهتنهایی چیزی ندارد که. مدال چیست مگر؟ جهت نباید مدال آوردن باشد. جهت باید این باشد که تو میروی پرچم اسلام را میبری بالا. تو نگاه را نسبت به مسلمین عوض میکنی. تو تبلیغات الکی که میخواهد مسلمین را عقبافتاده و اُمُل، مُنگل نشان دهد، خراب میکنی. خیلی هم حالیمان است، خیلی هم بلدیم، خیلی هم قدرت داریم. تو اصلاً زاویهات این باشد، این میشود جهاد، این میشود ثواب، این میشود ذکر، این میشود دلمشغولی خوب. دلمشغولی این بازیکن تیم ملی تو باید این باشد، نه اینکه تو واردات بهت یک ماشین میدهند، برو در بازار ۵۰ تومن بخور. همه دلمشغولی… بعد میگوید چرا ندادیم؟ نه، بیا من هم بخورم! رفتی ۶ تا از آنها خوردی، یکم از آنها خوردی، سرود هم نخواندی. دیگر چکارَت کنیم دیگر؟ دلمشغولی همهاش سکه و پول و بازی خوب انجام بدهی. بازی خوب باشد. گل نخوریم، این افتضاح نباشیم. حیثیت برای مملکت نمیآورید، لااقل حیثیتمان را به باد ندهید. بعدش برقصند در خیابان. اینها دلمشغولیهای خوب است. «یک عزت اسلام را حفظ کنم. من الان آبروی این مملکتم. من آبروی اسلامم. من پیشانی مسلمینم». دلمشغولیهای خوب.
این رابطههای ما باید اینها را در ما ایجاد کند. اگر جاهایی هم داریم نفوذ میکنیم، اگر جاهایی هم داریم کار فرهنگی میکنیم، این باید شکل بگیرد. برویم دلمشغولیها را عوض کنیم. بعد هی تو اثر این ارتباط با همدیگر، این دلمشغولیها میآید بالا. شعبه چهار تا مؤمن وقتی مینشینی، پا میشوی میبینی هی انگیزهات برای کار خوب، برای مطالعه کتاب، برای درس اخلاق رفتن، برای مجلس روضه رفتن این میرود بالا. با چهار تا آدم شُلشدهای هم وقتی رفت و آمد میکند، آدم میبیند هی انگیزههایش کم میشود. انگیزه اول وقت که هیچی، حالا همین نمازی هم که میخوانیم غنیمت است. ببین بابا هیچکس اصلاً هیچکس روزه نمیگیرد! همینقدر که من میگیرم، ملائکه سر ثوابش دعوا دارند. دلمشغولی آدم هی ضعیف میشود. با چهار نفر آدم میپُلَدَکد. میگوید: ببین چقدر حواسش به زبانش است، چقدر حواسش به چشمش است، چقدر در لقمه مراقبت میکند، چقدر به حقالناس حواسش است. یک چیزی نگوید کسی اذیت بشود. «من چقدر عقبم، من چقدر بلد نیستم». اینها آن دلمشغولیهای خوب است.
اصل رابطه اینهاست. در سوره مبارکه قصص، آیه ۵۵: «واذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه». خیلی زیباست. بندگان خوب خدا، میگوید اینها وقتی که لغو میشنوند، اعراض میکنند. «وقالوا». اینها دستور برای من و شماست، برای ماهاست. بعد دستور قرآن است، این آیه قرآن است که داری میخوانی. قرآن غریب و مظلوم. «وقالوا لنا اعمالنا و لکم اعمالکم». میگوید آدم خوب وقتی میبیند یک مجلسی تبدیل شد به مجلس لغو، نه مجلس گناه. حرف از گناه نیستها، این دیگر لغو است. افتاد دیگر به پرت و پرت، افتاد به دلمشغولیهای بیهوده، نه دلمشغولیهای آلوده و گناه، دلمشغولیهای بیهوده. الان دیگر اینها همه هوش و گوششان شد نمیدانم چیچی دلار. بله، یک وقت تو برای دلار برنامه داری، یک راهکاری به من میخواهی بدهی، یک نکتهای داری، یک راهحلی داری، میشد. فقط ذهن من را الکی داری درگیر میکنی. نکته بنده روشن است که چی دارم عرض میکنم. بسیاری از این گفتگوهای ما فقط دل مشغولی الکی میآورد، لغو.
در فرهنگ قرآن به این میگویند راه رسیدن به خشوع در عبادت و حضور قلب در نماز، اعراض از لغو است. این هم نکته کلیدی و طلایی امروز. بنده حالم شود چرا خودم قرآن میگوید: «قد افلح المؤمنون» ادامه: «الذین هم فی صلاتهم خاشعون». ادامه: «والذین هم عن اللغو معرضون». معلوم میشود خشوع در نماز، نتیجه اعراض از لغو است. چون خشوع در نماز یعنی دل مشغولی قشنگ و پاک و خوب. محصول چیست؟ محصول رهایی از دل مشغولیهای الکی. نمیشود که من با این همه دل مشغولی الکی... به قول آن استاد میفرمود نشستهاند تا قبل نماز تا الله اکبر. حاج آقا دو تا نماز جماعت بودیم. بین دو نماز دیدم بغل دستی ما بین دو نماز که مثلاً تسبیحات حضرت زهرا میگویند، گوشیاش را درآورد. یک لحظه نگاهم افتاد، دیدم که این دارد بازیهای جام ملتهای آسیا را تکتکش را پیشبینی میکند. نمیدانم نرمافزارش چی بود. صد تا بازی داشت پیشبینی میکرد. این میبرد یا آن؟ این مساوی میشود؟ آن چی میشود؟ این میبازد. بین دو نماز، جای تسبیحات حضرت زهرا. سوال: حضور قلب نداریم آقا. من شرمندهام واقعاً. شما حضور قلب نداری! من قول میدهم جبران میشود انشاءالله. لااقل بین دو نماز دیگر نگه دار یک پنج دقیقه خودت را.
بزرگان میگویند از ۲۰ دقیقه، نیم ساعت، یک ساعت قبل نماز دیگر آدم با کسی حرف نزند، همه را بگذارد کنار، گوشی را بگذارد کنار. یکی از اساتید گاهی نماز که تمام میشود، السلام علیکم و رحمت الله، این برمیگردد، ادامه جمله قبلی: «آره، پس چی شد این را به فلانی بگو». یعنی وقفهای افتاد، میگوید: خدایا ما داشتیم دو تایی صحبت میکردیم ولی کار ما را خراب کردی. حالا چی میگفتی خدا؟ خوب تمام شد. خب ممد برو این را بگو. یعنی دقیقاً حال نمازمان این شکلی است. خدا انگار این وسط مزاحمت -معاذ الله- ایجاد کرده است. مزاحم نشو، لغو میشود، دلمشغولیهای الکی.
بعد چقدر معاشرتها دلمشغولی الکی دارد. پیامبر اکرم در منزل یکی از همسران یک پرده خیلی خوبی آویزان بود، خیلی کاربردی است. فرمودند: «قیبیه انی». این پرده را از اینجا بردار. من این پرده خیلی خوشگل است. حالا به این معنا نیست که خانهمان باید یک پرده آویزان کنیم چروک باشد، کثیف، زشت، مال عهد دقیانوس. نه، قرار هم نیست حالا یک چیز قشنگ و مرتب. دیگر این خیلی دیگر، گل و بلبل و طرح و زیور و فلان و اینها را آدم را در بر میگیرد. «پرده را، من این را میبینم دلم مشغول میشود به دنیا». پیغمبر فرمود. این کلام امیرالمؤمنین نیستها، از قول پیغمبر فرمود، پیغمبر این شکلی بود. فرمود دل من مشغول میشود. این چند است؟ مال کجاست؟ آمده در جیبت. چی سوال میکنی؟ مشغول میکنی. من میخواهم بدانم. حالا چی میشود؟ حالا بدانی. اینها لغو است. نه اینکه حالا مثلاً فلان بازیگر با آن یکی ازدواج کرده، طلاق گرفتند. بعد مثلاً تازه این هم باز خوب است. از این بدترها هم درگیریها و مشغلهها هست. فرمود: اولیای من، بندگان خوب من، «اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه». میبینند فضا شد فضای لغو، لغو لزوم معنی شوخی نیستها، به معنای حتی مثلاً شوخیهای مثلاً خاص هم نیست. گاهی خود اهل بیت از این شوخیها داشتند، علما بزرگان ولی در آن حکمت بوده، نکته بوده، یک تذکری بوده یا خراب کردن یک چیزی بوده. یک دلمشغولی بدی را با یک شوخی گاهی تخریب میکند. اینها نکاتی استها. فضای ایجاب نمیکند که من بعضی از خاطرات را بگویم برایتان، جایش نیست وگرنه میگفتم. بعضی بزرگان گاهی دلمشغولی یک نفر را با یک شوخی خیلی رکیکی از بین میبردند. مشغول چی هستی؟ این که این است مثلاً یک کلمه تند و تیز و رکیک، حیثیت میافتاد. آن گناه، آن چیز برایش نکتهای استها. اولیای من وقتی لغو میشنوند، «اعرضوا عنه»، اعراض میکنند. آقا ما به کار خودمان، شما به کار خودتان. علامه طباطبایی این عبارت، معنایش این است که «و هو متارکه». یعنی ما با شما کار نداریم. بعد چی میگویند: «سلام علیکم». «لا نبتغی الجاهلین». این سلام علیکم، سلام علیکم معنایش این نیست. سلام علیکم یعنی ما با شما در «سلم»یم. ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان. از من به تو شر نمیرسد، تو هم به ما شر نرسان. «سلام علیکم، لا نبتغی الجاهلین». ما با جاهلین کار نداریم. علامه طباطبایی در تفسیر جلد ۱۶: «أی لا نطلبهم بمُعاشره و مُجَالَسَة». یعنی ما با جاهلین معاشرت و مجالست نداریم. رفتید در لغو، شرمندهام، من دیگر نمیتوانم همراهی کنم. آقا، جمع فامیلی، عروسی. این چه مؤمنی است؟ عروسی داداشش نمیآید؟ ۱۰ دقیقه آخر میآید؟ این چه مؤمنی است که میآید در مجلس لغو، مجلس گناه؟ میگوید از این یاد بگیر، ببین از اول نشسته، همه میرقصند، خانمها، آقایان. نشسته نگاه میکند. این را میگویند مؤمن واقعی. شنیدهام. بنده به خودم آگاهیم. میگویند این چیزها معروف منکر میشود، منکر معروف میشود. یاد بگیر ببین این معتدل است، تندروی بد است. زشت است. منتظر یعنی با همدیگر آرامآرام میرویم جهنم. سفت نمیآیند. این خیلی تندرو است. هی میخواهم ببرم نمیآید. شُل کن، برویم با همدیگر. الحمدلله جمع فامیلی، بهار اصلی که ما با هم باشیم، دور هم باشیم. کی گفته اصل این است که ما با هم دور هم باشیم؟ اصل این است که گناه نکنیم. اصلی که با هم تقوا داشته باشیم. اصلی که با هم بندگی کنیم. «بحبل الله جمیعا». همه با هم حبلالله را بگیریم. با هم، یعنی این «با هم» خالی به درد نمیخورد که. طاعت با هم، بندگی با هم، ایمان با هم. ما با جاهلین کار نداریم.
روایت عجیب غریبی داریم. پیغمبر فرمود: «ما من قوم» سریع چند تا نکته را بگویم و برویم توی سرازیری بحث که روایت داشته باشید یادگاری. خیلی جالب است. «اجتمعوا فی مجلس، فلم یذکروا اسم الله عزّوجلّ، و لم یصلّوا علی نبیّهم». اینجا اسم خدا و صلوات بر پیامبر دارد. در روایت دیگر ذکر اهل بیت دارد. دور هم جمع شدند، در آن مجلس خبری از ذکر خدا نبود، خبری از صلوات نبود، خبری از ذکر اهل بیت نبود. «کان ذلک المجلس حسرة و وبال علیهم». روز قیامت این جلسه میشود وزر و وبال. همیشه حسرتشان! در نامه اعمال نگاه میکنم به این مجلس میگویند: وای، معصیت شده استها! چلوکبابی دور هم نشستیم، بعد پاشویم رفتیم. الان دلمشغولی به همه کباب برسد، همین دلمشغولیات به اینِ لااقل اول و آخرش یک صلوات میفرستادی. شما بفرستید: اللهم صل علی محمد و آل محمد. یعنی در آن جلسه یک صلواتم نبود، یک دانه ذکر اهل بیت نبود، یک ذکر فضیلت نبود. اینکه خب برای چی دور هم جمع شدیم؟ این کلام پیغمبر. چندین روایت در این زمینه داریم. هم روایت از امام باقر داریم، هم از امام صادق علیهم السلام داریم.
پس آقا، اصل در مجالس این یاد، این توجه، این دلمشغولی است. در روایت دیگر فرمود: حواستان باشد در این مجالس دلتان به چی مشغول میشود؟ اگر به ما مشغول میشود، ذکر نام ذکر الله. اگر حواست به ما جمع میشود، ذکر ما ذکر خداست و «ذکر اعدائنا من ذکر شیطان». اگر حواستان به دشمنان ما مشغول میشود، نه به معنای خوبش، که یعنی میخواهی دشمن را بکوبانی، بزنی، دفع کنی. دشمن خدا فرمود: ذکر دشمنان ما ذکر شیطان است. شیطانپرستی، مجالس شیطانپرستی است. خیلی روایت عجیبی است. مرحوم سید بن طاووس یادگاری بهتان بگویم بعد آن کلام سید بن طاووس عرض بکنم. در روایت دارد این خیلی راهکار خوبیه. آقا بعضی بزرگانم مقید به این کار بودند. انشاالله بنا بگذاریم از امروز عمل کنیم با همدیگر. خدا بنده هم توفیق بدهد انشاءالله بتوانم عمل بکنم. میگوید پیغمبر هر وقت در جلسه گفتگوشان تمام میشد، میخواستند بلند شوند یک دعایی میکردند. حالا اینها شد، اگر کسی خواست حفظ بکند. نکته آخری که میگویم آن را همه انشاءالله بنا بگذاریم. پیغمبر میخواستند بلند شوند این دعا را میکردند: «اللهمّ اغفر لنا ما اخطأنا و ما تعمّدنا، انتَ المقدّم و انت المؤخّر، لا اله الا انت». بعد که از جا بلند میشدند این دعا را میکردند: «سبحانک اللهمّ و بحمدک، اشهد ان لا اله الا انت، استغفرک و اتوب الیک». بعد این آیات را میخواندند، آیات پایانی سوره مبارکه صافات. این را انشاءالله بنا بگذاریم به انجامش: «سبحان ربک رب العزت عمّا یصفون و سلام علی المرسلین و الحمدلله رب العالمین».
در روایت دیگر داری که آقا این سه تا آیه «انّ ثلاث آیات کفارت المجلس» است. میخواهید آخر هر جلسهای آن جلسه را صاف کنید؟ هیچی وزر و وبال و گناه و آلودگی از آن جلسه نماند؟ این سه تا آیه آخر سوره، این کفاره، میشُوید، میبَرَد، صاف، تمیز میکند. همین سه تا آیه. هر جلسهای دارد تمام میشود، با این سه تا میخواهیم از همدیگر جدا بشویم، برویم. ختم جلسه اعلامش با این سه تا آیه باشد. چقدر قشنگ میشود اینها. فرهنگسازی است دیگر. با ذکر مینشینند. مرحوم سید بن طاووس نامهای که به پسرش دارد که هفته پیش یک اشارهای کردم، یک نکاتی دارد، بعضیهایش را عرض میکنم، همهاش را این جلسه نمیرسم فقط یک اشاره میکنم. انشاءالله شاید جلسات بعد هم نکاتی را عرض بکنم. خوب این نامه، نامه فوقالعادهای است. این عبارات سید بن طاووس مغز دین است دیگر. لبّ عبارت جوندار و فنی و دقیقی است. یک نکتهای که به پسرش تذکر میدهد، میگوید: ببین پسرم ما چند تا دشمن داریم و چند تا دژ داریم در برابر این دشمنها. میگوید مهمترین دژی که داریم در برابر دشمنهایمان اخلاص و یکی دیگرش ایمان و توکل. دشمنهایی که داریم آن حقیرترین دشمن، آن شیطان است.
میگوید این آقا، «و هو کلکلب الذی لراعی» این مثل سگ باغ میماند. تعبیر سید طاووس. میگوید از این خیلی نترس. شیطان خیلی ترس ندارد. این سگ باغ است. سگ باغ پاچه کی را میگیرد؟ بفرمایید، غریبهها را. میخواهند بیایند تو. غریبه اگر باشد این پاچهاش را میگیرد، نمیگذارد. راهکار این سگ، نمیدانم حتماً برای شما پیش آمده، پیش آمده همچین قضیهای؟ شما از قبل تماس میگیری، میگویی: میخواهم بیایم جلو در باغتان. بیزحمت بیا جلو در این سگت ما را نگیرد. یا جلوی در آن آقا را صدا میزند، آن هم یک سر و صدایی میکند به این سگش میگوید: «بُرو!» طاووس میگوید شیطان این شکلی است. اصلاً غصهاش را نخور. هر وقت آمد پاچهات را بگیرد، خدا را صدا بزن: «فقل له من مولاک ان یکفیه عن عداک». از مولایت بخواه ببندد. آن هم با آن کسانی که با صاحبخانه رفیقاند کار ندارد. نمیتواند اصلاً پاچه اینها را بگیرد. شیطون خودش ماموریت از جانب خدا دارد. از دست خدا که در نرفته که. این آقا حقیرترین دشمن شیطان. بعد اصلاً تعابیر عجیب و غریبی دارد. خیلی به محاربه است. اصلاً ذهنت را مشغول به درگیری با شیطان نکن. بسپار به خدا. «یشغلک لخدمتک لمولاک». خیلی مشغول این بشوی که این از شیطان، آن شیطان بود، این شیطانی است، اینها خود همین یک بازی شیطان است که تو را از توجه به خدا... خیلی هی شیطان شیطان نکن. خوب آدم شیطان را بشناسد، راهکارهایش را بلد باشد ولی حواست را چشمی ندهد به اینکه این شیطون نبود! این الان شیطون. خدا را بچسب. خدایا آمد! خدا بگیرش. «فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم». نکتهاش این است: به خدا پناه ببر، بگو خدایا شیطان آمد. تمام شد! ولی دشمن اصلی و خطرناک و سخت چیست؟ «و من الأعداء طبعک و نفسک». طبع، غرایز، امیالت. این آقا دشمن پدر در بیار است. این همه مشغولیتش به این دنیا و پول و زندگی اینجایی، کیف و حال اینجایی و شهوات، این همه دل مشغولیهایش اینجایی است. طاووس میگوید که آقا این خطرناک است.
بعد میگوید طبع تو از خاک است، هی میخواهد تو را به سمت خاک بکشد. انبیا آمدند تو را ببرند افلاک، آسمان. این نمیگذارد، بنشین، بچسب اینجا. «اخلد الی الارض». میخواهد بچسبانَدت، میخکوبَت کند به زمین. پرواز نکن. میگوید حواست به این باشد. بعد شروع میکند از اینجا آقا نکاتی میگوید در مورد دل مشغولی که من اگر حوصله دارین چند تایش را سریع بگویم و بحث را تمام کنم. خسته نباید بشوید.
احسنت. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. پیغمبر فرمود: یک صلوات بر من بفرستید، من صد تا صلوات بر شما میفرستم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
خدا حفظ کند همگیتان را انشاءالله. انشاءالله با همین شور و حرارت و این عشق و اشتیاق، انشاءالله با این شور و گرمای صلواتمان پای رکاب امام زمان انشاءالله به همین زودیها این عشقمون آنجا را نشان بدهیم انشاءالله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
سید بن طاووس میگوید: پسرم، خیلی حواست جمع باشد. داستان اصلی زندگی، داستان این دل مشغولی است. دشمنان خدا کارشان این است که حواست را پرت کنند. «إستحوذ علیهم الشیطان فَانساهم ذکرالله». دستور مجادله است. فرمود: شیطان وقتی مسلط میشود، کارش یک چیز است: حواست را از ذکر خدا پرت کند. توجه به خدا نداشته باش. دلمان مشغول به خدا نباشد. همین یک دانه. از مسجد میخواهد جدایت کند، میخواهد با بد همنشینت کند، دشمنی بیندازد چون میداند دلت مشغول میشود، حواست پرت میشود. نماز میخواهی بخوانی. این چه حرفی بود به من زد؟ برای چی باید اینجوری گفت؟ جوابش را بدهم، چجوری حالش را بگیرم؟ کار شیطان است. توجه نی؟ حسُّن... روایت دارد که حسودی میکند به نماز شما چون خودش را بیرون کردند و چون اوج محبت خدا به بنده در نماز است. اوج این رابطه عاشقانه بنده خدا در نماز است. این چشم ندارد این را ببیند. خرابش میکنم. این برود آنجا دل بدهد دل بگیرد. من نمیگذارم. نمازش را نمیگذارم. همه را میچیند که این نماز، آن توجه، آن مایه اصلی نماز را بگیرد.
بعد میگوید: در معاشرتهایت پسرم حواست باشد. داستان اصلی دلمشغولی در این رفت و آمدهاست. خیلی در معاشرت داستان برای آدم درست میشود. میگوید که نکات عجیبی میگوید. میگوید حواست باشد که غافل از ذکر خدا نشوی که خدا به تو مطلع است. بعد میگوید تا نیاز جدی پیدا نکردی برای معاشرت و گفتگو و ارتباط با دیگران، الکی وارد یک داستان و یک معاشرت و گفتگو نشو. این خیلی نکات فنی عجیبی است. میگوید که اگر مجبور شدی در حد ضرورت، یک جوری که حواست پرت نشود. نروی تو، بر عمیق نشوی، غرق نشوی. میگوید خودت را احساس کن در مجلس یک خلیفه یا سلطانی هستی. خیلی مثالهایی که میزند فوقالعاده است. خیلی مثالهای. میگوید: دیدی مثلاً در محضر بزرگی هستی، همه گوش و چشمت بینه. بعد یکی یک لحظه کارت دارد، مثلاً میخواهد بگوید که آقا من مثلاً ماشین را فلانی جابجا کند. جابجا کند. اینجا که نشستی داری نگاه میکنی چکار میکنی؟ نشستی بدون اینکه رویت را برگردانی میگوید مثلاً بده فلانی. میگوید ارتباطت با مردم این مدلی باشد. خیلی لطیف است. میگوید همه حواست به خدا باشد. یک کاری میخواهی انجام بدهی، همه حواست که هست. یک لحظه برو بیا، عمیق نشو که بروی غرق بشوی. ما یک جورایی دقیقاً برعکس امثال بنده، خودم را عرض میکنم. ما غرق در ارتباط با مردمیم. یک کلمه به کدام؟ یک لحظه گاهی ممکن است یک لحظه برگردیم یک نگاهی هم بکنیم. ای خدا، راستی خدام بود! چاکریم خدا. دوباره برمیگردم. بچه غرقت نکند. زندگی غرقت نکند. «لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله». این هم دستور قرآن است.
مستحب است ظهرهای جمعه سوره جمعه و سوره منافقین خوانده بشود در نماز جمعه. این در سوره منافقون است، حواستان باشد. خیلی محتوایش هم عجیب است. دو تایش هم در یک نکته تاکید دارد. آنجا میگوید که آنهایی که پیغمبر در نماز جمعه ول میکردند به خاطر اینکه دلمشغولیشان به چیزهای دیگر بود. پیغمبر میخواست حواسها را به ذکرالله جمع کند. «فاسعوا الی ذکرالله». جمعه گفتم همه بروید نماز جمعه، دلهایتان را مشغول خدا کنید. اینها جمع شدند، دلها مشغول خدا نبود. تا یک گوجه ارزان دَم در میفروختند، همه پا شدند رفتند. «فإذا رأوا تجارة او لهواً انفضّوا إلیها». اینها دنبال لهو بودند، دنبال سرگرمی بودند، دنبال دلمشغولیهای بیهوده بودند. برای همین پیغمبر را ول کردند. در سوره منافقون میگوید که حواست باشد پولت، بچهات دلت را مشغول نکند که اصلاً منافق میشوی. ادای مسلمونها را در میآوری. در دلت خبری نیست. مسلمون واقعی اونی است که دل حواسش جمع باشد. ادا و اطوار که خدا از ما نمیخواهد که. توجه میخواهم ازت. اینجا را نگاه کن. حواست به من باشد. هی میآید بالا پایین میشود، حواسش به صد جای دیگر است. این نفاق است. به من رکوع نمیرود. سجده نمیکند. آن جای دیگر است. حواست باشد، نبردت مال و بچّه. عمیق نشوی در ارتباط با اینها. «رجال لا تُلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله». مردان بزرگ الهی دلشان نمیرود. کاسبی هم میکنندها! حواسشان پرت نمیشود. همه حواسش جمع است. این کاری که دارم میکنم خدا خوشش میآید؟ این حلال است؟ این حرام است؟ این درست است؟ خدا چی میگوید؟ این پیشنهادی که این دارد میگوید خدا چی میگوید؟ همهاش خدا چی میگوید. این الان خدایی است؟ حواسش به آنجاست وگرنه نفاق است. خیلی عجیب است.
میگوید حواست باشد پسرم در معاشرتهایت با مردم، دلت نرود. حواست هم باشد نه دلت مشغول به دشمنیها بشود، نه دلت مشغول به دوستیها بشود. خیلی تعبیر عجیبی میکند. میگوید که من این نامهای که به تو میدهم، به تو، به بچههایم، به هرکی دیگر که نامه من بهش میرسد میگویم: حواستان باشد، دلتان با خدا باشد، دلمشغولیتان خدا باشد. «إنّ مخالطة الناس دائمٌ معضل، و شغلٌ شاغلٌ عن الله مُذْهِل». میگوید با مردم رفت و آمد داشتن، خیلی باعث مشغولیت میشود، حواس آدم از خدا پرت میشود. میگوید به جایی میرسد که خیلی تعابیر اصلاً دیوانهکننده است. میگوید تو زمان جاهلیت بت میپرستیدند، الان دیگر آن بتها ورافتادهاند. زمان جاهلیت اونی که مردم را مشغول میکرد خدا را نپرستم، بتها بود. الان همین خود مردماند. آن بتها ورافتادهاند، این بتها آمده است. حاج آقای فضای مجازی، اینها را ببین. اینستاگرام. همه حواسها به این پرت است: این الان الان کجاست؟ الان ناهار چی خورد؟ این الان مثلاً لباس چی پوشید؟ این الان با من ازدواج کرد؟ این الان فلان شده؟ مشغول میکند. یک تعدادی هم میروند تو برگ. گاهی گاهی ممکن است الان ما فلان شهری هستیم، الان فلان هیئتیم، الان من فلان جا سخنرانی دارم، الان با فلانی بودم. مهم باشد، حواس من را پرت میکنی. چقدر خودت میگویی من به تو چکار دارم؟ حرف خدا پیغمبر میخواهم از تو بشنوم. تو را ببینم، هی از خدا و پیغمبرم میگویم یک جوری میگویم که باز من حواسم به تو پرت بشوم. من دارم از پیغمبر میگویم، حواست به من باشد، پرت نشود. بگویم عجب حرفی پیغمبر زد! بت میشود، بتپرستی. این دور میکند آدم را از خدا.
بعد میگوید که وقتی با مردم معاشرت بکنی، همه رقمه گرفتاری. میگوید حتی وقتی که امر به معروف نهی از منکر میخواهی بکنی، این هم یک جور گرفتاری است برایت. بعد میگوید خواه ناخواه یک بدیهایی هم میبینی. بعد این بدیها را که میبینی، یا باید تذکر بدهی یا نباید تذکر بدهی. اگر بخواهی تذکر بدهی، این امر و نهی از منکر که بخواهی بکنی، با دشمن میشود. بعد اینجوری مشغولت میکنند، سر ستیز برمیدارند، درگیر میشوند. این یک جور مشغولی. اگر هم بخواهی منافقانه برخورد بکنی، به رو نیاوری، «صاروا آلهتا لک من دون مولاک». ندید بگیری رضایت اینها را حاصل. بعد میگوید که تو داری خدا را اینجوری مسخره میکنی وقتی که نسبت به گناهان بقیه چشمپوشی میکنی. میگوید ببین، الا ای حال وقتی پات به معاشرت با مردم باز میشود، باید پی پس سعی کن تا واجب و ضروری نشده خیلی هرجایی نروی، با هر کسی خیلی نپلکی، داستان میشود برایت. از پسش بر نمیآیی. میتوانی این همه گناههایی که میبینی، همه را تذکر بدهی؟ پدرت را در میآورند. میخواهی تذکر ندهی؟ شکل اینها. اینها را داری میپرستی.
عرض میکنم در این جلسهای که ما چندین جلسه نکات را جلسات قبل گفتیم، همه توجه دارند دیگر. ما مفصل اینها همه را توضیحاتش را عرض کردیم. اینها را در تکمیل بحثهای قبلی باید گوش داد. پس میگوید آقا حواست به دلمشغولیهایت باشد. مراقب باش دلمشغولی الکی پیدا نکنی. حتی دلمشغولیهای خوب که مثلاً اینها گناه میکنند، من چه شکلی بهشان تذکر بدهم. این هم حواست را پرت میکند. مراقب باش در مجالس و رفت و آمدها حرمت خدا را نشکنَد. این مثال را خوب گوش بدهید، خیلی مثال عجیبی میزند طاووس. میگوید ببین یک وقتهایی با یک کسانی معاشرت میکنی. اینها حرمت خدا و اولیای خدا را میشکنند. ناموس دین را هتک میکنند. تو هیچی نمیگویی. تو همان آدمی هستی که اگر هتک حرمت تو را بکنند، به تو تیکه بیندازند، به تو توهین بکنند، پدرشان را در میآوری. من یک مثال برایت میزنم. تو تصور کن توی جمعی نشستی، حالا ایشان مثال طلبگی میزند، عمامهات را از سرت برمیدارند یا میآیند یک چیزی از جیبت میزنند، کیف پولت را برمیدارند، گوشیات را برمیدارند، مسخرهات میکنند، دستت میاندازند. میگوید اینجا بیمحلی نمیکنی. صبر نمیکنی، نمیگویی بالاخره فامیلیم، بالاخره رفیقیم، روابط خراب میشود. چته؟ احترام خودت را دعوا میکنی، درگیر میشوی. بعد اینها وقتی گناه میکنند، دارند هتک حرمت کسی را میکنند که فاطرالخلائق است و مالکالمشرق والمغرب. همه هستی در دست این است. بعد تو میگویی این مهم نیست حالا، به هر حال یک چیزی. حالا... هتک حرمت اولیای خدا را مسخره میکنند. یک عالمه توهین میکنند. معصیت دارند انجام میدهند. اینجا میگوید حالا پسرم بدان اگر اینجوری شدی تو کافری. حواست باشد پات به اینجور مجالس باز نشود که تهش آنجوری بشود. به تو توهین میکنند، پدرشان را در میآوری. به خدا و پیغمبر. هرچی. بالاخره جمعمان خراب شود. دورهمی را خرابش نکن. یک ظهر جمعه دور هم جمع. چطور بردارم لباسهایت را بردارم پاره کنند؟! نمیگوید یک ظهر است، مادر شوهری یک چیزی بگوید، مادر زن یک چیزی بگوید. بیدینی آدم اینجا معلوم میشود!
و مثالهای دیگری میزند که حالا انشاءالله جلسات بعد عرض میکنم چون خیلی مفصل است و طول میکشد. من بحث را کمکم تمامش بکنم. دو سه تا نکته از امام باقر علیه السلام بگویم که امشب شب میلادشان است و دلمان پیوند بخورد با امام باقر علیه السلام.
یک آقایی آمد خدمت امام باقر علیه السلام. ببین آقا معاشرتها خوب و بدش چقدر اثر دارد. حالا آنها را گفتم خیلی ترسناک بود. اینورم میخواهم بشارت بگویم. ارتباط با خوبان چقدر اثر دارد. میگوید به امام باقر علیه السلام عرض کردم آقا ما یک همسایهای داریم «ینتهک المحارم کلها». این همه جور گناهی انجام میدهد. اینم آدم باشعوری بود. همه جور گناه میکند. حتی نماز هم نمیخواند. معلوم میشود فهمیده بود که نماز از همه مهمتر است، «فضلاً عن غیرها». نماز نمیخواند، دیگر بقیه که هیچی. امام باقر چی فرمودند؟ فرمودند: «سبحان الله و اعظم ذالک». اوه اوه، چه کار. نماز؟ الا اخبارکم بمن هو شر منه. ولی یکی هم هست از اینم بدتر بگویم، کیست؟ گفتم: بفرمایید. «الناصب لنا شر منه». اونی که با ما دشمنی بکند، به ما توهین بکند، این از بینماز هم بدتر است. بعد فرمود خیلی لطیف است. «اهل البیت فی یرق لذکرنا الی مساحت الملائکة الزهره». میگوید اگر ما اهل بیت، جایی یادمون بشود، مجلسی، حرفی از ما بشود، مثل همین جا. ذکر اهل بیت، روضه خوانده میشود، نکتهای گفته میشود. اگر کسی دلش برای ما در اثر توجه به ما که دلش مشغول ما میشود، رقت پیدا کند، بشکند، یک حالی پیدا کند. اصلاً حرفی از اشک هم نفرمود. فرمود دلش یک تکونی میخورد. ملائکه میآیند پشت او را مسح میکنند، تبرک میکنند که این دل به یاد اولیای خدا بود. این الان کعبه است و طواف کرد دور او. «و غفر له ذنوبه کلها». تو گفتی همه کار میکند. کسی فقط یک لحظه دلش متوجه ما بشود، همه گناههاش بخشیده میشود. «الا ان یجیب یخرجه من الایمان». مگر یک گناهی بکند که از ایمان بیاید بیرون. «شفاعتنا مقبوله». امیدش به شفاعتم هست و «ما تقبل فی ناصب». ولی دشمن ما در مورد شفاعت نیست و قبول نمیشود شفاعت.
یک نکتهای فرمود حضرت: «لجاره مومن حتی همسایش هم شفاعت میکند و ما له من حسنه». گاهی همسایهاش یک دانه حسنه ندارد ولی مؤمن همسایهاش را شفاعت میکند. کیف کنید با این کلام امام باقر علیه السلام! فرمود: داستان چیست؟ روز قیامت این مؤمن میآید به خدای متعال میگوید: خدایا، «یا رب، جاری کان یکف عنّی الأذی». همسایه من آزارش به من نرسید. ما چند سال با هم همسایه بودیم. یک بار من را اذیت نکرد. نه نماز میخواند، خدا و پیغمبر، سلام علیک، رابطه، هیچی. اذیت از این به من نرسیده. در پیشگاه الهی شهادت میدهد. «فیشفع فیه». شفاعت میکند برای همسایه که اذیتش نکرده. خدا بهش میفرماید که: «أنا ربک و أنا أحقّ من کافاک». به من میگویی؟ من خودم نیاز نیست تو بگویی. من اینی که مؤمن من را اذیت نکرده، خودم کمکش میکنم. «فیُدخِلُهُ الجنة و ما له من حسنةٍ». این همسایهای که یک دانه حسنه ندارد را خدا میبرد در بهشت به خاطر اینکه همسایه مؤمنی بود، آزارش به این مؤمنه نرسید. مجاورت با مؤمن چیست؟ همسایگی مؤمن چیست؟ بروید خانه میخواهید بگیرید، اول یک دوری بزنیم در همسایهها. نماز شب خوب. مؤمن اذیت نکنم، همین شفاعتش نصیب من بشود. توی محله باشیم. فلان عالم باشد، فلان مرجع باشد، فلان مؤمن باشد. تا ۴۰ تا خانه همسایه میشوند دیگر. این همسایگیاش. حالا خوش به حال اونایی که همجوار امام رضا، حضرت معصومه. اینها آنجا دیگر خیلی کیف میدهد.
«و انّ أدنا المؤمنین شفاعةً». فرمود: کمترین شفاعتی که یک مؤمن در قیامت انجام میدهد، «لیشفع لثلاثین إنساناً». کمترین شفاعت در قیامت دیگر سی تایی است. یک مؤمن، کم، ضعیف، بهشتی دیگر ۳۰ تا را با خودش میبرد در بهشت. «فعند ذلک یقول أهل النّار». اینجا جهنمیها داد میزنند، این آیه را میخوانند: «فما لنا من شفعاء و لا صدیقٍ حمیم». ما شفاعتکننده نداریم. ما رفیق خوب نداریم. ما رفیق نداریم. آنجا رفاقت کارش معلوم میشود. بعد اینم رفیق گرفته. همسایه که اذیت نرساندهام هم رفیق گرفت. این اثر این مجالستها و مجالسه.
بعد فرمود: یک جایی باشد، یک حرفی از ما بشود، این فقط دلش یک تکانی بخورد. مجالس روضه، مجالس اهل بیت. مرحوم سید علی آقای قاضی در وصیتنامهشان میفرمایند که: در مستحبات تعزیهداری و زیارت حضرت سیدالشهدا مسامحه ننمایید. وصیتهایی که میکند، اول واجبات را میگوید. بعد به مستحبات میرسد. میگوید در مستحبات یک چیز را میگویم اصل است: اشک برای امام حسین، عزاداری برای امام حسین و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است. میگوید روضه هفتگی را از دست ندهید، ولو دو سه نفر دور هم جمع بشوند. آقا خودت و زنت روضه نمیتوانی بخوانی. یک فایل که میتوانی بگذاری، صوت که میتوانی بگذاری؟ «بخونم، با هم گریه کنیم». این اسباب گشایش امور است. این مجلس اهل بیت است. گناهها بخشیده میشود. برکت جاری میشود. رحمت جاری میشود.
برویم این روایت را بخوانیم. هم در مورد مجلس هم روضه است. اشک هم بریزیم با این طهارت در این باران رحمت انشاءالله وارد ماه رجب بشویم با امام باقر علیه السلام. یک شاعر معروفی داریم، اسمش را شنیدهاید؟ به نام کمیت. شنیدهاید دیگر. کمیت شاعر معروف، کمیت بن ابی مستهل. میگوید: من رفتم خدمت امام باقر علیه السلام. روایت قشنگ، آخرهای آن هم به بحث امروز دعای ندبه شما ختم میشود. من کل روایت را برایتان میخوانم که انشاءالله نکاتش را داشته باشیم. میگوید: رفتم خدمت امام باقر علیه السلام، گفتم: «یا ابن رسول الله، انی قد قلت فیکم ابیاتاً لی فی انشادها». آقا من یک شعر در مورد شما گفتم، اجازه میفرمایید بخوانم؟ حالا ببینید امام رو به پاسخ حضرت خیلی جالب است. فرمود: «انها ایام البیض». چه روزهایی؟ ۱۳، ۱۴، ۱۵ که الان ماه رجب اعتکاف میکنند، ایام البیض. حضرت فرمودند: شعر میخواهی بخوانی، ایامالبیض است؟ یعنی کراهت دارد در ایام البیض مگر شعر میخوانند؟ دقت حضرت معمولی. فرمود که: ایام البیض است، نمیخواهد شعر بخوانی. میگوید: گفتم آقا «فهو فیکم خاصتاً». این فقط در مورد شماستها. هیچی دیگر ندارد. شعر نیست. ذکر اشکال ندارد. شعری که ذکر... خوب است، پس بخوان. میگوید شروع کردم خواندن از حکمت: «دهرٌ و ابکانی و ده روزو صرفاً و الوانی». میگوید روزگار خیلی من را بخندانید، آن داخلی به گریه انداخت چون خیلی رنگ و وارنگ میشود روزگار. رفتم سراغ مصیبتهای روزگار.
«لتسعتن چرا گریه افتادم؟» کدام قضایای روزگار من را به گریه انداخت: «لتسعت قودروا صاروا جمیعا رهن اکفانی». بر آن کسانی که در کربلا محاصره شدند، فریب داده شدند، همهشان در کفن گروگان گرفته شدند. میگوید: «فبکی علیه السلام». دیدم اشک امام باقر جاری شد. «و بکی ابوالفضل». دیدم اشک امام صادق هم جاری شد. «و سمعت جاریة تبکی من وراء الخباء». دیدم از پشت پرده صدای یکی از دختر امام باقر هم بلند شد به اشک. مجلس روضه خانگی. باز ادامه دادم. خیلی لطیف است. ببینید شماهایی که اهل گریه، مخصوصاً اونایی که شعر میخوانند، روضه میخوانند. امام باقر با امام زمان تفاوتی ندارد. اون هم پای این روضهها گریه میکند. توجه دارد. حال امام باقر را ببینید در توی شعری که خیلی هم روضه آنچنانی ندارد، فقط یاد جد اباعبدالله. ببین چه حالی دارد.
«و ستٌّ لا یجاریهم بنو عقیلٌ خیر فیتیانی». میگوید شش تن، کسی با اینها مقایسه نمیشود. اینها فرزندان عقیلاند، جوانان خوباند. «ثم علیّاً بخیرٍ مولاکُم ذکرهم حیا احزانی». یکی دیگر از مصیبتهایی که دل من را لرزاند و اشک من را جاری کرد، مصیبت علی بن ابیطالب که مولای عالم است. ماه رجب، ماه امیرالمؤمنین دیگر. یاد او حزن من را به هیجان آورد. میگوید دوباره «فبکی». دیدم دوباره اشک امام باقر جاری شد. بعد اینجا این بیت را که خواندم حضرت گریه کردند، این را فرمودند: فرمودند: «ما من رجلٍ ذکرنا او ذکرنا». هرکی یاد ما کند یا یکی کنارش یادی از ما کند. «فخرج من عینه ماء ولو قدر مثل جناح الذباب». این یکم اشک از چشمش بیاید ولو به اندازه بال مگس. «الا بنى الله له بیتاً فی الجنة». خدا برایش خانهای در بهشت بنا میکند. «و جعل ذلک حجاباً بینه و بین النار». این خانه حجاب بین او و آتش میشود.
شماها الان یاد این خانواده برایتان زنده شد، اشکتان جاری شد، انشاءالله. اینها را نگه داریم. این عنایاتی که خدا بهمان میشود. میگویم دوباره بیتی خواندم: «من کان مسروراً بما مسکم او شامتاً یوم من الان». میگوید کیست که بابت مصیبتهایی که به شما اهل بیت رسیده بتواند خوشحال باشد و تا ابد از الان تا ابد دیگر ما غم داریم، غصه داریم بابت این گرفتاریهای شما؟ بعد یک جملهای گفت، این جمله عام نسبت به کل اهل بیت. میگویم برایتان. بعد یک تلنگر و یک گریزی به روضه هم دارد که همین گریز روضه امروزمان باشد. خیلی نمیخواهم به مناسبت همین یک بیت فقط. «ذللتُم بعد عزّ فما اتفع زیمن حین یخشانی». میگوید شما اهل بیت خیلی توسط دشمنان خوار شدید و من آنقدر که بتوانم نمیگذارم کسی به شما ظلم کند. نسبت به کل اهل بیت دارد میگوید، ولی امام رضا فرمود: یک قضیهای است که من اینقدر اینقدر گریه کردم که پلکم زخم شد. «لقد اذا عزیزی به عرض کربلا و بلا». تو کربلا عزیز ما را ذلیل فرمودید. آن روضهای که پلکهای ما را زخم کرد. میگوید این را برای امام باقر خواندم، شما این را شنیدید، گریه کردید، انشاءالله.
امام باقری که در ماه رجب هر روز قسم میدهیم خدا را. این توجهی که به کمیت کرد به شماها هم بکند. میگوید: «أخذ بیدی». این بیت را که خواندم در مورد مظلومیت اهل بیت، امام باقر دست من را گرفتند. گفتند: «اللهم غفر للکمیت». خدایا این را ببر. «ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر». هرچی گناه دارد ببخش. این قلبش در هم است. الان دست ما را هم بگیرد امام باقر، استغفار کند برایمان. با طهارت ماه رجب بشویم. میگوید ادامه دادم، حالا این جاهایش گریه کردید، با این آخر این روایت مسرور بشوید. روز جمعه است، روز امام زمان. میگوید اشعارم را خواندم، به اینجا رسیدم: «متی یقوم الحق فیکم، متی یقوم مهدیُکم الثانی». گفتم کی میشود حق در شما قیام کند؟ کی میشود مهدی شما قیام کند؟ میگوید دیدم حضرت فرمود: «انشاءالله عزیزم، انشاءالله. انشاءالله خیلی زود، انشاءالله زود باشد». امام باقر بیقرار است برای ظهور امام زمان.
بعد میگوید تو یاد کردی از آن کسی که از ما قیام میکند. بگذار کمیت بهت بگویم آن چه شخصیتی است. «هو التاسع من ولد الحسین». او فرزند نهم از نسل حسین است. بعد فرمود: امامان بعد پیغمبر ۱۲ تناند. او نفر آخر و دوازدهمیشان است. گفتم: «یا سیدی، فمن هؤلاء الاثنی عشر؟». این ۱۲ تا را میشود به من معرفی کنید؟ خوب امام باقر امام پنجم، امامهای بعدی را هم میخواهم بشناسم. اسامیشان. اسامی را گفت: اولشان علی بن ابیطالب، بعدش الحسن و الحسین. تکتک اسم اهل بیت را فرمود. بعد فرمود امام رسید به امام هادی و بعد علی بن الحسن، بعد امام هادی، پسر امام حسن عسکری که او پدر آن امامی است که قیام میکند از ما. بعد امام زمان این شکلی معرفی کرد. کیف کنید با این پایان روایت. «الّذی یخرج فییملأ الدّنیا قسطاً و عدلاً». او خروج میکند، دنیا را لبریز از قسط و عدل میکند. بعد ببین حضرت چطور معرفی کرد امام زمان را. فرمود: «یشف صدور شیعتنا». او ظهور میکند، سینه شیعیان ما آرام میشود. این داغ دل شیعیان آرام میشود. او شفای درد شیعیان ماست. قیام و ظهورش آرامش شیعیان ماست.
گفتم آقا، کی خروج میکند، «یا ابن رسول الله»؟ فرمود: همین سوال را از پیغمبر اکرم کردند و او فرمود: داستان ظهور و خروج او داستان قیامت است. همانطور خدا علم قیامت را به کسی نداده، علم ظهور را هم به کسی نداده. خدا انشاءالله به آبروی امام زمان، به آبروی امام باقر، مولود این شهر زیر باران دعا مستجاب است. روز جمعه است. بعد از اشک برای اهل بیت انشاءالله خدا این رحمت را مداوم کند. این باران و انشاءالله برف در این ایام باقیمانده از این سال انشاءالله مداوم باشد. همه کشور انشاءالله بارش باشد. این نعمت از ما گرفته نشود. این رحمت جاری باشد.
خدایا به فضل و کرمت در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل، حقوقالناس، ذویالارحام، الساعة سر سفره برکت امام باقر مهمان بفرما. شب اول قبر امام باقر به فریادمان برسان. خدایا این ماه رجب را ماه گشایشهای مادی و معنوی برای همه مسلمین، برای همه شیعیان قرار بده. امت اسلام، مردم مظلوم فلسطین، مردم یمن را به فضل و کرمت فتح و ظفر نهایی عاجلاً عنایت بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نابود بفرما. بیماران اسلام، مجروحین غزه، مجروحین حادثه کرمان را به فضل و کرمت شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیبمان بفرما. بانبی و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه یازده
امام جمعه
جلسه دوازده
امام جمعه
جلسه سیزده
امام جمعه
جلسه چهارده
امام جمعه
جلسه پانزده
امام جمعه
جلسه هفده
امام جمعه
جلسه هجده
امام جمعه
جلسه نوزده
امام جمعه
در حال بارگذاری نظرات...