بررسی رابطه و نقش مردم نسبت به یکدیگر [01:00]
کنار زدن سد بزرگ معنویت یعنی 'شیطان' بدون 'همراهی و همدلی' همه جامعه امکانپذیر نیست [04:38]
'امیرالمؤمنین' (علیهالسلام)؛ محور ارتباطی در جامعه مؤمنین => 'پول'؛ محور ارتباطی در جامعه کافرین [06:28]
قهر کردن دو مؤمن با یکدیگر => خروج هر دو از اسلام [07:23]
امام صادق (علیهالسلام): من از شیعیانی که با هم 'قهر' میکنند 'بیزارم' [07:40]
جدا شدن مؤمنین از یکدیگر => فرصت طلایی برای شیطان؛ مانند برهای که از گله جدا شده [10:40]
گذشت به خاطر امام => راه برون رفت از اختلافات [12:38]
لزوم توجه و حفظ نعمتهای الهی خصوصا نعمت 'وحدت قلبها' [16:37]
محبت عجیب مردم به 'حاج قاسم سلیمانی' پس از گذشت چهار سال [19:29]
کجاست سبب 'اتصال دهنده' بین زمین و آسمان؟ [22:18]
توصیههای سید بن طاووس (ره) راجع به امام زمان (علیهالسلام) در نامه به فرزندش [24:04]
سیدبنطاووس (ره): راه ارتباط با امام زمان (علیهالسلام) باز است [31:23]
مراحل تولد امام در بیان امام صادق (علیهالسلام) [38:10]
ادب و معرفت جناب 'حکیمه خاتون' و ماجرای تولد امام زمان (علیهالسلام) [40:10]
ماجرای تولد حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در بیان امام صادق (علیهالسلام) [47:23]
نزول چهار زن بهشتی برای کمک به حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) [50:06]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
اعضای یک جامعه، مردم در یک جامعه، رابطهشان با همدیگر و نقشی که با همدیگر دارند را، اگر بخواهیم تشبیه بکنیم یا تشبیه خوبی که بشود کرد و امروزی باشد و برای امروز قابل فهم باشد، شبیه یک صفحهکلید (این صفحهکلیدهای کامپیوتر یا کیبورد) است. جامعه مردم یک همچین شکلی و یک همچین فرمی دارد. هر یک فردی یک دکمه است توی این صفحهکلید؛ یک نقشی، یک میزان اثری، یک اثر خاصی دارد توی این صفحهکلید. یک کلمه، یک حرف، یک حرف میشود حرف "ب"، یک حرف میشود حرف "س"، یک حرف میشود حرف "ش". یک دکمهای، مثلاً، میشود دکمه "شیفت"، یک دکمه میشود دکمه "آلت"، "کنترل"، "اسپیس"، "اینتر". هر کدام یک اثری، یک خاصیتی، یک فایدهای دارد. یک چیزی هم هست که همه اینها را در ارتباط با همدیگر قرار داده؛ که حالا اصطلاحاً به آن میگویند: "ریزپردازنده" یا یک پردازشگری دارد. چون اگر بسوزد یا نباشد، اینها اصلاً کاراییشان را از دست میدهند.
بعد باز خود این کیبورد متصل میشود به آن دستگاه رایانه یا کامپیوتر. یک رابطه دو طرفه با آن دارد. از یک طرف به واسطه آن دستگاه روشن میشود، کار میکند. از یک طرف، هر دکمهای که میزند، آن، این دکمه را میخواند و اثرش جاری میشود. تمام این دکمهها، آن کامپیوتر دریافتی از این دارد. این تقریباً میشود گفت حکایت جامعه ماست. از یک جهت، منافع مادیمان این شکلی است و از یک جهت، منافع معنویمان این شکلی است. مشاغل، هر چقدر هم که سطحی و معمولی باشند و به حسب ظاهر چیزی به چشم نیاید، نقش کلیدی دارند در جامعه. هر چقدر هم ماها مثلاً خیلی ارزشمند ندانیم اینها را. فرض کنید مثلاً آن عزیزانی که شغل محترم غسالی را دارند، خدا بر توفیقاتشان بیفزاید. ممکن است توی جامعه خیلی کسی رغبتی به این شغل نشان ندهد و مثلاً به وجهه نیاید از اینکه مثلاً یک کسی همین شغل را دارد. فرض کنید امروز در ایران این عزیزان همه اعتصاب بکنند، پنج روز اعتصاب بکنند، چه میشود؟ کامیوندارها اعتصاب بکنند، رانندههای تاکسی اعتصاب بکنند، خلبانها اعتصاب بکنند، پاکبانها اعتصاب بکنند، دانه به دانهاش چیزی به چشم نمیآید، ولی نبودنش یک آسیبی میزند به جامعه، همه امور مختل میشود.
توی مسیر معنوی، همین شکلی است. ما فواید معنویمان حاصل نمیشود، همانطور که فواید مادیمان تا وقتی همه سر جای خودشان ننشینند حاصل نمیشود. شما تا وقتی تمام دکمههای کیبورد درست نباشد، در مسیر معنویمان تا وقتی همه با هم همدل نشوند، انسجام پیدا نکنند، به چیزی نمیرسند، به فایدهای نمیرسند. این سد بزرگ مسیر معنویت، که شیطان است، را نمیتوانند کنار بزنند، چه شیاطین انس و چه شیاطین جن. تا وقتی همه یکدل نشوند، این شیاطین انس در جامعه نقش دارند، کاربرد دارند، اثر دارند، فتنه میکنند، آسیب میزنند. مسیر معنویت باز نمیشود، مسیر بندگی فراهم نمیشود. همه باید با همدیگر متصل بشوند. یک قطعه که نباشد، کار آسیب میخورد.
حالا فرض کنید دکمهای توی این دکمههای کیبورد، مثلاً شرط و شروط بگذارد. این مثال را میگویم بعد میخواهم چون روایت خیلی ترسناکی براتون بخوانم، امروز کلاً روایات ترسناک، نه ترسناک نیستند، بلکه عجیبند. بعضیهایشان ترسناک است، وضعش خیلی عجیب است، انشاءالله که وقت بشود، چون آنقدر مطلب هست که میترسم وقت کم بیاید. فرض کنید مثلاً دکمه "ب" بگوید: "ببین آقا، من کار میکنما، ولی مثلاً اگر قرار باشد توی یک کلمهای 'س' باشد، من کنار 'س' نمیآیم، من با 'س' قهرم. من با این کار نمیکنم." این همه کلمه است که فقط "ب" و "س" باید با هم باشند، دیگر چیزی نمیشود تایپ بشود. در روابط مؤمنین هم وقتی دو نفر این شکلی با هم قهر میکنند، یک همچین آسیبی به جامعه زده میشود.
بعد آن پردازشگر و آن ارتباطدهنده کیست و چیست؟ آن پردازشگری که همه به واسطه او متصل میشوند به همدیگر، امیرالمؤمنین فرمود: "أنا یعسوب المؤمنین"؛ منم که بر محور من مؤمنین جمع میشوند. البته فرمود: "و المال یعسوب الفجار"؛ منافقین دور پول جمع میشوند، محور ارتباطیشان، رشته ارتباطیشان، پول، مال، جامعه کافر. جامعه منافق، جامعه مؤمنین، محور ارتباطیشان امیرالمؤمنین است. محور ارتباطی یعنی چه؟ محبت امیرالمؤمنین، اطاعت امیرالمؤمنین، ارتباط با امیرالمؤمنین، ارتباط قلبی.
علی را دوست دارم. این دکمه "ب" بگوید: "آقا، من با پردازشگر که مشکل ندارم، من با 'س' مشکل دارم." پردازشگر میگوید: "تو با من مشکل داری. تو با 'س' قهر نکردی که، تو با من قهر کردی." خیلی ساده میگیریم این قطع رابطههای مؤمنین را در جامعه. از اسلام خارج میشود. یک روایت براتون بخوانم، روایت ترسناکی است. میفرماید که امام صادق (علیه السلام) به مفضّل فرمود: "وقتی دو تا شیعه با هم قهر میکنند، فتبَرّی منی أحدُهما و لعنته." این دو نفری که با هم قهرند، من هم از آنها بیزارم و هم آنها را لعن میکنم. امام صادق (علیه السلام) شیعه را، کافهدر، در تحفالعقول صفحه ۵۰۴. گفتم: "آقا، حالا هر دو که شاید مقصر نباشند، یکی مقصر است. شما چرا بدم میآید؟" تازه تعبیر "لعن" خیلی تعبیر عجیبی است. "هم بیزارم و هم لعن میکنم." "یکی مقصر است، چرا هر دو؟" فرمود: "من انتظارم این است که اونی که مقصر نیست، وقتی دید رابطه شکرآب شد، خراب شد، این برود به او بگوید: 'یا أخی عن الظالم، من اشتباه کردم، کوتاه بیا.' حتی ینقطع الهجران، تا این قهر تمام بشود." او یک ظلمی کرد، حالا البته بعضی ظلمها را باید آدم فاصله بگیرید. به معنای این نیست که سر هر چیزی آدم کوتاه بیاید. بسیجِ مسائل هست که آنجا آدم فاصله بگذارد. مسائل اعتقادی: یک کسی دشمن اهلبیت است، آسیب جدی دارد برای اعمال من، اخلاق من، رفتار من. حالا این فاصلهگذاری هم به این معنا نیست که من بهش فحش بدهم. مثلاً اهلبیت خودشان در اقوامشان بعضاً مواردی بوده، محرمشان بوده، طرف ناصبی بوده، دشمن. رفتوآمد نداشتم. ولی حضرت به واسطه پول میدادند. امام صادق (علیه السلام): "فلان پسر، برو بهش کمک کن، نیاز دارد." این صله رحم، صله رحم برقرار باشد. فرمود: "اینها قهر بکنند، من اینها را هم بیزارم و هم لعن میکنم."
مرحوم آیتالله حائری شیرازی، خدا رحمتش کند، خیلی انسان حکیمی بود. کتابی دارد به نام "حکومت جهانی خدا" در مورد امام زمان توضیح میدهد. ایشان میفرماید که شما وقتی از هم بریده میشوید، از امام زمان بریده میشوید. از خودم دور. دکمه "ب" بگوید: "آقا، من با دکمه 'س' کار ندارم." "منم با تو کار." "من فقط با 'س' مشکل دارم." "تو با من مشکل داری! تو از من نمیخواهی اطاعت کنی! تو کار من را داری آسیب میدهی! تو دست و بال من را داری میبندی! بودنتان کنار هم، هر دانه شما، هر دکمهای که از شما، هر یک نفر شما، یک دکمه یک کاری را از من حل میکند، یک گرهی را باز میکند."
توی روایت دارد: "شیطان مثل گرگ است برای گله میماند." گرگ میایستد رصد میکند یک گوسفند وقتی جدا میشود از "شاز من القنم"؛ یک گوسفند وقتی جدا میشود، بعد میرود شکارش میکند. فرمود: "شیطان هم وایساده ببیند کی شما میبُرید، بعد بدبختتان کند." دانه زنجیر شما. یک کلید را وقتی میخواهی ببری، رشته کلید متصل باشد، نمیشود برد. این باید بکَنی، بعد ببری. همهاش. وگرنه میآید. یک مؤمن هم وقتی به بقیه مؤمنین متصل است، وقتی شیطان میخواهد ببرد، ۵۰ نفر را بکشد، هدفشان! ۵۰ تا! نمیشود حریف همه اینها با همدیگر نمیشود. اولین آزمون جدا میکند. اول پای طرف را از مسجد کوتاه میکند، از هیئت کوتاه میکند، از این اجتماعات مؤمنین کوتاه میکند. بعد آرام آرام میبینی افکارش عوض شده، حال و هوایش عوض شده. اینجوری ارتباط خراب میشود، آن اثر و فایده دیگر نیست. چطور بزاز و اگر اعتصاب بکنند، کامیوندار اگر اعتصاب بکنند، جامعه آسیب میبیند، یک تعدادی از مؤمنین وقتی فاصله میگیرند، این ایمان همه آسیب میبیند، چون شیاطین قدرت پیدا میکنند، سوار میشوند، شیاطین انس سوار میشوند. دیدید تا یک کم توی جامعه تنش میشود، اختلاف میشود، مشکلات امنیتی پیش میآید؟ پارسال یادتان هست؟ قضایای شاهچراغ و اینها؟ یک کم اوضاع به هم میریزد. الان من میتوانم یک کاری بکنم. تا وقتی همه با همند، حواسشان به من، من را نگاه میکنند، من چه کار کنم؟ اینجا یک کم اینها را باید مشغول همدیگر بکنم، بعد بیایم خرابکاری کنم. شیطان این رشته ارتباطی. امام، گل روی امام. با هم بسازید، کنار بیایید. به خاطر او با هم کنار.
چقدر توی جامعه مشکلات عجیب و غریب سر مسائل اقتصادی، سر ارث که اصلاً دیگر سکه رایج است. شاید هفتهای نباشد که ما این قضیه را اینجوری نداشته باشیم که "آقا بحث مربوط به ارث، بحثهای این شکلی سر بحث مالی و اقتصادی و پولی." البته ظلم زیاد است، یک جوری کوتاه بیاییم که دست و بال ظالم باز بشود، هر غلطی دلش میخواهد بکند. آدم بالاخره باید با عقلانیت و حکمت برود جلو. آخه بعضیها فقط به مظلوم توصیه اخلاقی میکنند، "تو کوتاه بیا." گفت: "طرف عالم برزخش را دیده بودند، گفتند که: 'چه طور؟'" گفت: "یک گیر اساسی اینجا دارم که پدرم را درآورده." دعوای بود توی خیابان، حسن. تصادف کرده بودند. این گفت: "آقا، مثلاً این سپر من را که انداختی، مثلاً مثال، سپر من را انداختی، مثلاً ۵۰۰ هزار تومان خسارت." اون یکی گفت: "۴۰۰ هزار تومان خسارت." یک وقت مصالحه میکنی، هر دو تا را راضی میکنی. یک وقتی طرف یک جوری نباید حرف زد که مظلوم فقط کوتاه بیاید، به ظالم نمیرسد که غلط است. ولی یک جور هم نباشد که همهچیز پول و وسایل این شکلی.
گاهی خانوادههای مؤمن، مذهبی، علاقهمند به اهلبیت، جمعهای هیئتی، خیلی عجیب است سر یک مسائل بیخود، بیربط، الکی. کار شیطان است. بعد دلمان خوش است به اینکه ما اهلبیت را داریم. نیست دیگر. دیدید امام صادق چه فرمود؟ "تو کوتاه بیا. اگر او جَریتر نمیشود نسبت به ظلمش، به چهار نفر دیگر ظلم و جنایت نمیکند، تو برو. آقا، اصلاً ولش کن." "نه، ارزش ندارد." حالا آن قیمت کمتر است، آن مورد کمارزشتر است، "آن مال من باشد." اینها ارزش ندارد. بعد با خدا معامله کند آدم، با امیرالمؤمنین معامله کند. روایت عجیبی دارد. فرمود از خود امیرالمؤمنین فرمود: "اگر کسی به یکی از فرزندان من محبتی کرد، آن فرزند من لم یواکف از پس محبت این بر نیامد، برایش جبران نکرد، من برایش جبران میکنم." خیلی راحت. "سیدی، مثلاً، حالا همه امت اسلام، فرزندان امیرالمؤمنین." طرف نفهِمَد، طرف بگوید نمیآورد. انگار نه انگار. اینجا وقت شیرینزبانی است، وقت ادای اطوار درآوردن است. "یا امیرالمؤمنین، به خاطر گل روی تو، من کوتاه میآیم." راضی میکند امیرالمؤمنین را. راضی. "به خاطر روی گل روی تو، من کوتاه. دعوا نشود، شِقاق وارد نشود توی جامعه مؤمنی. تو آسیب میبینی، خانوادههای مذهبی با هم دعوا دارند."
بعد اثراتش را توی نسلهای بعدی آدم میبیند. بچهها از همهچیز بیزار و متنفر. آسیب میزند به جامعه، آسیب میزند. "و اعتصموا بحبل الله جمیعاً." این رشته ارتباطی، "حبل الله." پیوند دهنده. چیزهای دیگر هم نمیتواند. پول آنقدر قدرت ندارد، دلها را به هم متصل. "لو أنفقت ما فی الأرض جمیعاً ما ألفت بین قلوبهم." اگر هرچه توی زمین بود، روی زمین خداست که تألیف قلوب میکند. این از آیات عجیب قرآن است. فرمود: "فقط از من برمیآید. هیشکی نمیتواند دلها را به هم پیوند بدهد." نعمت است. حواستان باشد. "فأصبحتم بنعمته إخوانا." چند تا ماها این نعمت را شکر میکنیم؟ خیلی نعمت عجیبی است. اصلاً به چشممان نمیآید این نعمت. الان حضور شماها صبح جمعه، روز استراحت. این ساعت ۷ صبح، ۸ صبح، تمام طول هفته درگیر کار، مشغله، فعالیت. یک صبح جمعه بوده، جمع شدید، مجلس دعای ندبه است، ذکر امام زمان. نه پول میدهند، نه مثلاً غذای آنچنانی میدهند، حتی ممکن است سرمای هوا هم اذیتتان بکند. نه جایی دارید که تکیه بدهید. کله صبح وقت استراحت با این همه خستگی. چه چیزی شما را اینجا جمع کرده؟ چه عامل قدرتمندی است؟ خیلی چیزهای عجیبی است. ما آنقدر که دیدیم به چشممان نمیآید. قرآن بعضی نعمتهای خاص را میگوید. میگوید که آقا، فرض کنید صبح پا شدیم، دیدیم که آب نمیآید. آیه قرآن. چه کار کنیم؟
کی میتواند این دلها را به هم متصل کند؟ بچه از پدر میبرَد، یک برادر از برادر میبرَد. هرچی هم خرج میکنند، پول، محبت، احترام؛ فایدهای ندارد. اینها قدرت نمایی خداست. دل را خدا پیوند میدهد. وظایف ظاهریمان را انجام دهیم، ولی قدرت خداست و این نعمت خداست. بعد شما این محبتی که نسبت به هم دارید، محبتی که نسبت به اهلبیت دارید. حالا شما در جلسه شرکت میکنید، مینشینید، مثلاً استفاده میکنید از دعای ندبه. بعضی عزیزان از چند ساعت قبل میآیند اینجا، غذا بار میگذارند، میروند صف نان میگیرند، چای میریزند، ظرفها را وایمیستند میشویند. به چه عشقی، برای کی؟ اینجا. این توی هیئتها، آنطور. زیارت اربعین، آنطور. کار کیست این؟ این چه محبتی است میجوشد این قضیه؟ سردار عزیزمان، حاج قاسم سلیمانی. این محبت مردم. چهار سال گذشته. فلان بازیگر معروف میمیرد، دیگر بعد دو سه هفته هیچ خبری ازش نیست. چهار سال است. بابا، الان شما برای عزیزانتان، کیست که بعد چهار سال هنوز گریه میکند؟ حاج قاسم سلیمانی. هر سال آدم احساس میکند داغش دارد تازه میشود. جمعیت پا شدند. از کجاها که نیامدند برای زیارت ایشان؟ شهر زیارتی هم که نیست که مثلاً بگوید آقا مشهد بوده، حالا تا مزار ایشان هم رفتند. یک شهر دور. نه، آنقدری شهر برخوردار و با امکاناتی است، نه خیلی مکان زیارتی آنجوری دارد، نه جای سیاحتی آنجوری دارد. به عشق زیارت این شهید، عملیات تروریستی شده، یک تعداد کشته شدند، شور و اشتیاق مردم برای رفتن بیشتر شده. خیلی اینها عجیب است. در منطق شیاطین نمیگنجد. میگوید: "من یک بزنم، باید همه بترسند، دیگر نیایند." نمیداند این دلها دست خداست. خدا اینطور متصل میکند. یعنی محبت حاج قاسم، مگر میتوانی از دلها بیرون کنی؟ هرچه میزنی، بدتر میشود. محبت بیشتر میشود، توجه مردم بیشتر میشود، اشتیاق بیشتر میشود. اینها کار خداست. البته آن آدم چو خدایی بوده. این شکلی است. آدم غیر خدایی نمیشود. اینها کار امام است. اینها در اثر ارتباط با امام است. امامی که میتواند اینطور. امامی که از عالم دلها را به هم پیوند میدهد. امام این قدرت را دارد. بقیه چیزها این قدرت را ندارد.
الان هی میگویند آقا، مثلاً وفاق ملی، مثلاً ما یک کاری بکنیم که مثلاً ارتباط مردم با همدیگر قویتر بشود. بعد یک سری چیزها سرمایهگذاری میکنیم. مثلاً میگوییم آقا اینها وفاق ملی را بالا میبَرَد. مثلاً چی؟ مثلاً فوتبال، ورزش، المپیک، جام جهانی. تا یک حدی ظرفیت دارد برای اینکه مردم با همدیگر ارتباطشان قوی بشود. ولی آن قدرت و کشش در اینها نیست. خود فوتبال یک وقتهایی میشود عامل تفرقه و کینه و نفرت. همینهایی که توی استادیوم جمعند که مثلاً تیمشان ببرد. خدا نکند تیمشان مثلاً سه تا گل بخورد، گاهی میگیرند همدیگر را تیکهپاره میکنند. قدرت ندارد دلها را اینجور به هم متصل کند. یک "حبلالله" میخواهد. "حبلالله" باید یک سرش توی آسمان باشد، توی عالم بقا باشد، توی ملکوت باشد. توی دعای ندبه چه خواندید امروز؟ "و این سببُ المتصل بین الارض و السماء." چقدر تعبیر عجیب. کجاست آن سبب اتصالدهنده بین زمین و آسمان؟ توی آن کیبورد بود. ارتباط برقرار میکرد با کامپیوتر. کامپیوتر این را روشن میکرد. هم این روی کامپیوتر اثر میگذاشت. این سبب متصل توی این عالم کیست که هم از بالا پایین را روشن کرده، هم از پایین بالا میبرد؟ اعمال ما را عرضه میکند به درگاه الهی، قبول میشود در درگاه الهی، اثر میدهد. بین اعمال ما درست میشود. "و اجعل صلاتنا بهی مقبوله." آخر نماز ما را با او قبول. نماز ما که بالا نمیرود، آسمان که میبَرَد آسمان، این سبب متصل است. این "حبلالله" است. این امام است. این فقط از امام درمیآید. این رابطه با امام، این عشق به امام.
چند تا روایت میخواهم براتون بخوانم، یک کمی صفا بکنید با این روایت. خیلی عبارت عجیب و غریب و جالبی است. این ارتباطِ جان عالم است، جان جانان. این جان جانان ما، امام زمان ما. خودمان یک جانی داریم. آن جان ما به جان او جان شده و زنده است و حیات دارد و همه این جانهای ما در اثر ارتباط با اوست که شده جان. جان همه ماست. جان همه عالم است. قلب تپنده عالم است. روح هستی ارتباط است. این درک توی ما قوی بشود. یک نامهای دارد مرحوم سید بن طاووس به فرزندش، میگویند به آن "جمال العارفین". ما سه تا عارف در طول تاریخ شیعه داریم که اینها توی آن عالیترین رتبه مستقر بودند. یکیشان سید بن طاووس. خیلی جملات بزرگان در مورد سید بن طاووس، جملات عجیب و غریبی است. انسان بسیار عجیب و فوقالعادهای است. یک نامه دارد به فرزندش. این نامه ۳۰۰ صفحه است، ۳۰۰ و خوردهای صفحه است. کتاب درسی واقعی. کتاب درسی. یعنی اگر روی این کتاب و نامه خوب کار بشود، قشنگ توی مدارس قابلیت تدریس دارد. قشنگ با زبان یک نوجوان با او حرف زده. تمام اصول عقاید از اول آمده، شروع کرده با ادبیات فوقالعاده. فقط هم بحثهای اعتقادی را اکتفا نکرده. نکات اخلاقی، اجتماعی. بعد دستورات عرفانی. گاهی گفته دستورات معنوی گفته. یک بحث علمی و اعتقادی ارائه داده، بعد دو تا دستورالعمل بعدش گذاشته. اصلاً یک متن فوقالعادهای است این متن. خیلی بخشش بنده جدا کرده بودم که اینجا با هم مرور بکنیم. یک بخشش این است: در مورد امام زمان به فرزندش توصیههایی میکند، میگوید که اسم پسرش محمد است. میگوید: "پسرم محمد، خدا تو را آراسته کند به اینکه با دوستان خدا دوست باشی و با دشمنان خدا دشمن." میگوید: "من کربلا بودم، وقتی بهم خبر دادند که تو به دنیا آمدی." خیلی لطافت دارد متن ایشان. بعد میگوید: "تو روز تاسوعا بود که به دنیا آمدی، من رفته بودم کربلا." سال ۶۴۳ بود. روز سهشنبه بود. دو ساعت و ۵ دقیقه بود که از ظهر گذشته بود. "به من خبر دادند که تو به دنیا آمدی." لطافتها را ببینیم. خیلی جالب است نوع ارتباطش. بعد با بچهاش که میخواهد ارتباط داشته باشد، میداند اگر میخواهد این ارتباط با بچه مستقر باشد، اثرگذار باید من از کانال امام زمان به بچهام وصل بشوم. خیلی دقیق و عجیب است. میگوید بابا، وقتی خبر تولد تو را دادند، "فألزمت مقام الذل و الانکسار." من در پیشگاه الهی با ذلت و انکسار قرار گرفتم. اول تشکر کردم بابت تولد تو و "جعلتک بأمر الله عبدا." خدا. بچه را چه جور میدیدند؟ بچه را برای چه میخواستند؟ بچهشان را. راهکار اصلی تربیتیشان برای تربیت بچهشان. میگوید: "جعلتک بامر الله جل جلاله عبدا لمولانا المهدی علی محمد." میگوید: "من رفتم دعا و تضرع کردم، گفتم خدایا، من بچهام را کردم برده امام زمان و متعلقا علیه آویختم به امام زمان این بچه و قد احتجنا کم مره عنده حوادث و حَدَثَت لک الیه. خبر نداری! خیلی وقتها برای تو مشکل پیش میآمد، من رفتم دست به دامن امام زمان میشدم و رعیناه فی عده مقامات فی مقامات. بارها من خواب حضرت را دیدم، فقط تولی قضاء حوائجک. حضرت به من گفت من عهدهدار کارهای بچهات هستم، به انعام عظیم فی حقنا و حقک لا یبلغ وصفی. نمیتوانم برات توضیح دهم." این چیست؟ این نگاه؟ اگر من میخواهم روی بچهام اثر بگذارم، این ارتباط باید با آن پردازشگر و پردازنده برقرار بشود. آن عشق است که میتواند بین زن و شوهر هم همین است. بین رفیقم. بند توصیههایی بهش میکند. میگوید بابا، حالا توصیه من این است که تو هم بچسب به امام زمان. "فکن فی موالاته و الوفاء لکم و تَعَلُّق الخاطر بِهِ عَلَی قَدرِ مَرَادِ الله." خاطر تو بیاویز بر او. همه دلمشغولیَت امام زمان. همه هوش و گوشَت امام. "و قَدِّم حوائجه علی حوائجک عند صلوات الحاجات." هر وقت حاجت داشتی، اول حوائج او را مطرح کن، بعد حاجت خودت. "و تصدَّق عنه قبل تسدّق الیک." هر وقت برای خودت خواستی صدقه بدهی، صدقه و دعا "له قبل دعاء الیک". هر وقت خواستی دعا کنی برای خودت، "قدّم فی کل خیر یکون وفاء له." تو همه خوبیها اول او را مقدم کن، وفادار به او شو، اقبال به او شو، احسان به او شو. میگوید خیلی لطیف است. اینها را گوش بدهید. عبارت سید بن طاووس، شخصیت درجه یک عالم اسلام. یک وقت یک کسی سر ذوق و احساسات میگوید. سید بن طاووس، بابا، مقامات علمی و معنوی.
میگوید که روزهای دوشنبه و پنجشنبه هر هفته، حاجتهای خود را به امام زمان عرضه کن. با ادب و خضوع با او صحبت کن، بعد با او حرف بزن. آن زیارت آل یاسین را بخوان. "یا ایها العزیز" را به او بگو. بعد تعابیر عجیبی دارد. خیلی زیباست. من مطلب چون زیاد است، حیفم میآید، یعنی باید به بقیه برسم، ولی حیفم میآید اینها را نخوانم براتون. میگوید وایسا با امام زمان حرف بزن. اینها را بگو. توصیههایی میکند. میگوید اینها را بگو. بگو: "قل یا مولانا، هذه إخوت یوسف." یوسف اخیه. و برو بگو آقا، ما شبیه برادران یوسفیم. کی یوسف در چاه انداخت؟ "فقط رحماهم بعد تلک الجنایات." یوسف و یعقوب از بچهها گذشتند بعد از این اشتباهات. "فإن کنّا غیر مرضیین عند الله و عند رسول و عند آبائک و عندک و علیکم افضل الصلاه." درست است ما آبرویی نداریم پیش خدا و پیغمبر و شما اهل، ولی شما کریم هستی، مثل حضرت یوسف. شما ببخش، شما ندید بگیر. بعد دیگر توصیههایی میکند. میگوید اینها را بگو با امام زمان حرف بزن. بعد میگوید که من را هم یاد کن، حرف زدی، بگو آقا، من بابام من را برده شما کرده.
بخش دیگری از نامه ایشان است. آن هم خیلی لطیف است. بعد میگوید که پسرم، با خودت خیال نکنی که اینهایی که میگویی الکی است. جواب مال قرن هفتم، ۷۸. میگوید مطمئن باش جواب امام زمان برایت میآید. دو سه تا روایت میخواند. میگوید که من این را بهت میگویم، حواست را جمع کن. یک روایتش این است: کسی نامه نوشت برای امام هادی (علیه السلام)، گفت که آقا، ما نیاز به امام داریم. استاد اخلاق اهل معنویت، اهل باطنی. انگار باورمان شده ما دستمان از دامن امام زمان کوتاه است. و نه ما ارتباط داریم، نه او با ما ارتباط دارد، نه او کارایی برای ما دارد. این روایت برای چیست؟ میگوید طرف به امام هادی نوشت که آقا، ما به شما نیاز داریم، دسترسی نداریم، چه کار کنیم؟ امام هادی نوشتند: "إن کانت لک حاجت فحرک شفتیک." متن. بنویس. هر وقت کاری با من داشتی، تو فقط لب تکان بده. "فإن الجواب یأتیک." جواب با من است و میفرستم.
روایت بعدی میگوید که امام هادی فرمود: "اذا أردت أن تسأل مسألتا فاکتبها." هر وقت سؤالی داشتی بنویس. "و جعل الکتاب تحت مصلاک." بگذار زیر سجادهات. "و دعه ساعه." یک ساعتی رها کن. "ثم اخرجه و انظر فیه." نامهات را بردار، توش نگاه کن. جواب. سید بن طاووس میفرماید که این را بهت گفتم که بفهمی "السبیل طریق مفتوح الی إمامک علیه السلام." خواستم بفهمی راه باز است در ارتباط با امام زمان. حالا من جواب نمیگیرم، من مشکلی دارم، یا گاهی مصلحتی نیست. به خود عریضه نوشتن و نامه نوشتن که یک بحث مفصلی است. یک وقتی شاید فرصتی بشود عرض بکنم، راهکاری بوده بزرگان داشتند. روایاتی ما در این زمینه داریم. این نواب اربعه حضرت اینها نامهها را میرساندند در عصر غیبت به امام زمان. روایت داریم در بحار، دستورالعمل داریم. چقدر عجیب است که اینها غریبه است توی جامعه ما. خیلی غریبه است اینها. وقتی فرصت باشد، یک جلسه وقت میخواهد که بنده آن روایت را براتون کامل بخوانم. چندین روایت است، چندین نقل قول از علماء بزرگ. دورههایی، جاهایی توی مساجد جمع میشدند. این نامههای مردم را میگرفتند. آنهایی که باصفاتر بودند، نامه میبردند توی بیابان، با آن طریقی که دارد، میرساندند. باب ارتباط فیزیکی. یکی بیاید بگوید آقا، من با امام زمان ارتباط دارم. نامه میدهم مشخص است. ولی آن ارتباط، ارتباط قلبی، آن اثر رفت و برگشت هست. این نواب اربعه نامهها را میگرفتند توی عصر غیبت صغری، میرساندند به امام زمان. جواب را تحویل میدادند. توی روایت دارد که بعد از غیبت صغری و بعد از اینکه این چهار نفر بزرگوار از دنیا رفتند، شما فکر نکنید که در بسته شد. دستورالعمل دارد. شما توی کاغذ مینویسی، بعد توی روایت دارد، نقل که رسیده میگوید که یکی از این چهار تا را صدا بزن. یکی از همین چهار تا میآید، نامهات را میگیرد، میبرد، میرساند، جواب را میآورد برایت.
افرادی داریم که این شکلی جواب گرفتند. عجیب است. حالا بعضیهاش را دارد. "به آب روان بریز، توی گل کن، مخفی کن." باب ارتباط و نامه به امام زمان، عرض حاجت، باز بسته است. ارتباط. چند تا روایت دیگر براتون بخوانم و خسته نشوید. خیلی رابطه جالب است. امام مگر در بند این محدودیتهای دنیایی واقع میشود؟ من یکی از آن محدودیتهای اصلی را میخواهم براتون توی ذهنتان بشکنم، شما دیگر بقیه حساب کتاب توی ذهنتان بیاید. امام زمان در بند غیبت دستش بسته است از اینکه کاری برای ما بکند. غیبت. غیبت یعنی فقط مردم نمیشناسندش. نه، بین مردم هم نیستند. مردم نمیشناسندش. من حتی نمیبینندش، نمیشناسندش. همین که نمیشناسمش، فکر میکنم دیگر از کارایی افتاده، دیگر برای خودش دارد زندگی میکند، کاری به کار هیشکی هم ندارد. هیچ. چندین روایت میخواهم تک تک براتون یک اشاره بکنم.
روایت دارد، امام، خیلی تعابیر عجیبی است. فرمود: یک باب است در وسائل، درجات. "إن الإمام یسمع ال صوت فی بطن امه." امام در شکم مادر صدا را میشنود و جواب میدهد. چقدر اینها اصلاً دور از ذهن ماست. آقا، چیست این حرفها؟ آیه قرآن که دیگر در مورد حضرت عیسی بود که همان روز اول که به دنیا آمده بود، شروع کرد حرف زدن. این را که دیگر قبول داریم دیگر. اگر بقیه افسانه است و بر ما شبیه جوک است. "فی المهد صبیا." مگر میشود با بچه یک روزه توی گهواره حرف زد؟ این بچه توی گهواره است. خب، بچه توی گهواره میشنود، حرف میزند. امام در شکم مادر هم میشنود، حرف میزند. تازه آنقدرش را ما تحمل داشتیم معصوم میفرمودند. وگرنه خیلی بیشتر از اینهاست قدرت امام، جایگاه امام. ما الان توقع نداریم مثلاً با امام جواد هفت ساله مثلاً کشش نداشتند که آقا مثلاً بچه توی این سن و سال. آنقدر ما توی این بند محدودیتهاییم. ما بندیم. بعد فکر میکنیم امام هم بند اینهاست. ما توی بند عصر غیبتیم، فکر میکنیم امام توی بند عصر غیبت. جواب بده. مگر میتواند جوابش را به من برساند؟ مگر میتواند مسئله را حل بکند؟ مگر میتواند حال من بکند من چه کار باید بکنم؟ نه، بابا، نمیشود. نمیشود؟ از کجا آوردی؟ امام در شکم مادر هم میشنود و جواب میدهد.
چند تا روایت براتون بخوانم، عرض من تمام. میفرماید که روایت از امام صادق (علیه السلام). پنج تا روایت در این زمینه درجات. یکیش را از این پنج تا میخوانم. میگوید که از امام صادق شنیدم، فرمود: "إن الله اذا أراد أن یخلق الإمام." اینها را یادگاری بشنوید قلب آدم. جلال خدا وقتی میخواهد امام را خلق کند، یک ملکی را میفرستد، میرود یک جام شرابی از زیر عرش برمیدارد. "شربت من تحت العرش ثم أوصلها أو دفعها الی الإمام فی الرحم أربعین یوماً." این میشود نطفه امام. میآید، میرود در رحم مادر، چهل روز مستقر میشود. "لا یسمع الکلام." البته توی این چهل روز، حسب ظاهر این گوش مادیاش نمیشنود. "ثم یسمع بعد ذالک." امام در رحم مادر از چهل روزگی دیگر همهچیز را میشنود و اگر اجازه داشته باشد، جواب هم میدهد. امامی که در رحم مادر. همین امام زمانی که الان بنده و شما اینجا نشستیم، "یا بقیه یا صاحب الزمان." میرسد به گوشش، خبر دارد، ندارد؟ این را باید خیلی زیباست. یک بخشهایش هم شنیدهاید، ولی خب شاید کاملترش را نشنیده باشید. در مورد قضیه تولد امام زمان شب نیمه شعبان. عجایبی در قضیه تولد امام زمان است. مرحوم صدوق نقل کرده در کمالالدین. حوصله کنید گوش بدهید، انشاءالله ضرر نمیکنید. خستگیتان هم برای اینکه خستگیتان بیشتر در برود، یک صلوات هدیه امام زمان بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
جناب حکیمه خاتون، دختر امام جواد (علیه السلام). همین بزرگواری که توی سامرا ۴ تا قبر دیگر، امام هادی، امام عسکری، نرجس خاتون. پایین، پایین این سه نفر. حکیمه خاتون خیلی شخصیت فوقالعادهای است. ایشان مربی نرجس خاتونند. یعنی نرجس خاتون وقتی که آمد منزل امام هادی، امام هادی سپردند به حکیمه خاتون. فرمودند که: "شما دین به این شاگرد شماست." ولی معرفت این زن را ببینید. میگوید: "من رفت و آمد داشتم، میرفتم، میآمدم منزل امام هادی. ۱۴ شعبان بود که آمده بودم سر بزنم." و که وقتی خواستم بروم، امام عسکری به من فرمود که: "عمه جان امشب بمان، خبرهایی است." حالا اول این را دارد میگوید که نسبت به حضرت نرجس این شکلی بود. میگوید: "فجاءتنی نرجس یوم تخلع خففی." شاگردش بود، کفش من را از پایم درآورد. نرجس این را - خاتون میگوید - به من گفت: "یا مولاتی ناولینی خفک." ادب و معرفت. خیلی اینها مهم است. حکیمه خاتون میگوید من به نرجس گفتم: "بل أنت سیدتی و مولاتی." به من نگو مولاتی. "تو سید و مولای منی. والله لا اتفا الیک خفی." به خدا نمیگذارم دست به کفش من بزنی. "و لا لتختمنی بل انا اخدمک علی بصری." من با چشمهایم نوکری تو را میکنم. حکیمه خاتون به نرجس خاتون گفت. بعد میگوید امام عسکری این جمله را شنیدند. ببینید چقدر این ابراز علاقهها پیش اهلبیت ارزش دارد. واکنش. شنیدم فرمودند: "جزاک الله یا عمة خیرا." خدا خیرت بده عمه جان. ابراز محبت به مادر امام زمان. میگوید که حضرت فرمود که: "بمان، امشب خبرهایی است." گفتم: "چه خبری است؟" گفت: "اونی که عالم را پر از عدل میکند امشب به دنیا میآید." گفتم: "از کی؟" گفت: "از نرجس." "والله! ذره نشانه بارداری در این زن نیست. شکم کامل تو رفته." عجایب است توی این قضیه. فرمودند: "امر خدا محقق میشود، کار نداشته باش."
تعبیرها را داشته باشید. خیلی لطیف است. کمتر شنیدهایم. میگوید: "قلم ازل اغوبها الی وقت طلوع الفجر." من هم دیگر شب نشستم، تمام وقت، تمام نگاهم به نرجس خاتون بود تا وقت طلوع. تا وقت اذان صبح. "و هی نائمه بین یدیه لا تقلبها الی جنب." نرجس خاتون پیش من خوابیده بود، تکان هم نمیخورد. آخر شب که شد، وقت اذان صبح. "و سبت فزعتا." دیدم با یک دلهرهای پرید نرجس. "فضممتها الی صدری." چسباندمش به سینه، برایش بسم الله و اینها گفتم که مثلاً بلا دور بشود. دقت عبارت را، دقت کن. بچهای که اصلاً به حسب ظاهر دیده نمیشود. هیچ نشانه بارداری در نرجس خاتون نیست. امام زمان. امام عسکری به من فرمود که: "اقرئی علیها انا انزلناه فی لیلة القدر." عمه جان، بر نرجس خاتون. رو کردم به نرجس خاتون، شروع کردم انا انزلنا خواندن. "قلت لها ما حالک." گفتم: "حالت چطور است؟" گفت: "فکر کنم وقت زایمانم است." میگوید دوباره شروع کردم انا انزلنا خواندن. "سبحان الله. فاجابنی الجنین من بطنها یقرأ مثل ما اقرأ." دیدم بچه در رحم نرجس خاتون شروع کرد با من انا انزلنا خواندن. "و سلم علیه." به من سلام داد. "قال حکیمه. ففضعت لما صمت." میگوید من ترسیدم. بچهای که اصلاً نشانههایش دیده نمیشود. بعد توی رحم مادر نقل شیخ صدوق در کمالالدین، یکی از معتبرترین کتب شیعه است. من ترسیدم. امام عسکری صدا زد. "عمه جان." ترجمه. حالا حکیمه خاتون با آن مقامات معنوی. میخواهم بگویم گاهی آنها هم جا میخورند از این قدرت. "تعجب نکن از امر الهی. إن الله تبارک و تعالی ینطقنا بالحکمة صغارا و یجعلنا حجة فی أرضه." خدا در کودکی زبان ما را به حکمت گویا میکند. وقتی هم که بزرگسال میشویم، ما را حجت در زمین قرار میدهد. داستانهایی دارد، چون روایت مفصل و وقت نیست، دیگر نمیگویم. میگوید که من دوباره برگشتم نرجس خاتون را ببینم. دیدم دیگر نیست. مخفی شد. ترسیدم. با دلهره آمدم خدمت امام عسکری. گفتم: "چی شد؟" حضرت فرمود: "برگرد." دوباره. دوباره برگشتم. دیدم بچه در آغوش نرجس خاتون است. علت تولدش را، تولد امام زمان را، حکیمه خاتون ندید.
که بعد اینجا، بعد تولد باز میگوید دیدم امام زمان، ارواحنا فداه، انگشت گرفته به سمت آسمان. بچه تازه به دنیا آمده و "و هو یقول: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک." امام زمان تازه به دنیا آمده، دارد شهادت میدهد به خدا و پیامبر و "و أن أبی أمیرالمؤمنین." شهادت میدهم پدرم امیرالمؤمنین. تک تک ائمه را گفت تا به خودش رسید. به اسم خودش که رسید گفت: "اللهم انجز لی ما وعدتنی." خدایا، وعدهای که به من دادی محقق کن. خدایا، زمین را با من پر کن. که بعد دیگر قضایایی دارد که وقت نیست عرض بکنم. این در عظمت این ذوات مقدس است. اینها توی محدودیت نمیمانند. من و تو را اگر بخواهم دستگیری کنم. این روایت دوم را بشنوید و آرام آرام برویم توی روضه. خیلی زیباست مربوط به این ایام. این را هم مرحوم صدوق نقل کرده در امالی.
میگوید که مفضل ابن عمر میگوید: به امام صادق (علیه السلام) خوب دل بدهید، خوب توی متن روایت باشید، با این روایت خیلی و کیف کنید. این عید میلاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) توی این جشن امروز ما به شماها و سادات و مؤمنین و علاقه. میگوید: "به امام صادق عرض کردم: 'کیف کان ولادة فاطمة؟' ولادة فاطمه چه شکلی بود؟ تولد ایشان را میشود برای من توضیح بدهید؟" امام صادق از کجا شروع کردند و چی گفتند؟ فرمود: "خدیجه وقتی با پیغمبر ازدواج کرد، هجرتها نسبت مکه، زنهای مکه باهاش قهر کرده بودند." آن قهر را بود. گفتم با امام زمان صحبت کن، با امیرالمؤمنین صحبت کن، با فاطمه زهرا صحبت کن. بگو دلشکستگی و تنهاییات را. بگو من به خاطر تو کوتاه میآیم. حالا داستان این قضیه چیست؟ میگوید خدیجه (سلام الله علیها) تنها شد و همه زنهای مکه، همچین زنی، همه دنبالش بودند، باهاش ارتباط اقتصادی داشته، سرمایهدار بود، عظمتی داشت، موقعیتی داشت. همه ولش کردند وقتی با پیغمبر ازدواج کرد. تک و تنها، "نه میآمدند و لا یسلم علیها." حتی دیگر بهش سلام هم نمیدادند و نمیگذاشتند زنی هم برود سمت خدیجه. "فغروقه کانت فاستوحشت خدیجة لذالک." خیلی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) ناراحت شد و خیلی غم گرفت وجودش را. "فلما حملت بفاطمة جان." مدت گذشت، باردار شد به حضرت زهرا (سلام الله علیها). "کانت فاطمه تحدثُها من بطنها اَنیس." روزهای تنهایی شد. فاطمهای که در جنین بود و در شکم او بود، باهاش حرف میزد و دلداری میداد به خدیجه و "و کانت تکتُم ذلک عن رسول الله." حضرت خدیجه این را از پیغمبر مخفی کرده بود. یک روز پیغمبر آمدند، دیدند که خدیجه "تحدث و فاطمه" دارد با بچه در رحم صحبت میکند. فرمودند: "یا خدیجة، من تحدثین؟" با کی صحبت میکنی؟ گفت: "الجنین الذی فی بطنی یحدثنی." جنینی که در شکم دارم، دارد با من حرف میزند و "یوانسنی انیس منی." بعد پیغمبر فرمود: "جبرئیل اینجاست، دارد به من میگوید که إنها انثی." این بچهای که تو داری دختر است و "و إنها نسل الطاهِره المیمونه." این یک نسل پاک است. این بچه. "به خدا نسل من را از او قرار داده و ائمه را از نسل او قرار داده. اینها خلفای خدا در زمینند."
میگوید که این وضعیت بود تا وقت تولد. دائماً با این بچه صحبت میکرد. وقت تولدش. حالا این زن تنها، همه هم رهایش کردند، میخواهد فاطمه را به دنیا بیاورد. میگوید وقت تولد فاطمه که شد، حضرت خدیجه فرمود: "بروید به این زنهای بنیهاشم و قریش بگویید بیایند برای کمک، من دارم وضع حمل میکنم." ببینید چقدر مظلومیت و تنهایی عجیب بود. اینها هم گفتند که: "أنت أسَأتِنا و لم تقبلِی قولا." "تو حرف ما را قبول نکردی، رفتی با این یتیم، لاقوا، بیپول ازدواج کردی، به ما اعتنا نکردی، ما به تو اعتنا نداریم." دوباره غم دل حضرت خدیجه را پر کرد. توی همین حال تک و تنها بود در وضع زایمان. یکهو دید چهار زن، آیا، قامت بلند وارد شدند، شبیه زنهای بنیهاشم. یک لحظه جا خورد. یکی گفت: "لا تحزنی یا خدیجة." غصه نخور خدیجه. "فأرسلنا ربک الیک." خدا ما را برای تو فرستاد. "ما خواهران توایم. إن أنا سارة و هذه آسیه." من ساره و این هم آسیه است. "و رفیقتُک فی الجنة." دوست تو در بهشت. "و هی مریم." این هم مریم است. این هم کلثوم، خواهر موسی است. خدا ما را برای تو فرستاده که ما کمک تو کنیم. یکیشان نشست سمت راست خدیجه، یکی سمت چپ، یکی نشست جلو، یکی پشت. "فاطمة طهرتا مطهرتا." حضرت زهرا در این وضعیت به دنیا آمد. تا به دنیا آمد، خیلی نقل عجیبی است روایت امام صادق (علیه السلام). میگوید تا به دنیا آمد، میفرماید تا به دنیا آمد: "إشراق منه." یک نوری مکه را پر کرد. تمام خانهها پر شد. "حتی دخل بیوتات مکه و شرق و غرب عالم پر از این نور شد." ۱۰ تا حورالعین آمدند با تشتی از بهشت، با ظرف آبی از بهشت که در آن ظرف آب، "ماؤوهم من الکوثر." آب از کوثر بود. با این آب بچه را شستند، خدیجه را شستند. پارچه آوردند از شیر سفیدتر، از مشک و عنبر خوشبوتر. اینجا فاطمه (سلام الله علیها) شهادتین گفت و شهادت داد: "لا إله إلا الله و شهادت رسالت پیغمبر و أن بعدی سید الأوصیاء." وقت تولد گفت: "شوهر من سیدالاوصیاء و ولدی سعادت الأسباط." بچههای من، آوای همه اسباط، نوهها و نتیجههای انبیاء در عالمند. "ثم سلمت علیهن." شروع کرد در تک تک فرزندانش سلام دادن وقت تولدش. خیلی عجیب است. "و صمد کل واحدة منهن به اسمها." تک تک اینها را با اسمشان آورد و "أقبلنا." البته شاید به این حوریها باشد، بله. به حوریها میخورد. به این حوریها تک تک سلام داد، با اسمشان صداشان زد. اینها هم شروع کردند به او لبخند زدن. حورالعین و "بشّر أهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمة." همه آسمانیها به هم تولد فاطمه را، در آسمان یک نوری درخشید که ملائکه تا قبل از این ندیده بودند. این زنها به خدیجه گفتند که این بچهات را تحویل بگیر. "با برکت نسل با برکت." این هم شاد و خوشحال بچه را در آغوش گرفت و شیر. این قضیه حضرت زهرا (سلام الله علیها) است و عظمت فاطمه زهرا. میخواهد بگوید دستش بسته نیست. کسی ابراز محبت بکند، ابراز محبت هنوز نکرده خدیجه نیاز. وقتی باشد، وقتی نیاز داری، او حواسش هست، میداند، میتواند. حواسش هست. خدا میداند با این دعاها و توجهات حضرت زهرا چه گرفتاریهایی که از ماها برطرف نمیشود.
نمیخواهم روضه بخوانم، ایام میلاد است. ولی حیفم میآید این گریز را نزنم. چند کلمهای روضه بخوانم. اشعار را هدیه کنید محضر فاطمه زهرا. ایام فاطمیه عزادار بودید، دو تا فاطمیه مراسم رفتید، مراسم گرفتید. این بانو حواسش به همه اینها هست، به تک تک این قدمهایی که برداشتی، وقتی که گذاشتی. چه بانوی با کرامتی، چه بانوی با محبتی است! چه قدرتی، چه عظمتی! انیس و مونس خدیجه در روزهای تنهایی خودش بوده، جانم به این خانم. روضه من مختصر و مفید. مادر او وقتی میخواست فاطمه را به دنیا بیاورد، زنهای بهشتی آمدند، ملائکه آمدند. ولی به هر حال اینها اینجور دستشان باز است، ولی برای خودشان استفادهای ندارند. خودشان همیشه توی عالم از همه غریبتر و مظلومتر. مقدمه بیشتر نچینم. وضع حمل خدیجه برای فاطمه را دیدید. من روضه وضع حمل فاطمه بین در و دیوار. توقع میرفت اینجا هم زنهای بهشتی بیایند، حوریها بیایند، ملائکه، ولی فقط یک نفر. فرمود: "یا فضه." زلزله دادم. تا رسیدم کنار پیکر مطهر فاطمه زهرا، دیدم "مستند الی الجدار." به دیوار خود را دارد میکشد با درد زایمان. لعنت الله علی القوم الظالمین، الذین ظلموا.
خدایا، در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمرمان را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علم، شهدا، فقها، امام راحل. من حقوق ارحام، این شهدای عزیز این ایام، خصوصاً شهدای کرمان، را بر سر سفره با برکت فاطمه زهرا مهمان بفرما. شب اول فاطمه زهرا به فریادمان برسان. مرزهای اسلام، مجروحین غزه، مجروحین کرمان را به فضل و کرمت شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. شر ظالمین، تروریستها، جنایتکاران را به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. در دنیا، در آخرت، شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
رحم الله من قرأ فاتحة مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...