هدف اول شیطان از ایجاد دشمنی و کینه بین مردم => فراموش شدن دشمن اصلی [01:59]
ترفند شیطان؛ جلوگیری از دیدن نکات مثبت [03:26]
شکرگذاری؛ عامل محبوبیت بنده نزد خداوند => اثبات صلاحیت انسان برای مسجود واقع شدن [05:35]
امتحانات سخت الهی در داشتن تفکر درست نسبت به بزرگان [08:35]
ماجرای عجیبی از ظاهر شدن شیطان به شکل فرزند امام صادق (علیهالسلام) در مجلس شراب برای ایجاد شبهه نسبت به امام [13:44]
ماجرایی از نفوذ شیطان به خواب یکی از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) برای ایجاد شبهه در برائت و لعن وی [20:37]
قرائت آیه ۱۰ سوره مبارکه مجادله؛ توصیه امام صادق (علیهالسلام) برای در امان بودن از نفوذ شیطان در خواب [24:04]
راهکار قرآن برای مقابله با پروژه شیطان => خودت را در معرض سوء ظن قرار نده [28:19]
شریک قاتل شدن به قدر یک ظرف خون به خاطر سخنانی که نسبت به او سوءتفاهم ایجاد کرده بود! [35:58]
توجه دین نسبت به رفتارهایی که ایجاد سوءتفاهم میکند؛ مقابل دیگران در گوشی صحبت نکنید! [38:44]
هدف دوم شیطان از ایجاد دشمنی=> گرفتن توان مؤمنین برای مقابله با دشمن اصلی [45:17]
هدف سوم شیطان از ایجاد دشمنی => ایجاد دلمشغولی و جدایی از ذکر خدا [47:57]
محل زیست شیطان در فاصلههاست [48:57]
ادب حضرت امالبنین (سلاماللهعلیها) نسبت به نامِ حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) [51:28]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقه.
*****
جلسه گذشته به این نکته رسیدیم که شیطان، که مانع اصلی مسیر بندگی خدا با توجه به خدای متعال است، راهکار اصلی که با بندگان خدا اتخاذ میکند، این است که آنها را تحریک میکند. به تعبیر قرآن، "نزغ" میکند، بازه زنبور و غین، نزغ میکند، تحریک میکند تا اینها را به جان هم بیندازد. "انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء"؛ میخواهد شماها نسبت به همدیگر کینه داشته باشید، شما با هم دشمن باشید. خب، چرا این کار را میکند؟
ابلیس هدف اولش این است که دشمن اصلی گم بشود. دشمن اصلی کیست؟ خودش. "عدوٌ مبین". میخواهد آنقدر مشغول دشمنهای جعلی و دروغی و الکی باشیم که دیگر اصلاً حواسمان از او پرت باشد. فکر کنیم دشمن ما ایکس و ایگرگ، زید و بکر و عمر و اینهایند. معمولاً هم این کینه و نفرت را نسبت به مومنین ایجاد میکند. و جالبش این است که اتفاقاً نسبت به آن کسانی که ما باید کینه و نفرت داشته باشیم، معمولاً ذهنمان را صاف میکند، تمیز میکند، اینها را سفید میکند، یک جوری اینها را تطهیر میکند، بزک میکند. نمیگذارد نسبت به اینها دچار سوءظن بشویم. برعکس، نسبت به مومنین، نسبت به اولیای خدا. خودش هم گفت: "ثم لا تجد اکثرهم شاکرین". من یک کاری میکنم که بندگان تو شاکر نباشند. اول به خدای متعال گفت: "خب، من نمیگذارم کسی شکر بکند." وقتی نمیخواهد ما شکر بکنیم، یعنی نمیگذارد که ما نعمت را نعمت ببینیم، نمیگذارد ما نسبت به نعمت درک مثبت داشته باشیم. خیلی اینها نکات مهم است. نعمتهایی که داریم را در ذهن ما منفی جلوه میدهد. آدمهای خوب را، کسانی که ارتباط با آنها نعمت است، همهاش در فضای گلایه و ناراحتی و اعتراض و در این حال و هوا ما را قرار میدهد. شکر نکنیم! شکر این ترفند شیطان است. این حیله و مکر شیطان.
در ارتباطهای ما با همدیگر هم همین طور است. گاهی برای مشاوره بعضی افراد مراجعه میکنند. زیاد پیش میآید. مثلاً آن مشاور از آنها میپرسد که مثلاً میخواهند طلاق بگیرند. زن و شوهر. مشاور به آن آقا میگوید که خب تو از خانمت مثلاً ویژگی خوبی هم سراغ داری؟ شروع میکند شمردن: یک، دو، سه، پنجاه، صد. به خانومه میگوید که تو از شوهرت ویژگی خوبی هم سراغ داری؟ شروع میکند مثلاً اولش یکی میگوید، دو تا میگوید. بعد، یک دور دیگر به اینها میگوید که خب حالا دوباره یک بررسی بکن. بدت میآمد، این همین است. آن بدیهایش چند تا بود؟ دو تا، سه تا، پنج تا. این خوبیها چند تا بود؟ صد تا. این صد تا چقدر مهم است؟ خیلی. آن پنج تا چقدر مهم است؟ کم. پس چه شد؟ همین آدم یک مرور که میکند، میبیند خیلی وقتها این شکلی است.
شیطان نمیگذارد آن نقاط مثبت، آن ویژگیهای مثبت، آن نکات مثبت به چشم ما بیاید که با دیدن آنها شکر میکنیم. شکر بکنیم نعمتمان افزون میشود، پیش خدا محبوب میشویم. پیش خدا محبوب بشویم، یعنی ما صلاحیت اینکه به ما سجده بکنند را داشتیم. شیطان میخواهد این را اثبات بکند که این صلاحیت نداشت. با چه میخواهد این را اثبات کند؟ با گرفتن شکر از آدمیزاد. وقتی بندهای شاکر نبود، شیطان سرش را میگیرد بالا پیش خدا میگوید: "دیدی این ارزشش را نداشت؟ دیدی لایق نبود؟ دیدی هی این را تو سر من میکوبیدی؟ دیدی میگفتی به این سجده کن؟" برای چه به این سجده کنم؟ بندهای ارزش دارد پیشگاه الهی که شاکِر باشد. آن بنده را خدا میگوید که بهش سجده کنید. چون نعمت را خدا دارد بر او میبارد، رحمت را دارد میبارد. "لئن شکرتم لازیدنکم." بندگان خالص خودش را هم به عنوان شکور یاد کرده و "قلیل من عبادی الشکور".
شیطان نمیخواهد ما شاکر باشیم. برای اینکه شاکر نباشیم، نمیگذارد ما مثبتها را ببینیم، نعمتها را ببینیم. نمیگذارد نعمتها را نعمت ببینیم. یک جوری سوءظن ایجاد میکند. به یک بنده خوب خدا میرسیم، روی چیزهای فرعی الکی اصلاً او را دشمن فرض میکنیم، نه آدم بدی فرض میکنیم. میبینی در جامعهمان، دیگر نیروهای مخلص، به درد بخور، فداکار را چه معرفی میکنند؟ بعضی از این شخصیتهای خبیث، جنایتکار، خیانتکار را چه معرفی میکنند؟ عزیزانی که مثل این شهید عزیز، سید مهدی موسوی، رضوان الله علیه، مدافعان اسد، اینها مواجببگیرند، اینها برای پول رفتند. بعد فلان کسی که یک فصل میخواهد یک جای بازی بکند، پنجاه میلیارد پول میگیرد. نمیشود دلسوز این مملکت و خاطرخواهی مردم؛ یک تقهای بخورد، فرار میکند. درجا ده تا کشور جا دارد، پناه دارد. اینها میشوند مهربان، دلسوز، فداکار، به درد بخور. اینها قهرمان ملیاند. این را همین طور مثبت نگه میدارد، آن را همین طور منفی نگه میدارد. شما نباید شکر بکنید. شکر بکنی، بیشتر میشود. شیطان که این را نمیخواهد. یک چیزهای نقاط تاریک و مبهمی را میگردد پیدا میکند. یک کاری، یک حرکتی، هر چیزی هم هست دیگر. یک چیزهایی پیدا میشود. اصلاً خود خدای متعال، باب امتحان را که خودش اصلاً میفرماید: "من فتنه میکنم"، "فتناک فتونا". شرایط را یک جوری میکنم همه فکر کنند این ولیّ خدا مقصر است، این دوست خدا مقصر است.
یکی از بزرگان درجه یک معنویت، که اسم ایشان را از باب احترام نمیآورم، جز درجه یکهای معنویت، اگر اسم بیاورم قاعدتاً اکثر شما عزیزان میشناسید ایشان را. ایشان که شاگردان بزرگی در عالم معنویت، شاگردان ایشان بودند، همسر ایشان اختلاف عقیده داشت. خیلی ساده. ایشان از دنیا رفته. یعنی شاید مثلاً شصت سال. همسر ایشان یک وقتی در منزل خودکشی کرده بود. یک عارف درجه یک، مجتهد، مرجع تقلید. و پلیس آن زمان آمده بود، متهم اصلی را ایشان دانسته بود که ایشان همسرش را کشته. و در خیابان با دست بسته ایشان را میبردند و مردم در صورت ایشان تف میانداختند. یکی از بزرگان! از کجا به اینجا؟ شما داری؟ نداریم. تشرفات داشت. خدمت امام زمان مقامات. گفته بود تحمل این را داری در خیابان تف بیندازند در صورتت به عنوان قاتل زنت؟ شرایط یک جوری رقم خورده، همه میگویند که این قاتل است. خدا این جوری میکند دیگر. امتحان است دیگر. این در خانه بوده. هیچ کس گمانی به این نمیدهد که بابا همسر آیتالله؟ آیتالله زنش را بکشد؟ ولیّ خدا خودکشی. این را میشود امتحان. خدا میریزد به هم. "فتناک فتونا." شیطان هم که این جور وقتها در صحنه کاربلد: "بیا. دیدی؟ نگاه کن. بابا همهشان همیناند. دیگر آخوندی را بهش برسی؟ حالا همان اولیش هم معلوم نیست ها. هر آخوندی را هر جا ببینی... اصلاً دیگر عنوان روی اینها نشست دیگر. اینها قاتل زناند، زنکش. این هم زنکش."
شیطان ایجاد کینه و نفرت و کدورت میکند. آن مرد الهی که همه باید از محضرش استفاده بکنند، شاگردی بکنند، استفاده اخلاقی و معنوی بکنند. داستان این شکلی است. بله، ما الان مینشینیم زندگینامهها و اینها را میخوانیم، کیف میکنیم. "او چه کسانی بودند؟ چه مقاماتی داشتند؟" حالات اینها را چهار تا شاگرد خاصشان که استقامت داشتند در خلوت با اینها بودند، برای ما نقل. "او چه آدمهایی بودند؟" آقا، مثل اینها الان هم هست؟ "آره عزیزم الان هم هست." ولی آن موقع هم که اینها بودند، شیطان یک جوری صحنه را چرک و کثیف میکرد که کسی سمت اینها نرود. الان هم همان. اینها باید از دنیا بروند، خدایی نکرده، تا بعدیها آرام آرام بفهمند که اینها کی بودند. زمان خودشان به عنوان شیاد و صوفی و کاسه و ... (نه اینکه شیاد و صوفی و کاسب نداریم.) قاضی را شما ببینید، رضوان الله علیه. شما رفتید، حتماً میروید نجف، مشرف میشوید. مزار شریف ایشان میروید دیگر. گاهی شده، مزار شریف ایشان. ایشان را شاگردان خاص ایشان، وقتی میخواستند بروند منزل ایشان، در کوچه این ور و آن ور نگاه میکردند کسی نگاه نکند. ما داریم میرویم خانه آقای قاضی. چون اگر میفهمیدند ما مثلاً با ایشان در ارتباطیم، دیگر کسی پشت ما نماز نمیخواند. مثلاً "درویش" با او در ارتباط. وقتی ایشان را خواستند دفن بکنند، چهار نفر نعش را آمدند، جسد ایشان را برداشتند بردند دفن کردند. شهدای عزیزمان که البته نور دیدگان ما هستند، ولی به هر حال، مقام آقای قاضی کجا؟ مقامات عالی و بلند این شهدا تشییع میلیونی گاهی میشوند. یک عارفی در این سطح که برخی بزرگان فرموده بودند بعد از معصومین ما تاریخ اسلام به خودش همچین کسی ندیده. متهم، تا تو خانهاش این نفوذ میکند. گاهی این حرف و حدیثها، اینها کارهای شیطان است.
شیطان سوءتفاهم ایجاد میکند. بالاخره تا یک جاهایی هم دستش باز است. بنده نمیتوانم بعضی چیزها را خیلی باز بکنم. روایت عجیب و غریبی داریم. خیلی دست کم میگیریم. گاهی شیطان ... یک شخصی به نام ولید بن صبیح از یاران امام صادق علیه السلام، یک فرزندی امام صادق علیه السلام به نام اسماعیل. میدانید این فرقه اسماعیلیه که گاهی هم در این حرمها و اینها ... ولید بن صبیح آدم رو به راهی بود. آدم اهلی بود. مورد علاقه و عنایت امام صادق علیه السلام. گفت که "... اینجا میگوید آمدم خدمت امام صادق علیه السلام. گفتم که: «آقا، این پسر شما داستان عجیبی دارد.»" در کتاب "الامامه و التبصره" صفحه ٧١ میگوید که به امام صادق گفتم: "آقا، یکی آمده پیش من." شیطان چه کارها که نمیکند؟ ولید بن صبیح میگوید: "به امام صادق گفتم: «آقا، یکی آمد پیش من. این آقای تو را میبینی، جعفر بن محمد، امام صادق؟ پسرش را خبر داری چه کاره است؟ بیا برویم به تو نشان بدهم.»" این روایت را نمیدانم اگر بگویم، احتمالاً باید دو ساعت توضیح بدهم. ولی شما خودتان الحمدلله اهل فهم. حالا اگر باز احساس کنم خیلی مطلب حل نمیشود، باز لازم است توضیح بدهم.
پس چه شد؟ ولید بن سمیع گفت: "یکی آمد پیش من. گفت: «این مراد تو، امام صادق، تو؟ پسرش را خبر داری چه کاره است؟ بیا برویم نشانت بدهم.»" میگوید رفتیم، رسیدیم به یک جمع عرقخور. دیدم اسماعیل پسر ... دیگر اصلاً فتوشاپ و اینستاگرام و اینها نیست ها. میگوید دیدم اسماعیل پسر امام صادق نشسته وسط عرقخوران. میگوید خیلی ناراحت شدم. آن هم منظورش همین بود دیگر. "اینها به تو میگویند عرق حرام است. دیدی پسر خودشان میخورند؟ بچههای خودشان آمریکا. مرگ بر آمریکاَش فقط مال تو است. هزینههایش مال تو است. بچههای خودشان میخورند. حالا خودش هم احتمالاً میخورد. حالا دیگر بچهاش لو رفته!" خیلی درد دارد دیگر. نور تو صورت امام صادق. خیلی نامرد بودند. قبول نمیکردند اهل بیت را. این جوری نبود. یک کارهای شیطان، یک چیزهایی، یک کارهایی، نقاط مبهمی. زیر و زبر آدم را به باد میدهد. اینها فتنه است. بعد خدا اجازه داده "فتناک فتونا". "میریزم به هم."
میگوید به امام صادق گفتم: "آقا، این برداشت ما را برد. پسر شما را وسط عرقخورها به ما نشان داد. ناراحت. آمدم رفتم مسجدالحرام. دیدم اسماعیل بغل حجره چهار کعبه نشسته. دستش به دیوار کعبه بود، داشت گریه میکرد. پردههای کعبه با اشک چشمه خیس شده بود. آقا، ما چه کار کنیم؟ آخرین پسرت عرقخور است. عارف. وسط عرقخورهاست. کنار کعبه است. این را چه کار کنیم؟" میگوید دوباره باز زود برگشتم. رفتم وسط عرقخورها. دیدم دوباره بین عرقخورها نشسته. میگوید حضرت فرمودند که: "یک شیطانی است به شکل پسر من ظاهر میشود وسط عرقخوران." "شیطان مضحب." در پذیرایی شیطانی به صورت آدمها میتواند ظاهر بشود. در خواب که دیگر هیچی. آن که اصلاً غوغا. روایات عجیب و غریبی داریم در مورد اینکه شیاطین در خواب چه کارها که نمیکنند. به شکل اولیای خدا میآیند ظاهر میشوند. حرفهایی میزنند. خیلی ترسناک شد. داستان بی بی سی و اینهاست. فقط دیگر حواسمان باشد گول بی بی سی را نخوریم. در اینستاگرام. آقا، خیلی چیزها حواسمان باشد. اینهایی که در مورد خیلیها میگویند سند ندارد. خدا اجازه داده شیطان ظاهر بشود به شکل یک آدم. البته حضرت فرمودند که این هم خودش مشکل دارد. فرمود: "إسماعیل یُشبِهُنی و لا یُشبه احداً من آبائه." فرمود: "او البته خودش معصیتکار است، نه شبیه پدران من است." ولی به هر حال خدا همچین امتحانهایی گاهی میگیرد. شیطان تا اینجاها میتواند نفوذ کند. خیلی کار سخت است. خیلی سخت شد. حالا نمیدانم از چهرهها مشخص است که همه گرفتار یک چالش جدی شدند که: "آقا چی شد؟ الان چه کار بکنیم؟"
نمیخواهم بگویم هر جا با هر کسی مواجه شدیم مثلاً بگوییم که آقا این یک شیطانی است ظاهر شده. و مثلاً بحث با دقت فهمیده بشود. نکته این است که شیطان تا اینجاها میتواند نفوذ بکند. این اصل نکته است. ما البته وظیفه داریم. آن هم البته خودش یک مشکلی داشته که شیطان به شکل او ظاهر میشده. شیطان گاهی به شکل آدمها ظاهر میشود. در پیمانی که بستند برای اینکه پیغمبر را بکشند، شیطان به شکل یکی از افراد قریش ظاهر شد. به شکل ... در روایت هم دارد به شکل اولیای مخلصین شیعیان خالص ما شیطان ظاهر نمیشود. نمیتواند ظاهر بشود. نه در خواب، نه در بیداری. ولی به شکل این اولیای خودش، بحثهایی دارد که یعنی چه ظاهر میشود و به چشم ما میآید و اینها. حالا نکاتی دارد. این بیست و چهار ساعته هم این جوری نیست. نیست. گاهی با شرایطی، فردش هم باید زمینههایی داشته باشد. آن در واقع خودش شیطان است دیگر. شیطان او هم خودش شیطان است. ولی نکتهاش این است که برای اینکه ... ببین امام صادق میخواهد خراب بکند، از چه دارد استفاده میکند؟ خودش را به شکل پسر امام صادق ظاهر کرده در جمع عرقخورها که دچار شک بکند طرفداران امام صادق علیه السلام را. چه امتحانهای سختی است اینها.
نکتهاش این است که عرض میکردم خدمتتان خدا اجازه داده به شیطان. امتحان است. به من و شما هم گفته حواست باشد، مواظب باش. این سوءتفاهم ایجاد نکند. مواظب باش سوءظن ایجاد نکند. با این مسائلی که ابهام دارد و معلوم نیست و اینها قضاوت نکنید. تا یک چیزی شفاف نشده، روشن نشده، حکم نکنیم. خیلی اینها مسائل مهمی است. خب، چرا شیطان این کار را میکند؟ برای اینکه آن وقت این کینه و نفرت ...
***
بگذار من یک روایت خواندم خیلی ترسیدیم. یک روایت دیگر هم بخوانم که بیشتر بترسیم. آن قبلیه فکر کنم خیلی اثر کرد، ها؟ بخوانم یکی دیگر؟ یک صلوات بفرست.
(اللهم صل علی محمد و آل محمد)
در کتاب "مناقب" ابن شهر آشوب، جزو کتابهای درجه یک عالم، جلد چهارم، صفحه دویست و سی و هفت. محمد بن کثیر کوفی میگوید که: "من هر نمازی که میخواندم...". ببینید شیطان خیلی داستان عجیبی است. "... هر نمازی که میخواندم بعد نمازم و قبل نمازم آن دو نفر را لعن میکردم." کدام دو نفر؟ دیگر همه میدانند. "فرأیت فی منامی طائراً" یک شب یک خوابی دیدم. "در خواب دیدم یک پرندهای آمد، معه نورٌ، نورم همراهش بود" "من الجوهر فیه شیئٌ أحمر شبه الخلوق" "خَلوق" به آن عطر کعبه میگویند. یک عطر سرخی به کعبه مالید. پرندهای با یک گوهری دارد میآید پایین. یک چیز سرخی دارد شبیه خلوق. آمد کنار قبر پیغمبر. "آن دو نفر را از ضریح پیغمبر خارج کرد." "فخلق هما بذلک الخلوق فی عوارضهما" از این شیشه عطر دیدم مالید به این دو نفر. چقدر مقدس بودند! ما اینها را لعن میکردیم. اینها مثل کعبهاند و عطر کعبه به اینها میزنند. چه اشتباهی میکردیم! "ثم ردهما الی الضریح". دوباره اینها را کردن تو قبر و "عاد و ارتفع هذا الطائر" این پرنده برگشت. "فسألت من حولی من هذا الطائر؟ و ما هذا الخلوق؟" در خوابم از آنها که دور و برم بودم پرسیدم: این پرنده چیست؟ این خلوق چی بود؟ گفتند که: "هذا ملک یجیء فی کل لیله جمعه یخلق هما." گفت: "یک فرشتهای است هر شب جمعه میآید از این شیشه به این دو نفر میمالد." اینها هر شب جمعه ملائکه میآیند زیارتشان! آقا، اصلاً ما کیا را داشتیم لعن میکردیم! زمانی که بی بی سی و اینترنشنال نبود، خدا در خواب از این کارها میکرد. یعنی خدا در خواب کار ِ بی بی سی اینترنشنال را انجام داده برای این آقا. مستند در مورد فرح میسازند! چرت و پرت میگویند. شما فرض کن مثلاً در خواب ببینی فرح را مثلاً ملائکه میآیند میبرند تو بهشت. دیگر کی حاضر است بگوید شاه بد بوده و اینها بد بودند و اینها.
میگوید که: "فأفجعنی ما رأیت" خیلی ریختم به هم. "فسبحت لا تتیب نفسی بلعنهما" دیگر به زبانم نمیآید. "فدخلت علی الصادق علیه السلام." امام. اینها. امام نیاز داریم. نمیدانیم الان در عصر غیبت چه بدبختیای داریم. یعنی همین امام این است. ما از همچین کسی محرومیم. میگوید رفتم خدمت امام صادق علیه السلام. "فلما رآنی ضحک" تا مرا دید امام صادق زد زیر خنده. فرمود: "رأیت الطائر؟" پرنده دیدی؟ گفتم: "یا سیدی، بله آقا جان." فرمود: "اقرأ ان من نجوی من الشیطان یحزن الذین آمنوا الا باذن الله." این آیه را حضرت فرمودند بخوان که توصیه هم شده برای رفع خواب بد و نفی نفوذ شیطان در خواب. این آیه خوانده بشود که آیه سوره مبارکه مجادله است که این نجوا از شیطان است. نجوا یک جورایی همان معنای خودمان، یعنی ذهنیت خراب کردن، سوسه آمدن، به هم ریختن. اینها کار شیطان است. "فاذا رأیت شیئاً تکره فاقرأها." هر وقت یک خوابهایی دیدی که پریشان است، یا قبل خواب بخوان که شیطان نفوذ نکند تو خواب.
بعد فرمود: "داستان میدانی چه بود؟ آن خوابی که دیده بودی؟" "والله ما هو ملک موکل بهما لاکرامهما." اینکه فرشتهای نبود که بیاید عطر کعبه به اینها بمالد، احترامشان کند. اصلاً آنی که دیدی سرخ بود، عطر تو ذهنت عطر کعبه میآمد. چون اینجا ... "بل هو وکیل بمشارق الارض و مغاربها." این یک ملکی است شرق و غرب عالم دستش است. "اذا قتل قتیل ظلماً، اخذ من دمه." میدانی کار این ملک چیست؟ هر جا کسی به ظلم کشته بشود، شهید بشود، مظلوم کشته بشود، یک تکه از خون این را برمیدارد میآورد به این دو تا میمالد. یعنی شما شریک جرم این. که عطر کعبه نبود، این خون مظلوم بود. این هم که از باب احترام نبود. از باب این بود که اگر علی را از خانه نمینشانیدید، کشته نمیشد. "فتلصق به فی رقابهما لعنها سبب کل ظلم ما." چون اینها در ظلمی که در عالم بشود، تا آخر، ریشه همین دو تاست. الان هر بچهای در غزه کشته میشود، یک تکه از خونش میروند به این دو تا میمالند. اگر جای عالم کشته میشود. طرف چی دیده بود؟ چی فهمیده بود؟ داستان چی بود؟ داستان چی بود؟ آدم میترسد دیگر. هر خوابی را روش حساب بکند. هر تحلیلی نسبت به هر خوابی را کارشناس میخواهد. کاربلد میخواهد. شیطان نفوذ میکند تا کجا. شیطان آمده چی تو ذهن این القاء کرده: "دیدی عطر کعبه به این مالیدند؟ اینها را دیدی چقدر خوب بودند اینها؟" این شیطانی است که با ما هست، درونی ماست. به اندرونی ماها راه دارد. به قوه خیالمون راه دارد. این هم شیطانی است که بیرون. چی را چی میکند؟ نیاز به گفتن نیست دیگر.
آدمهای مقدس، مطهر. شماره شخصیتی مثل حضرت امام رضوان الله علیه. آیتالله بهاءالدینی فرمود: "انبیاء و اولیاء به حضور او مبتهجاند." کیف میکنند انبیاء و اولیاء میبینند عالم خمینی دارد. اینجا مبتهجند. و همه به همین جمله، اسباب جوک تا یک ماه فراهم میشود. خمینی امتحانش را پس داده. عالم میشناسد کی بوده، چی بوده. خیلی عجیب است دیگر. اینها کارهای شیطان است. ایجاد کینه و کدورت و نفرت میکند. سوءتفاهم ایجاد میکند. این را نکته اصلی است. ما چه کار باید بکنیم؟ اولاً باید حواسمان جمع باشد. خب، خیلی هم سخت است که دچار این القائات نشویم. ولی قرآن هم گفته که سوءظن نداشته باشید. جملات خیلی هم سخت، یعنی آدم هر چقدر هم زور بزند، به هر حال مگر معصوم باشد کسی که قشنگ بفهمد قضیه چیست. وگرنه ماها را دست میخوریم از شیطان.
***
یک راهکار دیگر هم که فرموده این است که ایجاد سوءتفاهم نکن. خودت را در معرض سوءظن قرار نده. کاری نکن که کسی سوءتفاهم پیدا کند. این هم معصیت است و این هم نکته مهم. من حق ندارم با هر جمعی، با هر طیفی برم بنشینم بعد بگویم آقا تو ذهن تو مثبت کن، خوب فکر کن. تو بیا سؤال کن. چرا خودت نمیپرسی؟ مگر هرکی هر کاری از هر کی دو ساعت توضیح بخواهد؟ ". . . فلان مجلس حضور داری، فلان میتینگ سیاسی حضور داری. با فلانی سر یک سفره نشستهای. با فلانی رفت و آمد داری." در روایاتمان هم هست که اگر این کار را کردی دیگر حتی اگر تهمت، اصلاً دیگر تهمت به حساب نمیآید. یعنی وقتی میگویند فلانی با فلانی. خیلی نکته مهمی است ها. گاهی ما به این مسائل توجه نمیکنیم. اهل معصیت را تأیید نکردن. خب آقا، الان مثلاً امروزه چی میشود؟ میآید در مثلاً صفحه شخصی بنده میبیند که فرض بفرمایید مثلاً من کیا را فالو کردم؟ به قول امروزی. بیست نفر سی نفر از این سران تجزیهطلب و کی و کی و کی و هر چی قاتل و هر چی اعدامی. و بعد بگویم نه شما در مورد من حَسَن ظن داشته باش. پیدا کنم! "المرء علی دین خلیله." آدم با همان که میپرد، از با همانهاست دیگر. دیگر جایی برای حَسَن ظن ندارد. تو اگر میخواهی کسی بهت سوءظن نداشته باشد، با اینها نپر. ارتباط نداشته باش. این خیلی نکته مهمی است. گاهی بهش توجه نمیشود. در حرف زدن، در معاشرت، در کار کردن. یک جوری حرف نزن که برداشت بدی بشود. دو پهلو حرف نزن. شفاف صحبت بکن. یک جوری حرف نزن شیطان بتواند استفاده بکند. البته یک جاهایی جای دو پهلو حرف زدن استها.
ببینید، یک جاهایی داستان معروفی است دیگر. طرف تقیه میکرد. حالا تقیه خودش یک بابَی است. یک عالم شیعه بود در منطقه اهل سنت زندگی میکرد، ولی تقیه میکرد. میآمدند به این هی میگفتند آقا ما نفهمیدیم آخر تو شیعهای یا سنی؟ امامت کیست؟ گفت: "مَن بنتهُ فی بیته." من این جمله را ترجمه کنم اول یعنی چی؟ یعنی کسی که دخترش در خانه او بود. خب، یعنی چی؟ به دو نفر میخورد: ابوبکر و عمر. دخترشان در خانه پیغمبر بود (عایشه و حفصه). امیرالمومنین، دختر پیغمبر در خانه او بود. "مَن بنتهُ فی بیته." یعنی کی؟ دختر کی تو خانه کی؟ اگر دختر این تو خانه پیغمبر باشد، میشود اولی و دومی. دختر پیغمبر تو خانه این باشد، میشود علی.
امام اهل سنت بود. برویم. این عبارت دو پهلو یک جاهایی خیلی خوب است. در روایت ما هم هست. مؤمن زرنگ است اتفاقاً. اینجا راه نفوذ شیطان. این هم راه نفوذ شیطان بستن استها. این را هم توجه داشته باشید. جان مؤمن را حفظ میکند. یک جور دو پهلو حرف میزند. آتو دست کسی نمیدهد. نمیگذارد کسی سوء استفاده کند.
در مورد "لَعن" هم صحبت کردیم. بعضیها به این مسائل توجه ندارند. مخصوصاً با این فضای مجازی و با این ارتباطات. شما نباید یک جوری، یک حرفی بزنی. زیارت عاشورا. یقه یکی از این بزرگان شیعه را گرفته بودند، بزرگان اهل سنت. روی تلویزیون ممنوع است پخشش. باز اول انقلاب زیارت عاشورا پخش نکردند. گفت: "بابا، آن اولیش که چیزه، قابیل. آن دومیش نمرود. سومیش..." اول و دوم و سوم و اینها. آنی که این را یاد داده بود، بلد بود اسم بیاورد. اسم نیاورده. "گرادر..." داشته باشد، "فی بیته". اینها باز قبول نکردند. گفتند: "نه آقا، بعد شفاف. اصلاً ما نمیخواهیم اسم بگوییم. بگو ببینم چند تا امام را قائلی؟" گفت: "آقا، خسته ام کردی دیگر. من چه جور با شما حرف بزنم؟ چرا حرف حالیتون نمیشود؟ چهار تا، چهار تا، چهار تا." گفتم: "خب، حله دیگر." این مؤمن زرنگ است. فراوان داریم از این جور تعابیری که شیعیان خاص استفاده میکردند که دشمن چیزی نتواند سوء استفاده بکند. خب، این برای برخورد با دشمن.
در برخورد با مؤمنین که آدم نمیتواند این جور دو پهلو، به قول امروزیها "وسط لحاف بخوابد". شفاف. سریع. موضع چیست نسبت به فلان قضیه؟ حالا نه اینکه برویم تفتیش عقاید بکنیم، تک تک یقهشان را بگیریم، سؤال کنیم تو نظرت چیست؟ لااقل با اینها نپر. لااقل این را تأیید نکن. صفحه فلانی را لایک نکن. پیامهای فوروارد نکن. تو گروه. بگو: "حاج آقا، جایی بود اینها نشسته بودیم. برای پرده. خانمها بودند و آن ور پرده آقایان بودند و اینها." این را شنیدید؟ معروف است. هر وقت هم غش میکند، پرت میشود آن ور پرده. بعضیها کلاً صرفاً جهت اطلاع میخواهند یک سری اخبار به بقیه بگویند. ولی همهاش اخبار آن وری را میگویند. هر چی ضد انقلاب است، هر چی روحانیت. هر چی توهین است. اینها را برای اینکه بقیه در جریان باشند میگویند. ولی این ور هیچ وقت نمیگویند. هیچی. این وری دوست. روایات عجیبی در این زمینه داریم.
پس میگوید که: هم سوءتفاهم نگیر از شیطان، هم ایجاد سوءتفاهم نکن. "یقول التی هی احسن." آن بهترین حرف را بزن. با فکر حرف بزن. در این برخورد خانوادگی. یک چیزهایی میشود. یک حرفهایی میزند. مادر پسرش نشسته با عروسش دارد صحبت میکند. "آره، این دختر فلانی خیلی دختر خوبی بود. من میخواستم این را برای پسرم بگیرم." یعنی چی الان مثلاً؟ که چی الان مثلاً؟ خاصیت این حرف چیست؟ شیطان است دیگر. نمیدانم بدبخت. دختر فلانی پیش این. تعریف کنیم. تعریفهای ماها خیلی وقتها همین است دیگر. ایجاد سوءتفاهم میکند. خانمی تعریف میکند. خانومی یا آقایی تعریف میکند.
اینها همهاش زمینه شقاق و کینه و نفرت و حسد ایجاد میکندها. خیلی چیزهای عجیبی است. من روایت سنگینی به ذهنم میآید برایتان بخوانم. ولی میترسم دیگر امشب، امروز چون چند تا روایت سنگین هم خواندم، میخواهم رحم کنم. خیلی اذیت…
***
در روایت دارد روز قیامت برای کسی، "مِحجمتاً من دم" حجامت دیدید چقدر است؟ در قیامت آدم مؤمنی هم هست. یک ظرف حجامت میآورند توش خون. میگویند بگیر. میگوید: "این چیست؟" میگویند: "سهم تو از ریخته شدن خون فلانی." میگوید: "یعنی چی؟ من که قاتل نبودم!" میگویند: "بله، ولی تو یک حرفهایی زدی. زمینه یک کینهها و نفرتها را ایجاد کردی." کشتن. چقدر داستان عجیب و غریبی است. یک کسی یک چیزی میگوید، یک سوءظنی ایجاد میکند. یک سوءتفاهمی ایجاد میکند نسبت به یک قشری. یک فیلمی منتشر کرده. حالا من نمیخواهم فقط هم روحانیت و بسیجیها و اینها را بگویم. ذهن بیمار دیگر. بنده خدا نانوا وایساده دارد تو نان فوت میکند. دیدید؟ فیلمش معروف شد این چند روز. "یکی بهش سپرده بوده که آقا این نانها را این جوری من میبرم خانه، خانمام دعوام میکند. حباب روش را بگیر." این وایساده بوده فوت میکرده. یکی وایساده آنجا فیلم گرفته، گفته: "ببین نانوایی تو نانها تف میکنند!" آقا، داستان درست کرده بود برای خودمان. نانوایی و مثل اینکه چند روزی هم بسته بودند برای خود این نانوای بدبخت. و بعد این فیلمش منتشر شده و چقدر آبرویش این ور و آن ور رفته بود. ذهن بیمار و مریض.
یک بنده خدا در یک جلسهای به خود بنده میگفت. میشناسیدش هم حتماً. فیلمش هم در آمد. دیدید؟ جلسه کاری بودیم. ماه رمضان بود. یک ساعتی هم گذشته بوده مثلاً از افطار و فلان اینها. ظاهراً نماز مغرب و عشا را خواندیم. این نافله عشا را من نخوانده بودم. آمدیم تو جلسه کاری. جلسه به درد بخوری هم نداشته. میگفت: "اکثراً تو گوشیهاشون بودند. من دیدم آقا به جای اینکه تو گوشیام باشم، این نافله عشا را نشسته خواندم." فیلم گرفت. روش منتشر کرد: "ریاکار. فلانی نماز خواندن تو جلسه. بعد میگفت تو خیابان میرفتم، پیرمرده آمد وایسا تو صورت من فحشم داد: فلان فلان شده ریاکار. تو جلسه مسئولین باید فکر مردم باشی، نشستهای نماز میخوانی!" جلسه مسئولانی که تو گوشیاند. یکی فیلم اینها را در بیاورد. کارهای شیطان است اینها. سوءتفاهمهایی که شیطان ایجاد میکند.
حواسمان باشد. زمینهاش را ندهیم. دلها را نسبت به همدیگر سست میکند. فاصله میاندازد. کینه میآورد. کدورت میآورد. نفرت میآورد. یک روایت دیگر برایتان بخوانم در مورد رفتارهای سوءتفاهمانگیز. چقدر اینها در روایات ما بهش توجه شده و قشنگ است. این هم دوباره در "مناقب" ابن شهر آشوب است: "دخل امیرالمومنین علی رسول الله." امیرالمومنین وارد شد خدمت پیغمبر. نشست کنار پیغمبر. دو نفر آنجا بودند. شروع کردند در گوشی با همدیگر صحبت کردن. "فقال النبی: «لا یتناجی اثنان دون الثالث.»" پیغمبر به اینها فرمود: "آقا، وقتی دو نفر هستید، با همدیگر در گوشی صحبت نکنید، وقتی نفر سومی هست." دو نفر با همدیگر در گوشی صحبت نکنید. سخنرانی این را زیاد میبینیم. سخنرانی هم گوش بده. شخصی میگوید: "خب این ذهنیت بد میآورد دیگر. این سوءتفاهم ایجاد میکند دیگر. آدم فکر میکند دارد مسخره..." پیغمبر فرمود که آقا دو نفر با همدیگر در گوشی صحبت نکنند وقتی یک نفر سومی هست. "فان ذالک یعز المومن." ببین چقدر تعابیر عجیب است. "این موجب آزار مؤمن میشود." میدانی آزار مؤمن یعنی چی؟ "لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و العذا." یکی از چیزهایی که اثر صدقه را از بین میبرد آزار مؤمنین است.
صدقه دادی. مریضمان خوب نشد. "مگه میشه صدقه بدی مریض خوب نشه؟" "داووا مرضا کم بالصدقه." (بیمارانتان را با صدقه مداوا کنید) مریض با صدقه خوب میشود. چرا خوب نشد؟ صدقه تو باطل کردی. یا منت گذاشتی، یا یکی را آزار دادی. چقدر عجیب و غریب است این عالم. چه چیزها به همدیگر ربط دارد.
در گوشی صحبت میکنی، آن نفر سوم اذیت میشود. این دچار سوءتفاهم میشود. "چی دارند میگویند؟ در مورد من است؟ چی شده؟" خیلی پیش میآیدها. این دیگر از آن چیزهایی است که خیلی رایج است. قشنگ آدم به خودش میگیرد. این زمینههای سوءتفاهم. آدم از بین ببرد. پیغمبر داشتند. خواهر رضاعیشان که خواهر شیریشان بود، داشتند صحبت میکردند. بابا پیغمبر است! ببین. داستان خیلی داستان عجیبی است. پیغمبر است دیگر. معصوم است. داشتم با این خانم صحبت میکردم رو در رو. یکی داشت رد میشد. "خواهرمه." شیطان القا میکند بهت که: "پیغمبر هم با نامحرمها!" آیا فقط یک چیزهایی گاهی آدم میشنود. ما مجموعه طلبگی داریم در قم. دوستان طلبه. آنها کار پژوهشی انجام بدهند. یک چیزهایی گاهی به گوش آدم میرسد. آدم در خباثت شیطان واقعاً متحیر میماند.
حالا من عذرخواهی میکنم از شما. ولی مثالش مثال خوبی است. حضرت مفهومش خوب است، اذیت مصداقش بد است. بنده خدایی آمده بود از بیرون کارهای انجام بدهد در مجموعه. کار خدماتی اینها. بعد مثل اینکه یک وقتی حالا آنجا هم افراد رفت و آمد دارند. یک وقتی رفته بوده مثلاً سرویس بهداشتی و اینها. مثل اینکه حالا آن قدری نظافت نبوده آنجا. یکی از دوستان جای دیگر گفته بوده که: "این «النظافت من الایمان» فقط مال ماهاست. مال آخوندها نیست!" خدایا، شیطان سوءاستفاده میکند. آقا، اینها! ببین چقدر ... بین خودشان. وقتی آدم میرود. لذا من خیلی از این نقل قول ها را وقتی میآیند میکنند اصلاً باورم نمیشود. چون میدانم فلانی بودیم. آقا، اینها این جوریند. بچههایشان آن جوریند. یک داستان شبیه همان قضیه اسماعیل زیاد داریم. یک چیزهایی را وَرمیدارد، میسازد تو ذهنش: "اینها این جوریند. ببین حرفش این جوری است. این منظورش این بودها. این پیغمبر با نامحرمها. دیدی؟" یک عکسی پیدا میکند. مثلاً یک عالمی دختر جوانی، مثلاً دارد صحبت میکند. یک لحظه چشمش به این افتاده. عکسش را همان لحظه گرفتند. برای خود ما پیش آمده بود. یک دانشگاه میرفتیم. تازه کار بودیم. تایم تهران، ستارخان. جوان هم بودیم شانزده، هفده سال پیش. جوانتر از حالا. بچه، نمیدانستیم شیطان خباثتهایش چه مدلی است. یک دفعه دو تا از این دخترهای بسیار بدحجاب آن موقع. یکی آمد، یکی آمد آن ور. ما به اسم سؤال کردن. اینها. دیدیم عکس گرفتند. یکی آمد گفت: "حاج آقا، فهمیدی داستان چی بود؟" گفتم: "نه." "عکسهات را در آوردند که بگویند اینها ببین با همدیگر آخوند است. ببین دو نفرشان آماده باش. عکسهات را ببینی." داستان زور بزنیم سوءتفاهم ایجاد نکنیم. شیطان بالاخره اینها را دارد. ولی آدم باید خودش. پیغمبر حواسش به این بود. این حرفی که دارد میزند، بگوید که آقا این این فلانیها. بعد ما وایسادیم تو خانه با همکارمون تلفنی. یک مرد دارد با یک خانم صحبت میکند. ریسه میروند. میخندند. بعد خانمه میگوید: "کی بود؟ به تو بد..." میکنی؟ چرا زمینه نفوذ شیطان ایجاد میکنی؟ بسیاری از این معاشرتها اولاً ضرورتی ندارد، ثانیاً اگر ضرورتی هم داشت، کیفیتش را آدم میتواند مدیریت بکند. خب، زمینه داری ایجاد میکنی نسبت به ذهن این، نسبت به آن یکی، نسبت به همسرت. خیلی از این قضایا را داریمها. مثال فراوان است. اگر بخواهم بگویم اینجا این آیه نازل شد: "اذا تناجی تم فلا تناج..." و این آیه نجوا ... "مِن الشیطان."
این آقا نکته اساسی بود که میخواستم خدمتتان عرض بکنم در مورد نفوذ شیطان. و دو تا نکته هم بگویم و عرضم را تمام کنم. پس چرا شیطان میآید کینه و نفرت میاندازد؟ برای اینکه دشمنی خودش دیده نشود. مشغول بقیه بشویم. وقتی مشغول بقیه شدیم، چی میشود؟ انرژیمان گرفته میشود. آیه قرآن هم دارد: "شما وقتی با همدیگر درگیر میشوید، «یذهب ریحکم»". "جونتان گرفته میشود." الان شما میبینید این عالم اسلام چه وضعی دارد. مردم غزه را دارند به این شکل میکشند. بیانیه جنبش فتح، بنده دیشب میخواندم. یعنی آدم شاخ در میآورد! شاخ در میآورد. جنبش فتح، همین محمود عباس و اینها. این جنبش بیانیه داده: "بیست هزار تا مردم غزه را کشتند." بیانیه داده: "مردم غزه میارزید جانتان را به خاطر ایرانیها بدهید؟ این حماس و ایرانیان تانتریک، (به معنی شیطنت و دسیسه) ... فرستادند جلو شما را به کشتن بدهند. میارزید؟ دیدید؟ بدبخت شدید؟ بس است دیگر. تا کی میخواهید ادامه بدهید؟ بیست هزار تا را کشتیم." خباثت را شما ببینید. لجن میبارد. بعد فلسطینی دارد بیخ گوش آنها زندگی میکند. بعد مردم غزه را ول کنند. بعدیاش تویی که میکشند. مگر شما را نمیکشند؟ الان در این کرانه باختری سیصد و پنجاه نفر را کشتند. در کرانه باختری چقدر دارد دستگیر... خود فلسطینیها که در اسرائیل زندگی میکنند، پدرشان را در آوردند. عرب داریم در اسرائیل زندگی میکنیم. فلسطینی داریم در اسرائیل زندگی میکنیم. رفتهاند فلسطینی را گرفتند: "تو یک صفحه مرتبط با حماس را لایک کردی. انداختنش زندان." بازیکن فرانسه، لیگ فرانسه را تعلیقش کردم، بیرونش انداختم به خاطر اینکه یک لایک کردی، استوری گذاشته مثلاً. استفاده میکند. یک جمله هم میگردد در ایرانیها پیدا میکند. یا آخوندی در فلان مسجد مثلاً گفته: "بله آقا این فلسطینیها هر چی دارند از ایرانیهاست." مثلاً اگر این فلسطینی نباشم مثلاً ما باید الان کشته بشویم. اینها را در قضایای عراق و اینها، این جور قضایا داشتیمها. یک صحبت از یک امام جمعه را در آوردند. از یک آخوندی، از یک کسی، از یک آدم بیربطی. مورخانی که اینها، ببین چی است. نفرت بیندازند. کینه و کدورت بیندازند. بعد شما دیگر آن وقت صلاحَت، سمت اینها میآید. کینه و کدورت سمت اینها میآید. انرژی گرفته میشود. توانت را میگیرد. پس مشغول یک دشمن دیگر، توانت را میگیرد.
یک چیز دیگر هم هست. این را الان یک اشارهای میکنم، هفته بعد ان شاء الله مفصل به این بحث میپردازیم. این اثرش به یک معنا از آن یکی بدتر است. آن هم این است که دل مشغولی برایت میآورد. این نکته را توجه داشته باشید. آقا، این کینه و کدورتها، اثر بدش، اصلش کجاست؟ این دل مشغولیهاست. دل مشغولی یعنی چی؟ یعنی حال نماز، حال عبادت، حال زیارت. رفتی حرم. وایساد ای دو رکعت نماز بخوانی، زیارت بکنی، یادت میآید فلانی در مورد ما واقعاً چه جوری شده بود؟ این را بگویم. از اول "الله اکبر" نماز را که میگویی، یک لیستی از فحش داری برایش آماده میکنی تا نماز تمام بشود، ارسال کنیم. این چیزی است که آیه اش بود هفته پیش هم خواندیم دیگر. گفت: "شیطان میخواهد شما را مشغول درگیر بکند و شما را از نماز ذکر خدا بیندازد." یک بحث مفصلی دارد. هفته بعد ان شاء الله مفصلتر بهش میپردازیم. پس دل مشغولی میآورد. یکی اینکه انرژیت را میگیرد. مشغول یک چیز الکی میکندت. یک دشمن خیالی را میزنی. "دشمن فرضی بود." میگفت: "رفتیم از دشمن فرضی شکست خوردیم." مشغول دشمن فرضی میشوی. بعد دل مشغولی الکی هم برایت میآید. این آن کاری است که شیطان میکند. سوءتفاهم ایجاد میکند. فاصله میاندازد. اصلاً شیطان تو فاصلهها زندگی میکند. این نکته کلیدی را هم داشته باش. محل زیست شیطان تو فاصلههاست. این هم نکته طلایی است.
وقت دارد تمام میشود، ولی حیفم میآید بعضی از نکات مطرح نشود. وقتی دو نفر به همدیگر کاملاً اتصال دارند، قفلند، زنجیرند، جا نیست شیطان آن وسط سوسه بیاید. یک کم که فاصله میافتد، قشنگ شیطان وسط. از این شکاف. محل زیستش، زیست بوم شیطان، شکاف است. یک کم که فاصله. حالا این فاصلهها، ان شاء الله این باز یک بحث دیگری در یک جلسه دیگر دارد. فاصلهها یک بخشش همین فاصلههای ظاهری است. برای همین سفارش شده خیلی فاصلههاتان از همدیگر طولانی نشود. مثلاً در روایت داریم: "مرد خوب نیست یک شهر دیگر محل کارش باشد، مگر اینکه ضرورتی باشد، استثنایی باشد." برای مرد خوب است صبح برود، شب بیاید. فاصله که زیاد میشود، فاصلههای ظاهری، فاصلههای قلبی میآید. همان که شعر معروف چی میگوییم؟ آفرین. "از دل برود هر آنکه از دیده رود." چقدر داریم در این مشکلات خانوادگی. مرد وقتی مثلاً سه روز در هفته نیست، چه مشکلاتی برای خانمش پیش آمده؟ مگر اینکه ضرورتی. حالا مجاهد، یک شهر دیگر، کشور دیگر. ضرورت اقتضای... وقتی ضرورت نیست، برای یک مشت پول بیشتر، یک چند میلیون حقوق بیشتر، این فاصلهها را! مراقبت کن. شیطان از اینها استفاده میکند. بحث مفصلی دارد. چندین جلسه در مورد گفتگو بکنیم. این اجتماعات ظاهری میبندد راه آن نفوذ را. از اینها نباید فارغ شد. نباید غافل شد. شیطان محل زیستش شکافها، فاصلههاست. از اینجاها سوءتفاهم میتواند ایجاد بکند. وقتی دو نفر با هم یکدل بودند، دیگر اصلاً راهی نمیماند برای شیطان. این را نکته اصلی. خیلی اینها نکات فنی و دقیقی است. ببین آن آدم زرنگ، خالص، با صفا به چه چیزهایی حواسش هست که سوءتفاهم ایجاد نکند، فاصله نیندازد. چقدر اینها ظرافت میخواهد. عرض کردم در مثالهای خانوادگی ماها خیلی رفتارهای ما سوءتفاهمبرانگیز است.
یک نمونه خانوادگی به شما بگویم. از یک زن باجلالت و با عظمت، حضرت امالبنین سلام الله علیها. سالگرد ایشان است. وقتی وارد خانه امیرالمومنین میشود، نام ایشان فاطمه بنت حزام است. به امیرالمومنین عرض میکند که: "شما بچههایی در منزل دارید. حسن و حسین." حالا این خانه، خانه معصوم است. یک طرفش علی، یک طرفش حسن، یک طرفش حسین. عرض میکند: "علی جان، از شما درخواست دارم من را در خانه فاطمه صدا نکنید. چرا؟ دوست ندارم این نامی که برای این بچهها این طور مقدس و یادآور فاطمه زهرا است، این را به کسی دیگر بگویم. من را چیز دیگری صدا کنید." که حالا بعدها که پسردار شد، امالبنین شد. ببین به چه چیزهایی توجه دارد. سوءتفاهم میشود. "ممکن است کسی فکر بکند من هم خودم را فاطمه میدانم. نه، من کنیز فاطمه، من خاک پای فاطمه." بعضی گفتهاند: "بچه هایش را دور سر حسن و حسین میچرخاند." "فکر نکنید من هم خودم را زن این خانه میدانم. من هم خودم را و همسر علی میدانم. بچههایم را معادل حسن و حسین میدانم. نه، من بچههایم قربانی حسن و حسین. یک وقت سوءتفاهم نشود. یک وقت برداشت بدی نشود. فکر نکنید چون من هم همسر علیام، یعنی من هم مثل فاطمه. فکر نکنید چون عباس هم پسر علی است، یعنی مثل حسین است." این جور بچه پرورش داده امالبنین. به این ظرایف و ریزهکاریها توجه داشته. رحمت و رضوان بیکران الهی بر این زن با عظمت. این طور راه نفوذ شیطان. اوج آن اخلاص و صفا. دیگر شیطان در این خانه راه ندارد. بچهها را میبینی چه بچهای پرورش میدهد. آیه قرآن در مورد مادر مریم دارد که از خدا خواست که خودش و ذریهاش از شیطان رجیم حفظ بشود.
کی می تواند بچه اینجوری پرورش بدهد که شیطان توش نفوذ نداشته باشد؟ زنی که انقدر حواسش هست به اینکه سوءتفاهمی نشود. رخنه ای نباشد برای نفوذ شیطان. بچه هایی که پرورش داده، شما ببینید، یکی یکی باصفاتر، لطیفتر، نورانیتر. شیطان به این ذریه راه ندارد.
اینها فقط بچههای امیرالمؤمنین نیستند. امیرالمؤمنین بچههای دیگر هم داشت. محمد بن حنفیه وقتی در میدان رفت بجنگد، ترسید. برگشت. حضرت فرمودند که: "تو رگی از مادرت داری. همین باعث شده که ترسو باشی. پرچم را بده حسن و حسین. آنها بچههای فاطمه. "درسته که همه بچههای امیرالمؤمنین اند ولی مادر خیلی مهم است. لذا به عقیل فرمود امیرالمؤمنین: "برای من یک زنی پیدا کن. میخواهم بچه شجاع برای من به دنیا بیاورد." گفت: "آقا، این خانم را سراغ دارم: فاطمه بنت حزام."
اصلاً به این عشق، به این دلیل امیرالمؤمنین با امالبنین ازدواج کرد. این عباس فقط محصول امیرالمؤمنین نیست. یک مادری مثل امالبنین دارد. وقتی خبر آوردند از کربلا، قاصد آمده، پیک آمده، خبر آورده که در کربلا چه گذشته. اولین سؤالی که کرده: "که بگو از کربلا چه خبر؟" مرحومقانی (محدث قمی) در "تنقیح المقال" نقل میکند، گفت: "خانم جان، تسلیت می گویم، «قد قتل العباس» عباس کشته شد." گفت: "اَخبرنی عن ابی عبدالله." "به من از حسین بگو." تعبیر حسین هم نمیگویدها. ببین حواست به این ریزهکاریها باشد. حسین تفاوت دارد با ابی عبدالله. برای امالبنین "حسین" نیست. یعنی بچهام نیست. امامم است. نه اینکه چون تو دامن من بزرگ شده است، من بچهام میدانم. امامم است. آقام است. "از اباعبدالله بگو." گفت: "خانم جان، حسین را کشتند." گفت: "نه. الان دیگر باورم نمیشود. حالا از عباس بگو." مگر عباس هم نبود؟ که حسین به قربان این زن! ببینید، چهار تا بچه دارد. شاید کمتر به این نکته توجه شده باشد. سن این بچه ها، حالا حضرت عباس حول و حوش سی و خوردهای، سی و چهار سال سن این بزرگوار است. بقیه بچهها سنشان کم است. جوان. یکی بیست و یک سالش است، یکی بیست و پنج سالش است، یکی بیست و نه سالش است. چهار تا جوان. فرزند جوان را میخواهند خبر شهادت بیاورند برای امالبنین. اصلاً یک ذره متأثر نمیشود از این داغ این جوان. اول برای حسین خوب گریه کرد. گفت: "جانم به قربان حسین." این اشک ریخت. این دل سوخت. بعدها گفتند وقتی میرفتند در قبرستان بقیع مینشست، آنجا، اینجا دیگر میشود صورت قبر. از چهار تا جوان میکشید به نام بچه هایش. آنجا روضهخوانی بچههایش را میکرد. این نکته را هم توجه داشته باشید. این هم باز به همان رفع سوءتفاهم برمیگردد. یعنی چی؟ روضهخوانی که میکند امالبنین، روضه حسین نمیخواند. روضه عباس میخواند. اول که خبر دادند، همه هوش و گوشش حسین. ولی الان که میخواهد گریه کند، تا آخر عمر کوره آتش بود امالبنین. میگویند تو بقیع مینشست. روضه میخواند. دشمنان اهل بیت مثل مروان بن حکم وقتی رد میشدند، اشکشان جاری میشد از دیدن این اشعار و این نالههای این مادر. اینجا که نشسته میخواهد روضه بخواند، روضه عباس میخواند. شاید منظورش این است. میخواهد سوءتفاهم برطرف بشود. شاید معنایش این است که روضهخوان حسین که فاطمه است. "او باید. من روضهخوان عباسم. من کجا که بخواهم روضهخوانی حسین کنم. من بخواهم از حسین بگویم." حسین را باید مادرش برایش نوحه کند. روضه بخواند. روضهام را تمام کنم. این بچه پروری از این مادر چی میشود؟ امالبنین چی تربیت میکند؟ چی تربیت میکند؟ میشود عباسی که دستش به آب رسیده. یک وقت سوءتفاهم نشود. "من دستم به آب برسه اول خودم." درسته این تشنگی کام من را خشک کرده، جانم را گرفته، رمقم را گرفته. ولی مادرم من را این جور پرورش داده: اول حسین. "من به قربان حسین. «فذکر عطش الحسین و اولاد الحسین»." "به یاد تشنگی حسین افتاد." ام جان به قربان تو. چه بچهای پرورش. ناز شست. مرحبا. چه توفیقی آدم بچه پرورش بدهد برای آقایی که پناه همه عالم است، مثل حسین. بچه تو پناه او باشد. ستون خیمههایش باشد. پشت و پناهش بشود.
امالبنین به تو خبر شهادت حسین دادند، ولی احتمالاً خوب توضیح ندادند. تو سؤال کردی: "مگه عباس هم نبود که حسین را کشتند؟" بگذار من خوب توضیح بدهم. اصلاً حسین تو وقتی کشته شد که عباس کشته شد. خودش گفت. الان امالبنین بهت خبر دادند یا نه؟ تو داری برای عباس گریه میکنی؟ حسین هم برای عباس گریه میکرد ولی گفتند از میدان که برمیگشت سر آستین به چشم گرفته بود با سر اشکاش را خشک میکرد.
علی لعنت الله علی القوم الظالمین و یعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. ما را نوکر حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. علما، شهدا، فقها، امام راحل. حقوق السا. بر سر سفره با برکت حضرت امالبنین مهمان بفرما. شب اول قبر حضرت امالبنین به فریادمان برسان. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. بیماران اسلام، مجروحان غزه را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. امت اسلام را فتح و ظفر نهایی عاجل عنایت بفرما. شر ظالمین به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هر چه گفتیم و صلاح ما بود، هر چه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بانبی و صالح. رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه نه
امام جمعه
جلسه ده
امام جمعه
جلسه یازده
امام جمعه
جلسه دوازده
امام جمعه
جلسه سیزده
امام جمعه
جلسه پانزده
امام جمعه
جلسه شانزده
امام جمعه
جلسه هفده
امام جمعه
جلسه هجده
امام جمعه
جلسه نوزده
امام جمعه
در حال بارگذاری نظرات...