مفعولله؛ علت انجام فعل در نحو
پنج شرط برای نصب مفعولله
خوف و طمع در نحو قرآنی
چرا مفعولله باید علت باشد؟
اتحاد فاعل در مفعولله قرآنی
بلاغت نحوی در آیه «رحمة للعالمین»
مفعولله و فلسفه فعل در قرآن
نقش مصدر در نصب مفعولله
فهم بلاغی از آیات تعلیلی
زیبایی معنایی مفعولله در قرآن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث جدیدی را آغاز میکنیم به نام بحث مفعول له؛ یکی از مباحث بسیار کاربردی و شیرین در ادبیات عرب و ادبیات قرآن و روایات. به آن مفعول لِأَجلِه و مفعولٌ مِن أَجلِه هم گفته میشود. به عبارتی، مفعول له چوبی است که فعل مال اوست. فعل به خاطر این انجام میشود یا انجام شده است. خلاصه، فعل مال این است؛ "فعلٌ لَهُ".
استعمال آن هم بر اقسامی است. اولین مورد این است که گاهی اصلاً الف و لام ندارد و اضافه هم نیست. مثلاً میگویید: **«هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا»**؛ «او کسی است که برق را به شما نشان میدهد.» برای چه؟ به خاطر ترس و طمع. ترس و طمع خیلی جالب است. ترسش که خب معلوم است؛ ترس شیعه، رعد و برق. طمعش چیست؟ باران خیراتی. «خوفاً و طمعاً»؛ خب اینجا «خوفاً» و «طمعاً» نه الف و لام دارد و نه مضافالیه.
**«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»**. «رحمةً» را خاطرتان هست؟ در بحث استثنا گفتیم که عدهای (آن را) مستثنا گرفتند و عدهای هم همان مفعول له. «ما ارسال نکردیم تو را مگر به خاطر اینکه رحمتی باشی.» برای مصدر باشد، دیگر! خب نه مصدر است.
**«وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً»**؛ «نازل کردیم بر تو کتاب را برای چه؟» برای اینکه تبیانی باشد برای هر چیزی و هدایت و رحمت باشد. در این آیات آمده است: **«یُغْضِي حِياءً وَیَقْضِي مِن مَهابَةٖ (فَلا يُكَلَّمُ إلَّا حِينَ يُبْتَسَمُ).»** «حِياءً» متعلق به "یغضی" است. **«وَأَعْرِضْ عَن شَتْمِ لَئِيمٍ تَكَرُّمًا»**؛ «تَكَرُّمًا» مفعول له است. **«وَأَمْرٌ تَشْتَهيهِ النَّفْسُ حُلْوًا تَرَكْتَهُ مَخَافَةً لِلّٰهِ سَمَا.»** «مَخافَةً»، **«إِنَّا لَقَومٌ أبَت أخلاقُنَا شَرَفًا.»** «شَرَفًا» مفعول له است.
حالت اول این بود که الف و لام نداشته باشد و اضافه هم نباشد. حالت دوم این است که اضافه باشد. **«وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ»**؛ «اولاد خود را نکُشید.» برای چه؟ به خاطر ترس املاق. املاق یعنی چه؟ فقر. «ما روزی میدهیم ایشان را و شما را.» خیلی جالب! «خشیةَ» چیست؟ پس مفعول له است و اضافه هم شده است.
**«یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْت»**؛ اینجا «حَذَرَ الْمَوْت» مفعول له است و اضافه هم شده است. **«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ»**؛ بله، «ابْتِغَاءَ». «ابْتِغَاءَ» مفعول له است و اضافه شده به «مَرْضَات» و «مَرْضَات» هم اضافه شده به «اللَّهِ».
یک وقتهایی اما قسمت سوم چیست؟ الف و لام دارد. و این قسم، قلیل است در کلام، مثل قول شاعر که میگوید: **«لا أقعدُ الجُبنَ عَنِ الهَیْجَا وَلَوْ توالت زُمرُ الأعداءِ.»** اینجا «الجبنَ» مفعول له است (با) الف و لام. ضرورت شعر. اینها ضرورت شعر است.
و ورای اینجا اموری است، چند تا امر هم اینجا داریم که در این بحث ما چهار امر (است).
**امر اول:** برای جواز نصب مفعول له، پنج شرط گفتهاند: اگر میخواهد مفعول له منصوب باشد (مفعول هست ولی منصوب نیست)؛ اگر میخواهد هم مفعول باشد و هم منصوب باشد، باید پنج تا شرط داشته باشد. اگر در آن یافت شد، نصبش جایز است و جَرّش با یکی از حروف تعلیلیه جایز است. مثلاً با لام مجرور شود. وگرنه با یکی از حروف تعلیلیه مجرور میشود. پس اگر مفعول له بود و شروط را داشت، هم میتواند منصوب باشد هم میتواند مجرور به حرف جر برای تعلیل باشد. اگر هم نداشت، که همان مجرور به حرف جر تعلیلی میشود. حروف تعلیلیه چیست؟ لام، با، مَنْ، کَیْ و غیر اینها. «لِیقوناها مِن فلان کی فلان اینا» (اشاره به کاربرد). «ضَرَبْتُهُ لِتَأْدِیبٍ»، «ضَرَبْتُهُ بِتَأْدِیبٍ»، «ضَرَبْتُهُ مِنْ تَأْدِیبٍ»، «ضَرَبْتُهُ کَیْ تُؤَدَّبَ» (سر فعل مضارع). و ذکر (شده است) در بحث دوم از بحث دوازدهم از مقصد.
این پنج تا شرط چیاست؟
**شرط اول:** آقا جان مصدر باشد، همانگونه که شاهد آورده شده در مثالها. وگرنه واجب است اینکه با حرف جر مجرور شود. مثل این آیه: **«وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ»**؛ «أَنَام» چیست؟ آقا جان خب چیست؟ ترجمه: «زمین را قرار داد برای حیوانات.» «أَنَام» مصدر نیست. چون مصدر نیست، اینجا منصوب نشده است. لام تحلیلیه گرفته. بله دیگر! معنایش «فعل مال اوست». ولی چون مصدر نیست، منصوب نشد. «فعل و وزن» مال این است. **«خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ.»** شاهد مثال کجاست؟ قم! (این جمله مفهوم خاصی ندارد). «أحْسَنْتُمْ رُؤیَا» (اشاره به آیه قرآن). فعل مال اوست. **«أَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ.»** بله، رسولالله منظورتان خودش که مفعول له نیست؛ یعنی معنایش مفعول له است. یعنی فعل مال اوست. «منو مفعول» (اشتباه لفظی) همانی که منصوب باشد. «صُندُقُ صُندُقُ»، خب این «بِهِ» در واقع چی میشود؟ یعنی معنای «باد کردیم به خاطر آن آب آسمان باغچههایی که خیلی شادمانند و اینها.» خب، **«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ.»** هر جا آقا جان، هر جا معنای به خاطر آمد، میشود مفعول له. اگر معنای «به خاطر» آمد و مصدر هم بود، منصوب میشود. اگر «به خاطر» آمد و مصدر نبود، فقط منصوب نمیشود، وگرنه معنا در واقع هرچه باشد، اگر نبود. «دفع خدا مردم را بعضشان را به خاطر بعضی.» آسمان و زمین فاسد میشود.
**شرط دوم:** این مفعول له باید از افعال باطنیه باشد، نه از افعال ظاهریه و جوارحی (ظاهریه و جوارحی یک معنا دارند). افعال قلبی باشد، مثل: علم، جهل، ظن، اعتقاد، حسبان (حساب کردن)؛ یا واردات نفسی باشد، خیلی نکته مهمی است، مثل: اراده، کراهت، جبن، غضب، رضا، و خشیت. یا حرکات ادراکیه باشد، مثل: توهم، تفکر، تخیل، و نظر. یا صفات نفسیه باشد، مثل: اهتدا، ضلال، کفر، ایمان، حسد، شجاعت، و بخل. همانگونه که بعضیاش شاهد است و شاهد آورده شد برایش در املای ... (اشتباه لفظی). ولی این (شرط) در آن چیزی است که مفعول لهِ حصولی سابق بر فعل باشد. این مال کجاست؟ وقتی که مفعول لهِ حصولی سابق بر فعل باشد. ما دو تا مفعول له داریم: یکی حصولی، یکی تحصیلی. حصولی، اول هست و بعد فعل میآید. تحصیلی، اول فعل و بعد مفعول له. یک وقت من عصبانی شدم و بعد شما را... یک وقت عصبانی شدم و بعد شما را زدم. یک وقت شما را زدم تا شما ادب بشوید. عصبانی شدم و شما را زدم. مفعول له من اول بود و بعد فعلم آمد. «به خاطر عصبانی شدن، شما را زدم.» اول مفعول له بود و بعد فعل. یا اول فعل بود و بعد مفعول له. حالا، اول شما را زدم که ادب بشوید. ساعت... بله، میشود تحصیلی.
پس این شرطی که گفتیم از افعال جوانحی باشد، مال کجاست؟ مفعول له ما حصولی باشد. اما وقتی که تحصیلی باشد، متأخر از او باشد، لازم نیست و نصبش مطلقاً جایز است. یعنی شرط خاصی ندارد. «ضَرَبْتُ ابْنِي تَأدِیباً.» مطلقاً باشد، یعنی هر فعلی باشد. «تَأدِیب» الان فعل خارجی است یا هست یا نیست؟ هست. مفعول له واقع شده یا نشده؟ پس آنی که شما مفعول له و باید افعال، عرض کنم خدمت شما که قلبیه باشد، در مفعول له حصولی تحصیلی کلاً میآید، فرق نمیکند. افعال داخلی، افعال قلبی باشد. افعال، افعال قلبی باشد. افعال جوانحی، جوارحی را «تأدیب»، همان تنظیم عمل است مطابق با حکم شرع.
**«لِیُهْلِکَهُمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»**. ترجمه بفرمایید. یک شیرمرد بزرگواری روح ما را شاد کند. اگر... خود آقای دکتر شروع کند انشاءالله. «قَالُوا لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا»؛ «گفتند چرا موعظه میکنید قومی را که خدا هلاک کننده یا عذاب کننده آنها با عذابی شدید است.» «قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ.»
حاج آقای «إِلَی رَبِّکُمْ»؛ الله زحمت آیه را بنویسید (با) تجزیه و ترکیب. «قالوا» ظرف زمان ماضی به اسم زمان. احسنتم! خوب. «لم» که جار و مجرور متعلق به ما بیاید. استفهام. مجرور و «ما» هم تیم (اشتباه لفظی). برای چه موعظه میکنید؟ «قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ.» «مُهْلِکُ» مبتدا وسط جمله؟ مبتدا چکار میکند؟ معترضاً برای غرضش. جمل بعد کرات (اشتباه لفظی) سفارت بعد از معارف حال. غرضش چیست؟ چرا مبتدا آمده؟ چون یک جملهای است که دارد وصل میکند. قم! (این جمله مفهوم خاصی ندارد). اول جمله در بیاورید این یک جمله. نه دیگر، همش یک جمله دیگر. آها بله، موتور خبر وصف. ترجمه چگونه میشود؟ قومی که هلاکتکننده است ایشان را. ایشان را عذابی... عذاب کرد. «مُعَذِّب» عذابکننده است، عذاب شدید. چرا عذابند شده؟ مفعول مطلق. بله.
«هُمْ» به کجا برمیگردد؟ الله مهلک است کی را؟ بتونم (اشتباه لفظی) قبل اویشان (اشتباه لفظی). گروهی که بحث بنیاسرائیل. این حساب جمله چیست؟ حق استفاده صفت است برای ترک اولیای انبیا. میماند شما وقتی صادر میشود. «قالوا» در جواب چی «قالت»؟ جمله باشد. رکن اصلیاش حذف شده است. فقط گفتند: چی گفتند؟ «فِی الْقُصَصِ» درست کردن نمیخواهد. روشن است. به حساب جا: گفتند که قرص. (اشاره به یک کلمه نامفهوم). نه، گفتند برای چه موعظه میکنی؟ آها! «مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ.» بعد جالب است، آیه نمیگوید «إِلَی رَبِّهِم»، «إِلَی رَبِّکُمْ.» اگر کسی نکتهاش را توانست بگوید. برداشت تفسیری هم بکنیم. خیلی بد است. چرا؟ خیلی جواب امر به معروف کسایی که اعتقاد داشتند. شما باید، یعنی آن قالب را هلاک میکند. برای چه میگویی که این چیست؟ اینها «لِرَبِّکُمْ». شما که الله را قبول دارید. شما که اهل خدا و پیامبرید. شما حزباللهیهای بیخاصیت! عزری داشته باشیم پیش رب شماها. جهنمید! بابا! حرف گوش نمیدهید! شما شماها که انجام نمیدهید، عذر ندارید. خوب! «مَعْذِرَةً» چیست؟ مفعول له. حصولی-تحصیلی. قرار شد که تحصیلی-حصولی چیز باشد. تشخیص اول مشخص است. مفعول تحصیلی-حصولی، اول میگویند تا حاصل بشود، یا اول حاصل شده بعد میگویند. تحصیلی-تحصیلی باشد دیگر. افعال قلوب قلبی اینهاست. عذر داشتن، قلبی است. مفعول له متعلقش مصدر منووش (اشتباه لفظی). روشن است. اسم خدا، خبر «یتقوُن» شده. مضارع و لام تشدید «شِعْری تقیّه» بوده که چه بابی؟ افتعال؟ برایم بحث چیز نظام فقاهت! این آیه یکی از آیات «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» است.
تازگی دیدم یک کتابی است کسی چاپ کرده است «هوای تفقه» 3400 صفحه. یکی از علمای نجف شروع کردهاند خواندن. برده همه را روی کلام و عقاید و اینها. فرصت شد مطالعه بکنید. جالب است، فضای خاصی ضد عرفان و فلسفه، همه مسلط است رو بحث. یک مثال: «افتعال اتقاء یتقی» (اشتباه لفظی). «اتقاء یتقی»؛ «اتقا، یتقی، اتقا.» خدا رحمت کند صرف! «یتقوُن»؛ «یتقوُن» صیغه چندمی شود؟ بله مضارع. معلوم. یا هم افتاده. معنایش انتقام. معنایش چی بود؟ چرا تا مشدد شده «تا یتقوُن»؟ باب داشتیم. معنای باب چی شد؟ معنای باب؟ معنای باب مطابق (اشتباه لفظی) یعنی چی؟ علی به حساب قبول الوقایَات اقوام. قبول!
«مَعْذِرَةً» چی بود؟ چه مصدری؟ چه بستری؟ (اشتباه لفظی). چند اثر مصدر؟ مصدر میمی. تا تای کثرت. گفتیم باب مصدر میمی گاهی با تاء مثل «محبّت»، مثل «مُقاضات»، مثل عرض کنم که «مَکتَبَةٌ». خوب، عرض کنم که این هم شد: «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ.» «شاید اینها قبول وقایه کنند، قبول تقوا کنند.» توانم (اشتباه لفظی) که شد خبر «لعلَّهُم». نه رحم الله وادیک. پس «مَعْذِرَةً» اینها پیش رب است. در معاد «مَعْذِرَةً»، آن چیزی است که ذکر... یک ذکر ما یَدْفَعُ المَأْخَذَةَ. معذرت یعنی چه؟ یعنی ذکر چیزی که مأخذه را دفع میکند. ذکر است، لسانی است.
**سومین شرط** برای اینکه مفعول له منصوب باشد این است که متحد باشد با عاملش از جهت زمان. همان وقتی که عامل دارد کار میکند، همان وقت به این غرض باشد. نه اینکه من الان بزنم، فردا غرضم باشد. که زمینی که فردا اتفاق میافتد، فردا غرضم این شود. ببینید، من الان میزنم به غیر از اینکه فردا تعطیل شود، این درست است. این درست است کی فردا؟ ولی «ضَرَبْتُهُ بَعْدًا» غرضم فردا. غرضمو درست میکنم که بشود امروز. غرض دارم. گفت: چکار میکنی؟ گفت: دارم گیتار میزنم. گفت: چرا صدا ندارد؟ گفت: صداش کی در میآید؟ درست است دیگر! صداش در بیاید. خب چرا الان صداش در نمیآید؟ گفت: فردا. فردا که آمدند مغازه، در مغازه میزنم برای اینکه صدایش (در بیاید). ولی من الان بزنم. نمیداند که یعنی نمیداند برای چی فردا میشود. حساب میکند که چقدر یا هرچه شد. میگوید همین را قرض کرد. دلیل این فقط دارد میزند. مجاز است دیگر، مجازاً. بله در خود زدنش هم مجازی است. مجاز میزنم که مجازاً آن اتفاق.
پس با عاملش متحد بشود. همانجا حاصل شود. انگار همان وقتی که دارد این کار را انجام میدهد، همانجا. یا اصولاً یا تحصیلاً باشد. آن هم که اول به ذهن میآید همین است. ولی آن هم که ما عرض کردیمم (اشاره به گفتار قبلی)، دربرمیگیرد. **«بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُوا بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَن یُنَزِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَیٰ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»** (اشاره به آیه قرآن). بله در «تأیید الان» (اشتباه لفظی). میگوید برای اینکه همین الان، البته این هم از یک جهتم درست است. میگوید همین الان بگویم که همین الان معذرت داشته باشم. اینم الان که معذرت نمیشود. الان که احتجاج نیست. بخواهیم معذرت داشته باشی. قیامت که احتجاج است. معذرت داشته باشد. خوب! غرضش برایش روشن است و همان وقتی که دارد کار انجام میدهد، همان وقت غرض را دارد.
خوب! اینجا «بَغْيًا» چیست آقا جان؟ جان؟ «بَغْيًا» (اشتباه لفظی) بله. «بد چیزی را فروختم، خریدم با آن به وسیله آن چه بد چیزی را خریدند برای انفس.» بله. اینکه کفر میورزند به چه؟ «بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ». «بَغْيًا» (نشانهای از) به خاطر تعدی، به خاطر برق (اشتباه لفظی) فلش (اشاره به یک کلمه نامفهوم). آموزش متحد زمان انجام میشود. «بَغْيًا» هم دارد انجام (میشود). اصول و تحقیق، اصول، جبن (اشتباه لفظی). «حربَا جُبنًا» (اشاره به کلمه ای اشتباه و نامفهوم). شدم برای جنگ بچهها، حصولی بود و فعلش هم چی میشد؟ قلبی. قلبی هست یا نیست؟ تکبر، سرکشی، طغیان. «بَغْيًا» که درونی است. سرکشی درونی. چی شد؟ مفهوم. به اشتراک خریده، «بِمَا بَعْضٍ» آن چیزی که «اشْتَرَوْا بِهِ اَنفُسَهُم» چیست؟ رشته را با آن چیز چی را؟ خودشان را. «أَنفُسَهُم» به ایک (اشاره به کلمه ای نامفهوم.) جام مجرور در مقابل پای مقابل است. چه بد چیزی! آن چیزی که خریدند به مقابل آن، فروختم. فروشم (اشتباه لفظی). فروختم در مقابل آن خودشان. فروش انرژی دارد میآید به کف میرسد. پنیر که نیست. پنیران (اشاره به کلمه ای نامفهوم). دست کشیدم از اصولی تحصیلی جوانحی جوارحی مستغیر مصدر. پس معنایش چی میشود؟ معنای بستری چطوریه؟ خوردن ریختن دانلود میشود چی؟ ترسیدن پس «تهب سفرن» (اشاره به کلمه ای نامفهوم) درست نیست. چرا سفر که مست... سفر برای مسافرت، مسافرت مست سفر. ثالث مجرد، چه مسافر؟ آها! آماده شدم «سفرن». چرا؟ چون الان آماده شدم، فردا میخواهم سفر بروم. این همان قولی که میگوید همزمان باید با هم باشند هم دلیل سفر. چون سفر جوانح است. پس اینجا حرف ایشان رد میشود. در واقع ایشان میگوید «سفرن» چرا منصوب نشد؟ شد سفر. چون زمانش متحد نبود به خاطر اتحاد زمان نبود. بلکه به خاطر اینکه جزء از افعال قلبی نیست. چون حصولی، و افعال قلبی نیست. سفر جزء افعال قلبی نیست. در حاشیه نوشت که نقض کلامه «اُتوُد» هم لاموجود وجود. بله. «عَدَمُها وَ نَصْبُهَا لِعَدَمِ كَوْنِهَا جَوَارِحِیَّةٍ لِعَدَمِ اتِّحَادِهِ بِالزَّمَانِ.» از قوله باشد برای فردا.
**چهارم** این است که فاعل متحد باشد با فاعل عاملش. یعنی فاعل مفعول له با فاعل عاملش متحد باشد. مثل: **«أَأَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذًا لَّأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنفَاقِ»**. «خَشْیَةَ». فاعل «خَشْیَةَ» کیست؟ کی دارد کم (اشاره به مفهوم)؟ دیگر شمایید. عاملم کیست؟ پس فاعل مفعول له با فاعل عامل یکی است. سلام علیکم.
و **پنجمین** هم اینکه علت باشد. بله، این دیگر از آن چیزهایی است که خوراک آقای دکتر در منطق و فلسفه. مفعول له به چه شرطی منصوب میشود آقای دکتر؟ علت باشد. علیت باشد، یعنی جای مفعول له داشتیم، کشف علیت میکند. نحو نکته مهم است. پس اگر مصدری باشد که معنای علیت نداشته باشد، این مفعول له نمیشود. «کمال الناس» (اشاره به کلمه نامفهوم)، خوب مصدر است، ولی معنای... شما را به بالاترین نصیحت، نصیحت مطلق، باید بگوید: «نصیحتت کردم.» به خاطر. «علت باشد.» پس صرف مصدر بودن کفایت نمیکند. باید علیت هم بینش منصوب شود. باید علت هر جا مفعول له منصوب داشتیم، ما کشف علیت میکنیم. «خَوْفًا و طَمَعًا» منصوب نمیشود مطلقاً. «کمال الناس» (اشاره به کلمهای نامفهوم). چون مضاف مصدر در واقع خود مصدر من میشود که مضاف مصدر داشت. حاشیه میزند اینجا تک تک. خلاصه اشکالاتی وارد میکنند به شروط. فردا اشکالات ایشان به شروط را خواهیم خواند. «بِشُرُوطِها» (اشاره به کلمه نامفهوم). الحمد...
در حال بارگذاری نظرات...